تبليغ در قرآن

علی اصغر الهامي نيا

- ۲ -


اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد، دعـوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد وقتى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد.
(لَقـَدْ اَرْسـَلْنـا رُسـُلَنـا بـِالْبـَيِّنـاتِ وَ اَنـْزَلْنـا مـَعـَهـُمُ الْكـِتـابَ وَالْمـيـزانَ لِيـَقـُومَ النـّاسُ بِالْقِسْطِ)(46)
مـا پـيـامـبـرانـمـان را بـا دلايـل روشـن فـرسـتـاديـم و هـمـراه آنـان ، كـتـاب و مـيـزان نازل كرديم تا مردم به قسط و عدل قيام كنند.
ج ـ هدف نهايى
هـر يـك از اهـداف مـيـانـى و عالى ، گرچه در يك مقطع ، خود هدف و مقصد انسان قرار مى گيرند ولى در واقع ، منزل هاى بين راه هستند كه در محدوده خويش ، سالك راه دوست را به مقصد نهايى راهـنـمـايـى و نزديك مى كنند و هدف نهايى هم ـ چنانكه پيشتر ياد كرديم ـ رسيدن به مقام قرب الهـى و آرميدن در جوار رحمت بى انتهاى اوست و همه پيامبران و مبلّغان الهى ، تلاش مى كنند كه مخاطبان خود را تا آنجا بالا ببرند كه قرآن مجيد در وصفش فرموده است :
(اِنَّ الْمُتَّقينَ فى جَنّاتٍ وَ نَهَرٍَ فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ)(47)
يقيناً متقيان در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند، در جايگاه راستى ، پيشِ خداوندِ مالكِ مقتدر.
تبليغ در اديان الهى
پـديـده تـبليغ از بدو پيدايش انسان با زندگى او گره خورده و تا فرجام آن نيز ادامه خواهد داشـت . از ديدگاه قرآن ، نخستين انسان ـ حضرت آدم (ع ) ـ پيامبر الهى بوده كه رسالت اصلى او را تـبليغ دينى تشكيل مى داده و آن حضرت ، ساليان طولانى همسر و فرزندان خويش را به سـوى خـدا راهـنمايى مى كرده و احكام الهى را برايشان بيان مى نموده است : به فرموده امير مؤ منان (ع )، حضرت آدم (ع ) اوّلين كسى بود كه در تبليغ از هنر شعر سود جست .(48)
بـايـد گفت ؛ تاريخ تبليغ با بعثت رسولان رقم خورده و بنيانگذاران تبليغ الهى ، پيامبران بـوده انـد چـنـانـكـه اصـل در تبليغ هم تبليغ الهى و دعوت به سوى خدا بوده است كه از زمان حـضـرت آدم (ع ) تـا كنون ، عرصه زمين و طول زمان هرگز از مبلّغان الهى تهى نبوده است چنان كه قرآن مجيد بر اين مطلب تصريح مى كند:
(اِنّا اَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ اِنْ مِنْ اُمٍَّْ اِلاّ خَلافيها نَذيرٌ)(49)
مـا تـو را بـحـق براى بشارت و بيم فرستاديم و هيچ امّتى (در گذشته ) نبوده جز اينكه بيم دهنده اى داشته است .
چـنان كه پيشتر ياد كرديم ، همه پيامبران الهى دعوتگر به سوى خدا بودند و خالصانه به وظيفه خطير تبليغ قيام مى كردند و ابتكار عمل را نيز در اين ميدان به دست داشتند؛ بطورى كه نـقـل شـده ؛ نـخـسـتـيـن كـسـى كـه بـر فـراز مـنـبـر رفـت و خـطـبـه خـوانـد، حضرت ابراهيم (ع ) بود.(50) همچنين اولين كسى كه ابزار قلم را در نوشتن به كار گرفت ، ادريس پيامبر بـود و آن حـضـرت بـديـن سـبـب ادريـس نـامـيـده شـد كـه كـتـابـهـاى فـراوانـى را تـدريـس مـى كرد.(51)
شـعـيـب پـيـامـبـر نـيـز بـه خـاطـر ايـنكه زيبا و شيوا سخن مى گفت (اخطب الانبيأ ) لقب گرفت .(52)
حـضـرت مـوسـى (ع ) نيز وقتى از سوى خدا به رسالت برانگيخته شد، براى تبليغ مؤ ثر پـيـام الهى ، از خداوند درخواست كرد تا برادرش هارون را كه سخنورى توانا بود با او همراه كند.(53)
بدين سان رشته معارف ناب توحيدى در زمان هر پيامبرى ، روزها و شبها گوشهاى خردمندان را مـى نـواخت و نسيم جانفزاى خداخواهى را در جانهايشان مى نشاند و رشته هاى پرجاذبه تبليغ ، افراد بيشترى را به سوى خدا جذب مى كرد و روز به روز بر تعداد خداپرستان مى افزود.
