تفسير مجمع البيان جلد ۱۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۵ -


/ سوره هود / آيه هاى 49 - 44

44 . وَقيلَ يا اَرْضُ ابْلَعى ماءَكِ وَيا سَماءُ اَقْلِعى وَغيضَ الْماءُ وَقُضِىَ الْاَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِّ وَقيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

45 . وَنادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ َرَبِّ اِنَّ ابْنى مِنْ اَهْلى وَاِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَاَنْتَ اَحْكَمُ الْحاكِمينَ.

46 . قال يا نُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلاتَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنّى اَعِظُكَ اَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ.

47 . قال رَبِّ اِنّى اَعُوذُبِكَ اَنْ اَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لى بِه عِلْمٌ وَاِلاَّ تَغْفِرْلى وَتَرْحَمْنى اَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ.

48 . قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَبَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَعَلى اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَاُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ اَليمٌ.

49 . تِلْكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها اِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها اَنْتَ وَلا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ اِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ.

ترجمه

44 - و گفته شد: اى زمين، [اينك ] آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [ديگر از فرو ريختن باران ] خوددارى كن. و [از پى آن ] آب فرو نشست و فرمان انجام يافت و [كشتى نوح ] بر [فراز كوه ] جودى قرار گرفت، و [آنگاه ] گفته شد كه: مرگ بر مردم بيدادگر.

45 - و نوح پروردگار خويش را ندا داد و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است، و بيقين وعده تو [در مورد نجات خاندان من ]راست است و تو برترين داورانى.

46 - [خدا] فرمود: اى نوح، بى گمان او از كسان [و خاندان عقيدتى ]تو نيست، او [عنصر ناشايسته و داراى ] رفتارى ناپسند است. از اين رو آنچه را كه به [درستى ] آن علم ندارى از من نخواه؛ من به تو [اى بنده برگزيده ام ]اندرز مى دهم كه مبادا از نادانان باشى.

47 - [نوح ] گفت: پروردگارا! من به تو پناه مى برم كه از [بارگاه ]تو چيزى درخواست كنم كه به آن علم ندارم، و اگر [تو اى خداى پر مهر ]مرا نيامرزى و بر من رحمت نياورى از زيانكاران خواهم بود.

48 - [آنگاه به او] گفته شد: اى نوح، با [سلام و] درودى از ما و بركاتى بر تو و بر گروههايى كه به همراه تو هستند، فرود آى. و گروههايى [نيز ]هستند كه به زودى آنان را [از نعمت هاى گوناگون ]بهره ور مى سازيم، پس از سوى ما عذابى دردناك [به كيفر ناسپاسى شان ] به آنان خواهد رسيد.

49 - [هان اى پيامبر!] اين [سرگذشت درس آموز نوح ] از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم؛ پيش از [فرود] اين [آيات از سوى خدا، ]نه تو آن را مى دانستى و نه جامعه [و مردم روزگار ]تو؛ پس شكيبايى پيشه ساز؛ چرا كه فرجام [خوش و دوست داشتنى ] از آنِ پروا پيشگان است.

نگرشى بر واژه ها

«بلع»: فرو بردن چيزى از راه دهان به درون، يا بلعيدن.

«اقلاع»: ريشه كن ساختن چيزى كه اثرى از آن برجاى نماند.

تفسير

پس از فرو نشستن طوفان نوح

در اين آيه آفريدگار هستى در اشاره به فرمان خود براى فرو نشستن طوفان مى فرمايد:

وَقيلَ يا اَرْضُ ابْلَعى ماءَكِ

سر انجام فرمانِ پايانِ طوفان فرا رسيد و خدا به زمين دستور داد كه: هان اى زمين، آب خودرا كه از چشمه سارها جوشيده است فرو بر، تا ديگر بر روى تو آبى نماند. با اين فرمان زمين دركمترين مدت ممكن آب خود را بلعيد.

