تفسير مجمع البيان جلد ۱۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره توبه / آيه هاى 116 - 111

111 . إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَيةِ وَالْإِنْجيلِ وَالْقُرْانِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذى بَايَعْتُمْ بِهِ وَذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

112 . اَلتَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْأمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ

113 . ما كانَ لِلنَّبِىِّ وَالَّذينَ امَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَلَوْ كانُوا أُوْلى قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحيمِ

114 . وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَّوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ

115 . وَما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَاً بَعْدَ إِذْ هَديهُمْ حَتّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ

116 . إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ يُحْيى وَيُميتُ وَما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِىٍّ وَلانَصيرٍ

ترجمه

111 - به يقين خدا از ايمان آوردگان جانها و دارايى هايشان را به [بهاى ]اينكه بهشت [پر طراوت و زيبا] براى آنان باشد خريدارى نموده است؛ [بدين گونه كه آنان ]در راه خدا كارزار مى نمايند و [حق ستيزان و تجاوزكاران را] مى كشند و كشته مى شوند؛ [اين ] به عنوان وعده در تورات و انجيل و قرآنِ [پر شكوه ] بر عهده اوست؛ و چه كسى از خدا به عهد [و پيمان ] خود وفادار تر است؟! اينك به اين دادوستدى كه با او نموده ايد شادمان باشيد، و اين است آن كاميابى پر شكوه.

112 - [آن ايمان آوردگان راستين،] توبه كنندگان، پرستشگران، ستايش كنندگان، روزه داران، ركوع كنندگان، سجده آوران، فراخوانان به [ارزش ها و ]كارهاى پسنديده، باز دارندگان از [ضد ارزش ها و] كارهاى ناپسند و نگهبانان مرزهاى مقررات خدايند؛ و [تو اى پيامبر!] به [اين گونه ]ايمان آوردگان نويد [رستگارى و نجات ] ده!

113 - بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند نزيبد كه براى شرك گرايان - پس از آنكه بر ايشان روشن شد كه آنان دوزخيانند - [از بارگاه خدا ]آمرزش بخواهند، گرچه [آنان ]از نزديكترين كسان [اين شايسته كرداران ]باشند.

114 - و آمرزش خواستن ابراهيم براى پدرش تنها به خاطر وعده اى بود كه [پدرش ]آن [وعده ] را به او داده بود [كه پس از آمرزش خواهى از سوى ابراهيم، ايمان خواهد آورد]؛ امّا هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست [و حق را نخواهد پذيرفت ]، از او بيزارى جست؛ [و ]راستى [كه ]ابراهيم، بسيار دلسوز و بردبار بود.

115 - و خدا بر آن نيست كه مردمى را پس از آنكه راهشان نمود [و او را شناختند، بى آنكه دگرگونى نامطلوبى در انديشه، عقيده و عملكرد خود پديد آورند، و گمراهى، نتيجه طبيعى عملكرد شان باشد، آنان را] گمراه سازد، مگر آنكه چيزى را كه بايد از آن بپرهيزند، بر ايشان بيان كرده باشد؛ چرا كه خدا به هر چيزى داناست.

116 - به يقين خداست كه فرمانروايى آسمان ها و زمين از آنِ اوست؛ [اوست كه ]زنده مى كند و مى ميراند؛ و جز خدا براى شما يار و ياورى نيست.

نگرشى بر واژه ها

«سائح»: اين واژه از سياحت و به مفهوم گردش هماره در زمين است و به همين جهت به روزه دار نيز - بدان دليل كه براى فرمانبردارى از خدا ترك خواسته هاى دل را استمرار مى بخشد - «سائح» گفته مى شود.

