پژوهش‌هایی در نیم قرن نخستین خلافت

علی لبّاف

- ۸ -


گفتار پنجم : عایشه در دوران حکم‌رانی معاویه

عوامل دوستی با اُمَویان

می‌دانیم که معاویه تا چه حد در دشمنی ورزیدن با امام علی‌علیه‌السّلام پافشاری و کوشش داشت؛ تا آن جا که در دوران حکومتش در شام، به هر صورت ممکن با حضرت علی‌علیه‌السّلام جنگید و مبارزه کرد و پس از آن که حضرت علی‌علیه‌السّلام، در مسجد کوفه شربت شهادت نوشید، مبارزات خود را به صورت جنگ سرد در آورد و لحظه‌ای از تبلیغاتِ سوء، علیه آن حضرت‌علیه‌السّلام و ترویج ناسزاگویی و لعن بر وی، دست نکشید.
هم‌چنین، مشاهده کردیم که عایشه نیز در حیات امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام، با نهایت قدرت و توانش با وی جنگید.
این قبیل فعّالیّت‌های عایشه که نشانه خصومت و دشمنی دیرینه او با اهل بیت‌علیهم‌السّلام بود، میان عایشه و بنی‌اُمَیّه، به ویژه معاویه، هم‌کاری و وابستگی نزدیک و محکمی ایجاد کرد و سبب شد که معاویه و حکم‌رانان او، در بزرگ‌داشت عایشه بکوشند و او را از عطایای مالی خود، برخوردار کنند.

هدایای معاویه

محقّق موشکاف، آن‌گاه که در متون معتبر تاریخی غور می‌کند، به نشانه‌های شگفتی از ارتباط عایشه با حکومت اُمَوی، دست می‌یابد. این دو حزب، با همه اختلافی که در گذشته داشتند و مبارزه‌ای که در قتل عثمان با یکدیگر کردند، اینک، به خاطر مصلحت روزگار، در کنار هم قرار گرفته و یک جبهه واحد را تشکیل دادند.
رعایت‌های مالی دستگاه اُمَوی نسبت به عایشه، از مظاهر بارز این پیوند و ارتباط می‌باشد.
بارها و بارها، اموال فراوان و هدایای گران‌بهایی از طرف معاویه و دیگر سران و فرمان‌روایان حکومت اُمَوی، برای عایشه فرستاده شد.
اینک به نصوصی که از متون معتبر تاریخ گرد آورده‌ایم و شواهدی که حاکی از صحّت مسأله مورد ادّعای ماست، دقّت بفرمایید:
٭ ابونعیم اصفهانی نقل می‌کند:
یک بار معاویه، هدایای مختلفی برای عایشه فرستاد که در میانِ آن‌ها، لباس، پول و اشیاء قیمتی قرار داشت.[594]
یک بار دیگر، معاویه صد هزار درهم پولِ نقد برای عایشه فرستاد.[595]
٭ ابن کثیر روایت می‌کند:
معاویه در مکّه، برای عایشه گردن‌بندی قیمتی روانه داشت که از نظر ارزش و بها، به صد هزار درهم می‌رسید و عایشه هم آن هدیه را پذیرفت.[596]
٭ ابن سَعد گزارش می‌کند:
مُنْکَدِر بن عبدالله به نزد عایشه رفت و پس از صحبت‌های ابتدایی، عایشه از او پرسید:
آیا فرزند داری؟
ـ خیر!
ـ اگر ده هزار درهم پول داشتم، آن را به تو می‌بخشیدم که بدان وسیله، کنیزکی خریداری کنی و از او، صاحب فرزند گردی.
این ملاقات پایان یافت؛ امّا آن روز، هنوز به شب نرسیده بود که معاویه، مقدار فراوانی پول به نزد عایشه فرستاد.
عایشه گفت:
چه زود مبتلا گشتیم!
سپس ده هزار درهم برای مُنْکَدِر فرستاد و او هم کنیزکی برای خویش خریداری کرد.[597]
٭ ابن کثیر نقل می‌کند:
یک بار معاویه، هجده هزار دینار از قرض‌های عایشه را پرداخت. این دیون، همگی به خاطر پول‌هایی بود که عایشه به این و آن، بذل و بخشش کرده بود.[598]
تا این‌جا نمونه‌هایی از رعایت‌های مالی معاویه نسبت به عایشه را دیدیم. البتّه این رفتارها به معاویه منحصر نبود، بلکه اُمرای اُمَوی نیز به همین‌سان عمل کرده و گاه و بی‌گاه، هدایایی برای عایشه می‌فرستادند.
از جمله آن‌ها، عبدالله بن عامِر فرمان‌دار بصره بود که برای عایشه، هدایایی متشکّل از پول و لباس فرستاد.[599]
با همه بُعد زمان و فاصله‌ای که با دوران معاویه و عایشه داریم، ملاحظه می‌کنیم که نمونه‌ها و مدارک موجود در زمینه مراعات‌های مالی حکومت اُمَوی نسبت به عایشه، تا چه اندازه زیاد است.
ناگزیر می‌توان چنین نتیجه گرفت:
اصل داستان، خیلی بیش از آن چیزی است که به دست ما رسیده و تاریخ، بسیاری از این نمونه‌ها را در خویش مدفون ساخته است.
با توجّه به این مسأله، می‌توانیم میزانِ احترامی که حکومت اُمَوی، براساس مصالح دنیایی خود، به عایشه می‌گذاشت را به دست آوریم و عمق ارتباط و پیوند میانِ این دو جبهه نیرومند در آن زمان را درک نماییم، تا در آینده، ثمرات شومی که نزدیکی میان این دو قطب، برای اسلام و مسلمین به بار آورد را بهتر بشناسیم.

