تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۰ -


/ سوره توبه / آيه هاى 35 - 30

30 . وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارَى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّى يُؤْفَكُونَ.

31 . اِتَّخَذُوآ اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مآ اُمِرُوآاِلَّا لِيَعْبُدُوآ اِلهاً واحِداً لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.

32 . يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ يَاْبَى اللَّهُ اِلاَّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.

33 . هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.

34 . يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِنَّ كَثيراً مِنَ الْاَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَاْكُلُونَ اَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فى سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَليمٍ.

35 . يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ.

ترجمه

30 - و يهوديان گفتند: «عُزير» پسر خداست. و مسيحيان گفتند: مسيح پسر خداست. اين گفتارى است [بى اساس ]كه به زبان مى آورند، و به گفتار كسانى مى ماند كه پيش از اين كفر ورزيده اند. خدا آنان را بكشد، چگونه [از راه درست ]باز گردانده مى شوند؟

31 - آنان دانشوران و راهبان خود را به جاى خدا به پروردگارى [و پرستش ]گرفته اند، و [نيز ]مسيح پسر مريم را، با اين كه فرمان نيافته بودند كه جز خداى يكتا را كه هيچ خدايى جز او نيست بپرستند. او پاك [و منزّه ]است از آنچه [شريك و ]همتاى [او ]قرار مى دهند.

32 - آنان مى خواهند نور خدا را با [سخنان و] دهانهاى خويش خاموش سازند، امّا خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را به كمال رساند، گرچه كفرگرايان را خوش نيايد.

33 - او كسى است كه پيامبر را [همراه ]با هدايت و دين درست فرستاد، تا آن [دين توحيدى ] را بر هر چه دين [و آيين ساختگى ] است پيروز سازد، گرچه شرك گرايان [اين حقيقت را ]خوش نداشته باشند.

34 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد: بسيارى از دانشوران يهود و راهبان، داريى هاى مردم را به ناروا مى خورند و [ساده دلان را ]از راه خدا باز مى دارند، و [اى پيامبر تو ]كسانى را كه زر و سيم را گنجينه مى سازند و آن را در راه خدا [و زدودن محروميّت ها ]انفاق نمى كنند به عذابى دردناك نويدشان ده.

35 - در آن روز كه آن [گنجينه ]ها را در [شعله هاى ] آتش دوزخ بگذارند، و با آنها پيشانى ها و پهلوها و پشت هاى آنان را داغ زنند، [و به آنان بگويند:] اين است آنچه براى [امروز ]خويش اندوختيد، پس [طعم تلخ كيفر] آنچه را مى اندوختيد [اينك ]بچشيد.

نگرشى بر واژه ها

حبر: به دانشور و دانشمندى گفته مى شود كه مفاهيم و معانى را در قالب هاى زيبا و بيان خوش و آراسته ارائه مى كند.

رهبان: به كسى گفته مى شود كه از خدا ترسان است و لباس خشن در بر مى كند.

اطفاء: اين واژه در اصل به مفهوم خاموش ساختن نور آتش است، امّا در خاموش ساختن هر روشنايى و نورى به كار مى رود.

افواه: جمع «فوه» يا «فم» به مفهوم دهان و دهان هاست.

گفتنى است كه واژه «فم» در اصل «فوه» بود كه «هاى»آن حذف گرديده و به جاى واو، ميم، كه حرف صحيح و همشكل آن بوده قرار گرفته است.

اباء: خوددارى نمودن و سرباز زدن را گويند.

كنز: زر و سيم انباشته شده.

ذهب: طلا.

فضّة: نقره. يكى از دانشمندان مى گويد: «طلا» را بدان دليل «ذهب» ناميده اند كه مى رود و جاودانه نمى ماند: «يذهب و لا يبقى»، و «نقره» را بدان جهت «فضّه» گفته اند كه پراكنده مى گردد. و دوست من اگر خردمند باشى همين دو نام براى اين كه تو را به فنا پذيرى و ماندگار نبودن آن دو راه نمايد كافى است.