وَيا سَماءُ اَقْلِعى

و به آسمان نيلگون نيز فرمان داده شد كه: هان اى آسمان، تو هم از ريزش باران خوددارى كن. اين جمله نيز نشانگر آن است كه ابرها به يك سو رفتند و باران به سرعت قطع شد.

وَغيضَ الْماءُ

و آب فرو نشست و به درون زمين فرو رفت. و بدين سان زمين آب خود و آبى را كه از آسمان فرود آمده بود، همه را بلعيد و در خود فرو برد؛ چرا كه خدا اين گونه خبر داده است.

برخى بر آنند كه زمين تنها آب خود را فرو برد، و آبى كه از آسمان فرو ريخته بود، به صورت رودخانه ها و درياها در آمد؛ چرا كه خدا مى فرمايد: هان اى زمين آب خود را فرو بر. اين بيان از امامان نور نيز روايت شده است.

وَقُضِىَ الْاَمْرُ

و فرمان در مورد نابودى كفرگرايان و بيداد پيشگان انجام شد. و به باور برخى، و فرمان در مورد نجات نوح و همراهان با ايمان او به انجام رسيد.

وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِ

و كشتى بر كوه جودى قرار گرفت.

«زجاج» بر اين عقيده است كه كوه ياد شده در منطقه «آمِد» بوده، و پاره اى بر آنند كه در نزديكى جزيره موصل قرار داشته است.

«ابومسلم» بر آن است كه «جودى» به مفهوم هر كوه بلند و هر زمين سختى است، و در كتاب «النبوّة» از حضرت رضا عليه السلام آورده است كه فرمود: نوح تا پايان طوفان به فرمان خدا در كشتى ماند، و آنگاه كشتى را براى لنگر انداختن به حال خود رها كرد كه در اين هنگام خدا به كوهها ندا داد كه كشتى نوح را بر شانه كدامين شما قرار دهم؟ همه كوهها گردن كشيدند امّا كوه «جودى» كه در منطقه «موصل» بود فروتنى كرد و خدا كشتى را به سوى آن كوه هدايت فرمود و بر شانه هاى آنان لنگر انداخت، و نوح گفت: پروردگارا، كار ما را به سامان آور. و پاره اى آورده اند كه گفت: پروردگارا، بر ما نيكى بخواه و نيكى كن.

وَقيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

و خدا فرمود: دور باد مردم بيداد پيشه از رحمت و مهر خدا. به بيان ديگر، خدا بيدادگران را از رحمت خود دور گرداند؛ چرا كه آنان با حق ستيزى و گمراهى خويش، خود را به هلاكت افكندند. و به باور پاره اى ممكن است اين سخن از فرشتگان يا نوح يا ايمان آوردگان به خدا باشد كه چنين گفتند.

گفتنى است كه در آيه مباركه جلوه هاى زيبا و بديعى از فصاحت و بلاغت يا زيبايى قالب و مفاهيم جلوه گراست كه سخن انسان نه تنها هرگز نمى تواند به پاى آن برسد كه نمى تواند به آن نزديك هم بشود.

براى نمونه: در آيه شريفه با اينكه روى سخن با زمين و آسمان است، به صورت فرمان آمده است تا اقتدار بيشترى را برساند.

در مرحله دوم، هماهنگى در مفهوم و محتوا و تأليف سخن در اوج زيبايى و شكوه است به گونه اى كه هر اديب و انديشمندى را به حيرت مى كشد.

افزون بر آن حسن بيان و لطافت تعبير در ترسيم وضعيت و تصوير صحنه غوغا مى كند.

و ديگر اينكه گزيده گويى، فشرده گويى، زيبا گويى و نكات دلنشين بسيارى كه تنها آگاهان و آشنايان آنها را مى يابند و احساس مى كنند در آغاز تا پايان داستان بويژه در اين آيه شريفه جلوه گر است.

