تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۴ -


/ سوره ابراهيم / آيه هاى 30 - 23

23 . وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ.

24 . أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ.

25 . تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

26 . وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ.

27 . يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْ آخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ.

28 . أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ.

29 . جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ.

30 . وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ.

ترجمه

23 - و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند، به فرمان پروردگارشان به باغ هايى [ از بهشت ] درآورده مى شوند كه از زير [ درختان ] آن جويبارها روان است، در آنجا جاودانه خواهند بود [ و ]در آنجا درودشان سلام [ و نويد سلامتى و عافيت ]است.

24 - آيا نديده اى كه خدا چگونه مثل زده است؟! [ او] سخنى [ پاك و ]پاكيزه را بسان درختى پاكيزه [ و بارور قرار داد] كه ريشه اش پايدار و شاخه اش در آسمان است.

25 - [ درختى كه ] هر لحظه به خواست پروردگارش ميوه [ گوارا و دلنشين ]خود را مى دهد. و خدا براى مردم [ حقجو و درست انديش ]مثال ها مى زند، باشد كه آنان اندرز گيرند [ و وجود خويشتن را به ارزش ها آراسته سازند.] .

26 - و وصف سخنى ناپاك [ و پليد] بسان درختى ناپاك [ و آفت زده ]است كه از روى زمين بركنده شده و براى آن [ ريشه و ]قرارى نيست.

27 - خدا كسانى را كه [ به راستى ] ايمان آورده اند، به خاطر گفتار استوار [ و باور عميق آنان ] در زندگى اين جهان و در آن جهان [ بر ايمان شان ] پايدار مى سازد، و خدا بيدادگران را [ با وانهادنشان به حال خود به كيفر بدانديشى و رفتار نادرست شان ]گمراه مى سازد، و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد.

28 - آيا به آن كسانى كه [ سپاس ] نعمت [ هاى ] خدا را به كفران [ و ناسپاسى ]تبديل نمودند و مردم خود را به سراى نابودى در آوردند، ننگريستى؟!

29 - [ آن سراى عذاب و نابودى، آتش هاى شعله ور] دوزخ است كه در آن وارد مى گردند [ و مى سوزند] ، و [ راستى ] چه بد قرارگاهى است.

30 - و براى خدا همتايانى قرار دادند تا [ مردم را] از راه خدا منحرف سازند، [ به آنان ] بگو: [ اينك اندكى ] بهره ببريد، كه بى گمان بازگشت شما به سوى آتش است.

نگرشى بر واژه ها

تحيت: گرامى داشتن كسى به هنگام برخورد و رويارويى.

اجتثاث: از ريشه برآوردن چيزى.

احلال: قرار دادن چيزى در جايى و يا وارد نمودن عرضى چون رنگ در جوهرى.

بوار: هلاكت و نابودى.

انداد: همتايان.

تفسير

ترسيم منظره جالب ديگرى از حق و باطل

قرآن، در آيات پيش به مردم كفرگرا و بيدادپيشه هشدار داد كه فرجام گناه و ستم، آتش شعله ور دوزخ خواهد بود، اينك در اين آيه در نويدى شادى بخش به مردم باايمان مى فرمايد:

وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ

و آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به فرمان پروردگارشان به بوستان هايى از بهشتِ پرطراوت و زيبا كه از زير درختان آن جويبارها روان است درآورده مى شوند و در آنجا جاودانه خواهند بود.

تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ

تحيّت و گراميداشت آنان در بهشت به هنگام ملاقات يكديگر سلام و نويد سلامت است.

درخت پاكيزه و ناپاك

در دوّمين آيه مورد بحث، قرآن براى شناخت حق و باطل و توحيد و شرك و ايمان و كفر و نقش سازنده و ويرانگر هر كدام به ترسيم مثال جالبى پرداخته و مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً

هان اى پيامبر! آيا نمى دانى و نديدى كه خدا براى اين كه مردم حق و باطل را بشناسند، چگونه مثل زده است؟!

