تفسير الميزان جلد ۱۶

علامه طباطبايي رحمه الله عليه

- ۲ -


پس در حقيقت جمله (هذا من عمل الشيطان ) اظهار انزجار موسى (عليه السلام ) است از آنچه واقع شد كه آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزير به مداخله گرديد و كار به كشته شدن قبطى انجاميد و خلاصه ، انزجار از اين گرفتارى سخت و ندامت از آن است ، و اينكه فرمود: (انه عدو مضل مبين ) اشاره است از آن جناب به اينكه اين كارى كه از او سر زد نوعى ضلالت است ، كه به شيطان منسوب است ، هر چند كه نافرمانى كه موجب مؤ اخذه است نبود، بلكه صرفا اشتباه بود، ليكن همين اشتباه هم منسوب به خدا نيست . بلكه منسوب به شيطان است كه دشمن و گمراه كننده آشكار است ، و اين واقعه كار اشتباه و از سوء تدبير او بود، كه او را به عاقبت وخيم مبتلا مى كرد، و به همين جهت وقتى فرعون به وى اعتراض كرد و گفت : (و فعلت فعلتك التى فعلت و انت من الكافرين تو همانى كه آن كار را كردى ، و نعمت و خوبيهاى مرا در حق خودت كفران نمودى )، در پاسخ فرمود: (فعلتها اذا و انا من الضالين من اگر آن كار را كردم ، وقتى كردم كه از گمراهان بودم ).


قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفرله انه هو الغفور الرحيم



اين جمله اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اينكه : به نفس خود ستم كرده ، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از اين اعتراف برمى آيد كه درخواست كرده و گفته : (فاغفرلى ) معنايش مغفرت مصطلح ، و آمرزش گناه نيست ، بلكه مراد از آن اين است كه : خدايا اثر اين عمل را خنثى كن ، و مرا از عواقب وخيم آن خلاص گردان ، و از شر فرعون و درباريانش نجات بده ، و اين معنا از آيه (و قتلت نفسا فنجيناك من الغم ) به خوبى استفاده مى شود.
و اين اعتراف به ظلم ، و درخواست مغفرت ، نظير همان طلب مغفرتى است كه قرآن كريم از آدم و همسرش حكايت كرده . و فرموده : (قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين ).


قال رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين



مفاد آيه : (قال رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين ) و وجوهى كه در معناىآن گفته شده است
بعضى از مفسرين گفته اند: (حرف (باء) در جمله (بما انعمت ) براى سببيت است ، و معنايش اين است كه : پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام كردى ، اين عهد براى تو بر عهده من باشد كه هرگز ياور مجرمين نباشم ، و بنابراين معنا، جمله مورد بحث عهدى است از آن جناب با خداى تعالى .
بعضى ديگر گفته اند: (باء) در جمله مزبور براى قسم است ، كه جواب آن حذف شده ، و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به آن نعمت ها كه به من ارزانى داشتى ، كه هر آينه توبه كنم ، و يا امتناع بورزم از اينكه پشتيبان مجرمين باشم ).
بعضى ديگر گفته اند كه : (باء) براى قسم هست ولى قسم استعطافى است ، و قسم استعطافى آن سوگندى است كه در انشاء واقع مى شود، مثل اينكه به كسى بگويى (بالله زرنى تو را به خدا سراغم بيا)، و معناى آيه بنابر اين احتمال اين مى شود، كه : پروردگارا تو را سوگند مى دهم كه بر من عطوفت كنى ، و مرا حفظ فرمايى ، تا در نتيجه پشتيبان مجرمين نباشم .
از ميان اين چند وجه ، وجه اولى بهتر است ، براى اينكه مراد از جمله (بما انعمت على ) - بنا به گفته اين مفسرين - انعام خدا به وى است ، يا به اين كه : او را در كودكى از شر فرعون حفظ كرد، و به مادرش برگردانيد، و يا به اين كه توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشيد البته بنا بر اينكه از ر اه الهام يا خواب و امثال آن علم پيدا كرده باشد به اين كه خداى تعالى او را آمرزيده است و هر يك از اين دو احتمال باشد سوگند او سوگند به غير خداى تعالى بوده ، و معناى كلامش اين مى شود كه : سوگند مى خورم به اينكه مرا حفظ كردى كه ... و يا سوگند مى خورم به اينكه مرا آمرزيدى كه ...، و اين قسم سوگند در كلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هيچ معهود نيست كه از كسى حكايت كرده باشد، كه به غير خود او سوگند خورده باشد، به همين جهت است كه گفتيم وجه اول بهتر است ، چون بنا بر وجه اول اصلا حرف (باء) براى سوگند نيست ، تا اين اشكال متوجه شود.
مراد از (مجرمين ) در قول موسى (ع ) (فلن اكون ظهيرا للمجرمين )
(فلن آكون ظهيرا للمجرمين ) - بعضى از مفسرين گفته اند:(مراد از (مجرم ) آن كسى است كه غير خودش را به جرم وادار سازد، و يا يارى او به جرم كشيده شود، مانند همان اسرائيلى كه مرد قبطى با او در افتاد، و يارى كردن موسى از وى ، موسى را دچار دردسر و ارتكاب جرم ساخت پس در حقيقت در كلمه (مجرمين ) در اين جمله ، مجازى در نسبت به كار رفته ، چون آن مرد اسرائيلى مجرم نبود بلكه سبب شد تا موسى مرتكب جرم شود).
بعضى ديگر گفته اند: (مراد از (مجرمين ) فرعون و قوم اوست ، و معناى جمله اين است كه : سوگند مى خورم به انعامت بر من ، كه توبه كنم ، و ديگر با مصاحبت و ملازمت ياور و كمك كار فرعون و قومش نشوم ، و ديگر - مانند سابق - نزدش نروم ، و ملازمش ‍ نشوم ، و خلاصه سياهى لشكرش نگردم ).
مفسر ديگر اين وجه را رد كرده به اينكه : (اين وجه هيچ تناسبى با مقام ندارد).
اما آنچه حق مطلب است اين است كه : جمله (رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين ) عهد و پيمانى است از سوى موسى كه ديگر هيچ مجرمى را در جرمش كمك نكند، تا شكر نعمتهايى را كه به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از (نعمت ) - با در نظر گرفتن اينكه قيدى به آن نزده - ولايت الهى است ؛ زيرا جمله (فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين )، شهادت مى دهد بر اينكه (الذين انعم الله عليهم ) عبارتند از: نبيين و صديقين و شهداء و صالحين .
و اين نامبردگان اهل صراط مستقيمند، كه به حكم آيه (اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين )، از ضلالت و غضب خدا ايمنند و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمين ، بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است ، كه هيچ خفايى در آن نيست .
از همين جا معلوم مى شود كه مراد از مجرمين امثال فرعون و درباريان اويند، نه امثال آن مرد اسرائيلى كه حضرت او را يارى كرد، چون نه يارى كردن موسى از اسرائيلى جرم بود و نه سيلى زدنش به قبطى ، تا از آن اعمال توبه كند، و چگونه ممكن است مرتكب جرم شده باشد، با اينكه او از اهل صراط مستقيم است كه هرگز معصيت خداوند نمى كنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصريح كرده بر اين كه آن جناب از مخلصانى بوده ، كه شيطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده : (انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا).
و نيز در همين چند آيه قبل تصريح كرد بر اينكه به او حكم و علم داد و او از نيكوكاران و از متقيان بود، و چنين كسى را هرگز تعصب فاميلى و يا غضب بيجا گمراه نمى كند. و او را به يارى مجرم در جرمش وانمى دارد.
و اگر قرآن كلمه (قال ) را در حكايت كلام آن جناب سه مرتبه تكرار كرده و فرمود: (قال هذا من عمل الشيطان ) و (قال رب انى ظلمت نفسى ) و (قال رب بما انعمت على ) براى اين است كه : سياق در اين سه جمله ، مختلف است ، چون در جمله اول حكم و قضاوت او را حكايت كرده و در جمله دوم استغفار و دعايش را. و در جمله سوم عهد و پيمانش را.


