وسواس، شناخت و راه های درمان

علی محمد حیدری نراقی

- ۲ -


راه های وسوسه شیطان

1 - گِل خوردن، 2 - گُل را به دست، ریزه کردن، 3 - ناخن را به دندان گرفتن، 4- ریش را جویدن: از امام موسی بن جعفر علیه السلام منقول است که چهار چیز است که از وسوسه شیطان است: گِل خوردن، گُل را به دست ریزه کردن، ناخن را به دندان گرفتن و ریش را جویدن.

امام باقر علیه السلام فرمود که: «برای این امر کرده اند به ناخن گرفتن که چون بلند شود، شیطان در آنجا جا می گیرد و موجب فراموشی است»؛ و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود:

«بزرگ ترین دام های شیطان، خوردن گِل و خاک است».

5 - تنها به سفررفتن: حضرت رسول صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود: «وصیت می کنم تو را، هرگز تنها به سفر مرو که شیطان با یک کس است و از دو تا، دور است».

6 - زدن سنج: امام صادق علیه السلام فرمود: «بپرهیز و سنج مزن که شیطان با تو می دود و ملائکه را از تو دور می کند».

7 - با دست چرب خوابیدن: رسول اکرم صلی الله علیه و آله نهی کرده است کسی را که دست او چرب است بخوابد که اگر چنین کند و شیطان بر او دست یابد و یا دیوانه شود، ملامت نکند مگر خود را.

8 - نپوشاندن عورت: علی علیه السلام فرمود: «هر وقت مردی برهنه شود و عورت او پوشیده نباشد، پس شیطان در او طمع می کند پس بپوشانید عورت خودتان را».

9 - بلندگذاردن موی شارب و پشت ظهار(18) و زیر بغل: از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «موی شارب و پشت ظهار و زیر بغل را بلند مگذارید که شیطان در آنجا جا می کند و پنهان می شود».

10 - دشنام دادن به یکدیگر: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند که: «اگر مردی تو را سرزنش کند به عیبی که در تو هست، تو سرزنش مکن او را به آنچه در او است»؛ و نیز فرمودند که: «دو نفر که یکدیگر را دشنام می دهند، دو شیطانند که همدیگر را می درند». روزی در مجلس حضرت رسول صلی الله علیه و آله ، شخصی به یکی از صحابه دشنام داد و او ساکت بود. بعد از آن او نیز شروع کرد به تلافی، آن حضرت برخاستند و فرمودند که: «فرشته از جانب تو جواب می داد. چون خود به سخن آمدی، فرشته رفت و شیطان آمد و در مجلسی که شیطان در آن است نمی نشینم».

11 - زیادی مال: حضرت صلی الله علیه و آله فرمودند: «هیچ بنده ای مالش زیاد نمی شود، مگر آن که شیطان او بیشتر می شود».

12 - غایت کردن (مدفوع) در قبرستان، 13 - بول کردن در آب، 14 - بول کردن در حال ایستاده، 15 - با یک کفش راه رفتن (یعنی یک پا برهنه بودن)، 16- آشامیدن آب در حال ایستاده، 17 - در خانه تنها خوابیدن: محمد بن مسلم روایت کرده است از امام باقر علیه السلام که آن حضرت فرمود: «هر که در قبرستان مدفوع کند و در حال ایستاده بول کند و در آب بول نماید و با یک کفش راه رود و تنها بخوابد، پس شیطان به او آسیبی می رساند، مگر آن که خداوند او را حفظ کند؛ و سریع ترین حالتی که شیطان به آدم دست می یابد، حالتی است که انسان در یکی از این حالات باشد».

به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرت ها، رسید به محلی که در آن محله، اجنه بودند. پس به اصحاب خود فرمود: «هیچ یک از شما تنها از اینجا عبور نکنید و هر یک از شما دست رفیق خود را بگیرد و از اینجا رد شود». پس یک نفر مردی تنها جلو رفته، به مجرد رسیدن به آن وادی دیوانه شد و به زمین افتاد. پس به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند، حضرت تشریف آورد به بالای سر آن مرد و انگشت بزرگ او را گرفت و فشار داد. پس از آن فرمود: «بِسْمِ اللّه ، أَخْرِجْ یا خَبیثُ! أَنَا رَسُولُ اللّه »؛ یعنی: «به نام خدا بیرون شو ای پلید و خبیث! زیرا که من رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم». پس آن مرد خوب شد و از جا حرکت کرد و ایستاد.(19)

چیزهایی که باعث اذیت شیطان می باشد

امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: «هیچ چیز شیطان و لشکرش را مجروح نمی کند مانند زیارت برادران مؤمن، چون دو مؤمن با هم خدا را یاد می کنند و پس از آن فضایل ما اهل بیت را، گوشت های روی شیطان، تمام می ریزد و از شدت درد به فریاد آید و ملائکه آسمان و خازنان بهشت حال او را یافته، لعنتش می کنند».

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: «هیچ چیزی بر شیطان سخت تر از قرآن خواندن، از رونیست»؛ و از امام صادق علیه السلام نقل شده که: «شیطان پیوسته در  فرح و شادی است تا دو مسلمان از یکدیگر آزرده اند و دوری می کنند و چون با هم ملاقات کنند، زانوهایش بر هم می خورد و بندهایش جدا می شود و فریاد می کند: واویلا! چه بلایی بود بر سر من آمد». حضرت علی علیه السلام فرمود: «سجده را طولانی کنید، زیرا که هیچ عملی بر ابلیس سخت تر نیست از این که ببیند فرزندان آدم در سجده باشند، زیرا به او امر شده است به سجود، پس نافرمانی کرد و فرزند آدم امر شده است به سجود، پس اطاعت کرد و نجات یافت».

