داستانهايى از شان نزول قرآن

على نورالدينى

- ۱۰ -


سوره‏های تحريم ، معارج ، عبس ، مطففين ، اليل ، الضحى ، علق ، والعاديات ، تكاثر ، والعصر ، فيل و كافرون

توطئه همسران (تحريم /1-5)

پيامبر صلى الله عليه و آله گاه كه نزد زينب بنت حجش يكى از همسرانش مى رفت او را نگاه مى داشت و از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله مى آورد. اين سخن به گوش عايشه رسيد، و بر او گران آمد، او مى گويد : با حفصه يكى از همسران پيامبر قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر صلى الله عليه و آله نزد ما آمد فورا بگوييم آيا صمغ مغافير خوددارى ؟! مغافير، صمغى بود كه از يكى از درختان حجاز به نام عرفط بر وزن هرمز تراوش مى كرد و بوى نامناسبى داشت و پيامبر صلى الله عليه و آله مقيد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لباسش شنيده نشود بلكه به عكس اصرار داشت هميشه خوش بو و معطر باشد!
به اين ترتيب ، روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نزد حفصه آمد، او را به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت ، حضرت فرمود : من مغافير نخورده ام بلكه عسلى نزد زينب حجش نوشيده ام ، و من سوگند ياد مى كنم ديگر از آن عسل ننوشم نكند زنبور آن عسل روى گياه نامناسبى و احتمالا معافير نشسته باشد ولى اين سخن را به كسى مگو مبادا به گوش مردم برسد، و بگويند چرا پيامبر صلى الله عليه و آله غذاى حلال را بر خود تحريم كرده ! و يا از كار پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مورد و يا مشابه آن تبعيت كنند، و يا به گوش زينب برسد و او دل شكسته شود ولى سرانجام او اين راز را افشاء كرد، و بعدا معلوم شد اصل اين قضيه توطئه اى بوده است . پيامبر صلى الله عليه و آله سخت ناراحت شد و آيات نازل گشت و ماجرا را چنان پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر صلى الله عليه و آله تكرار نشود.

اميرالمومنين و دشمنانش (معارج)

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله على را در روز غدير خم به خلافت منصوب فرمود، درباره او گفت :كنت مولاه ، فهذا على مولاه ؛ هر كس من مولى و ولى او هستم ، على مولى و ولى او است . چيزى نگذشت كه اين اين مساءله در بلاد و شهرها، منتشر شد. نعمان بن حارث فهرى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد تو به ما دستور دادى شهادت به يگانگى خدا و اين كه تو فرستاده او هستى ، دهيم ؛ ما هم شهادت داديم ، سپس دستور به جهاد دادى ، ما همه اين ها را پذيرفتيم اما با اين ها راضى نشدى تا اين كه اين جوان اشاره به على عليه السلام است را به جانشينى خود منصوب كردى ، گفتى : من كنت مولاه ، فهذا على مولاه ، آيا اين سخنى است از ناحيه خودت يا از سوى خدا؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست اين از ناحيه خداست . نعمان روى برگرداند در حالى كه مى گفت : اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجار من السماء ؛ خداوندا اگر سخن حق است و از ناحيه تو است ، سنگى از آسمان بر ما بباران ! اين جا بود كه سنگى از آسمان بر سرش ‍ فرود آمد و او را كشت ، همين جا آيه سال سايل بعذاب وافع للكافرين ليس له دافع نازل گشت . مرحوم علامه امينى در الغدير آن را از سى نفر از علماى معروف اهل سنت نقل مى كند.

فضيلت اهل بيت انسان

ابن عباس مى گويد پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى از ياران به عيادت حسن و حسين عليه السلام آمدند، و به على عليه السلام گفتند : اى ابوالحسن ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى ، على عليه السلام ، فاطمه عليهاالسلام و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند، سه روز روزه بگيرند. طبق بعضى از آيات حسن و حسين عليه السلام نيز گفتند ما هم نذر مى كنيم و روزه مى گيريم .
چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذايى دست خالى بودند. على عليه السلام سه من جو قرض ‍ نمود و فاطمه عليهالسلام يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت ، هنگام افطار سايلى به در خانه آمد و گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد عليه السلام ؛ سلام بر شما اى خاندان محمد صلى الله عليه و آله ! مستمندى از مستمندان مسلمانان هستم ، غذايى به من بدهيد خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند. آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب چيزى ننوشيدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذا را آماده كرده بودند همان نان جوين يتيمى به در خانه آمد، آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند در سومين روز اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد، باز هم سهم غذاى خود را به او دادند. هنگامى كه صبح شد على عليه السلام دست حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را گرفته ، پيش پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مى لرزند فرمود: اين حالى را كه در شما مى بينم براى من بسيار گران است ، سپس برخاست و با آنها حركت كرد. هنگامى كه وارد خانه فاطمه شد ديد در محراب عبادت ايستاده در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده و چشمهايش به گودى نشسته پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شد.
در همين هنگام ، جبرييل نازل گشت و گفت : اى محمد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گويد.
مرحوم علامه امينى در الغدير از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى برد كه اين حديث را در كتاب هاى خود آورده اند.