فاصبح فى المدينة خائفا يترقب فاذا الذى استنصره بالامس يستصرخه قال له موسى انك لغوى مبين


.
كلمه (اصبح ) را مقيد كرد به (فى المدينة ) تا دلالت كند بر اينكه موسى (عليه السلام ) بعد از آن جريان ديگر به سوى قصر فرعون (خانه اى كه تا آن روز از عمرش در آنجا زندگى مى كرد)، برنگشت ، و شب را در شهر مصر به سربرد. و كلمه (استصراخ ) به معناى استغاثه به صداى بلند است ، كه از (صراخ ) به معناى صيحه و فرياد مشتق شده ، و كلمه (غوايت ) به معناى خطاى از راه راست و صواب است به خلاف (رشد) كه به معنى راه راست يافتن است .
و معناى آيه اين است كه : موسى آن شب را در شهر به صبح رسانيد، - و به كاخ فرعون برنگشت - و همه شب را با ترس و نگرانى بسر برد، و همينكه صبح شد، دوباره همان مردى كه ديروز او را به يارى خود طلبيد، با صداى بلند از او يارى خواست ، كه اينك مرا از چنگال يك قبطى ديگر نجات بده ، موسى از در توبيخ و سرزنش به او گفت : راستى كه تو آشكارا گمراه هستى ، كه نمى خواهى راه رشد و صواب را پيش گيرى ، و اين توبيخ بدين جهت بود كه او با مردمى دشمنى و مقاتله مى كرد كه از دشمنى و كتك كارى با آنان جز شر و فساد برنمى خاست .


فلما ان اراد ان يبطش بالذى هو عدو لهما قال يا موسى اتريد ان تقتلنى كما قتلت نفسا بالامس ...



بيشتر مفسرين گفته اند: (ضمير (قال - گفت ) به مرد اسرائيلى ، همان كسى كه موسى (عليه السلام ) را به كمك مى طلبيد؛ برمى گردد، براى اينكه مرد اسرائيلى خيال كرده بود موسى با اين توبيخ و عتابش بنا دارد او را مانند قبطى ديروز به قتل برساند، لذا از خشم او بيمناك شد، و گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى ، همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ از سخن او، قبطى طرف دعوايش ‍ فهميد كه قاتل قبطى ديروز موسى بوده ، لذا به دربار فرعون برگشت ، و جريان را به وى گزارش داد، فرعون و درباريانش به مشورت نشستند، و سر انجام تصميم بر قتل موسى گرفتند.
و اين تفسير به نظر ما نيز تفسير درستى است ، براى اينكه سياق هم بدان شهادت مى دهد، ليكن بعضى ها آيه را چنين تفسير كرده اند كه : (گوينده اين سخن قبطى بوده ، نه اسرائيلى ) و ليكن اين تفسير قابل اعتناء نيست ، و معناى بقيه الفاظ آيه روشن است .
و در اينكه فرمود: (ان يبطش بالذى هو عدولهما) تعريضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن ، چون در آن تورات آمده كه دو طرف مخاصمه در آن روز اسرائيلى بوده اند اين جمله مى فرمايد كه نه ، موسى خواست خشم بگيرد، بر كسى كه هم دشمن مرد اسرائيلى بود و هم دشمن خودش ، پس هر دو اسرائيلى نبوده اند و نيز اين جمله تاءييد مى كند كه گوينده جمله (اى موسى مى خواهى چنين و چنان كنى ) اسرائيلى بوده ، نه قبطى ، براى اينكه سياق اين جمله سياق ملامت و شكايت است .


و جاء رجل من اقصى المدينة يسعى قال يا موسى ان الملاء ياءتمرون بك لتقتلوك ...



كلمه (ياءتمرون ) از مصدر (ائتمار) مشتق است ، كه به معناى مشورت و خيرخواهى ، و ضد خيانت است . و ظاهرا جمله (من اقصى المدينه ) قيد است براى جمله (جاء).
و ظاهر آيه اين است كه : اين ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته ، و اين مردى كه آمد و به موسى خبر داد كه تصميم گرفته اند تو را بكشند، از همان مجلس آمده ، و قصر فرعون در اقصى و بيرون شهر مصر بوده ، موسى را از تصميم خطرناك آنان خبردار كرد، و اشاره كرد كه از شهر بيرون شود.
اين استيناسى كه از آيه مورد بحث كرديم ، نظريه سابق را كه گفتيم قصر فرعون و محل سكونتش بيرون شهر بوده ، تاءييد مى كند و معناى آيه روشن است .


فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين



پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمكار نجات بده . و در اين تاءييدى است بر اين كه حضرت موسى آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت ، براى خويش جرم نمى دانست .
بحث روايتى
بحث روايتى (چند روايت درباره آمدن موسى (عليه السلام ) به مصر و كشتن مرد قطبىبه خطا و اينكه گفت : (هذا من عمل الشيطان ...) و (رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى ))
در تفسير قمى مى گويد: موسى همچنان نزد فرعون با ناز و نعمت زندگى مى كرد، تا به حد بلوغ و مردى رسيد، و موسى (عليه السلام ) در اين مدت با فرعون گفتگو از توحيد مى كرد، و فرعون سخت او را از اين سخنها باز مى داشت ، تا آنكه تصميم گرفت او را از بين ببرد، موسى ناگزير از كاخ او بيرون گشته ، و وارد شهر شد، در شهر دو نفر را ديد كه يكديگر را كتك مى زدند، يكى در دين موسى بود، و ديگرى در دين فرعون ، آن مردى كه در دين موسى بود موسى را به كمك طلبيد، موسى (عليه السلام ) او را كمك كرد، و دشمنش را سيلى زد، ولى همين سيلى به زندگى او خاتمه داد، ناگزير موسى در شهر متوارى شد.
همين كه فرداى آن روز شد، دوباره مرد ديروزى را ديد كه گرفتار مردى قبطى شده ، و او را محكم گرفته ، آن مرد دست به دامن موسى شد، قبطى وقتى موسى را ديد به او گفت : آيا مى خواهى مرا هم بكشى همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى ، ناگزير اسرائيلى را رها كرده و پا به فرار گذاشت .
و در كتاب عيون الاخبار به سند خود از على بن محمد بن جهم روايت كرده كه گفت : من در مجلس ماءمون حضور يافتم ، وقتى كه امام رضا (عليه السلام ) هم نزد او بود، ماءمون به آنجناب عرضه داشت : يا بن رسول الله آيا اعتقاد تو آن نيست كه انبياء معصوم از گناهند؟ فرمود: بلى ، عرضه داشت پس بگو ببينم معناى آيه (فوكزه موسى فقضى عليه قال هذا من عمل الشيطان ) چيست ؟ فرمود: موسى (عليه السلام ) وارد يكى از شهرهاى فرعون شد، هنگامى وارد شد كه مردم از ورودش غافل بودند، يعنى بين مغرب و عشا بود، و در همان موقع دو نفر را ديد كه يكديگر را مى زدند، يكى از پيروانش ، و يكى از دشمنانش ، دشمن را به حكم خداى تعالى دفع كرد، و لطمه اى به او زد، كه منجر به مرگش شد، با خود گفت : اين از عمل شيطان بود، يعنى اين نزاع كه بين اين دو نفر در گرفت نقشه شيطان بود، نه اينكه كشتن من از عمل شيطان بود، (انه )، يعنى شيطان دشمنى گمراه كننده و آشكار است .
ماءمون گفت : بنابراين پس چه معنا دارد كه موسى بگويد: (رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى پروردگارا من به خود ستم كردم مرا بيامرز)؟
امام فرمود: معنايش اين است كه : پروردگارا من خود را در غير آن موقعيتى كه بايد قرار دادم ، كه وارد اين شهر شدم ، (فاغفرلى ) يعنى پس مرا از دشمنانت پنهان كن ، (چون غفران به معناى پوشاندن است ) تا به من دست نيابند، و مرا به قتل نرسانند، خدا هم (غفرله انه هو الغفور الرحيم او را از چشم دشمنان پوشانيد، كه او پوشاننده رحيم است ). موسى گفت : (رب بما انعمت على ) خدايا به پاس اين نعمت و نيرو كه با يك سيلى يكى از دشمنان را از پا درآوردم و به شكرانه آن تا زنده ام ، پشتيبان مجرمين نخواهم شد، بلكه با اين نيرو همواره به مجاهدت و مبارزه ايشان برمى خيزم تا تو راضى گردى .
(فاصبح موسى فى المدينة خائفا يترقب ) - آن شب را موسى با ترس و نگرانى به صبح رسانيد، (فاذا الذى استنصره بالامس ‍ يستصرخه ) كه ناگهان همان مرد ديروزى باز او را به كمك طلبيد، و دست به دامنش شد، موسى گفت : تو براستى مردى گمراه آشكارى ، ديروز با مردى دعوا كردى ، امروز با اين مرد دعوا مى كنى ، سوگند كه تو را ادب خواهم كرد، و خواست تا بر او خشم بگيرد، همين كه با خشم به سوى او كه از پيروان او و دشمن قبطى امروز و قبطى ديروز بود رفت ، گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى همچنان كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ تو به نظرم به غير اين منظورى ندارى كه در زمين جبارى باشى ، و تو نمى خواهى اصلاح جو بوده باشى . ماءمون از اين بيان لذت برد و گفت : خدا تو را از جانب انبيايش جزاى خير دهد اى اباالحسن .
آيات 28-22 سوره قصص


و لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل (22) و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون و وجد من دونهم امراتين تذودان قال ما خطبكما قالتا لا نسقى حتى يصدر الرعاء و ابونا شيخ كبير (23) فسقى لهما ثم تولى الى الظل فقال رب انى لما انزلت الى من خير فقير (24) فجاءته احديهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا فلما جاءه و قص عليه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمين (25) قالت احديهما يا ابت استجاءره ان خير من استاجرت القوى الامين (26) قال انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج فان اتممت عشرا فمن عندك و ما اريد ان اشق عليك ستجدنى ان شاءالله من الصالحين (27) قال ذلك بينى و بينك ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على والله على ما نقول وكيل


(28)
ترجمه آيات
و چون موسى متوجه جانب مدين شد گفت اميدوارم كه پروردگارم مرا به راه مستقيم و راست هدايت كند (22).
و چون به آب مدين رسيد مردمى را ديد كه از چاه آب مى كشند و در طرف ديگر دور از مردم دو نفر زن را ديد كه گوسفندان را از اينكه مخلوط با ساير گوسفندان شوند جلوگيرى مى كردند، موسى پرسيد چرا ايستاده ايد؟ گفتند: ما آب نمى كشيم تا آنكه چوپانها گوسفندان خود را ببرند، و پدر ما پيرى سالخورده است (23).
موسى گوسفندان ايشان را آب داده سپس به طرف سايه بازگشت و گفت : پروردگارا من به آنچه از خير بر من نازل كنى محتاجم (24).
چيزى نگذشت كه يكى از آن دو زن كه با حالت شرمگين راه مى رفت به سوى موسى آمد و گفت پدرم تو را مى خواند تا پاداش آب دادنت را بدهد، همين كه موسى نزد پيرمرد آمد و داستان خود را به او گفت ، پيرمرد گفت : ديگر مترس كه از مردم ستمگر نجات يافتى (25).
يكى از آن دو زن به پدر خود گفت چه خوب است او را اجير كنى كه بهترين اجير آن كس است كه هم نيرومند باشد و هم امين (26).
پيرمرد به موسى گفت مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسريت درآورم در برابر اينكه هشت سال اجيرم شوى ، البته اگر ده سال كار كنى خودت كرده اى و آن دو سال جزو قرارداد ما نيست ، و من نمى خواهم بر تو سخت بگيرم و به زودى مرا خواهى يافت ان شاءالله از صالحان (27).
موسى گفت اين قرارداد بين تو و خودم را قبول دارم ، هر يك از دو مدت هشت سال و ده سال را كه خواستم انجام مى دهم و تو حق اعتراض نداشته باشى و خدا بر آنچه مى گوييم وكيل است (28).
بيان آيات
بيان آيات مربوط به فصل سوم داستان موسى : بيرون شدن از مصر به سوى مدينو ملاقات با شعيب (عليه السلام ) و ازدواج با دختر او
اين آيات فصل سوم از داستان موسى (عليه السلام ) است ، در اين داستان بيرون شدنش از مصر به طرف مدين را آورده كه بعد از كشتن قبطى از ترس فرعون رهسپار آنجا شد، و در آنجا با دختر پيرمردى كهن سال ازدواج كرد، و در قرآن كريم نام آن پيرمرد نيامده ، ليكن در روايات امامان اهل بيت (عليهم السلام ) و پاره اى از روايات اهل سنت آمده كه او شعيب ، پيغمبر مدين بوده .


