تفسير الميزان جلد ۱

علامه محمد حسين طباطبايي رحمه الله عليه

- ۱۴ -


مطلب ديگريكه تذكرش لازم است ، اين است كه خدايتعالى در يكجا از كلام عزيزش شفاعت را براى كسيكه خودش راضى باشد اثبات كرده ، و فرموده : (و لا يشفعون الا لمن ارتضى )، و اين ارتضاء را بهيچ قيدى مقيد نكرده ، و معين ننموده آن اشخاص چه اعمالى دارند، و نشانه هاشان چيست ؟ همچنانكه همين مبهم گوئى را در جاى ديگر كرده ، و فرموده : (الا من اذن له الرحمان ، و رضى له قولا)، مگر كسيكه رحمان اجازه اش داده باشد، و سخنش پسنديده باشد)، كه مى بينيد در اين آيه نيز معين نكرده ، اينگونه اشخاص چه كسانند؟ از اينجا مى فهميم مقصود از پسنديدن آنان پسنديدن دين آنان است ، نه اعمالشان ، و خلاصه اهل شفاعت كسانيند كه خدا دين آنانرا پسنديده باشد، و كارى به اعمالشان ندارد.
بنابراين ميتوان گفت : برگشت اين آيه نيز از نظر مفاد، به همان مفادى است كه آيات قبل بيان مى كرد.
از سوى ديگر در جاى ديگر فرموده : (يوم نحشر المتقين الى الرحمان و فدا، و نسوق المجرمين الى جهنم وردا، لا يملكون الشفاعه ، الا من اتخذ عند الرحمان عهدا)، روزيكه پرهيزكاران را براى مهمانى و خوان رحمت خود محشور مى كنيم و مجرمين را براى ريختن بجهنم بدان سو سوق ميدهيم ، آنان مالك شفاعت نيستند، مگر كسيكه قبلا از خداى رحمان عهدى گرفته باشد) و كلمه (شفاعت ) در اين آيه مصدر مفعولى است ، يعنى شفاعت شدن ، و معلوم است كه تمامى مجرمين كافر نيستند، كه دوزخى شدنشان حتمى باشد.
بدليل اينكه فرمود: (انه من يات ربه مجرما، فان له جهنم ، لا يموت فيها، و لا يحيى ، و من ياته مومنا، قد عمل الصالحات ، فاولئك لهم الدرجات العلى )، (بدرستى وضع چنين است ، كه هر كس با حال مجرميت نزد پروردگارش آيد، آتش جهنم دارد، كه نه در آن مى ميرد، و نه زنده ميشود، و هر كس كه با حالت ايمان بيايد، و عمل صالح هم كرده باشد، چنين كسانى درجات والائى دارند).
مؤ منى كه عمل صالح انجام ندهد نيز مجرم است 
چه از اين آيه بر مى آيد: هر كس مؤ من باشد، ولى عمل صالح نكرده باشد، باز مجرم است ، پس مجرمين دو طائفه اند، يكى آنكه نه ايمان آورده ، و نه عمل صالح كرده اند، و دوم كسانيكه ايمان آورده اند، ولى عمل صالح نكرده اند، پس يك طائفه از مجرمين مردمانيند كه بر دين حق بوده اند، و لكن عمل صالح نكرده اند، و اين همان كسى است كه جمله : (الا من اتخذ عند الرحمان عهدا)، درباره اش ‍ تطبيق مى كند.
چون اين كسى است كه عهد خدا را دارد، آن عهدى كه آيه : (الم اعهد اليكم يا بنى آدم : ان لا تعبدوا الشيطان ، انه لكم عدو مبين ، و ان اعبدونى ، هذا صراط مستقيم )، مگر بشما اى بنى آدم فرمان ندادم كه شيطان را نپرستيد؟ كه او دشمن آشكار شما است ، و اينكه مرا بپرستيد، كه اين صراط مستقيم است ؟) از آن خبر ميدهد، پس عهد خدا (و ان اعبدونى ) است ، كه عهد در آن بمعناى امر است ، و جمله (هذا صراط مستقيم ) الخ ، عهد بمعناى التزام است ، چون صراط مستقيم مشتمل بر هدايت بسوى سعادت و نجات است .
پس اين طائفه كه گفتيم ايمان داشته اند، ولى عمل صالح نكرده اند، آنهايند كه عهدى از خدا گرفته بودند، و بخاطر اعمال بدشان داخل جهنم ميشوند، بخاطر داشتن عهد، مشمول شفاعت شده ، از آتش نجات مى يابند.
آيه شريفه (و قالوا: لن تمسنا النار الا اياما معدوده ، قل اتخذتم عند اللّه عهدا)، گفتند: آتش دوزخ جز چند روزى بما نمى رسد، بگو مگر شما از خدا عهد گرفته بوديد)؟، نيز باين حقيقت اشاره دارد، و بنابراين ، اين آيات نيز بهمان آيات قبل برگشت مى كند، و بر روى هم آنها دلالت دارد بر اينكه مورد شفاعت ، يعنى كسانيكه در قيامت برايشان شفاعت ميشود، عبارتند از گنه كاران دين دار، و متدينين بدين حق ، ولى گنه كار، اينهايند كه خدا دينشان را پسنديده .
4- شفاعت از چه كسانى صادر ميشود؟ 

از آنچه تاكنون از نظر خواننده گذشت ميتوان اين معنا را بدست آورد، كه شفاعت دو قسم است ، يكى تكوينى ، و يكى تشريعى و قانونى ، اما شفاعت تكوينى كه معلوم است از تمامى اسباب كونى سر مى زند، و همه اسباب نزد خدا شفيع هستند، چون ميان خدا و مسبب خود واسطه اند، و اما شفاعت تشريعى و مربوط باحكام ، (كه معلوم است اگر واقع شود، در دائره تكليف و مجازات واقع ميشود) نيز دو قسم است ، يكى شفاعتى كه در دنيا اثر بگذارد، و باعث آمرزش خدا، و يا قرب بدرگاه او گردد، كه شفيع و واسطه ميان خدا و بنده در اين قسم شفاعت چند طائفه اند.
اقسام شفاعت و شفعاء 
اول توبه از گناه ، كه خود از شفيعان است ، چون باعث آمرزش گناهان است ، همچنانكه فرمود: (قل : يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم ، لا تقنطوا من رحمه اللّه ، ان اللّه يغفر الذنوب جميعا، انه هو الغفور الرحيم ، و انيبوا الى ربكم )، (بگو: اى بندگانم ، كه بر نفس ‍ خود زياده روى روا داشتيد، از رحمت خدا ماءيوس نشويد، كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، چون او آمرزگار رحيم است ، و بسوى پروردگارتان توبه ببريد)، كه عموميت اين آيه ، حتى شرك را هم شامل ميشود، و قبلا هم گفتيم : كه توبه شرك را هم از بين مى برد.
دوم ايمان برسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم است ، كه درباره اش فرموده : (آمنوا برسوله ) تا آنجا كه مى فرمايد: (يغفر لكم )، برسول او ايمان بياوريد، تا چه و چه و چه ، و اينكه گناهانتان را بيامرزد).
يكى ديگر عمل صالح است ، كه درباره اش فرموده : (وعد اللّه الذين آمنوا و عملوا الصالحات : لهم مغفره و اجر عظيم )، (خدا كسانى را كه ايمان آورده ، و اعمال صالح كردند، وعده داده : كه مغفرت و اجر عظيم دارند)، و نيز فرموده : (يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه ، و ابتغوا اليه الوسيله )، (اى كسانيكه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد، و (بدين وسيله ) وسيله اى بدرگاهش بدست آوريد) و آيات قرآنى در اين باره بسيار است .