معارضه با معاویه

اگر چه خصومت با امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام، عایشه و معاویه را به هم پیوست و دوستی عمیقی میان آن دو به وجود آورد؛ ولی بعدها، عواملی پای در میان نهادند که باعث از میان رفتن این ارتباط دوستانه شدند و رفته رفته، سردی و دشمنی را جای‌گزین آن ساختند.
با کوشش پی‌گیر و فراوانِ معاویه، زمام همه امور به دست او آمد. معاویه، به این مقدار بسنده نکرد و کوشید که سلطنت خویش را موروثی سازد.
این مسأله، آن‌قدر حسّاسیّت‌برانگیز بود که در اوان امر، گروه‌های مختلف از دوستان معاویه هم به زیر بار آن نمی‌رفتند.
در این زمان، معاویه سیمای خشن و بی‌رحم خویش را آشکار ساخت.
معاویه در همان آغاز، زخم مهلکی بر دل عایشه می‌نهد، یعنی به‌خاطر اخذ بیعت با یزید، عبدالرحمان بن ابی‌بکر ـ برادر تنی عایشه ـ را به کام مرگ می‌فرستد.
بی‌گمان، برادر عایشه به خاطر باز شدن راه بیعت با یزید کشته شده بود.
اختلاف عایشه و معاویه که با طرح ولایت‌عهدی یزید آغاز شده بود، با مرگ ناگهانی عبدالرحمان بالا گرفته و خشم عایشه، با شعله‌های تازه‌ای، فوران می‌کند.
آری! بدین صورت، اختلاف میان عایشه و بنی‌اُمَیّه، قوّتی تازه یافت و آتش آن بالا گرفت.
عایشه در چنین دورانی، با گروه معارضین و مخالفین معاویه پیوند می‌بندد و رشته آخرین وابستگی‌های خویش با معاویه را قطع می‌کند.
عایشه، می‌ترسید که اگر انقلابی علیه معاویه ترتیب دهد ـ که البتّه انجام آن، با آن همه قدرت اجتماعی و نفوذ سیاسی، برایش آسان بود ـ ، شاید حوادث ناگوار و تلخی در انتظارش باشد و اوضاع از آن چه هست، وخیم‌تر شود.
گذشته از همه این دوراندیشی‌ها، دیگر سنّ عایشه چنان نبود که قادر باشد تا بار دیگر بر فراز مرکب نشیند و کوه و دشت و بیابان را در نوردد و آتش جنگی بزرگ علیه بنی‌اُمَیّه را برپا کند.
ناگزیر، عایشه به شکل دیگری، دشمنی و کینه خویش را ابراز داشت.
نخستین بار، مروان بن حَکَم امیر اُمَوی مدینه، به چنگال انتقام او گرفتار شد.
عایشه، گفتار رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله در زمینه نکوهش و لعن او و پدرش و این که او پاره‌ای از لعنت خداست را بازگو کرد.
از این به بعد، به کارگیری همین روش، راهی بود که او برای آینده مبارزاتی‌اش با معاویه، در نظر گرفته بود.
عایشه در این عصر، تنها به بازگو کردن احادیثی که نکوهش و مذمّت بنی‌اُمَیّه را در برداشت، اکتفا نکرد؛ بلکه، آن‌چه در فضیلت اهل بیت پیامبرعلیهم‌السّلام از رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله شنیده بود را نیز ابراز می‌داشت.
زیرا در آن روزگار، برای بنی‌اُمَیّه و معاویه، چیزی سخت‌تر از بازگویی فضایل خاندان رسالت وجود نداشت و این عملکرد زیرکانه عایشه، از یک سو، بنی‌اُمَیّه را سخت درهم می‌کوبید و از سوی دیگر، حضرت حسین‌علیه‌السّلام را بیش‌تر در دل‌ها جای می‌داد.
بنابراین، احادیثی که در این زمینه از عایشه موجود می‌باشد و نام امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام و حضرت صدّیقه‌علیهاالسّلام و مادر گرامی‌اش خدیجه، در آن‌ها برده شده است ـ اگر چه زیاد نیست ـ ، ولی در همین دوران نقل شده‌اند.

مرگ عایشه

عایشه، در شب هفدهم ماه رمضان سال پنجاه و هشتم از هجرت، وفات یافت. او دستور داده بود که در همان شب دفنش کنند. ساکنان مدینه گرد هم جمع شدند و جمعیّتی انبوه به وجود آمد. چوب‌های خرما را آتش زدند و به همراه جسد برداشتند تا راه عبورِ مردم را روشن سازند.
ذَهَبی می‌نویسد:
در آن شب، زنان شهر مدینه را در قبرستان بقیع دیدند که چون ایّام عید، اجتماع کرده بودند.
ابوهُرَیْره بر جنازه او نماز خواند، زیرا به نمایندگی از طرف مروان، بر شهر مدینه حکومت می‌کرد.
درازای حیات عایشه، شصت و سه سال و چند ماه بود.[600]

گفتار ششم : روان‌کاوی عایشه

قوّت قلب عایشه

عایشه از نظر قوّت قلب و پُردلی، در میان زنان جهان بی‌نظیر بود؛ به طوری که تاریخ تا به امروز، در قوّت قلب، همانند او را در زنانِ جهان نشان نداده است.
او به طوری بر عواطف و احساسات زنانه خود مسلّط و پیروز بود که از یک زن، این همه تسلّط بر عواطف و احساسات، بعید می‌نماید.
وی در آغاز جنگ جَمَل، در اوّلین وهله که شهر بصره را به تصرّف خویش در آورد و پاسبانان بیت‌المال را دستگیر نمود، با کمالِ بی‌رحمی، فرمان داد که همه آنان را به قتل برسانند و با فرمان این زن، ده‌ها نفر از مسلمانان را در مقابل چشمان او، همانند گوسفندان سر بریدند.
آن‌گاه که جنگ جَمَل شروع گردید، خودش در آن جنگِ آتش‌زا و وحشت‌انگیز شرکت نمود و بدون این‌که کوچک‌ترین بیمی به خود راه دهد و یا آرامش خاطر و حالت اعتدالش را ببازد، مانند یک فرمانده ورزیده و جنگ‌دیده، فرمان حمله می‌داد.
در جنگ جَمَل، سرها مانند برگ‌های خزان فرو می‌ریخت، شکم‌ها پاره می‌گردید و دست‌ها بریده و به هوا پرتاب می‌شد؛ امّا عایشه که همه این‌ها را با چشم خود می‌دید، خم بر ابرو نمی‌آورد و به سان کوه، محکم و پا برجا، در میان کجاوه‌اش نشسته بود و رهبری و فرماندهی لشکر را بر عهده داشت.
او در جنگ جَمَل، پیاپی، دستور صادر می‌کرد و فرمان می‌داد؛ در حالی که در دلش، کوچک‌ترین اثری از رقّت قلب و حالت ناراحتی و ضعف، محسوس و مشهود نبود.
آری! این امتیاز و خصوصیّت در میان زنان جهان، تنها به عایشه اختصاص دارد و تاریخ، هیچ زنی را در این زمینه، به مانند وی، نشان نداده است و ما نیز این خصوصیّت عایشه را قوّت قلب نامیدیم؛ تا خوانندگان چه بنامند، «قساوت قلب و بی‌رحمی» و یا قوّت قلب و پُر دلی؟