#اركان تبليغ
در عـمـليـات پـيـام رسانى ، عناصر گوناگونى دست به دست يكديگر مى دهند تا پيام از مبدأ بـه مـخـاطـب ، ابـلاغ شـود، اين عناصر گرچه نقشى حائز اهميت را ايفا مى كنند، ولى همه از يك درجه اهميّت برخوردار نيستند بلكه برخى نقش اساسى و اصلى را برعهده دارند كه با فقدان آنها عمليات به سامان نمى رسد؛ اين عناصر را اركان تبليغ مى ناميم و تعداد آنها را از سه ، تا شش تا ذكر كرده اند؛
ارسطو سه ركن خطابه را (گوينده ، گفتار و مخاطب ) دانسته است .(54)
يكى از نويسندگان اين فنّ مى نويسد:
(كارشناسان تبليغ اتفاق نظر دارند كه عناصر تبليغ عبارت است از:
1 ـ پيام دهنده و مبدأ پيام
2 ـ پيام و محتوا
3 ـ پيام گيرنده
4 ـ هدف از پيام رسانى (55)
(ديـدگـاهـهـايـى كـه طـى مـدّت طـولانـى از نـخستين بار تا سالهاى 1940 بر جامعه شناسى ارتـبـاطـى حـكـومـت مـى كـرد، در پـنـج پـرسـش (هـارولد لاسـول ) خـلاصـه مـى شـده است ؛ كى ؟ چه مى گويد؟ از چه مجرايى ؟ به كى ؟ و با چه تأ ثيرى ؟)(56)
نويسنده ديگرى مى نويسد:
(از نـظـر كـارشـنـاسـان تـبـليـغـات ، شـش چـيـز اركـان تـبـليـغ را تـشـكـيـل مـى دهـد كـه عـبـارتـنـد از:(پـيـام ،) پـيـام دهنده ، پيام گيرنده ، ابزار، تأ ثير و عكس العمل .)(57)
در ميان عناصر ياد شده ، مبدأ پيام ، پيام ، پيامگزار و پيام گير از اولويت و اهميت برخوردارند و به نظر ما اركان تبليغ به شمار مى روند و آيه شريف زير نيز تا حدّ زيادى بر اين نظر صحه مى گذارد:
(امـَنَ الرَّسـُولُ بـِمـا اُنـْزِلَ اِلَيـْهِ مـِنْ رَبِّهِ وَالْمـُؤْمـِنـُونَ كـُلُّ امـَنَ بـِاللّهِ وَ مـَلائِكـَتـِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ...)(58)
پـيـامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است و همه مؤ منان (نيز) به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش ، ايمان آورده اند.
در ايـن آيـه ، (مـن ربـّه )، مـبـدأ پـيـام ، (امـن و كـتبه )، پيام و محتواى آن ، (رسله و ملائكته ) پـيـامـگزاران و (مؤ منون ) پيامگيران را نشان مى دهد و صرف نظر از شرايط و لوازم ، اهداف ابـزار، راهـها و روشهاى تبليغ ـ كه در فصلهاى ديگر كتاب به بحث نهاده شده است ـ با وجود چـهـار ركـن يـاد شـده ، عمليات پيام رسانى ، تحقق مى يابد و با فقدان هر يك از آنها تبليغى صورت نمى گيرد، در اين فصل ، اركان ياد شده را در سه بخش تبيين مى كنيم و نظر به اهميت و ارتباط تنگاتنگ ميان مبدأ پيام و پيام اين دو در يك بخش بيان مى شود.
پيام
مبدأ پيام
مـبـدأ پـيـام ، اوّليـن ركـن تـبـليـغ اسـت و در مـوفـقـيـت پـيـام رسـانـى نـيـز نـقـش اوّل و اسـاسـى را بـرعهده دارد اين حقّ مسلّم مخاطب است كه بداند؛ منبع پيامش كيست ؟ چرا اين پيام را صـادر كـرده اسـت ؟ در چـه مـوقـعـيـتى قرار دارد؟ راست مى گويد يا دروغ ؟ بى نياز است يا نـيازمند؟ هدفش مادى است يا معنوى ؟ نسبت به مخاطب شناخت دارد يا ندارد؟ قصد خير دارد يا قصد سـؤ ؟ سـود شـخـصـى خـود را در نظر گرفته يا مصلحت عمومى را؟ پيامش از روى علم و آگاهى صادر شده يا نه ؟ به وعده هايى كه مى دهد، عمل مى كند يا نه ؟ و بسيارى از پرسشهاى ديگر كه نسبت به مبدأ پيام در ذهن شنوندگان پيام به وجود مى آيد و پاسخ مناسب مى طلبد، بويژه اگر تبليغات ، گسترده ، همگانى ، سازمان يافته ، دائمى و معنوى باشد مانند تبليغات دينى . پس گام نخست در پيام رسانى دينى ، معرفى مبدأ پيام است .
مبدأ پيام كيست ؟
هرگاه سخن از دين و شريعت به ميان مى آيد، بلافاصله صاحب دين و شارع نيز در ذهن ، تداعى مى شود. همچنين بافت معارف اصيل مذاهب گوناگون نشاندهنده آن است كه شارع و فرستنده آنها يـكـى اسـت و او هـم جـز خـدا نـيـسـت ، پـس مـبـدأ و منبع پيام دينى (الله ) است و اين واژه گرچه مقدسترين ، مشهورترين و محبوبترين واژه فرهنگ آفرينش و انسان است ولى درك و شناخت واقعى آن نيز، كارى محال است ، همانگونه كه خود فرمود:
(وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ...)(59)
آنها خدا را درست نشناختند.
