تبليغ در قرآن

علی اصغر الهامي نيا

- ۶ -


(... كُلَّما جأَ اُمًَّْ رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَاَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ اَحاديثَ...)(232)
هر زمان پيامبرى براى (هدايت ) امّتى آمد، او را تكذيب كردند ولى ما آنها را يكى پس از ديگرى هلاك كرديم و (داستان ) آنان را زبانزد ديگران قرار داديم .
مـبـلّغ بـراى شـكستن سدّ تكذيب ، هوچيگرى ، جو سازى ، تبليغات سؤ و آزار و اذيت دشمنان دين خـدا و حـتـى نادانى دوستان ، بايد به سلاح كارساز (صبر و مقاومت ) مسلّح شود تا بخوبى از عـهـده پـيـامـگـزارى بـرآيـد. پـيـامبران و مبلّغان برزگ الهى به زينت بردبارى و پايدارى آراسـتـه بوده اند و همين اوصاف نقش مهمّى در تثبيت ، انتشار و جاودانگى دين خدا داشته است . آن مـردان مـقـاوم ، كـوه آسا در برابر گردبادهاى مخالف ايستادگى كردند و ناملايمات و مشكلات طـاقت فرسا را در درياى صبر و حلم خويش هضم نمودند و با دلگرمى و اتكاى به مبدأ پيام ، رسالت مقدس خويش را به اتمام رساندند، چنان كه قرآن كريم در وصفشان فرمود:
(قـَدْ نـَعـْلَمُ اِنَّهُ لَيـَحـْزُنـُكَ الَّذى يـَقـُولُونَ فـَاِنَّهـُمْ لا يـُكـَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظّالِمينَ بِآياتِ اللّهِ يـَجـْحـَدُونََ وَ لَقـَدْ كـُذِّبـَتْ رُسـُلٌ مـِنْ قـَبـْلِكَ فـَصـَبـَرُوا عـَلى مـا كـُذِّبـُوا وَ اُوذُوا حـَتّى اَتاهُمْ نَصْرُنا...)(233)
مـا مـى دانـيـم كه گفتار آنان تو را غمگين مى كند ولى (غم مخور و بدان كه ) آنها تو را تكذيب نـمـى كـنـند بلكه ظالمان ، آيات خدا را انكار مى كنند. پيش ‍ از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند ولى در برابر تكذيبها شكيبايى كردند و آزار ديدند تا اينكه يارى ما به آنها رسيد.
و نيز آن را لازمه پيامبرى ـ آن هم در سطح عالى و اولوالعزمى ـ دانسته ، مى فرمايد:
(فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ اوُلُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ...)(234)
پس صبر كن ، همان گونه كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند و براى (عذاب ) آنان شتاب مكن .
همين طور صبر و استقامت ، شرط لازم براى احراز مقام والاى امامت است ، كه رهبرى همه جانبه دينى از جمله تبليغ پيام الهى را شامل مى شود:
(وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمًَّْ يَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِاياتِنا يُوقِنُونَ)(235)
و از آنـان ، امـامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند، چون شكيبايى ورزيدند و به آيات ما يقين داشتند.
كـمـّيـت و كيفيّت صبر و استقامت نيز در صحنه هاى گوناگون جنگ روانى و تبليغاتى يكسان و يـكـنـواخـت نـيـست و تا حدود زيادى بستگى به گستره و فشار هجوم تبليغى دشمن دارد به همين دليـل مـبـلّغ بـايـد با هشيارى و تيزبينى ، ترفندهاى فرهنگى دشمن را شناسايى كند و ضمن استوارى و مقاومت ، به حملات كوبنده و خنثى كننده ادامه دهد تا پس از نابودى ماشين تبليغاتى دشـمـن بـه نشر فرهنگ خودى اقدام نمايد و هيچ گاه نبايد فكر خالى كردن سنگر ديدبانى از مرزهاى عقيده را به ذهن خويش راه دهد گرچه اين مبارزه بسيار طولانى و طاقت فرسا شود!
حـضـرت مـوسى (ع ) پس از مبارزات طولانى و نابرابر با دستگاه ستمگر فرعونى ، آنان را نفرين كرد و گفت :
(... رَبَّنـَا اطـْمـِسْ عـَلى اَمـْوالِهـِمْ وَاشـْدُدْ عـَلى قـُلُوبـِهـِمْ فـَلا يـُؤْمـِنـُوا حـَتـّى يـَرَوُا الْعـَذابـَ الاَْليمَ)(236)
پـروردگـارا! اموالشان را نابود كن و دلهايشان را سخت و سنگين ساز به گونه اى كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند.
خداوند در پاسخ او فرمود:
(قالَ قَدْ اُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقي ما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبي لَ الَّذي نَ لا يَعْلَمُونَ)(237)
گفت : (دعاى شما پذيرفته شد؛ استقامت به خرج دهيد و راه نادانان را پيروى نكنيد.)
