تفسير مجمع البيان جلد ۱۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


/ سوره هود / آيه هاى 35 - 25

25 . وَلَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلى قَوْمِه اِنّى لَكُمْ نَذيرٌ مُبينٌ.

26 . اَلاَّتَعْبُدُوا اِلاَّ اللَّهَ اِنّى اَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ اَليمٍ.

27 . فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه ما نَريكَ اِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَما نَريكَ اتَّبَعَكَ اِلاَّ الَّذينَ هُمْ اَراذِلُنا بادِىَ الرَّأْىِ وَما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكمْ كاذِبينَ.

28 . قالَ يا قَوْمِ اَرَأَيْتُمْ اِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبّى وَ اتانى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِه فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ اَنُلْزِمُكُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها كارِهُونَ.

29 . وَ يا قَوْمِ لااَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذينَ امَنُوا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لكِنّى اَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ.

30 . وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنى مِنَ اللَّهِ اِنْ طَرَدْتُهُمْ اَفَلا تَذَكَّرُونَ.

31 . وَلا اَقُولُ لَكُمْ عِنْدى خَزائِنُ اللَّهِ وَلا اَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلااَقُولُ اِنّى مَلَكٌ وَلااَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَرى اَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اَللَّهُ اَعْلَمُ بِما فى اَنْفُسِهِمْ اِنّى اِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ.

32 . قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَاَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تُعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ.

33 . قالَ اِنَّما يَأْتيكُمْ بِهِ اللَّهُ اِنْ شاءَ وَما اَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ.

34 . وَلايَنْفَعُكُمْ نُصْحى اِنْ اَرَدْتُ اَنْ اَنْصَحَ لَكُمْ اِنْ كانَ اللَّهُ يُريدُ اَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.

35 . اَمْ يَقُولُوُنَ افْتَريهُ قُلْ اِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَىَّ اِجْرامى وَاَنَا بَرى ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ.

ترجمه

25 - و به يقين ما [نوح ] را به سوى جامعه اش فرستاديم. [او در نخستين برخورد با آنان گفت: هان اى مردم؟] من براى شما هشدار دهنده اى آشكارم.

26 - كه جز خدا[ى يكتا] را نپرستيد؛ چرا كه من از عذاب روزى دردناك بر شما ترسانم.

27 - پس سردمداران جامعه اش كه كفر ورزيده بودند، گفتند: ما تو را جز بشرى همانند خود نمى بينم، و جز [گروهى از] فرومايگان [جامعه ] ما [كه ]آن هم نسنجيده [و ندانسته پيروى تو را برگزيده اند] بنظر مان نمى رسد كسى تو را پيروى نموده باشد، و براى شما [برترى و] امتيازى نسبت به خود نمى نگريم، بلكه شما را دروغگو مى دانيم.

28 - [نوح ] گفت: هان اى قوم من! به من بگوييد كه اگر من از سوى پروردگار خويش بر دليلى آشكار باشم و او از نزد خود رحمتى به من ارزانى داشته باشد كه آن بر شما پوشيده است، [آياباز هم رسالت مرا باور نمى كنيد؟! در آن صورت ] آيا ما شما را با اينكه [حق ستيزى پيشه ساخته ايد و پذيرش ]آن را ناخوش مى داريد، به [پذيرش ] آن وادار سازيم؟!

29 - اى قوم من! [حقيقت اين است كه ] من بر اين [پيام رسانى و دعوت آسمانى خويش ] پاداشى از شما نمى طلبم پاداش [اين كار ]من تنها برخداست. و من آن كسانى را كه ايمان آورده اند طرد نخواهم كرد؛ چرا كه آنان [پاداش پرشكوه ]پروردگارشان را ديدار خواهند نمود، و [اگر من آنان را از خود برانم، در روز رستاخيز بازخواست خواهم شد،] امّا شما را مردمى مى نگرم [كه به جاى انديشه درست ]نادانى مى ورزيد.