و لما توجة تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل



در مجمع البيان آمده كه كلمه (تلقاء) به معناى برابر و مقابل هر چيز است ، و نيز گفته مى شود: فلانى اين كار را از تلقاء خود كرد، يعنى از قبل خود و به داعى نفس خود كرد، و كلمه (سواء السبيل ) به معناى وسط راه ، و يا راه وسط است .
(مدين ) كدام شهر بوده است ؟
و كلمه (مدين ) - به طورى كه در كتاب مراصد الاطلاع آمده نام شهرى بوده كه شعيب در آنجا مى زيسته ، و اين شهرى بوده در كنار درياى (قلزم ) روبروى (تبوك ) كه از تبوك تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوك بزرگتر، چاهى هم كه گوسفندان شعيب از آن آب داده مى شد در همانجا بوده و بعضى ديگر گفته اند:(اين شهر در هشت منزلى مصر بوده ، و از قلمرو حكومت فرعون خارج بوده ، و به همين جهت موسى (عليه السلام ) متوجه آنجا شده است ).
و معناى آيه اين است كه : وقتى موسى (عليه السلام ) بعد از بيرون شدن از مصر متوجه مدين شد، گفت : از پروردگارم اميدوارم كه مرا به راه وسط هدايت كند، و دچار انحراف از آن و ميل به غير آن ، نگشته و گمراه نشوم .
از سياق به طورى كه ملاحظه مى فرماييد برمى آيد كه آن جناب قصد مدين را داشته ، ولى راه را بلد نبوده ، از پروردگارش اميد داشته كه او را به راه مدين هدايت كند.


و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون ...



كلمه (تذودان ) تثنيه (تذود) است و آن مضارع است از ماده (ذود)، كه به معناى حبس و منع است ، و مراد از آن ، اين است كه : آن دو زن گوسفندان خود را از اينكه به طرف آب بروند، و يا از اينكه با گوسفندان مردم مخلوط شوند، جلوگيرى مى كردند، همچنان كه مراد از كلمه (يسقون ) آب دادن به گوسفندان و چهارپايان است و كلمه (رعاء) به معناى چوپان است ، كه كارش ‍ چرانيدن گوسفندان مى باشد.
و معناى آيه اين است كه : وقتى موسى به آب (مدين ) رسيد، در آنجا جماعتى از مردم را ديد كه داشتند گوسفندان خود را آب مى دادند، و در نزديكى آنها دو نفر زن را ديد كه گوسفندان خود را از اينكه به طرف آب بروند، جلوگيرى مى كردند، موسى از راه استفسار و از اينكه چرا نمى گذارند گوسفندان به طرف آب بيايند و از اينكه چرا مردى همپاى گوسفندان نيست ، پرسش كرد، و گفت : (ما خطبكما)؟ چه مى كنيد؟ گفتند: ما گوسفندان خود را آب نمى دهيم تا آنكه چوپانها از آب دادن گوسفندان خود فارغ شوند، يعنى ما عادتمان اين طور است ، و پدرمان پيرمردى سالخورده است ، او نمى تواند خودش متصدى آب دادن به گوسفندان باشد، و لذا ما اين كار را مى كنيم .


فسقى لهما ثم تولى الى الظل وقال رب انى لما انزلت الى من خير فقير



موسى (عليه السلام ) از گفتار آن دو دختر ف هميد كه واپس شدن آن دو از آب دادن گوسفندان ، هم به خاطر نوعى تعفف و تحجب آن دو است و هم به خاطر ستم مردم به آن دو لذا پيش رفت و براى آنان آب كشيد، و گوسفندان ايشان را سيراب كرد.
موسى (عليه السلام ) در اعمال خود مراقبت شديد داشته و فقط رضاى خدا را در نظرداشته است
(ثم تولى الى الظل و قال رب انى لما انزلت الى من خير فقير) يعنى پس از آب دادن گوسفندان برگشت به طرف سايه ، تا استراحت كند، چون حرارت هوا بسيار زياد بود، آنگاه گفت : (پروردگارا من به آنچه از خير به سويم نازل كرده اى محتاجم ) و بيشتر مفسرين اين دعا را حمل بر درخواست طعام كرده اند، تا سد جوعش شود، بنابراين بهتر آن است كه بگوييم مراد از (ما) در جمله (لما انزلت الى ). نيروى بدنى است ، كه بتواند با آن اعمال صالح و كارهايى كه موجب رضاى خداست انجام دهد، مانند دفاع از اسرائيلى ، و فرار از فرعون به قصد مدين ، و آب دادن به گوسفندان شعيب ، و (لام ) بر سر كلمه (ما) به معناى (الى ) است .
و اين اظهار فقر و احتياج به نيرويى كه خدا آن را به وى نازل كرده و به افاضه خودش به وى داده ، كنايه است از اظهار فقر به طعامى كه آن نيروى نازله و آن موهبت را باقى نگهدارد.
از اين بيان روشن مى شود كه موسى (عليه السلام ) در اعمال خود مراقبت شديدى داشته ، كه هيچ عملى انجام نمى داده ، و حتى اراده اش را هم نمى كرده ، مگر براى رضاى پروردگارش ، و به منظور جهاد در راه او، حتى اعمال طبيعى اش را هم به اين منظور انجام مى داده ، غذا را به اين منظور مى خورده كه براى جهاد، و تحصيل رضاى خدا نيرو داشته باشد.
و اين نكته از سراپاى داستان او به چشم مى خورد، چون بعد از زدن قبطى بلافاصله از اينكه نيرويش صرف يارى مظلوم و كشتن ظالمى شده ، به عنوان شكرگزارى فرموده : (رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين ) و نيز وقتى كه از مصر بيرون آمد از در انزجار از ستم و ستمكار گفت : (رب نجنى من القوم الظالمين ) و نيز وقتى كه به راه افتاد از شدت علاقه به راه حق ، و ترس از انحراف از آن راه ، اظهار اميدوارى كرد كه : (عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل ) و باز وقتى كه گوسفندان شعيب را آب داد، و به طرف سايه رفت از در مسرت از اينكه نيرويى كه خدا به او داده ، صرف در راه رضاى خدا شده ، و دريغ از اينكه اين نيرو را از كف بدهد، و نخوردن غذا آن را سست كند، گفت : (رب انى لما انزلت الى من خير فقير)، و نيز وقتى كه خود را اجير شعيب (عليه السلام ) كرد و دختر او را به عقد در آورد، گفت : (و الله على ما نقول وكيل خدا بر آنچه در اين قرارداد مى گوييم وكيل است ).
و اينكه بعضى از مفسرين (لام ) در كلمه (لما) را لام تعليل گرفته اند، و نيز اينكه بعضى گفته اند: مراد از كلمه (خير) خير دينى ، يعنى نجات از ستمكاران است ، بعيد است و سياق ، آن را افاده نمى كند.


فجاءته احديهما تمشى على استحياء...