مرحوم طبرسى در تفسير اين آيه مى نويسد:
(بـر فـرمـانى كه يافته ايد، ثابت قدم باشيد كه عبارت است از دعوت مردم به ايمان آوردن به خدا و بيم دادن و نصيحت كردن آنان و از امام صادق (ع ) روايت شده كه فاصله دعاى حضرت موسى (ع ) تا نابودى فرعونيان ، چهل سال بود.)(238)
بـنـابـرايـن حـضـرت مـوسـى (ع ) پـس از گـفـتـگـوى بـا خـدا و نـفـريـن فـرعـونـيـان ، چهل سال ديگر در سخت ترين شرايط استقامت ورزيد و به تبليغ و هدايت مردم ادامه داد با اينكه رويـارويـى و مـقـابـله بـا دسـتـگـاه قـدرتـمـنـد فـرعـون در آن شـرايـط، بـسـيـار فرساينده و مـشـكل بود و اراده اى پولادين و عزمى راسخ مى طلبيد كه از يكسو در جبهه هاى متعدد فرهنگى و روانى ـ كه از سوى دشمن گشوده مى شد ـ از دين خدا پاسدارى كند و از سوى ديگر، مردم را در برابر تهاجمات دشمن ، مقاوم و صبور بار بياورد.
مـبـلّغـان مـقـاوم : با اينكه ويژگى صبر و مقاومت در همه مبلّغان الهى كم و بيش وجود داشته ولى بـرخـى از آنـان از برجستگى خاصّى در اين مورد برخوردار بوده اند كه به چند نمونه اشاره مى كنيم :
حـضـرت نـوح (ع )، از پـيامبران اولوالعزم است كه نام او 43 مرتبه در 28 سوره قرآن تكرار شـده و بـه داستان زندگى او، تبليغات ، استقامت ، حق گويى و خداخواهى او پرداخته شده است به گونه اى كه مى توان آن بزرگوار را به عنوان (مقاومترين مبلّغ ) مورد تمجيد قرار داد و از او الگو گرفت . خداوند مى فرمايد:
(وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ اَلْفَ سَنٍَْ اِلاّ خَمْسينَ عاماً...)(239)
مـا نـوح را بـه سـوى مـلّتـش فـرسـتـاديـم و او در مـيـان آنـان 950 سال درنگ كرد.
آن اسـوه صـبـر و مـقـاومـت در طـول ايـن مـدّت مـديـد، كـه بـه تـبـليـغ و دعـوت مـردم اشـتـغال داشت بسيار جفا و اذيت ديد؛ آن نابخردان گاه چنان گلوى پيامبر خدا را مى فشردند كه بيهوش مى افتاد ولى وقتى به هوش مى آمد، آنان را دعا مى كرد و مى گفت : (خدايا مرا و قومم را بـيـامـرز، ايـنـان نـادانـنـد!) و آن گـاه كـه از هـدايـت نـسـل مـوجـود نـاامـيـد مـى شـد، بـه انـتـظـار نـسـل بـعـد مـى نـشـسـت ولى نـسـل ديـگـر نـيـز وقـتـى بـا سخنان سعادتبخش او رو به رو مى شد، از پذيرفتن آن دريغ مى ورزيـد و عـدّه اى آن حـضـرت را كـتـك مـى زدنـد و در هـم مـى كـوبـيـدنـد و بـه داخل خانه مى انداختند و گمان مى كردند كه مرده است ! امّا آن صبور مقاوم ، وقتى تجديد قوا مى كرد، دوباره به ميان مردم مى رفت و آنان را به سوى خدا دعوت مى كرد(240) و با اين كه جز عدّه اى اندك به او ايمان نياوردند:
(... وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلاّ قَليلٌ)(241)
جز عدّه اندكى همراه او ايمان نياوردند.
و حتى وقتى خداوند اراده كرد كه كافران را ـ به نفرين نوح (ع ) ـ غرق كند و به او دستور داد كه كشتى بسازد، آنان باز هم از اذيت و آزار او دست نكشيدند:
(وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلاٌَ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ...)(242)
او مـشـغـول سـاخـتـن كـشـتى بود و هر گاه اشراف ملّتش بر او مى گذشتند، او را به استهزا مى گرفتند.
آن مبلّغ بزرگ ، به حقّانيّت كار خود و فراگير شدن كلمه توحيد ايمان داشت و مى دانست براى براندازى كفر و شرك ، بايد پايدار و استوار بود.
حضرت موسى (ع ) نيز از پيامبران اولواالعزم بود و داستانش ‍ بيش از ساير پيامبران در قرآن تـكرار شده است . وى در برابر مكر و حيله دشمن و اذيت و آزار دوستان پايمردى و استقامت وصف نـاپـذيـرى از خـود نـشـان داد و الگوى صابران موحّد و مبلّغان راه خدا شد، شايد بتوان گفت ، زنـدگـى هـيـچ پـيامبرى مانند زندگى او، پرماجرا و با فراز و نشيب نبوده است ؛ او با دستگاه سـتـمـگـر فـرعـون بـه مـقـابـله بـرخـاسـت و بـا مـقـاومـت و پـشـتـكـار، بـنـى اسـرائيـل را از چنگال فرعون خون آشام نجات داد و با انجام رسالت الهى خويش آن قوم لجوج را بـه مـعـارف ديـنـى آشـنـا سـاخـت ولى پـس از آنـكـه چـهـل شـبـانـه روز از آنـان جـدا شـد و بـه مـنـاجـات پروردگار پرداخت ، مرد حيله گرى به نام (سـامـرى ) بـا سـاخـتن گوساله اى زرّين ، مردم را از توحيد، به گوساله پرستى كشاند و بـيـشـتر زحمات حضرت موسى (ع ) را بر باد داد ولى آن پيام آور صبور و با اراده ، با عزمى راسخ به بازسازى فكرى و عقيدتى ملّت خويش همّت گماشت و به مدد الهى خط مستقيم توحيد را امـتـداد بـخـشـيـد، گـرچـه بـا لحـنـى گـلايـه آمـيـز بـه اسرائيل زادگان فرمود:
(... يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونِنى وَ قَدْ تَعْلَمُونَ اَنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَيْكُمْ...)(243)
اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيد با اينكه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شمايم ؟!