يكى ديگر قرآن كريم است ، كه خودش در اين باره فرموده : (يهدى به اللّه من اتبع رضوانه ، سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه ، و يهديهم الى صراط مستقيم )، (خداوند بوسيله قرآن كسانى را كه در پى خوشنودى اويند، باذن خودش بسوى راه هاى سلامتى هدايت نموده ، و ايشانرا از ظلمت ها بسوى نور هدايت نموده ، و نيز بسوى صراط مستقيم راه مينمايد).
يكى ديگر هر چيزيست كه با عمل صالح ارتباطى دارد، مانند مسجدها، و امكنه شريفه ، و متبركه ، و ايام شريفه ، و انبياء، و رسولان خدا، كه براى امت خود طلب مغفرت مى كنند، همچنانكه درباره انبياء فرموده : (و لو انهم اذ ظلموا انفسهم ، جاوك ، فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول ، لوجدوا اللّه توابا رحيما)، (و اگر ايشان بعد از آنكه بخود ستم كردند، آمدند نزد تو، و آمرزش خدا را خواستند، و رسول هم برايشان طلب مغفرت كرد، خواهند ديد كه خدا توبه پذير رحيم است ).
و يكى ديگر ملائكه است ، كه براى مؤ منين طلب مغفرت مى كنند، همچنانكه فرمود: (الذين يحملون العرش و من حوله ، يسبحون بحمد ربهم ، و يؤ منون به ، و يستغفرون للذين آمنوا)، (آن فرشتگان كه عرش را حمل مى كنند، و اطرافيان آن ، پروردگار خود را بحمد تسبيح مى گويند، و باو ايمان دارند، و براى همه آن كسانيكه ايمان آورده اند، طلب مغفرت مى كنند) و نيز فرموده : (و الملائكه يسبحون بحمد ربهم ، و يستغفرون لمن فى الارض ، الا ان اللّه هو الغفور الرحيم )، (و ملائكه با حمد پروردگار خود، او را تسبيح ميگويند، و براى هر كس كه در زمين است طلب مغفرت مى كنند، آگاه باشيد كه خداست كه آمرزگار رحيم است ).
يكى ديگر خود مؤ منينند، كه براى خود، و براى برادران ايمانى خود، استغفار مى كنند، و خدايتعالى از ايشان حكايت كرده كه مى گويند: (و اعف عنا، و اغفرلنا، و ارحمنا، انت مولينا)، و بر ما ببخشاى ، و ما را بيامرز و بما رحم كن ، كه توئى سرپرست ما).
قسم دوم از شفاعت 
(قسم دوم از شفاعت ) قسم دوم شفيعى است كه در روز قيامت شفاعت مى كند، شفاعت بآن معنائى كه شناختى ، حال ببينيم اين شفيعان چه كسانى هستند؟ يك طائفه از اينان انبياء عليهم السلامند، كه قرآن كريم درباره شفاعتشان مى فرمايد: (و قالوا: اتخذ الرحمن ولدا، سبحانه ، بل عباد مكرمون )، تا آنجا كه مى فرمايد: (و لا يشفعون الا لمن ارتضى )، مشركين مى گفتند: خدا فرزند گرفته منزه است خدا، بلكه فرشتگان بندگان مقرب خدايند، (تا آنجا كه مى فرمايد) و شفاعت نمى كنند مگر براى كسيكه خدا بپسندد).
كه يكى از آنان عيسى بن مريم عليهماالسلام است ، كه در روز قيامت شفاعت مى كند، و نيز مى فرمايد (و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعه ، الا من شهد بالحق ، و هم يعلمون )، آن كسانيكه مشركين بجاى خدا ميخوانند، مالك شفاعت نيستند، تنها كسانى مالك شفاعتند، كه بحق شهادت ميدهند و خود داناى حقند).
و اين دو آيه شريفه ، علاوه بر اينكه دلالت مى كنند بر شفاعت انبياء، دلالت بر شفاعت ملائكه نيز دارند، چون در اين دو آيه گفتگو از فرزند خدا بود، كه مشركين ملائكه را دختران خدا مى پنداشتند و يهود و نصارى مسيح و عزير را پسر خدا مى پنداشتند.
دسته اى ديگر از شفيعان روز قيامت ملائكه هستند، كه قرآن كريم درباره شفاعت كردن آنان مى فرمايد: (و كم من ملك فى السماوات ، لا تغنى شفاعتهم شيئا، الا من بعد ان ياذن الله لمن يشاء و يرضى )، و چه بسيار فرشته كه در آسمانهايند، و شفاعتشان هيچ اثرى ندارد، مگر بعد از آنكه خدا براى هر كس بخواهد اجازه دهد)، و نيز مى فرمايد: (يومئذ لا تنفع الشفاعه ، الا من اذن له الرحمن ، و رضى له قولا، يعلم ما بين ايديهم ، و ما خلفهم )، (امروز شفاعت سودى نمى بخشد، مگر كسيكه رحمان باو اجازه داده باشد، و سخن او پسنديده باشد، خدا آنچه را كه پيش روى ايشانست ، و آنچه را از پشت سر فرستاده اند، ميداند).
طائفه ديگر از شفيعان در قيامت شهدا هستند، كه آيه : (و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعه ، الا من شهد بالحق ، و هم يعلمون (، كه ترجمه اش گذشت ، دلالت بر آن دارد، چون اين طائفه نيز بحق شهادت دادند، پس هر شهيدى شفيعى است ، كه مالك شهادت است ، چيزيكه هست اين شهادت ، همانطور كه در سوره فاتحه گفتيم ، و بزودى در تفسير آيه : (و كذلك جعلناكم امه وسطا، لتكونوا شهداء على الناس ) نيز خواهيم گفت ، مربوط باعمال است ، نه شهادت بمعناى كشته شدن در ميدان جنگ ، از اينجا روشن ميشود: كه مؤ منين نيز از شفيعان روز قيامتند، براى اينكه خدايتعالى خبر داده ، كه مؤ منين نيز در روز قيامت ملحق به شهداء ميشوند، و فرموده : (و الذين آمنوا باللّه و رسله ، اولئك هم الصديقون ، و الشهداء عند ربهم )، و كسانيكه بخدا و رسولش ايمان آوردند، ايشان همان صديقين و شهداء نزد پروردگارشانند)، كه انشاءاللّه بزودى بيانش خواهد آمد.
5 - شفاعت به چه چيز تعلق مى گيرد؟ 
خواننده عزيز توجه فرمود، كه شفاعت دو قسم بود، يكى تكوينى ، كه گفتيم : عبارتست از تاءثير هر سببى تكوينى در عالم اسباب ، و يكى تشريعى ، كه گفتيم : مربوط است به ثواب و عقاب ، حال ميگوئيم : از اين قسم دوم بعضى در تمامى گناهان از شرك گرفته تا پائين تر از آن اثر مى گذارد، مانند شفاعت و وساطت توبه ، و ايمان البته توبه و ايمان در دنيا و قبل از قيامت -. و بعضى ديگر در عذاب بعضى از گناهان اثر دارد، مانند عمل صالح كه واسطه ميشود در محو شدن گناهان ، و اما آن شفاعتى كه مورد نزاع و اختلافست ، يعنى شفاعت انبياء و غير ايشان در روز قيامت ، براى برداشتن عذاب از كسيكه حساب قيامت ، او را مستحق آن كرده ، در گذشته يعنى در تحت عنوان شفاعت در حق چه كسى جريان مى يابد، گفتيم : كه اين شفاعت مربوط است باهل گناهان كبيره ، از اشخاصى كه متدين بدين حق هستند، و خدا هم دين آنانرا پسنديده است .