قرآن در اين مثال در حقيقت نكته و مطلب مورد نظر خود را در قالب تشبيه معقول به محسوس بيان مى كند تا مردم بهتر بتوانند پيام آن را دريابند. در اين مورد مى فرمايد:

كَلِمَةً طَيِّبَةً

او سخن پاك و پاكيزه را بسان درختى پاكيزه و بارور قرار داد.

به باور «ابن عباس» منظور از «سخن پاكيزه»، اصل توحيد و گواهى بر يكتايى خداست.

امّا به باور «ابوعلى» منظور كارهاى شايسته اى است كه خدا به آنها فرمان داده است. و بدان دليل قرآن كارهاى شايسته را «طيب» و پاكيزه مى نامد كه براى انجام رسان خود خير و بركت مى آورد

كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ

آن سخن پاكيزه، بسان درختى پاك و بالنده است كه ريشه هاى آن در زمين و شاخه هاى آن و ميوه اش در آسمان است.

در مورد اين درخت، «انس» از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده است كه فرمود: منظور از اين درخت پاكيزه، نخل است.

و «ابن عباس» مى گويد: منظور درختى است در بهشت پرطراوت و زيبا.

از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:

انّ الشّجرة رسول اللّه صلى الله عليه وآله، و فرعها على عليه السلام، و عنصر الشجرة فاطمة، و ثمرتها اولادها، و اغصانها و اوراقها شيعتها...(101)

منظور از اين درخت پاكيزه و بارور و ريشه دار، پيامبر گرامى، و تنه و تبار آن على و فاطمه، و ميوه آن فرزندان فاطمه، و شاخ و برگ آن شيعيان و پيروان راستين خاندان وحى و رسالت است.

«ابن عباس» آورده است كه فرشته وحى به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله گفت:

انت الشّجرة، و علىّ غصنها، و فاطمة ورقها، و الحسن و الحسين ثمارها.(102)

وجود گرانمايه تو اى پيامبر آن درخت پاكيزه است و على عليه السلام شاخه آن و فاطمه برگ و بار آن و حسن و حسين ميوه آن هستند.

به باور پاره اى لازم نيست چنين درختى در روى زمين وجود داشته باشد، بلكه منظور اين است كه اصل پاك و پاكيزه توحيد، بسان درختى است با اين ويژگى ها و ميوه ها.

و به باور برخى ديگر منظور از «سخن پاكيزه» اصل ايمان و منظور از درخت پاكيزه، انسان باايمان است.

تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ

درختى كه هر لحظه و هر دم به خواست پروردگارش ميوه دلنشين و گواراى خود را مى دهد.

«ابن عباس» مى گويد: اين درخت در هر شش ماه يك بار ميوه مى دهد؛ و از حضرت باقر عليه السلام نيز همين مطلب روايت شده است.

امّا گروهى از جمله «سعيد بن جبير» مى گويند: منظور اين است كه در تابستان از خرماى آن و در زمستان از شكوفه اش بهره ور مى گردند. و از هنگام چيدن خرما تا بارور شدن دوباره آن شش ماه طول مى كشد.

به باور «مجاهد» و «عكرمه» منظور از «كلّ حين» هر سال است؛ چرا كه درخت هر سال يك بار ميوه مى دهد.

امّا به باور پاره اى منظور دو ماه است؛ چرا كه از هنگام بارور شدن نخل خرما تا چيدن محصول آن دو ماه طول مى كشد.

«ربيع بن انس» مى گويد: منظور از «كل حين» هماره و هر دم و هر لحظه است؛ چرا كه ثمره نخل، هماره مى تواند مورد بهره بردارى قرار گيرد.