پـيـامـبـر خاتم (ص ) نيز براى تثبيت آخرين پيام الهى ، پايمردى و شكيبايى زايدالوصفى از خـود بـروز داد و هـرگـز كـمـتـريـن سـسـتى و اهمالى از او مشاهده نشد با اينكه دشمنان اسلام از نـخـستين روزهاى دعوت تا سالهاى نهايى عمر آن حضرت از هيچ توطئه و آزار و اذيت حتى جنگ و كـشـتـارى عـليه او و پيروانش دريغ نكردند، حتى او را از زادگاه و خانمان خويش اخراج كردند، امـوال او و مـسـلمـانـان مـكـه را مصادره نمودند، نسبتهاى دروغ و توهين آميزى چون ؛ ساحر، شاعر، مـجـنـون ، دروغپرداز و مانند آن به او دادند، دست به غوغا سالارى ، جوسازى ، تكذيب و شايعه پراكنى عليه او زدند تا آنجا كه آن نخبه جهان آفرينش فرمود:
(ما اُوذِىَ نَبِىُّ مِثْلَ ما اُوذيتُ)(244)
هيچ پيامبرى مانند من اذيت و آزار نديد.
بـا ايـن وصـف از ثـبات و پايدارى او ذرّه اى كاسته نشد. حتّى مردم كارشكن و معاند را نفرين هم نكرد بلكه مى فرمود:
(اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمى اِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ)(245)
خدايا ملّت مرا بيامرز؛ آنان نادانند.
زيرا قرآن مجيد، استقامت را توأ م با دعوت دانسته ، به آن حضرت فرموده بود:
(فـَلِذلِكَ فـَادْعُ وَاسـْتـَقـِمْ كـَمـا اُمـِرْتَ وَ لا تـَتَّبـِعْ اَهـْوأَهـُمْ وَ قـُلَ امـَنـْتُ بـِمـا اَنـْزَلَ اللّهُ مـِنـْ كِتابٍ)(246)
بدين خاطر (مردم را به سوى خدا) دعوت كن و استقامت ورز، همانطور كه فرمان يافته اى ، و از خـواهـشـهـاى آنـان پـيـروى نـكـن و بـگـو: (بـه هـر كـتـابـى كـه خـداونـد نازل فرموده ، ايمان آورده ام .)
بـراى پـويـايى و پايندگى دين خدا و داغ بودن تنور تبليغ به سوى حق ، امّت اسلامى نيز بـايـد بـه پـايمردى و صبورى پيامبر خويش ، اقتدا كند و در راه تبليغ ، از آن حضرت ، درس بـيـامـوزد، بـديـن سـبـب قرآن كريم از پيروان واقعى پيامبر(ص ) خواسته است كه همانند رهبر خويش ، پايدار و مقاوم باشند:
(فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا اِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ)(247)
پـس هـمـان گـونـه كـه فرمان يافته اى ، استقامت كن و كسانى كه با توبه سوى خدا آمده اند (بايد استقامت كنند) و سركشى نكنيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است .
همچنين پيش بينى مى كند كه آنان از سوى دشمنان اسلام ، با سنگ اندازى و مزاحمتهاى فراوانى رو بـه رو خـواهـنـد شـد و بـايد خود را براى رويارويى با آنان آماده كنند و به سلاح صبر و تقوا مجهّز شوند.(248)
9 / 3 ـ صلابت و شجاعت
پـيـشـتـر يـادآور شديم كه دشمنان پيام الهى ، بدون استثنا در هر عصر و ديارى ، به شكلهاى گـونـاگـون ، در بـرابـر مـؤ منان و مبلّغان دين خدا مى ايستند، گاه مزاحمت به وجود مى آورند و گاه جنگهاى تمام عيار بر ضدّ آنان به راه مى اندازند و هدف نهايى آنها برچيدن بساط دين و ديندارى و به زير سلطه كشيدن متدينان است و به تعبير قرآن مجيد:
(وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ...)(249)
هرگز يهود و مسيحيان از تو راضى نخواهند شد تا از آيين آنان پيروى كنى .
استراتژى كافران را نيز در برخورد با مؤ منان ، چنين ترسيم مى كند:
(وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ امَنُوا اتَّبِعُوا سَبيلَنا...)(250)
كافران به مؤ منان مى گويند: (شما از راه و رسم ما پيروى كنيد.)