6 - شفاعت چه وقت فائده ميبخشد؟ 

منظور ما از اين شفاعت ، باز همان شفاعت مورد نزاع است ، شفاعتى كه گفتيم : عذاب روز قيامت را از گنه كاران بر ميدارد، اما پاسخ از اين سئوال ، اين استكه آيه شريفه : (كل نفس بما كسبت رهينة ، الا اصحاب اليمين ، فى جنات يتسائلون : عن المجرمين ، ما سلككم فى سقر؟)، كه ترجمه اش چند صفحه قبل گذشت ، دلالت دارد بر اينكه شفاعت بچه كسانى مى رسد، و چه كسانى از آن محرومند، چيزيكه هست بيش از اين هم دلالت ندارد، كه شفاعت تنها در فك رهن ، و آزادى از دوزخ ، و يا خلود در دوزخ مؤ ثر است ، و اما در ناراحتى هاى قبل از حساب ، از هول و فزع قيامت ، و ناگواريهاى آن ، هيچ دلالتى نيست بر اينكه شفاعت در آنها هم مؤ ثر باشد، بلكه ميتوان گفت : كه آيه دلالت دارد بر اينكه شفاعت تنها در عذاب دوزخ مؤ ثر است ، و در ناگواريهاى قبل از آن مؤ ثر نيست .
اين نكته را هم بايد دانست كه از آيات نامبرده در سوره مدثر ميتوان استفاده كرد كه سئوال و جوابيكه در آن شده مربوط است به بعد از فصل قضا، و رسيدگى بحسابها، بعد از آنكه اهل بهشت جاى خود را در بهشت گرفته ، و اهل دوزخ هم در دوزخ قرار گرفته اند،
و در چنين هنگامى شفاعت شامل جمعى از گنه كاران شده ، و آنان را از آتش نجات ميدهد، براى اينكه كلمه : (فى جنات ) الخ ، در اين آيات آمده ، و اين كلمه استقرار در بهشت را مى رساند. و نيز جمله : (ما سلككم ) الخ ، در آن هست ، كه از ماده سلوك ، و بمعناى داخل كردن است ، البته نه هر داخل كردنى ، بلكه داخل كردن با نظم و با رديف خاص ، (نظير داخل كردن نخ در دانه هاى تسبيح ، كه از كوچك ترها گرفته تا بزرگ و بزرگترها همه را نخ مى كشند) پس در اين تعبير معناى استقرار هست ، و همچنين در جمله (فما تنفعهم )، چون كلمه (ما) براى نفى حال است ، (دقت بفرمائيد).
و اما نشاءه برزخ ، و ادله ايكه دلالت مى كند بر حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه (عليهم السلام ) در دم مرگ ، و در هنگام سئوال قبر، و كمك كردن آنحضرت در شدائد، كه رواياتش بزودى در ذيل آيه : (و ان من اهل الكتاب الا ليؤ منن به ) خواهد آمد، ربطى بشفاعت در درگاه خدا ندارد.
بلكه از قبيل تصرف ها و حكومتى است كه خدايتعالى بايشان داده ، تا باذن او هر حكمى كه خواستند برانند، و هر تصرفى خواستند بكنند، هم چنانكه درباره آن فرموده : (و على الاعراف رجال ، يعرفون كلا بسيماهم ، و نادوا: اصحاب الجنه . ان سلام عليكم ، لم يدخلوها، و هم يطمعون )،- تا آنجا كه مى فرمايد - (و نادى اصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم ، قالوا: ما اغنى عنكم جمعكم ، و ما كنتم تستكبرون ، اهولاء الذين اقسمتم : لا ينالهم اللّه برحمة ادخلوا الجنه ، لا خوف عليكم ، و لا انتم تحزنون )، (و بر اعراف ، (كه جايگاهى ميان بهشت و دوزخ است ) مردمى هستند، كه هر كسى را از سيمايش مى شناسند، باصحاب بهشت داد مى زنند: كه سلام بر شما، با اينكه خود تاكنون داخل بهشت نشده اند، ولى اميد آنرا دارند - تا آنجا كه مى فرمايد - اصحاب اعراف مردمى را كه هر يك را با سيمايشان مى شناسند، صدا مى زنند، و ميگويند: ديديد كه نيروى شما از جهت كميت و كيفيت بدردتان نخورد؟ آيا همين بهشتيان نيستند كه شما سوگند مى خورديد: هرگز مشمول رحمت خدا نميشوند؟ ديديد كه داخل بهشت ميشوند، و شما اشتباه مى كرديد آنگاه رو به بهشتيان كرده مى گويند حال به بهشت درآئيد، كه نه ترسى بر شما باشد، و نه اندوهناك ميشويد)،.
و از اين قبيل است آيه : (يوم ندعوا كل اناس بامامهم ، فمن اوتى كتابه بيمينه ) (روزيكه هر قومى را بنام پيشواشان صدا مى زنيم ، پس ‍ هر كس كتابش بدست راستش داده شود، چنين و چنان ميشود) كه از اين آيه نيز بر مى آيد: امام واسطه در خواندن و دعوت است ، و دادن كتاب از قبيل همان حكومتى است كه گفتيم خدا باين طائفه داده ، (دقت بفرمائيد).
پس از بحثى كه درباره شفاعت گذشت ، اين نتيجه بدست آمد: كه شفاعت در آخرين موقف از مواقف قيامت بكار مى رود، كه يا گنه كار بوسيله شفاعت مشمول آمرزش گشته ، اصلا داخل آتش نميشود، و يا آنكه بعد از داخل شدن در آتش ، بوسيله شفاعت نجات مى يابد، يعنى شفاعت باعث ميشود كه خدا باحترام شفيع ، رحمت خود را گسترش ميدهد.
بحث روايتى (شامل رواياتى درباره شفاعت و شفعاء) 

در امالى شيخ صدوق عليه الرحمه ، از حسين بن خالد، از حضرت رضا، از آباء گرامش ، از اميرالمؤ منين عليه السلام ، روايت كرده كه فرمود: رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه بحوض من ايمان نداشته باشد، خداوند او را در حوضم وارد نكند، و كسيكه بشفاعت من ايمان نداشته باشد، خداوند او را بشفاعتم نائل نسازد، آنگاه فرمود: تنها شفاعت من مخصوص كسانى از امت من است ، كه مرتكب گناهان كبيره شده باشند، و اما نيكوكاران از ايشان هيچ گرفتارى پيدا نمى كنند، حسين ابن خالد ميگويد: من بحضرت رضا عرضه داشتم : يا بن رسول اللّه ! پس معناى اين كلام خدايتعالى كه مى فرمايد: (و لا يشفعون الا لمن ارتضى ) چيست ؟ فرمود: شفاعت نمى كنند، مگر كسى را كه خدا دينش را پسنديده باشد.
مؤ لف : اينكه فرمود: (تنها شفاعتم ...) مطلبى استكه بطرق بسيارى از طريق شيعه و سنى از آنجناب روايت شده ، و اگر بياد داشته باشيد، همين معنا را از آيات فهميديم .
