سرچشمه حيات

محمد امينى گلستانى

- ۳ -


8: مزه آب يا طعم الماء  
طعمهاى گوناگون خوردنيها و آشاميدنيها (شيرين ، تلخ ، بى مزه ، و غيره ) را به وسيله قوه ذايقه با چشيدن و خوردن و آشاميدن مى توان تشخيص داد.
اما تا به حال در تشخيص مزه آب با اينكه هر روز چند بار از آن استفاده مى كنيد، فكر كرده ايد، آيا ممكن است براى آب مزه و طعمى تعيين كرد؟ جواب آن است كه از ائمه اهل بيت عليه السلام وارد شده است . حسين بن علوان مى گويد:
از اباعبدالله پرسيدند: عن طعم الماء قال سل تفقها و لا تسئل تعنتا طعم الماء طعم الحياة قال الله سبحانه : وجعلنا من الماء كل شى ء (212) آب چه مزه اى دارد؟ فرمود: زندگى است ، خداى سبحان مى فرمايد: زندگى هر چيز را از آب قرار داديم ؛
امام عليه السلام با جمله طعم الحيات مى خواهد اهميت و ارزش ‍ آب را بيان نمايد، اگر مزه اى براى آب تعيين شود، غير از حيات ، مزه ديگر ندارد و در او بهترين طعمها و گواراترين لذتها وجود دارد، و با آشاميدن آن جانداران ادامه حيات مى دهند؛ و در صورت نبود آن زندگيى مفهومى ندارد و نبود آن مساوى است با نابودى حيات ! در كتاب وافى در معناى حديث مى گويد:
اى كمالا طعم للحيات يدرك بالذوق مع كمال التلذذ بها كذالك الماء همانطور كه باقوه چشائى مزه زندگى با آنهمه لذتهايش تشخيص داده نمى شود؛ آب نيز به آنگونه است امام صادق عليه السلام فرمود: طعم الحيات و طعم الخبزالقوة (213) مزه آب ، زندگى و مزه نان ، نيرو است ،
سئل عن الصادق عليه السلام عن طعم الماء والخبز قال طعم الحيات و طعم الخبز العيش (214) از امام صادق عليه السلام از مزه آب و نان ، سوال شد فرمود: مزه آب حيات و مزه نان زيستن ، و زنده ماندن است
ابن كوايكى از بزرگان خوارج ، از اميرمؤ منان عليه السلام پرسيدند: كم بين السماء والارض فقال دعوة متسجابة قال و ما طعم الماء قال طعم الحيات (215) مسافت ميان آسمان و زمين چه اندازه است فرمود: به اندازه دعاى مستجاب ، گفت طعم آب چيست ؟ فرمود: طعم زندگى است
بنى اسرائيل به حضرت سليمان اصرار كردند كه پسرت را براى خودت جانشين تعيين نما، فرمود: شايستگى آن را ندارد. باز اصرار كردند فرمود: از او سوالى مى پرسم اگر جواب صحيح دهد،
قال يا بنى ما طعم الماء و طعم الخبز؟ پسرم مزه آب و نان چيست نتوانست جواب دهد، بدينصورت عدم لياقتش براى وصايت ثابت گرديد. امام صادق عليه السلام فرمود: طعم آب ، حيات و طعم نان قوت است (216)
با بيان ديگر، اگر در بيابان سوزان و دل كوير آدمى دچار تشنگى شده و به حالت اغماء درافتد، يا به سر حد مرگ رسيده ، از همه جا اميدش قطع شود؛ در چنين حالتى اگر يك جرعه آب را به قيمت يك كشور به او ارائه دهند و او هم آن را بناچار بخرد و از مرگ حتمى نجات يابد، در آن حالت است كه معناى دقيق اين احاديث فهميده مى شود و در آنجا است كه آيات به روشن تفسير مى گردد
9: آفرينش خورشيد و ماه  
از بحثهاى گذشته روشن گرديد كه تمامى ستارگان ثابت و سيار و هر چه در آسمانها و زمين وجود دارد از آب آفريده شده است ، اما حديث مخصوص ‍ با شرايط خاصى براى آفرينش خورشيد و ماه صادر شده كه ذيلا مى خوانيد.
عن محمد بن مسلم ، قال : قلت لابى جعفر عليه السلام جعلت فداك لاى شى ء صارت الشمس اشد حرارة من القمر؟ فقال : ان الله خلق الشمس ‍ من نور النار و صفوالماء طبقا من هذا و طبقا من هذا حتى اذا كانت سبعة اطباق البسها لباسا من نار فمن ثم صارت اشد حرارة من القمر.
قلت جعلت فداك و القمر؟ قال ان الله تعالى ذكره خلق القمر من ضوء نور النار و صفوة الماء طبقا من هذا و طبقا من هذا حتى اذا كانت سبعة اطبقا البسها لباسا من ماء فمن ثم صار القمر ابرد من الشمس
(217)
محمد بن مسلم مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم فدايت شوم براى چه گرماى خورشيد از ماه شديدتر و بيشتر است ؟ فرمود: خداوند خورشيد را از نور آتش و شفافى خالص آفريد. يك لايه آتش ‍ و يك لايه صفاى آب تا به 7 لائى رسيد. لايه هفتم را لباسى از آتش پوشانيد به همين خاطر حرارتش شديدتر از ماه شد.
گفتم فدايت گردم ماه چطور؟ فرمود: خداى تعالى ذكره ، ماه را روشنائى نور آتش و صفاى ، آب آفريد، يك طبقه از اين و طبقه ديگر از آن ، به لايه هفتم كه رسيد لباسى از آب به آن پوشانيد بدين جهت ماه سردتر از خورشيد شد.
اين روايت را با سندهاى مختلف با كمى تغيير در علل الشرايع ، ج 2 ص ‍ 263، و خصال شيخ صدوق ص 10، و تفسير على ابن ابراهيم ص 379 و من لا يحضره الفقيه ص 141 از راويان متعدد نقل كرده اند.
علامه مجلسى در ذيل حديث توضيحى دارد، چون اين توضيح در تاريخى نوشته شده است كه بشر به كره ماه قدم نگذاشته و يا از كرات ديگر منظومه شمسى ، نمونه بردارى نكرده بود؛ بدين جهت از معناى حديث ، مطلب روشنى را در دست قرار نمى دهد.
ما هم حديث را با علم روز تطبيق نمى دهيم تا فردا خلاف آن در اثر پيشرفت علم ثابت شود، بدون اظهار نظر به طور سربسته علمش را به اهلش واگذار مى كنيم تا روزى رسد كه علوم مترقى بشر آنرا تفسير نمايد.
10: پايدارى زمين از آب  
عن الصادق عليه السلام : لا قوم الارض الا بالماء (218) براى زمين پايدارى نيست مگر با آب (زمين بدون آب پايدار نمى ماند).
رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ عده اى از يهود فرمود: فالبماء تحت الارض با آب زمين زنده مى شود (219)
در تحف العقول از امام صادق عليه السلام نقل كرده ، فرمود: قوام الدنيا نثلاثة اشياء النار و الملح و الماء
پايدارى دنيا با سه چيز، آتش ، نمك ، و آب ، است .
در حقيقت آتش و نمك هم از آب به وجود آمده پس آب است كه زمين را آباد كرده به آن پايندگى و زيبايى مى دهد، در هر گوشه اى از زمين كه نشانه اى از حيات مى بينى ، در آنجا آب وجود دارد و در آيات به اين معنى توجه زيادى شده است كه مشروحا در فصل باران خواهيم آورد .
آب است كه در همه جا حرف اول را مى زند و به زمين حيات مى بخشد، و آنرا قابل زيست و زندگى مى كند، پاكيزگى ، و شادابى همه از آب ، معنا مى گيرد.
اگر آب نبود، زندگى مفهومى نداشت و همه چيز رنگ باخته و بى معنا مى شد.
11: آب سرور تمام نوشيدنى ها  
خداوند عزوجل ، آب را نه تنها در دنيا مايه حيات و زندگى قرار داده است بلكه در جهان آخرت نيز سيادت و سرورى آن را گسترش داده و حفظ نموده است .
سرتاسر آيات مربوط به بهشت ، پر از جملات ، جنات تجرى من تحتها الانهار باغهائى كه از زيرش نهرها جريان دارد.
يا آيه مباركه مثل الجنة التى وعدالمتقون ، فيها انهار من ماء غير آسن (220)
مثل بهشتى كه بر پرهيزگاران وعده داده شده است ، در آن نهرهائى از آب تمييز و زلال بى بو وجود دارد
اين همه آيات كه از آب بهشتى صحبت به ميان مى آورد نشانه اين است كه آب در آن جهان نيز سيادت خود را حفظ كرده است .
به احاديث ذيل توجه كنيد تا عزت و شرافت آب در هر دو جهان روشن شود. رسول خدا فرمود: سيد الاشربة فى الدنيا والاخرة الماء (221)
سرور نوشيدنيها دنيا و آخرت آب است .
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: الماء سيد الشراب فى الدنيا و الآخرة (222)
آقاى نوشيدنيها در دنيا و آخرت ، آب است .
عين همين روايت را از اميرمؤ منان عليه السلام روايت كرده اند. (223)
روايت از اميرمومنان عليه السلام است : اشرف المشروب الماء (224) شريف ترين نوشيدنى آب است .
از امام صادق عليه السلام روايت شده است ، سيد شراب اهل الجنة (225) الماء سيد و آقاى نوشابه اهل بهشت آب است .
عن رسول الله صلى الله عليه و آله : سيد طعام الدنيا و الاخرة اللحم و سيد شراب الدنيا و الآخرة الماء (226)
روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود: سرور طعام دنيا و آخرت گوشت و سيد شراب دنيا و آخرت آب است .
لحن روايات ، بيانگر اين است كه آب در هر دو جهان آرام بخش انسانها است ، در دنيا براى همه و در آخرت براى بهشتيان .