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که: «مداوا کنید بیماران خود را به صدقه و دفع نمایید بلا را به دعا و طلب روزی کنید به صدقه، به درستی که صدقه از میان زنخ هفتصد شیطان بیرون می آید، یعنی چون کسی قصد صدقه دادن کند، هفتصد شیطان او را وسوسه می کنند و هیچ چیز بر شیطان گران تر از این نیست که صدقه به مؤمن داده شود و این صدقه، اول به دست خدا می رسد، پیش از آن که به دست فقیر برسد (کنایه از این که خداوند قبول می کند)».

همزات شیاطین چیست؟

همزات جمع «همزه» به معنی دفع و تحریک با شدت است و اگر به حرف همزه، «همزه» می گویند، به خاطر آن است که از انتهای گلو با شدت بیرون می آید و به گفته بعضی از مفسران، «همز» و «غمز» و «رمز» هر سه یک معنی را می رساند، منتها «رمز» به مرحله خفیف و «غمز» از آن شدیدتر و «همز» نهایت شدت را بیان می کند و با توجه به این که شیاطین، جمع است، همه شیطان های آشکار و پنهان، انس و جن را شامل می گردد.

در تفسیر علی بن ابراهیم می خوانیم که امام علیه السلام در معنی آیه «قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِک مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینَ»(20) می فرمود: «هُوَ ما یقَعُ فی قَلْبِک مِنْ وَسْوَسَةِ الشَّیطانِ»؛

«منظور از آن، وسوسه های شیطانی است که در قلب تو می افتد».(21)

آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله با داشتن مقام عصمت و مصونیت الهی، چنین تقاضایی را از خدا می کند، تکلیف دیگران روشن است. باید همه مؤمنان، از پروردگار که مالک و مدبر آنها است، بخواهند لحظه ای آنها را به حال خودشان وامگذارد، نه تنها تحت تأثیر وسوسه شیاطین قرار نگیرند، بلکه در مجلس آنها نیز حضور نیابند.

به این ترتیب همه رهروان راه حق باید به طور مداوم از القائات شیطانی بر حذر باشند و همیشه خود را از این نظر در پناه او قرار دهند.

آیا ترس در انسان، غریزی است؟

یکی از مباحث جالب توجه در روان شناسی کودک، تحقیق در این مطلب است که آیا پایه اصلی و ریشه اساسی ترس و وحشت که در سنین اول زندگی، در نهاد اطفال بیدار می شود، ناشی از غریزه طبیعی است یا آن که ترس های کودک به طور کلی از تلقین های والدین و مربی یا اطرافیان کودک سرچشمه می گیرد.

بعضی عقیده دارند که مایه اصلی ترس، در نهاد آدمی ریشه فطری و طبیعی دارد و با سرشت انسان آمیخته شده است و اثر مفید آن، صیانت ذات و دوری جستن از محیط خطر است. بعضی تصور کرده اند که ترس، فطری بشر نیست، بلکه مانند بیماری های ساری از راه رفتار و گفتار وحشت زای دیگران، به کودک سرایت می کند و باعث رعب و تشویش خاطرش می گردد.

«راسل» می گوید: بچه نوزاد به آسانی دچار ترس می شود. دکتر «واتسن» و خانمش چنین دریافته اند که چیزهایی که بیشتر موجب ترس بچه می شود، صداهای بلند و همچنین احساسی است مبنی برمبادا کسی او را پرتاب کند. مع ذالک نوزاد به قدری تحت حمایت کامل قرار گرفته است که محلی برای ترس های بی جا و نامعقول نیست. در جریان سال دوم و سوم تولد، ترس های تازه ای نشو و نما می کند، اما باید دانست که تا چه حدی به تلقین برداشته می شود و تا چه حد، به غریزه مربوط است و موضوع وجود نداشتن ترس ها در سال اول تولد، دلیل قاطع بر عدم وجود صفات غریزی بچه نخواهد بود، زیرا غرایز با پیشرفت سنین زندگی کودک نضج می گیرد. حتی افراطی ترین پیروان فروید هم مدعی نیستند که غریزه جنسی در حال تولد نضج پیدا کرده است.

بدیهی است کودکانی که می توانند به هر طرف روانه گردند، بیشتر احتیاج به ترس دارند تا بچه هایی که هنوز راه نیفتاده اند، بنا بر این اگر بگوییم غریزه ترس، ناشی از نیاز پیداکردن بدان است، جای تعجب نخواهد بود.

این مسئله از نظر تربیت اهمیت بسیار دارد. اگر تمام ترس ها ناشی از القا باشد، پس می توان به یک وسیله ساده از آن جلوگیری کرد و آن این است که حال ترس یا نفرت پیش بچه نشان ندهیم، اگر بعضی از آنها غریزی باشد، به ناچار محتاج متدهای دقیق می شویم.

بچه های کمتر از یک سال، هرگز از حیوانات نمی ترسند و هم چنین ترس از تاریکی، هرگز در اطفالی که وحشتناکی تاریکی به آنان تلقین نشده است، دیده نمی شود. به طور مسلم غالب ترس هایی که ما به آنها عادت کرده ایم، اکتسابی است و اگر بزرگترها آنها را ایجاد نکنند، در بچه ها نشو و نما پیدا نمی کند.(22)

ترس های نابجا

با فرض آن که بگوییم مایه اصلی ترس، ریشه فطری دارد و با سرشت کودک آمیخته شده است، باید قبول کنیم که قسمت اعظم ترس های نابجایی که دامن گیر اطفال می شود و بعضی از آنها تا سنین جوانی و احیانا تا پایان عمر باقی می مانند و پیوسته صاحبانشان را رنج می دهند، ناشی از نادانی و عقاید خرافی والدین و مربیان یا سوء تربیت آنان است. اگر چه بعضی از ترس های دوران کودکی که اغلب جنبه فردی دارد، با فرارسیدن ایام جوانی و توسعه نیروهای جسمی و فکری، خود به خود برطرف می شود، ولی آثار آن در اعماق جان باقی می ماند و در دوران شباب به صورت ترس های اجتماعی آشکار می گردد.