سیاست‌مداری عایشه

عایشه، دارای یک شخصیّت فوق‌العاده بود؛ او ذاتاً نیرو و قدرتی سحرآسا و معجزه‌گر داشت.
با داشتن این نیروی عظیم، برای وی بسی سهل و آسان بود که حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه دهد؛ یا آن‌چه را که واقعیّت ندارد، با صحنه‌سازی و تردستی مخصوص به خود، رنگ هستی بر آن زند.
او در صحنه‌سازی و سیاست‌مداری، مهارت و خلّاقیّت فوق‌العاده‌ای داشت و در این رشته، دارای ذوقی خاص و استعدادی سرشار بود.
عایشه، با همین نیرو بود که توانست جمع کثیری را پس از انجام بیعت با حضرت علی‌علیه‌السّلام، به پیمان‌شکنی وادار سازد و آنان را علیه وی بشوراند و به نام خون‌خواهی عثمان ـ عثمانی که با فرمان عایشه به قتل رسیده بود ـ ، لشکر بزرگ و انبوهی به وجود آورد و به جنگ با حضرت علی‌علیه‌السّلام، بسیجشان کند.
شگفت‌انگیز است که عایشه با همان قدرت و سیاست عجیبِ خود، در جنگ جَمَل، افکار متضاد را در یک جا جمع نمود و حزب‌های مختلف ـ که هر یک از آن‌ها هدف جداگانه‌ای داشتند ـ را در یک نقطه، متمرکز ساخت و همه آن‌ها را در یک صف قرار داد و لشکر عظیمی از آن حزب‌های مختلف، به وجود آورد.
شگفت‌انگیزتر این که وی، طلحه و زُبَیر ـ که سرسخت‌ترین دشمنان عثمان و قاتلان واقعی او بودند ـ را با صحنه‌سازی و تردستی مخصوص به خود، طرف‌دار و خون‌خواه عثمان نشان داد و آنان را پس از بیعت با امام علی‌علیه‌السّلام، به پیمان‌شکنی واداشت و امیر و فرمانده لشکریانی ساخت که به عنوان خون‌خواهی عثمان، علیه حضرت علی‌علیه‌السّلام خروج کرده بودند.
عایشه، نه تنها قاتلان عثمان را تبرئه نمود؛ بلکه حضرت علی‌علیه‌السّلام را به قتل او متّهم ساخت؛ در صورتی که به گواه زنده و گویای تاریخ، امام علی‌علیه‌السّلام، به هیچ وجه در قتل عثمان شرکت نداشت.
عایشه، با تردستی و زیرکی خاصّی، از یک سو، خود و همراهانش را از قتل عثمان تبرئه نموده و از طرف‌داران و خون‌خواهان عثمان نشان داد و از سوی دیگر، افراد بی‌گناه، مخصوصاً حضرت علی‌علیه‌السّلام که اصلاً در قتل عثمان شرکت و دخالت نداشتند را به قتل او متّهم نمود و قاتل عثمان قلمداد کرد. سپس به عنوان خون‌خواهی عثمان، لشکر مجهّز و انبوهی بر ضدّ وی بر انگیخت و آتش یک جنگ بزرگ تاریخی را برافروخت.
این عملی حیرت‌آور و اعجاب‌انگیز بود که از هر زنی ممکن و میسّر نمی‌شد.
این است که باید گفت:
عایشه یکی از صحنه‌سازترین و سیاست‌مدارترین زنان دنیا است.
عایشه، به روش نفوذ در مردم و به رمز جلب قلوب و تحریک عواطف آنان، به خوبی آگاه بود و یک روان‌شناس حسّاس و دقیق به حساب می‌آمد.
نمونه بارز آن، گفتاری است که درباره افراد قبیله بنی‌ناجِیَه اظهار کرد و آنان را که در جنگ جَمَل، افسار شتر وی را به دست گرفته بودند؛ به شدّت تحریک و تهییج نمود و خطاب به آنان گفت:
ای خاندان شریف ناجِیَه! استقامت به خرج دهید، صبور و شکیبا باشید که من در شما، قیافه و سیمای مردان غیور و پایدار قُرَیْش را مشاهده می‌کنم.
عایشه با این گفتار، قبیله ناجِیَه را از قُرَیْش، از خاندان مجد و عظمت و از قبیله شهامت و شجاعت به شمار آورد.
عایشه، بدین گونه، روح شهامت و فداکاری را در آنان تقویت نمود و آن‌ها را واداشت که تا آخرین نفر، در برابر شمشیر لشکریان علی‌علیه‌السّلام ایستادگی نموده و به کشته شدن تن دهند.
این جملات، مؤثّرترین وسیله‌ای بود که عایشه در راه رسیدن به هدف خویش به کار برد و به بهترین وجهی از آن، بهره‌برداری نمود؛ زیرا انتساب قبیله ناجِیَه به قُرَیْش، مورد شک و تردید بود.
رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله درباره "سامَه" که بنی‌ناجِیَه، به واسطه او، خود را تیره‌ای از قُرَیْش می‌دانستند، فرموده بود:
از عموی من سامَه، فرزندی به دنیا نیامده است.
یعنی بنی‌ناجِیَه از سامَه نبوده و انتساب آنان به قُرَیْش، صحیح نمی‌باشد.
ابوبکر و عمر نیز بنی‌ناجِیَه را از قبیله قُرَیْش نمی‌شمردند.[601]