12: لذت خوردنيها و آشاميدنها با آب  
اساس زندگى انسان را دو ركن متضاد تشكيل مى دهد؛ روح مجرد و جسم مادى ، خداوند با تركيب اين دو موجود ضد و نقيض به موجودات جاندار مخصوصا انسان ، حيات بخشيده است .
براى ادامه حيات هر يك ، از اين دو جنس متضاد، غذاى خاصى قرار داده است ؛ غذاى روح و روان را داشتن رابطه دائم و مناجات و گفتگو مخصوصا مناجات شبانه با خدا است (شب مردان خدا روز جهان افروز است ) و همچنين سر در آفاق و انفس بالاخرة در هر حال متكى بودن به او، تعيين كرده است ؛
هر كس از اين غذا و تغذيه روحى محروم است ، هميشه با روح مرده و روان افسرده به زندگى بى محتوا ادامه مى دهد؛ روشن است ، كسى كه داراى اين خصيصه غفلت و دورى از خدا است ادامه حيات برايش مفهومى نخواهد داشت !
غذاى جسم را، خوردن و آشاميدن ، قرار داده است ؛ يعنى هر جان دارى اگر از اين دو محروم شود؛ زندگى او ادامه پيدا نمى كند.
براى درك لذت ، خوردنيها و آشاميدنها، با آب معنا بخشيده است ؛ اگر آب وجود نداشت نه زندگى وجود داشت و نه لذت زندگى .
امام صادق عليه السلام فرمود: و يجده لذة الطعام و الشراب بالماء (227)
انسان ، لذت خوردنى و آشاميدنى را با آب پيدا مى كند.
امام صادق عليه السلام فرمود: لو لا الماء لم يجد لذة الطعام و الشراب (228)
اگر آب نبود كسى لذت خوردنى و نوشيدنى را پيدا نمى كرد.
عن عبدالله عليه السلام : بالماء يجد لذة الطعام والشراب (229)
از امام صادق (ع ) روايت شده است كه : با آب ، لذت خوردنى و آشاميدنى ، مفهوم پيدا مى كند.
13: اعجازهاى آبى رسول خدا صلى الله عليه و آله  
در طول بيست و سه سال دوران نبوت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله از بزرگ ترين معجزه هاى آن حضر در مواقع مختلف و به اشكال گوناگون ، آب بود.
در پيشامد متعدد، يا خود آن حضرت به اجراى آن اقدام مى فرمود و يا ديگرى را به انجام آن مامور مى كرد؛ گاه از انگشتان مباركش ، آب جارى مى شد و گاهى از تير و بار ديگر، آب از چاه و صدها قضاياى ديگر كه ذيلا نمونه هاى از آن جريانها آورده مى شود.
1: جارى شدن آب از انگشتان 
1 - كتاب احتجاج طبرسى : امير مؤ منان عليه السلام در جواب يهودى كه مانند معجزات انبياء سلف را در خواست مى كرد فرمود: پيغمبر وقتى كه در حديبيه فرود آمد، اهل مكه آن حضرت را محاصره كرده بودند، اصحاب از تشنگى شديد به حضرت شكايت كردند به گونه اى كه اسبها نيز ناتوان شده بودند، حضرت ركوه يمانى را (230) خواست و دست مباركش را روى آن گذاشت ، از ميان انگشتانش آب شكافته و جارى ، شد به طورى كه همه لشكريان و اسبها سيراب شدند و ظرفها را پر كردند. (231)
2 - همراه كاروان تجارى خديجه به شام مى رفت و به بيابانى رسيدند كه از زمانهاى قديم آب داشت ، ولى بر خلاف انتظار، آب پيدا نكردند، چون قافله ابوجهل جلوتر از حضرت مى رفت ، دستور داده بود چاه را پر كنند؛
پيغمبر آستينها را بالا زده و دستانش را در ريگ فرو برد و چشمانش را به آسمان دوخت و لبهاى مباركش را حركت داد، ناگهان آب از ميان انگشتانش ‍ جوشيده و فوران كرد؛ به طوريكه مانند نهرهاى بزرگ بر روى زمين جارى شد؛ عباس پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت : اى برادر زاده ! جلوى آب را بگير، نزديك است اموال و اثاث ما غرق شود، همگى آب نوشيدند و مشكهايشان را پر كردند. (232)
3. در مسير جنگ تبوك به وادى المشقف رسيدند، دست مباركش را زير آبى گرفت كه قطره قطره مى ريخت ، سپس آب شكافته شد به گونه اى كه مانند صاعقه صداى مهيب ، از او شنيده مى شد مردم آب آشاميدند و به اندازه احتياج آب بر داشتند پس حضرت فرمود: اگر كسى از شماها عمر كند، مى شنود كه اين بيابان از آبادترين بيابان ها خواهد بود. (233)
4. در روايت ابى قتاده است كه در جنگ بنى المطلق كان يتفجر الماء بين اصابعه لما وضع يده فيه حتى شرب الجيش العظيم (234) وقتى كه دست مباركش را به ركوة گذاشت از ميان انگشتانش آب شكافته شد، آنهمه لشكر عظيم ، سيراب شده و به همراه خود برداشتند.
5. از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش از على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: در يكى از جنگها همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بوديم به جائى كه آب پيدا نمى شد رسيديم مردم تشنه شدند در يك ظرف كمى آب بود، انگشتانش را بر آب گذاشت و آب از آن جارى شد، به طوريكه همه مردم و شتران و اسبان سيراب شدند و به همراه خود برداشتند، در لشكر دوازده شتر و دوازده هزار اسب ، و سى هزار مرد بودند. (235)
6 - روايت شده است ، در جنگ تبوك ، لشكر تمام روز را راه رفتند از شدت گرما نزديك بود گردنهاى پياده و سواره و مركب ها قطع شود، حضرت ظرف آب كوچك را خواست ، آب كمى را كه همراه داشت بر آن ريخت و انگشتانش را بر آن گذاشت و آب از زير انگشتانش جوشيد، لشگريان نوشيدند و به همراه برداشتند؛ در حالى كه غير از اسب و شتر سى هزار نفر بودند. (236)
7 - روايت شده است : اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله در سفرى با حضرت بودند: از نبود آب به آن حضرت شكايت كردند كه نزديك است به هلاكت برسند، فرمود: نه ، خدايم با من است ، مرا راهنمايى مى كند توكلم بر او و پناهگاهم اوست ، ظرف آبى را خواست ، كمى آب در آن بود كه يك نفر هم سيراب نمى شد، دستش را بر آب گذاشت ، از ميان انگشتانش آب جوشيد و جارى شد، مردم را صدا زدند، همگى سيراب شده و آب برداشتند، به طوريكه خسته شدند. و آنان هزاران نفر بودند و فرمودم : شهادت مى دهم كه من رسول به حق خدايم . (237)
8 - اميرمومنان عليه السلام به يهودى فرمود: روز ميضاة عبرتى براى منكرين نبوتش مانند سنگ موسى عليه السلام وقتى كه ميضاة را خواست ، دست به آن گذاشت ، آب جوشيد بالا آمد تا اينكه هشت هزار نفر از آب آن ، وضو گرفتند و نوشيدند و چهارپايان را سيراب كرد و به همراه خود به اندازه كافى برداشتند.(238)
9. سالم بن ابى جعد گويد: به جابر گفتم روز شجرة چند نفر بوديد، گفت هزار و پانصد نفر، ما را تشنگى فرا گرفت ، حضرت دستش را توى ظرف كوچكى گذاشت ، از ميان انگشتانش مثل چشمه ها آب بيرون مى آمد، نوشيدم و بما كفايت كرد، اگر صد هزار نفر بوديم باز كفايت مى كرد. (239)
2: جوشيدن آب از چاه خشكيده  
1. حضرت رسول صلى الله عليه و آله همراه كارون تجارتى خديجه كبرى عليه السلام در سن 25 سالگى به شام مى رفت ، در طول راه اعجازهاى متعدد از وجود مباركش به ظهور رسيده است ، از جمله اين بود كه :
در بيابانى چاه آبى وجود داشت ، كاروانيان از آب ، آن استفاده مى كردند وقتى كه ابوجهل به سر آن چاه رسيد به اندازه كافى آب برداشت و چاه را پر از سنگ و شن كردند تا كاروان حضرت از تشنگى بميرند، غلامى داشت به نام فلاح به عنوان ديده بان گذاشت و قول داد اگر خبر مرگ محمد را به من بياورى آزادت مى كنم ، وقتى كه كاروان آن حضرت به آنجا رسيدند شتابان به سوى چاه آب رفتند، اثرى از آن پيدا نكردند، سينه هايشان تنگ شده و يقين هلاكت كردند، به محمد صلى الله عليه و آله پناه بردند، فرمودند: آيا محلى كه قبلا آب داشته باشد مى شناسيد؟ گفتند بلى چاهى بود كه با شن و سنگ پر كرده اند حضرت بر سر چاه آمده و ايستاد و سرش را به سوى آسمان بلند كرد و ندا كرد:
يا عظيم الاسماء يا باسط الارض و يا رافع السماء قد اضر بنا الظلماء فاسقناالماء
اى بزرگ نام ! اى گستراننده زمين و اى بلند كننده آسمان ، تشنه به ما فشار آورد و ضرر كلى رسانده است ، ما را از آب سيراب كن !
ناگهان سنگها و شن ها از زير پاى آن حضرت به صدا درآمدند و چشمه ، آب ، جوشيده و بالا آمد و جارى شد پس مردم چهار پايانشان را سيراب كردند و مشك هايشان را پر كردند و حركت كردند.