و اين عدم شناخت كافى ، به خاطر پنهان يا غايب بودن خداوند نيست بلكه از بسيارى حضور و ظهور، عقل انسان توان شناسايى همه جانبه او را ندارد:
يا مَنْ هُوَ اخْتَفى لِفَرْطِ نُورِه
اَلظّاهِرُ الْباطِنُ فى ظُهُورِه
بِنُورِ وَجْهِهِ اسْتَنارَ كُلُّ شَىْ
وَ عِنْدَ نُورِ وَجْهِهِ سِواهُ فَىْ (60)
كى رفته اى ز دل كه تمنّا كنم تو را
كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم تو را
غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور
پنهان نگشته اى كه هويدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را(61)
ولى نـاتـوان بـودن در شـنـاخـت واقـعـى و هـمـه جـانـبـه ، دليـل عـدم شـناخت نسبى نمى شود و همه انسانها بايد در حدّ توان خويش در شناخت خدا و صفات جـمـال و جـلال و اسماى حسناى او بكوشند و مبلّغ دينى بايد با هر پيامى كه مى رساند، گامى مخاطب خود را به خدا نزديكتر كند و او را با مبدأ پيام آشنا سازد.
روش قرآن در شناساندن مبدأ پيام
قـرآن مـجـيد ـ كه خود مجموعه پيامهاى الهى است ـ بهترين روشها را در معرفى مبدأ خود به كار برده كه در مرحله نخست به مستقيم و غيرمستقيم تقسيم مى شوند؛
الف ـ روشـهاى مستقيم : تعداد فراوانى از آيات قرآن ، به طور صريح اعلام مى كند كه آنچه را پيامبر(ص ) به مردم ابلاغ مى كند، پيام الهى است ؛
(... امـِنـُوا بـِاللّهِ وَ رَسـُولِهِ وَالْكـِتـابِ الَّذى نـَزَّلَ عـَلى رَسـُولِهِ وَالْكـِتـابِ الَّذى اَنـْزَلَ مـِنـْ قَبْلُ...)(62)
بـه خـدا و پـيـامـبـرش و كتابى كه بر او نازل كرده و كتابى كه پيش از اين فرستاده ، ايمان بياوريد.
هـمـچـنـيـن رسـول خـدا(ص ) در رسـانـدن پـيام الهى امين است ؛ آن را كم و زياد نمى كند و هرگز تغييرى در آن به وجود نمى آورد؛
(وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقأَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا اَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لى اَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقأِ نَفْسى اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما يُوحى اِلَىَّ...)(63)
هـنـگـامـى كـه آيات روشن ما بر آنان خوانده مى شود، كسانى كه به ديدار ما (و روز رستاخيز) امـيـدى نـدارنـد، مـى گـويـنـد: (قـرآنـى غـيـر از ايـن بـيـاور يـا آن را تبديل كن !) بگو: (من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم ؛ فقط از چيزى كه بر من وحى مى شود، پيروى مى كنم .)
و در آيـات مـتـعـدد ديـگـرى ، تـلاش مى كند كه شبهه ساختگى بودن قرآن را از اذهان مشركان و مـعـانـدان بـزدايـد و ثـابـت كـنـد كـه پـيـامـبـر(ص ) در تـبـليـغ پـيام الهى صادق است و از راه مـعـقـول و مـحـسـوس ، ايـن مـطـلب را بـه اثـبـات مـى رسـانـد؛ گـاه بـه شكل استدلال مطرح مى كند كه :
(اَفـَلا يـَتـَدَبَّرُونَ الْقـُرْآنَ وَ لَوْ كـانَ مـِنْ عـِنـْدِ غـَيـْرِاللّهِ لَوَجـَدُوا فـيـهِ اخـْتـِلافـاً كَثيراً)(64)
چرا درباره قرآن نمى انديشند؟ اگر از جانب جز خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى يافتند.
و گاه از راه جدل مى فرمايد:
(وَ اِنْ كـُنـْتـُمْ فـى رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورٍَْ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدأَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ)(65)
و اگـر دربـاره آنـچـه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرده ايم شك و ترديد داريد، (دست كم ) يك سـوره هـمـانند آن بياوريد و گواهان خود ـ بجز خدا ـ را (براى اين كار) فرا خوانيد اگر راست مى گوييد.
