تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۹ -


/ سوره يوسف / آيه هاى 111 - 103

103 . وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ.

104 . وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ.

105 . وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ.

106 . وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ.

107 . أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.

108 . قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

109 . وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الاخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ.

110 . حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ.

111 . لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

ترجمه

103 - و بيشتر مردم، هر چند [ تو اى پيامبر در دعوت آنان ]سختكوش باشى ايمان نخواهند آورد.

104 - و تو [ هرگز بر اين پيام رسانى و ارشاد آنان به سوى حق و عدالت ] از آنان پاداشى نمى خواهى؛ [ و] آن [ كتاب پرشكوهى كه به تو وحى مى گردد] تنها اندرزى [ انسانساز] براى جهانيان است.

105 - و چه بسيار نشانه هايى [ از يكتايى و قدرت خدا] در [ كران تا كران ]آسمانها و زمين است كه بر آنها مى گذرند در حالى كه از آنها رويگردانند.

106 - و بيشتر آنان [ كه از توحيدگرايى و ايمان دم مى زنند] به خدا ايمان نمى آورند، جز اين كه [ به گونه اى ] شرك مى روزند.

107 - آيا از اين كه عذاب فراگيرى از سوى خدا به آنان برسد، يا رستاخيز - در حالى كه درنمى يابند - به ناگاه به سراغشان بيايد، احساس امنيّت مى كنند؟!

108 - [ هان اى پيامبر به آنان ] بگو: اين است راه من، كه من و كسى كه [ راه آسمانى مرا گام سپرد و] مرا پيروى كرد بر اساس بينشى [ روشن و روشنگر، مردم را ]به سوى خدا فرا مى خوانيم و [ به هوش باشيد كه ] خدا پاك [ و منزّه ] است، و من از شرك گرايان نيستم.

109 - و ما پيش از [ بعثت ] تو [ نيز] تنها مردانى از شهرنشينان را كه به آنان وحى مى فرستاديم، [ براى هدايت مردم ] فرستاديم. آيا [ اين حق ستيزان ] در زمين سِير نكرده اند تا فرجام [ عبرت انگيز ]كسانى را كه پيش از آنان بودند [ و حق ستيزى كردند ]بنگرند كه چگونه شد؟! [ و به چه سرنوشت سياهى انجاميد]؟! و به يقين سراى آخرت براى كسانى كه پروا پيشه ساخته اند بهتر است، پس آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد؟!

110 - [ ما فرستادن عذاب را بر حق ستيزان به تأخير افكنديم ] تا آن گاه كه فرستادگان [ ما از حق پذيرى و هدايت آنان ] نوميد شدند، و [ مردم چنين ]پنداشتند كه [ وعده يارى به ايمان آوردگان و هشدار به حق ستيزان بى اساس بوده و ]راستى به آنان دروغ گفته شده است، [ آرى، در آن هنگام بود كه ] يارى ما به آنان فرا رسيد و كسانى را كه مى خواستيم [ و در خور نجات بودند] ، نجات يافتند، و [ تبهكاران نابود شدند؛ چرا كه ]عذاب ما از گروه مجرم [ و گناهكار ]باز گردانده نمى شود.

111 - راستى كه در سرگذشت [ عجيب ] آنان براى خردمندان [ درس ]عبرتى است. [ آنچه پيامبر ما آورد، وحى الهى است و هرگز ]سخنى نيست كه به دروغ بر بافته شده باشد، بلكه تصديق آنچه [ از كتابهاى آسمانى ] است كه پيش از آن [ فرود آمده ]است. و بيان روشن [ و روشنگر] هر چيز است و براى مردمى كه ايمان مى آورند هدايت و رحمتى [ جاودانه ] است.

نگرشى بر واژه ها

حرص: جستجوى چيزى با تلاش و سخت كوشى.

غاشية: پوشاننده.

بغتة: ناگهانى.

سبيل: راه آماده براى رفتن و گام سپردن؛ و اسلام راهى است كه انسان را به بهشت مى رساند.

بصيرة: بينش و نيرويى كه به وسيله آن بتوان حقايق را شناخت.

سير: گردش پى گير در يك جهت.

