تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۱۴ -


زناشويى و مراسم خاص زرتشتيان
ازدواج و محارم ؛
ابوريحان بيرونى مى گويد: درباره نكاح مادر كه به زرتشتى ها نسبت مى دهند، از سپهبد مرزبان بن رستم شنيدم كه : زرتشت اين عمل را تشريع نكرده و چون گشتاسب ، خردمندان و سالخوردگان كشور خود را براى گفتگو با زرتشت در مجلسى گردآورد، يكى از پرسشها اين بود كه : اگر مردى با مادر خود در حال اضطرار و جهالت و ترس از انقطاع نسل ، بسر برد، بايد چه بكند؟
زرتشت بگفت كه بايد با او هم بستر شود تا انسان و نسل او باقى باشد(470). مسئله ازدواج با محارم يك سنت بدوى بوده و از ديرباز در ميان جوامع قبايلى رواج داشته است . اصالت نژاد و طهارت خون و خويشاوندى و منافع اقتصادى عامل مهم و تعيين كننده اين سنت كهن بوده است . از آنجا كه ازدواج با محارم با طبع فطرى انسان سازگار نبوده ، مذهب عامل توجيه اين سنت گرديده است . منابع تاريخى نشان مى دهند كه سنت ازدواج با محارم در برخى سلسله هاى سلطنتى ايران باستان رواج داشته است . در ((دينكرت )) يكى از بخشهاى ((اوستا)) اصطلاح ((نزد پيوند)) به معناى ((پيوند با نزديكان )) گرفته شده است و به پيوند پدر با دختر و برادر با خواهر اشاره كرده اند(471). در متون مذهبى پهلوى آمده است كه ازدواج با هفت خواهر لازمه معراج بوده است (472).
يك محقق آلمانى مى گويد اهتمام در پاكى اصل و نسب و خون و نژاد يكى از صفات بارز جامعه ايرانى بشمار مى رفت ؛ تا آنجا كه ازدواج با محارم را جايز مى شمردند. اين گونه پيوند را ((خويدوگدس )) يا ((خوايت ودث )) مى خواندند. اين رسم از قديم معمول بود. حتى در دوره هخامنشيان نيز انجام مى شد. كمبوجيه با دو خواهر خود ازدواج كرد داريوش نيز خواهرش را به زنى گرفت . اردشير با دو دختر خود و داريوش ‍ سوم نيز با دختر خود ازدواج كرد(473). هر چند كه معناى لفظ خوادت ودث در اوستا نيامده و موجود نيست ، ولى در نسكهاى مفقوده ، مراد از آن ازدواج با محارم بوده است . در ((بغ نسك )) 6 و 7 اشاره به اين معنى شده است . ازدواج برادر با خواهر بوسيله ((فره ايزدى )) روشن مى شود و ديوان را به دور مى راند. ((نرسى بزرگمهر)) مفسر ادعا كرده است كه ((خويدوگدس )) معاصى كبيره را محو مى كند. اين مطلب در شايشت نى و شايشت 8 و 18 آمده است . در كتب دوره ساسانى و ادوار بعد به اين موضوع اعتراف شده است . اين ديصان نيز اعتراف كرده كه او خود با خواهرش ازدواج كرده است . ((بهرام چوبين )) با خواهرش ((گرديك )) ازدواج كرد. ((مهران گنشسب )) خواهرش را به زنى گرفت . او مدعى بود كه خويدوگدس معاصى كبيره را محو مى كند(474). مترجم كتاب كريستن سن مى ويدگ يا اصلا در شريعت زرتشتى چنين رسمى نبوده ؛ و اگر بوده ، اختصاص به فرقه خاصى داشته ؛ و در غير اين صورت كه اصل مطلب را در دين زرتشت ثابت بدانيم ك اين از فروع مباحث فقهاء بشمار مى آمده كه اگر هم به آن عمل شده ، بسيار نادر الوقوع بوده است . او در رد سخنان كريستن سن مى گويد كه مؤ لف با اسناد به نسكهاى مفقوده از روى خلاصه دينكرت كه دو قرن بعد از اسلام نوشته شده ، چنين ادعاهائى كرده است . آنچه را مورخان مسيحى در اين باب نوشته اند، ممكن است در مورد يكى از فرقه هاى زرتشتى باشد و عيسويان از روى تعصب اين مطلب را به همه ايرانيان نسبت داده اند. چنان كه در كتب فقهى اسلام نام مجوسى آمده كه يكى از طوايف زرتشتى است و در ((شرح لمعه )) و كتاب ((رياض )) در باب ((ميراث مجوس )) آمده كه ((امام على بن ابيطالب (عليه السلام ): كان يورث المجوس اذا تزوج بامه و ابنته ؛ من جهة انها امه و انها زوجه .)) و نيز شيخ مفيد و شيخ طوسى روايتى نقل كرده اند كه شخصى نزد حضرت صادق (عليه السلام ) زبان به دشنام مجوسى گشود كه آنان با محارم خود ازدواج مى كنند. حضرت فرمود: اما علمت ان ذالك عندهم هو النكاح ، و كل قوم يعرفون النكاح عن السفاح ، فنكاحهم جايز و ان كان قوم دانوا بشيئى يلزمهم حكمه .
اگر چه در نزد مسلمانان ، همه زرتشتيان ، به اعتبار تسميه كل بر جزئ، مجوس خوانده مى شوند، ولى ممكن است كه در اينجا اشاره بر همان طايفه خاص از زرتشتيان باشد كه در قديم مجوس گفته مى شده اند. از طرفى هر كجا كه نص در كار نبادش ، فقها به تجزيه و تحليل آن مى پردازند، و اين مسئله در عصر ساسانى از مسائل فقهى بوده است . از ديگر طرف ، بر فرض ‍ عملى شدن اين مسئله ، آن چنان نادر الوقوع بوده كه جز چند مورد، بيشتر در تاريخ ديده نمى شود(475). كريستن سن مستشرق آلمانى مى گويد: با وجود اسناد معتبرى كه در منابع زرتشتى و كتب بيگانگان معاصر دوره ساسانى ديده مى شود، كوششى كه بعضى از پارسيان جديد براى انكار اين عمل (ازدواج با محارم ) مى كنند، بى اساس و سبكسرانه است (476).
يك محقق مشهور ايرانى مى گويد: چيزى كه از اسناد آن زمان به دست مى آيد و با همه هياهوى جاهلانه اى كه اخيرا بپا كرده اند از بديهيات تمدن آن دوران است ، نكاح با محارم درجه اول است كه معمول و متعارف بوده است .(477). مورخان يونانى تصريح كرده اند كه در دوره هخامنشى ، مغ ‌ها ما مادرانشان ازدواج مى كرده اند(478). در دوره اشكانى نيز اين رسم معمول بوده است . برخى از شاهان اشكانى با محارم خويش ازدواج مى كرده اند. علت روانى اين رسم اين بوده كه ازدواج با محارم تنها راه حفظ اصالت نژاد و طهارت خون شناخته مى شده است (479). مورخان اسلامى نيز بر اين سنت تصريح كرده اند. يعقوبى مورخ ايرانى مسلمان از ازدواج ايرانيان باستان با مادران و خواهران و دختران شان ياد مى كند كه اين كار را نوعى صله رحم و عبادت مى دانسته اند(480). گويا عيسويان ايرانى نيز تحت تاءثير زرتشتيان عليرغم مخالفت با دين شان با اقارب خود ازدواج مى كرده اند(481). در صدر اسلام ، ازدواج با محارم در ميان زرتشتيان امر رايجى بوده است ، لذا مورد سرزنش مسلمانان قرار مى گرفته اند(482). در اين زمينه رواياتى در منابع شيعى ديده مى شود كه حكايت از برخورد مسلمانان با زرتشتيان و رهنمودهاى امامان شيعه را در خود دارد(483). فقهاء شيعه و سنى (عرب و عجم ) در ابواب گوناگون فقه اين بحث را به عنوان مسئله اى كه در خارج مصداق دارد، مورد بحث قرار داده اند.