احماء: اين واژه به مفهوم گرم كردن و حرارت دادن به چيزى است؛ درست عكس «تبريد» كه به مفهوم سرد كردن است.

كِىّ ْ: به مفهوم چسبانيدن چيز داغ و سوزان بر عضوى از اعضاى بدن است.

تفسير

اهل كتاب و پرستش غير خدا در اين آيات، خدا به بيان گفتار شرك آلود و زشت يهود ونصارا پرداخته و مى فرمايد: وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ

يهود گفتند: عزير پسر خداست.

«ابن عباس» آورده است كه: گوينده اين گفتار زشت و ناروا گروهى از سران آنان، همچون: «سلام»، «نعمان»، «مالك» و «شاش بن قيس» بودند و بر اين پندار مى زيستند كه عزير تورات را از قلب و ژرفاى جان خود دريافت داشت و به قلم آورد و فرشته وحى آن را به او الهام كرد و آموخت، به همين جهت پسر خداست.

آرى، اين سخن ناروا را سردمداران يهود مى گفتند، امّا خدا آن را به همه آنان نسبت داده است؛ چرا كه مى توان گفتار سردمدارانِ مورد قبول گروهى را سخن خود آنان عنوان ساخت؛ درست همان گونه كه مى گويند خوارج بر اين عقيده اند كه كودكان شرك گرايان نيز كيفر مى گردند در حالى كه همه آنان بر اين عقيده نبودند بلكه تنها پيروان «نافع بن ارزق» يكى از سركردگان آنها بر اين پندار بود.

و ديگر اين كه اگر اين گفتار كفر گرايانه مورد قبول همه آنان نبود، چرا هنگام فرود آيه مورد بحث، اين سخن را انكار نكردند؟ و با اين كه هماره در پى بهانه اى براى انكار رسالت پيامبر بودند، سكوتشان نشانگر اين است كه با سردمداران شرك گراى خويش همدل و همفكر بودند.

وَ قالَتِ النَّصارَى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ

و مسحيان نيز گفتند: مسيح پسر خداست. آنان اين گفتار ناروا را خود ساختند و به زبان آوردند و گرنه چنين چيزى نه در كتابى آسمانى آمده و نه پيامبرى آن را آورده و نه بر درستى آن دليل و برهان داشتند.

برخى بر آنند كه وقتى واژه «قول» با «افواه» در كنار هم قرار گرفت، معنايش اين است كه اين گفتارى دروغ و ناروا است، و نمونه اش اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: آنان به زبان خويش دروغى مى بافند كه در دل هايشان نيست.(168)

يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ

به باور «ابن عباس» منظور از شرك گرايان پيشين، بت پرستان اند كه در پرستش «لات» و «عزىّ» دروغ ها مى بافتند؛ امّا به باور حسن؛ با گفتار آنان همدل و موافق اند.

و پاره اى نيز بر آنند كه گفتار اينان به گفتار شرك گرايان پيشين شباهت دارد كه فرشتگان را دختران خدا قلمداد مى كردند.

واژه «من قبل» از ديدگاه «قتاده» و «سدى» بيانگر اين است كه گفتار مسيحيان بسان گفتار يهود است كه پيش از اينان، اين بافته هاى شرك آلود را مى بافتند. به عبارت ديگر پيشتر يهود گفتند: «عزير» پسر خداست و پس از آنان نصارا گفتند «مسيح» پسر خداست.

و برخى بر آنند كه قرآن در اين فراز، كفر آنان را به كفرگرايان پيشين تشبيه مى كند و نه گفتار آنان را.

قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّى يُؤْفَكُونَ.

از ديدگاه «ابن عباس» منظور اين است كه: خدا آنان را لعنت كند، چگونه از حق رو گردانده و به دروغ سخن مى گويند! امّا از ديدگاه «ابن انبارى» منظور اين است كه: خدا نابودشان سازد، چگونه به اين گفتار آكنده از شرك گراييده اند!

