تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره حجر / آيه هاى 18 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1 . الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ.

2 . رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ.

3 . ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.

4 . وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ.

5 . ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ.

6 . وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ.

7 . لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.

8 . ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ.

9 . إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.

10 . وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ.

11 . وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ.

12 . كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ.

13 . لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ.

14 . وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ.

15 . لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ.

16 . وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ.

17 . وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ.

18 . إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ.

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1 - الف، لام، راء، اين ها آيات كتاب [ پرشكوه خدا] و [ آيات ]قرآن روشنگر است.

2 - چه بسا آنان كه [ در زندگى ] كفر ورزيدند [ در روز رستاخيز ]آرزو مى نمايند كه اى كاش مسلمان بودند.

3 - [ هان اى پيامبر!] آنان را واگذار تا بخورند و بهره ور گردند و آرزوها[ ى دور و دراز] سرگرمشان سازد پس به زودى خواهند دانست!

4 - و ما هيچ شهر و ديارى را نابود نساختيم، جز آنكه براى آن سرنوشتى معلوم [ و تغييرناپذير] بود.

5 - هيچ جامعه اى نه از سرآمد [ مقرّر] خود پيشى مى گيرد و نه از آن باز مى ماند.

6 - و [ شرك گرايان ] گفتند: هان اى كسى كه قرآن بر تو فرو فرستاده شده است، بى گمان تو ديوانه اى!

7 - اگر [ در دعوت خود] راست مى گويى، چرا فرشتگان را نزد ما نمى آورى؟

8 - [ امّا اين كوردلان بايد بدانند كه ] ما فرشتگان را جز به حق فرو نمى فرستيم، و آن گاه است كه ديگر [ به حق ستيزان ] مهلت داده نمى شود.

9 - به راستى كه ما خودمان اين قرآن را به تدريج فرو فرستاديم و ما هستيم كه [ نگهدار و] نگهبان آن خواهيم بود.

10 - و بى گمان پيش از تو [ نيز پيامبران خود را] در ميان [ جامعه ها و ]گروه هاى نخستين فرستاديم.

11 - و هيچ پيامبرى براى آنان نمى آمد جز اينكه او را به باد تمسخر مى گرفتند.

12 - [ آرى ] ما همان سان [ كه اين قرآن را فرو فرستاديم،] آن را در دل هاى گناهكاران راه مى دهيم.

13 - [ با اين وصف ] به آن ايمان نمى آورند و [ راه و] روش پيشنيان [ نيز ]هماره بر اين رفته است [ كه پيامبران و پيام هاى آسمانى را دروغ مى انگاشتند] .

14 - و اگر درى از آسمان بر آنان مى گشوديم كه هماره از آن بالا مى رفتند، [ و به آيات و نشانه هاى قدرت بى كران ما مى نگريستند] ؛

15 - باز [ هم ] مى گفتند: جز اين نيست كه ديدگان ما بسته شده است، [ نه ]بلكه ما گروهى افسون شده هستيم.

16 - و بى گمان، ما در آسمان برج هايى پديد آورديم، و آن را براى بينندگان آراستيم.

17 - و آن را از هر شيطانِ رانده شده اى نگاه داشتيم.

18 - مگر آن كه دزدانه گوش سپارد كه [ در آن صورت ] شهابى روشن او را دنبال مى كند [ و مى راند] .

نگرشى بر واژه ها

شيع: گروه ها؛ و شيعه مفرد آن است. و واژه شيعه در اين مورد بدان دليل به كار رفته است كه افراد هر گروه يكديگر را همراهى و پيروى مى كنند. و شيعه اميرمؤمنان عليه السلام به مفهوم كسانى است كه او را پيروى مى كنند و به امامت آسمانى او عقيده دارند.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود: شيعيان على عليه السلام در روز رستاخيز رستگارند. شيعة علىّ هم الفائزون يوم القيامة.(137)

سلك: اين واژه، فعل و از مصدر «سلوك»، و يا «اسلك» به يك معنى مى باشد.

عروج: بالا رفتن.

سكّرت ابصارنا: چشمان ما پوشيده شد.

برج: اين واژه در اصل به مفهوم ظهور و آشكار شدن است، و برج آسمان نيز از همين مفهوم و معناست.

رجيم: طرد شده.

شهاب: پاره اى از آتش.

