تفسير مجمع البيان جلد ۱۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۵ -


/ سوره اسراء / آيه هاى 48 - 45

45 . وَ اِذا قَرَاْتَ الْقُرْانَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.

46 . وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ اَكِنَّةً اَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فى اذانِهِمْ وَقْراً وَ اِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فىِ الْقُرْانِ وَحْدَهُ وَلَّوا عَلى اَدْبارِهِمْ نُفُوراً.

47 . نَحْنُ اَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ اِذْ يَسْتَمِعُونَ اِلَيْكَ وَ اِذْهُمْ نَجْوى اِذْ يَقُولُ الظّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلاَّ رَجُلاً مَسْحوراً.

48 . اُنْظُرْ كَيْفَ ضَرَبوُا لَكَ الْاَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطيعُونَ سَبيلاً.

ترجمه

45 - و هنگامى كه قرآن مى خوانى، ميان تو و كسانى كه به آن جهان ايمان نمى آورند، پرده اى پوشيده [و ناديدنى ] قرار مى دهيم.

46 - و بر دل هايشان پوشش ها قرار مى دهيم تا آن را درنيابند و در گوش هايشان سنگينى [مى نهيم ]، و هنگامى كه در قرآن پروردگارت را به يكتايى ياد نمايى، به پشت سر خويش، گريزان باز مى گردند.

47 - ما به آنچه [شرك گرايان ] به خاطر آن [به قران ] گوش فرا مى دهند، داناتريم؛ آنگاه كه به تو گوش مى سپارند، و آنگاه كه درگوشى سخنى مى گويند [و نيز ]هنگامى كه آن بيدادگران [براى گمراه ساختن مردم ]مى گويند: شما جز از مردى افسون شده پيروى نمى كنيد. [آرى ما به همه اينها داناتريم.]

48 - [هان اى پيامبر!] بنگر كه چگونه براى تو مثال ها زدند و در نتيجه گمراه شدند و نمى توانند راهى [براى نجات ] بيابند.

نگرشى بر واژه ها

«وقر»: گرانى و سنگينى گوش.

«نفور»: اين واژه جمع «نافر» است، بسان «سجود»، «ركوع» و «شهود» كه جمع «ساجد»، «راكع» و «شاهد» هستند؛ «نافر» به مفهوم گريزان آمده است.

«نجوى»: درِ گوشى سخن گفتن؛ اين واژه «مصدر» است كه جانشين وصف شده و مى تواند بر مفرد و تثنيه و جمع دلالت كند.

«صرّف»: از ريشه «تصريف» به مفهوم دگرگون ساختن است.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث، برخى از جمله «جبايى» و «زجاج» آورده اند كه اين آيه شريفه در مورد گروهى از سردمداران شرك فرود آمد، چراكه آنان با هم همدست و همداستان شده بودند كه شامگاهان پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله را به هنگامى كه در كنار خانه خدا به نماز و تلاوت قرآن مى پردازد بيازارند و با انواع شرارت ها از جمله سنگ اندازى، او را از دعوت مردم به سوى حق و عدالت جلوگيرى كنند. آرى آنان به اين شقاوت دست مى يازيدند كه خدا به لطف خويش ميان بدانديشان و پيامبر ستار و پوششى پديد آورد تا شرارت آنان به آن وجود گرانمايه نرسد، و از پى آن، اين آيه بر قلب پاك پيامبر فرود آمد: و اذا قرأت القرآن جعلنا بينك...(48)

تفسير

موانع رشد معنوى و دريافت حق

در آيات گذشته از مفاهيم بلند و انسانساز قرآن سخن رفت و خداى پر مهر روشنگرى فرمود كه چگونه در كتاب پرشكوه خويش، معارف و مقررات آسمانى اش را به صورت هاى گوناگون و به بيان روشن ترسيم مى كند تا مردم به خود آيند و اندرز گيرند، اينك در اين آيات با اشاره به بدانديشى و حال و روز آنان به هنگام تلاوت قرآن شريف به وسيله پيامبر گرامى مى فرمايد:

وَ اِذا قَرَاْتَ الْقُرْانَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.

