تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۳ -


/ سوره نحل / آيه هاى 50 - 41

41 . وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ.

42 . الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.

43 . وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

44 . بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.

45 . أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ.

46 . أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ.

47 . أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ.

48 . أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ.

49 . وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ.

50 . يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.

ترجمه

41 - و كسانى كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت نمودند، آنان را در اين جهان [در جايگاهى خوش و] نيكو جاى مى دهيم، و بى گمان پاداش آن جهان بزرگتر [و پرشكوه تر] است اگر مى دانستند.

42 - همانان كه [در برابر فشارها و مشكلات ] شكيبايى ورزيده و بر پروردگارشان توكّل مى كنند.

43 - و پيش از تو [نيز اى پيامبر] جز مردانى را كه به آنان وحى مى نموديم، [به رسالت ] نفرستاديم. پس اگر نمى دانيد، از دانشوران [و اهل كتاب اين حقيقت را ]بپرسيد.

44 - [ما آن پيامبران را] با دليل هاى روشن [و روشنگر] و كتابها[ى آسمانى به سوى جامعه ها فرستاديم ] ، و اين قرآن را بر تو فرو فرستاديم تا براى مردم آنچه را كه به سوى آنان فرو فرستاده شده است [به روشنى ]بيان كنى، و باشد كه آنان بينديشند.

45 - پس آيا كسانى كه [در مورد پيامبر] نيرنگ ها [و نقشه ها]ى زشت [و ظالمانه ] به كار بردند از اين [غذاب ] ايمن شده اند كه خدا آنان را [به كيفر كردارشان ] به زمين فرو برد، يا از جايى كه احساس نمى كنند عذاب بر آنان در رسد؟!

46 - يا آنان را در رفت و آمدشان بگيرد [و نابود كند] ؛ چرا كه آنان هرگز به ستوه آورندگان خدا نيستند [و نمى توانند او را درمانده ساخته و يا از قلمرو قدرت او بگريزند] .

47 - يا آنان را پس از [هشدار و] هراسى [سخت كه موجب پشيمانى و بازگشت از كفر و بيداد است به عذاب ] گرفتار نمايد؛ چرا كه پروردگارتان بسى مهربان و بخشاينده است.

48 - [آيا آنان در قدرت بى كران آفريدگار هستى نينديشيده اند؟] و آيا به آنچه خدا آفريده است ننگريسته اند كه سايه هايشان از چپ و راست - در حالى كه با فروتنى براى خدا سجده مى كنند - مى گردد؟!

49 - و از جنبندگان، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است و فرشتگان براى خدا سجده مى كنند.

50 - از پروردگارشان كه بر فراز آنان است مى ترسند، و آنچه بدان فرمان داده مى شوند انجام مى دهند.

نگرشى بر واژه ها

تخوّف: رو به كاهش نهادن چيزى يا افراد و گروهى؛ و به همين تناسب به مفهوم خطر و هراس از هلاكت و نابودى نيز آمده است.

تفيوء: اين واژه مصدر باب «تفعّل» است و از ريشه «فيى ء» برگرفته شده و به مفهوم بازگشت سايه پس از آنكه نور خورشيد آن را از ميان برده باشد، آمده است.

اصطلاح «فيى ء مسلمين» به مفهوم ثروت و دارايى هايى است كه از راه غنايم و ديگر راه ها به خزانه اسلامى سرازير مى شد.

تفاوت ميان «فيى ء » و «ظلّ» اين است كه واه نخست به مفهوم سايه اى است كه خورشيد آن را نابود مى كند، امّا واژه دوّم به مفهوم سايه اى است كه خورشيد آن را تغيير نمى دهد.

جمع «فيى ء»، «افياء» و «فيوء» آمده است.

بيّنات: اين واژه جمع «بيّنه» به مفهوم دليل هاى روشن آمده است.

شأن نزول

در داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه در مورد كسانى چون: «بلال»، «صهيب»، «عمّار» و «خبّاب» فرود آمد كه در مكّه دچار شكنجه شدند و خدا در مدينه به آنان قدرت و شكوه بخشيد.

در مورد «صهيب» آورده اند كه: او به سردمداران شرك در مكّه گفت: من مرد سالخورده اى هستم كه اگر با شما باشم يا به سوى پيامبر خدا بروم، در هر دو صورت سود و زيانى براى شما ندارم، پس دارايى مرا مصادره كنيد و به من اجازه هجرت به سوى مدينه بدهيد.