مثلاً کودکی که اسیر پدر و مادر تندخو و ستم کار باشد و هرگز از زورگویی و تجاوز آنان ایمنی نداشته باشد، همواره احساس وحشت و نگرانی می کند و در باطن، از ترس شر آنها بیم و هراس دارد. چنین کودکی وقتی به جوانی می رسد و پدر و مادرش می میرند، گر چه موضوع ترس فردی او قهرا منتفی شده است، ولی اثر آن از خاطرش محو نمی گردد. او خویشتن را حقیر می بیند و در خود احساس کمبود می کند. او در معاشرت های اجتماعی، در اجرای برنامه های تحصیلی، در سخن گفتن با معلم یا مردم و خلاصه در سازش با محیط و اظهار وجود دچار ترس و وحشت است.

این قبیل جوانان همواره در یک کشاکش درونی و تضاد روحی به سر می برند. از طرفی طبق خواهش فطری، مایلند در جامعه به شایستگی پیشروی کنند و به وسیله حسن سازش با مردم، شخصیت خود را اثبات نمایند و از طرف دیگر به علت ضعف و ترسی که در باطن دارند، به خود اجازه پیشروی نمی دهند. جرأت نمی کنند که با مردم بیامیزند و خویشتن را با اوضاع عمومی تطبیق دهند، گویی خود را لایق هم آهنگی با جامعه نمی دانند. مایلند حتی المقدور از مردم کناره گیری کنند و بدین وسیله، ضعف درونی خویش را پنهان نگاه دارند.

درمان بیماری ترس

خوشبختانه ترس های مضر و مزاحم که از بیماری های اخلاقی است، درمان پذیر و قابل علاج است. جوانان اگر بخواهند، می توانند با تحلیل حالات و تمرینات روحی خود بر آن مسلط گردند و خویشتن را از شرش رهایی بخشند.

کم رویی نشانه ترس از شکست و دلیل بر وحشت از برخورد با اشخاص است. علت اصلی آن را باید در اوان طفولیت جستجو کرد. طفلی که در بچگی مورد نامهربانی و سخت گیری واقع می شود، در آینده از عهده پیکار زندگی و مبارزه با دیگران بر نمی آید و ناچار انزوا را بر آمیزش ترجیح می دهد و احیانا برای جبران شکست، خود را به وسایل دیگری سرگرم می کند.

این نقیصه و ضعف روحی را با فرار از معاشرت نمی توان رفع کرد، بلکه باید خود را به حشر و آمیزش مجبور ساخت و در مقابل انکار نفس، از خود پرسید که چرا از این شخص یا از این جمعیت می گریزی از چه می ترسی از که بدت می آید آیا نمی دانی که اگر عاقل باشی و درست رفتار کنی، همه را دوست و هواخواه خود خواهی کرد؟(23)

فکر چاره جویی

اولین مطلبی که در بحث ترس باید مورد توجه قرار گیرد، این است که نگرانی و ترس، همه جا و در هر صورت ناپسندیده و مذموم نیست، بلکه برعکس، ترس های به جا و عاقلانه که ناشی از احساس خطر واقعی و حاکی از فکر دوراندیشی آدمی است، پسندیده و ممدوح است.

ترس های به جا در جنبه روان بشر، مانند دردهای عضوی در ناحیه جسم است. همان طور که احساس درد از عارضه بیماری خبر می دهد و آدمی را به درمان عضو دردناک وامی دارد، ترس های به جا نیز به منزله اعلام خطر است و صاحبش را به فکر چاره جویی و پیش گیری می اندازد.

قالَ عَلِی علیه السلام : «کمْ مِنْ خائِفٍ وَفَدَ بِخَوْفِهِ عَلی قَرارَةِ الاْءَمْنِ»؛(24)

علی علیه السلام فرموده است: «چه بسا فرد خائفی که خوفش او را در سرمنزل آرامش و ایمنی مستقر می سازد».

ترس دانشجو از رد شدن در امتحانات، ممکن است باعث پیشرفت و موقعیت وی گردد و به جبران گذشته، تنبلی و مسامحه کاری را ترک گوید و با سعی و کوشش در مطالعه کتاب های درسی و تمرین های لازم، خویشتن را برای امتحان آماده کند و سرانجام کامروا و پیروز گردد.

ترس های مفید

ترس بیمار از خطر تشدید مرض یا مزمن شدن بیماری، عامل محرک وی در به کار بستن دستور پزشکی است. ترس است که بیمار را به فکر چاره جویی می اندازد و او را به استعمال داروهای مفید و مراعات پرهیزهای لازم وامی دارد و بدین وسیله موجبات بهبود و سلامتش را فراهم می آورد.

ترس مردان باایمان از عذاب الهی، پایه اصلی اطاعت آنان از اوامر و نواهی خداوند است. مردان باایمان از ترس کیفرهای عادلانه پروردگار توانا، دامن خود را به پلیدی های گناه آلوده نمی کنند و از راه وظیفه شناسی و اطاعت اوامر الهی موجبات کامیابی و سعادت ابدی خویش را مهیا می سازند.

