ويژگی هاى بندگان خدا در قرآن

محمد محمدى اشتهاردى

- ۵ -


اهميت توحيد و زشتى شرك‏

براى تكميل اين بحث نظر شما را به دو حديث درباره اهميت توحيد و زشتى شرك جلب مى‏كنيم:

1. از شريح بن هانى نقل شده است كه گفت: در بحبوحه جنگ جمل، مرد عربى نزد اميرمومنان على (عليه السلام) آمد و گفت: اى اميرمومنان! آيا تو مى‏گويى خدا يكتاست؟

ناگهان مردم به او حمله بردند و گفتند: اى اعرابى! مگر نمى‏بينى كه فكر اميرمومنان (عليه السلام) متوجه مسائل ديگر است (هر سخن جايى و نكته مقامى دارد؟) اميرمومنان (عليه السلام) به آنان توجه كرد و فرمود:

دعوه فان الذى يريد الاعرابى هو الذى نريده من القوم؛

او را به حال خود بگذاريد، چيزى كه اين اعرابى از ما مى‏خواهد همان است كه ما از گروه دشمن مى‏خواهيم (و براى آن مى‏جنگيم).

سپس فرمود:

اى اعرابى! اين كه مى‏گوييم خداوند واحد است، چهار معنا دارد كه دو معناى آن درباره خدا روا نيست و دو معناى آن ثابت و مسلم است.

اما آن دو معنا كه روا نيست يكى اين كه كسى بگويد خدا واحد است و مقصودش واحد عددى باشد، زيرا چيزى كه دومى ندارد، در باب اعداد داخل نمى‏شود و يك و دو در آن راه ندارد...

دوم اين كه كسى بگويد خدا واحد است و منظورش واحد نوعى از جنس باشد؛ اين هم درست نيست، زيرا مفهومش اين است كه خدا داراى شبيه است.

اما آن دو معنا از توحيد كه براى خدا روا و ثابت است، يكى اين است كه بگويى او يكتاست و هيچ شبيه و مانندى ندارد.

ديگر اين كه بگويى او احدى المعنى است؛ يعنى ذات او نه در وجود خارجى و نه در عقل و نه در و هم تقسيم‏پذير نيست (بلكه ذاتش بسيط محض است‏(84)).

2. رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) به ابن مسعود فرمود:

اياك ان تشرك بالله طرفه عين، و ان نشرت بالمنشار او قطعت او صلبت او احرقت بالنار(85)؛

از همتا دادن براى خدا حتى به اندازه يك چشم به هم زدن دورى كن، هر چند با اره بريده بريده شوى يا قطعه قطعه شوى و يا به دار آويخته گردى و يا با آتش سوزانده شوى.

پرهيز از آدم كشى‏

قرآن كريم هفتمين ويژگى بندگان ممتاز خداوند را چنين بيان مى‏كند:

و لا يتقلون النفس التى حرم الله الا بالحق؛

آنان انسانى را كه خداوند ريختن خونش را حرام شمرده - جز به حق - نمى‏كشند.

آدم كشى در موارد ناحق از گناهان بسيار بزرگ و خطرناكى است كه با كمال تاسف، از ديرباز دامن گير بشر شده و انسان‏هاى بسيارى از بى خانمان و تيره بخت ساخته است.

قابيل فرزند حضرت آدم (عليه السلام) تا قيامت مورد لعن و نفرين است، چرا كه برادرش هابيل و اين خصلت شوم را پايه گذارى كرد.

آدم كشى در ميان انسان‏ها به قدرى زشت و بد سابقه است كه وقتى خداوند خواست آدم (عليه السلام) را بيافريند و او را به عنوان خليفه و نماينده خود به فرشتگان معرفى كند، آنان عرض كردند: پروردگار! آيا كسى را در زمين قرار مى‏دهى كه فساد و خون ريزى كند؟ خداوند جنبه‏هاى مثبت آدم (مانند علم و شناخت) را به فرشتگان يادآور شد، آن گاه فرشتگان به عذر خواهى پرداختند(86).