آنان پذيرفتند و او با دادن ثروت و دارايى خويش به مدينه آمد، و ابوبكر مى گفت: راستى كه معامله و داد و ستد «صهيب» تجارتى پرسود بود.

و نيز آورده اند كه «عمر» هر گاه چيزى به يكى از مهاجران مى داد، مى گفت: بگير كه اين پاداش دنيوى كار بزرگ توست و آنچه خدا براى سراى آخرت شما فراهم آورده برتر و بالاتر است، و آن گاه اين آيه شريفه فرود آمد كه:

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ...

و آن كسانى كه پس از مورد ستم و آزار قرار گرفتن در راه خدا، به منظور پيروى از پيامبر و يارى راه و رسم او، خانه و كاشانه و نزديكان و بستگان خويشتن را ترك نمودند و دست به هجرت زدند و به مدينه رفتند و به پيامبر خدا پيوستند، ما براى آنان در اين سرا جايگاه و موقعيتى نيكو آماده ساخته ايم، به يقين پاداش سراى آخرت پرشكوه تر و بزرگتر است اگر تاريك انديشان و كفرگرايان مى دانستند و به آن ايمان داشتند.

تفسير

مهاجران حق طلب و پاداش پرشكوه آنان

در اين آيه شريفه ضمن گرامى داشت مهاجران حق طلب و درست انديشى كه در راه ايمان و اخلاص و توحيد و تقوا و آزادى و آزادگى خويش از ثروت و دارايى خود گذشتند و به خود جرأت و جسارت دادند كه به كام خطرها فرو روند و دست به هجرت زنند، به ترسيم پاداش پرشكوه آنان در اين جهان و جهان ديگر پرداخته و مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً

و آن كسانى كه پس از مورد ستم و آزار قرار گرفتن در راه خدا، به منظور پيروى از پيامبر و يارى راه و رسم او، خانه و كاشانه و نزديكان و بستگان خويشتن را ترك نمودند و دست به هجرت زدند و به مدينه رفتند و به پيامبر خدا پيوستند، ما براى آنان در اين سرا جايگاه و موقعيتى نيكو آماده ساخته ايم.

اين تفسير براى آيه شريفه، از «ابن عباس» است، امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: ما به چنين كسانى پيروزى و سرفرازى ارزانى مى داريم.

و به باور پاره اى ديگر، منظور شهرها و كشورهايى است كه از راه پيروزى نصيب جامعه اسلامى مى شد.

وَ لَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ.

به باور پاره اى منظور اين است كه: به يقين پاداش سراى آخرت پرشكوه تر و بزرگتر است اگر كفرگرايان مى دانستند و به آن ايمان داشتند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: اگر مردم باايمان نعمت هاى آخرت را به طور كامل مى شناختند، بر شادى و شادمانى آنان افزوده مى شد و در ديندارى و فداكارى در راه حق، شور و شوق بيشترى نشان مى دادند.

در دوّمين آيه مورد بحث به دو وصف اساسى و سازنده نوانديشان و مهاجران پرداخته و مى فرمايد:

الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.

آن كسانى كه در راه خدا و بندگى و فرمانبردارى او شكيبايى قهرمانانه ورزيدند، و در برابر شرارت و اذيّت و آزار شرك و بيداد پايدارى ها نشان دادند و با توكّل به خدا و اعتماد به او و واگذاردن كارها به آن تدبيرگر توانا، به وظيفه خويش عمل كردند.

در سوّمين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاَ نُوحِي إِلَيْهِمْ

و ما پيش از تو و رسالت تو نيز جز مردانى را كه به آنان وحى فرستاديم و به نور و فروغ وحى دل هايشان را نورباران ساختيم، به رسالت نفرستاديم.

منظور آيه شريفه اين است كه آنان نيز پيامبر ما بودند و از نعمت گران وحى و رسالت بهره ور، و تو نخستين آنان نيستى كه شرك گرايان تعجّب مى كنند و اصل رسالت را انكار مى نمايند.

بدين وسيله آفريدگار هستى براى شرك گرايان روشن مى سازد كه پيامبر بايد از خود انسان ها باشد تا مردم او را بنگرند و با شنيدن گفتارش با او به گفت و شنود بپردازند؛ و اين پندار كه چرا به جاى او فرشته اى نيامده است تا پيام خدا را برساند، پندارى سست و بى اساس است، چرا كه پيش از او نيز پيامبران بى شمارى آمدند و اين سالار و آخرين آنان است.

