بهسازی تبلیغات دینی

محمد حسيني شيرازي

- ۴ -


شجاعت در تبليغ

شجاعت در حد اعتدال يكى از صفات ضرورى هر گوينده مذهبى است، اين صفت هرچند كه در اكثر افراد يكنوع بهره و موهبت الهى است، ولى افرادى هم كه از آن بى بهره هستند مى توانند با تذكر و تفكر و مطالعه حالات و زندگانى قهرمانان، اين خصلت را براى خود به دست آورند.

زيرا واعظى كه ترسو باشد و از گناهكاران كه كارهاى نيك را ترك كرده، مرتكب گناهان مى شوند بترسد، در كار خود شكست خواهد خورد، زيرا مردم هميشه افراد مصلح را دوست دارند، و از افرادى كه پيرو شهوات و خواسته هاى نامشروع مردم هستند بيزار مى باشند.

و چيزى نمى گذرد كه مردم افراد ترسو و سازشكار را شناخته و از اطرافش پراكنده مى شوند.

اطلاع از روانشناسى

يكى از چيزهائى كه براى واعظ لازم است اطلاع از علم روانشناسى است، تا هرچند بهتر بتواند در دل مردم جا باز كند، و گفتارش در دل مردم اثر بگذارد، و از اين راه بتواند حقايقى را به مردم رسانده در آنان تأثير نمايد... زيرا هر مطلبى را مى توان با الفاظ و تعبيرات مختلفى بيان كرد، كه نحوه بيان آن گاهى مؤثر مى شود و گاهى تأثير نامطلوب خواهد داشت.

و از اين قبيل است كه مى گويند اميرى در خواب ديد كه دندانهايش افتاده از معبّرى كه عالم به تعبير خواب بود پرسيد؟ معبّر گفت: تمام بستگان امير خواهند مرد، امير عصبانى شد و دستور داد او را كتك زده به زندان افكندند، و از معبّر ديگرى تعبير خوابش را خواست؟ معبّر گفت: اين خواب دلالت دارد بر اينكه عمر امير از تمام بستگانش طولانى تر خواهد بود، امير دستور داد به او جايزه دادند و احترامش نمود.

نيز نقل مى كنند كه هارون خليفه عباسى از روى حسادت و دشمنى با حضرت على (ع) تصميم گرفت كه به تمام آفاق مملكتش بخشنامه كند كه هيچ جا نگذارند از حضرت على (ع) نامى برده شود... و هراندازه كه علماء و عقلاء خواستند كه او را از اين فكر منصرف كنند نتوانستند... تا اينكه يكى از علماء نزد او رفت و به او گفت:

خليفه اگر بنو تميم بيايند و بگويند از ميان ما ابوبكر خليفه شده است و ما ابوبكر را داريم، و بنو عدى بيايند و بگويند ماهم عمر را داريم و بنو مره بيايند و بگويند ما عثمان را داريم، آنگاه از تو بپرسند كه شما بنى هاشم چه كسى را داريد؟ اى خليفه در پاسخ آنان چه خواهى گفت؟ هارون مقدارى فكر كرد و از تصميمش منصرف شد.

حسن مطلع، حسن ختام، خلاصه گوئى

يكى از مطالبى كه براى واعظ لازم است آن است كه ابتداى سخنانش و آخر بحثش جالب باشد، و هميشه عنوان سخن خود را در اول منبر بيان كند، در پايان هم خلاصه بحث را تكرار كند.

بنا بر اين بحث خود را نبايد با سخنى آغاز كند كه مؤثر و جالب نيست، زيرا اگر از ابتداء منبر توجه حاضرين جلب نشود، شنونده در افكار شخصى خود غوطه ور شده ديگر گوشش به سخنان واعظ بدهكار نيست، همانگونه كه اگر واعظ منبر خود را با مطالبى مبتذل ختم كند تمام زحمات و بحثهايش هدر خواهد رفت، زيرا مردم هنگامى كه از مجلس بر مى خيزند افكارشان با آخرين سخن واعظ خوب باشد يا بد مشغول است.

علماى فن بلاغت هم اين دو مطلب را جزء شرائط بلاغت يادآورى كرده اند... اما تلخيص بحث عبارتست از آنكه واعظ در ابتداى منبرش، و نيز در آخر سخنانش خلاصه و نتيجه بحث خود را يادآورى كند، زيرا اگر خلاصه بحث در اول منبر بيان شود شنونده متوجه موضوع بحث خواهد شد، بطورى كه اگر به مقدارى از بحث توجه نكرد از خلاصه بحث محروم نمى ماند، همانگونه كه يادآورى خلاصه بحث در آخر منبر سبب مى شود كه شنونده بحث را در ذهن خود مرتب ساخته، اگر در قسمتى از منبر هم غفلتى داشته است جبران شود.