در ادامه سخن مى فرمايد:

اِتَّخَذُوآ اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ

آنان دانشوران و زاهد نمايان و عابدان خويش را در برابر پروردگار قرار داده و به پرستش گرفتند، و مسيح پسر مريم را نيز پرستيدند.

از دو امام نور حضرت باقر و صادق عليهما السلام آورده اند كه:

أما واللّه ما صاموا لهم و لا صلّوا و لكنّهم احلّوا لهم حراماً و حرّموا عليهم حلالاً فاتبعوهم و عبدوهم من حيث لا يشعرون.(169)

بهوش باشيد، به خداى سوگند كه يهود و نصارا كه در اين آيه شرك گرا و پرستشگر غير خدا وصف شده اند، براى پيشوايان و رهبران خويش نه روزه گرفتند و نه نماز گزاردند ، امّا شرك آنان اين بود كه پيشوايانشان براى آنان حرام را حلال، و حلال را حرام اعلان مى كردند، و آنان نيز به راحتى مى پذيرفتند و از آنان پيروى مى نمودند و بى آن كه بدانند آنان را به جاى خدا مى پرستيدند.

ونيز از «عدّى بن حاتم» آورده اند كه: به حضور پيامبر گرامى رسيديم در حالى كه در گردنم صليبى از طلا بود.

آن حضرت فرمود: اين بت را از گردنت به دور افكن! من آن را گشودم و آن گاه نزديك تر رفتم، كه آن بزرگوار به تلاوت اين آيه پرداخت: اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله...

به آن حضرت گفتم: ما هرگز رهبران ودانشوران خويش را نمى پرستيم!

فرمود: نه اين است كه آنان حلال خدا را حرام مى سازند و حرام او را حلال مى شمارند و شما نيز به پيروى از آنان چنين مى كنيد؟

گفتم: چرا

فرمود: همين كار پرستش آنهاست.

أتيت رسول الله و فى عنقى صليب من ذهب، فقال: لى يا عدى! اطرح هذا الوثن من عنقك، فطرحته ثم انتهيت اليه و هو يقرءُ من سورة البرائة هذه الاية: اتخذوا احبارهم و رهبانهم...

فقلت له: انا لسنا نعبدهم يا رسول الله!

فقال: أليس يحرمون ما احل اللّه فتحرمونه و يحلّون ما حرم اللّه فتستحلونه؟

فقلت بلى!

قال: فتلك عبادتهم.(170)

در ادامه آيه شريفه، قرآن مى فرمايد:

وَ مآ اُمِرُوآ اِلَّا لِيَعْبُدُوآ اِلهاً واحِداً لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ

آنان فرمان يافته بودند كه تنها خدايى يگانه را كه جز او خدايى نيست بپرستند، چرا كه جز او نه خدايى هست و نه كسى در خور پرستش مى باشد.

سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.

او پاك و منزه است از آنچه اين شرك گرايان براى او همتا مى گيرند و در باره اش مى گويند.

در سوّمين آيه مورد بحث آفريدگار فرزانه روشنگرى مى كند كه كفرگرايان اهل كتاب مى خواهند با تلاش هاى مذبوحانه خود نور خدا را خاموش سازند:

يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ

آنان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خويش خاموش سازند...

به باور بيشتر مفسّران منظور از نور خدا، قرآن و اسلام است، و به باور «جبايى» منظور دليل و برهان اوست، چرا كه اين دو، بسان نور و روشنايى وسيله روشنگرى و راهنمايى هستند.

در اين آيه مى فرمايد: اينان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خويش خاموش سازند. اين تعبير بدان جهت است كه خاموش ساختن نور ضعيف با فوت دهان انجام مى شود، و نيز اين تعبير در ترسيم ناتوانى و واماندگى و شكستن اقتدار پوشالى مخالفان اسلام تعبيرى شگرف است، چرا كه خاموش ساختن نورى روشنگر بسان خورشيد جهان افروز دين خدا و رسالت محمد صلى الله عليه وآله وسلم با فوت دهان ممكن نيست و اين كار جز از فرومايگان و ابلهان سر نمى زند.