ضمير در (احديهما يكى از آندو) به كلمه (امراءتين ) بر مى گردد، و اگر كلمه (استحياء) را نكره ، - بدون الف و لام - آورد، براى رساندن عظمت آن حالت است ، و مراد از اينكه راه رفتنش بر (استحياء) بوده ، اين است كه : عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پيدا بود، و حرف (ما) در جمله (ليجزيك اجر ما سقيت لنا) مصدريه است ، و به جمله چنين معنا مى دهد كه : پدر ما تو را مى خواند تا به تو جزاى آب دادنت به گوسفندان ما را بدهد.
جمله (فلما جاءه و قص عليه القصص قال لا تخف ...)، اشاره دارد به اينكه شعيب در برخورد با موسى (عليه السلام ) نخست احوال او را پرسيده ، و سپس موسى (عليه السلام ) داستان خود را بدو گفت ، و شعيب به او تسكين نفس داد به اين كه از شر آنان نجات يافته ، چون فرعونيان بر مدين تسلطى نداشتند.
در اين جا استجابت خداوند از آن سه دعايى را كه قبلا موسى (عليه السلام ) كرده بود، كامل شده ، چون يكى از درخواستهايش اين بود كه خدا او را از مصر و از شر مردم ستمگر نجاتش دهد، كه شعيب در اين آيه به وى مژده داد كه نجات يافتى ، دوم از درخواستهايش اين بود كه اميدوار بود خدا به (سواء السبيل ) راهنمايى اش كند، كه اين خود به منزله دعايى بود؛ و وارد (مدين ) شد درخواست سومش رزق بود، كه در اينجا شعيب او را دعوت كرد كه مزد آب كشيدنش را به او بدهد، و علاوه بر اين خداوند رزق ده سال او را تاءمين كرد، و همسرى به او داد، كه مايه سكونت و آرامش خاطرش باشد.


قالت احديهما يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين



اينكه (استيجار) را بدون قيد ذكر فرموده ، اين معنا را مى فهماند كه مراد اين بوده كه موسى (عليه السلام ) اجير او شود، در همه حوائج او، و خلاصه قائم مقام خود شعيب باشد، در همه كارهايش ، هر چند كه به اقتضاى مقام تنها مساءله چراندن گوسفندان به نظر بيايد.
جمله (ان خير من استاءجرت ...) در مقام تعليل براى جمله (استاجره ) است ، و اين از باب به كار بردن سبب در جاى مسبب است ، و تقدير آيه چنين است : (يا ابت استاجره لانه قوى امين ، و خير من استاءجرت هو القوى الامين اى پدر او را اجير كن كه مردى نيرومند و امين است ، و معلوم است كه بهترين اجير آن كسى است كه قوى و امين باشد).
و از اينكه دختر شعيب موسى (عليه السلام ) را قوى و امين معرفى كرد، فهميده مى شود كه آن دختر از نحوه عمل موسى (عليه السلام ) در آب دادن گوسفندان طرز كارى ديده كه فهميده او مردى نيرومند است ، و همچنين از عفتى كه آن جناب در گفتگوى با آن دو دختر از خود نشان داد، و از اينكه غيرتش تحريك شد، و گوسفندان آنان را آب داد، و نيز از طرز به راه افتادن او تا خانه پدرش شعيب چيزهايى ديده كه به عفت و امانت او پى برده است .
از اينجا معلوم مى شود كه : گوينده جمله يا (ابت استاجره ...) همان دخترى بوده كه به دستور پدرش رفت و موسى (عليه السلام ) را به خانه دعوت كرد، همچنان كه روايات امامان اهل بيت (عليهم السلام ) و نيز نظريه جمعى از مفسرين همين را مى گويد.


قال انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج ...



در اين آيه شعيب (عليه السلام ) پيشنهادى به موسى (عليه السلام ) مى كند، و آن اينكه خود را براى هشت و يا ده سال اجير او كند، در مقابل او هم يكى از دو دختر خود را به همسرى به عقد وى درآورد، البته اين قرارداد عقد قطعى نبوده ، به شهادت اينكه شعيب (عليه السلام ) معين نكرده كه كدام يك از آن دو همسر وى باشند.
و از جمله (احدى ابنت ى هاتين يكى از اين دو دخترم ) برمى آيد كه دختران در آن هنگام حاضر بوده اند، و معناى جمله (على ان تاءجرنى ثمانى حجج ) اين است كه : مى خواهم يكى از اين دو دخترم رابه نكاحت درآورم ، در مقابل اينكه تو هم خودت را اجير كنى براى من در مدت هشت سال ، و كلمه (حجج ) جمع حجة است ، كه مراد از آن يك سال است ، و اينكه سال را حجه خواند به اين عنايت است كه در هر سال يك بار حج بيت الحرام انجام مى شود.
و از همين جا روشن مى گردد كه مساءله حج خانه خدا جزو شريعت ابراهيم (عليه السلام ) بوده ، و در نزد مردم آن دوره نيز معمول بوده است .
(فان اتممت عشرا فمن عندك ) - يعنى اگر اين هشت سال را به اختيار خودت به ده سال رساندى ، كارى است كه خودت زايد بر قرارداد كرده اى ، بدون اينكه ملزم بدان باشى .
(و ما اريد ان اشق عليك ) - شعيب (عليه السلام ) در اين جمله خبر مى دهد از نحوه كارى كه از او مى خواهد، و مى فرمايد كه من مخدومى صالح هستم ، و نمى خواهم تو در خدمتگذارى من خود را به زحمت و مشقت اندازى .
(ستجدنى ان شاء الله من الصالحين ) يعنى من از صالحين هستم ، و ان شاء الله تو هم اين معنا را در من خواهى يافت ، پس استثناء (ان شاء الله ) مربوط به صلاحيت او فى نفسه نيست ، بلكه متعلق است به دريافت موسى .


قال ذلك بينى و بينك ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على و الله على ما نقول و كيل