و روى همين حساب است كه مى بينيم وسائل ارتباط جمعى خلاصه اخبار را پيش از بيان مشروح اخبار و بعد از آن نقل مى كنند، و نيز مؤلفين هم كه براى فصلها و مقالات نوشته خود عنوان و فهرست مى گذارند روى همين حساب است و در مقالات به همان تيتر و عنوان اول بحث اكتفاء مى كنند، زيرا تيتر جاى فهرست را مى گيرد، علاوه بر اين براى خواننده ممكن است كه پس از مطالعه دوباره به تيتر مقاله توجه كند.

مستمعين بسيار

يكى از چيزهائى كه براى واعظ مراعات آن لازم است، آنستكه مراقب باشد كه در مجلسش شنونده بيشترى شركت كند، زيرا كمى تعداد شنوندگان:

اولاً: موجب مى شود كه خود شنونده كسل شود.

ثانياً: شنوندگان درگوش دادن به سخنانش سرد مى شوند، زيرا فطرت مردم اين طور است كه هميشه بطرف كسى روى مى آورند كه مردم بيشتر به او روى آور شده اند.

و روى همين حساب است كه مى بينيم تجار هم عادت كرده اند كه بيشتر با كسانى معامله مى كنند كه مشترى بيشترى دارند، زيرا زياد بودن مشترى را دليل براين مى دانند كه جنس او جنس بهترى است يا نرخ او ارزانتر است.

ثالثاً: زيان كمى تعداد شنوندگان كسالت صاحب مجلس است، كه در آينده در تشكيل مجلس سرد مى شود، يا اگر مجلسى داير كرد ديگران و اعظ را كه نتوانسته است جمعيتى را پاى منبرش بكشاند دعوت نخواهد نمود. و هر منبرى كه نتواند اين سه ركن اساسى را كه عبارت است: نشاط گوينده، نشاط شنونده، و نشاط مجلس، را حفظ كند، آن منبر منبرى است شكست خورده.

اما از چه راهى مى توان شنونده بيشترى جلب كرد؟

1 ـ مطالب جالب و مؤثر، بيان جالب، ساعت منبر ساعت مناسبى باشد، كه در اين مورد توضيحات بيشترى خواهيم داد.

2 ـ گوينده قبلا صاحب مجلس را ببيند و او را وادار نمايد كه مردم را به مجلس دعوت كند، و براى شنوندگان وسائل آسايش مانند پنكه و كولر در تابستان و بخارى و شوفاژ در زمستان فراهم نموده، براى آنكه صداى واعظ در داخل جلسه و خارج به همگان برسد بلندگوى مناسبى تهيه كند.

3 ـ گوينده در منبر شنوندگان را تشويق كند كه دوستان خود را بمجلس دعوت كنند و فرزندان و نزديكان خود را نيز همراه خود بياورند.

منبر رفتن در ساعت مناسب

در وقت نامناسب منبر رفتن موجب شكست انسان در منبر خواهد شد، بنا بر اين بر واعظ لازم است در وقتى كه مناسب منبر نيست منبر نرود، مانند ساعتى كه گرما بسيار شديد است، يا وقتى كه سرماى بسيار سختى است، يا در ساعتهاى نزديك نصف شب، و همچنين در هنگامى كه مردم داراى آرامش نيستند و تشويش و نگرانى دارند، مانند مواقعى كه پيش آمدها، فكر مردم را بخود مشغول كرده است، مانند حادثه جنگ، يا تجهيزات جنازه اى، يا استقبال شخصيتى، يا عزادارى و دسته اى، يا مجلس عروسى و اين قبيل كارها... كه در اين موارد اگر شنوندگان آمادگى براى گوش دادن به سخنان واعظ ندارند، و موقعيت مناسب منبر نيست، قهرا بيانات واعظ براى آنان سنگين و خسته كننده خواهد بود، و اينگونه وعاظ كه رعايت موقعيت را نمى كنند سزاوار شكست بوده، گاهى همين بى ملاحظگى ها سابقه منبر شان را خراب مى كند. يكى از اوقات نامناسب منبر رفتن در مجلسى است كه قبلا چند نفر از وعاظ منبر رفته و شنوندگان را خسته كرده اند، و نيز وقت نماز و هنگام غذا نهار يا شام هم براى منبر رفتن مناسب نيست .