وَ يَاْبَى اللَّهُ اِلاَّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.

و خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را به اوج كمال برساند و اسلام و قرآن را بر همه آيين ها پيروز ساخته و حجت خود را بر همگان تمام كند، گرچه كفرگرايان را خوش نيايد.

واژه «اباء» در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم سرباز زدن و جلوگيرى نمودن است و مفهوم ناخوش داشتن در آن نيست، چرا كه مثلاً وقتى گفته مى شود: حسن از بيداد جلوگيرى مى كند، به اين معنى نيست كه ستم و بيداد را خوش نمى دارد، چون اين ستايشى نيست و همه انسانها چنين اند. آنچه انسان و نيز آفريدگار انسان را در خور ستايش و شكوه مى سازد، خوددارى از ستم و جلوگيرى از آن است.

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِ

او كسى است كه پيامبر خود حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم را كه به رسالت برگزيد و رساندن پيام خود به بندگانش را به عهده او نهاد، همراه با دليل هاى روشن و برهان هاى آشكار خود و دين حق، كه همان اسلام و مقررات و مفاهيم آن باشد به سوى مردم فرستاد؛ همراه دين و آيينى كه معارف و مقررات آن يكسره سعادت آفرين است و ايمان آورنده به آن و عمل كننده به دستوراتش در خور پاداش مى باشد و هر دين و آيينى جز آن بى اساس است و انسان را در خور دوزخ و كيفر مى سازد.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه

تا اسلام را در پرتو دليل و برهان بر همه اديان و مكتبها پيروز سازد، بدانسان كه در روى زمين هيچ كس و هيچ دين و آيينى بر جاى نماند جز اين كه در برابر اسلام و دليل و برهان آن مغلوب گردد و دين باوران و دينداران آگاه همه جا در پرتو منطق اسلام پيروز شوند و آخرين سخن را بگويند.

با اين بيان منظور آيه شريفه، پيروزى معنوى و فكرى و علمى و پيروزى منطق اسلام بر ديگر مكاتب و مذاهب است، گرچه از نظر ظاهر نيز شرايط به گونه اى دگرگون گرديد كه هر گروهى از مسلمانان راستين در منطقه اى از جهان گام سپردند و پيروز شدند، كفرگرايان به نوعى مقهور آنان گرديدند.

زمان تحقّق اين نويد

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى، از جمله «ضحّاك»، زمان تحقق اين پيروزى همه جانبه منطق و اقتدار اسلام آن روزى است كه حضرت مسيح از آسمان فرود مى آيد و همه پيروان اديان و مكاتب گوناگون يا به اسلام مى گرايند و دل در گرو توحيد گرايى و يكتاپرستى مى نهند و يا جزيه مى دهند.

2 - امّا از ديدگاه پنجمين امام نور حضرت باقر عليه السلام تحقق اين وعده خدا، به هنگام قيام قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم خواهد بود. آن روز است كه اسلام جهان گستر مى گردد و كسى در روى زمين نمى ماند جز اين كه به يكتايى خدا و رسالت پيامبر ايمان مى آورد. انّ ذلك يكون عند خروج المهدى فلا يبقى احد الاّ اقرّ بمحمّد صلى الله عليه وآله وسلم.(171)

«سدّى» نيز اين ديدگاه را برگزيده است.

3 - «كلبى» مى گويد: آيه شريفه نشانگر آن است كه روزى در پيش خواهد بود كه اسلام بر همه اديان و مرام ها پيروز شده و نور قرآن همه كره زمين را روشن خواهد ساخت. اين واقعيت، انكار ناپذير و تحقّق آن قطعى است و رستاخيز فرا نخواهد رسيد مگر اين كه چنين شود، گرچه تاكنون اين وعده و نويد قرآنى تحقق نيافته است.

