تفسير مجمع البيان جلد ۱۴

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۴ -


/ سوره نحل / آيه هاى 128 - 116

116 . وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ.

117 . مَتاعٌ قَلِيلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.

118 . وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.

119 . ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ.

120 . إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

121 . شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.

122 . وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْ آخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.

123 . ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

124 . إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ.

125 . ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.

126 . وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ.

127 . وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ.

128 . إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ.

ترجمه

116 - و براى آنچه زبانهايتان به دروغ وصف مى كند [و بافته هاى بى اساس مى بافد]،نگوييد: اين حلال [و روا] است و آن حرام، تا بر خدا دروغ بنديد، بى گمان كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند رستگار نخواهند شد.

117 - [آنچه اين تاريك انديشان و تبهكاران در اين جهان دارند ]كالايى است ناچيز، و [در آن جهان به كيفر ناسپاسى و گناهشان ]عذابى دردناك خواهند داشت.

118 - و بر يهوديان آنچه را كه پيش تر بر تو [اى پيامبر ]باز گفتيم تحريم نموديم، و ما بر آنان ستم نكرديم، بلكه آنان به خويشتن ستم روا مى داشتند.

119 - با اين همه پروردگار تو نسبت به كسانى كه به نادانى دست به [گناه و ]بدى يازيدند، آن گاه [به بارگاه خدا ]توبه كردند[ و كردار خويشتن را ]اصلاح نمودند، به راستى كه پروردگارت پس از آن [توبه و اصلاح كارشان نسبت به آنان ]بسيار آمرزنده و مهربان است.

120 - به يقين ابراهيم [در زندگى خويش به تنهايى بسان ] امتى فرمانبردار خدا، حقگرا [و يكتاپرست ] بود و هرگز از شرك گرايان نبود.

121 - سپاسگزار نعمت هاى او بود. [خدا] او را [به رسالت و دوستى خود ]برگزيد و وى را به راهى راست راه نمود.

122 - و به او در اين سرا [نعمت و] نيكويى ارزانى داشتيم، و به يقين او در آن جهان هم از شايستگان است.

123 - سپس به تو [اى پيامبر] وحى نموديم كه: از آيين ابراهيم كه به حق گرايش داشت و از شرك گرايان نبود، پيروى كن.

124 - [فرمان بزرگداشت شنبه و كيفر صيد ماهى در] روز شنبه، تنها بر كسانى مقرّر شد كه در آن اختلاف كردند؛ و بى گمان پروردگارت روز رستاخيز درآنچه بر سرش اختلاف مى كردند ميانشان داورى خواهد كرد.

125 - [هان اى پيامبر: مردم را]؛ با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فرا خوان، و با آنان به نيكوترين سبك بحث و گفتگو نما. بى گمان پروردگار تو به [حال ]كسى كه از راه [و رسم مورد نظر ]او انحراف جسته داناتر، و نيز او به راه يافتگان داناتراست.

126 - و اگر [تجاوز كارى را ]كيفر نموديد، به مانند آنچه بر شما ستم رفته است، او را كيفر كنيد، و اگر شكيبايى ورزيد، بى گمان اين [كار ]براى شكيبايان [زيبنده تر و ]بهتر است.

127 - و تو [اى پيامبر] شكيبايى پيشه ساز، و شكيبايى تو جز به [يارى ]خدا نيست و بر آنان اندوه مخور، و از آن نيرنگى كه مى كنند در تنگنا مباش.

128 - به يقين خدا با كسانى است كه پروا پيشه سازند و كسانى كه نيكوكارند.

تفسير

از خود حلال و حرام نسازيد!

در آيات پيشين، هم در مورد نعمت هايى حلال و پاكيزه سخن رفت و هم از آنچه خدا خوردنش را تحريم فرموده است، اينك در اين آيات هشدار مى دهد كه باتاريك انديشى و خودسرى و موضع فراقانونى از خود حلال و حرام نسازيد و از نافرمانى خدا و مخالفت با مقرراتش دورى جوييد.

در اين مورد در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ

اگر زبان هاى شما به دروغ چيزى را روا وصف كرد و چيزى را ناروا، نگوييد اين حلال است و آن حرام. براى نمونه، از پيش خود حلال و حرام نسازيد و نگوييد: مردار حلال است و گوشت شترى كه ده شكم بچه آورده است حرام.

لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ

و بدين وسيله به خدا نسبت دروغ ندهيد و مقرراتى را كه زاييده فكر خمود شماست، آن ها را به خدانبنديد.

إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ.

چرا كه آن كسانى كه به خدا دروغ مى بندند از عذاب خدا نجات نمى يابند و خيرى نمى بينند.

آن گاه هشدار مى دهد كه:

مَتاعٌ قَلِيلٌ

در اين سراى زودگذر و فانى بيش از چند روزى، از كالاى اندك و ناچيز آن بهره ور نمى گردند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.

و در سراى آخرت گرفتار عذابى دردناك خواهند شد.

در ادامه سخن، در اشاره به چيزهايى كه براى يهود تحريم شده بود مى فرمايد:

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ

و بر يهوديان چيزهايى را كه پيش از اين بر تو بازگو كرديم، حرام ساختيم.

منظور از اين مطلب اشاره به آيه اى است كه مى فرمايد:

و على الذين هادوا حرمنا كل ذى ظفر و من البقر و الغنم حرمنّا عليهم شحومهما الاّ...(247)

بركسانى كه يهودى شدند، هر حيوان ناخن دارى را حرام ساختيم، و از گاو و گوسفند چربى هاى آنها را، جز آن چربى ها كه بر پشت يا روده هاست، يا با استخوان هاى آنها آميخته است - تحريم كرديم.

اين تفسير براى آيه شريفه از «حسن»، «قتاده» و «عكرمه» است. و مى دانيم كه سوره «انعام» پيش از سوره «نحل» فرود آمده است.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ

و ما از اين راه بر آنان ستمى روا نداشتيم.

وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.

بلكه آنان از راه نافرمانى و ناسپاسى و تكذيب پيامبران به خويشتن ستم كردند و در خور آن شدند كه پاره اى از چيزها بر اساس مصلحت بر آنان تحريم گردد، چرا كه مصلحت ها بر اثر عملكرد عادلانه و يا ظالمانه تغيير مى كند.

درهاى بازگشت و توبه باز است

پس از هشدار از بدعت گذارى و دستكارى در مقررات خدا، اينك روشنگرى مى كند كه درهاى توبه به روى درست انديشان گشوده است؛ و در مورد كسانى كه هشدار پذيرند و توبه كنند و دست از بدعت گذارى بردارند، مى فرمايد:

ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ

هان اى پيامبر! پروردگار تو نسبت به كسانى كه از روى نادانى كار زشتى انجام مى دهند و گناه مى كنند،

ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا

آن گاه پس از آن گناه و كار نادرست، توبه مى كنند وانديشه و رفتار خويشتن را اصلاح مى نمايند،

إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ.

آرى، پروردگارت نسبت به آنان بسيار آمرزنده و مهربان است.

آيه شريفه روشنگرى مى كند كه آفت نادانى و جهالت انسان را به گناه و زشتى سوق مى دهد، همان گونه كه نور دانش و بينش انسان را به درست انديشى و شايسته كردارى فرا مى خواند.

به باور پاره اى منظور از افت نادانى در آيه شريفه نادانى نسبت به كارهاى زشت و ظالمانه و يا جهالت نسبت به كيفر آنهاست.

و پاره اى بر آنند كه جهالت آن است كه انسان دست به كار زشتى بزند و آن گاه خود را بفريبد كه پس از آن توبه خواهم كرد.

ابراهيم بنده سپاسگزار خدا

اينك ضمن ترسيم پرتوى از عظمت ابراهيم، پيشواى توحيدگرايان و سپاسگزاران مى فرمايد:

إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً

ابراهيم خود به تنهايى بسان يك امت بود.

درباره واژه «امة» ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى منظور پيشوا و آموزگار ارزش ها و شايستگى هاست.

2 - اما به باور پاره اى، اين واژه به مفهوم مرد عالم و دانشور است.

3 - بيشتر دانشمندان از جمله «قتاده» آن را پيشواى هدايت معنى مى كند.

چرا ابراهيم يك امت بود؟

در اين مورد نيز سه نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى بدان دليل قران آن حضرت را يك امت مى نامد كه بر پايى و پايدارى جامعه و امت به بركت وجود اوست.

2 - اما به باور پاره اى ديگر، بدان دليل كه او به اصلاح جامعه و ساختار آن، و هدايت و اصلاح عمل امت قيام كرد.

3 - «مجاهد» مى گويد: اين تعبير بدان دليل است كه ابراهيم در عصر خود تنها فرد توحيدگرا و يكتاپرست بود؛ از اين رو «امت توحيد» در وجود آن حضرت جلوه گر بود و ديگران به آفت شرك گرفتار بودند.