30 - و اى قوم من! اگر آنان را برانم، چه كسى مرا در برابر [بازخواست ]خدا [و كيفرش ] يارى خواهد كرد؟! آيا به خود نمى آييد [و درس عبرت نمى گيريد]؟!

31 - و من [هرگز] به شما نمى گويم كه گنجينه هاى خدا نزد من است؛ و غيب [نيز ]نمى دانم و نمى گويم كه من فرشته ام. و در مورد آن كسانى كه ديدگان شما آنان را خوار [و حقير] مى نگرد نمى گويم خدا به آنان خيرى ارزانى نخواهد داشت؛ خدا به آنچه در دلهاى آنان است، آگاه تر [و داناتر ]است. [آرى ] من [اگر در مورد آنان جز آنچه از جانب خدا آمد بگويم ]آنگاه است كه از بيدادگران خواهم بود.

32 - [آنان ] گفتند: اى نوح! راستى كه با ما ستيزه كردى و بسيار [هم ]ستيزه كردى، اينك اگر راست مى گويى آنچه از عذاب [و كيفر خدا] را كه به ما وعده مى دهى، برايمان بياور.

33 - [نوح ] گفت: [اين ] تنها خدا [ى يكتا] ست كه اگر بخواهد آن [عذاب ]را برايتان خواهد آورد و [آنگاه ] شما به ستوه آورنده [او ]نخواهيد بود [و از قلمرو قدرتش بيرون نخواهيد رفت ].

34 - و اگر بخواهم شما را [پند و] اندرز دهم، در صورتى كه خدا بخواهد شما را [به كيفر بد انديشى و عملكرد نادرستتان ] گمراه سازد، اندرز من سودتان نخواهد بخشيد. او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانده خواهيد شد.

35 - [آيا كفر گرايان عصر رسالت محمد صلى الله عليه وآله وسلم، به سر گذشت نوح كه در قرآن آمده است ايمان مى آورند] يا مى گويند: آن را [خود پيامبر] بر بافته [و به خدا بسته ]است؟! [هان اى پيامبر! به آنان ]بگو: اگر آن را به دروغ بر بافته ام، گناه من بر عهده خودم مى باشد، [امّا بدانيد كه ] من از گناهى كه به من نسبت مى دهيد بر كنارم.

نگرشى بر واژه ها

«رذل»: فرومايه و ناچيز.

«رأى»: چيزى كه در كار مورد نظر انسان باشد، و نيز به مفهوم رؤيت آمده است.

«طرد»: راندن و دور ساختن از روى خوارى.

«ازدراء»: تحقير كردن.

«جدال»: رويارويى با دشمن به وسيله دليل و برهان و يا افكندن بذر ترديد و شبهه اى كه طرف از عقيده اش باز گردد. اين واژه از ريشه «جدل» به مفهوم پيچيدن است.

«اعجاز»: پنهان شدن از راه فرار و گريز و ناتوان ساختن ديگرى.

«افتراء»: دروغ بافتن و دروغ بستن. و تفاوت آن با دروغ اين است كه دروغ عادى را از زبان ديگرى نيز مى توان گفت امّا «افتراء» دروغى است كه ساخته خود دروغگو باشد.

تفسير

پرتوى از سرگذشت درس آموز نوح

در آيات پيش، سخن از بشارت و هشدار بود؛ از اين رو در اين آيات آفريدگار هستى براى روشنگرى بحثِ گذشته و هشدار به مردم حق ستيز و آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر گرامى به پرتوى از سرگذشت پيامبران بزرگ پرداخته و در آغاز در مورد رسالت نوح مى فرمايد:

وَلَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلى قَوْمِه اِنّى لَكُمْ نَذيرٌ مُبينٌ.

و ما نوح را به سوى جامعه و مردمش فرستاديم. او در نخستين برخورد با مردم گفت: هان اى بندگان خدا! من براى شما هشدار دهنده اى آشكارم.

و در مورد هشدار او به مردم مى افزايد:

اَلاَّتَعْبُدُوا اِلاَّ اللَّهَ اِنّى اَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ اَليمٍ.