4 - «مقداد» از پيامبر آورده است كه در اين مورد مى فرمود:

لا يبقى على ظهر الارض بيت مدرٍ و لا وبر الاّ ادخله الله كلمة الاسلام...(172)

سر انجام روزى فرا خواهد رسيد كه بر روى زمين خانه و خيمه اى كه از سنگ و گل و يا كرك و مو كه در شهر و بيابان ساخته و بر پا شده باشد، باقى نمى ماند جز اين كه نور اسلام بر آن مى تابد و ساكنان كره زمين همه جا، يا با عزّت و سرفرازى در برابر حق تسليم مى گردند و يا با ذلّت وادار به پذيرش حق مى شوند.

آنچه آمد بر اين اساس بود كه ضمير در «ليظهره» به دين بر گردد؛ امّا ابن عباس بر آن است كه اين ضمير به پيامبر بر مى گردد و منظور اين است كه: خدا همه اديان را به آن حضرت مى آموزد به گونه اى كه چيزى بر او پوشيده نمى ماند.

وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.

گرچه اين پيروزى جهانى دين خدا بر شرك گرايان خوش نيايد.

خيانت بسيارى از احبار و رهبان در اين آيه شريفه خدا در اشاره به عملكرد بسيارى از دانشوران و زاهد نمايان يهود و نصارا مى فرمايد:

يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِنَّ كَثيراً مِنَ الْاَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَاْكُلُونَ اَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بسيارى از دانشوران و زاهد نمايان يهود و نصارا دارايى هاى مردم را به ناروا مى خورند.

به باور «جبايى» و «حسن» منظور اين است كه آنان در داورى هاى خويش رشوه مى گيرند.

در آيه شريفه از بردن ظالمانه و به ناحق حقوق ديگران، به خوردن به نارواى مال مردم تعبير شده است، چرا كه خوردن نارواى مال ديگرى، به مفهوم به دست آوردن آن از راههاى حرام است؛ و چون بيشترين هدف در كسب مال و ثروت، خوردن آن مى باشد، از اين رو به خوردن به باطل و ناروا، تعبير شده است.

امّا پاره اى مى گويند: منظور آيه شريفه پول غذا و خوردنى هاست، چرا كه خوردن پول خوار بار و مواد غذايى بسان خوردن خود آن كالاهاست.

وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ

و نيز آنان مردم را از گرايش و عمل به اسلام و گام سپردن در اين راه آسمانى و الهى كه خدا همگان را بدان فرا خوانده، و نيز از پيروى پيامبر اسلام باز مى دارند.

[با اين بيان، آيه شريفه روى دو جنايت سهمگين و دو خيانت بزرگ آنان انگشت مى نهد و همگان را آگاه مى سازد: يكى بردن و خوردن ثروت ها و حقوق مردم، و ديگر بستن راه آگاهى و هدايت و نجات آنان با تحريف حقايق و بمباران دروغ و انواع عوام فريبى ها و شگردها و با ترويج آفت دنباله روى و واپسگرايى و بلاى انگيزش تحقيرهاى رنگارنگ و چهره آرايى و بت سازى از صاحبان قدرت ].(173)

وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فى سَبيلِ اللَّهِ

و كسانى كه زر و سيم ها را گرد آورده و بدون پرداختن زكات و ديگر حقوق آن، آنها را روى هم انباشته مى كنند و در راه خدا آنها را هزينه نمى نمايند، آنان را به عذابى دردناك مژده ده!

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: «كلّ مالٍ لم تُؤَدّ زكاته فهو كنز و ان كان ظاهراً»...(174)

هر ثروتى كه زكات و حقوق آن را به طور شايسته نپردازند، گنجينه است؛ گرچه آشكار و در برابر ديدگان مردم باشد، و هر ثروتى كه زكات و حقوق آن پرداخت گردد گنجينه نهانى نيست، گرچه در دل زمين نهان گردد. با اين بيان، ثروتِ نخست شامل هشدار سخت آيه شريفه است، امّا هشدار سخت آيه، ثروت دوّم را شامل نمى شود.

