ارتباطات ،اطلاع رسانی و تبلیغات در زمان امویان

رضا کاوش

- ۴ -


صلح امام حسن (عليه السلام) و جريانات تبليغي معاويه عليه امام

بيعت‏با امام مجتبي(ع)

بيعت‏يكپارچه مردم كوفه و نمايندگان قبيله‏هاي مختلف در مسجد كوفه در روز بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت مولي الموحدين(ع) وحشت‏بزرگي در دل معاويه و حاكمان شام پديد آورد. آنان احساس كردند توطئه ترور آن بزرگ مرد به طرفداران اهل بيت عصمت و طهارت عزمي راسخ‏تر بخشيد و آنان را در استمرار راه خويش مصمم‏تر ساخت.

توطئه ‏هاي معاويه

معاويه، با شنيدن اخبار فوق، ياران و نزديكان خويش همچون عمروعاص، قيس بن اشعث، وليد بن عقبه و عتبة بن ابي‏سفيان و ... را فرا خواند، نشستي تشكيل دادو درباره چگونگي برخورد با حكومت تازه پاي امام حسن(ع) و براندازي آن با آنان به مشورت پرداخت او گفت: چنانچه انديشه‏اي اساسي جهت‏براندازي حكومت علوي نكنيد، براي هميشه با تهديد مواجه خواهيم بود. پس از سخنان معاويه شورا برگزار شد. رهاورد اين نشست تصميم‏هاي زير بود كه به تدريج جامه عمل پوشيد:

1- فرستادن جاسوس جهت اغتشاش و آشوب و ايجاد نا امني.

2- تطميع و تهديد نيروهاي ارشد نظامي و لشكريان امام مجتبي(ع) مانند عبيدالله بن عباس و قيس بن سعد.

3- ارسال گشتي‏هاي رزمي در اكيپ‏هاي كوچك و بزرگ جهت ضربه زدن و ايجاد رعب و وحشت در مرزهاي حكومت علوي مانند حمله به بسر بن‏ارطاة و كشتن دو فرزند كوچك عبيد الله بن عباس به نامهاي عبدالرحمان و قثم در شهرهاي يمن يا مكه،

4- شايعه صلح قبل از تحقق آن و تبليغات گسترده در اين زمينه.

5- انتشار شايعه‏هاي بي‏اساس چون كشته شدن قيس بن سعد بن عباده و افراد ديگر،

6- شايعه پناهندگي بعضي از شخصيت‏هاي سياسي، نظامي حكومت امام حسن مجتبي،

7- جنگ رواني تمام عيار عليه كارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهاي مختلف.

8- فعال شدن ستون پنجم و نيروهاي وابسته اموي و افراد ناراضي در شهرهاي كوفه، كربلا، بغداد، مكه، مدينه. [31]

وليعهدي يزيد و مقدمات معاويه براي اين امرشوم

يكي از اقدامات معاويه در راستاي تثبيت و تحكيم پايه هاي زمام داري موروثي سلسله اموي و نيز استمرار اهداف دين ستيزانه خويش، طرح «وليعهدي يزيد» بود كه از همان سال هاي آغازين حاكميتش به آن مي انديشيد. راز دشواري هاي اين كار را بايد از يك سو، شخصيت منفي و تبه كار يزيد دانست، چرا كه يزيد جواني لاابالي، فاسق، هرزه، بي بندوبار، آلوده و در يك كلام، بي دين بود و افكار عمومي، به ويژه صحابه و مسلمانان برجسته اي كه هنوز در قيد حيات بودند و روش و منش رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را به ياد داشتند، به سادگي پذيراي چنين شخصي به عنوان خليفه مسلمانان نبودند. از سوي ديگر، بنا بر يكي از بندهاي صلح نامه، خلافت بعد از معاويه از آنِ حسن بن علي(عليه السلام) و اگر براي ايشان اتفاقي افتاد، از آنِ حسين بن علي(عليه السلام) بود و معاويه حق نداشت كسي را به عنوان جانشين بعد از خود، انتخاب كند.[32]  از اين رو تا امام مجتبي(عليه السلام) در قيد حيات بود، معاويه با مانع بزرگي در جهت انتخاب جانشين رو به رو بود. گذشته از اين‌ها اصلا تا آن زمان، هيچ يك از خلفاي پيشين، فرزند خود را به عنوان جانشين انتخاب نكرده بود و اصولا خلافت، يك منصب موروثي نبود تا بعد از مرگ پدر، پسر بر جاي وي تكيه زند. بحث از  تمامي اقدامات سياسي,فرهنگي معاويه در اين مختصر نمي گنجد[33] لذا متناسب با بحث ما تنها اقدامات تبليغي و فرهنگي معاويه مطرح ميشود.