و هشدارتان مى دهم كه جز خداى يكتا را نپرستيد، بلكه او را به يكتايى بشناسيد و يكتاگرايى پيشه سازيد و پرستش غير او را واگذاريد، كه من از عذاب روزى سهمگين بر شما ترسانم.

به باور «زجاج» منظور اين است كه آن پيامبر بزرگ دعوت خويش را به اخلاص در پرستش و عبادت آغاز كرد؛ و به باور برخى ديگر آن حضرت آنان را به توحيد گرايى و يكتا پرستى فرا خواند؛ چرا كه مهمترين پايه هاى رسالتها و دعوتهاى آسمانى همين اصول است، به گونه اى كه پيش از يكتاشناسى و يكتاگرايى و يكتاپرستى، هيچ عبادت و كار شايسته اى پذيرفته نخواهد بود.

نخستين واكنش استبدادگران اينك قرآن به نخستين واكنش استبدادگران عصر نوح در برابر دعوت آسمانى آن حضرت پرداخته و مى فرمايد:

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه ما نَراكَ اِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا...

سردمداران خودكامه جامعه او كه كفر ورزيده بودند، و بر اساس پندار پوچ خود مى پنداشتند كه پيامبر خدا بايد از غير انسانها برگزيده شود، در پاسخ او گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمى نگريم.

و بدين سان روشن ساختند كه آمدن پيامبر از خود انسانها و جنس مردم، براى آنان بهتر و به صلاح آنان نزديكتر است و باعث مى شود كه در مورد او كمتر دچار ترديد و دو دلى گردند.

دومين دليل مخالفت آنان با دعوت آسمانى نوح اين بود كه مى گفتند:

و ما در جامعه خود نمى بينيم كه سران وبزرگان و زورمندان از تو پيروى نموده باشند، بلكه پيروان تو گروهى از فرو مايگان و مردم وامانده اى هستند كه آنان نيز نسنجيده و بدون آگاهى از حقيقت و بدون تفكرّ و تدبر درست، پيروى تو را برگزيده اند.

به باور «زجاج» منظور اين است كه: اينان نيز به ظاهر به تو گرويده و از تو پيروى مى كنند، امّا در حقيقت و در ژرفاى دل به تو ايمان ندارند.

پاره اى «بادى ء الرأى» را با همزه قرائت كرده اند كه در آن صورت تفسير آن اين است كه: اينان نيز با يك نگاه ظاهرى و سطحى، پيروى تو را برگزيده اند؛ چرا كه اگر در اين مورد درست مى انديشيدند، از تو پيروى نمى كردند.

و پاره اى نيز «بادى الرأى» را مربوط به «اراذلنا» دانسته اند، كه در آن صورت مفهوم آيه اين است كه: پيروان تو را هر كس بنگرد در همان آغاز كار در مى يابد كه اينان فرومايگان جامعه اند.

وَما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ

و ما براى تو و همراهانت هيچ امتياز و برترى بر خود نمى بينيم؛ چرا كه ملاك امتياز و معيارِ برترى، ثروت هنگفت، موقعيت و اقتدار اجتماعى و يا شرافت خانوادگى است و شما در اين محورها بر ما برترى نداريد.

چگونگى واكنش و دليل مخالفت آنان با رسالت و دعوت رهايى بخش و سعادت آفرين نوح، نشانگر آن است كه آنان مردمى حق ستيز و نادان بودند؛ چرا كه اگر آنان از راه دليل ونشانه خواستن از نوح بر رسالت آسمانى اش وارد مى شدند و از آن حضرت معجزه هايى كه سند راستگويى اش باشد، مى خواستند، بخوبى در مى يافتند كه او پيامبر خداست و كسانى كه به او ايمان آورده اند، به راستى مردمى حق گرا و با ايمانند و آن كسانى كه به رويارويى و مخالفت با آن حضرت برخاسته اند به راستى كفرگرا و حق ناپذيرند. امّا نبايد فراموش كرد كه طرز تفكّر و سبك استدلال دنيا داران و خود كامگان اين گونه است كه در بر خورد با مردم حقگرا وخدا جو آنان را تحقير مى كنند، و محروميت آنان از ثروت و قدرت را، دليل فرومايگى آنان مى شمارند و آنان را گرچه آگاه، پرواپيشه، خداجو و محبوب بارگاه خدا باشند، مردمى پست و بى ارزش قلمداد مى كنند و در پايان سخن نيز گفتند:

بَلْ نَظُنُّكمْ كاذِبينَ.