با چنين اوصافى ، بر مبلّغ اسلامى ، واجب است كه از صلابت ، شجاعت ، اعتماد به نفس و قاطعيت بـالايـى بـرخـوردار بـاشـد تـا بـتـوانـد در بـرابـر تـهـديـد، ضـرب و شـتـم ، اخـراج ، قـتـل و هـرگـونـه حـركـت ايـذايى دشمنان دين خدا ايستادگى كند و رسالت خويش را به پايان رساند.
پـيـام آوران الهـى ، چون به پيام ، مبدأ ، اهداف ، حقّانيت و پيروزى آن ، ايمان دارند و هيچ چيز و هـيـچ كـس را جـز خـدا قـادر و فعّال ما يشأ نمى دانند، هيچ گونه ترس يا واهمه و اضطراب به درون خويش ، راه نمى دهند، همان طور كه قهرمان توحيد و بت شكن دوران ، حضرت ابراهيم (ع )، به تنهايى در برابر انبوه بت پرستان مى ايستد، بتهايشان را خرد مى كند و با شجاعت وصف ناپذيرى فرياد مى زند:
(... وَ لا اَخـافُ مـا يـُشـْرِكـُونَ بـِهِ... وَ كـَيـْفَ اَخـافُ مـا اَشـْرَكـْتـُمْ وَ لا تَخافُونَ اَنَّكُمْ اَشْرَكْتُمْ بِاللّهِ...)(251)
من از (شما و) آنچه همتاى خدا قرار مى دهيد نمى ترسم ... چگونه من از بتهاى شما بترسم ولى شما از اين كه براى خدا شريك قرار داده ايد، هراسى نداريد؟!
هـمـين طور سه تن از پيامبران الهى ، براى تبليغ به منطقه اى رفتند و با قاطعيت و صلابت ، بـه ابـلاغ پـيـام الهى پرداختند و با سخنان منطقى به ارشاد و هدايت مردم همّت گماشتند و با ايـنـكـه از سـوى آنـان بـه سـنـگـسـار شـدن و شـكـنـجـه سـخـت ، تـهـديـد شـدنـد، هـراسـى به دل راه ندادند و بر انجام رسالت خويش ، پاى فشردند:
(قـالُوا اِنـّا تـَطـَيَّرْنـا بـِكـُمْ لَئِنْ لَمْ تـَنـْتـَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لََيمَسَّنَّكُمْ مِنّا عَذابٌ اَليمٌَ قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ اَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ)(252)
گـفـتـنـد: مـا شـمـا را بـه فـال بـد گرفتيم و اگر دست برنداريد، سنگسارتان خواهيم كرد و شـكـنـجـه دردنـاكـى از مـا بـه شـمـا خواهد رسيد. گفتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد، بلكه شما گروهى اسرافكاريد.
راز شـجـاعـت مـبـلّغـان : بـصيرت و ايمان مبلّغ نسبت به درستى راهى كه انتخاب كرده و يقين به انـحـرافـى بـودن راههاى ديگر، عزم او را جزم كرده و همه توانش را در تثبيت محتواى پيام الهى به كار مى اندازد و اسباب و عوامل مزاحم را حقيرتر از آن مى بيند كه مانع گسترش فرمان خدا شـوند، يا مبلّغ را از ادامه راه باز دارند. اين حالتِ توان بخش و تحرّك زا در نهايت به حاضر و نـاظـر دانـسـتـن خـدا مـى انـجـامـد و مـبـلّغ بـا پـشـتـگـرمـى به ذات مقدّس او با قاطعيت و شجاعت زايـدالوصـفى به عمليات پيام رسانى اقدام مى كند. در قرآن مى خوانيم كه خداوند هنگام اعزام حضرت موسى و هارون (ع ) به سوى فرعون ، به آنان ، قوّت قلب داد:
(قـالا رَبَّنـا اِنـّا نـَخـافُ اَنْ يـَفْرُطَ عَلَيْنا اَوْ اَنْ يَطْغىَ قالَ لا تَخافا اِنَّنى مَعَكُما اَسْمَعُ وَ اَرى )(253)
گـفـتـنـد: پـروردگـارا از ايـن مـى تـرسيم كه بر ما پيشى گيرد يا سركشى كند. (خدا) گفت : نترسيد، من با شما هستم : مى شنوم و مى بينم .
ديدگاه امير مؤ منان (ع ) نيز اين است كه حلم و بردبارى ، انسان را در جايگاه رفيع شجاعت مى نشاند و بر جهل و جاهل چيره مى سازد:
(اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ الْجَهْلَ بِالْعِلْمِ)(254)
آگـاهـى بـه مـبـدأ و مـعاد، پاداش و جزا، دوزخ و بهشت و جاودانگى آنها انگيزه اى است كه همواره مـبـلّغ را بـر هـمـه عـوامـل بـازدارنده مى شوراند و در صراط مستقيم تبليغ تا پاى جان پيش مى برد.