سوء استفاده عایشه از القاب

مسلمانان، همسران پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله را «مادر مؤمنان» می‌نامیدند و همه آنان، به این لقب و عنوان معروف بودند؛ ولی عایشه، از این عنوان، بیش‌ترین استفاده را می‌کرد و با به کار بردن این حربه کاری، موقعیّتِ عجیب و بی‌سابقه‌ای را در اجتماع مسلمانان به دست آورده بود.
او با پیش کشیدن این عنوان، پشت مردم را به لرزه در می‌آورد و دل‌هایشان را خاضع می‌ساخت و آنان را در برابر خود، به تعظیم، تجلیل و تبعیّت وامی‌داشت.
ناگفته نماند که این قدرت و نفوذ اجتماعی از دوران ابوبکر و عمر، برای وی فراهم گشته بود و تا دوران امام علی‌علیه‌السّلام نیز ادامه داشت و در همه احوال و مراحل، عایشه، عنوان «مادر مؤمنان» بودن را بسیار به کار می‌بست و آن را مرتّب به رخ مردم می‌کشید.
عایشه، در آغاز جنگ جَمَل، نامه‌ای به زید بن صُوحان نگاشت و در مَطلع آن، همین لقب را برای خود به کار برد؛ سپس او را به یاری و هم‌کاری فراخواند.[602]
عایشه، همین عنوان را در بصره به رخ کَعْب بن سُور کشید و بدین وسیله، فکر و تصمیم آن مرد وقور و سنگین را یکسره عوض نمود.
آن گاه که کَعْب برای اعلان بی‌طرفی از هر دو سپاه، به گوشه خانه‌اش پناه برده و در به روی خود بسته بود؛ عایشه بر اَسْتَری سوار گردید و به در خانه او آمد و با وی به گفتگو پرداخت.
کَعْب، از ابراز هر نوع پاسخ مساعد و جواب مثبت خودداری کرد و عایشه که از کوشش و تلاش خود مأیوس گردیده بود، خطاب به او چنین گفت:
ای کَعْب! مگر من مادر تو نیستم؟ مگر من به گردن تو حقّ مادری ندارم؟!
این گفتار، در درون کَعْب، طوفانی برانگیخت و سخت متأثّرش ساخت و سدّ محکم تصمیمش را در هم شکست و او را وادار نمود تا با عایشه به گفتگو بپردازد. سپس با وی به سوی میدان جنگ حرکت نمود و تیره‌های مختلف قبیله اَزْد، به پیروی از کَعْب، به یاری عایشه، به پا خاستند. اگر این گفتار مهیّج و محرّک عایشه نبود، او از پشتیبانی قبایل اَزْد که از مهم‌ترین قبایل بصره بودند، محروم می‌گردید.
قبیله اَزْد، مدفوع شتر عایشه را می‌گرفتند و آن را می‌شکافتند و می‌بوییدند و می‌گفتند:
وه که مدفوع شتر مادر ما، بوی عطر می‌دهد!!
چه بوی دلاویزی از آن بر می‌خیزد؟!!
این عملی است که تنها اختصاص به عایشه دارد و حتّی درباره رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله نیز هیچ‌کس چنین احساساتی را از خود بروز نداده است.

ریاست‌طلبی عایشه

آن گاه که طلحه و زُبَیر، بر فرمان‌دار شهر بصره پیروز شده و خود را برای پیروزی‌های بعدی آماده می‌ساختند، در خصوص پیش‌نمازی، با یکدیگر اختلاف نمودند و کشمکش میان آنان به طول انجامید تا عایشه، خود در این مسأله دخالت نمود و آن اختلاف را به فوریت برطرف ساخت و آن گره کور که اثرات خطرناک و عواقب ناگواری را برای لشکریان عایشه در پی داشت، به آسانی گشود و فرزند خواهرش عبدالله بن زُبَیر را به پیش‌نمازی معیّن کرد و با این تدبیر، یک نکته سیاسی را نیز به همگان خاطر نشان نمود:
«پس از پیروزی نهایی نیز اختیار با اوست که هر کسی را بخواهد، به خلافت و سرپرستی امور مسلمانان معیّن نماید.»
از این نکته، این مطلب استنباط می‌شود که عایشه، نه تنها خویشتن را امیر و فرمانده لشکر معرّفی می‌کرد؛ بلکه حکومت تمام مسلمانان و فرمان‌روایی جهان اسلام را در اختیار خود می‌دانست و بدین ترتیب، به همگان اعلام می‌کرد که می‌تواند به دل‌خواهِ خود، حکومت و زمام امور مسلمانان را به هر کسی که بخواهد تفویض نماید و هر کسی را هم که بخواهد، به‌راحتی از این مقام عزل کند.

کینه عمیق عایشه نسبت به علی‌علیه‌السّلام

عایشه، پس از جنگ جَمَل که با پیروزی حضرت علی‌علیه‌السّلام خاتمه یافت، با تأثّر و تأسّف روحی شدید، به خانه خود در مدینه بازگشت.
او در شرایطی به خانه‌اش بر می‌گشت که نه تنها با شکست مواجه گردیده و غلبه و پیروزی، نصیب او نشده بود؛ بلکه پسر عمویش طلحه را نیز از دست داده بود.
طلحه‌ای که عایشه درباره وی، آمال و آرزوهای فراوان داشت.
عایشه می‌خواست که طلحه، بر کرسی خلافت بنشیند و زمام امور مسلمانان را به دست بگیرد.
در این جنگ، نه تنها طلحه کشته شد؛ بلکه محمّد بن طلحه و نزدیک‌ترین فامیل‌ها و خویشان عایشه هم به قتل رسیدند.
عایشه در این جنگ، زُبَیر فرمانده جنگ و شوهر خواهرش اَسماء را نیز از دست داده بود.
این بود که وی، پس از پایان جنگ جَمَل، در میان امواج خروشانِ تأثّر و تأسّف، دست و پا می‌زد و با هزاران حسرت و ندامت که متوجّه او گردیده بود، به خانه خویش باز می‌گشت.
او در حالی به مدینه پا می‌نهاد که دلش مالآمال از کینه و خشم نسبت به حضرت علی‌علیه‌السّلام بود.
دشمنی و عداوت با امام علی‌علیه‌السّلام، همانند دیگی، در نهاد عایشه می‌جوشید؛ ولی او، چاره‌ای جز این نداشت که آن همه عداوت و دشمنی را در دوران حیات و زعامت علی‌علیه‌السّلام، در دل خود پنهان سازد و بر روی آتش‌های خشم و کینه‌اش، خاکستر بپاشد.
لذا، وقتی خبر مرگ حضرت علی‌علیه‌السّلام به گوش عایشه رسید، سجده شکری[603] به جای آورد و اظهار سرور و شادی نمود و از شدّت وَجْد و خوشحالی، این شعر را بر زبان راند:
علی برفت و دیگر برای وی، بازگشتی نیست.
با درگذشت وی، آن چنان در دل خود احساس شادی و سرور نمودم که خانواده مسافر، از برگشتن مسافر عزیزش، احساس سرور می‌کند.
آری! با رفتن علی، چشم من روشن گردید.
عایشه پس از به پایان رساندن این اشعار پرسید:
قاتل علی کیست؟
گفتند:
مردی از قبیله مُراد.
آن‌گاه، عایشه شعری خواند که مضمون آن چنین بود:
او (علی) اگر چه در موقع مرگ، از ما دور بود؛ ولی زنده باد جوانی که مژده مرگ او را به ما داد و مسرورمان ساخت.
وقتی گفتار عایشه به گوش زینب دختر اُمّ‌سَلَمه رسید؛ به عایشه اعتراض کرد و گفت:
عایشه! آیا درباره علی این چنین سخن می‌گویی و شنیدن خبر کشته شدن او را برای خود، موجب سرور می‌دانی؟
عایشه گفت:
من دیگر فراموش‌کار شده‌ام؛ هر وقت مطلبی را فراموش کردم، آن را به من تذکّر دهید!![604]
بنا به قول ابوالفَرَج اصفهانی، پس از اتمام این گفتگو، عایشه در پاسخ به زینب، شعری بدین مضمون خواند:
در میان ما نیز معمول بود که دوستان را با القاب و اوصاف فراوان تعریف و تمجید می‌نمودیم و در مدح آنان، قصاید و اشعار می‌سرودیم.
ولی آن دوران گذشت و آن زمان سپری شد و دیگر مدح و تعریف تو درباره آنان، به صدای مگس می‌ماند که کوچک‌ترین اثر و سودی ندارد.
منظور عایشه این بود که با کشته شدن حضرت علی‌علیه‌السّلام، دوران مدح و تعریف از وی نیز سپری گردیده است.
این بود نمونه‌ای از دشمنی‌ها، عداوت‌ها و کینه‌های عایشه نسبت به امام علی‌علیه‌السّلام که در موارد مختلف، به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه، اظهار و ابراز می‌نمود و بدین وسیله، عقده‌های درونی خویش را می‌گشود.