بلكه ما شما را مردمى دروغگو مى پنداريم.

پرتوى از منطق نوح

اينك قرآن در ترسيم منطق انسانساز و روشنگرانه نوح مى فرمايد:

قالَ يا قَوْمِ اَرَأَيْتُمْ اِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبّى

نوح به آنان گفت: هان اى مردم! اگربا چشم خود ببينيد كه من بر دليلى روشن و معجزه اى آشكار از پروردگار خويش هستم و سندى به همراه دارم كه درستى و راستى رسالت مرا گواهى مى كند، آيا باز هم رسالت مرا انكار مى كنيد؟!

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اگر من بر اوج يقين و شناخت و بينش از آفريدگارى و گردانندگى و عظمت پروردگار خويش باشم، آيا باز هم رسالت مرا باورنمى كنيد؟!

پاسخ به كدامين بهانه؟

پاسخ نوح كه در ادامه ترديد افكنى و حق ستيزى آنان ترسيم گرديد، در حقيقت پاسخ از كدامين اشكال تراشى و بهانه جويى آنان است؟

در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى پاسخ نوح در حقيقت جواب اين گفتار آنان بود كه آن بزرگوار و همراهان او را درغگو مى پنداشتند «بل نظنكم كاذبين؛» و گويى آنحضرت در پاسخ آنان مى فرمايد: اگر شما مرا از دروغگويان بپنداريد، آنگاه چه خواهيد گفت كه اگر بر خلاف پندار شما راستگو باشم و از سوى پروردگار خويش دليلى روشن ومعجزه اى آشكار به همراهم باشد؟ آيا باز هم به رسالت من گواهى نخواهيد داد؟

2 - امّا به باور پاره اى، گفتار نوح پاسخ آن بهانه جويى است كه مى گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خويش نمى نگريم: «ما نريك اِلاَّ بشراً مثلنا؛» و آن حضرت پاسخ مى دهد كه درست است كه: من به ظاهر انسانى بسان شما، و از جنس شمايم، امّا از جانب خدا به رسالت بر گزيده شده ام و به من دليل و معجزه اى اشكار ارزانى گشته است؛ آيا اگر بر رسالت خويش سندى آشكار نيز داشته باشم، دعوت آسمانى ام را گواهى نخواهيد كرد؟

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه سند رسالت و نبوّت و دليل آسمانى بودن دعوت و پيامى، معجزه آشكار است، و بشر بودن پيامبر به اين موضوع زيانى نمى رساند.

3 - از ديدگاه پاره اى گفتار نوح در حقيقت پاسخ از آن بهانه جويى آنان است كه مى گفتند: ما در كنار تو و در ميان كسانى كه پيروى تو را برگزيده اند جز گروهى فرومايه و خوار را نمى نگريم: «و مانريك اتبعك الاّ الّذين هم اراذلنا؛» و آن حضرت در پاسخ آنان مى فرمود: از خدا بترسيد و به او پناه ببريد و به آن دليل آشكار ومعجزه روشن و رحمتى كه به آنان ارزانى شده است چنگ زنيد، و در پرتو وحى رسالت اوج گيريد و به مقام واقعى و فضيلت حقيقى كه در خور شأن انسان است پركشيد و بيهوده به اين دنياى پست و فناپذير دلخوش و سرمست نباشد، و بدانيد كه اگر جز اين باشد، فرومايه شما هستيد كه به جاى چنگ زدن به برهان آشكار و رحمت حق، به ارزش هاى ناپايدار دل بسته ايد، نه اين حقگرايان.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، جواب از آن سخن آنان است كه مى گفتند: ما براى شما هيچ امتياز و برترى نمى بينيم: «و ما نرى لكم علينا من فضلٍ؛» و آن حضرت روشنگرى مى كند كه: به ثروت و قدرت ناپايدار ننازيد و آن را معيار برترى نشماريد، بلكه بيايد و از برهان روشن ودليل آشكار پيروى كنيد و ايمان و حقگرايى رامعيار بر ترى بدانيد.