قـرآن مـجـيد در سوره (يس ) داستان مبلّغ قهرمانى را آورده كه با بصيرتى ژرف و ديدگاهى الهى به تبليغ دين او پرداخته و از دور دستهاى شهر به يارى فرستادگان خدا شتافته است ، آن گاه مردم را مورد خطاب قرار داده و با شجاعتى وصف ناپذير و منطقى محكم به تبيين اهداف خـيـرخـواهـانه پيامبران همّت گماشته است و از انبوه حاضران خواسته كه در برابر سخنان حق فرستادگان الهى ، تسليم شوند تا سعادت خويش را تضمين كنند. ولى آن نابخردان نه تنها سخنان دلنشين او را نشنيده گرفتند بلكه با جسارت و شقاوت بر سر آن مرد خدا ريختند و با ضـربـات كـوبـنـده و پـى در پـى خـود او را از پـاى درآوردنـد.(255) خـداونـد ضـمـن تجليل از اين مبلّغ شهيد و يادكرد داستان او در قرآن ، فرجامش را چنين ترسيم كرد:
(قـيـلَ ادْخـُلِ الْجـَنََّْ قـالَ يـا لَيـْتَ قـَوْمـى يـَعـْلَمـُونََ بـِمـا غـَفـَرَلى رَبـّى وَ جـَعـَلَنـى مـِنـَ الْمُكْرَمينَ)(256)
بـه او گـفـته شد: داخل بهشت شو! گفت : اى كاش ملّت من به آنچه پروردگارم بر من بخشيد و مرا از بزرگواران قرار داد، آگاه مى شدند.
ترس و سازش ممنوع : با توجه به حجم و ابعاد گسترده مزاحمتهاى دشمنان دين خدا هراس مبلّغ و سازشكارى او با مخالفان به منزله انتحار و نقض غرض مى شود و ميدان را براى آنان خالى مى كند يا دين خدا را بى خاصيت مى سازد يا ملعبه دست دشمنان قرارمى دهد. پس يك مبلّغ واقعى و كـارآمـد هـرگـز نـبـايـد از فـعـاليـتـهـاى مـخـرّب دشـمـن ، هـراسـى بـه دل راه دهـد و يـا نااميد شود و در سنگر تبليغاتى ، سستى و مسامحه ورزد، همچنان كه مجاز نيست تـحـت فـشـار دشـمـنان تن به سازش داده به ميل آنان رفتار كند. همان گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد:
(اَلَّذيـنَ يـُبـَلِّغـُونَ رِسـالاتِ اللّهِ وَ يـَخـْشـَوْنـَهُ وَ لا يـَخـْشـَوْنَ اَحـَداً اِلا اللّهَ وَ كـَفـى بـِاللّهـِ حَسيباً)(257)
كسانى كه رسالتهاى خدا را تبليغ مى كنند و از او مى ترسند و از احدى جز خدا نمى ترسند و همين بس كه خدا حسابگر است .
علاّمه طباطبايى (ره ) در تفسير اين آيه مى نويسد:
گر چه محتواى آيه ، نفى ترس و خشيت در تبليغ است ولى پيامبران الهى در هيچ يك از كردار و گفتارشان ، از كسى واهمه اى نداشتند زيرا همه كارهاى آنان همانند گفتارشان ، از باب تبليغ بود و نترسيدن در تبليغ ، شامل همه كارهاى آنان مى شود.(258)
مـعـادله ديـگـرى را نـيـز مـى تـوان از آيـه بـه دسـت آورد بـه ايـن شـكـل كـه : هر كسى از خدا بترسد، از ديگران نمى ترسد و هر كس از غير خدا بترسد، خوف و خشيت الهى ندارد، در روايت حضرت صادق (ع ) مى خوانيم :
(مـَنْ خـافَ اللّهَ اَخـافَ اللّهُ مـِنـْهُ كـُلَّ شـَىٍْ وَ مـَنْ لَمْ يـَخـَفِ اللّهَ اَخـافـَهُ اللّهُ مـِنْ كـُلِّ شَىٍْ)(259)
هـر كـس از خدا بترسد، خداوند، همه چيز را مرعوب او مى كند و هر كس از خدا نترسد، خدا او را از همه چيز مى ترساند.
امير مؤ منان (ع ) طى نامه اى به محمد بن ابى بكر مى نويسد:
(اُوصـيـكَ بِسَبْعٍ هُنَّ جَوامِعُ الاِْسْلامِ؛ تَخْشَىَ اللّهَ عَزَّوَ جَلَّ وَ لا تَخْشَى النّاسَ فِى اللّهِ... وَ لا تَخَفْ فِى اللّهِ لَوْمََْ لائِمٍ)(260)
تو را به هفت چيز سفارش مى كنم كه آنها چكيده اسلامند؛ از خداى بزرگ بترسى و در راه خدا از مردم نترسى ... در راه خدا از سرزنش ‍ هيچ سرزنشگرى نهراسى .