اين ديدگاه را در تفسير آيه شريفه بسيارى از دانشمندان از جمله «ابن عباس»، «حسن»، «شعبى» و «سدى» انتخاب كرده اند و «جبايى» مى گويد: اين ديدگاه مورد قبول همه مسلمانان است و همه بر اين اجماع كرده اند.

از امير مؤمنان آورده اند كه: آنچه افزون بر چهار هزار دينار باشد گنج به شمار مى رود، خواه زكات آن داده شده باشد و يا داده نشده باشد. اين مقدار شامل هشدار آيه شريفه نيز مى گردد و كمتر از اين هزينه زندگى است.

به باور بيشتر مفسّران، آيه مورد بحث از آيات پيش از خود جداست و به كسانى كه زكات و حقوق مالى خويش را نمى دهند هشدار مى دهد. امّا پاره اى بر آنند كه آيه شريفه پيوند به آيات پيش دارد و در مورد دانشوران و زاهدنمايان يهود و نصارا است.

به باور ما بهتر اين است كه آيه را جهان شمول بنگريم و بگوييم هر دو گروه را شامل مى شود و به هر دو هشدار مى دهد.

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَليمٍ.

پس آنان را به عذابى دردناك مژده ده.

در روايت آورده اند كه پيامبر گرامى پس از فرود اين آيه مباركه سه بار از ژرفاى جان فرياد بر آورد كه:

تبَّاً للذّهب... تبّاً للفضّة... نابود باد طلا! و نابود باد نقره!

اين سخن پيامبر بر ياران سخت گران آمد، از اين روى گرد آمدند و پرسيدند: هان اى پيامبر خدا، پس كدامين مال و ثروت و يا كالاى دنيا پسنديده است كه بر گيريم؟ اىّ المال نتخذ؟

آن حضرت فرمود:

لساناً ذاكراً، و قلباً شاكراً، و زوجةً مؤمنةً تعين احدكم على دينه.(175)

1 - زبانى كه به ياد خدا حركت كند.

2 - قلبى كه سپاسگزار حق باشد.

3 - همسر با ايمانى كه شما را در راه حق و عدالت و دين و آيين تان يارى كند.

پس از آن هشدار اينك در اين آيه به كيفر دردناك ثروت اندوزان و پايمال كنندگان حقوق مردم پرداخته و مى فرمايد:

يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ

روزى كه سكّه هاى زر و سيم انباشته شده را در آتش شعله ور دوزخ مى گدازند و بسان آتش سرخ مى سازند، و آنگاه پيشانى و پهلو و پشت زر اندوزان را با آنها داغ مى كنند. آرى آن روز در پيش است و از آن روز و كيفر كارها گريزى نيست.

راز اين كيفر سهمگين در آيه شريفه، به ويژه از پيشانى و پهلو و پشت زر اندوزان نام رفته است، و اين بدان دليل است كه قسمت هاى مهمّ بدن انسان را همين اعضا تشكيل مى دهند.

ابوذر مى گفت: زر اندوزان و گنجينه داران را به داغ كردن چهره، پهلو و پشت مژده ده؛ به داغ كردنى سهمگين كه سوزش و حرارت آن تا اعماق قلب آنان نفوذ مى كند.

با اين بيان روشن مى گردد كه دليل نام بردن «ابوذر» از اين اعضا و هشدار از داغ نمودن آنان در روز رستاخيز اين است كه اينها بر خلاف دست و پا، از درون تهى هستند و با داغ نمودن آنها سوزش تا عمق جان و كران تا كران سازمان وجود انسان نفوذ مى كند.

برخى بر آنند كه راز نام بردن از اين اعضا آن است كه پيشانى به خاطر آشكار بودنش جايگاه نشان خفت خوردن و داغ شدن است، پهلو جايگاه درد جانكاه است و پشت نيز جاى خوردن حدّ و تحمل كيفر گناه.

امّا برخى مى گويند: راز اين نام بردن آن است كه پيشانى جاى سجده است كه زر اندوز حق آن را ادا ننموده، و پهلو برابر دل است كه در عقيده و ايمانش اخلاص نورزيده، و پشت نيز جايگاه به دوش كشيدن بار گناه است، و هر سه در خور داغ نهادن.