تفسير

آرزوهاى بر باد رفته

اين سوره مباركه نيز با حروف مقطّعه آغاز مى گردد، كه ديدگاه دانشوران و قرآن پژوهان را در مورد اين حروف آورديم. آن گاه مى فرمايد:

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ.

الف، لام، راء. اينها آيات كتاب پرشكوه خدا و آيات قرآنى است كه ميان حق و باطل جدايى مى افكند.

به باور «ابومسلم» واژه مبين به مفهوم روشن و روشنگر است.

و به باور پاره اى ديگر، به مفهوم بيانگر حلال و حرام و فرمان ها و هشدارها و روشنگر دليل هاست.

«مجاهد» مى گويد منظور از «كتاب»، «تورات» و «انجيل» است؛ و «قتاده» بر آن است كه منظور كتاب هايى است كه پيش از قرآن فرود آمده اند.

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ.

چه بسا اين تاريك انديشان و كفرگرايان كه اينك به كفر و شرك و خودسرى و بيداد اصرار مى ورزند در روز رستاخيز آرزو نمايند كه اى كاش در زندگى دنيا مسلمانى حقجو و واقعى بودند!

آرى، كسانى كه كفر ورزيده اند و در زندگى حق را نپذيرفته اند، گاه چنين آرزو مى كنند؛ و آن هنگامى است كه مى بينند مسلمانان راستين به بهشت پرطراوت و زيبا مى روند و تاريك انديشان و كفرگرايان به دوزخ سوزان؛ و آن گاه در اوج سرافكندگى و نوميدى چنين آرزو مى نمايند.

«از «ابن عباس» آورده اند كه: خداى پرمهر در روز رستاخيز هماره مردم را مورد آمرزش قرار داده و به بهشت وارد مى سازد تا ندا مى رسد كه: هان اى گردآمدگان در صحراى محشر! هر كس مسلمان است بيايد و وارد بهشت شود، آنجاست كه تاريك انديشان و كفرگرايان نيز آرزو مى كنند كه اى كاش مسلمانان راستين بودند.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود: هنگامى كه كفرگرايان و بيدادگران در آتش دوزخ قرار گرفتند و مسلمانان گناهكار را نيز در آنجا ديدند، به آنان مى گويند:

مگر شما در زندگى خود مسلمان نبوديد؟

پاسخ مى دهند: چرا!

مى پرسند: پس چگونه شد كه اسلامتان برايتان سودى نبخشيد و نجاتتان نداد و اينك با ما گرفتار آتش شده ايد؟

مى گويند: ما به گناهانى دست يازيديم كه اينك به كيفر دستاوردمان به اينجا افكنده شديم، و اگر به راستى مسلمانى آزاد انديش بوديم، اينجا نمى آمديم و سرنوشت ما اين گونه نبود.

آفريدگار هستى با شنيدن اين پرسش ها و پاسخ ها، فرمان مى دهد كه تمام مسلمانان گناهكار نيز از آتش نجات داده شوند؛ و در اين شرايط است كه كفرگرايان آهى مى كشند و مى گويند: اى كاش ما هم مسلمان بوديم!

در سومين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى كند و مى فرمايد:

ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا

هان اى پيامبر! اين كفرگرايان و بيدادپيشگان را به حال خود واگذار تا در زندگى خود بسان چهارپايان بچرند و بخورند و به لذت جويى دل خوش دارند.

وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ

و آرزوهاى دروغ و دور و درازشان آنان را از پيروى قرآن و پيامبر باز دارد و همه حقايق را فراموش كنند.

فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.

پس به زودى خواهند دانست كه سرنوشت سياهى در انتظارشان است.

آرى، هنگامى كه رستاخيز از راه رسيد و گرفتار كيفر بدانديشى و گناه خود شدند و آنچه را انكار مى كردند، به آن رسيدند، آن گاه خواهند فهميد.

آيه شريفه اين درس آموزنده را مى دهد كه انسان حقگرا بايد براى ساختن آخرتِ خوب از هيچ تلاشى فروگزار نكند و براى مرگ، به راستى با ايمان و كارهاى شايسته آماده باشد و به سوى توبه شتاب ورزد و از آرزوهايى كه او را از آخرت بازمى دارد، دورى جويد و آنها را به سراچه دل راه ندهد.

اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمود:

ايّها النّاس! ان اخوف مااخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى و طول الامل، فان اتباع الهوى يصد عن الحق، و اما طول الامل ينسى الاخرة.(138)

هان اى مردم! هراس انگيزترين چيزى كه بر شما از آن ترسانم، دو آفت و دو خطر سهمگين است: يكى پيروى هواهاى دل، و ديگر آرزوهاى دور و دراز! چرا كه پيروى از هوس ها شما را از پذيرش حق و پيروى از حق بازمى دارد و آرزوهاى دور و دراز باعث مى شود كه شما سراى آخرت را از ياد ببريد.

در چهارمين آيه مورد بحث هشدار مى دهد كه از سرنوشت عبرت انگيز جامعه هاى گناهكار عبرت گيرند و گمان نبرند كه لذت جويى و گناه هماره ادامه خواهد يافت.

وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ.

و ما ساكنان هيچ شهر و ديار و هيچ جامعه و ملتى را به كيفر گناهانشان نابود نساختيم، جز اين كه آنان سرآمد معلوم و اجل مشخّص و هنگامه تغييرناپذيرى داشتند و پس از سپرى شدن روزگارشان نابود شدند. بنابراين، اين كفرگرايان نيز مباد از مهلت ما مغرور شوند و گمان برند ماندگارند، هرگز، اينان نيز دورانى معلوم دارند كه پس از سپرى شدن آن دستخوش زوال و فنا خواهند شد.

آن گاه مى افزايد:

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ.

هيچ جامعه اى نه پيش از پايان روزگارش نابود مى شود و نه پس از پايان آن مهلت مى يابد، بلكه درست به هنگام مقرّر به هلاكت مى رسد.

بهانه جويى شرك گرايان در برابر دعوت هاى آسمانى

در اين آيه، قرآن شريف به بهانه جويى حق ستيزان در برابر پيامبر پرداخته و مى فرمايد:

وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ.

و شرك گرايان به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى گفتند: هان اى كسى كه به گفتار و پندارت قرآن بر تو فرو فرستاده شده است، تو ديوانه اى!

منظور آنان از اين گفتار بى ادبانه و گستاخانه اين بود كه تو ادعاى جنون آميزى مى كنى و ما مى دانيم كه نه قرآنى بر تو فرود آمده و نه تو پيامبر خدا هستى و نه ما از تو پيروى خواهيم كرد.

لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.

به باور «ابن عباس» و «حسن» منظور اين است كه: اگر در دعوت خود راست مى گويى، چرا فرشتگان را نزد ما نمى آورى تا به درستى گفتار و راستى دعوتت گواهى دهند.

خدا در دفاع از پيامبرش، به آنان پاسخ قانع كننده اى مى دهد و مى فرمايد:

ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ

ما فرشتگان را تنها به هنگامه مرگ شما فرو مى فرستيم، نه پيش از آن و نه پس از آن.

اين نظر «ابن عباس» در تفسير آيه است، امّا به باور گروهى از جمله «حسن»، «مجاهد» و «جبايى» منظور اين است كه ما فرشتگان را تنها به هنگام فرو فرستادن عذاب نابودكننده بر شما، نزدتان مى فرستيم.

و پاره اى نيز بر آنند كه: ما فرشتگان را تنها به حق و به همراه پيام خدا به سوى پيامبران مى فرستيم.

وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ.

و اگر فرشتگان فرود آيند و حقيقت براى آنان جنبه حسّى پيدا كند و باز هم ايمان نياورند، ديگر بى آنكه به آنان مهلت داده شود عذاب گريبانشان را خواهد گرفت.

ما قرآن را از دستبردها حراست خواهيم كرد

در اين آيه به خاطر آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى فرمايد:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.

هان اى پيامبر! ما خودمان اين قرآن پرشكوه را بر تو به تدريج فرو فرستاديم و خود ما نيز نگهدارنده و نگهبان آن خواهيم بود.

به باور «ابن عباس» و «قتاده» منظور اين است كه: ما آن را از تحريف و دستبرد و فزونى و كاستى به دست رياكاران و دزدان عقيده و ايمان حفاظت خواهيم كرد.

به بيان ديگر، پيام آيه مورد بحث بسان پيام اين آيه است كه مى فرمايد: لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه(139)

هيچ باطل و نادرستى از پيش رو و پشت سر بر قرآن راه نمى يابد.