هان اى پيامبر! هنگامى كه تو به تلاوت قرآن مى پردازى ميان تو و كسانى كه به سراى آخرت ايمان ندارند پرده اى پوشيده قرار مى دهيم.

در تفسير اين آيه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - «كلبى»آورده است كه منظور از اين خيره سرانِ حق ستيز، «نضر بن حارث»، «ابوسفيان»، «ابوجهل» و «ام جميل» همسر ابولهب مى باشند. اينان بودند كه وقتى پيامبر به تلاوت قرآن مى پرداخت، خدا او را از برابر ديدگان اين تبهكاران نهان مى داشت و آنان در حالى كه از كنار آن حضرت مى گذشتند او را نمى ديدند.

2 - «اخفش» مى گويد: منظور از «حجاب مستور»، يا «پرده پوشيده»، حجاب ساتر يا پرده پوشنده است، و اين در ادبيات عرب هست كه گاه به جاى اسم فاعل، اسم مفعول را به كار مى برند، درست همانند «ميمون» و «مشؤوم» كه به جاى «يامن» و «شائم» به كار مى روند.

3 - به باور برخى واژه «مستور» به مفهوم «ساتر» نيست، بلكه به مفهوم «ذو ستر» يا دارنده پوشش است، و همين ديدگاه درست است.

4 - امّا به باور برخى ديگر، منظور پرده اى است كه از برابر ديدگان پوشيده باشد، و اين پرده به خواست خدا ميان پيامبر و سردمداران شرك و بيداد كشيده مى شد، به گونه اى كه نه پيامبر را مى ديدند و نه آن پرده را.

5 - «ابو مسلم» مى گويد: منظور اين است كه: ما قرآن را براى تو اى پيامبر! و براى مردم با ايمان، وسيله هدايت و رهنمون و مايه شفا و درمان، و براى حق ستيزان و شرك گرايان مايه كورى و كرى و مانع دريافت حق و شناخت واقعيت قرار داديم. با اين بيان منظور تفاوت ميان توحيدگرايان و شرك گرايان در رابطه با قرآن است، كه به باور ما درست به نظر نمى رسد.

در دومّين آيه مورد بحث، در ادامه همان موضوع مى فرمايد:

وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ اَكِنَّةً اَنْ يَفْقَهُوهُ

و ما بر دل هاى شرك گرايان پوشش هايى قرار داده ايم...

وَ فى اذانِهِمْ وَقْراً

و در گوش هايشان گرانى و سنگينى افكنديم.

وَ اِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فىِ الْقُرْانِ وَحْدَهُ وَلَّوا عَلى اَدْبارِهِمْ نُفُوراً.

و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يكتايى ياد كنى و شرك گرايى را بى اساس اعلان نمايى، آنان از تو روى برتافته و دورى مى جويند.

به باور برخى منظور شرك گرايان قريش هستند.

امّا به باور «ابن عباس» منظور شيطان هايند كه با شنيدن نام و ياد خدا و «بسم الله الرحمن الرحيم» مى گريزند و دور مى شوند؛ و به باور پاره اى ديگر، با شنيدن «لا اله الا الله» - از تو، اى پيامبر - دور مى گردند.

و نيز در ادامه موضوع مى فرمايد:

نَحْنُ اَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ اِذْ يَسْتَمِعُونَ اِلَيْكَ

ما از هدف آنان آگاهيم و بهتر مى دانيم كه منظور آنان از آمدن به سوى تو و شنيدن سخنان تو چيست؟

وَ اِذْهُمْ نَجْوى

ونيز هنگامى كه پس از شنيدن قرآن از نزد تو مى روند و با هم به رازگويى و سخنان درِ گوشى مى پردازند، و تو را به ناروا افسونگر، شعرپرداز، كاهن و پيشگو مى خوانند، آرى در همه اين شرايط، ما از حال آنان آگاهيم.