«اَلَّذینَ یوفُونَ بِعَهْدِ اللّه وَ لاینْقُضُونَ الْمیثاقَ * وَ الَّذینَ یصِلُونَ ما أَمَرَ اللّه بِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»؛(25)

«آنان که به عهد خدا وفادارند و پیمان الهی را نمی شکنند و آنچه که امر به پیوند آن فرموده است اطاعت می کنند، از خدا می ترسند و از سختی عذاب و حساب الهی بیم دارند».

قالَ عَلِی علیه السلام : «اَلْخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ وَ رادِعُها عَنِ الْمَعاصی»؛(26)

علی علیه السلام فرموده است: «ترس از مجازات برای نفس سرکش آدمی، به منزله زندان است و او را از ارتکاب معاصی بازمی دارد».

خلاصه، ترس های عاقلانه ای که نشانه خطر است و آدمی را از پیش آمدهای ناگوار بر حذر می دارد، مفید و لازم است. کسانی که از خطر نمی ترسند و به موقع چاره جویی نمی کنند، غفلتا در برابر آن قرار می گیرند و بر فرصت از دست رفته خویش افسوس می خورند.

قالَ عَلِی علیه السلام : «مَنْ قَلَّتْ مَخافَتُهُ کثُرَتْ آفَتُهُ»؛(27)

علی علیه السلام فرموده: «کسی که کمتر می ترسد و از خطر پرهیز ندارد، در زندگی با آفت های بیشتری مواجه خواهد شد».

ترس های مضر

ترس مذموم و زیان آور، آن ترسی است که سر راه سعادت انسان و مانع از پیشرفت و تکامل است. ترسی است که از جهل و نادانی و از ضعف و زبوبی سرچشمه می گیرد و اراده آدمی را متزلزل می کند. ترس مذموم علاوه بر آن که محرک عمل مفیدی نیست، مضر و مزاحم است، پیوسته جسم و جان صاحبش را می کاهد و او را به راه سقوط و تباهی سوق می دهد.

ترس های نابجا و مضر در همه ادوار، بین ملل و اقوام مختلف وجود داشته و دارد و نتایج شوم آن کم و بیش دامن گیر مردم بوده و هست. آیین مقدس اسلام در ضمن برنامه های تربیتی خود، پیروان خویش را از اسارت چنین ترس هایی آزاد نموده و از عوارض زیان بخش آنها بر حذر داشته است و برای نمونه در اینجا به پاره ای از موارد اشاره می شود.

یکی از ترس های زیان بخش که از قرن های گذشته تا کنون در نهاد انسان ها وجود داشته و از نسل های پیشین به نسل های بعد منتقل شده است، ترس از فال بد است. این ترس در زندگی بشر تیرگی ها و بدبختی های بزرگی به بار آورده و عوارض نامطلوبی از خود به جای گذارده است.

ترس از فال بد

چه بسیار مردمی که عدد سیزده، خواندن کلاغ، صدای جغد و چیزهایی نظایر اینها را شوم دانسته و به آنها فال بد می زنند. کسی که در معرض یکی از آن شومی ها قرار می گرفت، دچار نگرانی و تشویش خاطر می شد. می ترسید از این که مبادا با خطر ناشناخته ای مواجه گردد و به اساس خوشبختی و سعادتش لطمه وارد شود.

اسلام با این عقیده غلط که مایه ناراحتی فکر و ناشی از جهل و نادانی بود، جدا مبارزه کرد و پیشوایان مذهبی در ضمن روایات متعددی، آن را یک عقیده خرافی و منافی به اساس توحید معرفی نموده اند.

قالَ عَلِی علیه السلام : «اَلطِّیرَةُ لَیسَتْ بِحَقٍّ»؛(28)

علی علیه السلام فرموده است: «فال بد یک امر حقیقی و واقعی نیست».

قالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله : «اَلطِّیرَةُ شِرْک»؛(29)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده: «اعتقاد به تأثیر فال بد، شرک به خداوند است».

فال بد در قوانین نظام آفرینش منشأ اثری مفید نیست و نمی تواند مسیر علل و معالیل جهان را بگرداند و مستقلاً حادثه نامطلوبی به وجود آورد. کسانی که بدان معتقد نیستند، آسوده خاطرند و کمترین تأثر فکری از فال بد ندارند. ولی کسانی که بدان معتقدند اگر در معرض فال بد قرارگیرند، دچار اختلال فکر و نگرانی می شوند. البته پریشان فکری و ناراحتی روح، خود یک امر واقعی روانی است و می تواند گفتار و رفتار صاحبش را از مسیر صحیح خارج کند و نتایج شومی به بار بیاورد. بدیهی است آن نتایج شوم، اثر مستقیم فال بد نیست، بلکه معلول اختلالات روانی است که از عقیده به فال بد سرچشمه گرفته است.

قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «اَلطِّیرَةُ عَلی ما تَجْعَلُها إِنْ هَوَّنْتَها تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَها تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْها شَیئا لَمْ تَکنْ شَیئا»؛(30)

امام صادق علیه السلام فرمود: «تأثیریابی فال بد در روان تو تابع وضعی است که آن را در نهاد خود قرار می دهی. اگر سست و ناچیزش بدانی سست و ناچیز خواهد بود، اگر آن را یک امر قوی و مهم پنداری، اثرش در تو نیز مهم و شدید خواهد بود و اگر اصلاً به فال بد، ترتیب اثر ندهی و آن را هیچ و غیرواقعی بدانی، هیچ و بی اثر خواهد بود».