5 - و به باور ما گفتار نوح در حقيقت پاسخى رسا و قانع كننده به همه بهانه هاى آنان است.

وَ اتانى رَحْمَةً مِنْ عِنْدِه

و خدا رحمت و بخشايشى از نزد خود به من ارزانى داشته است، كه منظور مقام والاى رسالت است.

فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ

كه به خاطر عدم تفكّر و تدبّر شما اين نعمت و رحمت بر شما پوشيده مانده است.

اَنُلْزِمُكُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها كارِهُونَ.

آيا شما مى خواهيد من شما را به شناخت خدا و دين و آيين او مجبور سازم؟! اگر چنين كارى را انتظار داريد، بدانيد كه اين كار نه از من ساخته است و نه با وحى و رسالت ساز گار است.

و ممكن است مفهوم آيه اين باشد كه: آيا مى خواهيد من شما را به پذيرش رسالت و دين و يا دليل و برهان مجبور سازم؟!

و شايد منظور اين است كه: رسالت و وظيفه من تنها اين است كه شما را به سوى دليل وبرهان راه نمايم، امّا وظيفه من هرگز مجبور ساختن ديگران به پذيرش آن نيست.

من و راندن شايسته كرداران؟! در ادامه بحث در اين مورد نوح براى اينكه خاطر آنان را در مورد درخواست پاداشى براى رسالت و ارشاد مردم از آنان آسوده ساخته و بهانه جويى آنان در نپذيرفتن دعوت را به خاطر نداشتن هزينه و امكانات مادى و مالى از دست آنان بگيرد، فرمود:

وَ يا قَوْمِ لااَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً

و هان اى قوم! بدانيد كه من براى اين دعوتى كه به سوى توحيد و تقوى دارم، از شما پاداشى نمى خواهم تا از بيم پرداخت پاداش و هزينه كار من، از پذيرش دعوت توحيديم سرباز زنيد.

اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى اللَّهِ

چرا كه پاداش رسالت و پيام رسانى من تنها بر عهده آفريدگار تواناى هستى است، و نه هيچ كس ديگر.

وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذينَ امَنُوا

و من هرگز مردم با ايمان را از پيش خود نمى رانم و با اهانت به آنان، آنها را از خود دور نمى سازم.

به باور برخى از جمله «زجاج» و «ابن جريح» شرك گرايان و زورمندان از نوح مى خواستند كه او مردم محروم را از خود براند تا زورمندان و زرداران به او ايمان آورند؛ چرا كه آنان خويشتن را برتر از آن مى ديدند كه در رديف انسانهاى عادى قرار گيرند و سخنان نوح را بشنوند.

اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ

و نوح روشنگرى كرد كه اين مردم توحيدگرا و خدا جو سرانجام در روز رستاخيز پاداش و كيفر پروردگار خود را ديدار خواهند نمود و من اگر آنان را از خود برانم، به كيفر آن، كه عذاب خداست گرفتار خواهم شد. «جبايى» و «زجاج» مى گويند: منظور اين است كه: اينان پاداشِ پرشكوه پروردگار خود را دريافت خواهند داشت، با اين وصف چگونه شما آنان را فرومايه مى خوانيد؟! و چگونه چنين مردمى درخور راندن مى باشند؟!

وَ لكِنّى اَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ.

امّا من شما را مردمى مى نگرم كه در برخورد با حق و عدالت و مردم حقگرا نادانى و حماقت مى ورزيد.