«أوّاه»: از واژه «تأوّه» بر گرفته شده كه به مفهوم اندوه زده و دردمند است؛ امّا در آيه شريفه به مفهوم، پر مهر نسبت به بندگان، دلسوز، گريان از ياد و نام آتش دوزخ، يقين آورنده و پاكدامن گرفته اند.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود پنجمين آيه مورد بحث آورده اند كه اين آيه در مورد بر طرف ساختن نگرانى گروهى از مسلمانان ازسر نوشت گروهى ديگر فرود آمد؛ چرا كه گروهى ازايمان آوردگان پيش از فرود مقررات و واجبات خدا جهان را بدرود گفتند، و بازماندگانشان از سر نوشت آنان نگران شده و از پيامبر گرامى در مورد چگونگى برخورد خدا با آنان و فرجام كارشان جويا شدند، كه اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد: و ما كان الله ليضل قوماً...

تفسير

سودا با خدا در آيات پيشين سخن در مورد نفاقگرايان و تخلّف آنان از جهاد و همراهى پيامبر بود، اينك در اين آيات در تشويق ايمان آوردگان و مجاهدان راه حق و فضيلت مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ

به يقين خدا از ايمان آوردگان جان ها و دارايى هايشان را در برابر اين حقيقت كه بهشت پر طراوت و زيبا از آن آنان باشد، خريده است.

خريد و فروش و داد و ستد به مفهوم حقيقى اش، در مورد خدا شايسته نيست؛ چرا كه خريدار، چيزى را كه از آنِ او نيست خريدارى مى كند، و مى دانيم كه در نگرش قرآنى كران تا كران هستى از آن خداست و اوست كه جهان هستى و انسان را آفريده است. از اين رو در آيه شريفه مفهوم مجازى دادوستد و تأكيد وتشويق مورد نظر است؛ درست بسان اين آيه كه مى فرمايد: مَنْ ذا الّذى يقرض اللّه قرضاً حسناً...(18) كيست آن كس كه به بندگان خدا وامى نيكو دهد...؟

آرى، بر اين اساس كه خدا ارزانى داشتن پاداش بر كارهاى شايسته را تضمين فرموده است، از سويى واژه هاى «خريد» و «وام» در اين موارد به كار رفته، و از دگرسو كارهاى شايسته به كالا، و پاداش، و ثواب به بهاى آنها تعبير شده، و بدين صورت قرآن ياد آور مى گردد كه خدا جانهاى مردم با ايمان را كه در جهاد در راه حق، در طبق اخلاص مى نهند، و نيز دارايى هايشان را كه در راه خشنودى او انفاق مى كنند، خريدارى نموده و در برابر اينها بهشت و نعمت هاى جاودانه اش را به آنان ارزانى مى دارد.

برترين و رساترين جهاد

پيكار و جهاد در راه حق و فضيلت، بر دو بخش قابل تقسيم است:

1 - جهاد با دست و شمشير.

2 - جهاد با زبان و قلم.

به باور بسيارى از دانشوران جهاد با زبان و بيان در بسيارى از صحنه ها و ميدان ها، رساتر و نافذتر است؛ چرا كه منظور از جهاد در راه خدا، جهاد در راه اوست و دعوت به دين خدا در مرحله نخست به وسيله زبان و قلم است، و گاه نوبت به شمشير مى رسد.

افزون بر آن، براى اثبات درستى دين و آيين و آشكار ساختن محتوا و مقررات و مفاهيم آن به منظور پيشرفت دين، كه كارى ضرورى و اساسى است، تنها مى توان از زبان و قلم مدد گرفت و نه از چيز ديگر.

پيامبر گرامى در اين مورد به اميرمؤمنان فرمود: يا على، لأََن يهدى اللّه على يديك نسمة خير مما طلعت عليه الشّمس.(19)

على جان! اگر خدا انسانى را به دست تو و در پرتو دانش و بيان دگرگونساز تو هدايت نمايد، از آنچه خورشيد بر آن مى تابد بهتر است.