شيخ طوسى در كتاب مشهور ((الخلاف )) به اين مسئله پرداخته است (484).
اخيرا يك مقام مذهبى زرتشتى كليه اتهامات از اين قبيل را كه نسبت به دين زرتشت و زرتشتيان روا داشته اند، پاسخ گفته است و ريشه چنين اتهاماتى را متوجه مورخ مشهور يونانى ((هرودوت )) كرده است (485)
احكام حقوقى زن و مرد در آئين زرتشت ؛
در اين آئين ، مردان بر اموال زنان ولايت داشتند. زن بدون اجازه همسر خود حق دخالت و تصرف در اموال خود را نداشت . به موجب قانون زناشوئى ، شوهر فقط شخصيت حقوقى داشت و با سند قانونى مى توانست همسر خود را شريك در اموال نمايد. در اين صورت ، زن حق هر گونه تصرف در اموال همسر را داشت . هر گاه شوهرى به زن خود مى گفت :: از اين لحظه تو آزاد و صاحب اختيار خودت هستى ، اين زن از نزد شوهر رانده نمى شد و اجازه داشت كه به عنوان زن خدمتكار يا ((چاكرزن )) شوهر ديگى اختيار كند و فرزندانى كه از ازدواج جديد در حيات شوهر اولش بوجود مى آورد، از آن شوهر اولش بود. شوهر حق داشت يگانه زن يا يكى از زنانش و حتى زن ممتازش را به مرد ديگرى عاريه بدهد تا اين مرد از خدمات آن زن استفاده كند. در اين عاريه دادن ، رضايت زن شرط نبود. فرزندانى كه در اين ازدواج متولد مى شدند، متعلق به خانواده شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب مى شدند. اين اعمال را از كارهاى خير مى دانستند و آن را كمك به يك هم دين تنگدست مى خواندند(486).
ازدواج ابدال ؛
اگر مردى از دنيا برود و فرزند ذكورى نداشته باشد و زنى داشته باشد، بايد آن زن را در اختيار نزديكترين خويشاوندان متوفى قرار دهند و اگر زن نداشته باشد، دختر او را به نزديكترين بستگان او بدهند. و اگر زن و دخترى نداشت ، از اموال شخص متوفى زنى را جهيزيه داده و به يكى از مردان خويشاوند ميت بدهند. فرزند ذكورى كه از اين ازدواج حاصل آيد، متعلق به مرد متوفى است . غفلت از اين امر كه يك تكليف است ، به معناى قتل نفوس بسيار است . يعنى كه اجاق ميت براى هميشه خاموش ‍ است (487).
مراسم ازدواج ؛
نخستين گام ، خواستگارى است و تحصيل رضايت دختر و پدر و مادر او است . پس از حصول رضايت مراسم به اين صورت انجام مى گيرد: 1 بستگان درجه يك پسر به خانه دختر مى روند و نامه اى از پسر خطاب به پدر و مادر دختر همراه مى برند. محتواى نامه بر روى كاغذ سبز نوشته مى شود تا از ميمنت و مباركى برخوردار باشد.
2 چند روز بعد از طرف خانواده دختر پاسخ نامه نوشته مى شود و با تشريفاتى مشابه به خانه پسر توسط بستگان درجه يك دختر برده مى شود. طبق تعاليم زرتشت : هر دختر يا زنى را كه خالى از موانع زناشوئى باشد، مى توان خواستگارى كرد. رضايت طرفين به معناى انعقاد پيمان زناشوئى نيست .
3 از طرف خانواده ، پسر، يك حلقه ، يك سينى نقل و چند كله قند و چند متر پارچه جهت لباس دختر تهيه مى شود. در روز معين اين اشياء به خانه عروس برده مى شود. حلقه توسط يكى از بستگان درجه يك داماد به انگشت دختر مى شود و پذيرائى به عمل مى آيد.
4 چند روز بعد، اقدامى مشابه از سوى خانواده دختر در حق داماد بعمل مى آيد.
در تعاليم زرتشت آمده است كه : ((تشريفات نامزدى را هنگامى مى توان اجرا نمود كه دختر كمتر از 14 و پسر كمتر از 16 سال نداشته باشد. تشريفات نامزدى با مبادله حلقه و هدايا در حصور بستگان و لااقل ((هفت نفر)) معتمد زرتشتى كه كمتر از 25 سال نداشته باشند، انجام مى يابد.))
5 در هنگام ازدواج يعنى پس از مراسم نامزدى ، اقدامات زير صورت مى گيرد وكيل پرسان يا ((دهموبد)) كه پيشواى مذهبى باشد، به اتفاق عده اى از ميهمانان داماد كه تعدادشان نبايد از ((هفت نفر)) كمتر باشد، به منظور گرفتن رضايت دختر براى انجام مراسم عقد به منزل عروس ‍ مى روند. عروس به حمام رفته ، آرايش كرده و در صدر مجلس مى نشيند و يك پارچه سبز روى سر او مى اندازند به طورى كه صورتش پيدا نباشد. زنهاى ديگر در دو طرف او قرار دارند. دهموبد و همراهان در حالى كه لاله هاى روشن در دستشان است ، با آهنگ هبيروشاباش وارد شده و جلو عروس مى روند و پيشواى مذهبى از دختر مى پرسد:
بنام خدا از شما ((دخت ...)) مى پرسم آيا با زناشوپى با ((پور...)) راضى هستى ؟ ((دهموبد)) اين سئوال را چند مرتبه در ميان هلهله و شادى تكرار مى كند. غالبا در مرتبه سوم يا هفتم عروس مى گويد: بلى . پس ‍ ((دهموبد)) از عروس مى پرسد: چه فردى را نماينده يا وكيل خود قرار مى دهى ؟ عروس پدر يا برادر خود را به اين سمت نامزد مى كند. پس از شنيدن اين اقرار، ((دهموبد)) و همراهان به منزل داماد باز مى گردند.