يك نشست گمراه كننده

در اين مورد برخى آورده اند كه گروهى از سردمداران شرك و بيداد، از جمله «ابوجهل»، «زمعة بن اسود»، «عمرو بن هشام» و «خويطف»، در يك نشست محرمانه گرد آمدند تا براى مبارزه با قرآن و گسترش انديشه قرآنى پيامبر، چاره انديشى كنند، كه در آنجا هر كدام چيزى گفتند و بافته ها و نقشه ها كشيدند. «ابوجهل» گفت به باور من بايد او را مردى ديوانه خواند و روى اين برچسب كار كرد، امّا «زمعه» نظرش اين بود كه بايد او را شعرپرداز بخوانيم؛ و «خويطف» آن حضرت را كاهن و پيشگو ناميد. آنگاه با جمع بندى بافته هاى خود نزد «وليد بن مغيره»، مغز متفكر و نقشه پرداز شرك گرايان رفتند و پس از گزارش كار، او هيچ يك از بافته ها را نپذيرفت و گفت بايد همه جا او را «افسونگر» بخوانيم، و بدين وسيله مردم را از او و راه و رسم او دور سازيم و از گرد او بپراكنيم.

اِذْ يَقُولُ الظّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلاَّ رَجُلاً مَسْحوراً.

در تفسير اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه ستمكاران مى گويند: شما تنها از مردى پيروى مى كنيد كه افسون شده و كارش به هم ريخته است، و نقشه آنان از اين تهمت سازى و دروغبافى، دورساختن مردم از گرد پيامبر بود.

2 - و به باور برخى ديگر واژه «مسحور» به مفهوم كسى است كه فريب خورده و دستخوش آشفتگى است. با اين بيان تفسير آيه اين است كه: بيدادگران مى گويند: شما از مردى فريب خورده و بيمار پيروى مى كنيد.

3 - پاره اى مى گويند: منظور اين است كه:

شما تنها از مردى پيروى مى كنيد كه بسان شما انسان آفريده شده و تنها تفاوت او با شما اين است كه افسونگر است.

4 - و پاره اى نيز بر آنند كه: واژه «مسحور»، به مفهوم «ساحر» است، درست همان گونه كه واژه «مستور» به مفهوم «ساتر» آمده است.

به باور ما اين ديدگاه درست به نظر نمى رسد، امّا به سه ديدگاه ديگر مى توان اعتماد كرد.

با اين بيان آيه مورد بحث در انديشه وصف دشمن حق و مخالف عدل است، كسى كه گويى بر دل او پوششى نهاده شده است و چيزى نمى فهمد، و در گوشش سنگينى است و چيزى نمى شنود. آرى چنين كسى از حق رويگردان و گريزان است و با عناصر نادان و گمراهى بسان خود، گفتگوى محرمانه دارد و در گوشى سخن مى گويد. آنان به گونه اى از دريافت حق و درك دليل و برهان ناتوانند كه پيامبر حق و فضيلت را افسون شده و آشفته حال، عنوان مى دهند تا شايد از اين راه بتوانند در برابر دعوت توحيدى و انسانساز او بايستند، چراكه از راه درست و شرافتمندانه نمى توانند با او به مقابله برخيزند.

در آخرين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و در پاسخ آن گمراهان و گمراهگران مى فرمايد:

اُنْظُرْ كَيْفَ ضَرَبوُا لَكَ الْاَمْثالَ

هان اى پيامبر! بنگر كه آنان چگونه درباره شخصيت والاى تو مثال هاى ناروا و برچسب هاى دروغين و ناجوانمردانه مى زنند؛ يكى از آنان تو را ديوانه مى خواند! ديگرى نسبت افسونگرى و افسون شدگى را ساز مى كند، سوّمى شعرپردازت عنوان مى دهد! و چهارمى تو را كاهن و پيشگو نام مى گذارد...

و هدف شوم و ناجوانمردانه همه آنان اين است كه مردم را فريب دهند، و حق را زير انبوهى از دروغ و فريب بر آنان پوشيده دارند.

فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطيعُونَ سَبيلاً.

به همين جهت آنان، خود گمراه گشته و در نتيجه بهت زده و حيران مانده اند و نمى توانند چاره اى بينديشند و براى مبارزه با تو و دين و آيين تو، راهى دست و پا كنند.

به باور برخى منظور اين است كه آنان نمى توانند راهى بيابند و براى جلوگيرى از گسترش دين تو و پيروى مردم حق جو از تو، و درست جلوه دادن مخالفت خود با وحى و رسالت، چاره اى بينديشند.