تفسير

آفت شرك در ميان مدّعيان اسلام و ايمان

در آيات گذشته اين نكته ترسيم گرديد كه اگر مردم به راستى در نشانه هاى قدرت خدا و معجزه هاى پيامبران بينديشند، حق را مى شناسند و مى پذيرند، امّا دليل حق ناپذيرى و گمراهى گمراهان در اين است كه در اين نشانه ها و معجزه ها خردمندانه نمى نگرند و در آنها درست نمى انديشند. اينك روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد: اى پيامبر! هم خدا دليل هاى روشن و نشانه ها و برهان هاى روشنگر براى هدايت آنان قرار داد و هم تو در دعوت آنان تلاش و كوشش بسيار كردى، حجّت از اين سو تمام است ولى بيشتر مردم هر چند در ارشاد و دعوت آنان سختكوش باشى ايمان نخواهند آورد؛

وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ.

چرا كه وقتى مردم حق پذير نباشند، سختكوشى دعوت كننده كارساز نخواهد بود.

در ادامه سخن در همين مورد مى افزايد:

وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ

تو هرگز بر اين پيام رسانى و دعوت به سوى حق و عدالت، از آنان پاداشى نخواسته اى كه گرانى آن و زيانى كه از اين راه ممكن است احساس كنند، آنان را از پذيرش پيام خدا باز دارد.

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ.

و اين قرآن جز اندرزى براى جهانيان نيست، و تو تنها براى نويد رسانى و هشدار آنان آمده اى.

در سوّمين آيه مورد بحث به دليل گمراهى و نگون بختى آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ.

و چه بسيار نشانه ها و دليل و برهان هايى كه در كران تا كران آسمان ها و زمين به يكتايى و قدرت بى كران خدا گواهى مى دهند، و چه بسيار پديده هاى شگفت انگيزى چون خورشيد، ماه، ستارگان، كوه هاى سر به آسمان ساييده، درختان و گياهان گوناگون و سرنوشت عبرت انگيز جامعه و تمدن هاى گذشته و آثار بر جاى مانده از آنان كه اين تيره بختان را به سوى حق راه مى نمايند و اينان بر آنها مى گذرند و از نزديك به آنها مى نگرند، امّا از تفكّر درست و انديشه صحيح در آن ها و شناخت پديدآورنده هستى رويگردانند.

آرى، آنان نه تنها به كتاب وحى نمى انديشند و به آن ايمان نمى آورند كه در كتاب آفرينش نيز تفكّر نمى كنند و به آفريدگار اين همه شگفتى ها ايمان نمى آورند.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ.

و تازه بيشتر آنان هم كه از توحيدگرايى و يكتاپرستى دم مى زنند، ايمان صاف و خالصانه نمى آورند، بلكه ايمانشان به گونه اى به شرك آلوده است و در همه ابعاد، توحيدگرا و يكتاپرست نيستند.

در تفسير اين آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور «جبايى» و «ابن عباس» اين آيه درباره شرك گرايان قريش است كه از يك سو اقرار داشتند كه زندگى و مرگ آنان به دست خداست، امّا از دگرسو بت ها را مى پرستيدند؛ از يك طرف مى گفتند: اين آفريدگار هستى است كه روزى دهنده ماست و ما او را مى پرستيم، امّا از طرف ديگر بت هاى گوناگون را معبود خويش مى ساختند، و آيه شريفه آنان را نكوهش مى كند.

2 - امّا به باور «ضحاك» آيه شريفه در مورد شرك گرايان عرب فرود آمده است؛ چرا كه وقتى از آنان پرسش مى شد كه آفريدگار آسمان ها و زمين كيست؟ و چه كسى باران را از آسمان فرو مى فرستد؟ در پاسخ مى گفتند: خدا، امّا با اين وصف شرك مى ورزيدند و در طواف خويش بر گرد كعبه مى گفتند:

لبّيك لا شريك لك الاّ شريكاً هو لك تملكه و ما ملك.

لبيك، اى آفريدگار هستى تو جز آن همتاو شريكى را كه خود او و هستىِ او را نيز مالك هستى، شريك ديگرى ندارى.

3 - از ديدگاه «حسن» منظور از اين شرك گرايان اهل كتاب مى باشند كه به خدا و روز رستاخيز و تورات و انجيل ايمان آورده بودند، امّا به خاطر انكار قرآن و آخرين پيامبر خدا شرك ورزيدند. اين ديدگاه و ديدگاه دوّم از حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده است.

4 - و از ديدگاه «بلخى» منظور نفاق گرايانند كه به زبان و ظاهر ايمان آورده بودند، امّا در نهان شرك مى ورزيدند.