اين است آن كاميابى پرشكوه. نكته ديگر در اين رابطه اين است كه آفريدگار هستى تنها در ورد جهاد با مال و جان، تعبير «خريدن» را نموده، و اين بدان جهت است كه عبادت و پرستش خدا بر دو گونه است: بدنى و مالى، و نوع ديگرى ندارد. از اين رو مى توان گفت خدا براى تشويق بندگان به توحيد گرايى و تقوا پيشگى و آراستگى به ارزش ها و انجام كارهاى شايسته و دورى از زشتى و گناه، در حقيقت خريدار همه نيايش ها و پرستش ها و كارهاى عبادى بندگان است و در برابر همه آنها پاداشى شايسته ارزانى مى دارد.

حضرت صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: أيا من ليست له همّة، إِنّه ليس لاَِبدانكم ثمن الاّ الجنة فلا تبيعوها الاّ بها.(20)

هان اى مردم سست عنصر و دون همتى كه به عمر و جان خويش بها نمى دهيد! بهوش باشيد كه بهاى بدنهاى شما بهشت پر طراوت و زيباى خداست، پس جز به آن بهاى پرشكوه، نعمت وجودتان را از كف مدهيد و به كمتر از آن نفروشيد!

و نيز از آن حضرت آورده اند كه در اين مورد اين گونه سرود:

اُثامن بالنّفس النّفيسة ربها

فليس لها فى الخلق كلّهم ثمن

بها نشترى الجنات ان انا بعتها

بشى ءٍ سواها اِنّ ذلكم غبنٌ؟

إِذا ذهبت نفسى بدنيا اصبتها

فقد ذهب الدنيا و قد ذهب الثمن

جان گرامى خود را نزد پروردگارِ آن به سودا مى برم؛ چرا كه در ميان همه بندگان او، كسى توان پرداخت بهاى آن را ندارد.

در پرتو آن و به بهايش بهشت زيبا و پر شكوه را مى ستانم؛ چرا كه اگر آن را جز در برابر بهشت بفروشم و از دست دهم سخت دچار زيان گرديده ام.

اگر در برابر جان، ثروت هنگفت و يا جاه و مقامى نيز به دست آورم، با رسيدن مرگ و رفتن از اين سرا، همه چيز از دست مى رود.

در ادامه آيه شريفه در اشاره به هدف از اين دادوستد و معامله با خدا مى فرمايد:

يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ

آنان در راه خدا پيكار مى كنند و در اين راه شرك گرايان و تجاوزكاران را مى كشند و يا جان را در راه حق و عدالت نثار مى نمايند و به دست شرك گرايان كشته مى شوند، و در هر دو صورت پاداش جهاد آنان، بهشت است.

وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْريةِ وَالْإِنْجيلِ وَالْقُرْانِ

اين حقيقت كه بهشت پاداش آنان است، وعده راست و درستى است از سوى خدا، در سه كتاب آسمانى كه در آن هيچ ترديدى نيست. به عبارت ديگر، خدا به آنان وعده بهشت فرموده، و اين وعده درست را خود ضمانت كرده است، وعده و ضمانتى كه تخلّف در آن نخواهد بود.

آيه شريفه نشانگر اين نكته است كه خدا به هر جامعه و مردمى كه فرمان جهاد داده، در برابر آن وعده بهشت نيز به آنان داده است.

وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ

و چه كسى از خدا به عهد و پيمانش وفادارتر است؟

آرى، كسى از او به پيمان خويش وفادارتر نيست؛ چرا كه او هماره به عهدش وفا كرده و هيچ گاه تخلّف نمى كند.

فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذى بَايَعْتُمْ بِهِ

پس به اين داد و ستد و سودايتان با خدا شادمان باشيد تا در پرتو آن آثار سرور و شادى در چهره هايتان آشكار گردد؛ چرا كه شما كالاى فناپذير را به آفريدگار آن فروخته و بهايى پرشكوه و جاودانه در برابرش دريافت داشته ايد.

وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.

و اين داد و ستد همان كاميابى پر شكوه و پيروزى بزرگى است كه چيزى به پاى آن نمى رسد.