اما به باور «حسن» منظور اين است كه: خدا حراست از قرآن را در همه مراحل و دوران ها به عهده گرفته و نويد مى دهد كه اين كتابى كه بر تو اى پيامبر فرو فرستاديم، تا روز رستاخيز به همان صورت اصلى خود سالم مى ماند و در دست جامعه ها دست به دست مى گردد، و بدين سان مردم حقجو و كمال طلب و شايسته كردار از نور هدايت و روشنايى و معنويت آن بهره ور مى گردند و دعوت تو را مى شنوند.

و از ديدگاه «جبايى» منظور اين است كه: خداى توانا قرآن را از نيرنگ شرك گرايان و بيدادپيشگان عصرها و نسل ها حفظ مى كند و آنان از رويارويى با قرآن و مبارزه با اين كتاب خدا و پاسخگويى به هماوردطلبى آن فرو مى مانند، و مفاهيم ارجدار و انسانساز آن نيز هماره پرطراوت و هماهنگ با فطرت انسان خواهد بود و فرسودگى و خزان و كهنگى در آن راه نمى يابد.

«فراء» مى گويد: ممكن است ضمير «له» را به پيامبر برگردانيم و بگوييم ما قرآن را فرو فرستاديم و از پيامبر خويش در برابر شرارت و شرك و بيداد حمايت نموده و حافظ او خواهيم بود.

رهنمود آيه شريفه

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه قرآن حادث است و نه قديم؛ چرا كه خدا آن را فرو فرستاده و نويد حراست و نگاهدارى آن را مى دهد، و چنين چيزى جز پديده و حادث نمى تواند باشد.

در ادامه سخن باز هم به منظور آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر و انگيزش آن حضرت در جهت پايدارى و مبارزه با موانع دعوت و رسالت، به رسالت هاى پيشين و رنج هاى پيامبران گذشته در دعوت هاى آسمانى خود در برابر جبهه ضد اصلاحات پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ.

و به يقين ما پيش از تو نيز پيامبران خود را در جامعه ها و گروه هاى پيشين فرستاديم.

به باور «حسن» و «كلبى» منظور اين است كه ما پيامبران خود را در ميان جامعه هاى گذشته فرستاديم.

و به باور «عطاء» و «ابن عباس»، مفعول «ارسلنا» كه جامعه هاى پيشين باشد حذف شده است.

و روشنگرى مى كند كه:

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ.

و هيچ پيامبرى به سوى جامعه خود نرفت و آنان را به سوى حق و عدالت فرا نخواند، جز اين كه آنان او را به باد استهزاء گرفتند.

آنان بدان دليل پيامبران را مسخره مى كردند كه اصل وحى و رسالت را انكار مى نمودند، و اين تنها بدان دليل بود كه رسالت ها، راه و رسم خرافى و احمقانه نياكان تاريك انديش آنان و پرستش هاى ذلت بار رايج در ميان آنان را مردود اعلام مى كردند يا آنها را نادرست مى پنداشتند.

آرى، منطق آنان در برابر رسالت ها و پيامبران خدا، تمسّك به راه و رسم نياكان خود و تاريك انديشى و دنباله روى از آنان بود.

در ادامه سخن در اين مورد قرآن در اين آيه مى فرمايد:

كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ.

آرى، ما اين گونه و با اين شيوه آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت بى كران خويش را بر دل هاى اين تاريك انديشان و گناهكاران وارد مى سازيم.

در تفسير اين آيه سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى از جمله «بلخى» و «جبايى» منظور اين است كه: ما اين گونه آيات قرآن و مفاهيم بلند و معارف انديشاننده آن را بر دل كفرگرايان وارد مى سازيم و حقايق را به آنان مى فهمانيم، و با اين وصف باز هم حق ستيزى پيشه ساخته و ايمان نمى آورند و بر كيش نياكان گمراه خويش پافشارى مى كنند و به انكار رسالت ها و تكذيب پيامبران مى پردازند. آرى، ما در گذشته نيز دعوت پيامبران را به گوش امت ها رسانده و قلب آنان را متوجّه دعوت ها و پيام آنها ساختيم.