در اين مورد آورده اند كه: گروهى از كفرگرايان عرب بر آن شدند تا چيزى بسان قرآن بسازند و به ميدان بياورند؛ از اين رو چهل روز بهترين غذاها همچون: نان سفيد از مغز گندم، گوشت برّه و شراب ناب براى خود اختصاص دادند تا ذهن و هوش خود را صاف و آماده كار سازند، امّا هنگامى كه براى آغاز كار برگردهم نشستند، اين آيه شريفه را براى آنان آوردند، و آنان با خواندن آيه مورد بحث گفتند: شگفتا از اين سخن بلند و زيبا، اين سخن به گفتار انسانها شباهت ندارد و نمى توان بسان آن آورد؛ و از پى آن با يأس و سرافكندگى از كار خود دست برداشته و منصرف شدند.

سرگذشت عبرت انگيز پسر نوح

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى در خواست نوح را در مورد فرزندش ترسيم مى كند كه رو به بارگاه خدا كرد و گفت:

وَنادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ َرَبِّ اِنَّ ابْنى مِنْ اَهْلى وَاِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُ

پروردگارا! پسرم از خاندان من است و به يقين وعده تو وعده اى راست مى باشد و تو به من وعده فرمودى كه خاندان مرا نجات بخشى؛ از اين رو اگر پسرم از كسانى است كه در خور نجات است و از كسانى است كه وعده نجات آنان را فرموده اى، اينك او را نجات بخش.

وَاَنْتَ اَحْكَمُ الْحاكِمينَ.

و تو هستى كه بهترين و برترين داورانى.

و در پاسخ آن حضرت كلام آمد كه:

قال يا نُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ

هان اى نوح! بى گمان او از خاندان عقيدتى و دينى تو نيست.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «جبايى»، «عكرمه»، سعيد بن جبير و...، او پسر نوح بود و مفهوم آيه شريفه اين است كه: اين پسر از زمره خاندان تو، كه وعده نجات آنان را داديم نيست؛ چرا كه خدا همانجايى كه وعده نجات خاندان نوح را داد، آن كسانى را كه در خور نجات و رستگارى نبودند استثنا كرد و در مورد آنان فرمود: و كسانى كه ايمان آورده اند با خود ببر، جز آن كسانى كه پيشتر در مورد آنان سخن رفت. الاّ من سبق عليه القول...(133)

2 - اما به باور برخى منظور اين است كه: او از خاندان عقيدتى و پيرو دين و آيين تو نيست، و كفر گرايى اوباعث بيگانگى او از خاندان توست. يادآورى مى گردد كه اين آيه بسان اين روايت است كه سلمان را با اينكه به ظاهر از خاندان پيامبر نيست، از آنان معرّفى مى كند؛ چرا كه بر دين و آيين آنان است. «سلمانُ منّا اهل البيت.»(134)

و از حضرت رضا عليه السلام آورده اند كه فرمود: خدا به نوح فرمود: او از خاندان تو نيست؛ چرا كه او با نوح از نظر عقيده مخالف بود و در برابر، كسانى را كه پيرو او بودند از خاندان او شمرد. و ادامه آيه شريفه روشنگر اين ديدگاه است كه مى فرمايد: او داراى عملكردى ناپسند و ناشايسته است.

و نيز از «عكرمه» آورده اند كه او پسر نوح بود، امّا در عقيده و عملكرد بر راه و رسم او نبود؛ از اين رو از خاندان او شمرده نشد.

3 - از پاره اى چون «مجاهد» آورده اند كه او در حقيقت پسر نوح نبود، بلكه ثمره خيانت زن گمراه نوح بود و آن حضرت بدون آگاهى از حقيقت در اين مورد، گفت: پروردگارا، اين پسر من است. امّا خداى دانا و توانا با بيان اين جمله كه فرمود: او از خاندان تو نيست، پرده از روى كار برداشت و خيانت همسرش را به آگاهى او رسانيد.

به باور ما اين ديدگاه ضعيف است؛ چرا كه اين ديدگاه با قرآن ناسازگار است كه در آن نوح او را فرزند خود خواند. و نادى نوح ابنه.