مرد نابينا (عبس /1-2)

مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه عده اى از سران قريش ؛ مانند عتبته بن ربيعه ، ابوجهل ، عباس ابن عبدالمطلب و جمعى ديگر، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤ ثر شود. مسلما اگر اين گونه افراد اسلام را مى پذيرفتند، گروهى ديگر را به اسلام مى كشاندند و همه كارشكنى هاى آنها از ميان مى رفت و از هر جهت به نفع اسلام بود در اين اين ميان عبدالله بن مكتوم كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مجلس شد، و از پيامبر صلى الله عليه و آله تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن را تكرار مى كرد و آرام نمى گرفت ؛ زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر صلى الله عليه و آله با چه كسانى مشغول صحبت است .
او آن قدر كلام پيغمبر صلى الله عليه و آله را قطع كرد كه حضرت صلى الله عليه و آله ناراحت شد، و آثار ناخشنودى ، در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خود مى گويند پيروان محمد صلى الله عليه و آله نابينايان و بردگانند، و لذا رو از عبدالله برگرداند، و به سخنان خود با آنان ادامه داد. در اين هنگام ، آيات نازل شد و در اين باره پيامبر صلى الله عليه و آله را مورد عنايت قرار داد.
رسول خدا بعد از اين ماجرا عبدالله را پيوسته گرامى مى داشت ، و هنگامى كه او را مى ديد مى فرمود : مرحبا بمن عاتبنى ربى ؛ مرحبا به كسى كه پروردگارم به خاطر او مرا مورد عنايت قرار داد و سپس به او مى فرمود : آيا حاجتى دارى آن را نجات مى دهم ، و پيامبر صلى الله عليه و آله دوبار او را در غزوات اسلامى ، در مدينه جانشين خويش قرار داد.

كم فروشى (مطففين)

مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد مردى در مدينه بود به نام ابوجهينه كه دو پيمانه كوچك و بزرگ داشت . به هنگام خريدن از پيمانه بزرگ استفاده مى كرد و به هنگام فروش از پيمانه كوچك اين سوره نازل شد و به او و امثالش هشدار داد.

نتيجه استهزاء (مطففين)

روزى على و جمعى از مؤ منان از كنار جمعى از كفار مكه گذشتند، آنها به على عليه السلام و مؤ منان خنديدند و استهزاء كردند، آيات نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزاء كننده را در قيامت روشن ساخت .

بخيل پر طمع (اليل)

مفسران براى كل سوره شان نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه ما مطابق آن چه مرحوم در مجمع البيان آورده است ، روايت را مى آوريم : مردى در ميان مسلمانان بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقير عيالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مى رفت تا خرماها را بچيند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقير مى افتاد و كودكانش آن را برمى داشتند، آن مرد از بخل فرود مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت و آن قدر بخيل و سنگ دل بود كه اگر خرما را در دهان يكى از آنها مى ديد، انگشتش را در داخل دهان او مى كرد تا خرما را بيرون آورد!
مرد فقير به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت آورد. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود : برو تا به كارت رسيدگى كنم . سپس صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود : اين درخت شاخه هاى بالاى درخت فلان كس آمده است ، آن را به من مى دهى تا در مقابلش نخلى در بهشت از آن تو باشد، مرد گفت : من درختان نخل بسيارى دارم ، و خرماى هيچ كرام به خوبى اين درخت نيست و حاضر به چنين معامله اى نيستم .
كسى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن را شنيد، عرض كرد : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله ! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد خريدارى و واگذار كنم ، شما همان چيزى را كه به او مى داديد به من عطا مى كنيد، فرمود : آرى ، آن مرد رفت مى دانى كه محمد صلى الله عليه و آله حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين به من بدهد و من نپذيرفتم و گفتم من از خرماى اين بسيار لذت مى برم و نخل فراوان دارم و هيچ كدام از آنها خرمايش به اين خوبى نيستم
خريدار گفت : آيا مى خواهى آن را بفروشى يا نه ؟ گفت نمى فروشم مگر آن كه مبلغى را كه گمان نمى كنم كسى بدهد به من بدهى ، گفت : چه مبلغ ؟ گفت : چهل نخل . خريدار تعجب كرد و گفت : بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مى كند، چهل نخل ! سپس ، بعد از كمى سكوت گفت : بسيار خوب چهل نخل به تو مى دهم .
فروشنده طمعكار گفت : اگر راست مى گويى چند نفر را به عنوان شهود بطلب ! اتفاقا چند نفر از آنجا مى گذشتند، آنها را صدا زد و بر اين معامله شاهد گرفت .
سپس خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد : اى رسول خدا! نخل به ملك من درآمد و تقديم محضرتان مى كنم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت اين نخل از آن تو و فرزندان تو. اين جا بود كه سوره و الليل نازل شد و گفتنى ها درباره بخيلان و سخاوتمندان گفت . در بعضى از روايات آمده كه مرد خريدار شخصى به نام ابوالادحداح بود.