گناه آدم كشى بسيار بزرگ بوده و مجازات‏هاى سختى براى آن قرار داده شده است؛ خداى متعال مى‏فرمايد:

و من يتقل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالد فيها و غضب الله عليه و لعه و اعد له عذابا عظيما(87)؛

و كسى كه فرد با ايمانى را از روى عمد بكشد، مجازات او دوزخ است، در حالى كه جاودانه در آن مى‏ماند، و خداوند به او غضب مى‏كند و او را لعنت كرده و از رحمتش دور مى‏سازد.

در اين آيه، چهار مجازات شديد براى قاتل ذكر شده است كه عبارتند از:

1. خلود و جاودانگى در دوزخ؛

2. غضب الهى؛

3. لعنت خدا؛

4. عذاب بزرگ.

در قرآن مى‏خوانيم:

انما جزوا الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخره عذاب عظيم‏(88)؛

كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش محاربه كرده و به جنگ مى‏پردازند و اقدام به فساد در روى زمين مى‏كنند (و با تهديد اسلحه به جان و. مال و ناموس مردم حمله مى‏برند)، فقط اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند ، يا (چهار انگشت) از دست پا و پاى چپ آنها به عكس يكديگر بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند.

اين رسوايى آنها در دنياست، و در آخرت مجازات عظيمى دارند.

گناه آدم كشى در روايات اسلامى‏

رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود:

هرگاه دو نفر مسلمان به نا حق شمشير به روى هم كشيدند و يكى از آن دو در اين ميان كشته شد، هر دو اهل جهنم خواهند بود.

يكى از حاضران پرسيد: مقتول چرا اهل جهنم مى‏شود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: لانه اراد قتلا(89)؛ زيرا مقتول نيز اراده. نيت كشتن طرف مقابل را كرده بود.

منتها به مردانش نرسيد و خودش كشته شد.

نيز فرمود:

من اعان على قتل مومن بشطر كلمه لقى الله يوم القيامه مكتوبا بين عييه آيس من رحمه الله‏(90)؛

كسى را كه قاتل را در مورد كشتن مومنى - گرچه به يك كلمه - كمك كند خدا را در روز قيامت ملاقات مى‏كند در حالى كه در پيشانى او نوشته شده: اين شخص از رحمت خدا مأيوس است.

نيز فرمود:

قتل المومن اعظم عندالله من زوال الدنيا(91)؛

بزرگى خسارت قتل مومن در پيشگاه خدا بيشتر از نابودى همه دنياست.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

من قتل مومنا متعمدا اثبت الله على قاتله جميع الذنوب‏(92)؛

كسى كه از روى عمد (و بدون مجوز) مؤمنى را بكشد، خداوند همه گناهان را براى او (قاتل) ثبت مى‏كند.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

وادفى جهنم لو قتل الناس جميعا كان فيه، و لو قتل نفسا واحده كان فيه‏(93).

در دوزخ دره‏اى است كه اگر هر كسى همه انسان‏ها را بكشد در آن دره قرار مى‏گيرد، و هرگاه او يك نفر را نيز بكشد در آن واقع مى‏شود.

ابو سعيد خدرى نقل مى‏كند: به رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) خبر دادند كه يكى از مسلمانان كشته شده، ولى معلوم نيست كه قاتلش كيست؟ پيامبر در حالى كه خشمگين بود مردم را به مسجد فرا خواند و بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

مسلمانى كشته مى‏شود و كسى از قاتل او خبر ندارد! سوگند به خداوندى كه جانم در اختيار اوست.

هرگاه اهل آسمان‏ها و زمين براى كشتن يك نفر مؤمن اتفاق كنند، يا به آن راضى شوند، خداوند همه آن‏ها را وارد آتش دوزخ گرداند! سوگند به خدا! هر شخصى از روى ظلم تازيانه‏اى به كسى بزند، در روز قيامت در ميان آتش دوزخ مثل آن تازيانه را به آن مى‏زنند(94)...!