5 - «ابن عباس» مى گويد: منظور كسانى هستند كه در وصف خداى يكتا ذات پاك و بلندمرتبه او را به مخلوق تشبيه مى كردند. اينان در آغاز ايمان مى آوردند و خداپرست مى نمودند، امّا در وصف آفريدگار يكتا و بى همتاى هستى او را به گونه اى وصف مى كردند كه سر از شرك درمى آوردند.

6 - از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از اين شرك گرايى، شرك در فرمانبردارى است نه در پرستش.

«اِنّ المراد بالاشراك شرك الطاعة لا شرك العبادة...»(24)

چرا كه آنان در دست يازيدن به گناهانى كه خدا بر انجام آنها آتش را مقرّر فرموده است، از شيطان پيروى مى كنند و به همين دليل در فرمانبردارى از خدا دچار شرك شده اند و نه در پرستش او كه جز او را نمى پرستند.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: «انّه قول الرّجل لولا فلان لهلكت، و لولا فلان لضاع عيالى، جعل للّه شريكاً فى ملكه يرزقه و يدفع عنه.»(25)

هنگامى كه فردى مى گويد: اگر فلان كس نبود، من نابود مى شدم، و يا اگر فلان شخصيّت نبود خانواده ام نابود مى شد، اين شرك ورزيدن و براى خدا در روزى رسانى و نگهبانى و دفع بلاها و گرفتارى ها شريك و همتا گرفتن است.

از آن حضرت پرسيدند، اين جمله كه كسى بگويد: اگر خدا به بركت وجود فلان كس بر من منّت ننهاده بود، نابود مى شدم، چگونه است؟! آن بزرگوار پاسخ داد كه اين انديشه و گفتار مانعى ندارد.

فقيل له: لو قال: لولا ان منّ اللّه علىّ بفلان لهلكت؟ فقال 7: لا بأس بهذا.(26)

و در روايت ديگرى از دو امام راستين حضرت باقر و صادق آمده است كه منظور، شرك در نعمت هايى است كه همه از سوى خدا ارزانى شده است. «انّه شرك النّعم.»

از حضرت رضا عليه السلام آورده اند كه فرمود: «انّه شرك لا يبلغ به الكفر.»(27)

منظور از آن، شرك و بيدادى است كه انسان را تا مرز كفر و انكار خدا نمى كشاند.

در ادامه سخن به آنان هشدار مى دهد كه:

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.

آيا اين شرك گرايان و كافران از اين كه عذاب فراگيرى از جانب خدا به سراغ آنان بيايد، يا رستاخيز - در حالى كه آنان نمى فهمند و درنمى يابند - به ناگاه به آنان در رسد، احساس امنيّت مى كنند؟!

«مجاهد» در اين مورد مى گويد: منظور آيه شريفه عذاب ريشه كن كننده و نابودساز است. و به باور «ضحاك» منظور صاعقه ها و عذاب هاى كوبنده است.

«ابن عباس» آورده است كه: هنگامى كه مردم در كوچه و بازار سرگرم داد و ستد هستند، خروش سهمگين آسمانى طنين افكن مى گردد و رستاخيز برپا مى شود.

راه پرافتخار من اين است

در اين آيه شريفه قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى كند و به آن حضرت دستور مى دهد كه راه و روش توحيدگرايانه و يكتاپرستانه خويش را به روشنى براى شرك گرايان ترسيم كند. در اين مورد مى فرمايد:

قُلْ هذِهِ سَبِيلِي

هان اى پيامبر به شرك گرايان بگو: اين راه و روش من است.

به باور گروهى از جمله «جبايى» منظور اين است كه آنچه را من به سوى آن فرا مى خوانم، راه و رسم آسمانى من است.

و آن گاه در تفسير و ترسيم راه و رسم خود مى فرمايد:

أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ

و من براساس بينشى روشن و روشنگرانه و بر اساس دليل و شناخت و آگاهى بخشى واقعى - نه ازراه تقليد و ترويج دنباله روى كوركورانه - همگان را به سوى خداى يكتا و توحيدگرايى و يكتاپرستى فرا مى خوانم.

أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي

آرى، هم من با اين شيوه و سبك خداپسندانه و مترقى مردم را به سوى خدا فرا مى خوانم و هم كسانى كه راه و رسم مرا برگزيده و به وحى و رسالت ايمان آورده اند، و به وسيله قرآن، خيرخواهانه ديگران را اندرز مى دهند و از زشتكارى و بيدادگرى باز مى دارند.