ب : روشـهـاى غير مستقيم : در اين گونه موارد، گرچه تصريح نمى شود كه پيام از سوى چه مـبـدأ ى صـادر شـده ولى پـيـام نـشـانه هايى با خود دارد كه به روشنى ، مبدأ را نشان مى دهد؛ محتوا و آهنگ پيام ، حالت پيامگذار، توان و ظرفيت او و... مى تواند به طور ضمنى و تلويحى ، مـبدأ پيام را معيّن كند؛ در مورد قرآن مى توان گفت علاوه بر آياتى كه به طور صريح اعلام مـى دارد كـه از جـانـب خداست ، بقيه آيات از نظر آهنگ و محتوا يا فصاحت و بلاغت به گونه اى اسـت كـه تـرديـدى بـراى مـخـاطب باقى نمى گذارد كه مبدأ صادر كننده آن ، كسى جز خدا نمى تواند باشد، حتى اين ويژگى ، آيات قرآن را از سخنان رسا و شيواى پيامبر(ص ) متمايز مى سـازد بـا ايـنكه هم احاديث پيامبر و هم قرآن با زبان آن حضرت بيان مى شد ولى شنوندگان به خوبى در مى يافتند كه كدام سخن خدا و كدام سخن پيامبر(ص ) است و اكنون نيز چنين است .
روش ديـگـر، تـكرار فراوان و شيرين اسماى حسناى الهى در سراسر قرآن است به گونه اى كـه كمتر آيه اى يافت مى شود كه يك يا چند نام مقدّس خدا در آن نيامده باشد، همچنين همه سوره هاى قرآن ـ بجز يك مورد ـ با (بسم الله الرحمن الرحيم ) شروع شده است .
روش ديـگـر تـنـاسـب تـنـگـاتـنـگ اسـمـا و صـفـات يـادشـده بـا مـحـتـواى پـيـام اسـت بـه طـور مـثـال ؛ اگـر مـحـتـواى پـيـام ، رحـمـت و نـعـمـت الهـى بـاشـد، نـامـهـا و (صـفـات جمال ) خدا را در پى دارد مانند:
(اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُؤ اً بِجَهالٍَْ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ)(66)
هـركـس از شـمـا كـار بـدى از روى نادانى كند، سپس توبه و اصلاح (و جبران ) نمايد، همانا او بسيار بخشنده و مهربان است .
و اگـر مـحـتـواى پـيـام جـزا و عـذاب خـدا بـاشـد، (صـفـات جلال ) الهى در آخر آيه مى آيد مثل :
(وَالسـّارِقُ وَالسـّارِقَُْ فـَاقـْطـَعـُوا اَيـْدِيـَهـُمـا جـَزأً بـِمـا كـَسـَبـا نـَكـالاً مـِنَ اللّهِ وَاللّهُ عـَزيـزٌ حَكيمٌ)(67)
دسـت مـردِ دزد و زنِ دزد را، بـه كـيـفر عملى كه انجام داده اند، به عنوان يك مجازات الهى ، قطع كنيد! و خداوند عزيز و حكيم است .
آمـدن اسماى حسناى الهى در آخر اين گونه پيامها به طور ضمنى اعلام مى كند كه پيام يادشده از سـوى خـداسـت . چـنـان كـه گـاهـى نـيـز بـرعـكـس روش يـاد شـده عـمل مى كند، يعنى بدون اينكه ذكرى از پيام بر ميان آورد. آن را به پيامبر(ص ) ابلاغ مى كند و پـس از اجـراى آن ، اعـلام مـى دارد كـه چـنـيـن پـيـامى از سوى خدا رسيده است . به داستان زير توجه كنيد؛
رسـول خـدا(ص )، در سـال چـهـارم هـجرى ، به علّت پيمان شكنى يهود (بنى نضير) به آنان حـمـله كرد ولى يهوديان پيش از آنكه نيروهاى اسلام به آنان دست يابند، در دژهاى استوار خود سـنـگـر گرفتند و پس از آنكه شش روز در محاصره مسلمانان قرار داشتند، پيامبر(ص ) دستور داد برخى از درختان خرماى آنها را قطع كنند يا بسوزانند. چنين كارى سبب وحشت بنى نضير شد و بـا شـرايـطـى بـه تـسليم تن دادند و از مدينه كوچ كردند، ولى پيش از تسليم شدن ، به انـهـدام درخـتـان خـرمـا از سـوى پيامبر(ص ) خرده گرفتند و فرياد برآوردند كه چنين كارى از كسى كه ادّعاى پيامبرى مى كند بعيد است !(68)
اعـتـراض و جـوسـازى يـهـود، عـمـلكـرد پـيـامـبـر(ص ) را زيـر سـؤ ال مـى بـرد و عدم پيشينه چنين كارى از سوى پيامبر(ص ) نيز اين جوسازى را دامن مى زد. از اين رو آيـه زيـر نـازل شـد و اعلام داشت كار پيامبر(ص ) براساس دستورى بوده كه از سوى خدا صادر شده است ؛
(مـا قـَطـَعـْتـُمْ مـِنْ ليـنٍَْ اَوْ تـَرَكـْتـُمـُوهـا قـائِمًَْ عـَلى اُصـُولِهـا فـَبـِاذْنِ اللّهِ وَ لِيـُخـْزِىَ الْفاسِقينَ)(69)
هـر درخـت بـا ارزش نـخـلى را كـه قـطـع كـرديـد يـا آن را بـه حال خود واگذاشتيد، به فرمان خدا بود و براى اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند!