و در تفسير عياشى از سماعة بن مهران ، از ابى ابراهيم ، حضرت كاظم (عليه السلام )، روايت آورده ، كه در ذيل آيه : (عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا)، (اميد آن داشته باش ، كه پروردگارت بمقام محمودت برساند) فرمود: روز قيامت مردم همگى از شكم خاك برميخيزند، و مقدار چهل سال مى ايستند، و خدايتعالى آفتاب را دستور ميدهد تا بر فرق سرهاشان آنچنان نزديك شود، كه از شدت گرما عرق بريزند، و بزمين دستور مى رسد، كه عرق آنان را در خود فرو نبرد، مردم به نزد آدم مى روند، و از او ميخواهند، تا شفاعتشان كند، آدم مردم را به نوح دلالت مى كند، و نوح ايشانرا به ابراهيم ، و ابراهيم بموسى ، و موسى بعيسى و عيسى بايشان ميگويد: بر شما باد بمحمد صلى الله عليه و آله و سلم خاتم النبيين ، پس محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: آرى من آماده اينكارم ، پس براه مى افتد، تا دم در بهشت مى رسد، و دق الباب مى كند، از درون بهشت مى پرسند: كه هستى ؟ و خدا داناتر است ، پس محمد مى گويد: من محمدم ، از درون خطاب مى رسد: در را برويش باز كنيد، چون در برويش گشوده ميشود، بسوى پروردگار خود روى مى آورد، در حاليكه سر بسجده نهاده باشد، و سر از سجده بر نميدارد،
تا اجازه سخن بوى دهند، و بگويند حرف بزن ، و درخواست كن ، كه هر چه بخواهى داده خواهى شد و هر كه را شفاعت كنى پذيرفته خواهد شد.
پس سر از سجده بر ميدارد، دوباره رو بسوى پروردگارش نموده ، از عظمت او بسجده مى افتد، اين بار هم همان خطابها بوى ميشود، سر از سجده بر ميدارد، و آنقدر شفاعت مى كند، كه دامنه شفاعتش حتى بدرون دوزخ رسيده ، شامل حال كسانى كه بآتش ‍ سوخته اند، نيز ميشود، پس در روز قيامت در تمامى مردم از همه امتها، هيچ كس آبروى محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ندارد، اين است آن مقامى كه آيه شريفه (عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا) ، بدان اشاره دارد.
رواياتى كه دلالت دارد بر اينكه (مقام محمود) در آيه شريفه همان شفاعت است

مؤ لف : اين معنا در رواياتى بسيار زياد، بطور مختصر و مفصل ، هم بطرق متعدده اى از سنى ، و شيعه ، روايت شده است ، و اين روايات دلالت دارد بر اينكه مقام محمود در آيه شريفه همان مقام شفاعت است ، البته منافات هم ندارد كه غير آنجناب ، يعنى ساير انبياء و غير انبياء هم بتوانند شفاعت كنند، چون ممكن است شفاعت آنان فرع شفاعت آنجناب باشد، و فتح باب شفاعت بدست آنجناب بشود.
و در تفسير عياشى نيز از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهماالسلام ) روايت آمده ، كه در تفسير آيه (عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا)، فرمود: اين مقام شفاعت است .
باز در تفسير عياشى از عبيد بن زراره روايت آمده ، كه گفت : شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا مؤ من هم شفاعت دارد؟ فرمود: بله ، فردى از حاضران پرسيد: آيا مؤ من هم بشفاعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم در آنروز محتاج ميشود؟ فرمود: بله ، براى اينكه مؤ منين هم خطايا و گناهانى دارند، هيچ احدى نيست مگر آنكه محتاج شفاعت آنجناب ميشود، راوى ميگويد: مردى از اين گفتار رسولخدا پرسيد: كه فرمود: (من سيد و آقاى همه فرزندان آدمم ، و در عين حال افتخار نمى كنم ) حضرت فرمود: بله صحيح است ، آنجناب حلقه در بهشت را مى گيرد، و بازش مى كند، و سپس بسجده مى افتد، خدايتعالى مى فرمايد: سر بلند كن ، و شفاعت نما، كه شفاعتت پذيرفته است ، و هر چه ميخواهى بطلب كه بتو داده ميشود، پس سر بلند مى كند و دوباره بسجده مى افتد باز خدايتعالى مى فرمايد: سر بلند كن و شفاعت نما كه شفاعتت پذيرفته است و درخواست نما كه درخواستت برآورده است پس آنجناب سر بر مى دارد و شفاعت مى نمايد، و شفاعتش پذيرفته ميشود و درخواست مى كند، و باو هر چه خواسته ميدهند.
و در تفسير فرات ، از محمد بن قاسم بن عبيد، با ذكر يك يك راويان ، از بشر بن شريح بصرى ، روايت آورده ، كه گفت : من بمحمد بن على عليه و السلام عرضه داشتم : كداميك از آيات قرآن اميدوار كننده تر است ؟ فرمود: قوم تو در اين باره چه ميگويند؟ عرضه داشتم : ميگويند آيه : (قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم ، لا تقنطوا من رحمة اللّه )، (بگو اى كسانيكه در حق خود زياده روى و ستم كرديد، از رحمت خدا نوميد مشويد) است ، فرمود: ولكن ما اهل بيت اين را نميگوئيم ، پرسيدم : پس شما كدام آيه را اميدوار كننده تر ميدانيد؟ فرمود: آيه (و لسوف يعطيك ربك فترضى ) بخدا سوگند شفاعت ، بخدا سوگند شفاعت ، بخدا سوگند شفاعت .
مؤ لف : اما اينكه آيه : (عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا) الخ ، مربوط بمقام شفاعت باشد، چه بسا هم لفظ آيه با آن مساعد باشد، و هم روايات بسيار زيادى كه از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيده ، كه فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است ، و اما اينكه گفتيم لفظ آيه با آن مساعد است ، از اين جهت است كه جمله (ان يبعثك الخ )، دلالت مى كند بر اينكه مقام نامبرده مقامى است كه در آنروز بآن جناب ميدهند، و چون كلمه (محمود) در آيه مطلق است ، شامل همه حمدها ميشود، چون مقيد بحمد خاصى نشده ، و اين خود دلالت مى كند بر اينكه ، همه مردم او را مى ستايند، چه اولين و چه آخرين .
و از سوى ديگر از آنجا كه حمد عبارتست از ثناى جميل در مقابل رفتار جميل اختيارى ، پس بما مى فهماند كه در آنروز از آن جناب بتمامى اولين و آخرين ، رفتارى صادر ميشود، كه از آن بهره مند مى گردند، و او را مى ستايند.
و بهمين جهت در روايت عبيد بن زراره ، كه قبلا گذشت ، فرمود: هيچ احدى نيست مگر آنكه محتاج بشفاعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ميشود، (تا آخر حديث )، كه انشاءالله بيانش بوجهى ديگر خواهد آمد.
اميد بخش ترين آيه قرآن 
و اما اينكه آيه (و لسوف يعطيك ربك فترضى )، اميدوار كننده ترين آيه قرآن باشد، و حتى از آيه : (يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا) الخ ، هم اميدوار كننده تر باشد، علتش اين است كه نهى از نوميدى در آيه دوم ، نهيى است كه هر چند در قرآن شريف مكرر آمده ، مثلا از ابراهيم عليه السلام حكايت كرده كه گفت : (و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون )، (از رحمت خدا نوميد نميشوند، مگر مردم گمراه )، و از يعقوب عليه السلام حكايت كرده كه گفت : (انه لا يياس من روح اللّه ، الا القوم الكافرون )، (بدرستيكه از رحمت خدا ماءيوس نميشوند مگر مردم كافر). ولكن در هر دو مورد اين نهى ناظر به نوميدى از رحمت تكوينى است ، همچنانكه مورد دو آيه بدان شهادت ميدهد.