ضمير در (قال ) به موسى (عليه السلام ) برمى گردد، موسى در پاسخ شعيب (عليه السلام ) گفت : (ذلك بينى و بينك ) يعنى اين قرارداد كه گفتى و شرطها كه كردى ، و اين معاهده كه پيشنهاد نمودى ثابت باشد بين من و تو، نه من مخالفت آن كنم ، و نه تو. (ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على ) اين جمله بيان آن دو مدتى است كه در كلام شعيب آمده و معين نشده بود، بلكه به طور مردد گفت : اگر ده سال تمامش كنى خودت كرده اى ، و معناى جمله مورد بحث اين است كه : من خود اختيار دارم كه هر يك از اين دو مدت را بخواهم برگزينم ، خلاصه اين اختيار واگذار به من است ، اگر تنها هشت سال خدمت كردم ، تو حق ندارى مرا به بيشتر از آن ملزم كنى ، و اگر ده سال را برگزيدم باز هم نمى توانى مرا از آن دو سال اضافى منع كنى .
(و الله على ما نقول وكيل ) خدا را در آنچه بين خود شرط و پيمان بستند، وكيل مى گيرد، كه به طور ضمنى او را گواه هم گرفته ، تا در صورت تخلف و اختلاف حكم و داورى بين آن دو با او باشد، و به همين جهت نگفت خدا شاهد باشد، بلكه گفت وكيل باشد، براى اينكه شهادت و داورى هميشه با خدا هست ، احتياج به شاهد گرفتن كسى ندارد، و اما وكيل شدنش وقتى است كه كسى او را وكيل خود بگيرد مانند يعقوب كه وقتى مى خواست از فرزندانش ميثاق بگيرد كه يوسف را به او برگردانند - بنا به حكايت قرآن كريم در آيه (فلما اتوه مؤ ثقهم قال ) گفت : (الله على ما نقول وكيل خداوند بر آنچه مى گويم وكيل است )
بحث روايتى
در كتاب كمال الدين به سندى كه وى به سدير صيرفى دارد، از او از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى طولانى فرمود: مردى از اقصاى شهر دوان دوان آمد، و گفت : اى موسى درباريان در مشورتند كه تو را به قتل برسانند، پس بى درنگ بيرون شو، كه من از خيرخواهان توام ، پس موسى ترسناك و انديشناك از مصر بيرون شد، و بدون اينكه مركبى و حيوانى و خادمى با خود بردارد، پستى ها و بلنديهاى زمين را پشت سر گذاشت ، تا به سرزمين مدين رسيد، در آنجا به درختى رسيد، و ديد كه در زير آن ، چاهى است ، و مردمى پيرامون چاه هستند، و آب مى كشند، و دو دختر ضعيف هم ديد كه با خود رمه اى گوسفند دارند، پرسيد شما چرا ايستاده ايد؟ گفتند، پدر ما پيرى سالخورده است و ما دو دختر ناتوانيم ، نمى توانيم با اين مردان بر سر نوبت در بيفتيم ، منتظريم تا آنان از آب كشيدن فارغ شوند، ما مشغول شويم . موسى دلش به حال آن دو دختر بسوخت ، پس دلو را از آنان گرفت و به آن دو گفت گوسفندانتان را نزديك بياوريد، پس همه آنها را سيراب كرد، دختران همان صبح زود كه آمده بودند، برگشتند، در حالى كه هنوز مردان برنگشته بودند.
موسى سپس به زير درخت رفت ، و در آنجا نشست ، و گفت : پروردگارا من بدانچه كه به من از خير نازل كرده اى محتاجم . و روايت كرده كه : اين را وقتى گفت كه حتى به نيم دانه خرما هم محتاج بود، از سوى ديگر وقتى دختران نزد پدر برگشتند از آن دو پرسيد امروز چطور به اين زودى برگشتيد؟ گفتند بر سر چاه مردى صالح ديديم ، كه دلش به حال ما سوخت ، و برايمان آب كشيد، پدر به يكى از دختران خود گفت ، برو آن مرد را نزد من آور، يكى از آن دو دختر با حالت شرم و حيا نزد آن جناب آمد، گفت پدرم تو را مى خواند تا مزد آب كشيدن تو را به تو بدهد.
روايت كرده كه : موسى به دختر گفت راه را به من نشان بده ، خودت از پشت سرم بيا، براى اينكه ما دودمان يعقوب به پشت زنان نگاه نمى كنيم ، پس وقتى نزد شعيب آمد و ماجراى خود را بدو گفت شعيب گفت مترس كه از شر مردم ستمكار نجات يافتى .
آنگاه گفت : من مى خواهم يكى از اين دو دختر را به عقد تو درآورم ، به شرط اينكه تو هم هشت سال ، خودت را اجير من كنى ، اگر اين مدت را به ده سال رساندى اختيار با خود تو است پس روايت فرموده كه : موسى همان ده سال را خدمت كرد، چون انبياء همواره طرف فضل و تماميت را اختيار مى كنند.
مؤ لف : در اين معنا روايتى نيز در تفسير قمى آمده .
رواياتى در ذيل جمله (رب انى لما انزلت الى من خير فقير)
و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از شخصى كه نامش را برد، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل حكايت كلام موسى كه گفت : (رب انى لما انزلت الى من خير فقير) فرمود: منظورش طعام بوده .
مؤ لف : عياشى هم نظير آن را از حفص از آن جناب روايت كرده ، و عبارت روايت او چنين است : (طعام مقصودش بوده ). و نيز از ليث از امام باقر (عليه السلام ) نظير آن را آورده و در نهج البلاغه هم مثل آن را فرموده ، يعنى فرمود: (به خدا قسم درخواست چيزى جز نانى كه آن را بخورد نكرد).
و در الدر المنثور است كه : ابن مردويه از انس بن مالك روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: وقتى موسى براى آن دو دختر آب كشيد و سپس به طرف سايه رفت ، و گفت : (رب انى لما انزلت الى من خير فقير) آن روز موسى به يك مشت خرما محتاج بود.
و در تفسير قمى مى گويد: يكى از دو دختر شعيب (عليه السلام ) به پدر گفت : اى پدر او را اجير خود كن ، چون بهترين اجير آن كسى است كه قوى و امين باشد، شعيب درپاسخ گفت : به من گفتى كه قوتش را از آب كشيدنش فهميدى ، كه به تنهايى آن همه دلو از چاه كشيد، اما امانتش را از كجا به دست آوردى در پاسخ گفت : از اينجا كه به من گفت : تو پشت سر من بيا، و مرا راهنمايى كن ، چون من از دودمانى هستم كه به پشت زنان نظر نمى كنند، من از اينجا فهميدم او مردى امين است ، چون همين نظر نينداختن بدنبال زنان ، خود از امانتدارى است .
مؤ لف : نظير اين را صاحب مجمع البيان از على (عليه السلام ) روايت كرده .
و نيز در مجمع البيان است كه : حسن بن سعيد، از صفوان ، از ابى عبدالله امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده ، كه در پاسخ شخصى كه پرسيد: كدام يك از آن دو دختر بود كه آمد و به موسى (عليه السلام ) گفت : پدرم تو را مى خواند؟ فرمود: همان دختر كه بعدا با او ازدواج كرد، يكى ديگر پرسيد. كدام يك از دو مدت را خدمت كرد؟ در پاسخ فرمود: مدت بيشتر را، يعنى مدت ده سال را، شخص ‍ ديگر پرسيد: آيا قبل از ده سال با او عروسى كرد، يا بعد از آن ؟ فرمود: قبل از آن شخص ديگر پرسيد: مگر مى شود كسى با زنى ازدواج كند و شرط كند كه مدت دو ماه مثلا براى پدرش خدمت كند، و آنگاه قبل از تمام شدن دو ماه با دختر عروسى كند؟ فرمود: موسى مى دانست كه شرط را به اتمام مى رساند، شخص ديگر پرسيد: از كجا مى دانست ؟ فرمود: مى دانست زنده مى ماند تا شرط شعيب را وفا كند.
مؤ لف : مساله اينكه موسى ده سال خدمت را به اتمام رسانيد، در الدر المنثور به چند طريق از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز روايت شده .
و در تفسير عياشى مى گويد: حلبى گفته : شخصى ازامام صادق (عليه السلام ) پرسيد: آيا قبل از بعثت رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) خانه كعبه زيارت مى شد؟ فرمود: آرى ، و تصديق اين معنا در قرآن است ، كه از شعيب (عليه السلام ) حكايت مى كند كه به موسى (عليه السلام ) در داستان ازدواجش شرط كرد هشت حج ، او را خدمت كند، و فرموده : (على ان تاءجرنى ثمانى حجج ) و نفرمود: (على ان تاءجرنى ثمانى سنين ).
سوره قصص ، آيات 29 - 42