اقدامات تبليغي و فرهنگي معاويه براي هدف شوم وليعهدي يزيد

معاويه براي طرح و تثبيت وليعهدي يزيد از ابزارهاي تبليغي و فرهنگي بهره زيادي  برد كه قابل توجه و تأمل است. چند نمونه ذيل شاهدي بر مدعاست:

الف- ترويج و بهره برداري از عقايد و باورهاي باطل

يكي از اصول سياست بني اميّه، ترويج و حمايت از انديشه ها و باورهايي بود كه كارهاي ضد ديني و عوام فريبانه آنان را توجيه كند. بر اين اساس، معاويه براي قبولاندن جانشيني يزيد به مسلمانان، از باور و انديشه انحرافي جبرگرايي بهره برداري لازم را برد، چنان كه وقتي كساني، همچون عايشه[34] و عبداللّه بن عمر[35] در اين باره به معاويه اعتراض كردند، او با تمسك به همين انديشه جبرگرايي، اين امر را به قضا و قدر الهي مستند كرد تا به مردم وانمود كند كه در آن هيچ اختياري ندارند. هم چنين معاويه در ملاقاتش با شخصيت هاي با نفوذ مدينه، در حالي كه از مخالفت آنان با وي در مسئله جانشيني يزيد به شدت خشمگين بود، به آنان چنين گفت: «شما كاري را مي خواستيد كه خداوند آن را نمي خواست،[36]لاجرم چنان شد كه خداي مي خواست!» معاويه با اين شيوه، توانست برخي از افراد ياد شده را تا حدودي قانع و مجاب كند.

ب ـ استخدام شاعران

معاويه در راستاي تبليغ و ترويج وليعهدي يزيد، شاعراني را كه نظر خوشايندي نسبت به خلافت يزيد نداشتند و حتي در ابتدا يا آگاهي از اين جريان، در نكوهش آن اشعاري سروده بودند، به خدمت گرفت و با فرستادن كيسه هاي درهم و دينار برايشان، چنان آنان را تطميع و هم سو و موافق كرد كه نه تنها از مخالفت با جانشيني يزيد دست كشيدند، بلكه در حمايت از اين اقدام معاويه و نيز ستايش يزيد، شعر سرودند! چنان كه وقتي خبر وليعهدي يزيد به عبداللّه بن همام سلولي شاعر اهل كوفه و از مخالفان وليعهدي يزيد، رسيد، در مذمت و انكار اين عمل، چنين سرود:

«اگر رمله يا هند را بياورند ما به عنوان ملكه مؤمنان با آنان بيعت مي كنيم. اگر خسروي بميرد، خسرو ديگر بپاخيزد. افسوس كه كاري از ما ساخته نيست. اگر نيرويي داشتيم، چنان شما را مي زديم كه به مكه برسيد و در آن جا كاسه ليسي كنيد. چنان ما را خشم فراگرفته كه اگر خون بني اميه را بياشاميم، سيراب نمي شويم. رعيت شما تباه شده اند در حالي كه شما در بي خبري و غفلت به شكار خرگوش مشغول هستيد».[37]

اما معاويه به منظور جلب رضايت عبداللّه، ده هزار درهم براي او فرستاد. عبداللّه نيز با دريافت آن پول، اين بار در ستايش يزيد شعر سرود![38] هم چنين عقيبه اسدي، شاعر اهل بصره نيز ابتدا از بيعت با يزيد نفرت داشت و در مذمت آن نيز شعر سرود، اما او نيز پس از دريافت ده هزار درهم در مدح يزيد شعر سرود، از اين رو معاويه ده هزار درهم ديگر به او بخشيد.[39]