گناه كمك به آدم كشى‏

همان گونه كه گناه آدم كشى بسيار بزرگ است، كمك كردن به آن نيز - گرچه غير مستقيم و بسيار دور و ناپيدا باشد - از گناهان بزرگ است و كمك كننده - گرچه كمك او به اندازه يك كلمه باشد - شريك جرم و از اعوان الظلمه محسوب مى‏شود.

روايات متعددى از پيامبر و امامان معصوم (عليهم السلام) اين مطلب را تاييد مى‏كند و آيات قرآن نيز بر آن گواهى مى‏دهد، از جمله مى‏فرمايد:

ولا تعاونوا على الاثم و العدوان‏(95)؛

هرگز در راه گناه و تعدى، با گنه كاران و متجاوزان همكارى نكنيد.

در اين زمينه، نظر شما را به چند فراز از گفتار پيامبر و امامان معصوم (عليهم السلام) جلب مى‏كنيم:

1. رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود:

لو ان رجلا قتل بالمشرق، و آخر رضى به بالمغرب كان كمن قتله و شرك فى دمه‏(96)؛

هرگاه مردى در مشرق كشته شود، و مرد ديگرى كه در مغرب زندگى مى‏كندو آن را راضى باشد، مانند قاتل است و در خون مقتول شريك مى‏باشد.

2. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

در روز قيامت مردى را نزد مرد ديگرى مى‏آورند، مرد اول مرد دوم را به خون رنگين مى‏كند.

مرد دوم مى‏گويد: چرا مرا خون آلوده كردى؟

مرد اول جواب مى‏دهد: تو فلان روز، فلان كلمه را در مورد من گفتى و آن موجب ريختن خون من شد و امروز بايد پاسخ گو باشى‏(97)!

اين بحث را با حديث هشدار دهنده‏اى از اميرمومنان على (عليه السلام) به پايان مى‏بريم: سه نفر را به محضر على (عليه السلام) آوردند و گفتند: يكى از اينها مردى را گرفته و نگه داشته، دومى سر رسيده و آن مرد را كشته است، و سومى در كنار ايستاده تماشا كرده و از درگيرى آن‏ها جلوگيرى نكرده است.

حضرت على (عليه السلام) چنين قضاوت كرد:

نگه دارنده را زندانى كنيد تا در زندان بميرد؛ قاتل را اعدام كنيد و به چشم كسى كه منظره را ديده و تماشا كرده و جلوگيرى ننموده، ميل بكشيد(98).

پرهيز از انحرافات جنسى‏

قرآن در مورد هشتمين ويژگى بندگان ممتاز خدا مى‏فرمايد:

ولا يزنون و من يلق ذلك يلق اثاما؛

آنها زنا نمى‏كنند، و هر كس چنين كند، مجازات بسيار سختى خواهد ديد.

اين آيه در بيان يكى از ارزش‏ها بسيار مهم بندگان صالح و برجسته خداست كه عبارت است از: حفظ حريم عفت و پاكدامنى پرهيز شديد از هرگونه آلودگى جنسى و عدم تجاوز از مرز عفت و پاكيزگى؛ زيرا يكى از مصاديق بسيار زشت بى عفتى، آلودگى به زنا و عمل منافى عفت است.

بايد توجه داشت كه يكى از اصول و اركان جامعه سالم - كه همه پيامبران، امامان و خردمندان براى آن اهميت فوق العاده قائلند - اصل عفت و غيرت ناموسى است كه باعث تقويت روابط مشروع و بين انسانها و زن و مرد مى‏شوى و اهرمى نيرومند براى جلوگيرى از بسيارى از مفاسد و انحرافات و نكبت‏هاى اجتماعى و خانوادگى مى‏گردد.