افزون بر اين، نسبت دادن چنين چيزى به پيامبران خدا، گناه و نارواست و آنان از اين نسبتهاى ناروا پاك و بدورند، و خدا ضمن پاك شمردن مقام و شخصيت آنان از اين نسبتهاى ناروا و حتّى مطالب كمتر و كوچكترى كه باعث نفرت مردم از آنان گردد، وجود آنان را پاك و پاكيزه ساخته است.

از «ابن عباس» آورده اند كه: زنان پيامبران، خيانتكار نبودند و منظور از خيانت همسر نوح اين بود كه به نوح نسبت نارواى ديوانگى مى داد. و خيانت زن لوط(135) آن بود كه با راه و رسم آن پيامبر خدا مخالفت مى ورزيد و آمدن ميهمانان او را به آگاهى مردم گمراه مى رسانيد.

4 - و از ديدگاه پاره اى او پسر نوح نبود، بلكه پسر زن او بود كه پيش از ازدواج با نوح، از همسرى ديگر به دنيا آورده بود. مؤيد اين ديدگاه قرائت ديگرى است كه در آن «و نادى نوح ابنها» آمده است. امّا به باور ما دو ديدگاه اوّل و دوّم بهتر است.

5 - «سيد مرتضى» بر آن است كه آيه شريفه تقديرى دارد كه در اصل اين گونه است: «انّه ذو عمل غير صالح» او داراى عملكردى شايسته نيست. وى در روشنگرى ديدگاه خود نيز اين شعر را مى آورد: «فانّهما هى اقبال و ادبار» كه در اصل داراى تقدير مى باشد و اين گونه است: «فانما هى ذات اقبال و ادبار».

چرا؟

در آيه مورد بحث، خدا به پيامبرش هشدار مى دهد كه چيزى را كه به آن دانش وآگاهى ندارى از من مخواه، و اين شيوه سخن با ديدگاهى كه هر گونه گفتار ورفتار نا زيبا را از پيامبران نفى مى كند و اشتباه و لغزش را زيبنده آنان نمى داند، ناسازگار است، بر اين اساس جاى طرح اين پرسش است كه اگر پيامبران از هر لغزش و اشتباهى پاك و پاكيزه اند، اين هشدار چرا؟ كه خدا به نوح مى فرمايد: پس چيزى راكه از آن آگاهى ندارى از من مخواه؟ و چگونه او در پاسخ مى گويد: ربّ انّى اعوذ بك أن اسئلك ماليس لى به علم...(136)

پروردگارا، من به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم.

پاسخ

به باور مفسران ما نعى ندارد كه خدا پيامبرش را از طرح در خواستى كه از آن آگاهى كامل نداشته است باز دارد و او نيز از انديشه طرح چنين تقاضايى به خدا پناه برد.

اين آيه نظير همان چيزى است كه به طور قضيه شرطيه به پيامبر گرامى هشدار داده مى شود كه: «ولقد اوحى اليك والى الّذين من قبلك...»(137) و به راستى كه به تو و كسانى كه پيش از تو بودند وحى گرديد كه: اگر شرك ورزى، عملكردت تباه شده و از زيانكاران خواهى شد.

با اين بيان مى توان گفت كه نوح چنين درخواستى نكرده و به مجرد انديشه طرح آن، خدا به او هشدار داده است. افزون بر آن مى توان گفت كه درخواست آن حضرت از بارگاه خدا، مشروط به خواست او و مصلحت او بود و نه به طور قطع و غير مشروط: و هنگامى كه خدا روشنگرى فرمود كه در نجات او مصلحتى نيست و او درخور كيفر است، نوح از درخواست خود به خدا پناه برد و گذشت. و پاسخ خدا نيز هماهنگ با درخواست نوح آمده است.

اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلاتَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنّى اَعِظُكَ اَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ.