در دومين آيه مورد بحث، به وصف ايمان آوردگانى كه با خدا سودا مى كنند پرداخته و مى فرمايد:

اَلتَّائِبُونَ

آنان توبه كاران و بازگشت كنندگان به بارگاه خدايند. مردمى هستند كه از غير خدا بريده و به او روى آورده و از گناه و زشتى رسته و دست شسته، و به فرمانبردارى خدا، روى مى آورند.

الْعابِدُونَ و نيز پرستشگرانند.

كسانى هستند كه خداى يكتا را پرستش مى كنند و با رعايت مقررات او با نهايت خضوع رو به بارگاه او دارند.

به باور «حسن» و «قتاده» منظور اين است كه اينان كسانى هستند كه بدنهاى خود را شبانه روز به عبادت و پرستش خدا عادت داده و در رفاه و سختى ها و خوشى ها و ناكاميها، تنها او را مى پرستند.

الْحامِدُونَ

و ستايش كنندگان خدايند.

به باور «حسن» منظور اين است كه آنان خداى يكتا را در همه حال ستايش مى كنند.

و به باور برخى، آنان كسانى هستند كه از نعمت هاى خدا خالصانه سپاسگزارى مى كنند.

السَّائِحُونَ و روزه دارانند.

و از گروهى، همچون «ابن مسعود»، «ابن عباس»، «سعيدبن جبير»، «مجاهد» و «حسن» نيز همين تفسير را آورده اند.

و از پيامبر گرامى است كه فرمود:

سياحة امتى الصّيام.(21)

سير و سياحت و گردشِ هدفدار امّت من، روزه و روزه دارى است.

پاره اى نيز آن را به سير و گردش در زمين و زمان و درس گرفتن از شگفتيهاى آفرينش و عبرت آموزى از گردش روزگار و فراز و نشيب هاى آن تفسير كرده است.

الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ

و ركوع كنندگان و سجده آورندگانند.

به باور برخى آنان كسانى هستند كه نمازهاى واجب را كه در آنها ركوع و سجده است، شايسته به جامى آورند.

الْامِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ

آنان فراخوان به ارزش ها و كارهاى شايسته و هشدار دهنده و بازدارنده، از كارهاى ناروا هستند.

در اين فراز، قرآن با آوردن، «و» روشنگرى مى كند كه امر به معروف، در گرو نهى از منكر است، به گونه اى كه گويى هردو يك واقعيت هستند؛ از اين رو ايمان آوردگان را ستين نيز بايد به هردو ويژگى آراسته باشند و هردو كار شايسته را انجام دهند.

وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ

و نگهبان مرزهاى مقررات خدايند.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آنان به فرمانبردارى خدا همّت گماشته و ضمن انجام كارهاى شايسته و مورد سفارش خدا، از هشدارهاى او درس گرفته و از گناه و زشتى دورى مى جويند؛ چرا كه حدود خدا، فرمان ها و هشدارهاى اوست.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ.

و در آخرين فراز، روى سخن را به پيامبرش مى نمايد و به اودستور مى دهد كه گواهى دهندگان به يكتايى خدا و رسالت پيامبرش و آراستگان به اين ويژگيها را، به پاداشِ پرشكوه و مقام و منزلتى والا، مژده دهد.

بزرگان ما آورده اند كه اين ويژگيهاى نه گانه اى كه در آيه شريفه آمده از آنِ امامان معصوم و برگزيده خداست؛ چرا كه در ديگران به طور شايسته و بايسته كه مورد نظر قرآن است، گرد نخواهد آمد.

در اين مورد آورده اند كه «زهرى» در راه مكّه چهارمين امام نور را ديدار كرد كه در انديشه طواف بود؛ به او نزديك شد و گفت: پسر پيامبر! جهاد و سختى هاى آن را وانهاده و به طواف كعبه برخاسته اى؟ مگر خدا در قرآنش ندا نمى دهد كه: انَّ الله اشترى من المؤمنين انفسهُم واموالهم ...؟(22)

حضرت فرمود: چرا ادامه آن را نمى خوانى كه التّائبون...