امام خمينى (ره ) نيز ترس در راه مقاصد اسلامى را نشانه بى دينى دانسته ، مى فرمايد:
اگـر ما براى مقاصد اسلامى ، براى مقاصدى كه انبيا خودشان را به آب و آتش زدند، اولياى عـظـام خـودشـان را بـه كـشـتـن دادنـد، (دشـمـنـان اسـلام ) عـلماى بزرگِ اسلام را آتش زدند، سر بريدند، حبس كردند، تبعيد كردند، حبسهاى طولانى كردند، اگر چنانچه ما براى مقاصد اسلام ، بترسيم دين نداريم ! (مگر) ديندار هم براى اينكه خرقه را از اين عالم خالى كند، مى ترسد؟ اگـر مـا مـاوراى اين عالم را اعتقاد داشته باشيم ، بايد شكر كنيم كه در راه خدا كشته بشويم و برويم در صف شهدا... ما از چه بترسيم ؟(261)
10 / 3 ـ فروتنى و برخورد خوش
در عـمـليـات پـيام رسانى ، ميان پيامگزار و پيامگير، ارتباط فكرى و عاطفى برقرار مى شود كـه بـايد در فضايى صميمى و دور از هرگونه كدورت و بيگانگى انجام گيرد و گرنه تأ ثـيـر چـندانى در مخاطب نخواهد گذاشت ، فروتنى و برخورد خوش ‍ مبلّغ ، چنين فضايى را آماده مـى كـنـد، عـلاوه بر اين كه خداوند، به عنوان مبدأ پيام ، همواره رحمت و مهربانى اش بر خشم و غضبش ‍ پيشى مى گيرد؛ امير مؤ منان (ع ) در دعايى مى فرمايد:
(يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ)(262)
رسـول گـرامـى اسـلام ، مـدارا و خوش برخوردى با مردم را يك دستور كلى براى همه پيامبران دانسته ، مى فرمايد:
(اِنّا اُمِرْنا مَعاشِرَ الاَْنْبِيأِ بِمُداراِْ النّاسِ كَما اُمِرْنا بِاَدأِ الْفَرائِضِ)(263)
ما گروه پيامبران ، دستور يافته ايم كه با مردم مدارا كنيم ، چنان كه فرمان يافته ايم واجبات را به جا آوريم .
روايت گوياى آن است كه خوش برخوردى و ملايمت ، لازمه منصب پيامبرى است كه مهمترين وظيفه آن ، تبليغ و هدايت است و هركس در مسند تبليغات قرار مى گيرد، بايد به اين ويژگى آراسته گردد.
ديـدگاه قرآن : قرآن مجيد، اساس نبوت ، تبليغ دينى و جذب و هدايت مردم به سوى خدا را بر پـايـه نـرمـى و مـلاطـفت دانسته و آثار تبليغات همراه با خشونت و درشتى را منفى مى داند، همان گونه كه خواست خدا را در ملاطفت و فروتنى مبلّغان معرفى مى كند:
(فَبِما رَحْمٍَْ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَ نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ...)(264)
پـس بـه (بـركـت ) رحـمـت الهـى ، در بـرابـر مـردم نـرم شـدى ! و اگـر خـشـن و سنگدل بودى از گردت پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و برايشان طلب آمرزش كن !
و درباره تواضع و فروتنى نسبت به مؤ منان نيز به طور صريح مى فرمايد:
(وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ)(265)
و بال و پر خود را براى مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند، بگستر.
دو آيـه يـاد شـده ، سياست تبليغى پيامبر اسلام (ص ) و ديگر مبلّغان الهى را ترسيم مى كند و هـمـان گـونـه كه رسول خدا(ص )، چنين سياستى را در دوران رسالت عملى ساخت ، ديگران نيز مـوظـّف بـه اجـراى آنـنـد؛ خـوش ‍ خـلقـى ، مـهـربـانـى ، تـواضـع و بـرخـورد خـوش رسـول اكـرم (ص ) زبـانـزد خـاص و عـام اسـت ؛ گفتار شيرين ، سخنان حكيمانه ، تبسّم مليح ، صـداقـت ، احـتـرام بـه مـخـاطـبـان و حـاضـران ، نـگـاه عـاطـفـى و عـادلانـه بـه اهـل مـجلس ، دلجويى و احوالپرسى از مردم ، كمك و رسيدگى به آنان و ديگر صفات و كردار كـريـمـانـه و خـاضـعانه آن حضرت ، از عوامل پرقدرت جذب مردم به آيين خدا بود. به داستان زير توجه كنيد:
عـربـى بـيـابـانـى بـه امـيـد دريـافـت كـمـك ، بـه حـضـور رسـول خـدا(ص ) رسـيـد و درخـواسـت كـمك مادّى كرد. آن حضرت ، چيزى به او داد ولى مرد عرب قـانـع نـشـد و سخن درشت و ناهموارى بر زبان راند و سبب خشم اصحاب شد. آنان خواستند مرد عـرب را تـنـبـيه كنند ولى رسول خدا(ص ) مانع شد، سپس او را با خود به خانه برد و مقدارى ديـگـر بـه او كـمـك كـرد. آن مـرد بـا مـشـاهـده وضـع داخـلى مـنـزل پـيـامـبر(ص ) و دريافت كمك بيشتر، اظهار رضايت و سپاسگذارى كرده روز ديگر نيز در مسجد حضور يافت و در جمع اصحاب نيز از رسول اكرم (ص ) تشكّر نمود. پيامبر(ص ) رو به مردم كرد و فرمود: (اگر ديروز، من شما را آزاد گذاشته بودم ، حتماً اين اعرابى بدبخت را در حـال كـفر و بت پرستى مى كشتيد! ولى من مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملايمت او را رام كردم .) سپس با مثالى ساده ، به تبيين ويژگى نرمخويى و ملايمت پرداخت و فرمود:
مـَثـَل مـن و ايـن گـونـه افراد، مثل همان مردى است كه شترش رميده بود و فرار مى كرد مردم با قـصـد كـمـك بـه صـاحـب شـتـر، بـا فـريـاد و هـيـاهـو بـه دنبال شتر دويدند، ولى شتر بيشتر رم كرد و فرارى تر شد. صاحب شتر بر مردم بانگ زد و گـفـت : خـواهش مى كنم كارى به شتر نداشته باشيد، من بهتر مى دانم چگونه آن را رام كنم . او پس از آن كه مردم را از تعقيب شتر بازداشت ، مشتى علف برداشت و كم كم به شتر نزديك شد و بـدون داد و فـريـاد، بـا نـشـان دادن عـلف ، بـه آسـانـى مـهـار شـتـر را در دست گرفت و روان شد.)(266)
امام صادق (ع ) در اين باره مى فرمايد:
(جـأَ جـِبـْرَئيـلُ(ع ) اِلَى النَّبـِىِّ(ص ) فـَقـالَ: يـا مُحَمَّدُ، رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ: دارِ خَلْقى )(267)
جبرئيل (ع ) نزد پيامبر(ص ) آمد و گفت : (اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد: با بندگان من مدارا كن !)