قطع وحى (الضحى)

درباره شان نزول اين سوره روايات زيادى نقل شده كه از همه روشن تر روايت زير است :
ابن عباس مى گويد پانزده روز گذشت ، و وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل نشد، مشركان گفتند : پروردگار محمد صلى الله عليه و آله او را رها كرده و با او دشمنى داشته ، اگر راست مى گويد ماءموريت او را از سوى خداست ، بايد وحى به طور مرتب بر او نازل مى شد، در اين سوره سوره نازل گشت و به سخنان آنها پاسخ گفت .

ماجراى كوه حرا (علق)

در روايات آمده است كه پيغمبر اكرام صلى الله عليه و آله به كوه حرا رفته بود، جبرييل آمد و گفت : اى محمد صلى الله عليه و آله بخوان ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : من قرائت كننده نيستم . جبرييل او را در آغوش گرفت و فشرد و دوباره گفت : بخوان پيامبر صلى الله عليه و آله همان جواب را تكرار كرد، بار دوم نيز جبرييل اين كار را كرد، و همان جواب را شنيد، در سومين بار گفت : اقرا باسم ربك الذى خلق اين سخن را گفت و از ديده پيامبر صلى الله عليه و آله پنهان شد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله كه با در يافت نخستين اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خديجه آمده و فرمود : زملونى و دثرونى ؛ مرا بپوشانيد و جامه اى بر من بيفكنيد تا استراحت كنم .
طبرسى نيز در مجمع البيان نقل ميكند كه رسول خدا به خديجه فرمود : هنگامى كه تنها مى شوم ندايى مى شنوم و نگرانم ! خديجه عرض كرد : خداوند جز خير درباره تو كارى نخواهد كرد؛ چرا كه به خدا سوگند تو امانت را ادا مى كنى ، صله رحم بجا مى آورى ، در سخن گفتن راستگو هستى ، خديجه مى گويد : بعد از اين ماجرا ما به سراغ ورقة بن نوفل رفتيم او از آگاهان عرب و عموزاده خديجه بود رسول الله صلى الله عليه و آله آن چه را ديده بود براى ورقة بيان كرد، سپس او گفت : هنگامى كه چآن منادى به سراغ تو مى آيد دقت كن ببين چه مى شنوى ؟ سپس براى من نقل كن .
پيامبر صلى الله عليه و آله در خلوتگه خود اين را شنيد كه مى گويد : اى محمد بگو :
بسم الله الرحمن الرحيم ، الحمد الله رب العالمين ...والضالين ، بگو لا الله الا الله سپس حضرت به سراغ ورقة آمد و مطلب را براى او بازگو كرد.
ورقة گفت : بشارت بر تو! باز هم بشارت بر تو، من گواهى مى دهم تو همان هستى كه عيسى بن مريم بشارت داده است و تو شريعتى همچون موسى دارى ، تو پيامبر مرسلى و به زودى بعد از اين روز ماءمور به جهاد مى شوى ، اگر من آن روز درك كنم در كنار تو جهاد خواهم كرد. هنگامى ورقة از دنيا رفت ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : من اين روحانى را در بهشت بهشت برزخى ديدم در حالى كه لباس ‍ حرير بر تن داشت ؛ زيرا او به من ايمان آورده و مرا تصديق كرد.

عظمت اميرالمومنين عليه السلام (والعاديات)

در سال خشتم هجرت به پيغمبر اكرام صلى الله عليه و آله خبر دادند كه دوازده هزار در سرزمين يابس جمع شده و با يكديگر عهد كرده اند كه تا پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را به قتل نرسانند و جماعت مسلمانان را متلاشى نكنند از پاى ننشينند!
پيغمبر اكرام صلى الله عليه و آله جمع كثيرى از ياران خود را به سركردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد ولى بعد از گفتگو هايى بدون نتيجه باز گشتند. سرانجام پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام را با گروه از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت . آنها به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند و صبحگاهان دشمن را در حلقه محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذيرفتند - هنوز هوا تاريك بود كه - به آنها حمله كردند و آنان را در هم شكستند. عده اى را كشتند، و زنان و فرزندانشان را اسير كردند، اموال فراوانى به غنيمت گرفتند.
سوره والعاديات نازل شد، در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند، پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله آن روز براى نماز صبح آمد، و اين سوره را در نماز تلاوت فرمود، بعد از پايان نماز اصحاب عرض كردند : اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم ! فرمود : آرى ، على عليه السلام بر دشمنان پيروز شد، و جبرييل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد.
چند روز بعد على عليه السلام با غنايم و اسيران به مدينه وارد شد.