آنگاه افزود: آرى هرگاه مردمانى با اين ويژگى ها يافتيم كه آماده جهادند، در آن شرايط است كه به همراه آنان به جهاد بر خواهيم خاست؛ چرا كه در آن صورت پاداش جهاد از حجّ بيشتر خواهد بود.

پيوند عقيدتى در سومين آيه مورد بحث، قرآن دگرباره سخن را به دو آيه پيش - كه در مورد چگونگى برخورد با پديده شوم كفر و نفاق و دستور به نخواندن نماز بر جنازه نفاقگرايان و دعا نكردن و آمرزش نخواستن براى آنان بود - پيوند مى دهد و مى فرمايد:

ما كانَ لِلنَّبِىِّ وَالَّذينَ امَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ

پيامبر و ايمان آوردگان را نرسد كه براى شرك گرايان و كسانى كه با خداى يكتا خداى ديگرى مى گيرند و يكتايى او را باور نمى دارند، طلب آمرزش و بخشايش نمايند.

وَلَوْ كانُوا أُوْلى قُرْبى

گرچه اين افراد از نزديكترين خويشاوندان و كسان آنان باشند.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحيمِ.

آن هم پس از آنكه براى آنان روشن شد كه آنان كفر گرايند و در خور آتش دوزخ.

در اين مورد، در تفسير «حسن» آمده است كه:

گروهى از ايمان آوردگان به پيامبر گفتند: اى پيامبر خدا! آيا براى پدران ما كه در جاهليت از دنيا رفته اند، از بارگاه خدا آمرزش نمى خواهى؟

پيامبر در پاسخ آنان هنوز چيزى نفرموده بود كه اين آيه شريفه فرود آمد ...

يك نكته دقيق

قرآن در آغاز آيه شريفه مى فرمايد : ما كان للنّبى... پيامبر را نرسد... و نمى فرمايد: لاينبغى للنّبى...، چرا كه تعبير نخست، در رساندن پيام رساتر و گوياتر است و بخوبى روشنگرى مى كند كه طلب آمرزش و بخشايش براى شرك گرايان هم زشت است و هم حكمت و فرزانگى خدا و پيامبر اجازه چنين كارى را نمى دهد؛ ازاين رو او را نرسد كه چنين كند؛ امّا تعبير دوّم تنها اين معنا را مى رساند كه چنين كارى براى پيامبر شايسته نيست و از حكمت به دور است، امّا زشتى كار را، آن گونه كه مى بايد نمى رساند و مفهوم آيه اين مى شود كه خدا در دين و آيين خود آمرزش خواهى براى شرك گرايان را... قرار نداده است و اين مفهوم با اين سخن - كه پيامبر و ايمان آوردگان را نرسد - كه اين كار را انجام دهند، تفاوت دارد.

راز آمرزش خواهى ابراهيم در چهارمين آيه مورد بحث، آفريدگار هستى به تناسب آيات، به بيان راز آمرزش خواهى ابراهيم براى پدر يا عموى خود - كه ايمان نياورده بود - پرداخته و مى فرمايد:

وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَّوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ

آمرزش خواهى ابراهيم براى پدرش تنها به خاطر وعده اى بود كه آن را به او داده بود.

در مورد كسى كه اين وعده را داده بود و نيز خود وعده دونظراست.

1 - به باور گروهى، ابراهيم به منظور جذب او و هدايتش به سوى توحيد وتقوى به او وعده طلب آمرزش از بارگاه خدا داد.

2 - امّا برخى نيز بر آنند كه پدر به او وعده داد كه در صورت طلب آمرزش براى او، ايمان خواهد آورد.

فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ

و آنگاه كه براى ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست و حق را نخواهد پذيرفت و به وعده اش وفا نخواهد كرد، از او بيزارى جست و برايش آمرزش نخواست.