به بيان روشن تر حق ناپذيرى آنان و رويگردانى شان از حق و كتاب خدا، ما را از روشنگرى و اتمام حجّت و توجّه دادن دل هاى آنان به مفاهيم قرآن باز نمى دارد.

2 - امّا به باور پاره اى منظور اين است كه ما اين گونه به كيفر زشتكارى شان، بدانديشى و بدرفتارى و استهزاى مردان حق را در دل هاى آنان وارد مى سازيم تا كارشان به ددمنشى و عذاب و بدبختى بينجامد.

3 - و پاره اى نيز مى گويند منظور اين است كه: ما اين گونه شرك و كفر را در دل هاى آنان وارد مى سازيم.

به باور ما ديدگاه نخست درست است و ديدگاه دوم و سوم درست به نظر نمى رسد؛ چرا كه از آيات مورد بحث نه موضوع شرك دريافت مى گردد و نه افشاندن بذر حق ستيزى و تمسخر پيامبران بر دل هاى كفرگرايان؛ و سخن از قرآن شريف است كه خدا مفاهيم آن را بر دلها مى افكند و درخشش انوار طلايى و معنوى اش را بر قلب ها مى تاباند، نه چيز ديگر.

افزون بر نادرست بودن اين پندار در مورد خدا، ادامه آيه نيز نشانگر درستى ديدگاه نخست است؛ چرا كه مى فرمايد:

لا يُؤْمِنُونَ بِهِ

امّا آنان به آن كتاب و مفاهيم بلندش ايمان نمى آورند.

همه مفسران بر آنند كه آيه شريفه آنان را به خاطر حق ستيزى شان سرزنش مى كند؛ چرا كه خدا حق و مفاهيم قرآن را بر دل هاى آنان مى افكند و آنان نمى پذيرند. در حالى كه اگر ديدگاه دوم و سوم را بپذيريم، آيه به جاى نكوهش، آنان را ستايش خواهد كرد.

و اگر به راستى خدا بذر كفر و شرك را بر دل هاى آنان افكنده باشد ديگر نكوهش آنان چرا؟! و به چه دليل قرآن در سرزنش آنان مى فرمايد:

لقد جئتم شيئاً إذا تكاد السّموات يتفطرن منه و تنشق الأرض و تخر الجبال هدّاً(140)

به راستى كه شما در پندار فرزند براى خداى يكتا، چيز زشتى بر زبان آورديد؛ چيزى نمانده است كه آسمان ها از اين گفتار ناروا بشكافد و زمين چاك خورده و كوه هاى سخت فرو ريزد.

و با اين كه خود، آفت شرك را در دل هاى آنان افكنده است، چگونه ممكن است آن را مورد انكار قرار دهد و از آنان بخواهد تا آن را از دل خارج سازند؟!

با اين بيان ديدگاه نخست درست است و نه ديدگاه دوم و سوم.

وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ.

و روش جامعه هاى پيشين نيز اين گونه بود كه پيامبران آنان را به سوى كتاب خدا و پيام او دعوت مى كردند، امّا آنان ايمان نمى آوردند.

به باور «ابومسلم» مقصود اين است كه روش پيشينيان اين بود كه بر كفر خود پافشارى مى كردند و از پيامبران با اصرار بسيار مى خواستند كه آياتى بر درستى شرك و كفر آنان از بارگاه خدا بياورند و خدا نيز آنان را گرفتار كيفر و عذاب مى ساخت.

و از ديدگاه «ابن عباس منظور اين است كه: هان اى پيامبر! همان گونه كه اينان تو را دروغگو مى پندارند، جامعه هاى پيشين نيز پيامبران خود را دروغگو مى انگاشتند.

و در پاسخ به بهانه جويى ها و معجزه خواهى هاى بى مورد شرك گرايان مى افزايد:

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ.

و اگر درى از آسمان بر آنان مى گشوديم كه هماره از آن اوج مى گرفتند و بالا مى رفتند...

به باور «ابن عباس» و «قتاده» منظور اين است كه: اگر درى از آسمان بر آنان مى گشوديم و آنان مى ديدند كه فرشتگان در آسمان اوج مى گيرند و فرود مى آيند...

امّا به باور گروهى از جمله «ابومسلم» منظور اين است كه: اگر درى از آسمان بر آنان مى گشوديم و آنان از آن در، صعود مى كردند و فرود مى آمدند...

لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا

آن گاه به جاى پذيرش حق و ايمان به رسالت پيامبر مى گفتند: واقعيت اين است كه ما چشم بندى شده ايم.

«مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه آنان با ديدن معجزه دلخواه خويش نيز مى گفتند: چشم ما را بسته اند.

و به باور گروهى از جمله «ابن عباس» تازه مى گفتند: اينان چشم ما را كور كرده اند.

و به باور برخى ديگر، بهانه جويى مى كردند كه ديدگان ما از ديدن حقايق فرومانده و ناتوان شده است.

بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ.

بلكه ما مردمى افسون شده ايم و پيامبر ما را افسون كرده است تا نتوانيم به وسيله چشم خود پديده ها را آن گونه كه هستند بنگريم و بشناسيم.

پرتوى از شگفتى هاى نظام آفرينش

دگرباره قرآن به پرتوى از نظام حيرت انگيز آفرينش توجّه داده و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ.

و به يقين ما در آسمان براى ماه و خورشيد، برج ها و منزلگاه هايى مقرر داشتيم و آسمان نيلگون را براى تماشاگران آراستيم.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه مى فرمود: برج ها دوازده برج مى باشند.

و از «ابن عباس»، «حسن» و «قتاده» آورده اند كه برجها همان ستارگان مى باشند.

وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ.

به باور «ابوعلى» منظور اين است كه: آسمان را از هر شيطان پليدى كه به وسيله شهاب ها رانده مى شود، حفظ كرديم.

«ابن عباس» مى گويد: منظور از واژه «رجيم» لعنت شده و رانده شده است. و منظور از جلوگيرى و حفظ پديده نيز، حفاظت آن از دسترسى و آسيب رسانى چيزهايى است كه آن را تباه مى كند.

با اين بيان حفظ قرآن شريف، آموزش آن به ديگران است تا فراموش نگردد، و حفظ مال و ثروت، نگهبانى از آن است تا به غارت نرود و تلف نشود، و حفظ آسمان از شيطان نيز به مفهوم نگهدارى آن از ورود شيطان هاست تا استراق سمع نكنند، و وسيله جلوگيرى نيز به بيان آيه شريفه شهابها مى باشند.

إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ

واژه «سرقت» به مفهوم ربودن چيزى از جايى محفوظ است، واژه «سمع» در اينجا به معناى «مسموع» آمده، كه با اين بيان مفهوم آيه اين است: ما آسمان را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم، مگر آنهايى كه مى خواهند در نهان و به صورت دزدانه چيزى از پيام هاى آن را بشنوند، كه شعله هاى سوزان آتش يا شهابى روشن آنها را دنبال مى كند. اين شعله را زمينيان بسيار ديده اند چنان كه خود ما مى بينيم.

اين شعله هاى آتش بسان تيرى شكارافكن و مرگبار به سوى آنها افكنده مى شود.

يادآورى مى گردد كه واژه «شهاب» به مفهوم ستونى از نور و روشنايى است كه بسان آتش مى درخشد.

«ابن عباس» آورده است كه در جاهليت كاهنان و پيشگويانى بودند كه هر كدام شيطانى داشتند و اين شيطان ها در نقاط حساسى كمين مى كردند و صداى فرشتگان آسمان را دزدانه گوش مى سپردند و پيام هاى آنان را دريافت مى داشتند و از اين راه رويدادهاى كره زمين را به دست آورده و برخى آگاهى ها را از آينده كسب مى كردند، آن گاه نزد كاهن خود رفته و اخبار دريافت شده را در اختيار او قرار مى دادند.

امّا اين شيطان ها پس از بعثت مسيح عليه السلام از سه آسمان، و پس از برانگيخته شدن پيامبر صلى الله عليه وآله از همه آسمان ها رانده شدند و از آن پس نگهبانى آسمان ها به ستارگان سپرده شد تا آنها به خواست خدا و فرمان او، به وسيله شهاب ها از نفوذ شيطان ها به آسمان ها جلوگيرى كنند.

با اين بيان، شهاب روشن و راندن شيطان ها از آسمان ها از معجزه هاى پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله است؛ چرا كه پيش از بعثت آن پيشواى بزرگ آسمانى، شهابى ديده نشده بود.

«حسن» در اين مورد مى گويد: شهابها، شيطان ها را هدف مى گيرند و نابود مى سازند.