اختصار در منبر

بر واعظ لازم است در منبر هراندازه كه مى تواند رعايت اختصار كند، و هرگاه مردم آمادگى شنيدن يك ساعت سخنرانى دارند، سه ربع ساعت براى آنان سخن بگويد و همچنين... ولى منظورم از اين مطلب آن نيست كه واعظ آنقدر مختصر كند كه از سخن خود نتيجه نگيرد، بلكه منظورم آنست كه از نشاط و شوق مستمع نسبت به منبر باقى بماند، تا مطالبى را كه واعظ گفته است از ياد نبرد، و براى شنيدن منبر ديگر هم آمادگى داشته باشد.

من خودم شخصا اين جريان را در منبرهايم تجربه كرده ام، گاهى كه كنترل وقت را از دست مى دادم، به خوبى مشاهده مى كردم كه چه اثر بدى در روحيه شنونده باقى گذاشته است، هرچند هم كه مطالب جذاب و جالب بود، و برعكس هرگاه مقدارى زودتر سخن خود را تمام مى كردم، كه هنوز شنونده حال شنيدن را داشت، مى ديدم شنوندگان شاداب از مجلس بر مى خواستند، بطورى كه علاقه مند بودند در جلسات ديگر هم شركت كنند.

قبول نكردن منبرهاى متعدد

يكى از چيزهائى كه براى گوينده رعايت آن بسيار اهميت دارد آن است كه منبرهاى متعددى قبول نكند، زيرا تقويت كيفيت منبر و كم ساختن كميت و مقدار آن براى واعظ صحيحتر بوده سابقه اش بهتر مى شود و مردم را بيشتر بمنبر او علاقه مند خواهد ساخت، و برعكس زياد منبر رفتن و زياد سخن گفتن غلط است، و سابقه واعظ را خراب كرده، موجب مى شود كه مردم كمتر به منبر او روى آورند.

گوينده نبايد خيال كند كه زياد بحث كردن و زياد منبر رفتن موجب تأثير بيشتر و بهترى خواهد شد، يا اينكه از نظر مادى براى او بهتر است... زيرا اگر انسان در مورد وعاظ دقت كند مى بيند روش آنان در منبر از اين چهار صورت بيرون نيست:

1 ـ افراد پر منبر با مطالب خوب.

2 ـ افراد كم منبر با مطالب خوب.

3 ـ افراد پرمنبر با مطالب عادى.

4 ـ افراد كم منبر با مطالب عادى و متوسط.

از ميان اين چهار صفت و اين چهار نوع روش وعاظ نوع دوم داراى بهترين روش است، حتى مردم آنقدر كه به منبر وعاظ كم منبرى كه داراى مطالب عالى هستند توجه دارند، هيچگاه به آن اندازه به وعاظ پر منبر هرچند كه مطالب عالى داشته باشد علاقمند نخواهند بود.

و شاهد اين مطلب آن است كه مى گويند: ارزش هرچيز با كمياب بودن آن، و احتياج زياد نسبت به آن است، و برعكس چيزى كه زياد باشد ارزش ندارد هرچند هم بسيار ضرورى و مورد نياز باشد، مانند آب و هوا، و آب و هوا هرچند هم كه بسيار مورد نياز است، چون همه جا فراوان يافت مى شود، هيچگاه عزيز نخواهند بود.

همه جا سخن سربسته نگويند

بر خطيب لازم است كه در سخنرانى خود ملاحظه كند، و در مواردى كه احتياج به توضيح باشد سخن خود را سربسته نگذارد، و فكر نكند كه مردم همه مى دانند، و سخن سربسته و اشاره را درك خواهند نمود، مثلا هرگاه واعظ مردم را به احسان و بخشش دعوت كرد،

بايد بگويد كه البته هزينه خانواده بايد بر احسان مقدم باشد، و هرگاه كه مردم را به زهد و پارسائى دعوت مى كند، بايد يادآورى كند كه بدن انسان هم داراى حقوقى است كه روز قيامت در باره آن از انسان مى پرسند، و هرگاه كه از خوبى اطعام به فقرا سخن به ميان آورد، بايد ضمنا يادآورى كند در مواردى كه اطعام و كمك به فقراء موجب تنبلى آنان مى شود و آنان را از كار و كوشش باز مى دارد، نبايد به آنان اطعام نمود.

باين داستان توجه كنيد: يكى از دوستان براى من نقل كرد كه زنش حمام رفت و در بازگشت از حمام براى من تعريف كرد كه در حمام با زنى آشنا شده است كه مى گفته است: من دو شوهر دارم، يكى از آنان ثروتمند است، و ديگرى فقير مى باشد، و همينكه ديد من بسيار تعجب كردم، گفت كه: من از يكى از وعاظ شنيده ام كه روى منبر مى گفت قرآن مجيد مى فرمايد: (لهن مثل الذى عليهن) يعنى: (همانگونه كه حقوقى بر آنان واجب شده است، حقوقى هم براى آنان مى باشد) و چون واعظ مطلب را باز نكرده است، او گمان كرده است همانگونه كه مردان مى توانند دو زن بگيرند، زنان هم حق دارند دو شوهر داشته باشند!!