رمز اين مثال و اين تشبيه

به باور برخى پيام اين مثال و رمز اين تشبيه كه خدا ايمان را به «نخل» تشبيه مى كند اين است كه: ايمان بسان درختى ريشه دار و بالنده در اعماق جان و ژرفاى دل انسان باايمان استوار است؛ درست همان گونه كه نخل در دل زمين. دانش و آگاهى انسان از وحى آسمانى بسان شاخه هاى نخل است كه سر به آسمان دارد، و عملكرد شايسته و ارزشمند انسان باايمان كه بر اساس عدالت و انصاف و احسان و تقوا و بشردوستى است، به ميوه درخت نخل مى ماند كه شيرين و پرفايده است و هماره و در همه فصول سال مى تواند مفيد باشد.

بِإِذْنِ رَبِّها

آن درخت بالنده و ريشه دار، ميوه اش را هماره به خواست خدا تقديم مى دارد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: امامان راستين ما مقررات دين و حلال و حرام آن را هماره از سوى خدا و به خواست او براى مردم بيان مى كنند.

وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

و خدا اين مثال ها را براى مردم بيان مى كند، باشد كه به خود آيند و اندرز گيرند و بينديشند و پيام خدا را دريابند.

در ادامه سخن، براى روشنگرى بيشتر، قرآن از روش مقايسه بهره گرفته و مى فرمايد:

وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ

و مثل سخن ناپاك و پليد همانند درخت پليد و ناپاك و بى ريشه است...

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و «انس» منظور از سخن پليد يا كلمه «خبيث»، كفر و شرك مى باشد كه بسان درخت حنظل است.

2 - امّا به باور «ابوعلى» منظور گفتارى است كه در راه نافرمانى خدا بيان شود كه به درخت حنظل مى ماند.

3 - «حسن» مى گويد: درخت پليد، همان درختى است كه اصل و ريشه درست و استوارى ندارد.

4 - و پاره اى بر آنند كه منظور گياهان انگلى است كه بى ريشه و تبارند و به درختان ديگر مى پيچند و وجودى بى ثمر و وابسته دارند.

از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: اين مثال براى نشان دادن ماهيت «بنى اميه» و اموى مسلكان تاريك انديش و بيدادگر است.

اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ

امّا مثل كلمه «خبيث» و سخن پليد و ناپاك بسان درخت پليد و بى ريشه و بى ميوه اى است كه از روى زمين بركنده شده و قرار و بقايى ندارد؛ چرا كه باد، هر دم آن را به اين سو وآ ن سو پرتاب مى كند. آرى، درست همان گونه كه اين درخت ثبات و بقا ندارد و بى ثمر است، سخن پليد نيز همين گونه است.

از «ابن عباس» آورده اند كه گفت: خدا هنوز چنين درختى نيافريده، و اين تنها مثالى است كه براى روشنگرى مطلب آمده است.

و به باور ما اين سخن خوبى است؛ چرا كه همه گياهان و درختان حتى «حنظل» نيز سودبخش است و در صنعت داروسازى مورد بهره بردارى قرار مى گيرد.

پس از ترسيم آن دو مثال روشنگر در مورد نوانديشى و تاريك انديشى و ايمان و كفر و يا توحيد و شرك، اينك قرآن در اين آيه به سرنوشت و فرجام توحيدگرايان و شرك گرايان و پاداش و كيفر ايمان و كفر پرداخته و مى فرمايد:

يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ

خدا مردم باايمان را به خاطر گفتار استوار و باور عميق شان، در زندگى اين جهان و سراى آخرت بر ايمان شان پايدار مى سازد.

منظور از «گفتار استوار» واژه و اصل ايمان است كه به وسيله دليل ها و برهان هاى محكم به اثبات رسيده و پايدار گرديده است.

به باور برخى منظور اين است كه خدا مردم باايمان را به سبب واژه «توحيد» و حرمت آن در زندگى دنيا استوار و پايدار مى سازد تا دچار لغزش نشوند و از راه حق گمراه نگردند، و آنان را استوار و ثابت قدم مى دارد تا از راه بهشت نيز در سراى آخرت لغزش پيدا نكند و گمراه نشوند.

امّا به باور «ابومسلم» منظور اين است كه خدا آنان را در زندگى اين جهان استوار مى سازد و آنان را يارى مى كند تا بر دشمنان گوناگون خود پيروز گردند و در سراى آخرت نيز آنان را به بهشت پرطراوت راه مى نمايد و در آنجا جاى مى دهد.