ج-نمايش سيماي مذهبي و پذيرفتني از يزيد

وقتي معاويه طي نامه اي به زياد بن سميه، حاكم بصره، فرمان داد تا از مردم آن سامان براي پسرش يزيد بيعت بگيرد، زياد به وي نوشت كه چون بزرگان و شخصيت هاي بانفوذي، همچون حسين بن علي(عليه السلام) و ابن عباس و ... در ميان مردم هستند و آنان از يزيد به مراتب، به خلافت شايسته ترند، مناسب است كه به يزيد فرمان بدهي كه يك يا دو سالي به اخلاق آنان درآيد تا بتوان وي را بر مردم مشتبه ساخت.[40] به نظر مي رسد با توجه به پيشنهاد مزبور از سوي زياد و اين كه در دوران خلفا نيز رسم چنين بود كه پيوسته افراد موجه و با نفوذي از طرف آنان به عنوان مسئول برگزاري مراسم حج انتخاب مي شدند، معاويه براي آن كه سيماي ديني و معنوي از يزيد در جامعه اسلامي ترسيم كند و به تعبير زياد، چهره واقعي يزيد بر مردم مشتبه شود، در سال هاي 51، 52 و 53 ق[41] يزيد را از طرف خود، مسئول برگزاري مراسم حج كرد تا چهره اي معنوي، مقدس و دوست داشتني از يزيد در ذهن مسلمانان نقش بربندد. يزيد در اين سفر، اموال زيادي بين مردم تقسيم كرد و با اين كار، دل هاي مردم را خريد.[42] افزون براين، معاويه به كارگزارانش نوشت كه يزيد را در نگاه مردم، خوب و شايسته جلوه دهند و او را بستايند.

د ـ تكيه بر شايستگي جوانان هاشمي براي خلافت

يكي از شرايط عهده دار شدن رياست قبيله در جامعه عرب پيش از اسلام، كهنسالي بود. اين باور بعد از اسلام نيز در بين مسلمان تا حدود زيادي باقي ماند،از اين رو افرادي كه بعد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر كرسي خلافت تكيه زدند، از افراد مسن بودند. دليل بر اين مدعا، گفته ابوعبيده جرّاح در همان زمان است. او يكي از علل عمده انتخاب نشدن اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به عنوان خليفه مسلمانان، كم سن و سال بودن حضرت نسبت به ديگر رقباي خلافت مي دانست.[43]

به هر تقدير، چون به دست گرفتن رهبري جامعه اسلامي، مستلزم داشتن تجارب بسيار بود و اين امر نيز ب گذشت سال ها عمر به دست مي آمد، طبيعي بود كه مسلمانان فردي همچون يزيد را ـ صرف نظر از آلودگي هايي كه داشت ـ به علت كمي سن و در نتيجه، عدم برخورداري از تجارب ارزش مند شايسته زمام داري جامعه اسلامي ندانند. از اين رو معاويه مي بايست براي حل اين مشكل نيز تدبيري بينديشد. به اعتقاد برخي محققان، اين كه معاويه گاهي اوقات از جوانان قريش و به ويژه جوانان هاشمي ستايش و تمجيد مي كرد، چنان كه مي گفت: علي بن حسين(عليه السلام) از همه براي خلافت شايسته تر است، (كه در ظاهرستايش از فرد مخالف بود) با اين انگيزه بود كه مي خواست تصوير خلافت سال خوردگان را از خاطره ها بزدايد و به جامعه اسلامي چنين القا كند كه جوانان نيز مي توانند خليفه مسلمانان شوند، و در نتيجه، وليعهدي يزيد را امري عادي بپندارند.[44]

مروان بن حکم

مروان بن حکم بن ابي العاص که هر مسلماني از تاريخچه ننگين اين مرد کم و بيش مطلع است.

ابو جعفر اسکافي گويد:

اما مروان بن الحکم حقيرتر و کوچک تر از آن است که او را در عدد اصحاب پيامبر به شمار آوريم حتي آن دسته از اصحاب پيامبر که آنان را مورد طعن قرار داده و نظر سوء خود را درباره آنان توضيح داديم ؛زيرا که مروان خودش و پدرش حکم بن ابي العاص به کفر و الحاد تظاهر مي کردند و آنان رانده شده ي پيامبر (صلي الله عليه و اله وسلم)بوده و پيامبر آنان را مورد لعن خود قرار داده بود پدرش دشمن پيامبر بود , و راه رفتن حضرت را مورد تمسخر قرار مي داد,براي او زبان خود را در مي آورد و چشمک مي زدو حضرتش را مورد استهزاء قرار مي دادو مردم را عليه او مي شورانددر حالي که او در اختيار پيامبر و در مرکز دعوت او قرار داشت و او مي دانست هرگاه پيامبر بخواهد مي تواند او را بکشد آيا اين اعمال به جز از دست دشمني کينه توز که داراي حقد و کينه شديد است صادر مي شود او به اين اعمال ننگين خود آن قدر ادامه داد تا اين که پيامبر او را از مدينه اخراج کرد و به طائف تبعيد نمود .اما مروان فرزندش از نظر اعتقادات خبيث تر و ملحد تر از پدرش بود و کفر و الحادش بيش از پدرش بود.[45]