امّا بباو پاره اى منظور اين است كه آنان از راه راست انحراف جسته و از اسلام و قرآن به بيراهه رفته و گمراه شده اند و راهى به سوى آن ندارند.

/ سوره اسراء / آيه هاى 57 - 49

49 . وَ قالُوا ءَ اِذا كُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً ءَ اِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً.

50 . قُلْ كُونُوا حِجارَةً اَوْ حَديداً.

51 . اَوْ خَلْقاً مِمّا يَكْبُرُ فى صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنا قُلِ الَّذى فَطَرَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ اِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى اَنْ يَكُونَ قَريباً.

52 . يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلاَّ قَليلاً.

53 . وَ قُلْ لِعِبادى يَقُولُوا الَّتى هِىَ اَحْسَنُ اِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ اِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْاِنْسانِ عَدُوّاً مُبيناً.

54 . رَبُّكُمْ اَعْلَمُ بِكُمْ اِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ اَوْ اِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ ما اَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكيلاً.

55 . وَ رَبُّكَ اَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيّينَ عَلى بَعْضٍ وَ اتَيْنا داوُدَ زَبُوراً.

56 . قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْويلاً.

57 . اُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ اَيُّهُمْ اَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ اِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً.

ترجمه

49 - و [شرك گرايان ] گفتند: آيا هنگامى كه [مرديم و به ]استخوان هايى [پوسيده تبديل ] شديم و از هم پاشيديم، با آفرينشى نوين برانگيخته خواهيم شد؟

50 - [هان اى پيامبر!] بگو: شما سنگ باشيد يا آهن...

51 - يا آفريده اى از آنچه به فكر شما بزرگ جلوه مى كند، [باز هم پس از مرگ زنده خواهيد شد]. آنگاه خواهند گفت: چه كسى ما را [به زندگى جديد] باز مى گرداند؟! بگو: همان كسى كه نخستين بار شما را پديد آورد. سپس سرهاى خود را [به نشان تمسخر] در برابر تو مى جنبانند و مى گويند: اين [بازگشت ] چه زمانى خواهد بود؟ بگو: شايد كه نزديك باشد.

52 - همان روزى كه شما را فرا مى خواند، آنگاه با ستايش او [وى ]را پاسخ مى گوييد و مى پنداريدكه جز اندكى [در اين جهان ]درنگ ننموده ايد.

53 - و به بندگان من بگو: آنچه را كه نيكوترين [گفتار] است بگويند، [و به زبان آورند] چراكه شيطان [با سخنان زشت،] ميان آنان تباهى [و آشوب ] مى افكند. بى گمان شيطان براى انسان دشمنى آشكار است.

54 - پروردگارتان به [حال و عملكرد] شما داناتر است؛ اگر بخواهد بر شما مى بخشايد، يا اگر بخواهد شما را عذاب مى كند و تو را [اى پيامبر] بر آنان نگهبان [و كارساز ]نفرستاده ايم.

55 - و پروردگارت به هركه در آسمان ها و زمين است داناتر است، و به يقين ما برخى از پيام آوران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم، و به داوود زبور را ارزانى داشتيم.

56 - بگو: كسانى را كه جز او [خداى خويشتن ] پنداشته ايد، بخوانيد، امّا [خواهيد ديد كه ] نه بر طرف ساختن گزند [و زيان ]از شما را [در توان و ]در دست دارند و نه [تغيير و] دگرگونى را، [تا عذاب شما را بردارند و يا به شما نعمت ارزانى دارند].

57 - آن كسانى را كه [شرك گرايان به خدايى ] مى خوانند، خود به سوى پروردگارشان وسيله [تقرّب ] مى جويند [تا دريابند] كه كدامين آنان [به خداى يكتا ]نزديك ترند؛ و به بخشايش او اميد مى دارند و از عذاب وى مى ترسند؛ چراكه عذاب پروردگارت ترسيدنى است.

نگرشى بر واژه ها

«رفات»: اين واژه به مفهوم هر چيز شكسته شده، فرسوده، متلاشى شده و پوسيده آمده است؛ و واژه هايى بر اين وزن، همچون: «حطام»، «تراب»، «دقاق» همين گونه اند.