گروهى، از جمله «ابن عباس» بر آنند كه: دشمنى او باخدا هنگامى بر ابراهيم روشن شد كه او در حال كفر از دنيا رفت.

و گروهى نيز بر آنند كه وعده از سوى ابراهيم بود واو به پدرش گفت: من سرانجام از بارگاه خدا براى تو آمرزش خواهم خواست، امّا اين در گرو آن است كه به او ايمان آورى. و آنگاه كه از ايمان آوردن او نوميد شد، از او اعلان بيزارى كرد.

إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ

در تفسير واژه «اوّاه» ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «ابن عباس»، ابراهيم نيايشگرى بود كه بسيار دعا مى كرد و مى گريست. و اين بيان از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

2 - اما به باور «حسن» و «قتاده»، ابراهيم نسبت به بندگان خدا مهربان بود.

3 - «كعب» مى گويد اين واژه در «حبشه» به مفهوم انسان با ايمان است.

4 - و «عكرمه» و «مجاهد» بر اين باورند كه اين واژه به مفهوم يقين آورنده است.

5 - «نخعى» آن را «پاكدامن» تفسير مى كند.

6 - و «عطا» آن را به مفهوم كسى تفسير مى كند كه از آنچه خدا خوش ندارد رويگردان است.

7 - «عبدالله بن شدّاد» از پيامبر آورده است كه اين «واژه» به مفهوم فروتن در برابر خدا و زارى كننده دربارگاه اوست.

8 - و «عقبه» مى گويد: منظور كسى است كه خداى را بسيار ستايش مى كند.

9 - «ابوعبيده» بر آن است كه «اوّاه» آن كسى است كه از ترس خدا آه مى كشد و با يقين به بر آمدن خواسته هايش زارى مى كند و هماره در انديشه فرمانبردارى خداست.

10 - و «زجاج» نهمين ديدگاه را برمى گزيند؛ چرا كه بيشتر مفاهيم مورد نظر مفسّران را به همراه دارد.

حَليمٌ.

در مورد بردبارى ابراهيم آورده اند كه او به گونه اى بردبار بود كه كسى او را بى جهت به باد نكوهش گرفت، امّا آن حضرت در پاسخ او تنها گفت: خداى تو را به راه راست راه نمايد.

«ابن عباس» مى گويد: واژه «حليم» به مفهوم انسان بزرگ و بزرگمنش است، و در اصل به كسى گفته مى شود كه بر اذيت و آزار مردم شكيباست و از خطا و لغزش آنان مى گذرد.

پيوند آيه با گذشته

در آيات گذشته سخن از چگونگى برخوردِ با نفاقگرايان بود كه خدا به پيامبرش فرمان داد ضمن هشدار به مردم از دوستى با آن گروه ناخالص، خود بر مردگانشان نماز نگزارد و بر سر قبر شان برايشان از بارگاه خدا، آمرزش نخواهد... بدين تناسب است كه در اين آيه داستان ابراهيم و چگونگى آمرزش خواهى او براى پدرش را ترسيم نموده و روشنگرى مى كند كه ابراهيم، با اينكه مردى دلسوز و بسيار بردبار و براى نجات و هدايت همگان بويژه پدرش سخت كوشا و جدّى بود، با اين وصف بدان دليل كه از هدايت پذيرى و رستگارى پدر نوميد شد، از او بيزارى جست. با اين بيان اين آيه به آيات پيش پيوند پيدا مى كند.

يك اصل كلّى و جهانشمول در پنجمين آيه مورد بحث، روشنگرى مى گردد كه كيفر خدا هماره پس از بيان مقررات وآنگاه عمل نكردن به آنها خواهد بود، و پس از بيان احكام است كه انسان مسئوليت عمل پيدا مى كند و در صورت مخالفت در خور كيفر مى گردد و نه پيش از آن و در بيان اين اصل جهان شمول مى فرمايد:

وَما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَاً بَعْدَ إِذْ هَديهُمْ حَتّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَّا يَتَّقُونَ

و خدا هرگز بر آن نبوده و نيست كه مردمى را پس از هدايت و ارشادشان، به گمراهى آنان حكم كند تا اينكه مقررات و بايسته ها را به همراه هشدارها بيان كند و آنان به وظايف خويش عمل نكنند و راه گمراهى را در پيش گيرند - آرى تنها پس از اين مرحله است كه به كيفر طبيعى دستاورد و عملكردشان به گمراهى آنان حكم مى كند.