و بيشتر مفسران از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود» آورده اند كه اين آيه در مورد پرسش در عالم قبر فرود آمده و منظور از آخرت، عالم قبر است و مفهوم آيه اين است كه: خدا ايمان آوردگان را در هنگام سؤال قبر بر گفتار ثابت ايمان استوار مى دارد.

گفتنى است كه اين بيان از امامان نور نيز در تفسير آيه شريفه رسيده است.

روايتى تكان دهنده درباره عالم قبر

در كتاب ارزشمند كافى «سويد بن غفله» از اميرمؤمنان آورده است كه وقتى انسان به روزهاى پايانى زندگى دنيا مى رسد و به روزهاى آغازين سراى آخرت نزديك مى گردد، در آخرين لحظات، دارايى و همسر و فرزند و عملكردش در برابر ديدگانش تجسّم مى يابند؛ نخست رو به ثروت خود نموده و مى گويد: به خدا من براى گردآورى تو آزمند و بخيل بودم، اينك بهره ام از تو چيست؟

ثروتش به او پاسخ مى دهد: در برابر آن همه آز و بخل كه در گردآورى من داشتى، اينك بيا و لباس قبر خويش را از من برگير و برو، و بدين سان تنها كفن خويش را مى تواند از ثروتش برگيرد.

آن گاه رو به فرزندان خود نموده و مى گويد: عزيزانم! به خداى سوگند شما را بسيار دوست مى داشتم و از شما حمايت مى كردم، اينك شما چه سودى به حال من مى توانيد برسانيد؟ و از شما چه كارى ساخته است؟

آنان پاسخ مى دهند ما تو را تا خانه قبرت بدرقه خواهيم كرد و آن گاه باز خواهيم گشت.

سپس رو به عملكرد خود نموده و مى گويد: به خدا من در انجام تو بى ميل بودم و هماره در نظرم گران مى آمدى، اينك از تو چه كارى ساخته است؟

عمل او مى گويد: من در خانه قبر، كه خانه تنهايى توست و در روز رستاخيز و تا پيشگاه خدا، همدم و همراه تو هستم، تا من و تو را به دادگاه خدا برند.

انّ ابن آدم اذا كان فى آخر يوم من الدّنيا و اول يوم من الاخرة مثل له ماله و ولده و عمله؛ فيلتفت الى ماله فيقول: و اللّه انّى كنت عليك لحريصاً شحيحاً فمالى عندك؟ فيقول: خذ منى كفنك!...

فيقول: انا قرينك فى قبرك و يوم نشرك حتى اعرض انا و انت على ربّك...(103)

سپس حضرت افزود: اگر اين فرد دوست خدا باشد، پاك ترين و زيباترين چهره ها نزد او مى آيد و مى گويد: تو را به بهشت پرطراوت و جاودانه مژده مى دهم و مقدمت را گرامى مى دارم! خوش آمدى! او شادمانه مى پرسد: تو كه هستى؟

مى گويد: من عملكرد شايسته تو مى باشم؛ هم اكنون از اين جهان فناپذير و آكنده از درد و رنج به سوى بهشت پرطراوت خدا كوچ كن.

او را حركت مى دهند و او همه رويدادها را مى نگرد. كسانى كه او را غسل مى دهند و پيكرش را بر دوش مى برند، همه را مى شناسد و به آنان سوگند مى دهد كه در بردن او شتاب نورزند.

هنگامى كه او را در خانه قبر مى گذارند، دو فرشته قبر در چهره اى بسيار سهمگين، و با صدايى بسان غرّش رعد و چشمانى بسان برقِ خيره كننده نزد او مى آيند و پرسش عالم قبرش آغاز مى گردد.

از او مى پرسند: هان اى بنده خدا! بگو كه خداى تو كيست؟

پاسخ مى دهد: پروردگارم خداى يكتا و بى همتاست.