ماهيت پيام
پس از شناخت (مبدأ پيام )، (چيستىِ پيام ) نظر مخاطب را به خود جلب مى كند و در گام بعدى او را به (اهداف پيام ) نزديك مى سازد به شرطى كه از شرايط، ويژگيها، محتوا و كارآيى لازم بـرخـوردار بـاشـد، مـمـكـن اسـت مـبـلّغـان حـرفـه اى بـا ابـزار و وسـايـل پـيـشـرفـتـه ، انسانها و جامعه هايى را در مراحل نخست پيام رسانى به سوى پيام خود جلب كنند ولى در دراز مدّت به علت بى محتوايى ، نداشتن شرايط لازم يك پيام واقعى و اشباع نـكـردن نـيـازهـاى روحـى و روانـى مـردم ، بـه شـكـسـت و انـزوا و در نـهـايـت بـه نـابـودى كـامـل مـحـكـوم شـونـد؛ فـراوانـى مـكـتـبـهـا و مـرامـهـاى مـضـمـحـل شـده در طـول تاريخ صحت اين ادّعا را اثبات مى كند، همانطور كه قرآن مجيد، با صراحت و قاطعيت اعلام مـى كـند كه پيامهاى باطل و غير الهى در گردونه شتابان تاريخ ، از مدار انديشه ها خارج مى شوند و بسان حبابى بر ديواره رودخانه هاى حيات آفرين معارف واقعى ، مى خشكند؛
(... كـَذلِكَ يـَضـْرِبُ اللّهُ الْحـَقَّ وَالْبـاطـِلَ فـَاَمَّا الزَّبـَدُ فـَيـَذْهـَبُ جـُفأً وَ اَمّا ما يَنْفَعُ النّاسُ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الاَْمْثالَ)(70)
خـداونـد، حق و باطل را چنين مَثَل مى زند، امّا كف (روى آب ) مى خشكد و نابود مى شود ولى آنچه بـه مـردم سـود مـى رسـانـد، در زمـيـن مـى مـانـد. خـداونـد ايـنـچـنـيـن مثال مى زند.
تـازه تـريـن ـ و نـه آخـرين ـ اين مكتبهاى پوشالى و ياوه سرا، گزافه هاى ماركسيسم بود كه حـدود 34 قـرن ، بـسـان ويـروسـى خطرناك به تخريب انديشه ها پرداخت و تارهاى عنكبوتى فلسفه علمى را به جاى كاخ طلايى انديشه مترقى جلوه گر ساخت و افكار ميليونها نفر را به بـازى گـرفـت و در نهايت ـ به تعبير امام راحل (ره ) ـ به موزه هاى تاريخ سپرده شد؛ چرا كه مانند ديگر مكاتب منقرض شده ، از محتوا، ويژگيها و كارآيى يك پيام الهى تهى بود، علاوه بر آنكه بر مبدأ پيام قابل اعتمادى متّكى نبود.
آنـان كه با عقل و خرد، سر و كار دارند، به خوبى در مى يابند كه تا پيام از شرايط كافى برخوردار نباشد، ره به جايى نخواهد برد، به اين داستان ، توجه كنيد:
مـعـروف اسـت كـه بـهـمـنـيار ـ شاگرد بوعلى سينا ـ به او گفته بود: اگر تو ادّعاى پيامبرى بـكـنـى بـا نـبوغى كه دارى ، موفق خواهى شد تا مردم را به گرد خود فراهم آورى و افكار و عقايد خويش را به آنان القا كنى ! بوعلى سينا ـ كه عاقلتر و زيركتر از آن بود كه تحت تأ ثـير اين سخنان قرار گيرد ـ با دليل و استدلال نتوانست بهمنيار را از اين پيشنهاد منصرف كند تـا ايـنـكه در زمستانى سرد با هم به سفر رفتند، نيمه شبى كه هوا بسيار سرد بود و برف مـى بـاريد، بوعلى خواهشى از بهمنيار كرد ولى او به بهانه هاى مختلف از برآوردن خواسته اسـتـاد خـود سـر باز زد، در همين اثنا كه آن دو مشغول بحث بودند، مؤ ذّنى از بالاى مناره مسجد، نـواى مـلكوتى اذان سر داد، بوعلى به بهمنيار گفت : اينك پاسخت را بگير! تو ـ كه شاگرد من هستى و سالها نزد من درس خوانده اى ـ يك خواسته مرا به خاطر برف و سرما اجابت نكردى ، ولى بـا گـوش خـود مـى شنوى كه يكى از پيروان پيامبر واقعى در همين سرما و پس از قرنها كـه از عـمـر آن پـيـامـبـر مـى گـذرد، بـالاى مـنـاره رفـتـه و مـردم را بـه سـوى پيام او فرا مى خواند.(71)
اينك سه محور ياد شده يعنى ؛ محتوا، ويژگيها و كارآيى پيام الهى را تبيين مى كنيم تا چيستى آن روشنتر گردد.