به باور برخى منظور اين است كه خدا چنان نيست كه مردمى را كيفر كند و از راه ثواب و رستگارى و بهشت پرطروات و زيبا گمراه سازد، تا اينكه آنچه را كه بايد از آن پروا كنند و در خور كيفر نگردند، بروشنى براى آنان بيان نمايد.

«كلبى» در اين مورد آورده است كه: از آنجايى كه در صدر اسلام پاره اى از شرايع و مقررات، بسان حكم قبله نخستين، بر اساس حكمت خدا نسخ گرديد، و گروهى بدون آگاهى از نسخ آنها، همچنان بر آن مقررات عمل نمودند و جهان را بدرود گفتند، و بازماندگانشان با نگرانى از سرنوشت آنان از پيامبر در آن مورد جويا شدند، در پاسخ پرسش آنان بود كه اين آيه بر قلب پاك پيامبر مهر فرود آمد، و بدين وسيله روشن ساخت كه: خدا كسانى را كه از نسخ برخى احكام آگاه نبودند و همچنان به آنها عمل كردند آنان را كيفر نخواهد كرد، مگر اينكه پس از آگاهى از حكم جديد، باز هم به آنچه نسخ شده است عمل نمايند. آرى، در آن صورت است كه در خور كيفر خواهند شد.

إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ.

خدا به هر چيزى داناست؛ چرا كه علم او عين ذات پاك اوست.

در ششمين و آخرين آيه مورد بحث با اشاره به حكومت وفرمانروايى آفريدگار هستى مى فرمايد: بيقين خداست كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ اوست؛ چرا كه فرمانراويى بر هر چيزى از آن كسى است كه آن را پديد آورده و گردانندگى و تدبيرش به دست اوست.

إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ

در ادامه آيه مى فرمايد:

يُحْيى وَيُميتُ

او زنده مى كند و مى ميراند.

به باور برخى منظور اين است كه: او جماد را زنده مى كند و حيوان را مى ميراند.

وَما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِىٍّ وَلانَصيرٍ.

و جز او نه نگهبانى داريد كه شما را خفاظت كند و نه سرپرستى كه كارهايتان را تدبير نمايد و نه يار و ياورى كه شما رايارى دهد و عذاب خدا را از شما دور سازد.

چگونگى پيوند اين آيه

چگونگى پيوند اين آيه با آيه گذشته اين گونه است كه خدا در آيه پيش آمرزش خواهى براى شرك گرايان را تحريم فرمود، و از پى آن روشن ساخت كه هيچ كس را دراين مورد باز خواست و كيفر نخواهد كرد، مگر اينكه پيش از باز خواست، حكم حرمت به او رسيده باشد و او از سر خود خواهى و سركشى چنين كرده باشد؛ و آنگاه در آخرين آيه به دنبال آياتى كه دستور جهاد بر ضد شرك گرايان و سردمداران شرك و بيداد را صادر فرمود، به ايمان آوردگان روشنگرى مى كند كه بايد در همه شرايط و در همه فراز و نشيب ها تنها به خداى يكتا تكيه كرد و از شرك گرايان و بيگانگانِ از خدا گسست؛ چرا كه همه انسان ها، از حق پذير گرفته تا حق ستيز، آفريده ها و بندگان آن خدايى هستند كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست. براين اساس به هر صورتى كه اراده فرمود، امور و شؤون آنان را تدبير نموده و فرمان و هشدارشان مى دهد.