او داراى كردار و عملكردى ناپسند و ناشايسته است: از اين رو چيزى را كه به آن علم ندارى از من درخواست مكن، و اندرزت مى دهم كه مبادا از مردم نادان باشى.

«جبايى» مى گويد منظور اين است كه: من تو را اندرز مى دهم تا از زمره نادانان نباشى، روشن است كه پند و اندرز خدا درسى براى ديگران است، و گرنه نوح از نادانى و لغزش پاك و پاكيزه بوده است.

نوح با دريافت پاسخ خدا دگرباره روى به بارگاه او آورد كه:

قال رَبِّ اِنّى اَعُوذُبِكَ اَنْ اَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لى بِه عِلْمٌ

پروردگارا من به تو پناه مى برم كه از بارگاهت چيزى را كه از آن آگاهى و دانش ندارم، درخواست نمايم. واقعيت اين است كه سخن نوح از عمق خضوع و فروتنى او در برابر خدا، سرچشمه مى گيرد و او بدين وسيله بر آن است تا خدا توفيق بيشترى به وى ارزانى دارد و او را در هرحال به خود وانگذاشته و همچنان مورد مهر و يارى خود قرارش دهد تا بتواند راه دشوار زندگى را آن گونه كه در خور مقام والاى رسالت و نبوت است بپيمايد.

ياد آورى مى گردد كه در آيه شريفه :«يانوح انّه ليس من اهلك...» حرف ندا آمده، امّا در آيه: قال انّى اعوذ بك أَن اسئلك... حذف شده و اين به خاطر خضوع وصف ناپذير نوح در برابر خدا و تعظيم وى در پيشگاه اوست؛ در آن آيه سخن خدا به نوح است و بودن حرف ندا لازم است، امّا اينجا با تعظيم سازگار نيست.

وَاِلاَّ تَغْفِرْلى وَتَرْحَمْنى اَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ.

و اگر مرا نيامرزى و به من رحمت نياورى از زيانكاران خواهم شد. اين سخن را نيز نوح از شدت فروتنى و عشق به بارگاه خدا بيان داشت و گرنه از او لغزش و گناهى سر نزده بود.

فرود از كشتى در اوج سلامت و برخوردارى از نعمت

در اين آيه شريفه قرآن ضمن ترسيم فرود آمدن نوح و يارانش از كشتى در اوج سلامت و برخوردارى از بركات خدا و آغاز زندگى دگر باره در روى زمين، مى فرمايد:

قيل يا نوح اهبط بسلامٍ منّا

به نوح ندا رسيد كه: هاى اى نوح اينك كه به خواست خدا و در پرتو مهر او كشتى ات لنگر افكنده است، به سلامت و نجاتى از سوى ما از كشتى و يا از كوه فرود آى.

پاره اى نيز مى گويند منظور اين است كه: با درودى كه از ما نثار توست، فرودآى.

وَبَرَكاتٍ عَلَيْكَ

و با نعمت هماره و خير وخوبيهاى فزاينده كه پيوسته بر تو فرود خواهد آمد، از كشتى پياده شو.

وَعَلى اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ

و بر گروههايى كه به همراه تو هستند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و بر گروههايى از نسل و نژاد مردم با ايمان كه در كشتى به همراه تو بودند.

و به باور پاره اى منظور از واژه «امم» در آيه شريفه، اشاره به انواع حيوانات است كه در كشتى بودند: چرا كه خدا در آنها نيز بركت قرار داده است.

وَاُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ اَليمٌ.

و امت و جامعه هايى در آينده از نسل و تبار اينان پديدار خواهند شد كه ما همه آنان را از انواع نعمت ها بر خوردار و بهره ور مى سازيم، امّا آنان به جاى سپاس نعمت ها، ناسپاسى و گناه پيشه مى سازند و ما آنان را به كيفر گناهانشان نابود خواهيم ساخت، و پس از نابودى نيز به عذابى دردناك گرفتار خواهند شد.