قانِتاً لِلَّهِ

واژه «قانت» به مفهوم عبادت پيشه و فرمانبردار مى باشد؛ بنابراين ابراهيم بنده فرمانبردار خدا بود.

به باور «حسن» منظور اين است كه: او نمازگزار بود.

حَنِيفاً

اين واژه به مفهوم حقگرا و كسى است كه در راه راست و درست گام مى سپارد و به بيراهه نمى رود. با اين بيان ابراهيم بزرگمردى بود كه هماره در راه راست گام سپرد و به بيراهه نرفت.

آرى، قهرمان توحيد به بيان آيه شريفه داراى اين ويژگى ها بود:

1 - آموزگار ارزش ها بود.

2 - مردى دانشور و دانشمند بود.

3 - بنده فرمانبردار و عبادت پيشه بود.

4 - و هماره در راه راست گام مى سپرد.

وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

و او توحيد گرا و شايسته كردار بود و از تاريك انديشان و خودكامگان و شرك گرايان نبود.

در ادامه سخن از ويژگى هاى ابراهيم مى فرمايد:

شاكِراً لِأَنْعُمِهِ

او بنده سپاسگزار خدا بود و سپاس نعمت هاى او را به جا مى آورد.

اجْتَباهُ

خدا او را از ميان مردم برگزيد.

وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.

و او را به راه راست هدايت كرد و به رهبرى انسانها برگزيد.

در سومين آيه در وصف ابراهيم مى افزايد:

وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً

و ما در اين جهان به او نعمتى نيكو ارزانى داشتيم تا او و دودمانش از اين نعمت ماندگار و نام نيك بهره ور گردند.

در مورد اين نعمت ديدگاه هامتفاوت است:

1 - به باور برخى اين نعمت ماندگار همان درود ويژه اى است كه ما مى گوييم: بار خدايا بر محمد و خاندانش درود فرست، همان گونه كه بر ابراهيم و دودمانش درود فرستادى.

2 - اما به باور «حسن» منظور از اين نعمت، رسالت و نبوت است.

3 - از ديدگاه پاره اى اين نعمت آن است كه پيروان همه اديان توحيدى و آسمانى ابراهيم را دوست مى دارند.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: خدا همه جا او را مى ستايد؛ چرا كه او در زندگى فرمانبردارى و پرستش خالصانه خدا را راه و رسم خويش ساخت و در راه خشنودى او كوشيد و خدا او را به امامت راستين بر مردم برگزيد و مردم به نور وجود او راه يافتند.

5 - و برخى مى گويند: اين نعمت همان چيزى است كه خدا دعاى او را پذيرفت و وحى و رسالت را در فرزندان او قرار داد.

وَ إِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.

و او در سراى آخرت نيز از شايسته كرداران است.

در آخرين فراز آيه مورد بحث، ابراهيم را در رديف شايسته كرداران قرار مى دهد، در حالى كه مناسب بود آن حضرت را با ويژگى هايى كه برايش بر شمرد، در پر فرازترين موقعيت قرار دهد، اما چنين نكرد تا همه مردم را به شايستگى ها ترغيب نمايد؛ چرا كه اين براى مردم نهايت افتخار است كه حضرت ابراهيم با آن عظمت و شكوه در سراى آخرت از آنان باشد.

افزون بر اين، آفريدگار هستى به پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله دستور مى دهد كه از راه و رسم توحيدى ابراهيم پيروى نموده و خود را در صفى قرار دهد كه ابراهيم در آنجاست.

در اين مورد مى فرمايد:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً

آن گاه به تو اى پيامبر! وحى فرستاديم كه از دين و آيين پدر توحيدگرايان ابراهيم - كه در دعوت به توحيدگرايى و يكتاپرستى و پيكار با پرستش هاى ذلت بار بر راهى درست بود - پيروى كن.

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

چرا كه او از شرك گرايان نبود.

چرا؟

با اينكه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله برتر و پرشكوه تر از ابراهيم است، چرا فرمان مى يابد كه از راه و رسم آزادمنشانه و توحيدى او پيروى كند؟

پاسخ:

بى ترديد پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله از ابراهيم والاتر و برتر است، اما نبايد فراموش كرد كه ابراهيم در روزگارى پيش از پيامبر مى زيست و او بود كه در آن دنياى تيره و تار شرك و تاريك انديشى و خودكامگى و بيداد گام به راه راست نهاد و راه توحيد و تقوا را به مردم نشان داد؛ از اين رو مانعى ندارد كه همه پس از آن حضرت در يكتاپرستى و توحيدگرايى پيرو او باشند، و پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نيز با اينكه برتر از اوست در اين راه به پيروى از او دعوت شود.