به باور «ابن زيد» ممكن است آيه شريفه را دو فراز جداگانه بنگريم كه فراز نخست اين گونه است:

قُلْ هذِهِ سَبِيلِي

هان اى پيامبر، به شرك گرايان بگو: اين راه و روش من است كه همه را به سوى خداى يكتا فرا مى خوانم.

و آن گاه فراز دوّم اين است كه:

عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي

من و هر كس راه و رسم مرا گام مى سپارد و مرا پيروى مى كند، بر بينش روشن و روشنگريم.

و اين همان معناى سخن «ابن عباس» است كه مى گويد: «اصحاب محمّد كانوا على احسن طريقة.»

ياران پيامبر در بهترين و نيكوترين راه و روش هستند.

وَ سُبْحانَ اللَّهِ

و نيز به آنان بگو: و خدا از آنچه براى او شريك و همتا مى سازيد، پاك و منزه است.

و به باور پاره اى «و سبحان اللّه» جمله معترضه اى است كه ميان اين دو جمله آمده است.

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

و من از شرك گرايان نيستم و هرگز بسان آنان براى خدا همتا و همسر و فرزند تصور نمى كنم.

سه نكته درس آموز

1 - از آيه شريفه، ارزشمندى و قداست دعوت خيرخواهانه و خردمندانه و روشنگرانه مردم به وسيله قلم و بيان و ارائه الگو به سوى خدا و عدالت و تقوا و آزادى و آزادگى و رعايت حقوق بشر و ديگر ارزش هاى قرآنى و انسانى به روشنى دريافت مى گردد.

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نيز در اين مورد فرمود: دانشمندان راستين امانتداران علوم و معارف پيامبران خدا بر بندگان او هستند.

العلماء امناء الرسل على عباده.

2 - و نيز از آيه اين واقعيت دريافت مى گردد كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله گرچه احكام و مقررات دين را در فرصت ها و مناسبت هاى گوناگون و اوقات مقرّر براى مردم بيان مى فرمود، امّا در همه ساعت ها و در همه مكان ها و شرايط، خود را آموزگار بشريت و راهنماى انسانيت به سوى حق و عدالت و زندگى انسانى مى ديد و لحظه اى از دعوت به سوى خدا باز نمى ايستاد.

3 - و درس ديگر آيه شريفه اين است كه انسان دعوت كننده به سوى حق بايد با اطمينان قلبى و با آگاهى و بينشى ژرف و با دليل و برهان روشن و روشنگر به دعوت مردم بپردازد، نه با احساسات و پندارها و بر اساس دنباله روى كوركورانه و يا تطميع و تهديد و يا فريب و دجالگرى و خشونت و وحشت آفرينى و ترورشخص و شخصيت، چراكه اين روش هاى زشت و ظالمانه، شيوه هاى تاريك انديشان و خودكامگان واپسگرا و انحصار گر و شيفته قدرت، و قربانيان كودن و تيره بخت و تعصب ورز و سفاك و خون آشام آنان است، نه انديشمندان و كمال جويان و اصلاح طلبان و بشردوستان و خداشناسان راستين.

در هفتمين آيه مورد بحث قرآن شريف روشنگرى مى كند كه خداى فرزانه هماره پيام آوران خود را از مردم شهرها برگزيده و به رسالت فرستاده است؛ چرا كه شهرنشينان از نظر خرد و دانش و آگاهى و بينش از صحرانشينان و بيگانگان از فرهنگ و تمدّن برتر و پيشرفته ترند.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى

و ما پيش از تو نيز تنها مردانى از شهرنشينان را كه به آنان وحى مى فرستاديم، براى هدايت و ارشاد مردم فرستاديم.

«حسن» در اين مورد مى گويد: خدا هيچ گاه پيامبرى را از ميان صحرانشينان و يا جنّيان و زنان به رسالت برنگزيد؛ چرا كه مردمى كه در شهرها و مراكز تمدّن و فرهنگ زندگى مى كنند تيزهوش تر و آگاه ترند.

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ

پس آيا اين شرك گرايان و بيدادگرانى كه با دعوت آسمانى تو اى محمّد صلى الله عليه وآله، سازِ مخالفت مى نوازند در زمين گردش نكرده اند تا فرجام سياه و عبرت انگيزِ برخى از جامعه هاى پيشين را كه با دعوت هاى توحيدى سر ستيزه داشتند، بنگرند كه چگونه شد و چه عذاب نابودكننده اى گريبان شان را گرفت تا بدين وسيله از سرنوشت عبرت انگيز آنان پند گيرند و از فرود آمدن عذابى بسان عذاب هايى كه بر آنان آمد، بترسند؟!