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.

در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:

1 - به باور «رمانى»، «زجاج» و «ازهرى» منظور از «اهل ذكر» يا دانشوران كسانى هستند، كه به تاريخ و تحولات تاريخى و سرگذشت پيشينيان آگاهى دارند، خواه از توحيدگرايان باشند و يا از تاريك انديشان و كفرگرايان؛ چرا كه واژه «ذكر» به مفهوم آگاهى، و در برابر بى خبرى و ناآگاهى و فقدان دانش است. بنابراين پيام آيه اين است كه اين واقعيت را - كه خدا هماره پيام آورانى فرستاده است و آنان مردم را به سوى توحيد و تقوا فرا خوانده اند - از آگاهان بپرسيد و كارى به عقيده آنان نداشته باشيد.

2 - امّا به باور «ابن عباس» و «مجاهد» منظور پيروان كتابهاى آسمانى است و پيام آيه شريفه اين است كه: اگر نمى دانيد از پيروان تورات و انجيل بپرسيد.

با اين بيان، اين خطاب به شرك گرايان است؛ چرا كه آنان نويدهاى يهود و نصارى را كه از كتابهاى خود در مورد پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى دادند باور نمى داشتند و آنها را دروغ مى انگاشتند.

3 - از ديدگاه پاره اى از جمله «ابن زيد» منظور پيروان قرآن است؛ چرا كه واژه «ذكر» به مفهوم قرآن شريف آمده است.

از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: «نحن اهل الذّكر»؛ اين دانشوران و آگاهانى كه خدا مردم را به سويشان راه مى نمايد تا پرسش هاى خود را از آنان بپرسند و هدايت شوند ما هستيم.

گفتنى است كه خدا در قرآن شريف پيامبر را با عنوان «ذكر» ياد كرده(193)، كه با اين بيان، آن حضرت «ذكر» است و خاندان وحى و رسالت خاندان «ذكر»؛ درست همان گونه كه در روايات بسيارى آمده است.(194)

بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ

واژه بيّنات جمع «بيّنه» به مفهوم دليل هاى روشن و روشنگر است، و واژه «زُبُر» جمع «زبور» به مفهوم كتاب و نوشته است و عامل در آن، «ارسلنا» مى باشد و منظور اين است كه: ما به همراه اين دليل هاى روشن و كتابهاى آسمانى تنها مردانى را فرستاديم كه بر آنان وحى نموديم.

پاره اى نيز برآنند كه آيه در اصل اين گونه است: ارسلناهم بالبيّنات... كه در اين صورت منظور اين است كه پيامبران را با دليل هاى روشن و كتابهاى آسمانى به سوى جامعه ها فرستاديم.

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

و اين قرآن را بر تو اى محمّد عليه السلام فروفرستاديم تا آنچه را كه به سوى مردم از مقررات و رواها و نارواها فروفرستاده شده است، همه را برايشان به روشنى بيان كنى و راه را به آنان نشان دهى و دين باورى و ديندارى و دلايل يكتاپرستى و توحيدگرايى را ترسيم نمايى.

وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.

باشد كه آنان در اين مورد بينديشند و دريابند كه قرآن و مفاهيم بلند و مقررات انسانساز آن حق و از سوى خداست.

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه خدا از مردم تفكّر و انديشه اى ژرف و عميق خواسته است تا در پرتو آن حق را بيابند و پديد آورنده هستى را بشناسند، و اين درست همان چيزى است كه پندار و گفتار جبرگرايان را باطل و بى اساس اعلان مى كند.

هشدار به شرك گرايان و بيدادپيشگان از عذابهاى گوناگون

در آيات پيش قرآن روشنگرى كرد و باران دليل ها را بر انديشه ها و مزرعه دل ها باراند، اينك در اين آيات هشدار مى دهد كه: هان اى بيدادگران، حق ستيزان، گناهكاران، بهوش باشيد و به خود آييد كه زشتكارى هاى شما بدون كيفر نخواهد بود، بلكه در برابر گناهان رنگارنگ، كيفرهاى گوناگون در انتظار شماست.

در اين مورد مى فرمايد:

أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ

پس آيا آن بيدادگران و زشتكارانى كه بر ضد پيامبر و پيام آسمانى او نيرنگ ها و نقشه ها مى كشند، از اين عذاب خود را در امان مى نگرند كه خدا آنان را به كيفر كردارشان در زمين فرو برد، و به سرنوشت دردناك و عبرت انگيز قارون گرفتار گردند؟!