به باور پاره اى منظور اين است: و من شما را مردمى مى نگرم كه بامعيار فضيلت قرار دادن ارزش هاى مادّى به جاى ايمان و آگاهى و درستكارى، نادانى مى ورزيد.

و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: شما در اين در خواست و اصرار تان كه من اين مردمِ با ايمان و حقگرا را از خود برانم، گرفتار نادانى شده ايد.

در پنجمين آيه مورد بحث سخن نوح ادامه مى يابد كه مى فرمايد:

وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنى مِنَ اللَّهِ اِنْ طَرَدْتُهُمْ

هان اى قوم من! اگر من آنان را از خود برانم، و در نتيجه آنان در روز رستاخيز ودرپيشگاه خدا از من شكايت كنند و دشمن من گردند، در آن صورت چه كسى مرا در برابر خدا وكيفر او يارى خواهد كرد؟!

اَفَلا تَذَكَّرُونَ.

پس آيا شما بخود نمى آييد و درست نمى انديشيد؟! اگر درست بينديشيد در خواهيد يافت كه حقيقت همان است كه من مى گويم، نه آنچه شما بدان اصرار مى ورزيد.

پاره اى بر آن هستند كه از آيه شريفه نفى شفاعت گناهكاران را دريافت دارند، كه اين دريافت درست نيست، چرا كه يارى و يارى رسانى در آيه موردبحث، به مفهوم دفاع از گناهكار از روى قهر و غلبه است، در حالى كه شفاعت به مفهوم تقاضاى عفو و بخشش ديگران از روى فروتنى وتواضع مى باشد، و اين دو بحث باهم بيگانه اند.

در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلا اَقُولُ لَكُمْ عِنْدى خَزائِنُ اللَّهِ

و من خود را فراتر از آنچه هستم بالا نمى برم و نمى گويم كه گنجينه هاى خدا و مقدّرات او نزد من است و هر چه را بخواهم مى توانم انجام دهم و به هركس آنچه خواستم، مى توانم ارزانى دارم و از هركس هرچه خواستم مى توانم بازگيرم.

به باور برخى منظور از گنجينه هاى خدا، كليدهاى روزى بندگان اوست؛ و اين پاسخ گفتار آنان است كه مى گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمى بينيم؛ و يا پاسخ ديگر گفتار آنان است كه مى گفتند: ما براى شما هيچ امتياز و برترى نسبت به خويشتن نمى نگريم.

وَلا اَعْلَمُ الْغَيْبَ

و هرگز بر آن نيستم كه علم غيب دارم، تا در پرتو آن شما را بر سود و زيانتان راه نمايم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: من علم غيب ندارم تا از راز دل شما آگاه باشم. با اين بيان مفهوم اين جمله در حقيقت پاسخ گفتار مخالفان نوح است كه مى گفتند: اينان كه تو را پيروى مى كنند، به ظاهر به تو ايمان آورده اند و در ژرفاى دل، رسالت تو را باور ندارند. و آن حضرت روشنگرى مى كند كه من تنها از ظاهر كار آنان آگاهم و جز خداى آگاه كسى از ژرفاى دلها آگاه نيست.

وَلااَقُولُ اِنّى مَلَكٌ

و من نمى گويم كه فرشته هستم تا از نزد خود از آسمان براى شما خبر آورم، بلكه من بشرى هستم كه جز از راه وحى و رسالت چيزى نمى دانم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: من نمى گويم كه بُعد انسانى نداشته و از مرد و زنى ولادت نيافته ام، بلكه من نيز انسانى بسان شما هستم كه خداى يكتا مرا به رسالت برگزيده است.

وَلااَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَرى اَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً

و در مورد اين مردم توحيدگرا و با ايمانى كه شما آنان را كوچك مى شماريد و تحقيرشان مى كنيد، من نمى گويم كه خدا در آينده پاداش كارهاى شايسته آنان را نخواهد داد و پاداشى نزد پروردگارشان ندارند، نه، بلكه بر آنم كه خدا هرچه خير و پاداش است در دنيا و آخرت به آنان خواهد داد.