زنا - كه زشت‏ترين آلودگى جنسى است - پيامدهاى بسيار شوم و ويرانگرى دارد و منشا از هم پاشيدگى خانواده‏ها، فتنه، خود كشى، اعتياد، بى رحمى و بسيارى از جنايت‏هاى بزرگ ديگر مى‏گردد؛ لذا قرآن حتى از نزديك شدن به اين گناه زشت نهى كرده و با صراحت و شدت مى‏فرمايد:

و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشه و ساء سبيلا(99)؛

نزديك زنا نشويد كه كار زشت و بد راهى است.

اين آيه نمى‏گويد زنا نكنيد، بلكه مى‏گويد حتى به اين عمل شرم آور و زشت نزديك نشويد.

اين تعبير بيانگر آن است كه آلودگى به زنا، غالبا از مقدماتى نشات مى‏گيرد كه انسان را به طور تدريجى به سوى آن سوق مى‏دهد، لذا بايد از آن مقدمات نيز به شدت دورى جست؛ مانند چشم چرانى، برهنگى، بدحجابى، تماشاى فيلم‏هاى وسوسه انگيز، مطالعه كتاب‏هاى بدآموز، شنيدن موسيقى و ترانه‏هاى اغواگر كه هر كدام ممكن است و موجب انحراف و آلودگى جنسى شده و انسان را به بى بند و بارى بكشاند.

گناه زنا از نظر اسلام به قدرى بزرگ است كه براى انجام دهنده آن حد شديدى مقرر نموده است، اگر زنا با زنان محرم، يا زنا كننده محصنه باشد (مرد زن دار يا زن شوهر دار زنا كنند) حكم آن اعدام يا سنگسار است و غير محصنه باشد، در بار اول بايد به حكم قاضى صد تازيانه به زنا كار زد، دربار دوم نيز بايد اين حد بر او جارى گردد، اما بار سوم يا چهارم، حكم او اعدام خواهد بود(100).

گاهى زنا كار بايد هم تازيانه بخورد و هم سنگسار شود! مانند پيرمرد و پيرزنى كه زناى محصنه كنند(101).

اين شدت مجازات دنيوى حاكى از بزرگى گناه زنا و پيامدهاى زشت و خانمان سوز آن است.

قرآن در آيات متعددى به شدت عمل در برابر آلودگان به زنا، تصريح مى‏كند؛ از جمله مى‏فرمايد:

الزانيه و الزانى فاجلد و اكل واحد منها ماه جلده و لا تاخذكم بهما رافه فى دين الله ان كنتم مومنون بالله و اليوم الاخر و ليشهد عذابهما طائفه من المومنين‏(102)؛

هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد، و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آندو، شما را از اجراى حكم الهى باز دارد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد؛ و بايد گروهى از مومنان مجازات آنها را مشاهده كنند.

در اين آيه به سه موضوع اشاره شده كه هر كدام نشان دهنده موضع گيرى شديد اسلام در برابر گناه بزرگ زناست:

1. بايد صد تازيانه به افراد زنا كار از زن و مرد زده شود.

2. در اجراى اين حكم، هيچ گونه دلسوزى و مهربانى نسبت به آنها صورت نگيرد و قانون خدا به طور قاطع درباره آنان اجرا گردد.

3. جارى شدن اين حكم الهى در ملا عام باشد و جمعى در صحنه حاضر باشند و تازيانه خوردن آنان را ببينند، تا هم زناكاران كيفر الهى را بيشتر لمس كنند، و جهم تماشاگران عبرت بگيرند و از نزديك شدن به چنين گناه بزرگى بر حذر گردند.

راه‏هاى پيش‏گيرى از آلودگى جنسى‏

اكنون كه در آيه مورد بحث، مساله عفت و پرهيز از آلودگى و انحراف جنسى - بخصوص عمل زشت زنا - به عنوان يكى از ويژگى‏هاى خاص و ممتاز خداوند شمرده شده و در آيات متعدد ديگر - كه به ذكر دو آيه اكتفا شد - به شدت از آن نهى شده، بايد چه كنيم تا جامعه ما از اين آلودگى در امان بماند؟

پاسخ اين است كه براى پرهيز و جلوگيرى از اين گناه بزرگ، به طور كلى دو راه وجود دارد: 1. راه نظرى، 2. راه عملى.