6 گواه گيران ؛ نماينده عروس به اتفاق عده اى از ميهمانان عروس به خانه داماد مىآيند و اشياء زير را با خود مى آورند: يك تخم مرغ ، يك قطعه پارچه سبز، لباس داماد،چند كله قند و مقدارى شيرينى و آويشن و سنجد. آنگاه آئين مذهبى ((گواه گيران )) ( عقد)آغاز مى شود. داماد در صدر مجلس و نماينده عروس روبروى او نشسته است . ((دهموبد ياموبد)) در كنار داماد قرار مى گيرد. پس از تحقيق در اينكه عروس و داماد قبلا با ديگرىدر رابطه با زناشوئى حرفى نزده اند و يا قرار ازدواج نگذاشته اند، اوستا را باصداى بلند مى خوانند. در اين هنگام داماد و نماينده عروس ايستاده و ((كمربند مخصوص)) (= كشتى ) را از كمر باز كرده و دوباره آن را مى بندند. سپس موبد، مراسم گواهگيران را كه به منزله اجراى صيغه عقد ازدواج زرتشتيان است ، انجام مى دهد. پس ازپايان ، پس از پايان ، ايستاده و دعاى تندرستى عروس و داماد را مى خواند. در تمام اينمدت داماد و نماينده عروس دست در دست بر روى قند دست گذارند. پسر بچه اى كه معمولابا داماد نسبت نزديكى دارد، پشت سر داماد مى ايستد و انار شيرين و پارچه سبز و قيچى وتخم مرغ و... را در دست گرفت ، روى سر داماد نگاه مى دارد. پس از پايان مراسم((دهموبد)) تخم مرغ را با تمام قدرت و نيرو از پشت بام به خارج از خانه مى اندازدو انار شيرين به داماد داده مى شود كه بعدها با عروس بخورند.
7 عروس كشان ؛ يا عروس بران . چون آخر شب مى شود، پس از صرف شام و پراكنده شدن ميهمانان ، ((دهموبد)) به همراه چند تن از نزديكان داماد به خانه عروس مى آيند تا عروس را به خانه داماد ببرند(488).
طلاق و علل آن ؛
در آئين زرتشت ((طلاق )) اختيارى نيست . چهار چيز عامل طلاق مى شود. در ((بند هشن 34)) آمده است كه :
1 آنگاه كه بستره شوهر خويش ببرد و بى رسمى كند و ناشايستى از او پديدار آيد. 2 آنگاه كه دشمنان پنهان كند و شوهر نداند. 3 آنگاه كه جادوئى كند و يا آموزد. 4 آنگاه كه فرزند نزايد و عقيم باشد. موارد ديگر نيز منجربه طلاق مى شود: هر گاه در هنگام عقد، زن يا شوهر ديوانه بوده يا اخلاق مشاعره داشته باشند. يا پس از مزاوجت معلوم شود كه شوهر عقيم است . هر گاه در حق زن ستم شود. هر گاه زن زنا كند و يا مرد با زن ديگرى زنا كرده باشد. اگر زن نافرمانى كند. اگر زنى شوهر ديگر يا نامرد ديگر داشته و آن را پوشيده باشد، ازدواج بعدى باطل مى شود. هر گاه شوهر پنج سال غيبت دائم داشته باشد. (489)
مراسم سدره پوشى ؛
و آن پوشيدن پيراهنى كوچك شبيه زير پيراهنى است كه به شكل خاصى دوخته مى شود. سدره پوشى ، تاريخ بس درازى دارد كه به عصر ((جمشيد)) مى رسد. سدره پوشى از واجبات آئين زرتشت است . در دوره باستان از سن پانزده سالگى كه سن بلوغ بود، سدره بر تن مى كردند و كمربند مخصوص را بر روى آن مى بستند. بعدها اين سنت واجب از 15 سالگى به هفت سالگى تنزل كرد. وقتى دختر يا پسرى زرتشتى به سن هفت الى پانزده سالگى رسيد و معلومات مذهبى را از اوستا فراگرفت ، اولياى او روزى را براى برگزارى مراسم ((سدره پوشى )) و بستن ((گشتى )) به كمر او تعيين مى كنند و از خويشان و دوستان براى برگزارى اين مراسم دعوت مى نمايند. در روز موعود ابتدا سفره بزرگى را گسترده و آن را با اشياء زير تزئين مى كنند: مجمر آتش ، ظرف صندل ، چوب عود، سينى خشكبار (پسته ، بادام ، گردو، فندق ، سنجد، برگه آلوزرد، انجير، نارگيل و $ و مقدارى نقل و شيرينى روى آن پاشيده كه زرتشتيان آن را لرك گويند) و مقدارى گل و سبزه و آويشن و برنج و $ سر سفره مى گذارند. آنگاه پسر ياد دختر، پس از پوشيدن سدره ، در يك طرف سفره رو به خورشيد مى نشيند. اگر مراسم قبل از ظهر باشد، كودك سدره پوش رو به مشرق مى نشيند و اگر بعدازظهر باشد، رو به مغرب . ((موبد)) روبروى او قرار مى گيرد و مراسم را با خواندن ((اورمزديشت )) يا آتش نياش ، آغاز مى كند. آنگاه موبد به طرف ديگر سفره رفته ، پشت سر كودك قرار مى گيرد و ((گشتى )) را به كمر بچه مى بندد. در تمام اين مدت ، كودك آستينهاى ((موبد)) را در دست گرفته و در خواندن سرود با او آهنگ مى شود. پس از پايان مراسم ، كودك سر جاى خود مى نشيند، ((موبد)) به جاى اول خود رفته ، در مقابل كودك ، سر جاى خود مى نشيند، ((موبد)) به جاى اول خود رفته ، در مقابل كودك ، به حال ايستاده ، اوستاى تندرستى را به نام كودك مى خواند. در حال سرود خوانى ، مقدارى آويشن و برنج و شيرينى مخلوط را به تدريج به سر كودك مى ريزد(490).
در كتب پهلوى واژه ((شپيك )) به جاى ((سدره )) به كار رفته است . در گذشته ، سدره را از پارچه پشمى ، ابريشمى يا پنبه اى درست مى كردند و در حال حاضر ((سدره )) را از ململ سفيد درست مى كنند. در متون مذهبى زرتشتى آمده است كه ((سدره )) بايد از پوست و پشم و مو و پنبه و ابريشم درست شده باشد. در برخى متون ديگر آمده است كه ((سدره )) را مى توان از هر جنسى درست كرد. ولى ((سدره )) اى كه ريشه گياهى داشته باشد، درست همان چيزى است كه در كتابهاى مقدس به آن اشاره شده . اثرات و خاصيت ((سدره ))، بندگى اهورامزدا است و به منزله زره و جوشنى است كه صاحب آن رااز شر تمايلات نفسانى و صفات رذيله حفظ مى كند. ((سپيدى )) علامت آئين زرتشتى است . از هر گونه لباس ‍ سياه بايد دورى جويند، حتى در مجالس عزا و سوگوارى (491).