«حسن» در اين مورد مى گويد: آرى، جامعه و مردمى كه سرگرم لذت جويى و كامروايى گردند، سرنوشتى جز سقوط و نابودى نخواهند داشت؛ چرا كه باگرايش به لذّت جويى وكامروايى، غفلت و نادانى بر آنان سايه افكنده و در نتيجه جز به زر و زيور دنيا و لذتهاى آن نمى انديشند و آنگاه عوامل بقا و پيشرفت را از دست مى دهند.

در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش سرگذشت نوح در اين سوره نيز مى باشد، خدا روى سخن را به پيامبر بر گزيده اش محمدصلى الله عليه وآله وسلم نموده و مى فرمايد:

تِلْكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها اِلَيْكَ

هان اى پيامبر! اين سرگذشت و داستان زندگى سازى كه ماخبر و گزارش آن را به تو وحى مى كنيم، از خبرهاى غيب است كه پيش از وحى و رسالت، هرگز از آنها آگاهى نداشتى و از قلمرو آگاهى و دانش تو نهان وغايب بود.

ما كُنْتَ تَعْلَمُها اَنْتَ وَلا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا

آرى، نه تو از اين گزارشها و سرگذشت ها، پيش از فرود اين آيات از سوى خدا، آگاه بودى و چيزى مى دانستى و نه جامعه و مردم تو؛ چرا كه آنان نيز از كتابهاى آسمانى و تاريخى آگاهى نداشتند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: پيش از فرود قرآن و ترسيم اين سرگذشت ها، نه تو از آنها آگاهى داشتى و نه مردم عصر و زمان تو.

فَاصْبِرْ اِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ.

پس هان اى پيامبر ما، تو نيز در راه رساندن پيام ما به مردم و در برابر آزار آنان، بسان نوح شكيبايى پيشه ساز.

يكى از رازهاى بزرگ ترسيم سرگذشت پيامبران در قرآن و تكرار دلنشين و درس آموز اين سرگذشت ها در سوره ها و آيات بسيار آن، همين است كه پيامبر در برابر آزار و شرارت شرك گرايان و مردم نادان، بسان پيامبران گذشته ياتوانمندتر از آنان شكيبايى و پايدارى پيشه سازد، و هر روز و هر لحظه به يقين برترى اوج گيرد كه سرانجامِ نيك و شايسته و سرفرازى و پيروزى از آن مردم پرواپيشه است، درست همان گونه كه در سرگذشت نوح و مخالفانش چنين شد.

پرتوى از آيات

الف - فرازهاى چند گانه سرگذشت نوح در آيات بيست وپنجگانه اى كه در سه بخش تنظيم و تفسير گرديد، قرآن شريف سرگذشت درس آموز و انسان ساز نوح و جامعه و روزگار آن حضرت را در چندين فراز به صورت جالب و دلپذيرى بدين گونه ترسيم مى كند:

1 - دوران پيام رسانى و روشنگرى نوح و ترسيم منطق روشن او.

2 - مرحله واگذارى آنان به حال خود تابينديشند و شايد به خود آيند.

3 - مرحله پاكسارى و اصلاح جامعه از تبهكاران و زورگويان ودنباله روان كور و كر كه هماره ابزار سلطه و جنايت ظالمانند.

4 - چگونگى طوفان و فرود عبرت انگيز ترين عذاب بر آنان

5 - و در آخرين فراز نيز، به پايان طوفان و فرود نوح و همراهانش به زمين و آغاز زندگى دگرباره دركره زمين اشاره مى رود و در همه اين فرازهاى پنجگانه پندها، اندرزها و درسهايى آموزنده به انسانهاى حق جوو حق طلب و آرادمنش مى دهد كه سخت در خور تعمّق است.