تمامي سياست هاي شوم تبليغي معاويه در زمان مروان دنبال گرديد .ابن حجر گويد:

چون مروان  فرماندار مدينه شد هر روز جمعه بر فراز منبر علي (عليه السلام) را بدگويي مي کرد  پس از او سعيد بن العاص  فرماندار مدينه شد سعيد بدگويي نمي کرد,مجددا مروان به مقام خود بازگشت و بدگويي را آغاز نمود,امام حسن به اين موضوع اگاهي داشت وليکن سکوت اختيار مي کرد و وارد مسجد نمي شد مگر در هنگام اقامه نماز ,مروان به اين اندازه راضي نبود , تا اينکه شخصي را نزد او  و  به خانه اش فرستاد تا در حضور او از علي بدگويي نمايد....[46]

وليدبن عقبه بن ابي معيط:

اين عنصر آلوده نيز دست کمي از همتاي آلوده خود مروان نداشت .ملاحظه کنيد کار روزگار به کجا کشيده مي شود که رانده شدگان اسلام به اصل اسلام و مرکز آن مي تازند آن هم با تکيه بر جايگاه صدارت اسلام يعني امارت و خلافت.

در معرفي وليد همين اندازه کافي است که در جنگ بدر هنگامي که پدرش عقبه بن ابي معيط را دستگير کردند و پيامبر دستور کشتن او را صادر کرد عقبه گفت:چه کسي بعد از من از کودکانم نگهداري مي کند؟يا محمد؟پيامبر فرمود آتش دوزخ! او را بکشيد.[47]

امام سجاد (عليه السلام( و اقدامات تبليغي ايشان براي حفظ تشيع

ما بايد نقش محوري ايشان را در جهت سياست تربيتي و ديني ايشان و سامان دهي به افکار و انديشه هاي شيعيان جستجو کنيم.حضرت از سلاح دعا استفاده نمود و بار ديگر تحرکي در جامعه براي توجه به معرفت و عبادت و بندگي خداوند ايجاد کند.گرچه ظاهرا  مقصود اصلي در اين ادعيه ,همان معرفت و عبادت بوده,اما با توجه به تعابيري که وجود دارد, مي توان گفت مردم مي توانستند از لابلاي اين تغييرات با مفاهيم سياسي مورد نظر امام سجاد آشنا شوند.

در بيشتر دعاها عباراتي وجود دارد که بسيار تکرار شده و کمتر دعايي است که خالي از آن باشد.اين عبارت, ((صلوات بر محمد و آل محمد)) است و اساسا يکي از علائم دعاهاي درست همين است.زماني که نام گذاري فرزندان به نام علي تقبيح مي شد و افراد به دين دليل مورد تهديد قرار مي گيرند و کار امويان جز دشنام دادن به علي نبود,به کار گرفتن اين عبارت ارزش خود را به خوبي نشان مي دهد.تعبيرهايي شبيه ((محمد و آله الطيبين الطاهرين الاخيار الانجبين)) از نمونه هايي است که بارها تکرار شده است.

از دعاهاي مزبور به خوبي روشن است که امام در صدد گسترش اعتقاد شيعي در مفهوم امامت,به عنوان مهمترين مفهوم شيعه ,بوده است.[48]

سخن پايانی مولف:

موضوعي که راجع به آن مطالبي عرضه گرديد به نوعي سهل ممتنع است.بدين معنا که مطالب در اين باره در کتب تاريخي بسيار مي باشد ولي باعنايت به اين که, اين موارد در لابه لاي مطالب ديگر گفته شده نياز به موشکافي و وقت زياد جهت تفکيک و بازبيني دارد.تلاش اينجانب در اين تحقيق بر ان بود که از منابع دست اول و مطالب جديدتری استفاده نمايم.اميد است که با ياري خداوند متعال روزي بتوانم تحقيق جامع تري در اين باره انجام دهم.

((اللهم اجعلنا من المتمسکين بولايه ائمه المعصومين عليهم السلام...))

12/11/1386