و «ابن عباس» مى گويد: شيطانها با هدف قرار گرفتن به وسيله شهابها مى سوزند و سقوط مى كنند، امّا نابود نمى گردند.

پرتوى از آيات

دو اصل انسانساز بيم و اميد در زندگى انسان

آفريدگار فرزانه هستى انسان را به گونه اى آفريده است كه در حالت طبيعى از اعماق جان خويش نداى اين دو اصل انسانساز و دو عامل حركت و توازن و دو نيروى شور و تلاش و تعادل را به خوبى احساس مى كند و مى شنود.

از سويى اميد به آينده زيبا و پرطراوت و پرصفاى زندگى، او را به حركت مى آورد و بسان موتور پرقدرت و پرشتابى او را در پيمايش راه زندگى سرعت و نشاط و حرارت مى بخشد، به گونه اى كه بدون اين نيروى اصيل و اين موهبت الهى و اين عامل حركت و تلاش، چرخ هاى زندگى فردى، خانوادگى، اجتماعى،اقتصادى، سياسى، فرهنگى، دينى، نظامى و جهانى از حركت باز مى ايستد و همه جا يخبندان مى گردد؛ و از دگرسو اگر عامل بيم او را به تدبّر، آينده نگرى، كند و كاو بيشتر در گزينش مسير زندگى و تفكّر و تعمّق و احتياط و تدبير بيشتر وادار نسازد، دستخوش احساسات گشته و بر مركب غرور و آرزوهاى دور و دراز نشسته و به گونه اى شتاب مى گيرد كه خويشتن را به درّه نيستى و تباهى و رسوايى پرتاب مى كند.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در اشاره به اين حقيقت مى فرمود:

الاءمل رحمة لامّتى و لولا الامل مارضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجراً.(141)

عامل زندگى ساز اميد، مايه رحمت براى جامعه و امّت من است؛ اگر نور اميد بر كران تا كران دل ها نمى تابيد، نه هيچ مادرى كودك شيرخوار خود را شير مى داد و نه باغبانى نهالى مى كاشت.

آرزوهاى دور و دراز

امّا اگر توازن و تعادل سازمان وجود انسان به هم ريخت و با فروكش كردن اصل «بيم» و آينده نگرى در زندگى انسان، به جاى اميد كه مايه حيات و تلاش و نور و حرارت زندگى است، آرزوهاى سركش و دور و دراز ميدان دار وجود انسان گرديد، آنجاست كه آفتى مرگبار گريبانگير او مى شود و او را به غفلت و انحراف و تباهى سوق مى دهد.

به بيان انديشمندان، اميد بسان باران حيات بخش و زندگى ساز بر كوير دل ها و مزرعه جان هاست كه گل ها و گل بوته هاى زندگى را شكوفا مى سازد؛ امّا اگر اين باران به صورتى درآمد كه از اندازه گذشت، همه چيز را در دريايى از آب و گل و لاى غرق خواهد ساخت.

اميرمؤمنان عليه السلام در اشاره به اين حقيقت سرنوشت ساز مى فرمايد:

ايّها النّاس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى و طول الامل اما اتباع الهوى فيصد عن الحقّ و اما طول الامل فينسى الاخرة.(142)

هان اى مردم! راستى هراس انگيزترين چيزى كه از آن بر شما ترسانم، دو آفت است: يكى هواپرستى و هوسبازى و پيروى از هواهاى دل، و ديگرى آرزوهاى دور و دراز و بى اساس؛ چرا كه پيروى از هواهاى دل، شما را از حق پرستى و دادگرى بازمى دارد و شما را به خودكامگى و خودپرستى مى كشد؛ و آرزوهاى دور و دراز نيز سراى آخرت و بهشت پرطراوت و زيبا و زندگى جاودانه آن جهان را از يادتان مى برد.

آرى، اگر فرد، خانواده، جامعه و حكومت و تشكيلاتى به اين آفت هاى نابودكننده گرفتار آمد، جز به خودپرستى و بيداد و خودكامگى و انحصار قدرت و ثروت و امكانات براى رسيدن به هواهاى نفسانى و خشونت و مرگ انديشى نمى انديشد، و روشن است كه سرنوشت و فرجامى جز تباهى و سقوط نخواهد داشت.