و به باور «ابوبكر ورّاق» راز نام بردن از اعضاى سه گانه آن است كه ثروتمند و توانگر با ديدن نيازمند، به جاى كمك چهره درهم مى كشد و خم به ابرو مى آورد و آنگاه روى مى گرداند و سر انجام به او پشت مى كند.

هذا ما كَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ

به هنگام داغ نهادن بر اين اعضا، و يا پس از آن، به آنان مى گويند: اين همان چيزى است كه براى خود اندوختيد و با گنجينه ساختن نعمتهاى خدا و سر باز زدن از حقوق آن اين كيفر را براى خويش خريديد.

فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ

اينك اين عذاب دردناك را به خاطر زر اندوزى و گرد آوردن و انباشتن زر و سيم و سر باز زدن از اداى حقوق آن بچشيد.

پرتوى از روايات 1 - در نكوهش از زر اندوزى و سرباز زدن از پرداخت زكات و اداى حقوق مالى، از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

ما من عبد له مال و لا يؤدّى زكاته الاّ جمع يوم القيامة صفائح يحمى عليها فى نار جهنّم فتكوى به جبهته و جنباه و ظهره، حتى يقضى الله بين عباده فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة مما تعدّون، ثم يرى سبيله امّا الى الجنة و امّا الى النّار.(176)

هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خدا ثروتى به او ارزانى داشته باشد و او زكات آن را نپردازد، جز اين كه در روز رستاخيز ثروت او به صورت سكّه ها و ورقهايى در مى آيد و در آتش شعله ور دوزخ گداخته مى گردد و آنگاه به وسيله آنها پيشانى، دو پهلو و پشت صاحب آن را داغ مى كنند، تا خدا ميان بندگانش - در روزى كه به شمار و حساب شما پنجاه هزار سال است - داورى نمايد. پس اگر اين فرد از بهشتيان شد به بهشت مى رود و اگر از دوزخيان گرديد به آتش هاى دوزخ افكنده مى شود.

2 - و نيز آورده اند كه فرمود:

من ترك كنزاً مُثِّلَ له يوم القيامة شجاعاً اقرع له زبيبتان يتبعه، و يقول و يلك ما انت؟ فيقول: انا كنزك الّذى تركت بعدك...(177)

هر كس گنجينه اى برجاى گذارد، در روز رستاخيز آن ثروت انباشته به صورت مارى دهشتناك كه بر روى دو ديده اش دو خال سياه است تجسّم مى يابد و صاحب ثروت را تعقيب مى كند.

زر اندوز مى گويد: واى بر تو! كيستى و از جانم چه مى خواهى؟

پاسخ مى دهد: من همان گنجينه اى از زر و سيم هستم كه پس از خود بر جاى نهادى. و آن مار سهمگين همچنان او را دنبال مى كند تا يك يك اعضاى او را به دندان گيرد و از كار اندازد و او را نابود سازد.

3 - و نيز ابوذر آورده است كه: روزى پيامبر خدا در سايه خانه خدا نشسته بود كه من نزد او رفتم. هنگامى كه مرا ديد دو بار فرمود: به پروردگار اين خانه سوگند كه اينان زيانكارانند... هم الأخسرون و ربّ الكعبة(178)

از اين سخن دلم آكنده از اندوه گرديد و نفس به شماره افتاد و پنداشتم رويدادى تلخ برايم روى داده است.

از اين رو گام به پيش نهادم و گفتم پدر و مادرم فدايت باد! زيانكاران كيانند؟ من هم فداك ابى و امّى؟

فرمود: بيشتر مردم، مگر آن كسانى كه اگر خدا ثروتى به آنان داد از چپ و راست و اين سو و آن سو پيشا رو و پشت سر در راه خدا انفاق نمايند، كه آنان نيز اندك هستند.

و از ابوذر آورده اند كه هركس درهم و دينارى به جاى گذارد، روز رستاخيز وى را با آنها داغ خواهند كرد.