غلام ابى جهل با سرعت برگشت ، ابوجهل پرسيد چه خبر آوردى اى فلاح ؟ غلام گفت : به خدا قسم رستگار نمى شود هر كس با محمد دشمنى كند ، قضيه را شرح داد ابوجهل از غضب دماغش باد كرد، به غلام گفت از من دور شود، ابدا رستگار نشوى . (240)
2. راهبى به نام فيلق بن يونان بن عبدالصليب ، در صومعه اى زندگى مى كرد، هم پدرانش و هم خودش وراثتا منتظر قدوم مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، به او اباخيبر مى گفتند، از پدرانش شنيده بود كه هر وقت آن پيغمبر از اينجا مى گذرد چند علامت مخصوص دارد، اولا: بالاى سرش ‍ يك قطعه ابر سايه مى افكند و ثانيا به درخت خشك جلوى صومعه تكيه مى كند فورا سبز شده و ميوه مى دهد؛ و ثالثا: چاهى كه در صومعه است و خشك شده است آنرا پر آب مى كند.
اين راهب به اندازه اى پير شده بود كه چشمانش را از دست داده بود و ضعيف گشته بود، روزى پسرانش به او خبر دادند كه پدر، قافله اى از سوى تهامه مى آيد، از حجاز و بر سر آنها سايه افكنده است ، و نورى بلند شده است ، راهب سر به آسمان بلند كرد و گفت : الهى و سيد و مولاى بحق هذا المحبوب الذى زاد فيه تفكرى الا مارددت على بصرى
اى خدا اى سيد و مولاى من ! بحق اين محبوبى كه فكرم به او مشغول است نور چشمان را به من برگردان
دعايش تمام نشده بود كه چشمانش ديد خود را بازيافت . راهب به راهبان ديگر گفت احترام اين محبوب را پيش علام الغيوب ديديد. پس شعرى در مدح آن حضرت خواند و گفت اى اولاد من ! اگر اين شخص پيغمبر مبعوث باشد، در اينجا فرود مى آيد و به آن درخت خشك تكيه مى زند سبز و پربار مى شود.
آن درخت از زمان حضرت عيسى بن مريم عليه السلام خشك شده است و اين چاه كه در آن آبى نداريم كنار آن آمده و آب مى خورد .
مدت كمى گذشت كه قافله رسيد و در كنار چه نزول كردند و بارها را پائين آوردند. حضرت جاى خلوت را دوست مى داشت ، به كنار درخت خشك رفت و بر او تكيه كرد، بلافاصله درخت سبز و خرم شده و پر بار گشت و به كنار چاه آمده و از آب دهان مباركش به آن انداخت و نظرى به داخل آن افكند، آب شكافته شده ، چشمه هاى زياد و آب گوارا بيرون آمد. (241)
عروة بن زبير مى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله براى زيارت بيت الله الحرام خارج شد و قصد جنگ نداشت ، حديث را ادامه داد تا اينكه گفت : و قريش نيز از مكه بيرون آمده و زودتر از پيغمبر به محلى رسيدند كه : بلدح مى ناميدند و كنار آبى كه در آنجا بود نزول كردند وقتى كه پيغمبر سبقت ايشان را ديد در حديبيه فرود آمد و در حالى كه هوا به شدت گرم بود، در آنجا فقط يك حلقه چاه وجود داشت ، مردم از تشنگى به سختى افتادند و تعدادشان هم زياد بود، به طوريكه مردانى به ته چاه رفتند و با دستانشان آب جمع مى كردند.
حضرت دلوى خواست ، از آن وضو گرفت و مضمضه كرده به آن دلو ريخت ، امر كرد آن آب را به چاه ريختند و نيز تيرى از كنانه درآمد و به چاه انداخت ، و دعا كرد آب از ته چاه فوران كرد و بالا آمد، مردم در اطراف چاه نشسته ، با دست آب را بر مى داشتند. (242)
اين روايت با سندهاى مختلف آمده است ، ما يكى از آنها را اختيار نموديم .
3: جارى شدن آب از تير  
جابر بن عبدالله و براء عازب و سلمة ابن اكواع و مسور بن مخرمه گويند:
وقتى كه پيغمبر در حديبيه با يكهزار و پانصد نفر فرد آمدند موقعى بود كه حرارت شديد فرا گرفته بود، گفتند: يا رسول الله بيابان خشك و آبى در آن وجود ندارد و قريش در بلدح (243) آب زيادى در اختيار دارند.
حضرت تيرى از كنانة كشيد و به براء بن عازب داد، فرمود: اين تير را در يكى از چاههاى قديمى حديبيه : بنشان !
سهيل بن عمرو به همراه قريشيان آمدند، به چاه نگاه كردند، ديدند چشمه ها و در روايتى 12 چشمه از يك تير مى جوشد، گفتند: مانند امروز را نديده ايم و اين كار از سحر محمد كم نيست .
وقتى كه دستور حركت صادر شد فرمود: به اندازه احتياج آب برداريد ، سپس به براء فرمود: برو و تير را درآور! وقتى كه حركت كرد براء تير را برداشت ، آب خشك شد به گونه اى كه در آنجا آبى وجود نداشت . (244)
2. در جنگ تبوك ، اصحاب از شدت عطش شكايت كردند پس تيرى به مردى داد و فرمود: آن را در ته چاه بنشان ! آن مرد آن را كاشت و، آب جوشيد تا لب چاه رسيد و سى هزار نفر با چهارپايانشان از آن آب سيراب شدند.
در روايت الخرائج است : و رجال من المنافقين حضور متحيرين مردانى از منافقين ، حضور داشتند و همگى از اين ماجرا متحير بودند.(245)
4: شيرين شدن آب شور  
1. روايت است كه قومى به آن حضرت از شورى آبشان شكايت كردند، به سر چاه آنها آمد و آب دهان مباركش را انداخت و با اينكه آب آن چاه كم بود آب شيرين و گوارا جوشيد، تا الآن آن چاه در دست وارثان آن است ، و اهل آن از بزرگترين مكارم و افتخارات خود مى شمارند و و اين چاه در مكه در محلى به نام الزاهر و اسم آن العسيله است امروز كه شهر توسعه زيادى يافته يكى از محلات مكه مى باشد.
و از آن چيزهايى كه خداوند در راستى و حقيقت پيغمبرش آشكار ساخت اين بود كه : قوم مسيلمه كذاب دروغين يمامة هنگامى كه اين جريان را شنيدند از او مانند آن معجزه را درخواست كردند
به كنار چاهى آمد و آب دهان انداخت ، آب به صورت تلخ و شور مانند بول حمير در آمد، آنهم در ميان مردم آنجا معروف و محلش معلوم است . (246)
5: اعجاز پايى  
جابر بن عبدالله ، چاهى داشت كه آبش تلخ بود و قابل استفاده نبود، به پيغمبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد، حضرت پاهايش را به طشتى شست ، امر كرد آن را به چاه بريزند، در دم آب چاه شيرين شد. (247)
6: عبور از آب  
پيغمبر صلى الله عليه و آله به سوى خيبر حركت كرد، ناگهان به وادى رسيدند كه سيل جارى بود و اندازه ارتفاع آب به چهارده قامت مى رسيد، و دشمن از پشت سرشان مى آمد، مردم گفتند: ما را گير مى اندازند گير افتاديم فرمود: ابدا!
حضرت دعا كرد شتران و اسبها از آب عبور كردند حتى پاها و سمهايشان نمدار نشد. (248)
14: دعاها 
دعا يكى از وسائل مهمى است كه ائمه اهل بيت عليه السلام براى توجه دادن مردم به سوى توحيد و خداشناسى و معرفى رحمت و غضب و قدرت خداوند و براى اثبات مسائل اعتقادى و معاد دهها مطالب ديگر، از آن استفاده كرده و مورد توجه قرار داده اند . در مواقعى كه عملا با تبليغ نمى توانستند مردم مردم را با وظائف خود آشنا كنند از سلاح دعا بهره بردارى مى كردند.
از جمله آن درباره آب به صورت دعا خيلى از مسائل را تعليم داده اند كه به ذكر چند مورد از آن به عنوان نمونه مى پردازيم :
1. در دعاى روز اول ماه رجب مى فرمايد: اسئلك باسمك الذى سطحت به الارضين فوق الماءالمحبوس و باسمك الذى حبس به ذلك الماء (249) خدايا! از تو درخواست مى كنم به احترام آن نامت را با آن روى آب جمع شده در يك جا گستراندى ، به احترام آن نامت كه با آن آب را محبوس كردى
2. در دعاهاى قنوت حضرت بقية الله حجة بن الحسن عليه السلام روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آمده است : واسالك باسمك الذى كونت به طعم المياه و اسئلك باسمك الذى اجريت به الماء فى عروق النبات بين اطباق الثرى و سقت الماء الى عروق الاشجار، بين صخرة الصماء الدعا (250) از تو درخواست مى كنم ، سوگندت مى دهم به آن نامت كه با آن مزه آبها را تكوين كردى و به نامى كه با آن آب ، را در زير طبقات زمين در رگهاى نباتات جارى ساختى ؛ و به نامى كه با آن آب را از ميان سنگ خارا و سفت و سخت ، گذراندى ، و به رگهاى درختان رساندى .
3. در دعاى طواف مى گويد: اللهم انى اسئلك باسمك الذى يمشى به على طلل الماء كما يمشى به على جددالارض (251) خدايا از تو درخواست مى كنم به احترام آن نامت كه با آن ، چنان بر روى آب پر فراز و نشيب راه ، طى مى شود كه بر روى زمين هموار مى روند.