از جمله ترس های مذمومی که در گذشته فکر بسیاری از مردم را ناراحت داشته و مفاسد زیادی به بار آورده، ترس از شومی زن، مرکب و خانه بوده است. کسانی که به این عقاید خرافی معتقد بودند، پیش آمدهای بد و حوادث ناگوار زندگی خود را که هر یک معلول علت مخصوصی بوده، به شومی یکی از آنها مستند می کردند و به وجودشان فال بد می زدند و از ترس این که مبادا با حوادث تلخ تازه ای مواجه گردند، در باره آنها تصمیم های غیرعاقلانه و احیانا ظالمانه می گرفتند و هنوز هم کسانی اسیر این طرز تفکر ناصحیح هستند.

چه بسیار خانواده هایی که به گمان شومی و بدقدمی زن، متلاشی شده و کودکان بی گناهشان به بدبختی و سیه روزی افتاده اند. چه بسیار خانه هایی که به تصور شومی و نامیمونی ویران گشته و به صورت خرابه های متروکی در آمده است.

مبارزه اسلام با خرافات

پیشوای عالی قدر اسلام با آن عقاید خرافی و ناصحیح که از جهل و نادانی سرچشمه گرفته بود، مبارزه کرد و به مردم خاطرنشان ساخت که به وجود آنها فال بد نزنند و ندانسته بدآمدهای زندگی را به آنها نسبت ندهند و از پی آن، تصمیم های ناروا نگیرند. به علاوه در ضمن برنامه های تربیتی خود، نامیمونی زن، خانه و مرکب را به معنی واقعی تبیین و توضیح نمود و افکار مردم را در باره آنها به مسیر صحیح و عاقلانه هدایت فرمود.

عَنْ خالِدِ بْنِ نَجیحٍ عَنْ أَبیعَبْدِاللّه علیه السلام قالَ: تَذاکرُوا الشُّؤْمَ عِنْدَهُ، فَقالَ: «اَلشُّؤْمُ فی ثَلاثَةٍ: فِی الْمَرْأَةِ وَ الدّابَّةِ وَ الدّارِ، فَأَمَّا الشُّؤْمُ الْمَرْأَةِ فَکثْرَةُ مَهْرِها وَ عُقُوقُ زَوْجِها وَ أَمَّا الدّابَّةُ فَسُوءُ خُلْقِها وَ مَنْعُها ظَهْرَها وَ أَمَّا الدّارُ فَضیقُ ساحَتِها وَ شَرُّ جیرانِها وَ کثْرَةُ عُیوبِها»؛(31)

خالد بن نجیح می گوید: در محضر امام صادق علیه السلام سخن از شومی به میان آمد، حضرت علیه السلام فرمود: «شومی در سه چیز است: در زن و مرکب و خانه، شومی زن در این است که مهرش سنگین باشد و بر اثر بی مهری و عصیانش نسبت به شوهر، موجبات جدایی اش فراهم گردد. شومی مرکب در این است که بدخلق باشد و در موقع سواری رکاب ندهد. شومی خانه در این است که فضایش تنگ و همسایگانش بد و عیوبش بسیار باشد».

در این حدیث امام صادق علیه السلام از شومی موهومی که مردم نادان در این سه مورد از آن می ترسند و بدان فال بد می زنند، نامی نبرده و غیرمستقیم آن را مطرود و غیرقابل اعتنا شناخته است و به جای آن در باره آنها صفات نامطلوبی را که مایه شومی واقعی و باعث ناراحتی و اختلال زندگی است، یادآور شده و پیروان خود را از آنها بر حذر داشته است.

بشر و ستاره شناسی

بشر از دیر زمانی علاقه داشت که اجرام سماوی را بشناسد و از جهان ستارگان آگاه گردد و به اسرار کاخ آفرینش پی ببرد. افراد بسیاری که دارای هوش و فراست طبیعی بودند، در این باره به مطالعه و تحقیق برخاستند و در طول قرن های متمادی عمر خویش را در راه شناسایی اسرار کیهان صرف کردند. سخنان درست و نادرست، زیاد گفتند و به عنوان علم نجوم کتاب ها نوشتند و فرضیه های صحیح و ناصحیح بسیاری به جهانیان عرضه کردند و با هدایت ستارگان راه دریا و صحراها را پیمودند.

در جهان امروز بر اثر پیشرفت های علوم و صنایع، بسیاری از حقایق ناشناخته کیهانی واضح گشته و مجهولات زیادی بر بشر معلوم شده است. اکنون در دنیا مسئله تسخیر فضا مطرح گشته و تسلط بر اجرام سماوی به صورت یکی از مهم ترین مسائل روز در آمده است و هر یک از کشورهای بزرگ جهان می کوشند تا هر چه زودتر خود را بدین هدف بزرگ برسانند و در این مسابقه از رقبای خویش پیشی گیرند.

در روزگار گذشته ضمن بحث های نجومی و تحقیقات کیهانی، این سخن به میان آمد که پاره ای از حوادث ارضی مربوط به کرات سماوی است و قسمتی از خوشبختی هاو بدبختی های مردم روی زمین، به اوضاع و احوال مخصوص اجرام کیهانی بستگی دارد و کسانی ادعا کردند که از این راز بزرگ باخبرند و می توانند از راه محاسبه های نجومی مسیر خیر و شر بشر را تعیین کنند.

آنان که به سخن غیرواقعی این گروه دل بستند و بدان معتقد شدند، همواره از ترس برخورد با ضررهای ناشناخته ستارگان، احساس بیم و هراس می کردند و در تصمیم های خویش، دودل و متحیر بودند و مشورت با کاهنان و مدعیان علم غیب را، برای مصون ماندن از شرور مجهول کیهانی ضروری و لازم می دانستند.

چه بسیار مردمی که بر اثر عقیده خرافی، گرفتار بدبختی و تیره روزی شدند و چه بسیار افرادی که از ترس شرور ستارگان و ضررهای کیهان از پیروزی هاو موفقیت های درخشانی که بر سر راه زندگی خود داشتند محروم ماندند.