و اما آيه (قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه اللّه ، ان اللّه يغفر الذنوب جميعا، انه هو الغفور الرحيم ، و انيبوا الى ربكم )، تا آخر آيات بعدش ، هر چند كه نهى از نوميدى از رحمت تشريعى خداست ، بقرينه جمله (اسرفوا على انفسهم )، كه بروشنى مى فهماند قنوط و نوميدى در آيه راجع برحمت تشريعى ، و از جهت معصيت است ، و بهمين جهت خداى سبحان وعده آمرزش گناهان را بطور عموم ، و بدون استثناء آورد.
ولكن دنبال آيه جمله : (و انيبوا الى ربكم ، و جملات بعدى ) را آورده كه به توبه و اسلام و عمل به پيروى امر مى كند، و مى فهماند كه منظور آيه اين است كه بنده ايكه بخود ستم كرده ، نبايد از رحمت خدا نوميد شود، مادام كه ميتواند توبه كند، و اسلام آورد، و عمل صالح كند، از اين راه هاى نجات استفاده كند.
پس در آيه نامبرده رحمت خدا مقيد بقيود نامبرده شد، و مردم را امر مى كند كه باين رحمت مقيد خدا، دست بياويزند، و خود را نجات دهند، و معلوم است كه اميد رحمت مقيد مانند اميد رحمت مطلق و عام نيست ، و آن رحمتى كه خدا به پيامبرش وعده داده ، رحمت عمومى و مطلق است ، چون آنجناب را (رحمة للعالمين ) خوانده ، و اين وعده مطلق را در آيه : (و لسوف يعطيك ربك فترضى )، به پيامبر گراميش داده ، تا او را دلخوش و شادمان كند.
توضيح اينكه آيه شريفه در مقام منت نهادن است ، و در آن وعده اى است خاص برسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و در سراسر قرآن ، خداى سبحان احدى از خلايق خود را هرگز چنين وعده اى نداده ، و در اين وعده اعطاء خود را بهيچ قيدى مقيد نكرده ، وعده اعطائى است مطلق ، البته وعده اى نظير اين به دسته اى از بندگان خود داده ، كه در بهشت بآنها بدهد، و فرموده : (لهم ما يشاون عند ربهم )، (ايشان نزد پروردگار خود در بهشت هر چه بخواهند دارند) و نيز فرموده : (لهم ما يشاون فيها، و لدينا مزيد)، (ايشان در بهشت هر چه بخواهند دارند، و نزد ما بيش از آنهم هست )، كه مى رساند آن دسته نامبرده در بهشت چيزهائى مافوق خواست خود دارند.
و معلومست كه مشيت و خواست به هر خيرى و سعادتى تعلق مى گيرد، كه بخاطر انسان خطور بكند، معلوم ميشود در بهشت از خير و سعادت چيزهائى هست كه بر قلب هيچ بشرى خطور نميكند، همچنانكه فرمود: (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين )، (هيچ كس نميداند كه چه چيزها كه مايه خوشنودى آنان است ، بر ايشان ذخيره كرده اند).
خوب ، وقتى عطاهاى خدا به بندگان با ايمان و صالحش اين باشد، كه مافوق تصور و از اندازه و قدر بيرون باشد، معلوم است كه آنچه برسولش در مقام امتنان عطاء مى كند، وسيع تر و عظيم تر از اينها خواهد بود، (دقت بفرمائيد).
معنى رضا در آيه كريمه (ولسوف يعطيك ربك فترضى ) 
اين وضع عطاى خداى تعالى است ، و اما ببينيم خوشنودى رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم چه حد و حدودى دارد، و اين را ميدانيم كه اين خوشنودى غير رضا بقضا، و قسمت خدا است ، كه در حقيقت برابر با امر خدا است ، چون خدا مالك و غنى على الاطلاق است ، و عبد جز فقر و حاجت چيزى ندارد، و لذا بايد بآنچه پروردگارش عطا مى كند راضى باشد، چه كم و چه زياد، و نيز بايد بآن قضائى كه خدا درباره اش مى راند، خوشنود و راضى باشد، چه خوب و چه بد، و وقتى وظيفه هر عبدى اين بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باين وظيفه داناتر، و عامل تر از هر كس ديگر است ، او نميخواهد مگر آنچه را كه خدا در حقش بخواهد.
پس رضا در آيه : (و لسوف يعطيك ربك فترضى )، اين رضا نيست ، چون گفتيم : رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم از خدا راضى است چه عطا بكند، و چه نكند، و در آيه مورد بحث رضايت رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم در مقابل اعطاء خدا قرار گرفته ، و اين معنا را مى رساند: كه خدا اينقدر بتو ميدهد تا راضى شوى ، پس معلوم است اين رضا غير آن است ، نظير اين است كه بفقيرى بگوئى : من آنقدر بتو مال ميدهم ، تا بى نياز شوى ، و يا بگرسنه اى بگوئى : آنقدر طعامت ميدهم تا سير شوى ، كه در اين گونه موارد رضايت رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم و بى نياز كردن فقير، و طعام بگرسنه بهيچ حد و اندازه اى مقيد نشده .
همچنانكه مى بينيم نظير چنين اعطاى بى حدى را خداوند بطائفه اى از بندگانش وعده داده ، و فرمود: (ان الذين آمنوا، و عملوا الصالحات ، اولئك هم خير البرية ، جزاؤ هم عند ربهم ، جنات عدن تجرى من تحتها الانهار، خالدين فيها ابدا، رضى اللّه عنهم ، و رضوا عنه ، ذلك لمن خشى ربه )، (كسانيكه ايمان آورده ، و عمل صالح كردند، بهترين خلق خدايند، پاداششان نزد پروردگارشان عبارتست از بهشت هاى عدن ، كه نهرها از دامنه آنها روانست ، و ايشان ابدا در آن جاويدانند، خدا از ايشان راضى است ، و ايشان هم از خدا راضى ميشوند، اين پاداشها براى كسى است كه از پروردگارش در خشيت باشد)،.
كه اين وعده نيز از آنجا كه در مقام امتنان است و وعده اى است خصوصى ، لذا بايد امرى باشد، مافوق آنچه كه مؤ منين بطور عموم وعده داده شده اند، و بايد از آن وسيع تر، و خلاصه بى حساب باشد.
از سوى ديگر مى بينيم : كه خدايتعالى درباره رسول گراميش فرمود: به مؤ منين رؤ ف و رحيم است ، (بالمؤ منين رؤ ف رحيم ) و در اين كلام خود راءفت و رحمت آنجناب را تصديق فرموده با اين حال چطور اين رسول رؤ ف و رحيم راضى ميشود كه خودش در بهشت به نعمت هاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خيال آسوده قدم بزند، در حاليكه جمعى از مؤ منين بدين او، و به نبوت او، و شيفتگان بفضائل و مناقب او، در دركات جهنم در غل و زنجير باشند؟ و در زير طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اينكه بربوبيت خدا، و برسالت رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و بحقانيت آنچه رسول آورده ، معترف بوده اند، تنها جرمشان اين بوده كه جهالت برايشان چيزه گشته ، ملعبه شيطان شدند، و در نتيجه گناهانى مرتكب گشتند ، بدون اينكه عناد و استكبارى كرده باشند.