مى پرسند: دين و آيين تو چيست؟

پاسخ مى دهد: اسلام و راه و رسم قرآن و عترت پيامبر.

مى پرسند: پيامبرت كه بود؟

مى گويد: حضرت محمد صلى الله عليه وآله.

اين فرد كه تا اينجا درست آمده، مورد تكريم قرار مى گيرد و فرشتگان به او مى گويند: خدا تو را در آنچه دوست مى دارى و مى پسندى ثابت قدم و استوار دارد. درست همان گونه كه مى فرمايد:

يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ

از پى آن خانه قبر را برايش گسترش مى دهند و درى از درهاى بهشت بر روى او مى گشايند و به او مى گويند:

نم قرير العين نوم الشاب الناعم...

اينك بسان جوانى شاد و شاداب بخواب و ديده ات روشن باد؛ چرا كه خدا مى فرمايد: بهشتيان در آن روز بهترين جايگاه ونيكوترين استراحتگاه را خواهند داشت.

اصحاب الجنّة يومئذ خير مستقراً و احسن مقيلاً(104)

آن گاه افزود: اگر اين فرد در انديشه و عقيده و زندگى خويش دشمن خدا و پايمال كننده حقوق بشر وحرمت انسان بوده، در آن صورت است كه زشت ترين و بدبوترين فرد نزداو آمده و مى گويد: تو را به دوزخ و نوشابه جوشان و عذاب دردناك آن بشارت باد.

اين عنصر گناهكار نيز، هم كسانى را كه پيكرش را غسل مى دهند مى شناسد، و هم آنانى را كه پيكرش را مى برند؛ و به آنان سوگند مى دهد كه او را به سوى قبر نبرند.

هنگامى كه او را وارد قبرش مى سازند، فرشته قبر نزد او مى آيد و كفن وى را مى گشايد و به او مى گويد: هان! پروردگارت كيست؟ دين تو چه بود؟ و پيامبرت كيست؟

و او گويى چيزى به ياد ندارد. از اين رو پاسخ مى دهد: نمى دانم! و به او گفته مى شود: درست مى گويى نفهميدى و راه نيافتى.

آن گاه فرشتگان قبر، با آن چيزى كه در دست دارند به گونه اى بر سرش مى كوبند كه جز جنّيان و آدميان، همه جانداران صداى ضجّه او را مى شنوند؛ و از پى آن نيز درى از دوزخ به روى او گشوده مى شود و به او مى گويند: به بدترين حال در اينجا بخواب؛ در اين جايگاهى كه از شدت تنگى، مغزت از ميان ناخن و گوشت خارج گردد. و آن گاه مارها و عقرب ها و... بر او مسلط مى گردند و تا فرا رسيدن رستاخيز در بدترين شرايط گرفتار خواهد بود و در آرزوى روز رستاخيز است تا نجات يابد... و از قبر به خدا پناه برد.(105)

وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ

و خدا بيدادگران را بر گفتار خود استوار نمى دارد و گمراهشان مى سازد؛ و خدا هر كارى بخواهد انجام مى دهد.

آرى، او اگر بخواهد به كسى مهلت دهد يا از كسى انتقام گيرد و كيفرش كند، و يا بر گناهكارى عذاب بفرستد، و فشار قبر را بر ديگرى فرو فرستد، جاى چون و چرا نيست و كسى را نرسد كه او را باز دارد.

و بدين سان آفريدگار هستى در اين آيه، هم مردم باايمان را به كارهاى شايسته تشويق مى كند و برمى انگيزد و هم به زشتكاران هشدار مى دهد كه بهوش باشند و گناه نكنند.