اَللَّهُ اَعْلَمُ بِما فى اَنْفُسِهِمْ

و خدا به آنچه آنان در دل دارند و به او و پرستش او اخلاص مى ورزند، داناتر است.

اِنّى اِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ.

چرا كه اگر آنان را به خاطر ايمان ظاهرشان از خود برانم، و يا چيزى جز آنچه مى دانم در مورد آنان بگويم، در آن صورت از بيداد گران خواهم بود.

در هفتمين آيه مورد بحث به ترسيم منطق مخالفان نوح مى پردازد كه خطاب به او مى گفتند:

قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَاَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تُعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ.

هان اى نوح! با ما ستيزه كردى و راستى كه بسيار ستيزه كردى، اينك اگر راست مى گويى كه خدا، ما را به خاطر كفر و بيداد كيفر خواهد كرد، بيا و آن عذاب را براى ما بخواه! به بيان ديگر آنان مى گفتند: ما به تو ايمان نخواهيم آورد و دعوت آسمانى ات را نخواهيم پذيرفت.

نوح در برابر حق ستيزى و بد انديشى آنان گفت:

قالَ اِنَّما يَأْتيكُمْ بِهِ اللَّهُ اِنْ شاءَ

عذاب و كيفر، تنها به دست خداست و نه هيچ كس ديگر، اگر او بخواهد به هشدار خود جامه عمل مى پوشاند و عذاب را فرو مى فرستد و در آن شتاب مى كند و اگر بخواهد از روى حكمت و مصلحت آن را به تأخير مى افكند و جز او كسى توان اين كار را ندارد.

وَما اَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ.

و شما در آن صورت نمى توانيد از آن فرار كنيد.

و به خيرخواهى و دلسوزى پدرانه و آموزگارانه خود ادامه مى دهد كه:

وَلايَنْفَعُكُمْ نُصْحى اِنْ اَرَدْتُ اَنْ اَنْصَحَ لَكُمْ اِنْ كانَ اللَّهُ يُريدُ اَنْ يُغْوِيَكُمْ

و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز دادن من نيز به شما سودى نمى بخشد اگر خدا بخواهد كه شما را به كيفر كفر و بيدادتان به راه هلاكت افكند.

در تفسير و تأويل اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: اگر خدا بخواهد شما را از رحمت خود محروم سازد و به جزاى كفر و بيدادتان شما را كيفر دهد، خيرخواهى من نيز اگر بخواهم شما را اندرز دهم، سودتان نخواهد بخشيد.

يادآورى مى گردد كه در آيه ديگرى از قرآن واژه «غىّ» به مفهوم كيفر آمده است كه مى فرمايد: «فسوف يلقون غيّاً.(125)»

گفتنى است كه خدا قوم نوح را به كيفر عملكرد نادرستشان از رحمت خويش محروم و نوميد ساخت و آن را به آگاهى پيامبر خود حضرت نوح رسانيد، و به او خبر داد كه: از قوم تو جز همان كسانى كه ايمان آورده اند، كسى ايمان نخواهد آورد(126)، آنجا بود كه آن حضرت رو به قوم خود نمود و فرمود: شما به خاطر رفتار ظالمانه اى كه داريد و با اين كار خود را از رحمت خدا محروم ساخته و در خور كيفر نموده ايد، خيرخواهى و اندرز من سودتان نخواهد بخشيد.

2 - امّا به باور برخى ديگر معناى آيه اين است كه: اگر خدا بخواهد شما را به كيفر گمراه ساختن مردم عذاب كند و كيفرتان نمايد، اندرز و خيرخواهى من سودتان نخواهد بخشيد.

يادآورى مى گردد كه: از آنجايى كه در فرهنگ عرب گاه كيفر كارى را با عنوان همان كار بيان مى كنند، منظور آيه شريفه اين است كه اگر خدا بخواهد شما را به كيفر اغواگرى و به گمراهى كشاندن ديگران كيفر كند، در آن صورت اندرز و خيرخواهى من نيز سودتان نخواهد بخشيد. و اين شيوه سخن كه كيفر كار با عنوان همان كار آمده باشد، در آيات ديگر نيز به چشم مى خورد كه از آن جمله مى توان به آيه شريفه: «و مكروا و مكر اللَّه...(127)» و آيه شريفه: «و جزاءُ سيئةٍ سيئة مثلها...(128)» و نيز آيه «اللَّه يستهزى ء بهم...(129)»، نگريست.