و اگر يكى از ماها به عمر گذشته خود مراجعه كند، و بينديشد: كه در اين مدت چه كمالات ، و ترقياتى را ميتوانست بدست آورد، ولى در بدست آوردن آنها كوتاهى كرده ، آنوقت خود را بباد ملامت مى گيرد، و بخود خشم نموده ، يكى يكى كوتاهى ها را به رخ خود مى كشد، و بخود بد و بيراه ميگويد، و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى خود ميشود، كه در آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده بمحض آنكه بياد آن دوران تاريك عمر مى افتد، خشمش فرو مى نشيند، و خودش بخود رحم مى كند، و دلش براى خودش ‍ ميسوزد، در حاليكه اين حس ترحم كه در فطرت او است ، يك وديعه اى است الهى ، و قطره ايست از درياى بى كران رحمت پروردگار، با اين كه حس ترحم او ملك خود او نيست ، بلكه عاريتى است ، و علاوه قطره ايست در برابر رحمت خدا، مع ذلك خودش براى خودش ترحم ميكند، آنوقت چطور ممكن است ، كه درياى رحمت رب العالمين ، در موقفى كه او است و انسانى جاهل ، و ضعيف ، بخروش نيايد؟ و چطور ممكن است مجلاى اتم رحمت رب العالمين ، يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم بدستگيرى او نشتابد، و او را كه در زندگى دنيا و در حين مرگ كه در مواقف خطرناك ديگر، و زر و وبال خطاياى خود را چشيده ، همچنان در شكنجه دوزخ بگذارد، و او را نجات ندهد.
روايتى از امام باقرعليه و السلام درباره شفاعت پيامبرصلى الله عليه و آلهو سلم درروز قيامت و روايات ديگرى در ذيل آيه (و لا تنفع الشفاعة ) و در تفسير قمى ، در ذيل جمله : (و لا تنفع الشفاعة عنده ، الا لمن اذن له ) الخ ، از ابى العباس تكبير گو: روايت كرده كه گفت غلامى آزاد شده يكى از همسران على بن الحسين ، كه نامش ابو ايمن بود، داخل بر امام ابى جعفر عليه السلام شد، و گفت : اى ابى جعفر ! دل مردم را خوش مى كنيد، و ميگوئيد شفاعت محمد شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذاريد مردم بوظائف خود عمل كنند)! ابو جعفر عليه السلام آنقدر ناراحت و خشمناك شد ، كه رنگش تيره گشت ، و سپس فرمود: واى بر تو اى ابا ايمن ، آيا عفتى كه درباره شكم و شهوتت ورزيدى (و خلاصه مقدس مآبيت ) تو را بطغيان در آورده ولى متوجه باش ، كه اگر فزعهاى قيامت را ببينى ، آنوقت مى فهمى كه واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنه كارانى كه مستوجب آتش شده اند تصور دارد؟ آنگاه اضافه كرد: هيچ احدى از اولين و آخرين نيست ، مگر آنكه در روز قيامت محتاج شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است ، و نيز اضافه كرد: كه در روز قيامت يك شفاعتى رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم در امتش دارد، و يك شفاعتى ما در شيعيانمان داريم ، و يك شفاعتى شيعيان ما در خاندان خود دارند، و سپس فرمود: يك نفر مؤ من در آنروز بعدد نفرات دو تيره بزرگ عرب ربيعه و مضر شفاعت مى كند، و نيز مؤ من براى خدمت گذاران خود شفاعت مى كند، و عرضه ميدارد: پروردگارا اين شخص حق خدمت بگردنم دارد، و مرا از سرما و گرما حفظ مى كرد.
مؤ لف : اينكه امام فرمود (احدى از اولين و آخرين نيست مگر آن كه محتاج شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ميشود)، ظاهرش اين است كه اين شفاعت عمومى ، غير آن شفاعتى است كه در ذيل روايت فرمود: (واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنه كارانيكه مستوجب آتشند تصور دارد؟) نظير اين معنا در روايت عياشى ، از عبيد بن زراره ، از امام صادق عليه السلام گذشت ، و در اين معنا روايت ديگرى است كه هم عامه و هم خاصه نقل كرده اند، آيه : (و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة ، الا من شهد بالحق ، و هم يعلمون ) كه ترجمه اش در اين نزديكيها گذشت ، بر اين معنا دلالت مى كند، چون مى فهماند ملاك در شفاعت عبارتست از شهادت ، پس شهداء هستند كه در روز قيامت مالك شفاعتند، و انشاءاللّه بزودى در تفسير آيه (و كذلك جعلناكم امة وسطا، لتكونوا شهداء على الناس ، و يكون الرسول عليكم شهيدا)، خواهيم گفت : كه انبياء شهداى خلقند، و رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم اسلام ، شهيد بر انبياء است ، پس رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم شهيد شه يدان ، و گواه گواهان است ، پس شفيع شفيعان نيز هست ، و اگر شهادت شهداء نمى بود، اصلا قيامت اساس درستى نداشت .
و در تفسير قمى نيز، در ذيل جمله (و لا تنفع الشفاعة عنده ، الا لمن اذن له ) امام عليه السلام فرمود: احدى از انبياء و رسولان خدا بشفاعت نمى پردازد، مگر بعد از آنكه خدا اجازه داده باشد، مگر رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم كه خدايتعالى قبل از روز قيامت باو اجازه داده ، و شفاعت مال او، و امامان از ولد او است ، و آنگاه بعد از ايشان ساير انبياء شفاعت خواهند كرد.
رواياتى از كتاب خصال شسخ صدوق در خصوص شفاعت كنندگان روز قيامت
و در خصال ، از على عليه السلام روايت كرده كه گفت : رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سه طائفه بدرگاه خدا شفاعت مى كنند، و شفاعتشان پذيرفته هم ميشود، اول انبياء دوم علماء سوم شهداء.
مؤ لف : ظاهرا مراد بشهداء شهداى در ميدان جنگ است ، چون معروف از معناى اين كلمه در زبان اخبار ائمه (عليهم السلام ) همين معنا است ، نه معناى گواهى دادن بر اعمال ، كه اصطلاح قرآن كريم است .
و نيز در خصال ، در ضمن حديث معروف به (چهار صد) آمده : كه اميرالمؤ منين فرمودند: براى ما شفاعتى است ، و براى اهل مودت ما شفاعتى .
مؤ لف : در اين بين روايات بسيارى در باب شفاعت سيده زنان بهشت فاطمه عليهاسلام ، و نيز شفاعت ذريه او، غير از ائمه ، وارد شده ، و همچنين روايات ديگرى در شفاعت مؤ منين ، و حتى طفل سقط شده از ايشان ، نقل شده .
از آن جمله در حديث معروف از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: (تناكحوا تناسلوا الخ )، فرمود: زن بگيريد، و نسل خود را زياد كنيد، كه من در روز قيامت بوجود شما نزد امتهاى ديگر مباهات مى كنم ، و حتى طفل سقط شده را هم بحساب مى آورم ، و همين طفل سقط شده با قيافه اى اخمو، بدر بهشت مى ايستد، هر چه باو ميگويند: دراى ، داخل نميشود، و ميگويد: تا پدر و مادرم نيايند داخل نمى شوم ، (تا آخر حديث ).