ناسپاسى و فرجام شوم آن

در اين آيه شريفه، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً

هان اى پيامبر! آيا به اين كفرگرايان كه مقام والاى رسالت تو را شناختند، و با اين وصف به اين نعمت گران خدا پشت كردند و كفر ورزيدند، و سپاس نعمت خدا را به ناسپاسى تبديل ساختند، ننگريستى؟

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: نحن و اللّه نعمة اللّه التى انعمها، انعم بها على عباده، و بنا يفوز من فاز.(106)

به خداى سوگند ما نعمت گران خدا هستيم كه خدا ما را به بندگانش ارزانى داشته است، و به وسيله ما رستگاران راستين، رستگار و كامياب خواهند شد.

آنچه در تفسير آيه آمد، ديدگاه گروهى است كه روايت رسيده نيز آن ديدگاه را تأييد مى كند.

امّا به باور برخى، ممكن است منظور همه نعمت هاى گران خدا باشد كه مردم به جاى سپاس آنها، ناسپاسى مى كنند و كفران نعمت مى نمايند.

در اين مورد كه منظور از اين ناسپاسان چه كسانى هستند، دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد»، «ابن عباس»، «سعيد بن جبير» و «ضحاك» منظور كفرگرايان قريش هستند كه نعمت گران رسالتِ پيامبر و قرآن را ناسپاسى كردند و با آن حضرت و راه و رسم آسمانى او به مخالفت و پيكار ظالمانه برخاستند.

از اميرمؤمنان عليه السلام نيز همين ديدگاه روايت شده است، و آورده اند كه: آن حضرت فرمود: منظور، بدكارترين قريش، «بنى اميه» و «بنى مغيره» مى باشند، كه گروه دوم را خدا در روز «بدر» سركوب ساخت، امّا گروه نخست را تا سرآمدى مقرّر مهلت داد.

2 - و پاره اى بر آنند كه منظور «جبّله»، آن عنصر گمراه و گمراهگر و دنباله روان او مى باشند كه به روميان پيوستند و با پيام آور مهر و عدل و راه و رسم او سر ناسازگارى نهادند.

وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ.

به باور برخى منظور اين است كه: مردم خود را در پيكار «بدر» به ديار هلاكت و نابودى فرستادند.

پاره اى نيز بر آنند كه: قوم خود را به مخالفت با پيامبر وسوسه كردند و آنان را به آتش دوزخ سرنگون ساختند.

در ادامه سخن در اين آيه به تفسير آن «سراى نابودى» يا «دار البوار» كه در آيه پيش گذشت پرداخته و مى فرمايد:

جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ.

آن سراى عذاب و نابودى، همان آتش شعله ور دوزخ است كه تبهكاران و ناسپاسان در آن وارد مى شوند، و راستى كه چه بدقرارگاهى است!

در آخرين آيه مورد بحث، در اشاره به بدترين و زشت ترين چهره ناسپاسى و گناه آنان مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً

اين مردم ناسپاس براى خداى يكتا و بى همتا، نظيرها و همتايانى قرار داده اند و آنها را مى پرستند و فرمان آنها را مى برند. و اين چيزى فراتر از ناسپاسى نعمت ها و يا بدترين ناسپاسى وگناه است.

لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ

تا بدين وسيله مردم را از راه حق گمراه سازند.

آن گاه روى سخن را به پيامبرصلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ.

هان اى پيامبر! به آنان بگو: از آنچه مى خواهيد و مى پسنديد، لذّت ببريد و بهره گيريد كه سرانجام كارتان به سوى آتش دوزخ است.

و بدين وسيله و اين گونه خداى پر مهر آنان را هشدار مى دهد تا شايد به خود آيند و از ناسپاسى و كفرانگرى و شرك و بيداد دورى جويند و با گام سپردن در شاهراه توحيدگرايى و پرواپيشگى و عدالت و آزادى، و رشد و توسعه و خودسازى و اصلاحگرى هماره، و نقد پذيرى و استقبال از پاسخگويى و محاسبه پذيرى دربرابر مردم، از درغلطيدن در تاريك انديشى و فريبكارى و فساد پذيرى و تباهى و خشونت و ترور و رسوايى و سياه رويى جلوگيرى نموده و خود و جامعه و عصر و نسل خودرا نجات دهند و تاريخ را به گونه اى شايسته رقم زنند.