مراسم گشتى بستن ؛
گشتى بستن نيز از ضروريات دين زرتشتى است . وقتى كودك به سن هفت ، يا ده ، ياپانزده سالگى رسيد، بايد گشتى ببندد. اين سنت نيز به ((جمشيد)) نسبت داده شدهاست در متون مذهبى زرتشتى آمده است كه : ((جمشيد رسم گشتى بستن نهاد)) يا: ((گشتىبه دستور جمشيد بود)). اين رسم قبل از ظهور زرتشت در ميان آريائيها جارى بود وزرتشت آن را رسميت داد و مقرر فرمود كه طبق آئين آن را بر روى ((سدره )) به كمرببندند. در شاهنامه فردوسى از شخصى به نام ((هوم )) كه مردى زاهد و پرهيزگاربوده ، حكايتى نقل شده است ؛ ((فردوسى )) مى گويد: ((هوم بر بالاى كوهى برسيره مرتاضان به عبادت مشغول بود و رياضت مى كشيد. وقتى افراسياب از دستلشكريان كيخسرو فرار مى كند و در كوهها سرگردان مى شود، به دست اين پيرمرد زاهداسير مى گردد. ((هوم )) او را با گشتى مى بندد تا به درگاه كيخسرو رساند.))موضوع گشتى بستن ، چنان قدمتى تاريخى دارد كه در ميان آريانهاى باستان رسمىرايج بود. در كتاب ((بندهشتن )) باب 10 و 5 آمده است كه : در هر جاى دنيا كه كردارىنيك از بهدينى ( زرتشتى ) سرزند، همه كسانى كه گشتى بسته اند، از آن ثواب بهرهمند مى گردند. ريسمان گشتى را در عهد باستان از پشم گوسفند، موى بز و پشم شترو پنبه درست مى كردند. ولى امروز زرتشتيان گشتى را از پشم گوسفند درست مى كنند.ريسمان گشتى ، بند بندگى ((اهورامزدا)) است كه بايد زرتشتيان در همهحال آن را با خود داشته باشند. فرد در حال آب تنى نيز زن حائضه بايد آن را از خوددور كنند. نداشتن گشتى ، از گناهان كبيره است . اين ريسمان از 72 رشته نخ بافته شدهاست . اين 72 رشته نخ اشاره به 72 بند ((يسنا)) مى باشد. تقسيم آن به شش قسمت12 رشته اى ك اشاره به شش چهره و دوازده ماهسال مى باشد. ريسمان را بايد سه دور به كمر داد. اين سه دور يادآور سه واژه ((همت))، ((هوخست )) و ((هورشت )) است . در موقع بستن ((گشتى ))، بايد اين سه واژه رادر نظر داشت . ريسمان را بايد چهار گره زد. در گرهاول زرتشتيان گواه مى دهند به ((خداى يگانه ))، در گره دوم گواهى مى دهند كه ((دينزرتشت )) بر حق و از طرف خداوند است . در گره سوم به رسالت و ((پيامبرى زرتشت)) گواهى مى دهند. در گره چهارم به پذيرفتن سهاصل مهم مزديسنا: ((انديشه نيك ، گرفتار نيك ، كردار نيك ))، اعتراف مى كنند(492).
احكام اموات ؛
فرد متوفى مراسمى دارد: ابتدا پلك هاى او را بسته ، پاهايش را تا زانوها تا مى كنند.پس از آن وى را در خانه اى طاهر روى تخت خواب آهنى يا روى زمين سنگ فرش مىخوابانند و با روپوشى تميز او را مى پوشانند. زيرا در آئين زرتشت مرده ناپاك است وبا هر چه تماس پيدا كند، آن را آلوده مى كند. آنگاه به مرده كشها كه تعدادشان زوج استيعنى يعنى 2 يا 4 نفرند، خبر مى دهند. پس ازغسل و تجديد گشتى ، ميت را در تابوتى كه آن را گهن يا گاهان گويند و از فلزساخته شده ، گذاشته ، به آرامگاه مى برند و نزديكان متوفى چند گامى او را مشايعتمى كنند. تشييع جنازه بايد در ساعات روز باشد و دفن بايدقبل از غروب انجام گيرد. دفن اموات در شب جايز نيست .بنابر يك رسم ديرينه زرتشتياناموات خود را در ((دخمه ))ها مى گذارند. اين سنت در ايران و هند كم و بيش هنوز جارىاست . برخى از مراكز زرتشتى نشين ايران به اين سنت پاى بند هستند. زرتشتيانايرانى به دخمه ((دادگاه )) مى گويند و زرتشتيان هند به آن ((دخمو)) گويند.اروپائيان آن را ((برج سكوت )) مى ناميده اند. دخمه محوطه اى است مدور كه در بالاىكوه بلندى قرار دارد و غالبا از آباديهاى اطراف چند فرسنگ فاصله دارد. ديوار اطرافدخمه را از سنگ و سيمان مى سازند و يك درب كوچك آهنى براى ورود و خروج دارد. محيطدخمه در حدود صد متر است . سطح داخلى آن از ديوار به طرف مركز سراشيب مى باشد.در وسط دخمه چاه عميق و وسيعى حفر شده است . در چهار گوشه خارجى آن بيرون ازديوار دخمه چاهها تا حدود يك متر باشن و سنگ ريزه پر شده است . چاه وسطى دخمه رازرتشتيان ايران ((براده )) يا ((استه دان )) ( استخوان دان ) مى گويند. فردوسى((استه دان )) را ((ستودان )) آورده است :

سر جاودان را بكندم ز تن
ستودان نديدند و گور و كفن
اسدى طوسى نيز مى گويد:
ستودانى از سنگ خارا برآر
زبيرون بر او نام من كن نگار
سطح داخلى دخمه از ديوارها گرفته تا استه دان را به سه قسمت دايره اى شكل تقسيم كرده اند؛ قسمت اول كه از ديوارها آغاز مى شود و بزرگتر از قسمت دوم و سوم است ، ويژه اجساد مردان است . قسمت دوم براى زنان و قسمت سوم كه وصل به استه دان است ، براى كودكان و بچه ها است . هر يك از اين قسمت هاى سه گانه به قطعات كوچك تر تقسيم شده كه هر قطعه ويژه يك ميت است . شيارهاى كوچكى بين اين قطعات كنده شده تا آب باران و كثافات از اين شيارها به داخل استه دان برود.
چون مرده را به درون سردابه مى گذارند، بايد سر او را به سوى باختر ( خورشيد)قرار دهند تا صورت وى به طرف مشرق باشد. سردابه بايد به درازاى 180سانت وپهناى 70 سانت و گودى 2 متر باشد كه برادى كودكان و خردسالان فرق مى كند. اينسردابه براى مرده هائى است كه در دخمه گذاشته نشود(493)، دخمه گذارى ميت بهخاطر هزينه اندكى كه دارد، براى فقير و غنى و بزرگ و كوچك امتيازى محسوب نمىشود و همه يكسان هستند. با اين عمل مرده پرستى و گورپرستى رواج پيدا نمى كند وچون قبرى وجود ندارد، همه اموات در دخمه اى كه بالاى كوه است قرار مى گيرند و ديگرجنبه تشخص خانوادگى و آرامگاه سازى در كار نيست .
يك محقق ايرانى مى گويدگ در آئين مزدائى بسيارى از معتقدات دين بودائى هندى منعكس است . عامل اصلى و اساسى در اينجا ((آتش )) است . ((آتش )) در محراب زبانه مى كشد و با هداياى دائمى از خاموشى آن جلوگيى مى شود. با اين حال شيوه ستايش در دين ايرانى بيشتر آشكار است . درست به هيمن دليل از سوزاندن و دفن مردگان خوددارى مى شود، زيرا عقيده بر آن است كه نعش مردگان آتش و زمين را كه پاكيزه اند، ملوت خواهد نمود. از اين رو، نعش مردگان را به دشتها برده و طى تشريفات خاصى در هواى آزاد قرار مى دهند(494).