فلما قضى موسى الاجل و سار باهله آنس من جانب الطور نارا قال لاهله امكثوا انى آنست نارا لعلى آتيكم منها بخبر او جذوه من النار لعلكم تصطلون (29) فلما اتيها نودى من شطى الواد الاءيمن فى البقعة المباركه من الشجره ان يا موسى انى انا الله رب العالمين (30) و ان الق عصاك فلما رآها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يا موسى اقبل و لا تخف انك من الامنين (31) اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء و اضمم اليك جناحك من الرهب فذانك برهانان من ربك الى فرعون و ملائه انهم كانوا قوما فاسقين (32) قال رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان يقتلون (33) و اخى هرون هو افصح منى لسانا فارسله معى ردءا يصدقنى انى اخاف ان يكذبون (34) قال سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا لا يصلون اليكما بايتنا انتما و من اتبعكما الغالبون (35) فلما جاءهم موسى باياتنا بينات قالوا ما هذا الا سحر مفترى و ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين (36) و قال موسى ربى اعلم بمن جاء بالهدى من عنده و من تكون له عاقبه الدار انه لا يفلح الظالمون (37) و قال فرعون يايها الملا ما علمت لكم من اله غيرى فاوقد لى ياهامان على الطين فاجعل لى صرحا لعلى اطلع الى اله موسى و انى لاظنه من الكاذبين (38) و استكبر هو و جنوده فى الارض بغير الحق و ظنوا انهم الينا لا يرجعون (39) فاخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين (40) و جعلناهم ائمه يدعون الى النار و يوم القيمه لا ينصرون (41) و اتبعناهم فى هذه الدنيا لعنه و يوم القيمه هم من المقبوحين


(42)
ترجمه آيات
پس چون موسى مدت را بسر رسانيد، همسر خود را برداشت و به راه افتاد، در راه از سمت طور آتشى از دور ديد به خانواده اش ‍ گفت : من از دور آتشى احساس مى كنم شما در اينجا باشيد تا شايد از كنار آن آتش خبرى كسب نموده و يا از خود آتش پاره اى بياورم تا شايد خود را گرم كنيد (29).
ولى همين كه نزديك آتش رسيد صدايى از كرانه رود از طرف راست از درختى كه در قطعه زمينى مبارك واقع بود برخاست كه اى موسى به درستى من خداى رب العالمينم (30).
و اين نيز بگفت كه عصايت بينداز، همين كه موسى عصا را ديد كه به سرعت و شدت به حركت آمد كه گويا در جست و خيز مار سبك بالى است ، پشت كرد و بگريخت به طورى كه ديگر به پشت سر خود نگاه نكرد، خطاب رسيد اى موسى بيا و مترس تو از ايمنانى (31).
دست خود در گريبان ببر و بيرون آور در حالى كه سفيد و درخشنده است بدون اينكه درخشندگى اش از بدى باشد و دست بر قلب خود نه تا از ترس آرام گيرد، اين دو معجزه از پروردگار تو به سوى فرعون و مردم او است ، كه آنان از دير باز مردمى فاسق بودند (32).
موسى گفت پروردگارا من از آنان كسى را كشته ام لذا مى ترسم مرا بكشند (33).
و برادرم هارون از من فصيح تر است او را هم با من و به كمك من بفرست تا مرا تصديق كند كه مى ترسم مرا تكذيب كنند (34).
گفت به زودى بازويت را به وسيله برادرت قوى مى كنم و به شما سلطنت و قدرتى مى دهم و به خاطر معجزات من به شما نرسند، آرى شما و پيروانتان غالبيد (35).
پس چون موسى با معجزات روشن ما به سوى فرعونيان آمد گفتند: اين جز سحرى كه به خدا بسته است چيز ديگرى نيست ، و ما از نياكان خود چنين چيزى نشنيده ايم (36).
موسى گفت : پروردگار من به كسى كه به هدايت كردن از ناحيه او آمده داناتر است ، و بهتر مى داند كه خانه آخرت براى چه كسى است چون ستمگران رستگار نمى شوند (37).
فرعون گفت اى بزرگان قوم من غير از خودم معبودى براى شما نمى شناسم ، اى هامان برايم بر گل آتش برافروز و آجر بساز و برجى درست كن باشد كه از معبود موسى اطلاعى بيابم و من او را از دروغگويان مى دانم (38).
فرعون و لشكريانش در زمين بدون حق سركشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما برنمى گردند (39).
پس ما او و لشكريانش را گرفتيم و در دريا ريختيم پس بنگر كه عاقبت ستمگران چگونه بود (40).
ما آنان را پيشوايانى كرديم كه مردم را به سوى آتش دعوت مى كردند و روز قيامت از آن مردم ياورى نخواهند يافت (41).
بعد از رفتنشان هم در دنيا لعنت و در قيامت زشت رويى نصيبشان كرديم (42).
بيان آيات
رواياتى در ذيل آيات راجع به داستان ورود موسى (عليه السلام ) به مدين و ملاقاتبا شعيب (عليه السلام گشتن و...
اين آيات فصل ديگرى از داستان موسى (عليه السلام ) است ، كه در آن ، اجمالى از حركت آن جناب با خانواده اش از مدين به طرف مصر، و مبعوث شدنش به رسالت به سوى فرعون و قوم او، براى نجات دادن بنى اسرائيل ، و تكذيب آنان رسالت وى را، و سرانجام غرق شدنشان را در دريا آورده ، تا آنكه در آخر داستانش منتهى مى شود به نزول تورات ، كه گويا منظور از بيان قصه همين قسمت آخر است .


فلما قضى موسى الاجل و سار باهله آنس من جانب الطور نارا...