الف ـ محتوا
محتواى هر پيام ، ارتباط مستقيم با مبدأ آن دارد و در واقع ، اين منويات ، خواسته ها، اهداف ، آرمان و اراده مـبـدأ اسـت كـه پـيـام را ابـداع و ارسـال كـرده اسـت و بـه هـمـيـن دليـل تـحـت تأ ثير دانش ، توان و جايگاه مبدأ در جهان هستى و صفات و خصوصيات او قرار مى گـيـرد و مـى تـوانـد آيـيـنـه تـمـام نـمـاى مـبـدأ خـويـش بـاشـد و از درايـت و عقل و انديشه او خبر دهد، چنان كه امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
(يُنْبِئُ عَنْ عَقْلِ كُلِّ امْرٍِ لِسانُهُ وَ يَدُلُّ عَلى فَضْلِهِ بَيانُهُ)(72)
زبان هر كس از خرد وى خبر مى دهد و سخنش گواه دانش اوست .
يعنى هر چه شخص از كمالات بيشترى برخوردار باشد، محتواى پيام او نيز عاليتر خواهد بود. پيام الهى نيز از اين قانون مستثنى نيست ، همان گونه كه امام على (ع )در اين باره مى فرمايد:
(فـَتـَجـَلّى لَهـُمْ سـُبـْحـانـَهُ فـى كـِتـابـِهِ مـِنْ غـَيـْرِ اَنْ يـَكـُونـُوا رَأَوْهُ بـِمـا اَراهـُمْ مـِنـْ قُدْرَتِهِ)(73)
خداوند سبحان در قرآن مجيد، با قدرت نمايى خويش ، براى مردم ، تجلّى كرد، بدون آنكه آنان او را ببينند.
هـمان گونه كه قدرتش را نشان داد، علم و نعمت ، لطف و رحمت ، حيات و بصيرت و ديگر صفات كمال خويش را نيز به آنان نمود و از اسماى حسناى خود سخن گفت تا مخاطبانش بدانند كه پيام الهى چون از مبدأ خير و بركت و نيكى و سعادت صادر شده و همه خوبيها در او جمع است و ناروا در سـاحـت مـقـدسـش راه نـدارد، پـيـام او نـيـز، چـه از نـظـر مـحـتـوا و چـه از نـظـر شـكـل و قـالب ، عـاليـتـريـن پـيـامـى اسـت كـه صـادر شـده و بـرتـر از آن ، هـرگـز قابل تصوّر نيست . به دو آيه زير دقت كنيد:
(... وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَديثاً)(74)
چه كسى از خدا راستگوتر است .
قطعاً هيچ كس ! و او راستگوترين گوينده است ، پس سخن و پيام او نيز بهترين است ؛
(وَاتَّبِعُوا اَحْسَنَ ما اُنْزِلَ اِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ...)(75)
بهترين چيزى را كه از سوى پروردگارتان فرود آمده ، پيروى كنيد.
پيام الهى از عمق ، گستردگى و جذّابيت بى انتها برخوردار است و دلهاى پاك و بى زنگار را خـيـلى سـريـع بـه سـوى خـود جـذب مـى كـنـد و پـيـرو جـوان ، عـالم و جـاهـل ، زن و مـرد و هـمـه اقـشـار و انـواع انـسـانـهـا را از زلال كوثر خويش سيراب مى سازد به تعبير رسول خدا(ص ):
(اَلْقُرْآنُ مَأْدَبَُْ اللّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدَبََْ اللّهِ مَااسْتَطَعْتُمْ)(76)
قرآن سفره (معارف ) الهى است و تا مى توانيد از سفره الهى توشه برگيريد.
و چـون سـفـره خـداسـت ، هـرگـز غـذاهـايش پايان نمى پذيرد و هيچ كس نيز از كنار آن گرسنه بـرنـمـى خـيزد، همانطور كه غذاهاى اين سفره گسترده از گزند كهنه شدن و فرسايش در امان است ؛ امام رضا(ع ) از پدرش نقل مى كند كه فرمود:
(مردى از امام صادق (ع ) پرسيد: چه رازى در قرآن نهفته است كه هر چه بيشتر منتشر مى گردد و تدريس مى شود، بر خرّمى آن مى افزايد؟ امام پاسخ داد:
(لاَِنَّ اللّهَ تـَبارَكَ وَ تَعالى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ وَ لا لِناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فى كُلِّ زَمانٍ جَدى دٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضُّ اِلى يَوْمِ الْقِيامَِْ)(77)
زيـرا خـداونـد بزرگ ، قرآن را براى برهه خاصّى از زمان يا قشر خاصّى از مردم قرار نداده است ؛ در نتيجه ، در هر زمانى ، جديد و پيش ‍ هر گروهى ، تا قيامت ، شاداب و خرّم است .
ب ـ ويژگيها
چـون پيام الهى از بهترين مبدأ صادر شده و از برترين محتوا برخوردار است ، به طور طبيعى داراى ويـژگـيـهـاى مـتـعـدّدى اسـت كه آن را از ديگر پيامها ممتاز گردانيده است ؛ شمارش همه آن ويژگيها در حد گنجايش اين جزوه نيست ولى اهمّ آنها را به اختصار بيان مى كنيم .