به باور پاره اى «رفات» به مفهوم چيزى كوبيده و نرم شده است.

«انغاض»: به مفهوم بلند كردن و حركت دادن سر، و به فرود آوردن آن آمده است.

«وسيله»: نزديكى و قربت.

«زجاج» مى گويد: سه واژه «وسيله»، «سؤال» و «طلب» به يك مفهوم آمده اند.

تفسير

روز رستاخيز آمدنى است.

از آنجايى كه در آيات پيشين از رستاخيز و زنده شدگان مردگان سخن رفت، اينك ضمن بيان انكار رستاخيز از سوى شرك گرايان، به پاسخ پندارهاى آنان پرداخته و روشنگرى مى كند كه رستاخيز آمدنى است، پس در آن ترديد روا مداريد. نخست در اين مورد مى فرمايد:

وَ قالُوا ءَ اِذا كُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً ءَ اِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدَيداً.

و كفرگرايان گفتند: هنگامى كه ما مرديم و به استخوان هايى پوسيده تبديل شديم، آيا آفرينشى جديد خواهيم داشت؟ به باور «ابن عباس» واژه «رفات» به مفهوم «غبار» است؛ امّا به باور «مجاهد» به مفهوم «خاك» آمده است.

آيه شريفه به صورت پرسشى آغاز مى گردد، امّا هدف شرك گرايان نه پرسش، كه انكار معاد و زنده شدن مردگان مى باشد، و منظور آيه اين است كه: و كفرگرايان مى گفتند: آيا پس از آنكه مرديم و بدن ما متلاشى گرديد و خاك شديم، دگرباره از نو آفريده خواهيم شد؟

در پاسخ آنان قرآن شريف روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى كند و مى فرمايد:

قُلْ كُونُوا حِجارَةً اَوْ حَديداً.

هان اى محمد صلى الله عليه وآله! به آنان بگو: شما هرچه در توان داريد تلاش كنيد كه با زنده شدن مردگان و فرارسيدن رستاخيز مخالفت ورزيد و خود به سراى آخرت باز نگرديد، اگر مى توانيد در اين راه به سختى سنگ و صخره، يا استوارى و پايدارى آهن باشيد... امّا بدانيد كه باز هم آفرينش جديدى خواهد بود و خدا شما را زنده خواهد ساخت.

در سوّمين آيه مورد بحث مى افزايد:

اَوْ خَلْقاً مِمّا يَكْبُرُ فى صُدُورِكُمْ

يا اگر مى توانيد به پديده اى بزرگ تر و سخت تر از سنگ و آهن يا هر چه كه خود مى دانيد تبديل شويد، امّا بهوش باشيد كه به هر صورت، از قلمرو قدرت بى كران خدا بيرون نخواهيد رفت؛ سرانجام رستاخيز فرامى رسد و شما به خواست و قدرت او زنده خواهيد شد.

گفتنى است كه خدا در اين دو آيه نكته مورد نظر را در قالب فرمان بيان مى كند تا تفكّرانگيزتر باشد.

به باور «سعيد بن جبير» و «ابن عباس»، منظور از پديده اى كه سخت تر و بزرگ تر است، خود مرگ مى باشد، و آيه روشنگرى مى كند كه اگر شما خود مرگ هم باشيد، سرانجام آفريدگار هستى شما را مى ميراند، اين بيان به خاطر آن است كه در نظر فرزندان انسان، چيزى بزرگ تر و هولناك تر از مرگ نيست.

امّا به باور «مجاهد» منظور آسمان ها و زمين و كوه هاست.

فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنا

هنگامى كه در پاسخ انكار معاد از سوى شرك گرايان، اين حقيقت را به آنان بگويى، خواهند گفت: چه كسى پس از مرگ، ما را زندگى نوين مى بخشد و باز مى گرداند؟

قُلِ الَّذى فَطَرَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ

هان اى پيامبر! به آنان بگو: همان قدرت بى كرانى كه شما را نخستين بار آفريد و از نيستى لباس هستى بر اندامتان پوشاند.