البته من ـ مؤلف ـ اين داستان را با مختصرى رفوكارى نقل كردم، زيرا نقل عين جريان با تمام جزئياتش بسيار ركيك بود.

اينجا است كه زيركى بايد به خرج داد، زيرا بر واعظ لازم است كه خود را از بن بست نجات دهد، اگر زياد توضيح بدهد از نظر شنوندگان متهم به توضيح واضحات خواهد شد، و اگر سخن خود را سربسته بگذارد ممكن است برخى از شنوندگانش به اشتباه بيفتند.

منبر پاكيزه

البته بسيار روشن است كه واعظ بايد منبر خود را به سخن راست، و اخلاص بيارايد، و از ذكر مصيبتهائى كه شايسته نيست، و حكايات ضعيفه، و سخن گفتن بر طبق مناسبتهاى بعيده، و نقل تواريخ بى اعتبار خوددارى كند، تا بتواند منبرى پاكيزه تحويل دهد.

رعايت حفظ الصحه

يكى از امورى كه بر واعظ لازم است رعايت بهداشت است، كه بعضى از وعاظ اصلا آن را در نظر ندارند، و چون حرص زيادى در ارشاد و تبليغ دارند، يا كنترل از دست مى دهند، يا در منبر بسيار حاشيه روى مى كنند، و مطالب نامربوط بيان مى كنند، و داستانهاى طولانى در منبر خود مى آورند، و اين سبك نه تنها براى شنوندگان معمولا ملال آور بوده مفيد نمى باشد، خود گوينده را نيز سخت خسته مى كند، و اينگونه وعاظ پرسخن و حريص بايد هميشه اين سخن ارزنده رسول خدا (ص) را در مد نظر داشته باشد كه مى فرمايد: (... لا ارضا قطع، ولا ظهرا أبقى). يعنى: (... نه راهى خواهد پيمود، و نه مركبى سالم خواهد گذاشت).

فصاحت و بلاغت

يكى از امورى كه جدا مهم است، رعايت فصاحت و بلاغت در سخنرانى است، واعظ بايد شمرده و موزون سخن بگويد، و فاصله جمله بنديها را كاملا رعايت كند، و مطالب و بحثهاى خود را از هم تفكيك نمايد، و در سخنرانى خود نه بسيار تند سخن بگويد، و نه بسيار آهسته حرف بزند، و اگر بخواهد منبر خود را آزمايش كند، و به عيب آن پى ببرد، بايد از منبر خود نوارهائى ضبط كند، و به آن گوش دهد تا سبك منبر خود را ببيند، و بفهمد چگونه حرف مى زند؟

و هرگاه واعظ ملكه فصاحت و بلاغت را در خود ايجاد كرد و نواقص خود را از اين نظر هم برطرف نمود، سخنش در روحيات شنوندگان به مراتب تأثير بيشترى خواهد داشت.

استاد ديدن

بر واعظ لازم است كه در ابتداء مدتى پيش استادان منبر تمرين منبر كند، تا غلطها و نقاط ضعف منبرش را برايش بگويند، از لحاظ سخنرانى، از لحاظ ورود و خروج در بحث و ديگر امورى كه مربوط به منبر است، زيرا واعظى كه استاد نديده است مانند طبيبى مى ماند كه جز كتاب دوره اى و استادى و دانشگاهى نديده است، همانگونه كه نمى توان به اينگونه دكترها اعتماد كرد، به اينگونه وعاظ هم كه استاد و دوره اى نديده اند، نمى توان اعتماد نمود، و اينگونه وعاظ خودرو معمولا با شكست مواجه خواهند شد.

رعايت حركات بدن

بعضى از گويندگان در وضع حركات خود و ژستى كه در منبر دارند توجه نمى كنند، چه اين حركات در اثر خستگى اعضاء بدن باشد، يا حركت سر و دست و پا يا حركات چشم و دهان و نظاير آن، گاهى در اثر عدم توجه از انسان حركات بسيار زشتى سر مى زند كه موجب تنفر شنوندگان مى گردد، و چه بسا كه توجه مستمعين به اين حركات جلب شده موجب حواس پرتى آنان شود، كه در نتيجه سخن او در شنونده اثر نگذارد.