عداوت عایشه با حسنَیْن‌علیهماالسّلام

دشمنی و عداوت عایشه، اختصاص به حضرت علی‌علیه‌السّلام نداشت؛ بلکه بسیار عمیق‌تر و وسیع‌تر از آن بود؛ به طوری که دامان فرزندان علی‌علیهم‌السّلام را نیز می‌گرفت.
مثال 1)
تاریخ نویسان نقل نموده‌اند:
عایشه، خود را از حسن و حسین که نوادگان رسول خدا و فرزندان علی بودند، مستور می‌ساخت و با آنان، همانند مردان نامَحْرَم رفتار می‌نمود.
ابن عبّاس به این رفتار او اعتراض می‌کرد و می‌گفت:
حسن و حسین، به عایشه، مَحْرَم هستند.[605]
ابن سَعد پس از نقل رفتار عایشه، چنین می‌نویسد:
از ابوحَنیفه و مالک[606] نقل نموده‌اند که همسر هر مردی، نسبت به فرزندان و نوادگان او، و هم چنین نسبت به فرزندان دخترش، برای همیشه مَحْرَم است و این مسأله، مورد اتّفاق تمام مسلمانان است.[607]
این مسأله، چیزی نبود که از نظر عایشه دور و مخفی مانده باشد و او واقعاً این حکم را نداند؛ بلکه هدف عایشه از این عمل، چیز دیگری بود.
او می‌خواست با این عمل، مقام فرزندی حسنَیْن‌علیهماالسّلام نسبت به پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله را انکار کند و آنان را جزو اولاد رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله به حساب نیاورَد.
مثال 2)
یعقوبی می‌نویسد:
امام مجتبی، به آخرین لحظات حیات پُر از رنج خویش رسیده بود و می‌خواست به برادر گرامی‌اش حضرت حسین وصیّت نماید.
وی در میان سخنانش، به برادر گفت:
اگر مرگ من در رسید، من را در کنار جدّ بزرگوارم رسول خدا دفن کن؛ زیرا هیچ کس سزاوارتر از من نیست که در جوار او به خاک سپرده شود، مگر این که مانع شوند و نگذارند تا این آخرین آرزوی من، تحقّق یابد.
البتّه در آن هنگام، تا سرحدّ ممکن کوشش کن که ذرّه‌ای خون بر زمین ریخته نشود.
آن‌گاه، امام حسن از جهان فانی روی پوشاند.
مقدّمات تدفین به انجام رسید و پیکر مبارکش به وسیله بنی‌هاشم، از زمین برداشته و به سوی آرامگاه رسول خدا حرکت داده شد.
در این هنگام، عایشه بر اَسْتَری سوار شده و به همراه بنی‌اُمَیّه، که خود گناهِ برانگیختنشان را بر عهده داشت، پیش روی تشییع‌کنندگان آمد و از حرکت آنان به سوی قبر رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله، ممانعت کرد.
این شعر مشهور، به خاطر این عمل ناشایست او سروده شده است:
یک روز بر اَسْتَر سوار می‌شوی
و روز دیگر بر شتر می‌نشینی!![608]
یعقوبی نوشته است:
مروان بن حَکَم و سعید بن عاص، از دفن فرزند پیامبر خدا در کنار مزارش، جلوگیری کردند.
عایشه هم بر اَسْتَری نشست و در برابر مردم و تشییع‌کنندگان فریاد برآورد:
این خانه، خانه من است! به هیچ کس، اجازه دفن شدن در آن را نمی‌دهم.
قاسم نواده ابوبکر، پیش آمد و گفت:
ای عمّه! هنوز سرهایمان را از خون‌های روز جَمَل شستشو نداده‌ایم، آیا می‌خواهی در آینده، روزی را هم به نام «روز اَسْتَر[609]» بنامند؟
گروهی از بنی‌هاشم گرد امام حسین جمع شده و گفتند:
آل مروان را به ما واگذار! به خدا سوگند! اینان نزد ما، چون لقمه‌ای بیش نیستند!
امام حسین فرمود:
برادرم وصیّت کرده است که در پای جنازه او، حتّی یک قطره خون بر زمین ریخته نشود.
سپس جسد حضرت مجتبی را به قبرستان بقیع بردند و در کنار مزار جدّه‌اش فاطمه بنت اَسَد مادر حضرت علی به خاک سپردند.[610]