در آيه بعد در اشاره به تحريم روز شنبه كه كيفرى براى يهود تجاوز كار بود مى فرمايد:

إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ

روز شنبه و تحريم آن، وسيله لعنت و مسخ براى كسانى گرديد كه در مورد آن به كشمكش پرداخته و نخست آن را حرام و ناروا و آن گاه حلال و روا شمردند، از اين رو خدا آنان را مورد لعنت قرار داد و مسخ كرد.

به باور برخى منظور اين است كه چون يهوديان در روز شنبه از شكار ماهى هشدار داده شده بودند، روز جمعه تورهاى ماهيگيرى را به آب مى انداختند تا ماهيان دريا در آنها گرد آيند، آن گاه روز يكشنبه آنها را از آب بيرون مى آوردند. و كشمكش مورد اشاره آيه نيز در همين رابطه است كه گروهى اين كار را ناروا و بسيارى روا و حلال مى شمردند.

و به باور «مجاهد» و «ابن زيد» منظور اين است كه يهوديان فرمان يافتند كه احترام روز شنبه را رعايت كنند و مقررات آن را نشكنند اما در آن اختلاف كردند.

و پاره اى بر آنند كه يهوديان و مسيحيان در مورد روز شنبه اختلاف نمودند، گروهى مى گفتند: خدا در روز شنبه آفرينش پديده هارا به پايان برد و اين روز بهترين روزهاست، اما گروهى ديگر مى گفتند بهترين روزهاى هفته يكشنبه است كه روز آغاز آفرينش است.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ

روز قيامت كه فرا رسيد، پروردگارت در مورد آن مفاهيم و موضوعاتى كه آنان درباره آنها كشمكش مى كردند داورى خواهد كرد و حق را از باطل جدا خواهد ساخت، و آن گاه روشن مى شود كه كدامين گروه بر حق و كدامين دسته بر باطل بودند.

برنامه جامع و جالبى در برخوررد با ديگران

در اين آيات به ترسيم زنجيره اى از دستورات ارزشمند اخلاقى و انسانى در قلمرو چگونگى برخورد با مخالفان پرداخته و با مخاطب ساختن پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله روشنگرى مى كند كه اين گونه مردم را به سوى حق و عدالت فرا خواند.

ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ

هان اى پيامبر! مردم را به وسيله كتاب پرشكوه خدا، قرآن به دين و راه و رسم او فراخوان، چرا كه اين تنها راه اوج گرفتن به سوى خدا و رسيدن به خشنودى اوست.

در آيه شريفه از قرآن به حكمت تعبير شده است، چرا كه اين كتاب بزرگ سدّى است در برابر كارهاى زشت و فساد انگيز.

به باور پاره اى واژه «حكمت» به مفهوم بينش و شناخت نيك و بد و صلاح و تباهى است، و مى دانيم كه به بركت اين بينش و شناخت است كه از سويى مردم به ارزشها و كارهاى درست و گفتار نيك و خدا پسندانه راه مى يابند و از دگرسو از زشتكارى و تباهى و گناه و بيداد جلوگيرى مى شود.

وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ

و نيز مردم را به وسيله اندرزهاى نيكو و انسانساز به راه خدا،كه راه آزادى و آزادگى و زندگى خردمندانه و نوانديشانه است فراخوان.

منظور از موعظه و اندرز نيكو، تشويق و ترغيب مردم به ترك زشتى و گناه و آراستگى به ارزشها و انجام كارهاى شايسته است، به گونه اى كه زشتى ها و ضد ارزش ها در نظر آنان نفرت انگيز جلوه كند و ارزش ها زيبا ودوست داشتنى باشد.

آرى، اندرزگوى خوش گفتار و واعظ نيكو سخن، دل ها را نرم ساخته و بذر خشوع و خضوع را در مزرعه جانها مى افشاند.

«ابن عباس» مى گويد: حكمت به مفهوم رسالت است و منظور از اندرزهاى نيكو، اندرزهاى كتاب پرشكوه خداست.

وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

و به وسيله قرآن كه در بردارنده بهترين دليل ها و روشنگرترين برهان هاست، با مخالفان وحى و رسالت و آزادى و برابرى انسان ها به گفتگو بپرداز.