در مورد راه اول، بايد به بزرگى آن گناه توجه داشت و درباره زشتى انحراف جنسى و آثار شوم آن فكر كرد.

در اين باره عقل و فكر با كمك تجربه به ما مى‏گويند كه انحراف جنسى و زنا به ويژه اگر رايج گردد - چنان كه در فرهنگ منحط غرب ديده مى‏شود و آمارهاى تكان دهنده شاهد آن است - موجب مفاسد و چالش‏هاى بسيار و تباهى‏هاى ويران‏گر خواهد شد، زيرا عمل منافى عفت از يك سو باعث اشاعه انواع بيمارى‏ها از جمله بيمارى بى‏درمان ايدز شده و از سوى ديگر، جوانان را از تشكيل خانواده و استقلال در زندگى دور نموده و به سوى هرج و مرج و سستى اراده مى‏كشاند.

آنان كه به شكل خانواده پرداخته‏اند بايد بدانند كه اين كار زشت موجب هرج و مرج در كانون گرم خانوادگى مى‏گردد و سرانجام به طلاق و از هم پاشيدگى خانواده منجر مى‏شود.

از سوى ديگر، شيرازه رابطه فرزندان و پدران از هم مى‏گسلد و باعث بروز فرزندان نامشروع مى‏شود.

در نتيجه، روابط اجتماعى - كه بر پايه روابط خانوادگى بيان گرديده - متزلزل شده و در سراشيبى سقوط قرار مى‏گيرد.

به علاوه، آلودگان به انحراف جنسى از عنصر محبت كه نقش تعيين كننده‏اى در مبارزه با جنايت‏ها و بزه‏كارى‏ها دارد محروم مى‏گردند، و همين آثار شوم باعث تبديل جامعه انسانى به يك جامعه حيوانى آميخته با خشونت در همه ابعاد مى‏شود.

يكى ديگر از آثار شوم رواج زنا اين است كه موجب ترك ازدواج و آثار مثبت و نيك آن، مانند آرامش روحى، اشباع غريزه جنسى از راه طبيعى و سالم، اشتراك در تشكيل خانواده، انس روحى، همكارى در شؤون زندگى، تربيت فرزندان ممتاز و... مى‏شود و بجاى آنها، پديده‏هاى شوم بى‏بند و بارى و پيامدهاى ويران‏گر آن را به ارمغان مى‏آورد.

انديشيدن در اين راستا، باعث كنترل شده و تا حد زيادى مانع انحراف جنسى، به ويژه عمل منافى عفت مى‏شود؛ چرا كه هيچ خردمندى دست به كارى نمى‏زند كه سبب اين بازتاب‏هاى ويران‏گر و مشكلات جسمى و روحى گردد.

اما راه دوم (راه عملى)؛ اين راه به ما مى‏گويد بايد عوامل و انگيزه‏هاى بى عفتى و انحراف جنسى را شناخت و راهكارهاى ترك آن را دانست و با برنامه‏ريزى عملى از آن دورى نمود.

در اين زمينه، بايد در وهله اول، كانون نيت را سالم و پاك نگه داشت تا تصميم‏گيرى نيز پاك و سالم گردد.

در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه حضرت عيسى (عليه السلام) ضمن گرفتارى به حواريون فرمود:

موسى (عليه السلام) به اصحاب خود مى‏فرمود زنا نكنيد، ولى من به شما مى‏گويم حتى فكر زنا نكنيد.

(سپس چنين مثال زد) اگر شخصى در اتاق نقاشى شده و زيبا آتشى روشن كند، دود آن، اتاق را آلوده و سياه خواهد كرد، گرچه آتش آن اتاق را نسوزاند و ويران نكند.