1 ـ حق بودن
خـداونـد خـود، حـقّ مـطـلق اسـت و آنـچـه بـه او نـسـبـت دارد يـا فـعـل اوسـت و از او صـادر مـى شـود، جـز حـقّ نـمـى تـوانـد بـاشـد. بـه هـمـيـن دليل پيام الهى ، سراسر حقّ و حقيقت است ؛
(تِلْكَ اياتُ الْكِتابِ وَالَّذى اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ...)(78)
ايـنـهـا آيـات كـتـاب آسـمـانـى اسـت و آنـچـه از سـوى پـروردگـارت بـر تـو نازل شده ، حق است .
وقتى مجموع پيام الهى حق شد، اجزاى آن نيز حق است ، بنابراين احكام قرآن ، اخبار از گذشته و آيـنـده ، عـنـاويـن مـربـوط بـه مـبـدأ و معاد، نظريات پيرامون آفرينش مُلك و ملكوت ، اعتقادات ، اخـلاقيات ، تاريخ ملّتها و پيامبران ، ضرب المثلها و حتى داستانهايى كه در آن است ، جملگى عـيـن حـقـيـقـت اسـت و هـرگـز و هـم و خـيال و ياوه و گزاف در آن يافت نمى شود چنان كه درباره داستانهايش فرمود:
(اِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلا اللّهُ وَ اِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ)(79)
ايـن هـمـان داستان سرايى واقعى و حق است و خدايى جز اللّه نيست و همانا خدا، همان عزيز و حكيم است .
هـمچنين پيام الهى در پى حق بودن ، عزيز و نفوذناپذير نيز هست و هيچ قدرتى نمى تواند آن را تـحـت تـأ ثـيـر قـرار دهـد يـا در آن نـفـوذ كـنـد، هـمـيـنـطـور هـيـچ يـاوه اى در گـذشـتـه و حال و تا قيامت بدان راه نخواهد يافت :
(... اِنَّهُ لَكـِتـابٌ عـَزيـزٌَ لا يـَأْتـيـهِ الْبـاطـِلُ مـِنْ بـَيـْنِ يـَدَيـْهِ وَ لا مـِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ)(80)
بـه طـور قـطـع ، ايـن كـتابى شكست ناپذير است ؛ هيچ گونه باطلى ، نه از پيش رو و نه از پشت سر به سراغش نمى آيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته پرستش ، فرود آمده است !
هـمـچـنين نه بامسائل علمى ، نقض مى شود و نه بامسائل دينى (81) (كه در اديان ديگر هست .)
2 ـ ترديد بردار نبودن
پـيـام الهى به گونه اى است كه از يكسو صدور خود از مبدأ الهى را ثابت مى كند و هرگونه شك و ترديد را مى زدايد و از سوى ديگر متن و محتواى خود را محكم و يقينى مى داند و هيچ ريب و شكّى را به متن خود راه نمى دهد:
(وَ مـا كـانَ هـذَا الْقـُرْآنُ اَنْ يـُفـْتـَرى مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لارَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْع الَمينَ)(82)
امـكـان نـدارد كـه ايـن قـرآن بـه جز خدا نسبت داده شود و ليكن تصديق كننده كتابِ پيش از خود و تفصيل آن است ؛ شكى در آن نيست ؛ از جانب پروردگار جهانيان است .
آيت اللّه جوادى آملى در اين باره مى نويسد:
يـكـى از مـهـمترين چيزهايى كه قرآن روى آن تكيه دارد، مسأ له ادّعا و دعوت است ؛ قرآن مجيد يك ادّعـا و داعـيـه دارد و يـك دعـوت ؛ ادّعـايـش ايـن اسـت كـه كـلام خـداسـت و دعـوتـش بـه مـعـارف و اصـول ديـن اسـت ... هـم مـحتواى پر بار قرآن ، مصون از ريب و شك است و ريب بردار نيست و هم ادّعاى قرآن ، كه كلام خداست ، ريب بردار نيست . هم سند، هم متن ، هم استناد اين كلام به خدا و هم محتواى اين كلام و هم داعيه اش و هم دعوتش ، همه مصون از شك اند.)(83)
3 ـ متين و مبين بودن
پيام خدا از يكسو متين ، وزين ، سنجيده و سنگين است و از سبك گويى ، شوخى ، گزافه بافى و سخنان كم مغز و متزلزل مبرّاست ، همانطور كه خود مى گويد:
(اِنّا سَنُلْقى عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً)(84)
ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.
همچنين بلند مرتبه و حكيم است ؛
(وَ اِنَّهُ فى اُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِىُّ حَكيمٌ)(85)
و همانا قرآن در امّالكتاب (لوح محفوظ) نزد ما، بلند پايه و استوار است .
ولى از سوى ديگر، بسيار صريح ، روشن ، آسان فهم و بدون اغلاق و پيچيدگى است ؛
(... قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ)(86)
از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد.