آیین مقدس اسلام در زمینه مطالعه اجرام سماوی، از یک طرف به منظور بسط علوم و اطلاعات حقیقی و پی بردن به عظمت آفرینش، پیروان خود را به تفکر در عوالم سماوی تشویق نموده و از طرف دیگر، آنان را از عقاید نادرست و غیرواقعی برحذر داشته است.

خداوند در قرآن شریف به آفتاب، ماه و ستارگان، همچنین به روز و شب سوگند یاد کرده و چند سوره را به اسم نجم، شمس، قمر، لیل و ضحی، نام گذاری نموده است و این خود، نشانه توجه اسلام به ارزش و اهمیت علوم کیهانی است.

قالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام : «اَللّه تَبارَک وَ تَعالی قَدْمَدَحَ النُّجُومَ وَ لَوْ لا أَنَّ النُّجُومَ صَحیحَةٌ ما مَدَحَهَا اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ الاْءَنْبِیاءُ کانُوا عالِمینَ بِها»؛(32)

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به هارون الرشید فرمود: «خداوند از نجوم به نیکی یاد کرده و آنرا مدح فرموده است و اگر نجوم، صحیح و واقعی نمی بود، خداوند آن را مدح نمی کرد». سپس فرمود: «پیامبران الهی از علم نجوم آگاهی داشتند»؛ و به چند آیه استشهاد کرد.

قرآن شریف در موارد متعدد از خلقت حیرت انگیز اجرام سماوی که دلیل بارزی بر وجود پروردگار جهان است، سخن گفته و مردم را به تدبر و تفکر در نظام حکیمانه آن تشویق فرموده است:

«إِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لاَیاتٍ لاِءُولِی الاْءَلْبابِ * الَّذینَ یذْکرُونَ اللّه قِیاما وَ قُعُودا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرَّوُنَ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاْءَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»؛(33)

«در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد روز و شب، برای مردان عقل و خرد، آیات بسیاری وجود دارد. آنان که در حال ایستادن و نشستن و موقعی که به پهلو آرمیده اند، به یاد خدا هستند و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین فکر می کنند و می گویند: پروردگارا! این کاخ مجلل کیهان را بیهوده و بی حساب نیافریده ای».

در این پرده یک رشته بیکار نیست * سر رشته بر ما پدیدار نیست

نه زین رشته سر می توان تافتن * نه سر رشته را می توان یافتن

اولیای گرامی اسلام در ضمن تشویق مسلمین به تفکر در اجرام سماوی و پی بردن به نظام حکیمانه الهی و تحکیم مبانی ایمانی، آنان را از دل بستن به عقاید باطل و پندارهای غیرواقعی تحذیر می کردند و به موازات مجاهده و کوشش در راه بسط علوم و معارف حقیقی، از نشر معتقدات خرافی جلوگیری می نمودند.

پندار نادرست

موقعی که علی علیه السلام سربازان خود را برای جنگ خوارج مهیا ساخته و آماده حرکت بود، یکی از اصحاب آن حضرت گفت: ای پیشوای مسلمین! اگر در این ساعت حرکت کنی، می ترسم به مراد خود نایل نشوی و در مقابل دشمن دچار شکست گردی و ترس من، بر اساس محاسبه نجومی است.

علی علیه السلام در جواب وی فرمود: «آیا گمانت این است که تو مردم را هدایت می کنی به ساعتی که هر کس در آن ساعت به مقصد خود حرکت کند، از پیش آمد بد مصون خواهد بود؟ و می ترسانی از ساعتی که هر کس در آن ساعت حرکت کند، دچار ضرر و خطر می شود؟ آن کس که تو را در این امر تأیید و تصدیق نماید، خدا را تکذیب کرده است و در استمداد از ذات الهی در رسیدن به مقصود خود، بی نیازی به خرج داده است و به گفته تو، سزاوار است کسی که به دستورت عمل کند، تو را حمد و سپاس گوید، زیرا تو او را به ساعت منفعت و ایمنی از ضرر راهنمایی نموده ای».

سپس حضرت علیه السلام به سربازان خود توجه کرد و فرمود: «به نام خدا به سوی جبهه جنگ حرکت کنید».

آن شخص تصور می کرد که می تواند از راه محاسبه نجومی غیب گویی کند و از حوادث آینده اشخاص با واقع بینی خبر دهد. لذا به رهبر کشور اسلام می گوید: اگر در این ساعت به جنگ دشمن حرکت کنی، می ترسم با شکست مواجه گردی.(34)

علی علیه السلام اگر مانند بعضی از مردم به این قبیل سخنان بی اساس عقیده می داشت، لازم بود از شنیدن خبر شکست خود بترسد و به گفته وی ترتیب اثر داده، از تصمیم حرکت در آن ساعت منصرف گردد. ولی امیر المومنین علیه السلام که در مکتب علمی و ایمانی اسلام پرورش یافته بود، به آن سخن غیرواقعی اعتنا نکرد و کمترین ترس و نگرانی به خود راه نداد و در کمال صراحت، گفتار او را رد کرد و به اتکای خداوند بزرگ، در همان ساعت سربازان خود را به جبهه جنگ حرکت داد و سرانجام بر دشمن غلبه کرد و با فتح و پیروزی مراجعه نمود.

ترس و تضعیف جسم و جان

امروز در سراسر جهان ترس و غصه، همچون وبا و طاعون به جان بشر افتاده و سبب بروز چنان امراضی گشته که اطبا را دچار حیرت کرده است. آنچه ما خود حس می کنیم و به چشم می بینیم، این است که ترس و غصه، از قدرت روحی، جسمی و توانایی حافظه و قابلیت کار ما، به مقدار زیادی کم می کند.