ب : محتواى دعوت آسمانى آن حضرت در اين آيات، قرآن شريف در قالب داستان، محتواى دعوت يكى از پيامبران بزرگ را ترسيم مى كند و نشان مى دهد كه دين چه مى گويد و چه مى خواهد و منطق پيامبران چيست. اين سرگذشت پر فراز ونشيب نشان مى دهد كه:

1 - نوح پيش از هر چيز دعوت خود را از توحيد گرايى و يكتا پرستى آغاز مى كند ألاَّ تَعبدوا اِلاّ اللَّه...(138)

2 - نشان مى دهد كه او پس از طرح اصل توحيد گرايى و دعوت مردم به پرستش خداى يكتا، اصل معاد و زندگى پس از اين جهان را طرح نموده و از روز رستاخيز و خطرى كه در انتظار بيداد گران و حق ستيزان است هشدار مى دهد. «اِنّى اخاف عليكم عذاب يوم اليم»(139)

3 - نشان مى دهد كه در راه و رسم پيامبران، اصل برابرى انسانها مطرح است و برترى جويى ها، تبعيض خواهى ها، فاصله هاى هولناك طبقاتى و جداييهاى نژادى مردود و محكوم است. «و ما انا بطارد الّذين آمنوا...»(140)

4 - نشان مى دهد كه ميعار برترى و عظمت معنوى و انسانى در دعوتهاى توحيدى شناخت واقعى خدا و ايمان راستين به او و عمل به مقررات دينى و عادلانه و انسانى زيستن و رعايت حقوق ديگران است، نه بند و بستهاى سياسى وگروهى و زر و زور و دنباله روى هاى كوركورانه و چاكر منشانه رايج در ميان بسيارى از انسانها «و ما انا بطارد الّذين آمنوا انّهم ملاقوا ربّهم... مَن ينصرنى من اللَّه ان طردتهم...»(141)

5 - نشان مى دهد كه در زندگى دينى بايد كشتى زندگى فردى، خانوادگى و جامعه را با نام خدا كشتيبان بود، و بايد هر كارى به راستى با ياد و نام او آغاز گردد و با الهام از دستورات عقيدتى، اخلاقى و اجتماعى او ادامه يابد و با ياد عدل و حساب و كتاب او به پايان رسد، نه با ياد و نام بتهاى رنگارنگ نژادى، ملّى، جهانى و منطقه اى و يا به نام مذهب و زير نام خداى يكتا. «و قال اركبوا...»(142)

6 - نشان مى دهد كه در ميان انواع پيوندهاى نژادى، خانوادگى، ملّى، 8صِنفى، گروهى و جغرافيايى، آنچه نقش اساسى دارد، پيوند عقيدتى و دينى و عملى است و آن نجات بخش و سر نوشت ساز است.(143)

ج: شيوه دعوت يا خدمت به دين نكته عميق و ظريف و كليدى ديگرى كه از آيات مورد بحث دريافت مى گردد اين است كه اين آيات شيوه شايسته و بايسته دعوت به دين و خدمت به آن و سبك كمك به پيشبرد و پيشرفت آن را نشانگر است؛ كار بزرگى كه با دريغ و درد بايد اعتراف كرد كه بسيارى از دين باوران و دينداران ناآگاه و كارگردانان عوام فريب و عوام زاده آنان در طول قرنها و عصرها از آن بيگانه زيسته و فاجعه ها آفريده اند. آرى اين آيات اين اصل بزرگ و سرنوشت ساز را ترسيم مى كند:

1 - اين آيات به خوبى نشان مى دهد كه شيوه دعوت دينى و راه خدمت به دين، هوچيگرى و بازى با احساسات ساده دلان و ديگر شگردهاى شرك آلود نيست، بلكه دعوت در پرتو دليل و برهان است. بايد دعوتگر به سوى دين خدا هر ادّعا و سخن و گفتارى را با قانع كننده ترين دليل و روشن ترين برهان بيان كند و به جاى به كمند كشيدن تن ها، دلها و جانها و قلبها و خردها را با شيوه اى آزادمنشانه تسخير نمايد؛ «ان كنت على بيّنة من ربّى...»(144)