وَ لَدارُ الاخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا

آرى، اين بود سنّت و روش ما با ايمان آوردگان راستين و عدالت پيشه در اين جهان، كه با نابود ساختن بيدادگران آنان را نجات داديم؛ و به يقين سراى آخرت و نعمت هاى پايدار آن براى كسانى كه پروا پيشه سازند بهتر از اين جهان است.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود: «لشبر من الجنة خير من الدّنيا و ما فيها.»(28)

راستى كه يك وجب از بهشت پرطراوت و زيبا از همه دنيا و آنچه در آن است بهتر و ارزشمندتر است.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ.

آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد تا آنچه را كه براى شما خوانده مى شود و بيان مى گردد به خوبى دريابيد؟

در اين آيه شريفه، آفريدگار هستى در راه آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر برگزيده اش، محمّد صلى الله عليه وآله گوشه اى از حساس ترين و بحرانى ترين فراز و نشيب هاى زندگى پيامبران در رابطه با جامعه هايشان را ترسيم نموده و مى فرمايد:

حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ

هان اى پيامبر ما فرو فرستادن عذاب و كيفر را همان گونه كه از جامعه و مردم تو به تأخير افكنديم، از برخى جامعه هاى پيشين نيز كه پيامبران ما را دروغگو شمردند و با حق و عدالت به مخالفت برخاستند، به تأخير افكنديم، تا آن گاه كه پيامبرانمان از حق پذيرى و ايمان آوردن مردم نوميد شدند و خدا به آنان پيام داد كه آنان ديگر ايمان نمى آورند.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا

در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:

1 - پاره اى واژه «كذّبوا» را به تشديد خوانده و ضمير «ظنّوا» را نيز به پيامبران برگردانده و بر آنند كه مفهوم آيه اين گونه است: و پيامبران يقين كردند كه ديگر از سوى مردم تكذيب شده اند.

2 - امّا قرائت مشهور آن است كه واژه مورد اشاره بدون تشديد خوانده شده و ضمير در «ظنّوا» نيز به مردم باز گشته و معناى آيه اين است كه: و مردم پنداشتند كه به آنان دروغ گفته شده است كه ايمان آوردگان از سوى خدا يارى، و دشمنان نابود مى گردند.

3 - و سوّمين تفسير اين فراز آن است كه ضمير «ظنّوا» را طبق قرائت مشهور به پيامبران برگردانيم كه اين گونه مى شود: و پيامبران يقين كردند كه مردم در اظهار و اعلام ايمان دروغ مى گويند. و يا پيامبران يقين كردند كه وعده ايمان و يارى مردم دروغ بوده است.

در مورد آيه شريفه آورده اند كه «سعيد بن جبير» و «ضحاك» در جايى به هم برخوردند و در همان حال از «سعيد» در مورد قرائت اين آيه سؤال شد، كه نامبرده آن را طبق قرائت مشهور خواند و اين گونه معنى كرد: و ... مردم پنداشتند كه پيامبران به آنان دروغ گفته اند... «ضحاك» با شنيدن اين قرائت و تفسير گفت: من تا امروز چنين سخنى نشنيده بودم، راستى كه اگر براى دريافت اين نكته تا «يمن» مى رفتم اندك بود.

جاءَهُمْ نَصْرُنا

آرى، آن گاه كه از آمدن عذاب بر حق ستيزان نوميد شدند، يارى ما بر آنان فرا رسيد.

فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ

آن گاه هر كس را كه ما خواستيم رهايى يافت و به ساحل نجات رسيد، كه منظور مردم توحيدگرا و عدالت خواه هستند.

وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ.

و تبهكاران و ظالمان نابود شدند؛ چرا كه عذاب ما از مردم گناهكار و مجرم باز نمى گردد.

در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره مباركه نيز مى باشد مى فرمايد:

لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ

به راستى كه در سرگذشت يوسف و برادرانش براى خردمندان و انديشوران درس هاى عبرتى است؛ چرا كه ديديم چگونه يوسف از قعر چاه و از اسارت و بردگى و از كُند و زندان به مقام والاى رسالت و به اقتدار و فرمانروايى پرشكوه مصر رسيد و سرانجام شب تيره و تار فراق به سپيده دم وصال پيوست.