((كريستن سن )) مى گويد: ((ونديداد)) مجموعه اى است از قواعد دينى راجع به انواع ناپاكى ها و گناهان و وسائل تطهير و توبه و استغفار. در اين كتاب از انواع تعدى به موجودات اهورائى (انسان ، سگ ، بيدستر) و طريقه رفتار با اجساد مردگان و غيره سخن رفته است . بر طبق اين قواعد مردگان را بايد در ((دخمه )) نهاد و طعمه پرندگان ساخت . زيرا تدفين مردگان يا سوزاندن اجساد باعث آلايش عناصر مى شود. مراد از عناصر، آب ، باد، خاك و هوا است . لذا زرتشتيان اين كار را حرام مى دانند. دست زدن به زنان حائض نيز باعث ناپاكى و نجاست است (495). دخمه گذاردن مردگان از عادات ايرانيان عهد ساسانى بود. ((هيون تسانگ )) زائر بودائى مى گويد: ايرانيان غالبا اجساد مردگان خود را در بيابان رها مى كردند. چون ((سياووش )) نمى خواست كه برابر عادات جاريه زندگى كند، زن خود را كه مرده بود، برخلاف مردم ، دفن كرد(496).
تعاليم محورى زرتشت ؛
سر محور اساسى آئين زرتشت
اساس ديانت زرتشت بر سه محور: ((انديشه نيك ، گفتار نيك ، كردار نيك ))، قرار دارد و به همان اندازه كه تاكيد بر راستى و درستى شده است ،
به دورى از دروغ و ناپاكى توصيه گرديده است . چرا كه دروغ گويان را به عذاب جهنم وعده داده و راستگويان را ثواب بهشت نويد داده است . بنابراين اساس اين ديانت بر راستى و درستى بنا نهاده شده و نقطه ضد آن ردوغ و نادرستى است . تمام قواى عالم ناشى از راستى و ردوغ مى باشد.
در ((گاتها)) آمده : ((به بهترين سخنان گوش فرا دهيد، ميان دو آئين راستى و دروغ خود داورى كنيد. در آغاز، هنگامى كه اين دو گوهر بيكديگر پيوستند، زندگى و مرگ را پديد آوردند. لذا در اين جهان دروغ پرستان گرفتار بدترين زندگى هستند و پيروان راستى از نيكوترين مكانها و جايگاهها برخوردارند.)) و اين ، ثنويت اخلاقى آئين زرتشت را نشان مى دهد.
در ((يسناى 46 / 11)) آمده است كه : ((راه نجات در اوستا راستى و درستى است ، بهشت به معنى جهان پاكى و راستى مى باشد و دوزخ ، خانه دروغگويان ناميده شده كه تبهكاران در آن براى هميشه مخلد مى باشند.))
در ((يشت 10))، آمده است كه هدف زرتشت ، ((راستى )) است . ((دروغ )) با مرگ قرين است . در اوستا آمده كه : بدمنشى كه به ((ميترا)) دروغ گويد، مرگ را به تمام سرزمينها مى آورد. در ((يسناى 47 / 2)) آمده است كه : زرتشت از ((اهورامزدا)) سئوال مى كند كه : ((كيست كه روز نخست پدر راستى گرديد؟))
در ((يسناى 31 / 8)) آمده است كه : ((توئى آفريننده راستى .)) در ((يسناى 31 / 20)) آمده است كه : دوستدار راستى از ذلت بدور است . اما دروغ پرستان چنين خواهند بود.))
در ((يسناى 49 / 4)) آمده است كه : دوزخ جايگاه دروغگويان است .))
در ((يسناى 31 / 10)) آمده است كه : ((هيچ كس از شما نبايد به سخنان دروغ و دستور دروغ پرست گوش دهد.)) در ((فرگرد 45)) آمده است كه : ((دوزخ )) رون مردى را ديدم كه بدنش را ((كرم )) مى خورد. فرشته در پاسخ من گفت : اين مرد در دنيا شهادت دروغ داده است .))
در ((فرگرد 33)) آمده است كه : ((مردى را ديدم در دوزخ ، كه زبانش را كرم همى خورد، از فرشته پرسيدم : گناه او چه بوده است ؟ گفت : در دنيا دروغ گفته است .))
در ((ونديداد، فرگرد 18 / 17)) آمده است كه :
((اى مردم ! برخيزيد، بهترين پرهيزگارى را ستايش كنيد. از سه چيز خوب (پندار، گفتار و كردار نيك ) برنگرديد.))
در ((يسناى 49)) مى گويد: ((در اوستا)) آمده است ، كسانى كه با زبان خود در ميان دوستان خشم و ستم را پراكنده سازند و مخالف تربيت ستوارن باشند، در آنها كردار زشت غالب است ، نه كردار نيك . و به سبب عقايد دروغشان به سراى ديو در آيند.))
در فرگرد 2)) آمده است : ((ديدم روان مردى را كه زبان او را از دهانش ‍ بيرون كشيده اندو ((خستران )) ( جانوران موذى همى جوند. سروش در پاسخ من گفت : اين مرد به گيتىسخن چينى كرده است .))
در ((ونديداد، فرگرد 4)) در رابطه با خلف وعده و بدعهدى نكوهش ‍ فراوان شده است . در ((اوستا)) آمده است : ((كسى كه خلف وعده كند، دزدى وعده است . و بايد شب و روز در فكرى وفاى به عهد بود.))
((اهورامزدا، شش نوع ((عهد)) مقرر داشت :
1 عهد قولى ، 2 عهد دستى (دست بهم دادن )، 3 عهد رمزى كه استخوان حيوان اهلى شكنند و به طرف وعده دهند)، 4 عهد ستوردادن ، 5 عهد غلام دادن ، 6 عهد يك دهم دادن . عهد بعدى عهد قبلى را باطل مى كند.)) آنگاه سزاى بد عهد را تعيين فرموده كه : ((در اين دنيا بايد صد تازيانه بخورد و در آن دنيا متحمل گناهان صدها هزار از اقرباى خود گردد.))
در ((فرگرد 59)) آمده است كه : ((دوزخ روان عهد شكن را ديديم كه او را مهميز كشيده و سنگ و تبر زين بر او مى كوبند.))
در ((يسناى 44)) آمده است كه : ((چيست سزاى آن كس كه در اين جهان به ((وعده )) خود وفا نكرده و ((مزد)) كار و خدمت ديگرى را نپرداخته است ؟))
و ((ونديداد 18)) آمده است : ((ديو در پاسخ سروش گفت : چهار دسته از مردم مرا بدون مجامعت ، حامله كنند: 1 كسانى كه چيز كم قيمت به مردم پرهيزگار دهند...))
در ((ارتاويرافنامه ، باب 278)) آمده است كه : ((روان مردى را ديدم كه خاك و خاكستر به خوردش مى دهند. از فرشته سئوال كردم . در پاسخ من گفت : اين مرد در دنيا ((دلو)) و ((سنگ اندازه )) در دست نداشت و آبدر شراب ريخت و خاك به غله آميخت و به بهاى گران فروخت و از نيكان چيز دزديد و ربود.))