در مورد اينگونه حركات و عادتها مى توان با خويشتن دارى آنرا ترك نمود، و براى پى بردن به اينگونه نقيصه ها مى توان از استاد منبر پرسيد، يا از برخى شنوندگانى كه توجه به اين قبيل ريزه كاريها دارند نقاط ضعف خود را در حركات جويا شوند تا بشما بگويند. (7)

يكى از وعاظ معروف براى آنكه حركات خودش را ضبط كند هميشه در برابر آئينه تمرين سخنرانى مى كرد، و من او را ديده بودم، و داراى وقار و آرامشى فوق العاده بود، كه در روحيه شنوندگانش هيبت و تاثير بسزائى داشت.

سير تدريجى

يكى از چيزهائى كه در منبر فوق العاده اهميت دارد آن است كه واعظ به تدريج از مطلب ضعيف به سوى مطلب قوى حركت كند، زيرا انسان روحا اشتياق بسيارى نسبت به مطالب قويتر دارد، گاهى ممكن است واعظ اين برنامه را عكس كند، آن وقت است كه سخنش بى تأثير خواهد شد.

مثلا هرگاه واعظ مى خواهد براى شنوندگان خود جريان گرفتاريها و سختيهاى پيامبران را بيان كند، بايد اول سختى هاى هركدام كه كوچكتر است او را تشريح كند، سپس بسراغ پيامبرى رود كه از همه بيشتر در راه هدف و رسالت خود رنج و زحمت كشيده است.

من خودم واعظى را ديدم كه شروع كرد در بيان رنج و زحمت حضرت نوح آنگاه ناراحتيهاى پيامبر اسلام (ص) را تشريح كرد، ولى نتوانست مشكلات و رنجهاى پيامبر اسلام (ص) را آنطور كه بايد و شايد ترسيم كند، با اين وضع شنوندگان نتوانستند درك كنند كه ناملايمات و سختيهاى پيامبر اسلام (ص) بيش از حضرت نوح عليه السلام بوده است، و لذا اين پرسش بر لبان همگى نقش بسته بود كه: پس چرا پيامبر اكرم (ص) فرموده اند: (ما اوذى نبى بمثل ما اوذيت) يعنى (هيچ پيامبرى به آن اندازه كه من آزار ديده ام اذيت نديده است)؟

عمل بر طبق گفتار

اگر واعظ بخواهد كه سخنش در جامعه تأثير بگذارد، بايد خودش به آنچه ميگويد عمل كند، زيرا مردم آنقدر كه به گفته هاى انسان توجه دارند بيش از آن اعمال او را زير نظر دارند.

بنا بر اين هرگاه واعظ روى منبر شنوندگان را وادار به راستگوئى كرد، و از طرفى خودش دروغ گفت، مردم سخنش را بديوار مى كوبند. خداوند بزرگ در اين باره فرموده است: (يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون) (8). يعنى: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى را ميگوئيد كه بدان عمل نمى كنيد؟ گناه بزرگى است در پيشگاه خداوند كه سخنى را بگوئيد كه بدان عمل نمى كنيد.

بعضى از علماء چنين عقيده دارند كه: آنچه كه در مستمع تأثير مى گذارد همان واقعيت و باطن گوينده است، اگرچه مردم از واقع و روحيات گوينده هم اطلاعى نداشته باشند، بنا بر اين هرگاه واعظ گفت: پارسا باشيد، و در دنيا زهد داشته باشيد، ولى در واقع خودش زاهد نباشد، سخنش تأثير نخواهد كرد، گرچه مردم خيال كنند كه او زاهد است.

و براى اين مطلب چنين استدلال مى كنند كه (هرگاه سخن از دل برخيزد بر دل نشيند و هرگاه از زبان بر خيزد از گوشى شنوند و از گوش دگر بيرون كنند) و بنا بگفته علماى فن روانشناسى از افكار انسان امواجى بر مى خيزد و در ذهن و روحيه افراد تأثير مى گذارد، همانگونه كه بعضى از حكماء گفته اند صفات واقعى است كه در انسان اثر مى گذارد، هرچند هم انسان آن صفات را با زبان بيان نكند.

روى اين حساب كسى كه زاهد است، روحيه زهد را بوسيله امواج روحى در مردم القاء مى كند، هرچند هم در اين مورد بكسى دستورى ندهد.

منبر تربيتى

منبر بر دو قسم است:

1 ـ منبر عادى.

2 ـ منبر تربيتى.