جنگ فرهنگی عایشه علیه علی‌علیه‌السّلام

از روزی که عایشه مردم را علیه عثمان شورانید و انقلاب بزرگی در مدینه به وجود آورد؛ میانه او با بنی‌اُمَیّه که از خاندان عثمان و طرف‌دار وی بودند، بسیار تیره شد و این اختلاف و تیرگی، با کشته ‌شدن عثمان، به عداوت و دشمنی آشتی‌ناپذیری مبدّل گردید.
ولی هنگامی که امام علی‌علیه‌السّلام به خلافت رسید و عایشه، علیه وی شورش نمود؛ این دو قطبِ مخالف، یعنی عایشه و بنی‌اُمَیّه، آشتی کرده و کاملاً به هم نزدیک شدند.
عایشه و بنی‌اُمَیّه، با این که دشمن یکدیگر بودند؛ ولی در یک مورد، اشتراک هدف داشتند؛ چرا که هر دو، سخت با حضرت علی‌علیه‌السّلام مخالف بودند.
این هدفِ مشترک، سبب گردید که آن دو قطبِ مخالف، به یکدیگر بپیوندند و به هم، دست دوستی و اتّحاد دهند.
بنی‌اُمَیّه، در زیر پرچم عایشه گرد آمدند؛ دشمنی و عداوت را به دوستی و اتّحاد مبدّل ساختند و نیرویشان را در یک جا متمرکز نمودند، تا حضرت علی‌علیه‌السّلام را از خلافت براندازند و سپس، به اختلافات قبلی خود بپردازند.
به همین منظور بود که جنگ جَمَل را به وجود آوردند؛ ولی بر خلاف انتظارشان، امام علی‌علیه‌السّلام در این جنگ، غالب و پیروز گردید و عایشه را پس از تحمّل شکستی سخت، به خانه‌اش باز گرداند.
عایشه، گرچه پس از جنگ جَمَل، قدرت، نیرو و نفوذ خود را از دست داده بود، ولی با این حال، نمی‌توانست دست به روی دست بگذارد و آرام بنشیند و آن همه ناراحتی‌های روحی و عقده‌های درونی‌اش را تحمّل کرده و به سکوت بگذراند.
این بود که عایشه، ارتباط و اتّحاد خویش با بنی‌اُمَیّه و به‌ویژه معاویه را بیش از پیش، محکم‌تر ساخت و یک پیمانِ هماهنگی با آنان به وجود آورد و با یاری آنان، دوباره فعّالیّت‌های خود را بر ضدّ امام علی‌علیه‌السّلام آغاز نمود.
او مقدّمات قیام دیگری را فراهم ساخت و در نتیجه، جنگ دیگری را علیه حضرت علی‌علیه‌السّلام به وجود آورد که از جنگ جَمَل شدیدتر و آثار و عواقب آن، بسی خطرناک‌تر و زیان‌بارتر بود.
آری! عایشه از قیام و مخالفت خود با امام علی‌علیه‌السّلام دست‌بردار نبود و پس از جنگ جَمَل، از راه جنگ سرد و حربه زبان، قیام دیگری را علیه حضرت علی‌علیه‌السّلام آغاز نمود.
این جنگ، با کشته شدن امام علی‌علیه‌السّلام نیز به اتمام نرسید و دامنه آن تا آخرین روزهای دوران حیات عایشه، ادامه یافت.
آری! تا عایشه زنده بود، مخالفتش با علی و فرزندان وی‌علیهم‌السّلام ادامه داشت و این بار، جنگِ او، در قالب حدیث‌سازی علیه حضرت علی‌علیه‌السّلام بود که متأسّفانه، اثرات زیان‌بار آن تا به امروز بر جای مانده و پس از قرن‌ها، آثار شوم این جنگ، از دامن مکتب اسلام زدوده نشده است.

گفتار هفتم : رفتارشناسی عایشه

سخاوت عایشه

سخاوت، اگر چه صفتی پسندیده است؛ ولی اگر شخصی، تنها بر اساس اهداف دنیایی، چون کسب شهرت، به بخشش مال و منال خویش دست زَ نَد، به‌طور حتم، پاداشی در جهان آخرت نخواهد داشت.
در میان عرب، این رسم از دوران کهن برقرار بود که مردان بزرگ و رؤسای قبایل، ناگزیر از انجام کارهای خاصّی بودند؛ از جمله، می‌بایست در بذل و بخشش، دستی گشاده می‌داشتند.
اگر کسی به خانه ایشان می‌آمد و ناامید برمی‌گشت، ننگی بزرگ برای آنان به بار می‌آورد.
با درخشش خورشید اسلام، این گونه افکار، به کلّی فراموش نگردید، و در نتیجه، کسانی که به بذل و بخشش دست می‌زدند، به دو دسته تقسیم می‌شدند:
1 ـ گروهی که به‌خاطر عمل به تعالیم اسلام و کسب رضای خدا، بذل و بخشش می‌کردند.
2 ـ دسته‌ای که به پیروی از عادات عربی و رسوم جاهلیّت، در این راه گام برمی‌داشتند.
عایشه را می‌توان از گروه دوم به شمار آورد.
او خواهان بزرگی، نام، آبرو و احترام بود که برای به دست آوردن و نگاه‌داری آن‌ها، یکی از بهترین راه‌ها، بذل و بخشش بود.
عایشه، آن همه شهرت، نفوذ و اعتباری را که در دوران خلافت خلفای اوّل و دوم به دست آورده بود، نمی‌توانست به آسانی به باد فراموشی بسپارد.
حفظ این بزرگی و اعتبار هم بدون بذل مال، امکان نداشت.
ناگزیر، تا آن‌جا که ممکن بود، گاهی سختی‌ها را به تن می‌خرید و با تنگ‌دستی و نداری، می‌ساخت و یا برای به دست آوردن سرمایه لازم جهت بذل و بخشش‌هایش، به‌سوی جبّارانی چون معاویه پسر ابوسُفیان روی می‌آورد.
آری! عایشه، با استفاده از اموالی که جبّارانی چونان معاویه و حکّام او، برایش می‌فرستادند، به جود و بخشش دست می‌زد.
آیا واقعاً می‌توان با چنین اموالی که از راه ستم گرد آمده‌اند، برای کسب رضای خدا، جود ورزید؟!
بار دیگر، تأکید می‌کنیم که هر سخاوت و بخششی، رضای الهی را به دنبال ندارد، زیرا خشنودی خداوند، تنها در زمینه اخلاص محقّق می‌گردد و مالِ بخشوده شده، می‌بایست از راه حلال به دست آمده باشد؛ نه از بخشش‌های افرادی چون معاویه که بیت‌المال مسلمین را به چپاول می‌برد و به نام‌دارانی چون عایشه، ابوهُرَیْره، مُغِیرَة بن شُعْبَه و عَمروعاص ارزانی می‌داشت، تا در راه دشمنی با علی بن ابی‌طالب‌علیه‌السّلام، با او هم‌کاری کنند و دستگاه جعل حدیث را تقویت نمایند و هر روز و به هر مناسبت، حدیثی بسازند و به رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله نسبت دهند.