آيه شريفه به ظاهرپرسشى است، امّا در حقيقت به مفهوم انكار شيوه مرگ انديشان و ظالمان و محكوم ساختن نيرنگ هاى آنان مى باشد و منظور اين است كه آن تبهكارانى كه در اهانت و اذيّت به پيامبر و خاموش ساختن نور دين و زير فشار نهادن مردم توحيدگرا نقشه مى كشند، بدانند كه به كيفر بيدادشان خواهند رسيد.

أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ.

يا از جايى كه نمى دانند و در حال غفلت هستند و احساس نمى كنند عذاب به سراغشان بيايد؟

آن گاه مى فرمايد:

أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ

يا به هنگام رفت و آمد و سفر، عذاب خدا گريبانشان را بگيرد؟

به باور «مقاتل» منظور از واژه «تقلّب»، تنها رفت آمد و مسافرت نيست بلكه همه حالات و ساعت هاى شبانه روز است و بر اين اساس حتى هنگامه نشستن و خواب آنان را نيز شامل مى شود.

فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ.

و آنان در هر حال از قلمرو قدرت خدا بيرون نبوده و نمى توانند از كيفر گناهان خود بگريزند.

سپس مى افزايد:

أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ

در اين مورد سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: اين تاريك انديشان و تبهكاران سرانجام با مرگ طبيعى و يا كشته شدن، به كيفر گناهان و زشتى هايشان، به تدريج كاهش يافته و ريشه كن مى شوند.

2 - امّا به باور «حسن» منظور اين است كه آنان در حالى كه از عذاب و كيفر عملكردشان مى ترسند، گرفتار مى گردند؛ چرا كه هر گاه مردم شهر و روستايى گرفتار عذاب شوند، ديگران بيمناك مى گردند كه مباد نوبت آنان برسد.

3 - و جبايى مى گويد: منظور اين است كه: آنان بر اثر بلاها و بيمارى ها، خود و ثروت هايشان در خطر قرار مى گيرد تا ديگران به خود آيند و به كفر وبيداد نگرايند.

فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ.

و پروردگار شما بسى مهربان و بخشايشگر است؛ چرا كه به شما مهلت توبه و بازگشت و جبران مى دهد.

پرتوى از قدرت بى كران او

قرآن پس از آن هشدار به فريبكاران، اينك به بيان دلايل قدرت بى كران خدا پرداخته و مى فرمايد:

أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ

آيا كفرگرايان كه به يكتايى خدا و رسالت پيامبرش ايمان نمى آورند، به اين درختان، كوه ها، ساختمان ها و پديده هاى گوناگون و رنگارنگى كه سايه دارند نمى نگرند...؟

يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ

به باور «كلبى» منظور اين است كه: سايه اين پديده ها هماهنگ با حركت خورشيد، گاه به سمت چپ و گاه به طرف راست تمايل مى يابد؛ چرا كه هنگام طلوع خورشيد اگر انسان رو به قبله بايستند سايه اش پيشاروى او خواهد بود، وهنگامى كه خورشيد بالا آمد، اين سايه به طرف راست او، و پس از گذشت نيمى از روز پشت سر او، و هنگام غروب خورشيد، در سمت چپ او قرار مى گيرد.

اين نكته كه قرآن شريف مى فرمايد: سايه ها فرمانبردار پروردگارند و گردش آنها طبق خواسته خدا انجام مى پذيرد، منظور از آن حاكميت او بر كران تا كران هستى است.

گفتنى است كه آيه مورد بحث، بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

و للّه يسجد من فى السّماوات و الأرض طوعاً و كرهاً و ظلالهم بالغدو و الاصال.(195)

و هر آن كه در آسمان ها و زمين است، خواه و ناخواه تنها براى خدا سجده مى كنند و سايه هاى آنان نيز در بامدادان وشامگاهان براى او سجده مى نمايند.

در آيه مورد بحث، واژه «ظلال» به ضمير مفرد اضافه شده، و اين بدان جهت است كه ضمير، به «ما» كه بر شمار بسيار دلالت دارد، برمى گردد.

به باور پاره اى منظور از واژه «ظل»، شخص است و نه سايه، و اين در ادبيات عرب نمونه دارد كه اين واژه به مفهوم شخص آمده است.

وَ هُمْ داخِرُونَ.