مگر ترس مولد تصور نیست؟ مثلاً تصور می کنیم که اگر رعد و برق درگیرد، ممکن است خانه ما بسوزد، یا اگر جنگی بشود، خانه و خانمان ما برافتد. اینها همه تصور است و احتمال. باید به جای این که خود را به این تصورات تسلیم کنیم، در مقابل آنها افکار دیگری را واداریم و به خود بگوییم که صاعقه ها زده و به ما آسیبی نرسیده، جنگ ها شده که خانمان ما را ویران نکرده است.

چون وقایع آینده به جز خیال و تصور چیزی نیست، خود را در آینده چنان تصور کنید که از هر محنت و بلایی در امان خواهید بود و قلم سرنوشت چنان که تاکنون به حفظ شما رقم خورده، از این به بعد نیز به خیر و صلاح شما خواهد رفت. ایمان و خوش بینی را مایه زندگی قرار بدهید و خود را از هر گونه ترس، ضعف و اندوه، بری بپندارید، زیرا هر کس در آینده همان خواهد بود که خود را می پندارد.(35)

نتیجه آن که ترس های موهوم و نابجا مانند چند موردی که بدان ها اشاره شد، برای نسل جوان و نسل کهن مضر و زیان بخش است و همه جا و برای همه مردم، سد راه خوشبختی و سعادت است. این قبیل ترس ها شخصیت آدمی را درهم می شکند، عزم و اراده را متزلزل می کند، حس اعتماد به نفس را تضعیف می نماید و موجبات ناکامی و محرومیت صاحبش را فراهم می سازد.

آیین مقدس اسلام ضمن برنامه های تربیتی خود، با استفاده از نیروی عقل و استمداد از قدرت عظیم ایمان، مسلمین را از شر ترس های مضر و غیرواقعی نجات داد و آنان را از اسارت و ذلت آزاد نمود.

ترس های گوناگون

ترس های گوناگون که اغلب در دوران جوانی بروز می کند و نوبالغان و جوانان را در سازش های اجتماعی دچار نگرانی و اضطراب می نماید و باعث خودباختگی و شکست شخصیت آنان می شود، ریشه های مختلف دارد.

بعضی از ترس ها در جوانان ناشی از ناموزونی صفات موروثی و معلول نقایص عیوب عضوی آنها است. کودکی که با چشم پیچیده یا کور، در رحم ساخته شده است، طفلی که با لب شکافته یا انحراف دست و پا متولد شده و خلاصه مولودی که در اندامش یک یا چند نقص طبیعی مادرزاد وجود دارد، وقتی بزرگ می شود، همواره در خود احساس حقارت و کمبود می کند و هرچه پیش تر می رود، این احساس در وی شدیدتر می گردد. موقعی که به حد بلوغ و جوانی می رسد، از ورود در اجتماع و آمیزش با مردم، خائف و نگران است. می ترسد از این که به او بخندند و مورد تمسخر و استهزایش قرار دهند یا لااقل با دیده تحقیر و پستی به وی نگاه کنند. بدیهی است چنین جوانی، نمی تواند به آسانی در جامعه اظهار وجود کند و شخصیت خود را اثبات نماید.

یک خال یا لکه کوچکی که در صورت یک دختر زیبایی باشد یا کجی استخوان پا یا ستون فقرات و نواقص مشابه آنها، می تواند انسان را از اول تا آخر عمر، زیر فشار «عقده حقارت» شکنجه دهد. کودکی که نقص یا ضعف بدنی دارد، مجبور است که پیوسته مورد تمسخر و سرزنش هم بازی های سالم خود بوده و به واسطه همان نقص بدنی قادر، به دفاع از خود نباشد. تنها عکس العمل او این است که فقط به روی خودش نیاورد، ولی همین خودخوری و سرکوبی غرور و احساسات است که مقدمه بدبختی های بعدی و ناراحتی های فکری او می شود.

احساسات جریحه دار وقتی که به وسیله ای التیام نیافت، به ضمیر ناآگاه می خزد و تمام انرژی های سرکوفته را دور و بر خود جمع کرده و مایه تباهی اندیشه و اختلال فکر می گردد.(36)

جوان محصلی که لکنت زبان داشت و نمی توانست روان سخن بگوید، در نامه خود نوشته بود: با آن که خوب درس خوانده ام و همیشه در امتحانات قبول شده ام، ولی کندی زبانم مرا به سختی رنج می دهد، جرأت ندارم با کسی صحبت کنم، همیشه در آخر کلاس می نشینم و حتی المقدور خود را از چشم دبیر پنهان نگاه می دارم، زیرا می ترسم از من سؤالی کند و در جواب، زبانم بگیرد و هم کلاسانم مرا استهزا نمایند. نوشته بود: جرأت نمی کنم ساعت به دستم ببندم، از ترس این که مبادا کسی از من وقت را سؤال کند و در جواب، بر اثر لکنت زبان مورد تحقیر و اهانت واقع شوم. تجربه و تحلیل روانی که از یک استاد دانشگاه به عمل آمد، نشان داد که عقده حقارتی که وی از آن رنج می برده، از دوران تحصیلی او در دبستان به وجود آمده بوده است. بدین معنی که وی بلندترین شاگردان بود و هنگام بازی یا استراحت و تفریح، قبل از همه او به چشم اولیای مدرسه می رسید. از این رو هر وقت اتفاقی در مدرسه می افتاد، برای تنبیه سایرین بلافاصله او را از صف بیرون کشیده و وسیله عبرت قرار می دادند. هر چند در پاره ای از موارد، این عمل به جا بود، ولی این طفل از همان وقت احساس می کرد که بیشتر مواقع مورد ظلم و ستم قرار گرفته است و این بدبختی هم علتی جز بلندی قد او نداشته است.(37)

خوشبختانه با پیشرفت هایی که در علوم مختلف نصیب بشر شده است، در جهان امروز پاره ای از عیوب و نقایص موروثی، مانند شکاف لب و پیچیدگی چشم و عوارضی نظایر آنها علاج پذیرند.