3 - از ديدگاه «حسن» تأويل آيه اين است كه: اگر خدا بخواهد شما را نابود سازد، خيرخواهى و اندرز من به هنگام رسيدن عذاب، سودتان نخواهد بخشيد گرچه در آن هنگام ايمان هم بياوريد؛ چرا كه خدا ايمان به هنگام فرود عذاب را نمى پذيرد. با اين بيان واژه «اغواء» به مفهوم «اهلاك» آمده است و اين در ادبيات عرب رايج است؛ براى نمونه مى گويند: «اغويت فلاناً» او را نابود ساختم.

و نيز مى گويند: «غوى الفصيل» بچه شتر از آشاميدن شير بسيار، نابود شد؛ كه در هر دو مثال اين واژه به مفهوم نابودى آمده است.

4 - از «جعفر بن حرب» آورده اند كه: قوم نوح بر اين پندار بى اساس بودند كه خدا بندگان خود را از دين و آيين خود به بيراهه مى كشد و كفر و بيداد آنان با رضايت او بوده است وگرنه آنان را به ايمان مجبور مى ساخت. بر اساس اين پندار باطل و جبر گرايانه آنان بود كه نوح با شگفت زدگى و از سر انكارِ پندارشان مى گويد: با اين پندارى كه شما در مورد خدا داريد، خير خواهى و اندرز من نيز شما را سودى نخواهد بخشيد.

به هر حال ما نمى توانيم در آيه مباركه، واژه «اغواء» را به مفهوم ظاهرى آن بگيريم و بسان جبرگرايان خدا را گمراه كننده مردم بدانيم؛ چرا كه با دلايل بسيارى در جاى خود روشن شده است كه اراده كفر و اجبار ديگران به آن از سوى آفريدگار هستى، از زشت ترين كارهاست، همان گونه كه دستور به آن نيز زشت و ظالمانه است! و همان گونه كه فرمان به كفر و بيداد نارواست، انجام آن نيز نارواتر است. و اگر اين كار را درست بپنداريم، بايد بپذيريم كه آمدن افرادى از سوى خدا براى گمراه ساختن مردم نيز رواست و ممكن است خدا به چنين كسانى قدرت اعجاز نيز براى پيشرفت كارشان ارزانى دارد. كه بى اساس و پوچ بودن اين پندارها روشن و آشكار است و ذات پاك او از اين پندارها منزه مى باشد.

هُوَ رَبُّكُمْ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.

او پروردگار شماست و به سوى او باز خواهيد گشت و او پاداش و كيفر عملكردتان را به شما خواهد داد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَمْ يَقُولُوُنَ افْتَريهُ

آيا اين كفرگرايان عصر رسالت محمدصلى الله عليه وآله وسلم به سرگذشت نوح و جامعه اش كه در قرآن آمده است، ايمان مى آورند يا مى گويند آن را خود پيامبر بر بافته است؟!

قُلْ اِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَىَّ اِجْرامى

هان اى پيامبر به آنان بگو: اگر بر اين پندار هستيد كه من آن را از خود ساخته و به خدا بسته ام، كيفر اين گناه سهمگين بر عهده خود من است، نه بر عهده شما.

وَاَنَا بَرى ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ.

در حالى كه من از آنچه شما به دروغ به من مى بنديد و گناهكارم قلمداد مى كنيد بيزارم.

با اين بيان، ضمير «افتراه» در آيه شريفه به پيامبر گرامى اشاره دارد؛ امّا «ابن عباس» بر آن است كه به «نوح» بر مى گردد و قوم نوح بر او تهمت مى زدند كه او آنچه مى گويد خود بر بافته و به خدا نسبت مى دهد.