واعظ بايد سعى كند كه منبرش تربيتى باشد، زيرا منبر مفيد همان منبرهائى است كه جنبه تربيتى داشته باشد، و از جمله شرائط واعظى كه مى خواهد مربى باشد آن است كه گوينده داراى صفات نيكو باشد، و منبرش آرام و پر مطلب و عميق باشد، و نيز بايد منبرش داراى هدف بوده، بهر مناسبتى از اين شاخه به آن شاخه نرود، و سخنانش داراى بلاغتى باشد كه در دلها اثر بگذارد، و نيز صفاتى از اين قبيل كه يادآورى شد رعايت آنها براى واعظ مربى بسيار لازم است.

در حقيقت اين اوصاف درك مى شود ولى آنطور كه بايد قابل توصيف نيست، ولى واعظ با تمرين و تجربه و ديدن اساتيد منبر مى تواند شرائط يك واعظ مربى را در خود پياده كند.

ولى برعكس منبرهائى كه هدفى نداشته جنبه تربيتى ندارد هيچ شرطى نداشته، و اكثرا با سر و صدا و داد و فرياد توأم بوده، گوينده از هر درى كه پيش آيد سخن مى گويد، و مطالب نامربوط و گوناگون و گاهى هم ضد و نقيض را بهم مى بافد.

رعايت عواطف مستمعين

يكى از امور مهم در تأثير منبر آن است كه واعظ عواطف مستمعين خود را مجروح نكند، و در منبر ملايم سخن بگويد، ولى اگر واعظ در منبر با خشونت و ناسزا گوئى و فحش و استهزاء بخواهد سخن بگويد، كمتر توفيق خواهد داشت، و بيشتر دچار شكست خواهد شد.

براى نمونه اگر با فردى مشروبخوار بتندى سخن گفته، باو بگوئى تو چرا شراب مى خورى لعنت خدا و عذاب ابدى او بر تو باد؟ بجاى آنكه شرابخوارى را ترك كند، موجب مى شود كه در شرابخوارى بيشتر لجبازى كند، و نسبت به شما عملا اهانت كرده، در صدد معارضه و مبارزه با شما برآيد.

ولى اگر در مورد شرابخوارى او خود را به بى اطلاعى بزنى و به او بگوئى: بعضى از مردم به شرابخوارى عادت پيدا كرده اند، ولى اين عادت براى سلامتى بدن آنان زيان آور است، و بدين آنان هم ضرر مى زند و... اين سبك بهتر اثر خواهد داشت، و ضمن اينكه در دل نسبت به شما احترام خاصى خواهد نمود، ممكن است عادت زشت خود را هم ترك كند.

البته گاهى هم در نهى از منكر درشتى وتندى لازم است، ولى بيشتر موارد سخن نرم تأثير بيشترى دارد، و لذا در اين باره قرآن مجيد مى فرمايد:

(ادع الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة، و جادلهم بالتى هى احسن) يعنى: (با سخنان حكمت آميز و پند و اندرز نيكو مردم را براه خدايت فرا خوان، و با روشى نيكو با آنان ستيزه نما).

در جاى ديگر هنگامى كه موسى و هارون را به منظور هدايت فرعون مى فرستد به آنان دستور مى دهد:

(فقولا له قولا لينا). يعنى: (با زبانى نرم با او سخن بگوئيد).

مسؤليت در برابر وقت مستمعين

واعظ بايد كاملا توجه داشته باشد كه ساعتهائى از عمر مستمعين كه پاى منبر او صرف مى شود، از گرانبهاترين چيزها است، گاهى جمعيت بسيار زياد است، واعظ بايد توجه داشته باشد كه در مقابل اين همه ساعات كه از عمر و وقت مردم كه مى گيرد به آنان چه چيزى تحويل مى دهد؟!

مثلا اگر تعداد شنوندگان يك منبر ده هزار نفر باشد، واعظى كه يك ساعت سخنرانى مى كند ده هزار ساعت از عمر مردم را گرفته است، اگر از نظر مادى حساب كنيم، و فرض نمائيم كه هر ساعت بطور معمول ده تومان ارزش داشته باشد، روى اين حساب واعظ يكصد هزار تومان (1000000 ريال) صرف شنيدن سخنرانى اين واعظ شده است، بنا بر اين واعظ بايد روى منبر خود حساب كند كه آيا در مقابل اين مبلغ اين اندازه به جامعه و دين و دنياى آنان خدمت كرده است؟ يا اينكه اين همه عمرها و وقت هاى گرانبها را كه در واقع بيش از ميليونها تومان ارزش دارد تلف كرده است بدون آن كه در مقابل آن چيزى عايد مردم شده باشد؟!.

اگر واعظ به اين حقيقت مهم توجه داشته باشد، قهرا در ضبط مطالب و تهيه مباحث مفيد كوشش بخرج داده در هر فرصتى بتناسب و با رعايت شرائط سخن خواهد گفت.