4. در دعاهاى حضرت ايوب عليه السلام وارد شده است :
ابطاعتك حمل الماء الارض : ام بحكمتك كانت الارض للماء غطائا ام اين الماءالذى انزلت من السماء قدرتك تثير السحاب اين انت منى يوم سجرت البحار و انبعت الانهار اقدرتك حبست امواج البحار على حدودها: اين انت منى يوم صبب الماء على التراب الدعا (252) اين جمله ها در سطرهاى مختلف دعاها آمده است كه در رابطه با آب مى باشد. آيا به خاطر اطاعت از تو بود كه زمين آب را حمل كرد يا حكمتت زمين ، پوشش آب گرديد،؟ كجا بود آبى كه از آسمان نازل كردى يا قدرت توست كه ابر را بر مى انگيزند و آب را فرو مى ريزد؟ كجا بودى از من روزى كه درياها را، برافروختى ، يا پر كردى ، و چشمه ها، و نهرها را جوشاندى آيا قدرت توست كه موجهاى درياها را در حدود خودش نگهداشت ؟ كجا بودى از من روزى كه آب باران را بر خاك فرو ريختى ؟
5. در دعاى سر درد است : اسئلك باسمك الذى قام به عرشك على الماء الدعا (253) از تو درخواست مى كنم به حق اسمى كه با آن عرشت را بر آب ايستاد و قرار گرفت
15: تسبيح گوئى و سجده آب  
در لابلاى دعاها به مسائل پيچيده علم درباره جمادات و حيوانات راهنمايى و با جملات كوتاهى به سجده كردن و تسبيح گفتن آب اشاراتى شده است .
1. در دعاى روز چهارشنبه است : سبحانك لا اله الا انت تسبح لك البحار باموجها والحيتان فى مياهها و المياه فى مجاريها و الهوام فى اماكنها، الدعا (254) خداوندا تو پاك و منزهى جز تو خدايى نيست ، درياها با موجهايش و ماهيها در آبهايش و آبها در محله اى جريان يافته اش تسبيح گويان تواند

2. در مناجات انجيليه امام زين العابدين عليه السلام آمده است :
فسبحت له ، والبحار، و حيتانها والامطار، فى مواقعها، و مدد النهار، وامواجها و عذب المياه و اجاجها الدعا (255) و تسبيح او را مى گويد: درياها با ماهيهايش و بارانها در هنگام نزولش و طول نهرها با امواجش و آبهاى شيرين و شورش
.
3. دعاى شريف است كه دوست دارم آن را به طور كامل بنويسم تا به درد نيازمندان و گرفتاران ، دوابى باشد. شيخ صدوق عليه السلام با سند خود از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند على بن ابيطالب عليه السلام پيش ‍ پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و از او چيزى خواست ، پيغمبر فرمود: يا على ! قسم به خدائى كه مرا به پيغمبرى حق فرستاده است ، پيش من از مال دنيا كم و يا زياد، چيزى نيست ، اما دعائى برايت تعليم مى كنم ، خليلم جبرئيل آن را براى من آورد و گفت : يا محمد! اين هديه است از خداى عزوجل كه تو را گرامى داشته به چيزى كه هيچ پيغمبرى نداده است و آن نوزده 19 حرفى است . هر شخص گرفتار و بلا ديده و مصيب زده و غمگين و دردمندى و كسى كه از او چيزى دزديده شود و آتش گيرد و يا كسى كه از سلطان بترس با آن 19 حرف دعا كند، خداوند او را از ناراحتى نجات مى دهد!
آن 19 حرف ، 4 حرف در پيشانى اسرافيل ، 4 حرف در پيشانى ميكائيل ، 4 حرف در اطراف عرش ، 4 حرف در پيشانى جبرئيل و 3 تاى آن هر جا كه خدا خواسته ، نوشته شده است . على عليه السلام عرض كرد يا رسول الله ، آن دعا چگونه است ، فرمود: بگو! يا عماد من لا عماد له يا ذخر من لا ذخر لهو حرز من لا حرز له ، و يا غياث من لا غياث له و يا كريم العفو و يا حسن البلاء و يا عظيم الرجا، يا عز الضعفا، منقدالغرقى ، و يا منجى الهلكى ، يا محسن ، يا مجمل يا منعم يا مفضل ، انت الذى سجد لك سواد اليل و نور النهار وضؤ القمر و شعاع الشمس و دوى الماء و حفيف الشجر، يا الله يا الله يا الله ، انت و حدك لا شريك لك پس بگو اللهم افعل بى كذا و كذا از جايت بلند نمى شوى مگر اينكه دعايت مستجاب مى شود. ان شاء الله .
احمد بن عبدالله كه يكى از راويان اين حديث است گفت : ابوصالح به من گفت لاتعلموا السفهاء ذلك (256) به سفيهان اين دعا را ياد ندهيد در اين دعا با جمله ودوى الماء به سجده و تسبيح تكوينى آب اشاره كرد، و با زبان دعا معناى آيات مباركه تسبح ، يسبح ، يسبحون را بيان و روشن ساخته است . اين نوع دعاها در كتاب ادعيه فراوان است ، مخصوصا كتاب الدعا و الذكر، بحار ج 93، 94، 95، 96، 97، و مصباح المجتهد و اقبال سيد و به صحيفه مباركه سجاديه مراجعه شود.
16: آب كليد قربت و مناجات  
قال الصادق عليه السلام : ان اردت الطهارة و الوضؤ فتقدم الى الماء تقدمك الى رحمة الله فان الله قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دليلا الى بساط خدمته فكما ان رحمته تطهر ذنوب العباد كذلك النجاسات ، الظاهرة ، يطهر الماء لا غير قال الله ، عز و جل : (و هوالذى ارسل الرياح بشرا بين يدى رحمته و انزلنا من السماء طهورا) (257) و قال عزوجل (و جعلنا من الماء كل شى ء حى ) (258) و كما احيا به كل شيى ء من نعيم الدنيا كذالك برحمته و فضله جعله حيوة القلوب و الطاعات (259)
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اراده پاكيزگى و وضو كردى ، به سوى آب برو، همانطور كه به رحمت خدا پيش مى روى ؛ پس به درستى كه خدا آب را كليد نزديكى و مناجات خود قرار داده و راهنمايى خدمتش نموده است .
همانطور كه رحمتش ، گناهان بندگانش را پاك مى كند، آب هم نجاسات ظاهر را پاك مى كند، حضرت پس از استشهاد به دو آيه مباركه فرمود: با آب هه نعمتهاى دنيا را زنده كرد، با رحمت و فضل خود همان آب را مايه حيات دلها و اطاعتش قرار داده است .
در شفافيت و نرمى آب و در پاكى و بركتش و مخلوط شدن سريع او با همه چيز تفكر نما و آن در تطهير اعضايى كه خدا به پاك شدنش دستور داده است مصرف نما! آداب و فرائض و سنت هايش را بجا بياور، چون در زير هر يك از آنها فايده هاى زيادى نهفته است ، اگر با احترام به مصرف برسانى ، به زودى چشمه هاى فوايدش برايت باز و گشوده مى شود.
با مخلوق خدا به گونه اى معاشرت نما، همچنانكه آب با اشياء مخلوط و ممزوج مى شود، و حق هر چيز را به او مى رساند. اما از معنا و ماهيتش تغيير پيدا نمى كند، بنا بر اين رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است :
مثل المومن الخالص كمثل الماء (260)
مومن خالص مانند آب است
پس صفاى تو با خداى تعالى در تمام اطاعت هايت ، مثل شفافيت آب باشد آن وقتى كه از آسمان نازل مى شود و آنرا طهور ناميده است .
وقتى كه اعضايت را با آب پاك مى كنى ، دل خود را نيز با آب تقوا و يقين پاك كن .
17: آفرينش آب به خاطر اهل بيت عليه السلام  
از روايات فراوان استفاده مى شود كه خداوند تبارك و تعالى ما سوى الله را به اگر اينها نبودند هيچ چيز به وجود نمى آمد و اگر اخبار و احاديثى كه در فضائل و مناقب آنان در اين باره به دست ما رسيده است دقت كنيم ، شك و شبهه باقى نمى ماند، كه اينها سبب ايجاد خلق و علت آفرينش غير خدا هستند. (مطالبى در اين باره آخر بخش 1 گذشت ) پس از روشن شدن اين مطلب ، معلوم است كه آب هم به خاطر اينها به وجود آمده است به عنوان نمونه به چند حديث ذيل توجه نمائيد.
1. امام محمد باقر (ع ) در روايت مفصلى به جابر بن يزيد جعفى فرمود:
ان لنا عند الله منزلة و مكانا رفيعا ولو لا نحن لم يخلق الله ارضا و لا سماءآ و لا جنة و لانارا و لا قمرا و لابرا و لابحرا و لاسهلا و لاجبلا و لا رطبا و لا يا بسا و لا مرا و لا (ماءا) و لا نباتا و لاشجرا اختر عناالله من نور ذاته لايقاس بنا بشر (261)
اى جابر براى ما نزد خداوند منزلت و مقام بلنديست كه اگر ما نبوديم خداوند، زمين ، آسمان ، بهشت ، جهنم ، آفتاب ، ماه ، خشكى ، دريا، هموار، كوهستان ، خشك ، تر و نيز تلخ ، شيرين و آب ، نبات و درخت را نمى آفريد؛ ما را از نور ذات خود به وجود مى آورد، بشرى با ما مقايسه نمى شود.
امام حسين عليه السلام فرمود: اميرمؤ منان عليه السلام در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه بليغى خواند، خطبه را شرح مى دهد تا به اينجا مى رسد كه :
2. خداى تعالى به پيغمبر فرمود: شخصيت برگزيده و راضى شده از او، تويى ؛ و گنجينه نورها، در وجود توست ، من اجلك اضع البطحا و ارفع السماء و اجرى الماء و اجعل الثواب و العقاب و الجنة و النار و انصب اهل بيتك علما للهداية (262)
به خاطر تو زمين را پايين نگه داشته و آسمان را بلند كرده ام ، يعنى نظام فعلى جهان آفرينش را، به احترام تو به اين صورت در آورده و آب را جارى ساخته ام .
ثواب ، عقاب ، بهشت ، و جهنم را به خاطر تو قرار داده ، و اهل بيت را نشانه و پرچم هدايت ، نصب كرده ام .