تعصّب خویشاوندی عایشه

آن چنان که تحقیقات تاریخی آشکار کرده است، عایشه درباره خویشاوندانش، تعصّبی شدید داشت و آن‌ها را تا سرحدّ پرستش دوست می‌داشت.
آن همه کینه‌توزی‌ها و ابراز خشونت‌ها که با دشمنانشان به کار می‌گرفت، همه و همه، از اثرات دوستی متعصّبانه او با قوم و قبیله‌اش، محسوب می‌شود.
وی در این صفت، به بالاترین نقطه ممکن، اوج گرفته بود، تا آن‌جا که همه حدود و مقرّرات را در این راه، زیر پا می‌نهاد.
از نشانه‌های این محبّت افراطی، یکی این بود که چون عبدالله بن زُبَیر در جنگ جَمَل، به چنگ مالک اَشْتَر آن شیر مرد سپاه امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام افتاد و به سلامت جان به در برد؛ عایشه به عنوان مژدگانی، ده هزار درهم به آورنده پیام سلامتی او بخشید.[611]
این حادثه و ده‌ها نمونه دیگر که در زندگانی عایشه اتّفاق افتاده‌اند، همه و همه، تعصّب شدید و علاقه افراطی او به خویشاوندانش را آشکار می‌سازد و نشان‌گر آن است که وی، تا چه اندازه حاضر بود تا در راه آنان، جان‌فشانی و فداکاری نماید.
خطبه‌هایی که از عایشه در مدح و ثنای پدرش نقل کرده‌اند و کوشش‌هایی که برای به خلافت رسیدن طلحه انجام داده است و پاره‌ای احادیث جعلی که در مدح پدرش از رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله روایت کرده است، همه و همه، روشن‌گر تبلور این خلق و خوی نیرومند و مقاومت‌ناپذیر در عایشه است.

سخن‌وری عایشه

از مؤثّرترین عوامل نفوذ شخصیّت‌های سیاسی و اجتماعی در جوامع بشری، چگونگی سخن گفتن آن‌هاست.
این گونه افراد، اگر گفتاری رَسا داشته باشند، جای سخن را بشناسند و کلماتشان ملال‌آور نباشد، خواهند توانست که اثری بس عمیق در اجتماع بر جای گذارند.
لازم به یادآوری است که حقّانیّت شخص، تأثیر صد در صد در این تأثیرگذاری ندارد، بلکه هر شخصیّت بزرگ اجتماعی که از این موهبت برخوردار باشد، می‌تواند در جامعه‌اش، مؤثّر واقع گردد؛ و در عین حال، ممکن است که او، فردی ضدّ خدا، ضدّ اخلاق و ضدّ انسانیّت باشد.
عایشه، علاوه بر نبوغ اجتماعی و سیاسی خود، از این مزیّت و ویژگی نیز برخوردار بود.
عایشه از نظر سخن‌وری و شناخت زمان و مکان در ابراز کلام، زنی فوق‌العاده و صاحب نبوغ محسوب می‌شود.
گذشته از فصاحت گفتار و قدرت بیان، عایشه با ادبیّات شعری عرب نیز به خوبی آشنا بود.
با نهایت تأسّف باید بگوییم که عایشه، از تمام این توان‌مندی‌ها، در راه حدیث‌پردازی و به منظور شکست امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام، ترویج حزب پدرش (= یاران سقیفه) و نفع دستگاه خلافت معاویه، سود برده است.
از آن جا که عایشه، از استعداد سرشاری در این زمینه برخوردار بود، اکثر حدیث‌هایی که به خاطر دست‌یابی به اهداف فوق جعل کرده است، چون پاره‌ای از روایات ابوهُرَیْره یا دیگر حدیث‌پردازان دستگاه بنی‌اُمَیّه، سست و بی‌پایه نمی‌نماید؛ بلکه از الفاظی فصیح و عباراتی شیوا برخوردار می‌باشد.
لذا، شناسایی حقیقت، در زمینه حدیث‌هایی که او روایت کرده است، بسی دشوار می‌باشد.
در احادیث نقل شده از عایشه، سره و ناسره و راست و دروغ، آن چنان به هم در آمیخته شده‌اند که جز با تحقیقات عمیق و دامنه‌دار، آن هم از سوی محقّقی باریک‌بین، پرتو حقیقت آشکار نخواهد شد.

تجمّل‌گرایی عایشه

عایشه، در همان زمانی که زنان مسلمان و سایر همسران پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله، با سادگی و بدون زرق و برق، لباس می‌پوشیدند؛ انواع و اقسام لباس‌های رنگارنگ را در دسترس داشت و از آن‌ها استفاده می‌کرد.
او از به کار بردن زینت آلات گران‌بها امتناع نمی‌ورزید.
حتّی در ایّام حج و هنگام انجام این عبادت که همه زرق و برق‌های مادّی فراموش می‌گردد، عایشه از پوشیدن لباس‌های رنگین، زیبا و گران‌بها خودداری نمی‌ورزید.
نصوصی که ملاحظه می‌کنید، همگی نشانه‌هایی بر صحّت ادّعای ما می‌باشد.
نمونه 1)
قاسم برادر زاده عایشه، نقل کرده است:
عایشه، لباس‌های زرد رنگ می‌پوشید و انگشترهای زرّین به دست می‌کرد.
نمونه 2)
زنی از زنان مسلمان به نام شَمیسه، نقل کرده است:
روزی به نزد عایشه رفتم، پیراهن زرد رنگی بر تن کرده و روسری و روبنده‌ای زرد نیز بر سر و صورتش افکنده بود.
نمونه 3)
عُروَه خواهرزاده عایشه، نقل کرده است:
عایشه، بالاپوشی از جنس حریر[612] داشت که گاه و بی‌گاه، آن را به تن می‌کرد.
محمّد بن اَشْعَث از سران طوایف کِنْده، پوستینی برای عایشه آورده بود و او، به هنگام سردی هوا، از این پوستین استفاده می‌کرد.
نمونه 4)
زنی مسلمان به نام حبیبه، نقل کرده است:
روزی عایشه را دیدم که بالاپوشی سرخ رنگ و روسری سیاه رنگی پوشیده بود.
نمونه 5)
مُعاذَه زنی از قبیله عَدی‌، نقل کرده است:
بر عایشه، بالاپوشی زرد رنگ دیدم.[613]
نمونه 6)
بُکرَه دختر عَقَبَه، نقل کرده است:
روزی به منزل عایشه رفتم، او نشسته بود و لباس زرد رنگی بر تن داشت.
نمونه 7)
ابن ابی‌مُلَیْکه، نقل کرده است:
بر تن عایشه، پیراهنی مُضَرّج دیدم.
پرسیدند:
مُضَرّج چیست؟
گفت:
همان که شما بدان گُلی رنگ می‌گویید.
نمونه 8)
قاسم فرزند محمّد بن ابی‌بکر، نقل کرده است:
عایشه، با لباس زرد رنگ و زیورآلات طلا، اِحرام حج می‌بست.
نمونه 9)
عبدالرحمان بن قاسم از مادرش، نقل کرده است:
بر تن عایشه، لباسی سرخ رنگ چون آتش دیدم، در حالی که او در اِحرام حج بود.
نمونه 10)
عَطاءبن جَریج، نقل کرده است:
من با عُبَیْدة بن عُمَیْر به نزد عایشه رفتم. او در کوه ثُبَیْر، مجاور خانه خدا شده بود و برای او در آن‌جا، قُبّه‌ای نصب کرده بودند که پوششی بر خود داشت.
من که کودکی بیش نبودم، عایشه را در پیراهنی سرخ رنگ مشاهده کردم.[614]
بُخاری این مطلب را چنین نقل می‌کند:
پرسیدند: پوشش عایشه چه بود؟
گفت: او در خیمه‌ای تُرکی بود که آن خیمه، پوششی بر خود داشت.
فاصله ما و او، همان پوشش بود و من، عایشه را در لباسی سرخ رنگ دیدم.[615]