اين حقيقت را يكى از وعاظ ـ خدا رحمتش كند ـ به من يادآورى كرد، و چقدر هم اين تذكر براى من سودمند بود؟.

رعايت چند نكته لازم

ـ بر واعظ لازم است كه روى منبر از شوخى و خنده و سخنان سبك بپرهيزد، زيرا اين گونه عادات از قدرت تأثير منبر مى كاهد، حضرت اميرالمؤمنين مى فرمايد: (هيچ كس اندكى هم شوخى نمى كند مگر آنكه به همان مقدار از عقلش خواهد پريد).

ـ و نيز بر واعظ لازم است كه از خشمگين شدن در منبر بپرهيزد، و گاهى سخنان تند بر زبان نياورد، و در گفتار خود شدت و مبالغه زيادى بخرج ندهد، و از اين قبيل تغييرات و حالات ناموزون كه موجب ناهنجارى منبر و كاهش ميزان تأثير سخن خواهد گرديد.

ـ و نيز بر واعظ لازم است كه سر و صدا و غوغاى مجلس را به نرمى و با تدبير (9) آرام كند، و چنانچه مستمعين با يكديگر حرف مى زنند يا كودكى گريه مى كند، به طرزى كه بر خورد نداشته باشد و بسيار محترمانه آنان را وادار به سكوت و توجه پيدا كردن به منبر نمايد، اينكه گفتيم به نرمى آنان را آرام كند براى آن است كه عصبانيت و تند شدن روى منبر دليل بر آن است كه واعظ خودش كنترل خود را در دست ندارد، و در نتيجه شنوندگان آزرده شده، سخن واعظ در دلشان كمتر تأثير خواهد داشت.

در چند حالت نبايد منبر رفت

بر واعظ لازم است كه پيش از منبر اوضاع و احوال خود را از هر جهت بررسى كند، و با حالت آرامش و بدون نگرانى و موانع جسمى و روحى منبر رود تا از تأثير سخنش كاسته نشود:

ـ بنا بر اين در حالتى كه محصور است و احتياج به توالت رفتن دارد، قبلا خود را راحت كند و سپس منبر رود.

ـ در حالتيكه بسيار غمگين است، و فشارهاى روحى بر او وارد شده است، منبر نرود.

ـ در حالتيكه بسيار شادمان است و سرور خارج از حدى در او هست باز منبر رفتنش صلاح نيست.

ـ در حالت عجله كه كارى فورى دارد، كه در نتيجه منبر دست و پا شكسته خواهد شد و واعظ نمى تواند حق منبرش را اداء كند.

و از اين قبيل حالات كه واعظ آمادگى كاملى ندارد، منبر رفتن به صلاح او نيست، و منبرش تأثير درستى نخواهد داشت.

مطالعه و تفكر پيش از منبر

واعظى را ديدم كه با يكنوع مباهات اظهار مى كرد كه هيچگاه قبلا در باره موضوعات منبرش مطالعه نمى كند، و روى منبر كه رفت هر سخنى كه به زبانش آمد همان را دنبال مى كند!.

ولى به نظر من اين سبك منبر رفتن درست نيست، و برعكس براى واعظ بسيار ضرورى است كه قبلا مطالب منبر خود را از اول تا آخر منظم كند، بعد روى منبر قرار گيرد، مثلا: مى خواهد در باره چه موضوعى سخن بگويد؟ و چه آيه اى از قرآن مناسب است؟ تفسير آن آيه چيست؟ چه داستانى مناسب بحث است؟

چه اندرزها و مواعظ و مطالب علمى لازم است؟ و همينطور...(10) تفكر و تنظيم قبلى منبر موجب شرح صدر واعظ خواهد شد، كه مجبور به طفره رفتن و پراكنده گوئى و پريشانى منبر نخواهد شد، علاوه بر اينكه اصولا منبرهائى كه با تفكرات قبلى و مطالعه باشد تربيتى و آموزنده خواهد بود، برخلاف منبرهاى بى مطالعه و دفعى، كه قهرا اينگونه منبرها معمولى و بى هدف خواهد بود.

و پيش از اين در بخش30 اشاره كرديم كه: اگر واعظ بخواهد منبرش مؤثر و مفيد واقع شود، بايد سعى كند كه منبرش داراى هدف بوده، عميق و آموزنده و تربيتى باشد.