3. عن اميرالمؤ منين عليه السلام : فلما خلق الله عالى نور نبينا محمد صلى الله عليه و آله بقى الف عام بين يدى الله عزوجل واقفا يسبحه و يحمده والحق تبارك و تعالى ينظر اليه و يقول يا عبدى انت المراد و المريد و انت خيرتى من خلقى و عزتى و جلالى ، لولاك لما خلقت الافلاك : من احبك احببته و من ابغضك ابغضته (263) اميرمؤ منان على عليه السلام ضمن حديثى مى فرمايد: وقتى كه خداوند نور پيغمبر ما محمد صلى الله عليه و آله را آفريد هزار سال در برابر خداى عزوجل مانند تسبيح و تحميد خدا مى كرد، و خداى تبارك و تعالى به او نظر مى كرد و مى فرمود: اى بنده من ، تويى مراد و مريد و تويى برگزيده شده از مخلوقاتم ، قسم به عزت و جلالم ، اگر تو نبودى من فلكها را نمى آفريدم ، هر كس تو را دوست دارد، دوستش دارم و هر كس تو را دشمن دارد، دشمن دارد، دشمنش دارم . ورد فى الحديث القدسى : لولا كما ما خلقت الافلاك (264) به محمد و على صلوات الله عليهما فرمود: اگر شما دو تا نبوديد من فلكها را نمى آفريدم ، در اين باره روايات زيادى وارد شده مانند حديث كساء و غيره ، دليل آن است كه ، همه مخلوقات به خاطر اينها آفريده شده ، از جمله آنها، آب است .
18: سه چيز از بركات الهى اند 
ابى الجارود از ابى جعفر عليه السلام روايت مى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله به منزل ام سلمة وارد شد و به او فرمود: چرا در خانه ات بركتى نمى بينى عرض كرد. بلى الحمدالله بركت در خانه ام است ، يعنى : رسول خدا.
فرمود: ان الله انزل ثلاث بركات ، الماء و النار و الشاة (265)
به درستى كه خداوند سه چيز با بركت نازل كرده است آب ، آتش ، و گوسفند يكى از سخنان جامع كوتاه ، كوتاه ولى پر معناى پر معناى رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن فوق است كه اگر كمى در اطراف آن دقت نماييم ؛
و اگر با ديد علمى و تفكر عميق ، بركاتى را كه در اين سه موهبت خداوندى نهفته است مد نظر قرار دهيم ، آن وقت اهميت و ارزش اين سخن و معناى آن بر ما روشن شده و بركات آن سه چيز هم آشكار مى شود.
در جمله اى بالا حضرت ، اول ، از آب نام مى برد چون ، دو تاى ديگر نيز از وجود آب به هستى رسيده اند.
اگر، آب وسيله آتش را فراهم نمى كرد آتشى پديد نمى شد و اگر منابع وجودى گوسفند را مهيا نمى ساخت گوسفندى وجود نداشت ، پس بركت آب ، حرف اول را مى زند.
19: برداشته شدن آبهاى شيرين  
از ابن عباس روايت شده است كه :
ان الله يرفع المياه العذب قبل يوم القيامه غير زمزم (266)
خداوند غير از زمزم همه آبهاى شيرين را پيش از قيامت بر مى دارد؛
كيفيت برداشته شدن آبهاى روى زمين با چند احتمال پيش مى آيد
1. در اثر خشك سالى از بين مى روند، چنانكه در طول عمر كوتاه خود كرارا ديده ايم اگر چند سال متمادى خشك سالى شود همه چشمه ها خشكيده و رود خانه هاى بزرگ مى خشكند؛
در سالهاى دهه هفتاد كه خشك سالى پيش آمد زاينده رود اصفهان با آن عظمت و رود خانه هاى گيلان و مازندران و درياچه هاى و تالابها به گونه اى خشكيدند كه آثارى از آب ديده نمى شود.
2. طبايع خود را از دست مى دهد، يعنى هيدروژن و اكسيژن كه ساختمان وجودى آب را تشكيل مى دهند از همديگر تجزيه شده به صورت شكل اوليه خود، يكپارچه مواد مذاب آتشين در مى آيد.
3. به طور كلى در اثر شدت مقدمات روز قيامت نابود مى شوند؛
4. طبق آيه مباركه : واذالبحارسجرت وقتى كه درياها افروخته گشت در اثر شعله ور بودن ، تبخير شده و از دسترس ساكنين روى زمين خارج مى شود.
يا احتمالات ديگر كه فقط خود، او، مى داند و بس .
20: چهل روز باران مى بارد  
1. عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام قال : اذا اراد الله عزوجل ان يبعث الخلق امطر السماء على الارض اربعين صباحا فاجتمعت الاوصال و نبتت اللحوم (267)
امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه خدا عزوجل اراده كرد مردم را برانگيخته كند، از آسمان چهل روز باران مى بارد، و تمام اعضاء انسانها جمع شده و گوشتها مى رويد!
عن ابى عبدالله عليه السلام اذا اراد الله ان يبعث امطر السماء على الارض اربعين صباحا فاجتمعت الاوصال و نبتت اللحوم (268) به معناى حديث بالا است .
آيات 57 اعراف و 9فاطر و 11 زخرف و 11 ق بر مطلب فوق دلالت صريح دارد چون خلاصه فرمايش خداوند در آيات فوق اين است كه ، خدا باران را مى فرستد زمينهاى خشك را خيس كرده نباتات را مى روياند و زنده مى كند، آنطور كه با نازل كردن باران نباتات مى رويد، همچنين است زنده شدن و به محشر آمدن مرده ها
كذلك نخرج الموتى مرده ها را نيز اين چنين بيرون مى آوريم
كذلك الخروج بيرون آمدن از قبر و زنده شدن هم بدين صورت خواهد بود، به تفسير آيات فوق دقت نمائيد و چه تشابه عجيبى به همديگر دارند، مطلب خيلى واضح به دست مى آيد.
21: باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد  
آيات و اخبار زيادى از بهم خوردن نظام آفرينش در روز قيامت خبر مى دهد به طورى كه در اين مطلب هيچگونه ابهامى وجود ندارد، به استشهاد و استدلال زيادى نيست چون با كوچكترين مراجعه به كتابهاى مربوطه مسئله ، روشن مى شود، فقط آيه اى كه خيلى جلب توجه مى كند آيه مباركه : يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و بروزوالله واحد القهار (269) در آن رز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها به آسمانهاى ديگر مبدل مى شود و آنان در پيشگاه خداوند قهار ظاهر مى گردند.
يعنى زمين و آسمان به صورتى غير از نظام فعلى كه مشاهده مى كنيم تبديل مى شود و به سوى خدا واحد قهار آشكار مى شوند
در تفسير قمى از امام زين العابدين عليه السلام رواتى نقل مى كند، در ضمن آن مى فرمايد: و تبدل الارض غير الارض يعنى بارض لم يكتسب عليها الذنوب بارزة ليس عليها جبال و لا نبات كما دحاها اول مرة و يعيد عرشه على المآء كما كان اول مرة مستقلا بعظمته و قدرته (270)
زمين بر مى گردد به صورتى غير از اين صورت يعنى : به زمينى كه در آن گناهى انجام داده نشده است و همه چيزها آشكار است ، پستى و بلندى ، و كوهى و نباتى وجود نخواهد داشت ، همانطور كه در مرحله اول خلقت بود، و عرش خدا به آب بر مى گردد، چنانچه در مرتبه اول با عظمت و قدرت خود مستقل بود.
يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدانا اول خلق نعيده و عدا علينا انا كنا فاعلين (271) روزى كه ما آسمان را همچون طومار نامه ها درهم مى پيچيم همانگونه كه آفرينش را شروع كرديم به همان صورت بر مى گردانيم و عده ايست كه ما داديم و حتما به وعده خود عمل مى كنيم
پر واضح است كه زمين براى ابد پايدار و قابل زيست نخواهد ماند، قطعا در آينده تغيراتى در ساختار خورشيد پديد خواهد آمد و زمانى فرا خواهد رسيد كه فروزش آن به صد برابر درخشش امروزى رسيده و طومار حيات را در زمين نيز درهم خواهد پيچيد ، البته اين رويداد به نظر نويسنده كتاب سرگذشت زمين به هيچ وجه زودتر از چهار ميليارد سال ديگر به وقوع نخواهد پيوست ، و اگر حيات از سوى خود ساكنان زمين در خطر نابودى قرار نگيرد هيچگونه خطرى از سوى خورشيد حيات زمين را چه در حال حاضر و چه در آينده اى دور تهديد نخواهد كرد. (272)
نظريه فوق از جمله فرضيه ها و حدسيات انسان هاست كه معلوم نيست صحيح از آب دربيايد يا غلط؟ اما چيزى كه هست اعتراف به درهم پيچيدن طومار زندگى است چنانچه آيه مباركه فوق گويا است .
در فصل 19 همين بخش خوانديد كه ، پيش از قيامت آبها از زمين برچيده مى شود، ممكن است از حرارت طاقت فرساى خورشيد باشد يا عوامل ديگر، دورى و نزديكى آنرا خود او مى داند.
22: آفرينش گروهى از جن از آب  
در كتاب الاختصاص از امام صادق عليه السلام نقل مى كند :
اولين كسى كه قياس كرد ابليس بود گفت آدمى را از گل و مرا از آتش ‍ آفريده اى اگر ابليس مى دانست خداوند در وجود آدم چه شگفتى هايى آفريده ، در برابر او افتخار نمى كرد، سپس فرمود: خداى عزوجل ملائكه را از نور و جنينان را از آتش آفريد و صنفى از جن را از باد و صنف ديگر را از آب هستى بخشيد. (273)
از روايت فوق معلوم مى شود كه همه جنيان از آتش آفريده نشده است بلكه اكثريت قاطع آنها از آتش و گروهى از باد و دسته اى از آب به وجود آمده اند.