در ((فرگرد 49 و 80)) آمده است كه : ((روان گران فروشى را در ((دوزخ )) آويزان ديدم ، و نيز زمين خوارى را ديدم كه مدفوع و پليد آدمى و حيوان همى خورد.))(497)
فره ايزدى ؟
يك محقق ايرانى مى گويد: طبق مندرجات اوستا ((فره )) را به صورت : مرغ ، عقاب ،شاهين و... تصور مى كردند. پس از آن كه ((جمشيد)) به سخن دروغ و ناروا دست يازيد،اين عمل باعث گرديد كه ((فر)) ( پادشاهى ) از او خارج شد و به پيكر مرغى بدررفت . اگر چه در كارنامه ((اردشير بابكان )) ((فر)) به صورت ((بره ))معرفى شده است :(498) ((اردوان اول )) در تعقيب ((اردشير و كنيزك )) از هر كسىسراغ آنها را مى گيرد. پاسخ مى شنوند كه : آنها را در فلان مكان ديديم كه به سرعتمى رفتند و يك بره نيز پشت سر آنان در حركت بود. ((اردوان )) از موضوع ((بره ))در شگفت مى شود و از ((دستور)) (= روحانى زرتشتى ) مى پرسد. او جواب مى دهد كهآن بره خدائى ، پادشاهى است كه هنوز به آن نرسيده است ، ما بايد كه بوسيو باريم(= بتازيم ) شايد كه پيش از آن كه فره به او برسد، ششتاييم گرفتن (499).
زروان ؛ خالق اهورامزدا و اهريمن ؛
از برخى مندرجات ((اوستا)) بدست مى آيد كه : ((اورمزدا)) و ((اهريمن )) هر دو مخلوق موجودى ديگر به نام ((زروان )) مى باشند. ((زروان )) به معناى ((زمان لايتناهى )) آمده است . ((زروان )) خداى اصيل و قديم قربانيها كرد شايد فرزندى بيابد و او را ((اوهرمزد)) نام نهد. بعد از هزار سال قربانى دادن از مؤ ثرترين قربانى هاى خود، به شك افتاد. عاقبت دو پسر در شكم او موجود شد (در شكم زروان )؛ يكى اوهرمزد كه قربانى ها به نام او كرده بود، و ديگرى اهريمن كه زاده شك و ترديد او بود. زروان وعده پادشاهى عالم را به كسى داد كه اول به حضور او بيايد. در اين موقع ، اهريمن پيكر پدر خود ((زروان )) را بشكافت و در برابر او ظاهر ششد. ((زروان )) پرسيد: كيستى ؟ ((اهريمن )) پاسخ گفت : منم پسر تو.
((زروان )) گفت : پسر من معطر و نورانى است و تو متعفن و ظلمانى هستى . در اين اثنا، ((اوهرمزد)) با پيكرى معطر و نورانى پديدار گرديد. زروان او را به فرزندى شناخت و به او گفت تا امروز من از براى تو قربانى كرده ام از اين پس تو بايد براى من قربانى كنى .))(500)
((زروان )) يا ((زروان )) يا ((زروان )) خالق نور و ظظلمت ، ((اهورمزدا)) و((انگرمئى نو)) است . در متون يونانى ق .م . آمده است كه در ميان مغان و ايرانيان آريائىنژاد، مفهوم بديهى ((وجود)) و حقيقت واحد را بعضى ((مكان )) و برخى ((زمان )) (زروان ) مى نامند؛ از آن ، دو گوهر پديد آمد: يكى خالق ((خير)) و ديگرى خالق((شر)). برخى گويند از اين دو گوهر، نور و ظلمت پيدا شد. اين دو گوهر منشاء اختلافو تناقض در جهان طبيعت شدند. ابتدا اختلافى با يكديگر نداشتند و دو دسته موجودات رامشتركا بوجود آوردند. موجودات مطيع آنان بودند. در متون زرتشتى آمده است كه : در راءسنظام الهى و بنياد اشياء، زروان قرار دارد. در كتيبه هاى باستانى نيز مطالبى به همينمضمون آمده است . مغان گويند: در آن هنگام كه هيچ چيز وجود نداشت ، نه آسمانها و نه زمينو نه ديگر مخلوقات موجود در اين دو، تنها موجودى به نام زروان وجود داشت . پس داستانآفرينش اهورمزدا و اهريمن را به گونه اى كه گذشتنقل كرده اند، تا اين كه : ((اهريمن )) فرزند دوم (زروان )) نزد او آمد و گفت :: مگر عهدنكرده بودى كه هر كدام زودتر نزد تو آيند، او را به پادشاهى رسانى ؟! ((زروان ))در برابر اين سخن ، بناچار، نه هزار سال حكومت و پادشاهى به او داد. آنگاه گفت : درپايان اين مدت ، حكومت و سلطنت از آن اهورامزدا خواهد بود. بايد او حكومت و فرمانروائىداشته باشد. آنگاه ((اهورا)) و ((اهريمن )) هر يك در دايره قدرت خود آغاز بكار كردندو به آفرينش مخلوقات خود پرداختند؛ هر چه را اهورا خلق مى كرد، خوب و راست بود و هرچه را اهريمن مى آفريد، شر و نادرست بود.
در مناظره اى كه بين آذرهرمزد (آناهيد) و موبد موبدان در اواخر عهد ساسانى صورت گرفته ، چنين آمده است :
آذرهرمزد:
كدام مذهب كه سودمند باشد، دارى آيا بايد ((اشوكر)) يا ((فراشوكر))، يا ((زروكر و زروان )) را به خدائى بپرستم يا ((اهورامزدا)) را كه به دعا و آروزى پدرش زاده شد و پدرش با آن همه دعاها و قربانى ها به آرزوى خود كه داشتن فرزند است ، نمى رسد؛ تا اين كه ((اهريمن )) بدون خواست او بوجود آمد، بدون اينكه ((زروان )) بداند كه چه كسى آن فرزند را در شكمش پديد آورده و چه كسى آنان را خلق كرده است ؟!
آذرهرمزد ادامه مى دهد:
اگر چنين باشد، پس ((اهورامزدا)) مانند ما و ديگران در معرض شروع و مرگ و ختم قرار مى گيرد.
در يك متن سريانى مربوط به قرن هشتم ميلادى درباره زروان چنين آمده است گ
زرتشت در آغاز كارش به چهار مبداء قائل بود: 1 ((اشوكر))، 2 ((پوشوكر))، 3 ((زروكر))، 4 ((زروان )).
زرتشت گفت : كه ((زروان )) پدر ((اهورامزدا)) است .
در ((اوستاى )) موجود، درباره ((زروان )) پدر ((اهورامزدا)) است .
در ((اوستاى )) موجود، درباره ((زروان )) آمده است : ((فرگرد 19 / 13)):
((آنگاه كه اهورامزدا گفت :: اى زرتوشتر! تواش ، خفا، كه آئين ويژه خود است ، و از زمان بى نهايت ، زروان اكران و ديو دارنده كردار عالى را ستايش ‍ كن .))
دين زرتشت سه ايزد مذكور را ستايش مى كند. ((ونديداد فرگرد 19 / 19)):
((روان آدمى كه پس از مرگ در دست ديو گرفتار است ك راهى را كه زروان آفريده و راه نجات است ، مى يابد.))