سخنان گوناگون

منبر به منزله دارو است، همانگونه كه يك داروى موثر غالبا لازم است كه داراى تركيباتى باشد، و اجزاء گوناگونى در آن باشد كه با نوع بيمارى مناسبت داشته باشد. منبر هم بايد داراى اجزاء گوناگونى در اندازه هاى مخصوصى باشد كه با نوع بيمارى روانى و مفاسد اجتماعى مورد بحث واعظ تناسب داشته باشد. اما آنچه كه قبلاً گفتيم كه منبر بايد داراى موضوع معينى باشد و واعظ نبايد از اين شاخه به آن شاخه بپرد با اين بحث منافاتى ندارد. (11)

ميانه روى در معاشرت و آداب اجتماعى

بر واعظ لازم است كه شخصيت خود را حفظ كند، باين معنا كه از حدّ متعارف بيرون نرود، و در معاشرت و آميزش با مردم رعايت اعتدال و ميانه روى را بنمايد، زيرا واعظى كه در معاشرت و زندگى اجتماعى راه افراط و يا تفريط را به پيمايد سخنش تأثير نخواهد داشت، و مردم به وعظ و ارشاد او ترتيب اثر نمى دهند، و آمادگى براى پذيرش گفتارش را ندارد. و با اين وضعيت هرچند هم مردم اطرافش جمع شوند، ولى منبرش اثر نخواهد داشت.

شركت در درس فقه

بر واعظ لازم است در درس فقهاء و مباحث فقهى شركت كند زيرا درس فقه و مباحثات فقهى يكى از بزرگترين وسائل تربيت ذهن و تقويت نيروى فكرى است كه قدرت درك و ابتكار انسان را با روشهاى علمى و فكرى افزايش مى دهد.

اگر واعظ در ضرورى بودن اين مطلب ترديد دارد مى تواند تنها با مقايسه نمودن وضعيت دو نفر واعظ كه يكى از آنان درس فقه حاضر مى شود و ديگرى شركت نمى كند به اين حقيقت پى ببرد، تا بخوبى دريابد كه كداميك از اين دو نفر وضع بهترى داشته و نفوذ سخنش بيشتر است.

و چنانچه واعظ نتواند در مجلس درس شركت كند، حداقل نوارهاى درس فقهاء را كه سر درس پر مى شود تهيه نموده، از آن استفاده كند.

واعظ بايد فروتن باشد

يكى از صفاتى كه براى واعظ بسيار لازم است عبارت است از تواضع و فروتنى، و در برخورد با جامعه و شنوندگان منبر خود خشك و خشن نباشد، و از روحيه برترى طلبى اجتناب نمايد.

زيرا واعظ قدم در جاده پيامبران و امامان عليهم السلام گذاشته است، همان رادمردان بزرگ آسمانى كه با فروتنى و اخلاق فوق العاده خود در اجتماعات فداكارى مى كرده اند. (ضرار) در باره على مى گويد:

(على عليه السلام با آن موقعيتى كه داشت در ميان ما همانند يك فرد عادى از ما بود).

اما وعاظ خشك كه با خوشروئى با مردم برخورد نمى كنند علاوه بر اينكه نمى توانند تأثير جالبى در مردم داشته باشند، گاهى رفتار آنان موجب تنفر و انزجار مردم از دين و منبر و تبليغات دينى هم خواهد شد.

روح قناعت در واعظ

يكى از اساسى ترين شرط تأثير گفتار يك واعظ آن است كه مادى نباشد، همانگونه كه قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:

(اتبعوا من لا يسئلكم اجرا و هم مهتدون) (12) يعنى: (از كسانى پيروى كنيد كه از شما اجر و مزدى درخواست نمى كنند و خودشان هم راه يافته هستند).

زيرا مردم ذاتا با افراد مادى ميانه خوبى ندارند، البته معنى اين سخن اين نيست كه واعظ نبايد از مردم مطالبه پول منبر كند، بلكه منظور ما آن است كه واعظ نبايد در مطالبه پول منبر خود بسيار اصرار و ابرام بخرج دهد، و در كارش هدف خود را ماديات قرار ندهد.

و در انظار مردم كار خود را به صورت شغل و كسب جلوه ندهد كه اين سبك رفتار موجب مى شود كه از نظر مردم سقوط نموده منبر و گفتارش بى ارزش شود، و سخنش در دلها تأثير ننمايد.

اين بود پاره اى از شرائط و نكاتى كه در طول چندين سال شخصا تجربه كرده يا از وعاظ با تجربه استفاده نموده ام، و مطالب ياد شده چه ايجابى چه سلبى محصول تجربيات عملى است كه صرفا جنبه طرح و پيشنهاد ندارد.

در پايان از درگاه خداوند بزرگ خواستاريم كه همگان را توفيق عطا فرمايد كه بتوانيم موجبات رضايت حضرتش را فراهم كنيم، و اين يادداشتهاى ما را وسيله اى براى هدايت و اصلاح قرار دهد، كه توفيق بدست او است.