درمان عیوب موروثی

جوانی که به عیب موروثی قابل اصلاح گرفتار است، اگر در شرایط مساعد درمانی قرار گیرد و بتواند ناموزونی عضوی خویش را برطرف نماید، عقده درونیش گشوده می شود و قهرا از احساس حقارت و ترس ناشی از آن رهایی می یابد.

جوانی که قیافه نامطبوع یا لنگی پایش قابل علاج نیست، اگر از ترس سخریه و اهانت دیگران منزوی گردد و از سعی و مجاهده بازایستد، نه تنها با این عمل، نقص عضوی خود را جبران ننموده و راه سعادتی به روی خویش نگشوده است، بلکه بر عکس، خود را محروم تر ساخته و روز به روز ترسش بیشتر و بدبختیش فزون تر می گردد.

چنین جوانی موظف است اولاً استعدادهای عقلی یا بدنی خود را بشناسد و لیاقت خود را در فعالیت های زندگی تشخیص دهد و به کاری که شایستگی دارد دست بزند و تمام نیروی خود را در راه نیل به آن بسیج نماید.

ثانیا در برخوردهای اجتماعی، حتی المقدور خود را فراموش کند و به جای توجه به نقص عضوی خویش، متوجه دیگران باشد یا آن که خود را با کسانی که نقص و عیب بزرگ تری دارند، مقایسه نماید و بدین وسیله، از رنج های درونی و ناراحتی های خویش بکاهد. به نظر می رسد اجرای این برنامه، استعدادهای درونی وی را سریعا به فعلیت می آورد و او را در مدت کوتاهی، به کمال لایقش می رساند و بر اثر پیروزی و موفقیتی که به دست آورده، حقارت درونی و نقص ساختمانیش جبران می شود و در نتیجه، شخصیت شایسته خود را در جامعه احراز خواهد کرد.

قالَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام : «أَکثِرِ النَّظَرَ إِلی مَنْ فَضَلْتَ عَلَیهِ فَإِنَّ ذلِک مِنْ أَبْوابِ الشُّکرِ»؛(38)

علی علیه السلام فرموده است: «بیشتر توجهت به کسانی باشد که تو بر آنها برتری داری، چه این خود، یکی از درهای شکرگزاری و استفاده از نعمت های الهی است».

قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «اُنْظُرْ إِلی مَنْ هُوَ دُونَک فَتَکونَ لاِءَنْعُمِ اللّه شاکرا وَ لِمَزیدِهِ مُسْتَوْجِبا وَ لِجُودِهِ ساکنا»؛(39)

امام صادق علیه السلام فرموده است: «برای تسکین خاطر و تخفیف اندوه خود، همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمت های الهی کمتر از تو است، تا شکر نعمت های موجود را به جای آوری و برای افزایش نعمت خداوند شایسته باشی و قرارگاه عطیه الهی گردی».

کسی که گرفتار سنگینی گوش یا لکنت زبان است، اگر خود را با مردم کر و لال بسنجد، کسی که گرفتار پیچیدگی چشم یا لنگی پا است، خویش را با افراد کور و افلیج مقایسه نماید، از تأثیر و اندوهش کاسته می شود و می تواند از عقل و هوش و یا دست و بدن سالم و خلاصه از سایر سرمایه هایی که در اختیار دارد، استفاده کند و در پرتو سعی و کوشش، از نعمت های تازه ای برخوردار گردد.

بر عکس کسی که به علت یک نقص عضوی، نشاط و امید را در خود بمیراند و بر اثر افسردگی و تأثر خاطر، سایر نعمت های الهی را نادیده انگارد و از آنها بهره نگیرد، شایسته ناکامی و محرومیت است. او هرگز نمی تواند از ذخایر درونی خویش استفاده نماید و موجبات رشد و سعادت خود را فراهم آورد.

جوانان معلول و ناقص عضو، همواره باید به خاطر داشته باشند که در گذشته و حال، مردم بسیاری در جهان قدم گذاردند که با ابتلای به نقایص و عیوب موروثی، با منظر کریه و ناموزونی اندام، بیم و هراس به خود راه نداده و از زندگی و نیل به سعادت ناامید نشدند. اینان با عزمی راسخ به کارهای علمی و عملی دست زده و از استعدادهای درونی خویش استفاده بسیار برده و عمر خود را به عزت و خوشبختی به سر آوردند. بعضی از آنها بر اثر لیاقت طبیعی و مجاهدات پی گیر، عالی ترین مدارج علمی و فنی را پیموده و به درخشان ترین شخصیت و شهرت اجتماعی نایل آمدند.

نتیجه آن که یک قسمت از ترس های جوانان که مانع آمیزش های اجتماعی و باعث شکست و شخصیت آنها است، ناشی از نقایص و عیوب بدنی و خلاصه ناموزونی صفات موروثی است و به شرحی که اشاره شد، این قبیل جوانان تا جایی که قادرند، باید نقایص خود را نادیده انگارند و با سعی و کوشش، استعدادهای طبیعی خویش را در یکی از رشته های علمی یا عملی که شایستگی دارند، پرورش دهند و از این راه، حقارت خود را جبران و شخصیت خویش را احراز نمایند.