و به باور پاره اى منظور اين است كه: بيان سرگذشت يوسف با اين شيوايى و زيبايى و محتوا از پيامبرى كه نه كتابى خوانده و نه داستانى شنيده، براى خردمندان درس عبرتى است. و همين بزرگترين گواه و دليل بر درستى دعوت و راستى رسالت اوست.

ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى

آنچه بر پيامبر فرود آمده و او آنها را براى شما باز مى گويد داستان دروغين نيست كه او ساخته باشد،

وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ

بلكه وحى الهى است كه كتاب هاى اصيل آسمانى پيشين را نيز گواهى مى كند.

به باور گروهى از جمله «حسن» منظور اين است كه: بلكه تصديق كتاب هايى است كه از پيش آمده و در دست مردم است؛ چرا كه آورنده اش طبق همان نويدهايى كه در كتاب هاى آسمانى پيامبران گذشته است، به رسالت برانگيخته شده و به سوى شما آمده است.

وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ ءٍ

و روشنگر و بيان كننده رواها و نارواها و حلال و حرام خداست.

وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

و براى مردم باايمان رهنمود و رحمتى است كه در ميدان دانش و بينش و عمل و اخلاق از آن بهره ور مى گردند.

با اين كه قرآن براى همه عصرها و نسل ها فرود آمده است، بدان دليل آن را رهنمود و رحمت براى مردم باايمان عنوان مى كند كه تنها اين مردم هستند كه از زلال قرآن بهره ور مى گردند و به نور و روشنايى آن، چراغ زندگى مى افروزند و راه و رسم آن را گام مى سپارند و تا بهشت پرطراوت خدا بال مى گشايند، نه همه مردم.

پرتوى از سوره مباركه

نگرش بر دوازدهمين بوستان دل انگيز قرآن شريف نيز در پرتو مهر و لطف حق به پايان رسيد و ما از دل انگيزترين، زيباترين، شگفت انگيزترين و عبرت آموزترين سرگذشت ها گذشتيم و انبوهى از مفاهيم، درس ها، نكات انسانساز، پندها و اندرزها، و برخى از اساسى ترين سنّت ها و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ را نگريستيم، كه هر كدام سخت تفكّرانگيز و پرجاذبه و در خورِ تعمّق و تدبّر بسيار است.

در ترجمه و تفسير اين سوره مباركه، از جمله با اين مفاهيم بلند و درس هاى انسانساز رو به رو شديم:

زيباترين سرگذشت ها،

آن خواب شگفت انگيز،

نقشه شوم و آغاز درگيرى،

برادران يوسف،

سوّمين گام به سوى گناه،

مستى قدرت و امكانات،

بلاى انحصارگرى،

آفت ويرانگر حسد،

چهارمين فراز از زيباترين داستان ها،

زهى سنگدلى و بى رحمى!

گريه هاى دروغين،

ابعاد وجود انسان و نيازهاى او،

يوسف در بند پول پرستان،

در ميان كاخ نشينان،

حسّاس ترين مرحله آزمون،

امّا قداست و جوانمردى يوسف،

در بحرانى ترين شرايط خود را به خدا سپاريم،

حق شناسى و نمك شناسى،

رابطه اخلاص و سرفرازى،

فرار قهرمانانه،

بيان حقيقت داستان،

واكنش عزيز،

شيوه زشت ظالمان و خودخواهان،

يارى خدا در حساس ترين لحظات،

و اينك دامى ديگر بر سر راه يوسف،

پروردگارا! زندان براى من از گناه و بيداد محبوب تر است،

حقيقت در مسلخ سياست،

يوسف در زندان خودكامگان،

نخستين دعوت يوسف،

هان اى ياران زندانى!

و اينك تعبير خوابتان،

درستى انسانساز به عصرها و نسل ها،

رؤياى هراس انگيز شاه،

سال هاى قحطى و خشكى،

درخواست رسيدگى به پرونده ساختگى،

تحقيق و رسيدگى عادلانه،

انواع خواب ها،

پديده شگفت انگيز رؤيا،

قرآن و مراحل سه گانه نفس،

جهاد بزرگ يا خودسازى،

يوسف و موقعيّت جديد،

برنامه يوسف براى نجات كشور و ملّت،

چگونه يوسف از استبدادگر روزگارش درخواست حكومت كرد؟

آيا پذيرش داورى از سوى استبداد رواست؟

بزرگى و عظمت را نگر!

و ده ها درس انسانساز ديگر.(29)