2 - نشان مى دهد كه دعوت كننده به سوى دين و خدمتگزار راستين آن بايد با مهر و رحمت اين كار بزرگ را انجام دهد و نه با تندى و خشونت و چماق و دسته هاى اوباش و فريب خورده؛ «و آتانى رحمة من عنده...»(145)

3 - نشان مى دهد كه در مسير دعوت نبايد حقيقت را فداى منافع زود گذر و مصالح فورى و گروهى نمود، بلكه بايد آينده نگرى و حقگرايى و حساب و كتاب خدا را در نظر داشت؛ «و يا قوم من ينصرنى من الله ان طردتهم افلا تذكرون.»(146)

4 - نشان مى دهد كه بايد همه جا محور را خدا شناخت، نه اينكه بندگان او را با عناوين رنگارنگ بت ساخت و به نام خدا و زير عنوان دين، كيش شخصيت را پديد آورد. «و لااقول لكم عندى خزائن الله...»(147)

5 - و در خدمت به دين و در رساندن پيام خدا نبايد منّت نهاد و طلبكار شد و بارى گران بردوش مردم بود، بلكه بايد از خدا پاداش گرفت و به او دل بست؛ ان اجرى الا على الله...(148)

د: ويژگى هاى رهبران آسمانى از آيات ترسيم كننده سرگذشت نوح اساسى ترين ويژگى هاى رهبران راستين نيز دريافت مى گردد كه اهمّ آنها در اين آيات عبارت است از:

1 - خدا شناسى و خدا پرستى و يكتا گرايى واقعى در قلمرو انديشه، عقيده و عملكرد در ميدانهاى گوناگون زندگى.

2 - ايمان به معاد و حسابرسى خدا.

3 - فروتنى و تواضع.

4 - با دليل و برهان روشن زندگى كردن.

5 - دلسوزى و انسان دوستى.

6 - خستگى ناپذيرى در راه حق.

7 - شكيبايى و پايمردى.

8 - با ياد و نام خدا زيستن.

9 - راستى و درستى در گفتار و كردار.

10 - آينده نگرى.

11 - اخلاص در عمل.

12 - دادگرى واقعى.

13 - و ديگر رعايت حقوق، آزادى، امنيّت و حرمت مردم.

ه : خصلت هاى نكوهيده استبدادگران و نيز از اين آيات، منطق مخالفان وحى و رسالت و استبداد گران قرون و اعصار، به خوبى دريافت مى گردد كه هماره همانند يكديگر واكنش نشان مى دهند و از اين شگردها براى مبارزه با دعوتها بهره مى جويند:

1 - پافشارى بر خرافات نياكان و پيشينيان.

2 - حق ستيزى و حق ناپذيرى و انكار حقايق.

3 - برچسب نواختن و تهمت زدن.

4 - تمسخر حق طلبان و تحقير آنان.

5 - پرخاشگرى و خشونت و به راه انداختن گروه هاى اوباش و چماقدار با نامها و آرمها و شعارهاى گوناگون و بظاهر مقدس و دلپذير و به نام خدا و مذهب و امّت.

كه در اين مورد مى توان به آيات 27 تا 49 به دقت نگريست.

و: سه راز مهمّ صعودها و پيشرفت ها و آخرين درس از اين آيات انسانساز اين است كه آيات مورد نظر به خوبى اين واقعيت را ترسيم مى كند كه:

پرواى از خدا در فراز و نشيب هاى زندگى، ايمان آگاهانه و خالصانه به گرداننده هستى،

و پايدارى و شكيبايى در راه هدفهاى عادلانه و انسانى، سه راز اساسى و مهم پيروزيها، و پيشرفت ها و ظهورها و شكوفاييها هستند؛ مگر نه اينكه نوح آن پرچمدار ايمان و پروا و پايدارى راستين، در پرتو همين سه راز، با ياران اندك خويش بر دشمنان بى شمار پيروز شد و اين سنّت خدا و سنت حاكم بر جامعه و تاريخ را براى صاحبان خرد و بينش به تابلو برد؟!(149) «فاصبر اِن العاقبة للمتقين.»