فكر زنا نيز همانند آن دودى است كه چهره معنوى انسان را تيره و تار مى‏سازد، اگر چه آن چهره را از بين نبرد(103).

به هر حال پس از مرحله پاك كردن فكر، بايد عواملى كه انسان را در پرتگاه سقوط در دره هولناك انحراف جنسى قرار مى‏دهد شناخت و آن را ترك كرد، مانند:

1. بى حجابى يا بد حجابى در انتظار مردم، چرا كه اين موضوع آتش شهوت جنسى را شعله‏ور مى‏سازد و باعث آلودگى جنسى مى‏شود.

2. كنترل چشم و پرهيز از نگاه‏هاى وسوسه‏انگيز.

3. پرهيز از تماشاى فيلم‏هاى اغوا كننده و منظره‏هاى شهوت آلود و دورى از اختلاط زن و مرد.

4. پرهيز از مطالعه مطبوعات بدآموز.

5. پرهيز از گناه به تصويرها و عكس‏هاى شهوت‏انگيز.

6. پرهيز از غذاهاى حرام و پرخورى.

7. دورى از همنشين بد.

8. تسريع در امور ازدواج كه نقش مهمى در اشباع غريزه جنسى و نجات از انحرافات جنسى دارد و...

موضع‏گيرى شديد پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) در برابر عوامل بى عفتى‏

پيامبر اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) درباره عفت جامعه و حفظ ناموس، بسيار حساس و جدى بود و مكرر مى‏فرمود:

كان ابراهيم ابى غيورا، و اغير منه، و ارغم الله انف من لايغار(104)؛

پدرم ابراهيم خليل (عليه السلام) بسيار غيرتمند بود و من از او غيرتمندترم.

خداوند بينى بى غيرت را به خاك بمالد!

در اين باره نظر شما رابه دو ماجراى زير جلب مى‏كنيم:

1. حكم بن ابى العاص - پدر مروان و عموى عثمان - در عين آن كه از مهاجران مسلمان بود، حريم عفت را نگه نمى‏داشت و چشم ناپاكى داشت.

روزى از كنار در خانه پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) در مدينه به درون خانه آن حضرت نگاه كرد، پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) از اين عمل زشت او آگاه شد و به قدرى ناراحت گرديد كه كمانى به دست گرفت تا او را هدف تير قرار دهد، اما او گريخت و مخفى‏شد(105).

طبق روايت ديگر، آن حضرت عصاى سر كجى كه نوك تيزى داشت برداشت و او را تعقيب كرد، او مثل روباه فرار كرد و از دست پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) گريخت.

پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود: اگر او را مى‏گرفتيم چشمش را بيرون مى‏آوردم! سپس دستور داد حكم و فرزندش مروان را به طائف تبعيد نمايند.

آنها در عصر پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) و بعد از او در عصر خلافت عمر و ابوبكر، در تعبيد به سر مى‏بردند، اما در عصر خلافت عثمان با وساطت وى به مدينه بازگشتند.

يكى از اعتراضات شديد مسلمانان به عثمان اين بود كه چرا تبعيدشدگان پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) را آزاد كرده و به مدينه آورده است‏(106)

2. امام صادق (عليه السلام) فرمود: به پيامبر اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) خبر رسيد كه دو نفر به نام هيت و ماتع در مدينه سبكسرى و هرزگى مى‏كنند و با ذكر اوصاف و زيبايى‏هاى زنان و خنداندن مردم، باعث آسيب به حريم عفت جامعه مى‏شوند، پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) آنان را احضار كرد و پس از سرزنش، آنها را از مدينه به العرايا (چند فرسخى مدينه) تبعيد نمود.

آنها فقط مى‏توانستند روز مى‏توانستند روز جمعه براى خريد غذا و لوازم زندگى به مدينه بيايند و سپس به تبعيدگاه خود باز گردند(107).