و اگر لفظ جن را به معناى لغوى آن كه پوشيده و يا موجود غير مرئى است حمل كنيم ممكن است دسته هاى سه گانه از مليت ها و نژادها و طوائف با فرهنگهاى مختلف بوده باشند، و چون از موجودات ماوراءالطبيعة و به اصطلاح متافيزيك هستند، حقيقت حال و كيفيت زندگى آنها، براى ما معلوم نيست ، مگر آن اندازه اى كه منابع وحى به ما خبر داده اند.
23: آفرينش آدم از آب و خاك  
و هوالذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا (274) او كسى است كه از آب انسانى را آفريد سپس اين انسان را از دو شاخه نسب و سبب گسترش داد؛ در اين آيه مباركه با صراحت كامل آفرينش انسان را از آب بيان مى فرمايد؛
جمعى از مفسرين معتقدند كه منظور از مآء آب نطفه است كه همه انسان ها با قدرت پروردگار توسط آن آن به وجود آمده ، با آميزش نطفه مرد اسپر كه در آب شناور است با نطفه زن او نخستين جوانه حيات انسان يعنى اولين سلول زنده آدمى پيدا شده است . ولى اين نظريه با خلقت ، آدم جور در نمى آيد.
گروه دوم ، بر اين اعتقاد كه منظور از بشر در اين آيه نخستين انسان يعنى آدم عليه السلام است چرا كه آفرينش او از طين يعنى معجونى از آب و خاك بود، به علاوه طبق عده اى از روايات اسلامى نخستين موجودى كه خدا آفريده آب بود، و انسان را از آب آفريد. نكرده بود بشرا انسانى را گواه اين معنى است كه بدون شك بيشترين قسمت وجود انسان را از آب تشكيل مى دهد به طورى كه ، مى توان گفت ، ماده اصلى وجود هر انسان آب است .
به همين دليل مقاومت انسان در برابر كمبود آب بسيار كم است در حالى كه انسان در برابر كمبود مواد غذايى مى تواند روزها و هفته ها مقاومت كند . و به راستى صورتگرى كردن در آب و چنين نقش بديعى را بر آب زدن دليل بر نهايت قدرت پروردگار است ! (275)
ابى عنى واسطى از ابى عبدالله عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: خداوند آدم را از آب و گل آفريد، پس همت اولاد آدم در آب و گل است و حوا را از آدم آفريد بدين جهت همت زنها در مردان است ، آنها را در خانه ها نگهدارى كنيد. (276)
ابا جعفر عليه السلام مى فرمايد: پدرم به من حديث كرد:
خداى عزوجل يك قبضه از خاك تربتى كه آدم را از آن آفريد برداشت و به آن ، آب شيرين شفاف ريخت ، 40 روز آن را به حال خود گذاشت ، بعد از آن آب شور و تلخ ريخت ، باز چهل صباح به حال خود واگذاشت .
وقتى كه خوب خمير شد، آن را گرفت و حركت شديد داد، از چپ و راست ، ذرات بنى آدم بيرون ريخت و امر فرمود: تا بر آتش در آيند، اصحاب يمين داخل شدند، بر آنها سرد و سالم شد و اصحاب شمال ابا كردند، داخل آن شوند (277) (در خاتمه اين كتاب به حديث طينت و ميثاق توجه نمائيد.)
در كيفيت آفرينش حضرت آدم عليه السلام از اين قبيل روايت زياد است ، براى نمونه دو روايت بالا آورده شد ، تا كه دانسته شود بنى آدم بدون آب نمى تواند زندگى كند، چون ؛ دو قسمت از خميره وجودى اش آب است .
پس دو سوم بدن انسانها را هم آب تشكيل مى دهد.
24: اولين بازجوئى در قيامت !  
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : اول ما يسال الرب العبد ان يقول له اولم اروك من عذب الفرات (278) امام صادق (ع ) فرمود: اولين چيزى كه خداوند بندگان را به خاطر آن زير سوال مى برد، به او مى گويد: آيا من از آب سرد و گوارا سيرابت نكردم .
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند از على عليه السلام درباره آيه مباركه لتسئلن يؤ مئذ عن النعيم (279) سوال شد قال : الرطب والماء البارد(280)
قطعا آن روز به خاطر نعمتهائى كه زير سوال مى رويد؛ رطب و آب سرد است .
علت بازپرسى از نعمت آب را با ابعاد مختلف مى توان بررسى كرد
1. آب از تفضلهاى درجه يك و نشان دار خداوند است كه ، با مطالعه مطالب اين كتاب ، ارزش وجودى آن به طور اختصار معلوم مى شود.
2. حيات انسانها و هر چه مورد استفاده آنها است از قبيل حيوانات و نباتات به وجود آب بستگى دارد نبود آن مساوى است با نابودى آنها؛ پس براى نخستين بار جوئى از اين نعمت خداوندى ، شايستگى دارد
3. در دوران حيات بشرى كم احتراميها و بى توجهى هايى زيادى اين نعمت الهى رخ مى دهد و از قبيل اسرافها و به هدر دادنها و بالاخره به جا نيآوردن شكر آن و... پس بايد مورد سوال قرار گرفته و حساب ، پس داده شود چون هر نعمت بزرگ سوالى بزرگ دارد.
25: نخستين سرزمينى كه آب بيرون آمد  
سئل اميرالمؤ منين عليه السلام عن اول شى ء ضج على الارض قال : واد باليمن و هو اول واد فار منه الماء (281) از اميرمومنان عليه السلام سوال شد، اولين چيزى كه در زمين ضجه كشيد چه بود؟ فرمود: بيابانيست در يمن و آن نخستين وادى است كه آب از آن فوران كرد
ممكن است ضجه كشيدن يا ناله كردن آن كنايه از شكافته شدن آن سرزمين باشد به عقيده بعضى از دانشمندان آب در اعماق زمين كه رو به سردى مى رفت تشكيل شده است ، و از آن موقع تا كنون هم در حال تشكيل است .(282)
آنچه مسلم است ، در حال حاضر بر اثر فعاليت آتشفشانى درونى و بروى مقدارى آب توليد مى شود. (283) دو عنصر اكسيژن و هيدروژن در تركيب مواد كره زمين وجود دارد (284) و فراهم شدن امكان تركيب اين دو عنصر اقتضا مى كند كه قسمتى از آب در زمين تشكيل يابد، شايد ميلياردها سال پيش براى اولين بار در وادى يمن به فوران درآمده است . اين مطلب با نظريه هاى دانشمندان ديگر به پيدايش آب را از آتمسفر زمين مى دانند، منافات ندارد چون روايت و نظريه هاى بالا به اولين آب زمين اشاره دارد. (285)
26: همه مردم در سه چيز شريكند  
علماء فقه مى گويند: الاصل فيها الاباحة : ولكن من الناس فى كل ماء حق الانتفاع الاما خرج بالدليل اصل در مصرف آب ، مباح بودن آن است و عامه مردم در همه آبها حق انتفاع دارند؛
چون آبها از بركت هاى آسمانى است و خداوند بر بندگانش منت گذاشته است ؛ مگر آبى كه با دليل خاص مجاز نباشد مانند آبهايى كه با هزينه خصوصى اشخاص تامين شده و در اختيار آنها قرار گيرد .
واضح است كه اگر بنا باشد در مصرف آب خدا دادى ، احتياج به اجازه گرفتن از اشخاص باشد، زندگى انسان و حيوان دچار مشكلات زياد خواهد بود
مثلا قافله اى از مسافران كنار قريه يا قبيله نزول كرده است اگر اجازه گرفتن الزامى باشد، بايد از يكايك آنها اجازه بگيرند و اگر در ميان آنها صغير و يتيمى باشد، پيدا كردنشان روزها طول مى كشد، پس بايد با نجاست و تيمم نماز بخوانند يا از تشنگى بميرند.
اگر عده اى غائب ، يا به سفر رفته باشند تكليف چيست ، چگونه ممكن است رضايت آنها را به دست آورد؟ در حالى كه اخبار زيادى وارد شده است كه از ائمه عليه السلام سوال مى كردند: به قريه اى وارد شديم ، مى خواهيم از آب آنجا استفاده كنيم ؟
حضرت از خصوصيات و كيفيت آن محل مى پرسيد، به مصرف آن اجازه مى داد، امر نمى كرد از اهل آن محل اجازه بگيرند؛ علاوه بر اين ، كمال امتنان در اين است كه مسلمانها در حقوق ضروريه ، مخصوصا در آبها مشترك باشند، تا عسر و حرج پيش نيايد . (286)
در اين باره روايتهايى هست كه مى فرمايند:
1. ثلاثة اشياء الناس فيها شرع سواء الماء و الكلاء و النار (287) سه چيز است مردم در آن حق مساوى دارند و در مصرف آن با هم مساويند آب ، چراگاه و آتش ،
2. ان المسلمين شركاء فى الماء و النار و الكلاء (288) مسلمانها در سه چيز شريكند، در آب و آتش و چراگاه ، حديث اول ، عامه مردم و حديث دوم ، همه مسلمانها را در سه چيز شريك قرار داده است .
3. قطب راوندى روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله پس از آنكه قلعه هاى خيبر را فتح كرد، قلعه اى كه جميع اموال و ماءكولات آنها در آن بود راهى كه بتوان آن را فتح كرد وجود نداشت ، حضرت آنان را محاصره كرد، پس از چند روز يكى از يهوديان گفت :
يا محمد مرا بر جان و مال و اهل و عيالم امان بده تا تو را از راهى كه بتوانى اين قلعه را فتح كنى ، راهنمايى كنم حضرت او را امان داد.