بـرايـن اسـاس ، هـيچ گونه تاريكى و ابهام و پنهانكارى در پيام الهى نيست و مخاطبان آن به آسـانـى آن را درك مـى كـنند و هركس به زبان عربى ـ كه زبان قرآن است ـ آشنا باشد، معناى آيات زيباى آن را مى فهمد، همانگونه كه معناى جملات ديگر عربى را مى فهمد و بناى خداوند نيز بر اين بوده كه مردم پيامش را به آسانى دريابند، از اين رو فرمود:
(وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ)(87)
ما قرآن را براى يادگيرى ، آسان ساختيم ، آيا كسى هست كه متذكّر شود؟
و ايـن سـاده گويى ، هرگز از متانت و وزين بودن آن نمى كاهد و هيچ منافاتى با عميق بودن و بـطـن و تـأ ويـل داشـتـن آيـات الهـى ندارد، بلكه از نشانه هاى اعجاز و الهى بودن آنهاست كه عـمـيـقـتـريـن مـطـلب را در سـاده تـريـن جـمـلات و زيـبـاتـريـن شـكـل بـراى مردم بيان مى كنند تا هر كس به اندازه فكر و ظرفيت علمى خويش ، از آن بهره مند گردد.
4 ـ جامع و كامل بودن
قـرآن ، كـتـاب انـسـان سـازى اسـت و بـا شـنـاخت كامل و همه جانبه اى كه خالق هستى از انسان و نيازهاى انسانى او دارد، قرآن را به گونه اى طراحى كرده و فرستاده كه انسان را در رسيدن بـه تـكـامـل و سـعـادت ، يـارى بـخـشد و همه ابعاد انسانى او را سيراب سازد به تعبير علاّمه طباطبايى :
قـرآن مـجـيـد مشتمل بر هدف كامل انسانيت است و آن را به كاملترين وجه بيان مى كند؛ زيرا هدف انـسـانـيـت ، كـه بـا واقـع بـيـنـى سـرشـتـه شـده ، جـهـان بـيـنـى كـامـل و بـه كـار بـسـتـن اصـول اخـلاقى و قوانين عملى است . كه مناسب و لازمه همان جهان بينى باشد ـ و قرآن مجيد، تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد.(88)
و انسان را در فكر و عمل به بهترين وجه راهنمايى مى كند؛
(... يَهْدى اِلَى الْحَقِّ وَ اِلى طَريقٍ مُسْتَقيمٍ)(89)
(قرآن ) به سوى حق و راه راست هدايت مى كند.
هـمـچـنين قرآن در هدايت فكرى و عملى از هيچ نكته اى فروگذار نكرده و جايى براى اظهار نظر ديگران باقى نگذاشته است :
(وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىٍْ وَ هُدًى وَ رَحْمًَْ وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ)(90)
مـا كـتـاب (قرآن ) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و (مايه ) هدايت و رحمت و بشارت مسلمانان است .
همچنين قرآن ، علاوه بر معارف بلند و عميقى كه خود براى اوّلين بار براى بشر مطرح ساخته ، همه آنچه را كه پيامهاى آسمانى پيشين آورده بودند، با خود دارد كه نشان جامعيت آن است ؛
(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذى اَوْحَيْنا اِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ اِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى ...)(91)
(خـداونـد) آيـيـنى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم .
چـهار پيامبر اولوالعزم كه نامشان در اين آيه آمده ، صاحب شريعت بوده اند و بقيه پيامبران كه در فـاصـله زمـانـى مـيـان شـرايـع ياد شده مبعوث مى گشته اند، از آنها تبليغ مى كرده اند تا شـريـعـت اسـلام نـازل شـد كـه جـامع شرايع چهارگانه و معارف مهمّ ديگر است و پيامبرش نيز اشرف و افضل از آن چهار پيامبر(ع ) است .(92)
5 ـ جاويد و جهانى بودن
آنچه پيشتر ـ بويژه در چهاربند ياد شده ـ آورديم براى اثبات جاودانگى و جهانى بودن پيام الهى كافى است : وقتى پيامى از آفريدگار جهان صادر شود كه علم و قدرتش بى انتهاست ، وقـتـى پـيـامـى حـق بـاشـد، مـتـيـن و مـبـيـن بـاشـد، جـامـع و كامل باشد و هيچ شك و ترديدى بدان راه نيابد چنين پيامى سزاوار است كه براى هميشه بماند و همه خلق را نيز هدايت نمايد.
علاوه بر اين چون پيام الهى ، حق است و از مبدأ حق صادر شده و صدور آن نيز بحق بوده هرگز به وادى عدم راه نمى يابد و همانگونه كه در حدوث خود متكى به خدا بوده ، در بقا نيز به او متكى است ؛ چنان كه فرمود:
(وَ بـِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذيراًَ وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النّاسِ...)(93)
مـا قـرآن را بـه حـق نـازل كـرديـم و بـه حـق نـازل شـد و تـو را جـز بـشـارت دهنده و بيم دهنده نفرستاديم و قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم (فرستاديم ) تا آن را بر مردم بخوانى .
جـمـله آخـر آيـه نـيـز بـر جـهانى بودن پيام الهى تصريح دارد و مراد از (الناس ) همه مردمند همانگونه كه در جاى ديگر فرمود:
(وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ كافًَّْ لِلنّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ)(94)