.
مراد از (قضاء اجل ) به سر بردن مدت مقرر است ، كه مراد از آن در آيه اين است كه : موسى آن مدتى را كه قرار گذاشت براى شعيب خدمت كند، به سر رسانيد، كه در روايت گذشته ديديم فرمودند مدت طولانى تر را به سر رسانيد. و كلمه (آنس ) از مصدر (ايناس ) است ، كه به معناى ديدن و به چشم خوردن چيزى است و كلمه (جذوة من النار) به معناى پاره اى از آتش است ، و كلمه (تصطلون ) از مصدر (اصطلاء) است ، كه به معناى گرم شدن به آتش است .
سياق آيه شهادت مى دهد كه اين جريان در شب واقع شده ، و گويا شبى بسيار سرد بوده ، و نيز برمى آيد كه موسى (عليه السلام ) و همراهانش راه را گم كرده بودند، در چنين شرايطى موسى (عليه السلام ) از طرف طور كه در آن نزديكى ها بوده آتشى به چشمش ‍ مى خورد، به اهل خود دستور مى دهد همانجا بمانند، تا او برود به طرف آنچه به چشمش خورده ، شايد در آنجا انسانى ببيند، و از او بپرسد راه كجا است ، و يا آنكه پاره اى آتش گرفته بياورد، تا با آن گرم شوند، در سوره (طه ) به جاى اين عبارت كه : (لعلى آتيكم منها بخبر شايد از آنجا خبرى از راه برايتان بياورم ).
عبارت (لعلى آتيكم منها بقبس ، او اجد على النار هدى شايد از آن برايتان پاره اى بياورم و يا بر كنار آتش راهنمايى شوم ) آمده و اين تعبير بهترين دليل است بر اينكه اين كاروان در آن شب راه را گم كرده بودند.
و همچنين اينكه به اهلش خطاب مى كند كه : (اينجا باشيد ...)، شاهد است بر اينكه غير از همسرش كس ديگرى هم با او بوده ، و لذا تعبير به جمع آورده (باشيد)، و اگر تنها همسرش با او بود مى گفت : (تو اينجا بباش ). و در تورات در سفر خروج ، اصحاح چهارم ، آيه 20، آمده كه موسى در اين سفر همسرش و فرزندانش را همراه داشته ...


فلما اتيها نودى من شاطى ء الواد الايمن فى البقعه المباركه من الشجره ...



در مفردات در معناى كلمه (شاطى ء) گفته : (شاطى ء الوادى ) معنايش كنار وادى است ، و نيز همو گفته : كلمه (وادى ) در اصل به معناى محلى است كه سيلاب از آنجا مى گذرد، و به همين اعتبار شكاف ميان دو كوه را نيز وادى مى گويند، و جمع اين كلمه (اوديه ) مى آيد، و كلمه (بقعه ) به معناى قطعه اى از زمين است كه به شكل زمينهاى اطرافش نبوده باشد.
و مراد از كلمه (ايمن ) جانب راست است ، در مقابل (ايسر) كه به معناى سمت چپ است ، و مقصود در اينجا ايمن و سمت راست وادى است ، و به آنچه بعضى گفته اند: (ايمن از يمن در مقابل شومى است ) نبايد اعتناء كرد.
و (بقعه مباركه ) قطعه و نقطه مخصوصى است از (كناره سمت راست وادى ) كه در آن درختى قرار داشته كه نداى يا موسى از آن درخت برخاسته ، و مبارك بودنش به همين خاطر است ، كه نداى الهى و تكلم او با موسى در آن جا واقع شد، و از اين راه شرافتى يافت ، و موسى به خاطر همين شرافت و قداست ماءمور شد كفش خود را بكند، همچنانكه فرمود: (فاخلع نعليك انك بالوادى المقدس طوى ).
توضيحى در مورد تكلم خداى تعالى با موسى (عليه السلام ) در طور سينا از وراىحجاب (شجرة )
اين آيه شريفه بدون ترديد دلالت دارد بر اينكه درخت مزبور به وجهى مبداء آن نداء و آن گفتگو بوده ، چيزى كه هست اين نيز مسلم است كه درخت سخن نگفته ، بلكه سخن سخن خدا و قائم به او بوده ، نه قائم به درخت ، همان طور كه كلام ما آدميان قائم است به خود متكلم ، پس در حقيقت درخت حجابى بود كه خداى تعالى از وراى آن با موسى سخن گفت ، البته اين احتجاب به معنايى بوده كه لايق ساحت قدس او باشد، احتجابى كه با احاطه او بر هر چيز منافات نداشته باشد، همچنان كه آيه (و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا فيوحى باذنه ما يشاء)، نيز سخن گفتن خدا با يك فرد بشر را منحصر كرده به طريق وحى ، يا از پشت حجاب .
و از همين جا ضعف اين تفسير كه بعضى گفته اند: (درخت محل كلام بوده ، چون كلام از مقوله عرض است ، و محتاج است به محلى كه قائم بدان باشد) روشن مى گردد.
و همچنين اينكه بعضى ديگر گفته اند: اين نحوه تكلمى كه خدا با موسى كرد عالى ترين مرتبه تماس خدا با انبياء (عليهم السلام ) است ، چون بدون واسطه با وى سخن گفته ، و موسى بدون واسطه سخن او را شنيده وجه فساد اين تفسير اين است كه : در اين جريان نيز سخن گفتن خداى تعالى بدون واسطه نبوده ، چون گفتيم كلام خدا از ماوراى حجاب بود، و حجاب در اين تكلم درخت بود، كه واسطه شد ميان موسى (عليه السلام ) و خداى تعالى ، و ظاهر آيه شورى اين بود كه تكلم كردن خدا با خلق خود به يكى از سه نحو است ، يكى به وسيله رسول و مبلغ ، دوم از وراى حجاب ، سوم كه عاليترين مراحل تكلم است تكلم بدون واسطه و بدون حجاب است .
(ان يا موسى انى انا الله رب العالمين ) كلمه (اءن ) در اين جمله تفسيريه است ، و در آن از ذات متعالى كه نامش الله است خبر مى دهد، و او را به وصف وحدانيت و يكتايى در ربوبيت توصيف مى كند، و شرك را به همه انواعش به طور مطلق از او نفى مى كند، به اين بيان كه وقتى او را به ربوبيت براى همه عالميان ستود، و با در نظر گرفتن اينكه (رب ) به معناى مالك و مدبر مى باشد، و مستحق است كه مملوك هايش او را پرستش كنند، ديگر چيزى از عالميان را باقى نگذاشته كه مربوب غير او باشد، در نتيجه ديگر ربى غير از او باقى نمانده ، و معبودى سواى او نيست .
پس در آيه شريفه اجمال آن مطالبى است كه در سوره طه تفصيلش آمده ، و اين ندايى كه در آيه مورد بحث به طور اجمال به معارف سه گانه توحيد و نبوت و معاد اشاره مى كند، در آنجا آنها را از يكديگر جدا كرده ، درباره توحيد فرموده : (اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى )، و درباره نبوت فرموده : (و اقم الصلوه لذكرى ) و درباره معاد فرموده : (ان الساعه آتيه ...).


و ان الق عصاك فلما راها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب


.
تفسير اين جمله در سوره نمل گذشت .


يا موسى اقبل و لا تخف انك من الامنين



در اين آيه ، جمله (قيل له بدو گفته شد) حذف شده ، و تقدير آيه چنين است : (و قيل له يا موسى اقبل و لا تخف انك من الامنين و بدو گفته شد اى موسى پيش برو و مترس كه تو از ايمنانى ) و در اين خطاب به او امنيت مى دهد، و با اين جمله معناى آيه شريفه (يا موسى لا تخف انى لا يخاف لدى المرسلون ) روشن مى شود، كه معنايش اين است كه : موسى تو فرستاده و مرسلى ، و رسولان نزد من ايمنند، نه اينكه مفاد آن عتاب و توبيخ باشد.


اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء



مراد از (سلوك دست در گريبان ) فرو بردن دست در آن است ، و مراد از (سوء) به طورى كه گفته شده - مرض پيسى است .

next page

fehrest page

back page