يهودى ، محلى را نشان داد و گفت اگر از اين محل تونل بزنيد منتهى مى شود به آب آنها، آن را سد كن ، چون آب نداشته باشد، جز تسليم چاره ديگرى نخواهند داشت ، حضرت فرمود: ممكن است خدا وسيله اى بهتر از اين را فراهم كند (نترس ) امان تو در اعتبار خود باقيست . (289)
در جنگ صفين ، ابوالاعور سلمى از لشكر معاويه ، به شريعه فرات رسيد، پيرامون را آب گرفت ، لشكريان اميرمؤ منان عليه السلام جلوگيرى كرد ارتش ‍ امير عليه السلام شريعه را با صلابت و شجاعت تمام پس گرفتند و قشون معاويه را فرارى دادند حضرت فرمود: مانع اهل شام نشويد، بگذاريد از آب استفاده كنند.
شاميان موقعيت را مناسب تشخيص داده ، دوباره شريعه را تصرف كردند، باز ارتش امام با قدرت تمام فرات را پس گرفتند؛ اين دفعه از فرماندهان كردند:
اءمنعهم الماء يا اميرالمومنين كما منعوك : فقال : لا خلوا بينهم و بينه لا افعل ما فعلا الجاهلون ، فسنعرض عليهم كتاب الله و ندعوهم الى الهدى فان اجابوا و الا ففى حدالسيف ما يغنى انشاءالله
اى اميرمؤ منان ! آب را بر روى آنها ببند همانطور كه به روى ما و لشكر تو بستند، فرمود: نه ميان آنها و آب ، را آزاد و خالى كنيد من كارى را كه نادانها كردند نمى كنم ، به زودى كتاب خدا را بر آنها عرضه كرده دعوت به هدايت مى كنيم ، اگر قبول كردند، كه چه بهتر وگرنه با خواست خدا تيزى شمشير كفايت مى كند؛ و ما را از مانع شدن آب بى نياز مى سازد.

نصر بن مزاحم گويد: به خدا قسم ، غروب نرسيده اهل عراق و شام از آب برداشته و استفاده مى كردند به طورى كه هيچ يك مزاحم ديگرى نبود. (290)
از اين نوع احاديث استفاده مى شود كه حتى در مواقع خاص و پيش ‍ آمدهاى حساس هم ، اين بزرگان از اسلحه كشنده و مهلك آب ، استفاده نمى كردند، به هيچ وجه اين اجازه را به خود نمى دادند كه با زور و نيروى تشنگى و عطش ، به مصاف پرداخته و طرف مقابل را از پا درآورند.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله رضايت نداد، با تحميل تشنگى ، بر كوچك و بزرگ ، كافران حربى مانند يهوديان ، خيبر را با قطع وادار به تسليم كنند.
اميرمؤ منان عليه السلام شديدا نهى مى كند، با سد شريعه فرات معاويه و لشكريانش را از ميان بردارند. (291)
در محاصره عثمان ، به وسيله حسنين عليه السلام به خانه او آب فرستاد و نگذاشت از تشنگى بميرند.
روز ملاقات امام حسين عليه السلام را با حر بن يزيد رياحى دستور مى دهد به استقبال آنان رفته ، و همه آنها را با اسبهايشان سيراب نمايند. با اينكه مى توانست با كمى تاخير تمامى لشكريان حر را از پا در آورد، اما اين كار را نكرد و به خود اجازه نداد كه آنها در جلوى چشم امام از تشنگى هلاك شوند، شخصيت و عظمت روح امام بالاتر از آن بود كه اين گونه با آنها رفتار نمايند.
اما پيروان و نژاد همين ها با كمال بى شرمى و گستاخى و با زير پا گذاشتن تمامى ارزشها انسانى و قوانين بشرى الهى ، همان شريعه فرات را به روى فرزندان اين دو بزرگوار بستند؛
به صغير و كبير، زن و مرد، حتى به چهارپايان زبان بسته آنها رحم نكردند.
با بى حيايى تمام ، آب فرات را به آسمان مى پاشيدند و فرياد مى زدند آيا نمى بينيد فرات را مانند شكم ماهى و كبد آسمان جارى است ! از آن نخواهيد چشيد، تا تشنه لب و با دل سوزان بميريد. (292)
مى نويسند در وقايع كربلا خود امام حسين عليه السلام از شدت عطش ‍ ميان زمين و آسمان را مانند دود و بخار مى ديد! به خاطر يك جرعه آب ناله جوان 18 ساله اش بلند شد: ياابتاالعطش قد قتلنى بابا تشنگى مرا كشت
پدر، پس از لحظه اى سر بلند كرد فرمود: هات لسانك زبانت را بيرون بياور زبان جوان به كام پدر بلافاصله به عقب برگشته و مى گويد: بابا عطش تو كه بيشتر از من و زبانت مثل چوب خشكيده است .
ديگرى از عمو آب خواست ، انگشتر به دهان او گذاشت تا عطش او فرو نشينيد بچه هاى كوچك به در خيمه عمو گرد آمده آب مى خواستند امام به برادر اكيدا سفارش مى كند فاطلب الماء لهولاء الاطفال برادرم ابوالفضل ، براى اين بچه هاى تشنه جگر آبى فراهم فرما.
طفل شش ماه به خاطر نوشيدن يك جرعه شير به سينه خشكيده مادر، چنگها زده ، و از اثر ناخنهاى كوچكش سينه مادر خراشيده شده بود. خود امام عليه السلام در دم آخر توى گودى قتلگاه ، پس از مناجات با معبود و اظهار عبوديت و بندگى و تسلم محض به در مقابل دوست .
رو به اشقياى آن دشت پر بلا گرفته و فرمود: يا قوم ! اسقونى شربة من الماء لقد نشفت كبدى من الظماء اى قوم يك جرعه آبى به من بدهيد، جگرم از تشنگى پاره پاره شد
چاهى كه در پشت خيمه ها كنده بودند با هلهله وحشيانه ريختند آنرا هم پر كردند، ارباب مقاتل مى نويسند:
بچه هاى كوچك ريگهاى زمين را اين طرف و آن طرف مى كردند دل و سينه هاى خود را روى آن مى گذاشتند شايد كوچكترين تخفيفى بر تشنگى ايشان حاصل آيد آنان كه اين سختگيريها را كردند، چه پاسخى به جد و پدر بزرگوار اين مظلومان جگر سوخته ، خواهند داشت

از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت ميهمان كربلا
زان تشنگان هنوز به عيوق مى رسد
فرياد العطش ز بيابان كربلا
چون خون حلق او بر زمين رسيد
جوش از زمين به ذروه عرش برين رسيد
نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب
از بس شكستها كه به اركان دين رسيد
اين خشك لب افتاده ممنوع از فرات
كز خون او زمين شده جيحون حسين تست
اين غرقه محيط شهادت كه روى دشت
از موج خون او شده گلگون حسين تست
ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند
يك باره بر جريده رحمت قلم زنند
دست عتاب حق بدر آيد ز آستين
چون اهلبيت دست بر اهل ستم زنند
فرياد از آن زمان كه جوانان اهلبيت
گلگون كفن بعرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد بهم صفشان شور كربلا
در حشر صف زنان صف محش بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع كنند باز
آن ناكسان كه تير به سيد حرم زنند
ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند.
الا لعنة الله على القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون
بخش 3 : انواع آب 
ماده جارى و روانى كه به آن اصطلاحا آب گفته مى شود، انواع مختلفى دارد، الف - مضاف ! ب - مطلق
زمينى است مانند آب جارى ، راكد، شيرين ، تلخ ، گرم و سرد، هر يك از اين آبها خاصيتها و احكام مخصوص به خود دارد كه در لابه لاى اين كتاب به آنها اشاره خواهد شد. براى تيمن و تبرك سخنى از امام صادق عليه السلام مى آوريم .
قال عليه السلام و تفكر فى صفاءالمائ و رقتة و طهورة و بركتة و لطيف امتزاجه بكل شى ء و استعمله فى تطهير الاعضاء التى امرك الله بتطهيرها. و اءت بآدابه و فرائضه و سننه فان تحت كل واحة منه فوائة كثيرة و اذا اتسعملتها بالحرمه انفجرت لك فوائده عن قريب (293)
1: آب مضاعف  
آب مضاعف : آبى را گويند كه بدون تقليد و اضافه كردن آن به قيدى ديگر نتوان به آن آب گفت : مانند آب سيب و آب هويج و اين خود سه قسم است : 1. افشره چيزها (المعتصر من الاجسام ) مانند: آب سيب و آب انار 2. آميخته با چيزها (لممتزج بها) مانند، شربت ؛ دوغ و آب آميخته به خاك و گل بسيار 3. تبخير شده چيزها ، مانند: گلاب ، عرق نعناع و ديگر عرقها.
آب مضاعف : اگر از اصل ، پاك باشد، و با نجسى هم برخورد نكرده باشد، طاهر است ولى به اجماع فقهاء، رافع حديث نيست . نمى توان با آن وضو گرفت يا غسل كرد) و بنا بر قول قويتر، حتى در حال حاضر اضطرار نيز، خبث نجاست را برطرف نمى سازد و اگر با نجس يا متنجس هر قدر اندك باشد، برخورد كند نجس مى شود، مگر اينكه از بالا به سوى پائين جريان داشته باشد و نجس در پايين با آن برخورد كند كه در اين صورت قسمت بالايى آن متنجس نمى گردد؛ مثلا وقتى از گلابدان بر دست نجس گلاب ريخته شود آنچه در گلابدان است ، نجس نمى شود؛ حتى اگر با گلاب نجسى كه در دست كسى است متصل باشد. همچنين اگر آب مضاعف با فشار با نجاست تماس يابد؛ حتى اگر نجاست بالاتر از آب باشد؛ باز نجس ‍ نمى شود؛ مانند فوران آب مضاف بر نجس . (294)
2: آب مطلق  
آب مطلق : به آبى گفته مى شود كه بدون تقييد و اضافه بتوان به آن آب گفت ، مانند دريا، آب چشمه ، آب چاه ، در همه اينها حتى اگر جايى را كه نسبت داده شده است برداريم به صورت مطلق آب گفته مى شود.