بـه هـمـيـن دليل ، آن حضرت ، بسان پدرى مهربان و پزشكى زبردست به شناسايى و درمان دردهـاى آشـكـار و نـهـان روحـى و روانـى مـردم مـى پـرداخت و لحظه اى از اين انديشه الهى باز نـايـسـتـاد و هـيـچ گـاه خـشـونـت و سـنگدلى به سراغش نيامد، چنان كه نسبت به مردم متواضع و فروتن بود و بدون هيچ گونه برترى طلبى ميان آنان حلقه وار مى نشست و افراد تازه وارد نـمـى تـوانـسـتند او را از ديگران تشخيص دهند(268) و به همه پيروان خويش نيز چنين سفارش ‍ كرد:
(اِنَّ هـذَا الدّيـنَ مـَتـيـنٌ فـَاَوْغـِلُوا فيهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُكْرِهُوا عِبادََْ اللّهِ اِلى عِبادِ اللّهِ فَتَكُونُوا كَالرّاكِبِ الْمُنْبِتِّ الَّذى لا سَفَراً قَطَعَ وَ لا ظَهْراً اَبْقى )(269)
ايـن ديـن ، مـتـيـن است بنابراين ، ديگران را با رفق و مدارا در آن وارد كنيد و پرستش خدا را بر بـندگان او تحميل نكنيد كه در اين صورت ، چون سوارى خسته هستيد كه نه مسافت را طى كرده و نه مركب را سالم گذاشته است .
همين طور به خاندان خويش ـ كه محور دين و مدار شريعت و تبيين معارف الهى بودند ـ فرمود:
(يـا بـَنـى عـَبـْدِالْمـُطـَلِّبِ اِنَّكـُمْ لَنْ تـَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِكُمْ فَالْقُوهُمْ بِطَلاقَِْ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ)(270)
اى فـرزنـدان عـبـدالمـطـلب ! شـمـا هـرگـز نـمـى توانيد با ثروت خويش مردم را زير پوشش بگيريد، پس با گشاده رويى و برخورد خوش با آنان رو به رو شويد.
فـروتنى و برخورد ملايم مبلّغ ، اثر مستقيم در عملكرد تبليغاتىِ او دارد و ضمن خوشبين كردن مـخـاطـبـان نـسبت به مبلّغ ، زمينه باور بيشتر پيام را فراهم مى سازد، همان گونه كه نخوت و درشـتـخـويـى پيامگزار، سبب تنفّر و فرار مخاطبان و بى تأ ثير ماندن پيام مى گردد. امير مؤ منان (ع )، اين حقيقت را چنين بيان مى كند:
(اَلتَّواضُعُ يَنْشُرُ الْفَضيلََْ، اَلْكِبْرُ يُظْهِرُ الرَّذيلََْ)(271)
فروتنى ، فضيلت را گسترش مى دهد. تكبّر، زشتى را آشكار مى سازد.
همچنين ، سبب سازمان يافتن همه كارها از جمله تبليغات خواهد شد؛ همان امام فرمود:
(بِخَفْضِ الْجَناحِ تَنْتَظِمُ الاُْمُورُ)(272)
با فروتنى ، كارها سامان مى يابد.
سازشكارى ممنوع : آنچه پيرامون نرمخويى و فروتنى بيان كرديم ، هرگز به معناى سازش و كـنار آمدن با دگرانديشان و صاحبان زر و زور و تزوير نيست ؛ چنين كارى با اساس شريعت و رسالت تبليغ به كلى بيگانه و به طور قطع مورد خشم خداست و پيام آور الهى هرگز تن بـه چـنـيـن كـارى نخواهد داد و انعطاف پذيرى و نرمش را تا جايى مد نظر قرار مى دهد كه به اصول پيام كمترين آسيبى وارد نشود و به اهداف آن لطمه نخورد.