شمارش قبور (تكاثر)

همان گونه كه مفسران معتقدند اين سوره درباره قبايلى نازل شد كه بر يكديگر تفاخر مى كردند، و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات مى نمودند، تا آن جا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مى رفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مى شمردند!
منتهى بعضى آنان را ناظر به دو قبيله از قبايل قريش در مكه مى دانند و بعضى دو قبيله از قبايل انصار پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه و بعضى تفاخر يهود را بر ديگران ، هر چند مكى بودن آن صحيح تر به نظر مى رسد.

غيبت پيامبر صلى الله عليه و آله (والعصر)

جمعى از مفسران گفته اند كه آيات اين سوره درباره وليد بن مغيره نازل شده است كه در پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله غيبت مى كرد و در پيش رو طعن و استهزاء مى نمود
بعضى ديگر آن را درباره افراد ديگر كه از سران شرك و دشمنان كينه توز و سرشناس اسلام ؛ مانند اخنس بن شريق و اميه بن حلق و عاص بن وايل دانسته اند.

پيامبر صلى الله عليه و آله تمام انسان ها (فيل)

در حديثى از امام حسين عليه السلام مى خوانيم ابوطالب با شمشيرش از پيغمبر اكرام عليه السلام دفاع مى كرد تا آن جا كه مى فرمايد : روزى ابوطالب عرض كرد فرزند برادر آيا تو مبعوث به همه مردم شده اى يا تنها به خودت ؟
پيغمبر اكرام صلى الله عليه و آله گفت : نه ، مبعوث به جميع انسان ها شده ام ، از سفيد و سياه ، عرب و عجمى ، سوگند به كسى كه جانم در دست اوست كه من همه انسان هاى سفيد پوست و سياه پوست را به اين آيين دعوت مى كنم ، و تمامى كسانى را كه بر قله كوه ها و درياها هستند به اين آيين فرا مى خوانم ، تمام زبان هاى فارسى و روم را دعوت مى كنم .
هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد، تعجب كردند و گفتند : آيا گوش به سخنان فرزند برادرت نمى دهى كه چه مى گويد؟ به خدا سوگند اگر مردم فارس و روم اين سخنان را بشنوند، ما را از اين سرزمين ها مى رانند! و سنگ هاى خانه كعبه را قطعه قطعه جدا مى كنند!
اين جا بود كه خداوند آيه شريفه و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا اولم ثمكن اهم حرما آمنا يجبى اليه ثمرات كل شيى ء را نازل كرد.
آنها گفتند اگر ما هدايت را با تو بپذيريم ، ما را از سرزمينمان مى ربايند! آيا ما آنها را در حرم امنى كه ثمرات هر چيز را به سوى آنها مى آورند جاى نداديم . و درباره اين سخن آنها كه خانه كعبه را متلاشى مى كنند، اين آيه را نازل كرد و به آنها گوشزد نمود كه هيچ كس قادر بر چنين كارى نيست

وليد بن مغيره (كافرون)

در روايات آمده است كه اين سوره درباره گروهى از سران مشرك قريش نازل شد؛ مانند وليد بن مغيره ، عاص بن وايل ، حارث بن قيس و امية بن خلف و گفتند : اى محمد صلى الله عليه و آله تو بيا از آيين ما پيروى كن ، ما نيز از آيين تو پيروى مى كنيم ، و تو را در تمام امتيازات خود شريك مى سازيم ، يك سال تو خدايان ما را عبادت كن او سال ديگر ما خداى تو را عبادت مى كنيم ، اگر آيين تو بهتر باشد، ما در آن با تو شريك شده ايم و بهره خود گرفته ايم و اگر آيين ما بهتر باشد تو در آيين ما شريك شده و بهره ات را از آن گرفته اى .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود : پناه بر خدا كه من چيزى را همتاى او قرار دهم !
گفتند: لااقل بعضى خدايان ما را به نيكى ياد كن و از آنها تبرك بجوى ! ما نيز تو را تصديق مى كنيم و خداى تو را مى پرستيم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من منتظر فرمان پروردگار هستم .
در اين هنگام سوره قل يا ايها الكافرون نازل شد و رسول الله به مسجد الحرام آمد در حالى كه جمعى از سران قريش در آنجا جمع بودند، در بالاى سر آنها ايستاد و اين سوره را تا آخر بر آنها خواند.
آنها وقتى پيام اين سوره را شنيدند. كاملا ماءيوس شدند، و حضرت و يارانش را آزار دادند.