فتوای انحصاری عایشه در مسأله شیرخوارگی

عایشه، به خواهران خود فرمان می‌داد تا مردانی بالغ که عایشه دوست می‌داشت به نزد او بیایند را پنج نوبت شیر دهند تا به وسیله این شیرخوارگی، به عایشه مَحْرَم شوند و بتوانند به‌راحتی، به منزل و مجلس عایشه وارد گردند.
سالِم بن عبدالله بن عمر، یکی از افرادی بود که با چندین نوبت شیر خوردن در دوران بزرگسالی، به نزد عایشه رفت و آمد می‌کرد.
ابن سَعد در کتاب طبقات، می‌نویسد:
عایشه، سالِم را به نزد خواهرش اُمّ‌کلثوم همسر عبدالله بن رَبیع فرستاد تا او را شیر دهد و بدین وسیله، سالِم بتواند به نزد عایشه بیاید و از او احادیثی را بشنود.[616]
نَوَوی دانشمند بزرگ اهل تسنّن و شارح کتاب صحیح مُسلم، در توجیه مسأله شیرخوارگی مردان بزرگسال و چگونگی تحقّق آن، از قاضی عِیاض نقل می‌نماید[617] که شاید انجام این شیرخوارگی بدین صورت بوده است که زن شیر دهنده، شیر را در ظرفی می‌دوشیده و مرد، از آن ظرف می‌نوشیده است؛ نه این که مرد، شیر را از پستان آن زن بخورد.[618]

جمع‌بندی

دورنمایی از شخصیّت عایشه

عایشه، زنی بوده است بسیار زیرک و با فراست.
سخن‌وری بوده است با فصاحت و بلاغت که از فنون و آیین سخن‌وری و راه و رسم تأثیر در دل‌ها و تسخیر افکار و روان‌ها، آگاهی داشته است.
سیاست‌مداری بوده است که با تمام رموز سیاست و فرمان‌روایی، آشنایی؛ و بر رهبری و کنترل یک سپاه عظیم، قدرت و توانایی کافی داشته است. وی از چنان نفوذ فراوانی در میان مسلمانان برخوردار بوده است که می‌توانسته با اندک کوششی، مردم را علیه خلیفه مسلمین بشوراند و بساط خلافت را درهم ریزد.
عایشه، زنی برتری‌خواه و فزونی‌طلب بوده است که در هیچ جا توقّف و رکود را جایز نمی‌شمرده و در پیمودن هر راه و دست‌یابی به هر مقصدی، حدّ اعلای آن را می‌خواسته است.
او از انجام هیچ عمل و اقدامی، اِبا و مضایقه نداشته و هیچ عاملی نمی‌توانسته او را از رسیدن به هدفی که در پیش گرفته است، باز دارد.
عایشه، زنی بوده است دارای عاطفه شدید نسبت به خویشان، تا آن‌جا که در راه مصالح آنان فداکاری و از خود گذشتگی‌های شگفت‌انگیزی نشان می‌داده است.
زنی بوده است کینه‌توز، و نسبت به مخالفان خود و خاندانش، بسیار سخت‌گیر، آن چنان که تا سر حدّ قتل و نابودی، با آنان دشمنی و عداوت می‌کرده است.
عایشه، گاهی سخنی کوتاه در تأیید و دفاع از خویشان و طرف‌دارانش می‌گفته که آن سخن کوتاه، ورد زبان‌ها می‌گردیده و در تاریخ، زنده و جاوید می‌مانده و نقطه روشنی در زندگانی آنان به وجود می‌آورده است که در دوران‌های بعد، در پرتو همان سخن، به شهرت و محبوبیّت می‌رسیدند.
گاهی سخنی در منکوب ساختن مخالفانش بر زبان می‌رانده که مانند لکّه سیاهی بر دامن آنان، برای همیشه نقش می‌بسته و در صفحات تاریخ، خودنمایی می‌نموده است.
هر جمله‌ای که این زن در تأیید و یا کوبیدن افراد می‌گفته، دهان به دهان گردش می‌کرده است.
مسافران و کاروان‌ها آن سخن را از دهان مردم گرفته و به عنوان یک حدیث، از شهری به شهر دیگر، به ارمغان می‌بردند.
سپس این سخنان و گفتارها به کتاب‌ها منتقل می‌گردیده و در طول قرون و اعصار، برای نسل‌های بعد، تحت عنوان «حدیث» باقی می‌مانده و جاودانه می‌شده است.
این خود، بزرگ‌ترین نشانه و نمودار شخصیّت عایشه در جهان آن روز است.
در این کتاب، «عایشه» را از نظر حقایق راستین تاریخ، چنین دیدیم و سیمای وی را، آن چنان که دیده بودیم، ترسیم کردیم.
امّا آنان که خواسته‌اند برای عایشه، شخصیّت و عظمتی جز این بسازند، مانند آن است که خواسته باشند برای او، فرزندی از پیامبر خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله، معرّفی کنند!!
ما نباید شخصیّت‌های صدر اوّل تاریخ اسلام را به دل‌خواه خود معرّفی کنیم؛ زیرا در این صورت، این معرّفی و ترسیم، شکل یک ترسیم خیالی را خواهد داشت.
ترسیمی که جز گمان و پندار، اساسی ندارد.