روشن است كه وقتى كسى مى تواند چيزى را از نيستى به هستى آورد - اگر قدرتش باقى باشد - برايش آسان تر است كه همان پديده را پس از مرگ و فنا از نو پديد آورد و بسازد، چراكه اختراع و ابتكار هر چيزى از تكرار آن دشوارتر است.

قرآن بدين دليل اين نكته را در پاسخ آنان آورده است كه شرك گرايان، بر اين واقعيت گواهى مى دادند و باور داشتند كه خداى آنان را آفريده است.

فَسَيُنْغِضُونَ اِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ

امّا شرك گرايان، باز هم از روى تعجّب و تمسخر و حق ناپذيرى سرهاى خود را تكان مى دهند و حقيقت را نمى پذيرند.

وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ

و پس از اين همه مى پرسند: اى پيامبر! اين رستاخيز چه زمانى فراخواهد رسيد؟

قُلْ عَسى اَنْ يَكُونَ قَريباً.

در پاسخ آنان بگو: ممكن است نزديك باشد، چراكه هرچه آمدنى است و ترديدناپذير مى باشد، دور نيست.

«حسن» در اين مورد مى گويد: رستاخيز آنقدر نزديك است كه گويى تو هرگز ديده به اين جهان نگشوده اى، و گويى در سراى آخرت هستى.

هان اى استخوان هاى پوسيده!

اينك به ترسيم برخى نشانه ها و ويژگى هاى روز رستاخيز پرداخته و مى فرمايد:

يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجيبُونَ بِحَمْدِهِ

هان اى شرك گرايان! چه مى پنداريد؟ شايد روزى كه خدا به وسيله فرشتگان شما را از گورهاى خويش به سوى صحراى محشر فرا خواند و همه در آستانه رستاخيز قرار گيريد، نزديك باشد.

اين بازگشت به سوى خدا و زندگى نوين، هنگامى است كه براى نخستين بار، در «صور اسرافيل» دميده مى شود، و آنگاه فرشتگان ندا مى دهند كه:

هان اى استخوان هاى پوسيده!

هان اى پوست هاى خاك شده! به حال نخست باز گرديد و برخيزيد!

و شما با دلهره و نگرانى وصف ناپذيرى اين فراخوان را پاسخ مثبت مى دهيد و زبان به ستايش خداى يكتا مى گشاييد و به زندگى نوين باز مى گرديد.

به باور برخى منظور اين است كه: شما در حالى اين فراخوان را پاسخ مثبت مى گوييد كه با همه وجود اعتراف مى كنيد كه ستايش تنها از آن خداست كه مردم را آفريده و به آنان نعمت ارزانى داشته است. آرى آن روز شما نمى توانيد اين حقيقت را انكار نماييد، چراكه آنجا سراى معرفت و حقيقت است.

و «سعيد بن جبير» بر آن است كه: آنان در آستانه رستاخيز از گورها برمى خيزند و مى گويند: پروردگارا، تو پاك و منزّهى و ستايش و سپاس از آن توست؛ امّا اين ايمان و ستايش خدا ديگر براى شرك گرايان سودبخش نيست.

وَ تَظُنُّونَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلاَّ قَليلاً.

و مى پنداريد كه درنگ و توقف شما در دنيا كوتاه بوده است، چراكه اين تغيير و تحوّل بسيار سريع روى مى دهد.

به باور «حسن» منظور اين است كه: آنان دوران زندگى و توقّف خودشان را در دنيا كوتاه مى شمارند، چراكه مدت توقف خود در سراى آخرت را بسيار طولانى مى نگرند و اينجا را در مقايسه با آنجا بسيار كوتاه مى بينند.

امّا به باور پاره اى از مفسّران، روى سخن در اين آيه شريفه با مردم با ايمان است، نه شرك گرايان؛ زيرا مردم با ايمان هستند كه دعوت خدا را پاسخ مى دهند و او را ستايش مى كنند و در برابر نعمت بخشى و احسان او، ذات پاكش را پاك و منزه مى شمارند و مى ستايند؛ و بدان جهت كه دوران «برزخ» را در نعمت و لطف خدا، خوش و شادمان سپرى كرده و رنج و عذابى نديده اند، آن دوران را كوتاه مى شمارند، چرا كه روزگار شادى و نشاط هرچه طولانى باشد كم مى نمايد.