در نظر زرتشت ((منيش نيك ))، ((پسنت مينيو))، ((منيش بد)) يا ((انگرمئى نو)) تواءم بودند و هر دو به وسيله يك خدا (زروان ) كه از نام او اطلاع نداريم ، بوجود آمده اند. اين خداى كه نام او بر ما مجهول است ، همان است كه زمان مطلق و مكان مطلق مظاهر آن هستند. در دوره هخامنشى در رابطه حقيقت اين خدا و وجود او افكار و انديشه هاى گوناگونى پديد آمد و راههاى شناخت مختلفى مطرح گرديد. گروهى او را همان مكان مطلق ((ثواش )) و بعضى او را زمان مطلق (زروان ) مى گفتند. انديشه زروانى بعدها تكامل يافت و در پايان دوره ساسانى توسط موبدان نفى گرديد و معتقدان به ان ، ملحد و كافر خوانده مى شدند. در اين دوره بود كه ((اهورامزدا)) خداى واحد گرديد و اينكه پيش از همه مخلوقات و موجودات وجود داشته است . و سرانجام همين عقيده بود كه رسميت يافت و عقايد ادوار گذشته چنين توجيه شد كه : ((اورمزدا)) در آخر هزاره سوم ، ((زروان )) را پديد آورد. تلاش بر اين بود كه ((زروان پرستى )) را از كتب مذهبى بزدانيد و شايد علت حذف و محو اوستاى دوره ساسانى توسط موبدان به همين خاطر بود. از ((زروان )) در سنگ نوشته هاى بين النهرين (عراق فعلى ) يادآورى شده است و اين نشان مى دهد كه در ميان ايرانيان باخترى مورد ستايش بوده است .
در ((منابع يونانى )) از ((زروان )) فروان ياد شده است :
((((زروان )) نظم آسمانها و گردش سيارات را بدست دارد، ((زروان )) سرنوشت انسانها ار تعيين مى كند.)) بنابر اساطير اوليه گ زروان داراى مظاهر چهارگانه است : 1 باردارى 2 ولادت ، 3 پيرى 4 مرگ (501).
در منابع اسلامى نيز آمده است كه :
((زروانيه )) گويند ((نور)) بوجود آورنده ((موجود)) بوده است . از ((نور)) او تمام عالم روحانى و جهان نورانى و ربانى پديد آمد و شخص ‍ بزرگى به نام زروان ((شك )) كرد. از اين شك ((اهريمن )) حادث گرديد. بعضى گفته اند: زروان 9999 سال زمزمه نمود تا پس از گذشت اين مدت طولانى ، او (زروان ) داراى فرزند از خود گرديد. پيش از ولادت اين فرزند، در انديشه او ((شك )) و ترديد راه يافت . ((اهرمن )) زاده شك و ترديد پديد آمد و اين دو از يك شكم پديد آمدند. ((اهرمن )) از آينده جفت خود مطلع شد. شكم مادر خود را پاره كرد و نزد پدر آمد. ((زروان )) از فساد اخلاق و خباثت باطن و پليدى طينت او اطلاع يافت . او را از نزد خود راند و بر او لعنت فرستاد. ((اهرمن )) برفت و راه فساد پيش گرفت . اما ((هرمز)) بى آنكه بر ((اهرمن )) تسلط داشته باشد، زمان طولانى ببود، پس قومى او را پروردگجار خود قرار دادند و ستايش ‍ نمودند.
چون طريق خير و طهارت و صلاح و حسن اخلاق در او مشاهده نمودند، او را داراى مقام الهى تلقى كردند. گمان ((زروانيه )) اين است كه : جهان از هر گونه شر و فساد خالى بود و از هر گونه نعمت و فراوانى پر بود. چون ((اهرمن )) پديد آمد، شر و فساد و فتنه در جوامع راه يافت و اين نبود مگر از وجود ((اهرمن )). برخى بر اين باورند كه : ((((اهرمن )) در آسمانها بود و زمين از وجود او خالى بود. با حيله آسمان را بشكافت و به زمين آمد و با قواى خود سه هزار سال با نور (اهورا) نبرد كرد. پس فرشتگان ميانجى شدند و صلح ميان او و نور (اهورا) برقرار گرديد و دو گواه عادل بر اين قرار و پيمان صلح ، گرفته شد. گواهان عادل دست به شمشير بردند و گفتند هر يك از شما كه اين پيمان ناديده گيرد، با اين شمشير كشته خواهد شد.))(502)
بهشت و دوزخ ؛
از ديدگاه زرتشت ، روح آدمى پس از مرگ ، به مدت سه روز گرداگرد مرده دور مى زندو طبق اعمال او، شاد يا در غذاب است . آنگاه بادى ازشمال مى وزد و مانند برگ نامرئى او را به طرف((پل چينوات )) (صراط) مى برد. ((پل چينوات )) يعنى((پل تشخيص )) كه بر روى نهرى از فلز گداخته ميان دو كوه (دماوند و الوند) كشيدهشده است . بر كنار اين پل دو فرشته حساب به نام ((ميترا)) (مهر خورشيد) و ((چنوه)) (عدل ) ترازوى عدالت را قرار داده اند و به حساب او مى رسند.
و در ((ونديداد، فرگرد 19)) آمده است گ ((صبح روز چهارم ك روان آدمى به كنار پل مى رسد و فروهر آدمى كه يكى از قواى پنجگانه است (1 آهو (جان ) 2 دين (نفس ) 3 بوذ (فهم ) 4 اوردان (روح ) 5 فروهر)، به صورت دخترى زيبا جلوه مى كند و براى روان بدكار به صورت زنى زشت درمى آيد.))
در ((يسناى 51 / 13)) و ((دادستان دينيك 21 / 2)) و ((مينوخرد 2 / 32)) از ((ويرافنامه )) آمده است كه : ((روح و روان گناهكار به وسيله ((ديو)) نزد ((پل )) مى رود. در ضمن بازجوئى در سر ((پل ))، علت تبهكارى هاى او را از وى سئوال مى كنند. او به بهانه هائى راه نجات مى جويد. آنگاه اين ((پل )) براى او از لبه تيغ تيزتر و از لب او نازكتر مى شود. سپس درى از دوزخ بر روى او باز مى شود.))
در ((يسناى 49 / 4)) آمده كه : ((دوزخ براى ((ديو)) و منزل دروغگويان است ، و محل عذاب ابدى تبهكاران .))
در ((يسناى 11 / 20 و ((ويسبرد 7 / 10)) و ((يشت 2)) و ((ارتاويرافنامك 15 21)) آمده است كه : ((روان پس از گذشتن از سه مرحله (پندار، گفتار، كردار زشت ) به فضاى تيرگى بى پايانى كه مكان ((اهرمن )) است ، واصل مى شود.))
در ((فرگرد 18)) آمده است : ((در دوزخ سرما (باد) خشكى ، گنده بوئى وجود دارد، دوزخ عميق بوده ، داراى چاههاى سهمگين است ، و جانورانى دارد كه ارواح بدكاران را مى درانند؛ كوچكترين آنها به بزرگى كوهى است . اما روان و روح نيكوكاران پس از مرگ توسط دو فرشته كه نويسنده اعمال اويند، به جاى ويژه خود مى رود، و پل صراط براى او به ارتفاع )) نيزه گشاده مى شود تا بتواند عبور كند.))