به بيان ديگر منظور اين است كه عفريت شرك و شرك گرايى و تاريك انديشى و خودكامگى را در نهاد شرك گرايان نابود ساز و با نرمش قهرمانانه آنان را اندرز ده تا دعوت انسانساز تو را پاسخ گويند و به راه خدا گام نهند.

منظور از واژه «جدل» اين است كه انسان در پرتو دليل و برهان و منطق پولادين، انگيزه مخالفت و نيروى دشمنى باحق را خيرخواهانه درهم شكند و ديگران را به راه راست راهنمايى كند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: با مخالفان به اندازه توان فكرى آنان بحث كن، نه فراتر از آن.

و در روايت آمده است كه: امرنا معاشر الانبيا ان نكلم الناس على قدر عقولهم.(248)

ما پيامبران خدا فرمان يافته ايم كه در برخورد با مردم به اندازه خرد آنان سخن گوييم.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ

پروردگارت بهتر مى داند كه چه كسى از راه درست و عادلانه او انحراف جسته و در بيراهه سرگردان است.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.

و همو به حال كسانى كه براى راهيابى به سوى حق و پذيرش هدايت آمادگى دارند داناتر و آگاه تر است. آرى، او صلاح حال بندگان را بهتر مى داند و آنچه فرمان مى دهد بهتر و زيبنده تر است.

در آيه پيش شيوه برخورد اخلاقى و عاطفى و عقلى را در دعوت به حق ترسيم فرمود، اينك شيوه برخورد قانونى با مخالفان را بيان مى كند و مى فرمايد:

وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ

و اگر خواستيد كسى را كيفر كنيد، به اندازه همان گناه و لغزشش او را كيفر كنيد، نه بيشتر از آن.

گروهى از جمله «عطا» آورده اند كه پس از آن كه شرك گرايان و تاريك انديشان در پيكار احد پيكرهاى به خون خفته مردم مسلمان را مثله كردند و شكم حمزه را شكافتند و هند، جگر آن آزاد مرد عدالتخواه و نوانديش را بيرون آورد و ديگران گوش و بينى او را بريدند، مسلمانان گفتند: اگر بر آن تجاوزكاران دست يافتيم زنده و مرده آنان را مثله خواهيم نمود؛ درست در اينجا بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر آزادى فرود آمد.

و گروهى از جمله «مجاهد»، «ابراهيم» و «ابن سيرين» بر آنند كه اين آيه مفهوم و معنايش عام و جهانشمول است و هر ستم وبيدادى را شامل مى شود.

و «حسن» مى گويد: اين آيه شريفه پيش از آيات جهاد فرود آمد، چرا كه در اين آيه پيامبر فرمان مى يابد تنها با كسانى برخورد قانونى كند و آنان را كيفر نمايد كه با او به پيكار بر خيزند؛ و در محتوا بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

فان قاتلوكم فاقتلوهم(249)

اگر آنان با شما پيكار كردند شما نيز با آنان به پيكار برخيزيد.

وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ.

اما اگر شكيبايى پيشه سازيد و دست از كيفر آنان برداريد اين برايتان بهتر است، چرا كه پاداش آن براى شكيبايان بهتر و بزرگتر خواهد بود.

در ادامه سخن روشنگرى مى كند كه اين شكيبايى هنگامى كارساز خواهد افتاد و اين پاداش را خواهد داشت كه تنها براى خدا باشد، در اين مورد مى فرمايد:

وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ

هان اى پيامبر! در رساندن پيام خدا شكيبايى پيشه ساز و تاريك انديشى هاو نادانى ها و اذيّت و آزارها را تحمل كن و مطمئن باش كه خدا تو را در اين راه پايدارى و توفيق ارزانى خواهد داشت.

وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ

و از حق ستيزى شرك گرايان اندوه به دل راه مده؛ چرا كه سرانجام پيروزى از آن توست.

افزون بر آن، اگر آنان از حق روى بر مى تابند بر تو سرزنش و ايرادى نيست؛ چرا كه تو به وظيفه خويشتن آن گونه كه شايسته است عمل كردى و پيام خدا را به بندگان او رساندى.

به باور پاره اى منظور اين است كه: تو اى پيامبر، بر كشتگان احد اندوهگين مباش؛ چرا كه آنان شهيدان راستين راه خدا هستند و او مقام آنان را اوج بخشيده و در بهشت پرطراوت و زيباى خود آنان را جاى داده است.

وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ.

و از نيرنگ آنان بر ضد خود و يارانت آزرده خاطر و دلتنگ مباش؛ چرا كه خدا نيرنگ آنان را به خودشان باز مى گرداند و شما را از شرارت آنان حفظ مى كند.

در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره مباركه نيز هست مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا

بى گمان خدا با كسانى است كه از شرك و گناه دورى جويند و پرواى خدا پيشه سازند.

وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ.

و نيز با كسانى است كه نيكوكار و شايسته كردار باشند.

به باور «حسن» پيام ايه اين است كه: خدا با كسانى است كه از آنچه تحريم فرموده است دورى جسته و به آنچه واجب ساخته است عمل مى كنند.

پرتوى از آيات

در آيات روشنگرى كه ترجمه و تفسير آنها ترسيم گرديد، اين درسهاى انسانساز نيز بسيار درخور تعمق و انديشه است:

1 - ويژگى هاى چندگانه پدر توحيد گرايان

در آياتى كه گذشت قرآن نام و ياد الهام بخش ابراهيم، پدر و پيشواى توحيدگرايان را به تابلو مى برد و ضمن ترسيم شخصيت وآلا و پرشكوه او به عنوان سمبل خردورزى و نوانديشى، عدالتخواهى و اصلاح طلبى، پايدارى و قداست،ايمان و اخلاص، سپاس به بارگاه خدا و آراستگى به ارزش هاى وآلاى انسانى، او را آموزگار و مقتداى راستين بشريت معرفى نموده، و او را به تنهايى جامعه و امتى بزرگ و ماندگار و توسعه يافته عنوان مى دهد، و روشنگرى مى كند كه اين عظمت و بلندى مقام و رفعت جايگاه به خاطر ارزش هاى حاكم بر وجود مبارك او، از جمله اين ويژگى هاى برجسته است كه بايد از او آموخت و راه و رسم زندگى ساخت:

1 - توسعه يافتگى و جامعيّت و كمال و شعاع گسترده شخصيت.

2 - خضوع و خشوع در برابر خدا و فرمانبردارى از او.

3 - گام سپردن هماره و هوشمندانه در راه درست و راست او.

4 - توحيدگرايى در همه ابعاد و دورى از شرك.

5 - خردورزى و نوانديشى و انديشاندن عصرها و نسل ها و هشدار از تاريك انديشى و خودكامگى.

6 - سپاسگزارى در برابر نعمت هاى خدا.(250)

2 - اصول دهگانه اخلاقى و انسانى در برخورد با ديگران

درس ارزشمند و انسانساز ديگرى كه از آيات گذشته دريافت مى گردد، اصول دهگانه اخلاق و انسانى و عقلى و عاطفى در برخورد با ديگران و در راه دعوت به ارزش هاى آزاديبخش و زندگى ساز و خردپرداز و پر جاذبه اسلامى است.

اين اصول دهگانه به گونه اى جالب و آموزنده است كه هر روز در زندگى انسانها طراوت و جاذبه دارد، و شيوه موفقيت در دعوت و پيشرفت در كارها را ترسيم مى كند، و روشنگرى مى نمايد كه چگونه بايد با ديگران از راه خرد و انديشه و عواطف پاك انسانى و راه هاى عادلانه برخورد نمود و آنان را به حق پذيرى و ايمان به ارزش ها راه نمود.

اين اصول دهگانه به طور فشرده عبارتند از:

1 - دعوت به حق از راه انگيزش خردها و انديشه ها در پرتو حكمت.

2 - انگيزش عواطف پاك انسانى در پرتو اندرزهاى نيكو.

3 - مناظره بر اساس عدل و انصاف و امنيت و حقوق متقابل و فروتنى و راستى.

4 - برخورد قانونى و بر اساس عدالت.

5 - شكيبايى و گذشت.

6 - اخلاقى در كارها.

7 - اميد به موفقيت و پرهيز از يأس و اندوه.

8 - خستگى ناپذيرى.

9 - پروا و پاكى در همه مراحل و ميدان ها.

10 - نيكوكارى و نيكوكردارى.(251)

پرودگارا، ما را به ارزش هاى وآلا و شكوهبارى كه دوست و پيامبر و بنده گزيده ات ابراهيم را به خاطر آنها ستودى و بهترين پاداش ها را در اين سرا و سراى آخرت به او ارزانى داشتى، آراسته ساز.