و از نظفر فقهى : آب خالصى است كه پاك كننده پليديها و حيات بخش ‍ جانداران است ، آسمانى باشد مانند: باران يا زمينى مانند چشمه ها و نهرها و درياها و آب چاه : كه جوشش داشته باشد.
آب مطلق در هر جا ديده شود اگر يقين به متنجس بودن آن نباشد، (يعنى بو، مزه ، يا رنگ آن تغيير نيافته باشد) پاك است .
3 : آب حيات  
در ميان آبهاى زمينى آبى وجود دارد كه آنرا آب حيات گويند.
مشهور است كه هر كس موفق به نوشيدن آن شود حيات ابدى و زندگى جاويدان پيدا مى كند. اين آب استثنائى و ناپيدا را كسانى گشتند پيدا كنند و جرعه اى بنوشند، اما موفق نشدند. ولى مشهور است كه حضرت خضر و الياس از آن چشمه نوشيده اند.
حضرت موسى عليه السلام با همراهانش كنار آن رسيدند ماهى شورى كه به همراه داشتند به عين الحياة افتاد و زنده شد چون يكى از خواص ‍ مخصوص آن آب ، زنده كردن مرده هاست . (اما به علت از آن چشمه ننوشيده اند! درست معلوم نيست ). در اين باره به چند حديث توجه كنيد:
1. ابراهيم بن ابى يحيى المدنى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه : در اول خلافت عمر يك نفر از اولاد هارون از اميرمؤ منان عليه السلام پرسيد: اولين درختى كه در زمين روييد و اولين چشمه اى كه از زمين جوشيد و نخستين سنگى كه بر زمين گذاشته شده بود چه بوده است ؟ در روايت ابى الطفيل : و اولين قطره خون كه بر زمين ريخته شد از زمين بود؟ فرمود: اولين قطره خون ، شما مى گوييد خون هابيل است كه به دست برادرش كشته شد ولى اينطور نيست ، پيش از آنكه حوا بچه دار شود عادت ماهيانه ديد و بر زمين ريخته شد.
اما اولين درخت ، درخت زيتون است ، اين حرف دروغ است ، بلكه درخت خرماى عجوة است كه با آدم از بهشت فرود آمد و آن را كاشت ، اصل همه نخل ها از آن است .
اما اولين چشمه اى كه جوشيد: يهود مى گويند چشمه اى است كه از زير سنگ بيت المقدس جوشيد، دروغ مى گويند بلكه عين الحياة است كه هر كس به آن برسد زنده مى شود خضر در مقدمه لشكر ذى القرنين بود عين الحياة را مى جست خضر آن را پيدا كرد و خورد ولى ذى القرنين پيدا نكرد، و موفق به خوردن از آن نشد.
در روايت ابى طفيل فرمود: آن چشمه (عين الحيات ) است كه موسى و فتى (همراه او) بر آن چشمه ايستادند، و با آنها ماهى شورى بود كه به آن آب افتاد و زنده شد، و هر ميتى بر آن آب برسد زنده مى شود.
اما اولين سنگى ، يهود، گمان مى كردند، سنگى است كه در بيت المقدس ‍ است دروغ مى گويند، بلكه حجرالاسود است كه با آدم از بهشت فرود آمد و در ركن بيت گذاشته شد، آنرا استعلام مى كنند اول از برف سفيدتر بود اما خطاكاران بنى آدم دست به آن ماليدند سياه شد. (295)
2. ابن فضال از امام رضا عليه السلام نقل مى كند:
قال : ان الخضر شرب من ماء الحياة فهو حى لايموت حتى ينفخ الصورو انه لياتيانا فيسلم علينا فنسمع صوته و لا نرى شخصه و انه ليحضر حيث ذكر فمن ذكره منكم فليسلم عليه و انه ليحضرالمواسم فيقضى جميع المناسك و قف بعرفة فيؤ من على دعاء المؤ منين فسيؤ نس الله به و حشة قائما فى غيبته و يصل به وحدته (296)
فرمود: خضر از آب حيات نوشيد تا دميدن صور نمى ميرد او پيش ما مى آيد و بر ما سلام مى كند، صدايش را مى شنويم خودش را نمى بينيم ، در هر جا نام او برده شود حاضر مى شود، از شما هر كس اسم او را ببرد فورا بر او سلام كند، موسم هاى حج حاضر شده مناسك حج را انجام مى دهد، و در عرفا تن مى ايستد و به دعاهاى مؤ منين آمين مى گويند، به زودى خداوند وحشت قايم ما را در زندان غيبتش با او از بين مى برد، با آن حضرت مانوس ‍ مى شود، او را از تنهايى درمى آورد غيبش با او از بين مى برد، با آن حضرت مانوس مى شود او را از تنهايى درمى آورد.
3. در تفسير قمى روايت طولانى درباره ملاقات حضرت موسى عليه السلام و خضر عليه السلام نقل مى كند در ضمن آن روايت است حضرت موسى به وصى خود، يوشع عليه السلام گفت : خداوند مرا امر كرده از مردى كه در محل بهم آمدن تلاقى دو دريا است ، تبعيت كرده ، و از او علم ياد بگيرم ، ماهى شورى را تهيه كردند به محل معين رسيدند، مردى را كه به پشت خوابيده بود، ديدند و وصى موسى ماهى را در آورد، در چشمه اى كه آنجا بود شست ، آن ماءالحيوان بود، ماهى زنده شد، به داخل آب رفت . (297) در روايت ديگر مى گويد: يوشع بن نون ، از چشمه اى كه نزديكش بود، وضو گرفت . از آب وضو، چند قطره روى ماهى پخته شده ترشح كرد، ماهى زنده شد و به آب جهيد . (298)
4. زرارة و حمران و محمد بن مسلم از ابى جعفر و ابى عبدالله عليه السلام نقل مى كنند: قال : انه لما كان من امر موسى عليه السلام الذى كان اعطى مكتل فيه حوت مملح و قيل له هذا يدلك على صاحبك عند عين مجمع البحرين لا يصب منها شيى ء ميتا الا حيى يقال له ماءالحياة (299) فرمود: كار موسى عليه السلام به جائى رسيد كه زنبيلى داده شد كه در آن ماهى نمك زده بود ، و به او گفته شد اين ماهى تو را در نزديكى چشمه اى كه در محل به هم رسيدن دو رياست ، به خضر راهنمايى مى كند، هيچ مرده اى به آن چشمه نمى رسد مگر اين كه زنده مى شود، به آن آب حيات گويند
ابى حمزه از ابى جعفر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ذى القرنين بنده صالح بود، شاخ طلا و نقره نداشت ، بلكه او را به سوى قومش ‍ مبعوث كرد به طرف راست سرش زدند، از آنها مدتى غايب شد، دوباره به سوى آنها برگشت ، به طرف چپ ، سرش زدند و در شما نيز مثل او هست ؟ سه مرتبه اين را تكرار كرد. به او چشمه حيات را توصيف كرده گفته بود هر كس از آن بنوشد نمى ميرد تا صيحه و نفخ صور را بشنود چشمه داشت و خضر در مقدمه لشكرش بود از فداكارترين اصحاب او بود. به خضر و سيصد و پنجاه و نه نفر ديگر، ماهى نمك دار تحويل داد و سفارش كرد هر كس در يك چشمه ماهى را بشويد.
خضر هم به يكى از آن چشمه ها رسيد، وقتى كه ماهى را به آب انداخت ، بوى آب كه به ماهى رسيد زنده شده به آب مى رفت ، خضر اين را كه ديد، لباس ها را دور انداخته و خود را به آب زد، به آب فرو مى رفت و مى خورد به اميد اين كه به آب حيات رسيده است ، پس همگى برگشتند، ذوالقرنين دستور داد، همه ماهى ها را گرفتند، شمردند ديدند كه يكى كم است .
گفتند ماهى خضر مانده ، صدايش كرده ، پرسيد ماهى را چه كردى ، جريان را گفت پرسيد، چه كار كردى گفت ، به آب فرو رفتم ، هر چه گشتم پيدايش ‍ نكردم ، پرسيد از آب خوردى ، گفت ، بلى ، ذوالقرنين ، هر چه گشت ، عين الحيات را پيدا نكرد، به خضر گفت ، قسمت تو بوده است و تويى كه براى اين چشمه ها آفريده شده اى ، در روايت كمال الدين از عبدالله بن سليمان هست كه ذوالقرنين گفت : مژده باد بر تو و بر باقيماندن طولانى با غائب شدن از نظرها تا نفخ صور.
و اسم ذى القرنين عياش بود، اولين پادشاهى بود، پس از طوفان نوح به شرق و غرب عالم سلطنت كرد. (300)
روايت شده است كه خضر و الياس در موسم حج با هم هستند و در موقع جدائى با اين دعا از هم جدا مى شوند. بسم الله ما شاء الله لا قوة الا بالله ما شاء الله كل نعمة فمن الله ما شاء الله الخير كله بيد الله عزوجل . ما شاء الل لا يصرف السؤ الا الله (301) بعضى ها مى گويند خضر و الياس يك نفر است اما روايت بالا و روايتى كه مى گويد: خضر به خشكى و الياس به دريا مامور است اين نظريه را نفى مى كند. و اسم خضر تاليا بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام نوح است ، خضر ناميده شد. چون در هر جايى مى نشيند زمين سبز مى شود (302) از روايت گذشته و سائر روايات معلوم مى شود كه ، عين الحياة وجود دارد ولى نامرئى است ، و يا در جايى قرار گرفته است كه اگر كسى هم ديده باشد، نمى شناسد.

 

next page

fehrest page

back page