در تـاريـخ آمـده اسـت كـه نـمـايـنـدگـان قـبـيـله (ثـقـيـف ) در مـاه رمـضـان سـال نـهـم هجرى به مدينه آمدند تا ضمن گفتگو با پيامبر اسلام (ص )، به آيين او بگروند. آنـان بـه حـضـور رهـبـر اسـلام رسـيـدنـد و بـراى پـذيـرش اسلام ، سه شرط قرار دادند: 1 ـ رسـول خدا(ص ) بت (لات ) را تا سه سال منهدم نكند. 2 ـ آنها را از اقامه نماز معذور دارد. 3 ـ انهدام (لات ) را به خود آنها واگذار نكند. رسول اكرم (ص ) تنها پيشنهاد سوم را پذيرفت و دستور داد بت (لات ) را تخريب كنند و در مورد پيشنهاد دوم نيز فرمود.
(اَمَّا الصَّلاُْ فَاِنَّهُ لا خَيْرَ فى دينٍ لا صَلاَْ فيهِ)(273)
اما در مورد نماز، (بدانيد كه ) دينى كه نماز ندارد، هيچ خير و فايده اى در آن نيست .
قـرآن مـجيد از توطئه به سازش كشاندن پيامبر(ص ) از سوى مشركان ، پرده برداشته و به آن حضرت چنين هشدار مى دهد:
(فـَلا تـُطـِعِ الْمـُكـَذِّبينََ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونََ وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاّفٍ مَهينٍَ هَمّازٍ مَشّأٍ بِنَميمٍَ مَنّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ اَثيمٍَ عُتُل بَعْدَ ذلِكَ زَنيمٍ)(274)
از تكذيب كنندگان اطاعت نكن ، آنها دوست دارند نرمش نشان دهى و نرمش نشان دهند.از هر سوگند خـورنده پستى اطاعت نكن ، كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است ، بسيار مانع كار خير مى شود و گناهكار است ، علاوه بر اين ، كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است .
از لحـن آيـات و از آنـچـه در تـواريـخ آمـده اسـت بـه خـوبـى استفاده مى شود كه وقتى مشركان كوردل ، سرعت پيشرفت آيين اسلام را مشاهده كردند به فكر افتادند كه از طريق دادن امتيازاتى به پيامبر(ص ) امتيازاتى از او بگيرند، و او را به نوعى سازش بكشانند... ولى قرآن بارها به پيامبر(ص ) هشدار داده كه هرگز كمترين انعطافى در برابر اين پيشنهاد انحرافى از خود نشان ندهند و با اهل باطل هرگز مداهنه نكند.(275)
امير مؤ منان (ع ) نيز مى فرمايد:
(لا يُقيمُ اَمْرَ اللّهِ سُبْحانَهُ اِلاّ مَنْ لا يُصانِعُ وَ لا يُضارِعُ وَ لا يَتَّبِعُ الْمَطامِعَ)(276)
فرمان خدا را برپا ندارد جز كسى كه در حق مدارا نكند و خود را خوار نسازد و پى طمعها نتازد.
خصلتهاى ناروا
مـبـلّغ عـلاوه بـر آراسـتـه بودن به صفات و ويژگيهاى نيك ، بايستى از همه صفات نكوهيده و كـردار زشـت نـيـز پـيراسته باشد؛ زدودن زشتيها از افراد و جامعه ، بخشى از رسالت مبلّغ را تـشـكـيـل مـى دهـد حـال ، اگر خود به آنها آلوده باشد، آيا از عهده نابودى آنها برمى آيد؟ چنين مـبـلّغـى بـه مـأ مور بهداشت يا پزشكى مى ماند كه با داشتن بيمارى هاى مسرى و مزمن به كار بهداشت و مداواى ديگران بپردازد؛ آيا چنين كارى ، خردمندانه است ؟
بـراى پـرهـيـز از چـنـيـن وضـعـيـت نـابـهـنـجـارى ، مـبـلغ بـايـد در سـطـح بـسـيـار بـالايـى از رذائل اخـلاقـى فـاصـله داشـتـه بـاشـد، مـرتـكب هيچ گونه گناه كبيره اى نگردد و اصرار بر گـنـاهـان صـغيره نداشته باشد. ويژگى نخست ، شرط كافى تبليغ است و دو ويژگى ديگر شرط لازم كه با نبود آنها، فرد حق ندارد خود را مبلغ بداند و زبان به تبليغ بگشايد.
مـنظور از رذائل اخلاقى نيز همه نوع آن است ، همان طور كه امام صادق (ع ) به كسى كه منسوب به پيامبر(ص ) فرمود:
(... اِنَّ الْقَبيحَ مِنْ كُلِّ اَحَدٍ قَبيحٌ وَ اِنَّهُ مِنْكَ اَقْبَحُ)(277)
كار زشت از هر كس سربزند، زشت است ولى از تو زشت تر است !
مـبـلّغ نيز بايد از هرگونه گناه و زشتى خود را منزه كند، گرچه در اينجا به خصلتهايى كه با تبليغ رابطه مستقيم دارد مى پردازيم .
1 / 4 ـ گروه گرايى