و آنان با فروتنى بسيار و خضوع وصف ناپذيرى براى خدا سجده مى كنند. و بدين سان آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه همه پديده ها و موجودات به خاطر نيازى كه به آفريدگار توانا و گرداننده فرزانه هستى دارند، در برابر او خضوع مى كنند؛ چرا كه اگر نازى كند، در هم فرو ريزند قالب ها. با اين بيان همه پديده ها بسان انسان در برابر خدا خضوع مى كنند و فرمانبردارند.

در آيه پيش، از سجده و خضوع سايه ها براى خدا سخن رفت، اينك قرآن روشنگرى مى كند كه همه پديده ها و كران تا كران هستى در برابر آفريدگار جهان سجده مى كنند.

وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ

و از جنبندگان، آنچه در آسمان ها و زمين است در برابر خدا و براى او سجده مى گزارند.

گفتنى است كه منظور از واژه «دابة» پديده ها و جنبندگانى هستند كه بر روى زمين آمد و شد و جنب و جوش دارند.

وَ الْمَلائِكَةُ

و نيز فرشتگان در برابر شكوه و عظمت خدا سجده مى كنند و او را مى پرستند.

در آيه شريفه فرشتگان را به دو جهت از جنبندگان جدا ساخته است:

1 - نخست به منظور گرامى داشت آنان

2 و ديگر اين كه واژه «دابة» در مورد جنبندگانى به كار مى رود كه بر روى زمين حركت مى كنند، امّا فرشتگان داراى بال و پر هستند و پرواز مى نمايند.

وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ.

و فرشتگان از پرستش و عبادت خدا هرگز سر باز نمى زنند.

يادآورى مى گردد كه اين جمله در مقام وصف فرشتگان است، و گواه اين بيان ادامه گفتار در وصف آنهاست كه مى فرمايد:

يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ

آنان از مخالفت پروردگارشان كه بر فراز آنان و حاكم بر آنهاست مى ترسند.

وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.

و آنچه را از سوى او فرمان يافته اند، همان را انجام مى دهند.

وصف «مِنْ فَوْقِهِمْ» در آيه شريفه به دو جهت در مورد خدا به كار رفته است:

1 - نخست بدان جهت كه ترس آنان از عظمت و كيفر خدا را نشان دهد و چون كيفر بيشتر از فراز سر فرود مى آيد، اين وصف و اين تعبير به كار رفته است.

2 - ديگر اين كه اين وصف نشانگر برترى و عظمت آفريدگار هستى و كمال و قدرت بى كران اوست.

«ابن عباس» نيز به گونه اى كه «مجاهد» از او آورده است، ضمن پذيرش همين نكته مى افزايد: فرشتگان از شكوه و عظمت خدا ترسان و فرمانبردار اويند و «زجاج» نيز همين ديدگاه را پذيرفته و مى گويد: آنان بسان كسى كه سر تعظيم فرود آورده باشد، از خدا مى ترسند.

به هر حال به نظر مى رسد اين تعبير در آيه شريفه نشانگر حاكميت خدا بر كران تا كران هستى - از جمله بر فرشتگان - است، و اين تعبير در آيات ديگر نيز آمده است، كه همان چيرگى و حاكميت را مى رساند؛ نظير اين آيه كه مى فرمايد: و هو القاهر فوق عباده...(196)

و او بر فراز بندگان و بر آنان چيره و حاكم است.

و نيز اين آيه كه فرعون مى گفت: انا فوقهم قاهرون.(197)

و من بر فراز آنان بر آنها چيره ام...كه منظورش همين چيرگى و حاكميت و تسلّط بر اوضاع و سرنوشت ها بود.

پاره اى بر آنند كه «من فوقهم» وصف فرشتگان مى باشد و مفهوم آيه اين است كه فرشتگانى كه بر فراز سرانسان و ديگر موجودات هستند، با همه مقام والاى خود از خدا مى ترسند، بنابراين ديگران بايد حساب كار خود را داشته باشند و نافرمانى خدا نكنند و بيشتر از آنان از خدا بترسند.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود: خدا فرشتگانى آفريده است كه از آغاز آفرينش تا رو رستاخيز در سجده اند و از ترس خدا و احساس عظمت او مى لرزند؛ هر قطره اشكى كه از ديدگان آنها فرو مى چكد به صورت فرشته اى پديدار مى گردد، و همين فرشتگان فرمانبردار و پرستشگر، روز رستاخيز سر از سجده برمى دارند و مى گويند: بارخدايا، ما نتوانستيم حق پرستش تو را آن گونه كه بايد به جا آوريم.