در اوستا آمده است : ((اهورامزدا مى گويد هر كس در جهان ((كلام )) را با تكاليف لازمه ونواى خوش بخواند، روح او آزادى يافته و به منزلگاه آسمانى به پرواز درخواهد آمد.((من )) ( اهورا) ((پل چينوات )) را براى او سه برابر آنچه هست ، پهن خواهم نمود. او((روحانى )) شده ، مانند آسمان پاك گشته وجلال و عظمت آسمانى خواهد يافت .)) در ((ونديداد، فرگرد 19)) مى گويد: ((ارواحپاك پس از عبور از پل به جهان ارواح كه فردوس يا بهشت باشد، وارد مى شوند. آنجامنزلگاه پرهيزگاران است .))
در ((يسناى 44 / 10، 15، 13 و در ((ارتاويرافنامك ؛ فركرده )) آمده است كه : ((بهشت چهار طبقه دارد كه هر يك در مكان و محلى قرار دارند و به اسمى ناميده مى شوند: طبقه اول ؛ ((پندار نيك ))، و محل آن در ستارگان مى باشد. طبقه دوم ؛ ((گفتار نيك )) و مكان آن در ماه مى باشد. طبقه سوم ؛ ((كردار نيك ))، كه محل آن در بالاترين روشنائيها مى باشد و به طبقه چهارم كه محل عرش الهى است ، مى رسد و به ساحت قدس ‍ اهورامزدا كه منزلگاه نيكان و پاكان است ، دست يافته و منزل مى كند.))
در ((يسناى 48 / 4 آمده است : ((كسانى كه خوبى و بدى آنان يكسان باشد، جايگاهشان ((برزخ )) است كه ميان ((بهشت )) و ((دوزخ )) قرار دارد. گناهكاران زندانيانى هستند كه پس از ديدن عذاب ، در مدت معين آزاد مى شوند.))(503)
((زرتشت )) مى گويد: ((در آخرت ك اعمال نيك ك پاداش و اعمال بد، كيفر داده مى شود، بدكاران در قيامت به فلز گداخته تبديل مى شوند و نيكوكاران به جايگاه اهورامزدا راهنمائى خواهند شد.))
در ((ينساى 30 / 10)) آمده است : ((سر منزل نورانى ويژه نيكوكاران خواهد بود و محيط تاريك از آن دروغگويان است ... در جهان واپسين روح و روان هر كسى سزاى كردار خود را در مى يابد.))(504)
در متون زرتشتى آمده است كه : چون چشم مرده در برج سكوت ( دخمه ) متلاشى مى شود،روحش از پل صراط (= چينوات ) عبور مى كند و آنگاه در محضر سه ((ايزد)) (ميتره ،سروش ، رشنو) حاضر و محاكمه مى گردد. هنگامى كه ارواح ازپل صراط عبور مى كنند، آن پل براى بدكاران مانند موئى باريك مى شود و چون ارواحنيكان عبور مى كنند، به آسانى آن پل را مى نوردند و به بهشت (= ان هو وهيشت ) مىرسند. اگر نيك و بد مساوى باشد، به برزخ مى روند.موكل عدل نامه ، اعمال افراد را مى خواند و تمام گفتار و كردار و پندار آدمى را به حسابمى آورد.
در مذهب زرتشت وعده غفران ، شفاعت و عفو داده نشده است . چون روان نيكان عبور كند، زنزيبائى با چهره رخشنده ، او را به سوى بهشت راهنمائى مى كند. اين زن را ديانا گويند.چون شخص بدكار بر پل قرار گيرد و سقوط مى كندك زنى بدتركيب و زشت و جادوگربا او روبرو مى گردد. ثواب نيكان در بهشت كه خانه ستايش است ، داده مى شود و آنانبا زيورآلات خود را آرايش مى كنند. گناهكاران درگودال بدبو و مغاره تاريك ك سرنگون مى شوند. عالم برزخ ( هميشگان ) جايگاهكسانى است كه بد و خوب شان مساوى است و آنان در اين جايگاه در انتظارند تا روز قيامت برسد(505).
((كريستن سن )) محقق مشهور مى گويد: از نظر زرتشتيان ، افرادى كه در راه راست قدم برداشته باشند، پس از مرگ به آسانى از پل صراط (چينوات ) عبور كرده و وارد بهشت مى شوند. اين پل براى بدكاران به نازكى لبه شمشير مى رسد، به طورى كه گناهكاران بدرون جهنم واژگون مى شوند و عذابى شايسته گناه خود مى بينند. و كسانى كه اعمال نيك و بدشان مساوى است ،
در عالم هميشگان يا ((برزخ )) خواهند ماند كه در اين مكان نه كيفرى و نه پاداشى است (506).
بنابر متون اوستائى ، كالبد انسان زنده از چند جزء گوناگون تركيب شده است : ((تن))، ((جان ))، ((فروهر))، روان )). ((تن )) در زبان اوستائى ((تنوو)) خوانده مىشود كه تمام اعضاى ((بدن )) است . چون مرگ فرا رسد، ((روان )) و ((فروهر)) ازآن جدا مى شوند. تن به تنهائى فاقد نيرو و قوه است . ائين زرتشت براى ((تن ))انسان زنده اهميت بسزائى را قائل است ولى چون جان از بدن مفارقت نمود، براى رعايتتندرستى ديگران آن بدن بيجان را نجس دانسته است . اما ((جان )) كه به زباناوستائى ((اهو)) و در زبان پهلوى ((اخو)) گفته مى شود، عبارت است از نيروئى كه((تن )) را به حركت مى آورد. ((فروهر)) كه در اوستا ((فروشى )) و در زبانپهلوى ((فروهر)) گفته مى شود، به معنى ((قوه )) و ((ذره اى )) از ذرات نور الهىاست كه در بدن هر انسانى به وديعه گذاشته شده تا در زندگى راهنماى او به سوىپيشرفت باشد. ((فروهر)) نورى است از منبع فياض نور احديت . ((روان )) كه واژهاوستائى آن ((دروان )) است ، به معنى ((روح )) مى باشد و روح ، ابدى و فناناپذيراست . به مجرد حصول مرگ ، روح اين فرد متوفى كه مدتها با بدن ماءنوس بوده ، ازآن دور نمى شود و تا سه روز اتصال خود را با تن حفظ مى كند. ايناتصال پس از كفن و دفن نيز ادامه دارد. روح شخص نيكوكارخوشحال است و روح گناهكار مغموم . در بامداد روز چهارم ، روح به((پل صراط)) ( چينوات ) مى رسد و در اينجا به حساب او رسيدگى مى شود. روحنيكوكار رهسپار بهشت مى شود و روح گناهكار به همراه وجدانش كه درشكل موجودى زشت ظاهر مى شود، به دوزخ سرنگون مى گردد. در روايات زرتشتى و در((ونديداد)) آمده است : ((در بامداد روز چهارم درگذشت ، در نزديكىپل جينود، محكمه اى به داورى ((مهر ايزد)) و با حضور فرشتگان (سروش ، ورشن ،اشتاد) تشكيل شده و به حساب كارهاى بد و خوب روان درگذشته ، رسيدگى مى شود. درصورتى كه كفه كارهاى نيك بر كفه كارها بد سنگينى كند، از((پل چينود)) به آسانى گذشته ، به بهشت روشن مى رود و الا به دوزخ سرنگون مىشود.))(507)