و نيز در خصال از امام ابى عبداللّه از پدرش از جدش از على (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: براى بهشت هشت دروازه است ، كه از يك دروازه انبياء و صديقين وارد ميشوند، و دربى ديگر مخصوص شهداء و صالحين است ، و پنج درب ديگر آن مخصوص ‍ شيعيان و دوستان ما است ، و خود لايزال بر صراط ايستاده ، دعا ميكنم ، و عرضه ميدارم : پروردگارا شيعيان و دوستان و ياوران مرا، و هر كس كه در دنيا با من تولى داشته ، سلامت بدار، و از سقوط در جهنم حفظ كن ، كه ناگهان از درون عرش ندائى مى رسد: دعايت مستجاب شد، و شفاعتت پذيرفته گرديد، و آنروز هر مردى از شيعيان من ، و دوستان و ياوران من ، و آنانكه عملا و زبانا با دشمنان من جنگيدند، تا هفتاد هزار نفر از همسايگان و خويشاوندان خود را شفاعت مى كنند (لازمه اين معنا آنستكه زندگى يك نفر شيعه اهل بيت (عليهم السلام ) در سعادت هفتاد هزار نفر مؤ ثر است همچنانكه ديديم اثر انحراف دشمنان اهل بيت تا چهارده قرن باقى مانده و هنوز هم باقى ميماند) (مترجم ) يك درب ديگر بهشت مخصوص ساير مسلمانان است ، آنهائيكه اعتراف بشهادت (لا اله الا اللّه ) داشتند، و در دل يك ذره بغض و دشمنى ما اهل بيت را نداشته اند.
كسانى كه شفاعت برايشان سودى ندارد بروايت امام صادق عليه السلام 
و در كافى از حفص مؤ ذن از امام صادق عليه السلام روايت كرده ، كه در رساله ايكه بسوى اصحابش نوشت ، فرمود: و بدانيد كه احدى از خلايق خدا، شما را از خدا بى نياز نمى كند، (نه كسى هست كه اگر خدا نداد او بدهد، و نه كسى كه اگر خدا بلائى فرستاد، او از آن جلوگيرى كند،) نه فرشته مقربى اينكاره است ، و نه پيامبر مرسلى ، و نه كسى پائين تر از اين ، هر كس دوست ميدارد شفاعت شافعان نزد خدا سودى بحالش داشته باشد، بايد از خدا رضايت بطلبد.
و در تفسير فرات بسند خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: جابر به امام باقر عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم ، يا بن رسول اللّه ! حديثى از جده ات فاطمه عليهاسلام برايم حديث كن ، جابر همچنان مطالب امام را در خصوص شفاعت فاطمه عليه و السلام در روز قيامت ذكر مى كند، تا مى رسد باينجا كه ميگويد: امام ابو جعفر فرمود: پس بخدا سوگند، از مردم كسى باقى نمى ماند مگر كسيكه اهل شك باشد، و در عقائد اسلام ايمان راسخ نداشته ، و يا كافر و يا منافق باشد، پس چون اين چند طائفه در طبقات دوزخ قرار مى گيرند، فرياد مى زنند، كه خدايتعالى آنرا چنين حكايت مى فرمايد: (فما لنا من شافعين و لا صديق حميم ، فلو ان لنا كره ، فنكون من المؤ منين )، (ما هيچ يك از اين شافعان را نداشتيم ، تا برايمان شفاعت كنند، و هيچ دوست دلسوزى نداشتيم تا كمكى برايمان كنند، خدايا اگر براى ما برگشتى باشد، حتما از مؤ منين خواهيم بود)، آنگاه امام باقر عليه و السلام فرمود: ولى هيهات هيهات كه بخواسته شان برسند، و بفرض هم كه برگردند، دوباره به همان منهيات كه از آن نهى شده بودند، رو مى آورند، و بدرستيكه دروغ مى گويند.
مؤ لف : اينكه امام عليه و السلام بآيه (فما لنا من شافعين ) الخ تمسك كردند، دلالت دارد بر اينكه امام عليه و السلام آيه را دال بر وقوع شفاعت دانسته اند، با اينكه منكرين شفاعت ، آيه را از جمله ادله بر نفى شفاعت گرفته بودند، و اگر بخاطر داشته باشيد آن نكته ايكه ما در ذيل جمله : (فما تنفعهم شفاعه الشافعين ) خاطر نشان كرديم ، تا اندازه اى وجه دلالت آيه : (فما لنا من شافعين ) را بر وقوع شفاعت روشن مى كند، چون اگر مراد خدايتعالى صرف انكار شفاعت بود، جا داشت بفرمايد (فما لنا من شفيع و لا صديق حميم )، (ما نه شفيعى داشتيم ، و نه دوستى دلسوز)، پس اينكه در سياق نفى صيغه جمع را آورد و فرمود: (از شافعان هيچ شفيعى نداشتيم )، معلوم ميشود شافعانى بوده اند و جماعتى بوده اند كه از شافعان شفيع داشته اند، و جماعتى نداشته اند، يعنى شفاعت شافعان درباره آنان فائده اى نداشته .
علاوه بر اينكه جمله : (فلو ان لنا كرة ) الخ ، كه بعد از جمله : (فما لنا من شافعين الخ )، قرار گرفته ، آرزوئى است كه در مقام حسرت كرده اند، و معلوم است كه آرزوى در مقام حسرت ، آرزوى چيزى است كه مى بايستى داشته باشند، ولى ندارند، و حسرت مى خورند ، كه ايكاش ما هم آنرا ميداشتيم .
پس معناى اينكه گفتند: (اگر براى ما بازگشتى بود) اين است كه ايكاش برمى گشتيم ، و از مؤ منين ميشديم ، تا مانند آنان بشفاعت مى رسيديم ، پس آيه شريفه از ادله ايست كه بر وقوع شفاعت دلالت مى كند، نه بر نفى و انكار آن .
فرمايشات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درذيل آيه (ولا يشفعون الا لمن ارتضى )

و در توحيد، از امام كاظم ، از پدرش ، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام )، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت آورده ، كه فرمود: در ميانه امت من تنها شفاعت من بمرتكبين گناهان كبيره مى رسد، و اما نيكوكاران هيچ گرفتارى ندارند، كه محتاج شفاعت شوند، شخصى عرضه داشت : يا بن رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم : چطور شفاعت مخصوص مرتكبين كبيره ها است ؟ با اينكه خدايتعالى مى فرمايد (و لا يشفعون الا لمن ارتضى )، و معلوم است كه مرتكب گناهان كبيره مرتضى (مورد پسند خدا) نيستند؟ امام كاظم عليه و السلام فرمود: هيچ مؤ منى گناه نمى كند مگر آنكه گناه ناراحتش ميسازد و در نتيجه از گناه خود نادم ميشود، و رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود: كه براى توبه همينكه نادم شوى كافى است ، و نيز فرمود: كسيكه از حسنه خود خوشحال ، و از گناهكارى خود متاءذى و ناراحت باشد، او مؤ من است ، پس كسيكه از گناهى كه مرتكب شده پشيمان نميشود، مؤ من نيست ، و از شفاعت بهره مند نميشود، و از ستمكاران است ، كه خدايتعالى درباره شان فرموده : (ما للظالمين من حميم ، و لا شفيع يطاع )، (ستمكاران نه دلسوزى دارند، و نه شفيعى كه شفاعتش خريدار داشته باشد).
شخصى كه در آنمجلس بود عرضه داشت : يا بن رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم چگونه كسيكه بر گناهى كه مرتكب شده پشيمان نميشود مؤ من نيست ؟ فرمود: جهتش اين است كه هيچ انسانى نيست كه يقين داشته باشد بر اينكه در برابر گناهان عقاب ميشود، مگر آنكه اگر گناهى مرتكب شود،از ترس آن عقاب پشيمان مى گردد، و همينكه پشيمان شد، تائب است ، و مستحق شفاعت ميشود، و اما وقتى پشيمان نشود، بر آنگناه اصرار مى ورزد، و مصر بر گناه آمرزيده نميشود، چون مؤ من نيست ، و بعقوبت گناه خود ايمان ندارد، چه اگر ايمان داشت ، قطعا پشيمان ميشد.
و رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم هم فرموده بود: كه هيچ گناه كبيره اى با استغفار و توبه كبيره نيست ، و هيچ گناه صغيره اى با اصرار صغيره نيست ، و اما اينكه خداى عز و جل فرموده : (و لا يشفعون الا لمن ارتضى )، منظور اين است كه شفيعان در روز قيامت شفاعت نمى كنند،
مگر كسى را كه خدا دين او را پسنديده باشد، و دين همان اقرار بجزاء بر طبق حسنات و سيئات است ، پس كسى كه دينى پسنديده داشته باشد، قطعا از گناهان خود پشيمان ميشود، چون چنين كسى بعقاب قيامت آشنائى و ايمان دارد.
مؤ لف : اينكه امام عليه السلام فرمود: (و از ستمكاران است ) الخ ، در اين جمله كوتاه ، ظالم روز قيامت را معرفى نموده ، اشاره مى كند بآن تعريضى كه قرآن از ستمكار كرده ، و فرموده : (فاذن مؤ ذن بينهم : ان لعنة اللّه على الظالمين ، الذين يصدون عن سبيل اللّه ، و يبغونها عوجا، و هم بالاخرة كافرون )، (پس جار زنى در ميان آنان جار كشيد: كه لعنت خدا بر ستمكاران ، يعنى كسانيكه مردم را از راه خدا جلوگيرى مى كنند، و دوست ميدارند آنرا كج و معوج سازند، و بآخرت هم كافرند) و اين همان كسى است كه اعتقاد بروز مجازات ندارد، در نتيجه اگر اوامرى از خدا از او فوت شد، ناراحت نميشود، و يا اگر محرماتى را مرتكب گشت ، دچار دل واپسى نمى گردد، و حتى اگر تمامى معارف الهيه ، و تعاليم دينيه را انكار كرد، و يا امر آن معارف را خوار شمرد، و اعتنائى به جزاء و پاداش ‍ در روز جزا و پاداش نكرد، هيچ دلواپسى پيدا نمى كند، و اگر سخنى از آن بميان مى آورد، از در استهزاء و تكذيب است .
و اينكه فرمود: (پس اين تائب و مستحق شفاعت است )، معنايش اين است كه او بسوى خدا بازگشته ، و داراى دينى مرضى و پسنديده گشته ، از مصاديق شفاعت قرار گرفته است ، و گرنه اگر منظور توبه اصطلاحى بود، توبه خودش يكى از شفعا است .
و اينكه كلام رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم را نقل كرد كه فرمود: (هيچ گناهى با استغفار كبيره نيست ) الخ ، منظورش از اين نقل تمسك بجمله بعدى بود، كه فرمود: (و هيچ صغيره اى با اصرار صغيره نيست ) چون كسيكه از گناه صغيره ، گرفته خاطر و پشيمان نميشود، گناه درباره او وضع ديگرى بخود مى گيرد، و عنوان تكذيب به معاد و ظلم بآيات خدا را پيدا مى كند، و معلوم است كه چنين گناهى آمرزيده نيست ، زيرا گناه وقتى آمرزيده ميشود، كه يا صاحبش توبه كند، كه مصر بر گناه گفتيم پشيمان نيست ، و توبه نمى كند، و يا بشفاعت آمرزيده ميشود، كه باز گفتيم شفاعت دين مرضى ميخواهد، و دين چنين شخصى مرضى نيست .
نظير اين معنا در روايت علل آمده كه از ابى اسحاق القمى ، نقل كرده كه گفت : من بابى جعفر امام محمد بن على باقر (عليهماالسلام ) عرضه داشتم : يا بن رسول اللّه ! از مؤ من مستبصر برايم بگو، كه وقتى داراى معرفت ميشود، و كمال مى يابد، آيا باز هم زنا مى كند؟ فرمود: بخدا سوگند نه ، پرسيدم آيا لواط مى كند؟ فرمود: بخدا سوگند، نه ، ميگويد: پرسيدم : آيا دزدى مى كند؟ فرمود: نه ، پرسيدم : آيا شراب ميخورد؟ فرمود: نه ، پرسيدم : آيا هيچيك از اين گناهان كبيره را مى كند؟ و هيچ عمل زشتى از اين اعمال مرتكب ميشود؟ فرمود: نه ، پرسيدم : پس مى فرمائيد: اصلا گناه نميكند؟ فرمود: نه ، در حاليكه مؤ من است ممكن است گناه كند، چيزى كه هست مؤ منى است مسلمان ، و گناهكار، پرسيدم : معناى مسلمان چيست ؟ فرمود: مسلمان بطور دائم گناه نميكند، و بر آن اصرار نمى ورزد، (تا آخر حديث )
روايات ديگرى در خصوص مسئله شفاعت روز جزا 
و در خصال ، بسندهائى از حضرت رضا، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام )، از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم ، روايت كرده كه فرمود: چون روز قيامت شود، خداى عز و جل براى بنده مؤ منش تجلى مى كند، و او را بگناهانى كه كرده يكى يكى واقف ميسازد، و آنگاه او را مى آمرزد، و اين بدان جهت مى كند، كه تا هيچ ملك مقرب ، و هيچ پيغمبرى مرسل ، از فضاحت و رسوائى بنده او خبردار نشود، پرده پوشى مى كند، تا كسى از وضع او آگاه نگردد، آنگاه بگناهان او فرمان ميدهد تا حسنه شوند.
و از صحيح مسلم نقل شده : كه با سندى بريده ، از ابى ذر، از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت آورده ، كه فرمود: (روز قيامت مردى را مى آورند، و فرمان مى رسد: كه گناهان صغيره اش را باو عرضه كنيد، و سپس از او دور شويد، باو ميگويند: تو چنين و چنان كرده اى ، او هم اعتراف مى كند، و هيچيك را انكار نمى كند، ولى همه دل واپسيش از اين است كه بعد از گناهان صغيره كبائرش ‍ را برخش بكشند، آنوقت از شرم و خجالت چه كند؟ ولى ناگهان فرمان مى رسد: بجاى هر گناه يك حسنه برايش بنويسيد، مرد، مى پرسد: آخر من گناهان ديگرى داشتم ، و در اينجا نمى بينم ؟ ابى ذر گفت : رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم وقتى باينجا رسيد، آنچنان خنديد كه دندانهاى كنارش نمودار شد.
و در امالى از امام صادق عليه السلام روايت آمده : كه فرمود: چون روز قيامت شود، خداى تبارك و تعالى رحمت خود بگستراند، آنچنان كه شيطان هم بطمع رحمت او بيفتد.
مؤ لف : اين سه روايت اخير، از مطلقات اخبارند، كه قيد و شرطى در آنها نشده ، و منافات با روايات ديگرى ندارد، كه قيد و شرط در آنها شده است .
و اخبار داله بر وقوع شفاعت ، از رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم در روز قيامت ، هم از طرق ائمه اهل بيت و هم از طرق عامه ، بسيار و بحد تواتر رسيده است ، كه صرفنظر از مفاد يك يك آنها، همگى بر يك معنا دلالت دارند، و آن اين است كه در روز قيامت افرادى گنه كار از اهل ايمان شفاعت ميشوند، حال يا اينكه از دخول در آتش نجات مى يابند، و يا اينكه بعد از داخل شدن بيرون ميشوند، و آنچه از اين اخبار بطور يقين حاصل ميشود، اين است كه گنه كاران از اهل ايمان در آتش خالد و جاودانه نمى مانند، و بطوريكه بخاطر داريد از قرآن كريم هم بيش از اين استفاده نميشد.
بحث فلسفى در بيان سعادت و شقاوت و رابطهاعمال با آنها و ترتب مجازات بر اعمال

next page

fehrest page

back page