بهترين و شايسته ترين شيوه در قلمرو گفتار و كردار

پس از پاسخگويى به پندارهاى شرك گرايان در مورد روز رستاخيز و زنده شدگان مردگان، اينك قرآن روشنگرى مى كند كه بندگان خدا بايد بهترين و شايسته ترين راه و رسم و گفتار و كردار را، در زندگى راه و رسم و شيوه گفتار خود قرار دهند.

به باور «كلبى» آيه اى كه در آستانه آن قرار داريم در مورد شيوه برخورد با شرك گرايان فرود آمده است، چرا كه آنان در مكّه ياران پيامبر را مورد اذيّت و آزار قرار مى دادند، از اين رو مردم با ايمان از پيامبر اجازه پيكار با آنان را مى خواستند، پيامبر مى فرمود: در اين مورد فرمانى نرسيده است.... در آن شرايط بود كه فرشته وحى فرود آمد و اين آيه را آورد كه:

وَ قُلْ لِعِبادى يَقُولُوا الَّتى هِىَ اَحْسَنُ

هان اى پيامبر! به بندگانم بگو: گفتار و كردارى را براى زندگى برگزينيد كه بهترين شيوه باشد.

در آيه شريفه، تعبير زيباى «عبادى» (بندگانم)، به خاطر بزرگداشت مردم با ايمان آمده و منظور اين است كه: به مردم با ايمان بگو...، امّا برخى بر آنند كه منظور همه افراد مكلّف هستند.

در تفسير آيه شريفه چهار نظر آمده است كه به يكديگر نزديكند:

1 - به باور برخى منظور اين است كه هان اى پيامبر! به بندگانم فرمان ده كه بهترين سخن را بر زبان آورند. و بهترين و شايسته ترين گفتار و كلام گواهى بر يكتايى خدا و رسالت پيامبر اوست.

2 - امّا به باور «حسن» منظور اين است كه: به آنان بگو: يكديگر را به آنچه خدا فرمان داده است فرا خوانند و از آنچه هشدار داده است، هشدار دهند و باز دارند.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: به آنان بگو: با شايسته ترين گفتار با هم سخن گويند و در حق يكديگر دعا كنند...

4 - و «ابو مسلم» مى گويد: منظور اين است كه، به بندگانم بگو: هنگامى كه گفتار و دعوت تو و سخنان شرك گرايان را مى شنوند، آنچه شايسته تر و زيبنده تر است بر زبان آورند و از آنچه زيباتر و نيكوتر است پيروى نمايند.

آيه مورد بحث، نظير اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه...(49)

پس بندگانم را به بهشت پر طراوت و زيبا نويد ده! همان كسانى كه گفتار درست و نادرست را مى شنوند و آنگاه از بهترين آنها پيروى مى كنند؛ اينان هستند كه خدا راهشان نموده و اينانند كه خردمندانند.

اِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ

چراكه اگر زيباترين شيوه گفتار و كردار را وانهند، شيطان در ميان آنان تباهى مى كند و آنان را به دشمنى با هم برمى انگيزد.

اِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْاِنْسانِ عَدُوّاً مُبيناً.

چراكه شيطان همواره دشمن سرسخت آدم و فرزندان اوست.

تنها بايد به او اميد بست

در ادامه سخن در اين مورد روى سخن را به هر دو گروه نموده و مى فرمايد:

رَبُّكُمْ اَعْلَمُ بِكُمْ

پروردگار شما به انديشه ها و نيت هاى شما داناتر و از حال شما آگاه تر است، و با شما بر اساس حكمت و مصلحت رفتار نموده و به تدبير امور و شئون شما خواهد پرداخت.

اِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ اَوْ اِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ

به باور «جبايى» منظور اين است كه، آفريدگار هستى است كه مالك و فرمانرواى بخشش و عذاب است، بنابراين بايد به او اميد بست و از او حساب برد.

امّا به باور «حسن» منظور اين است كه: اگر او بخواهد، با پذيرش توبه شما، بر شما مى بخشايد و رحمت مى آورد و اگر بخواهد، به خاطر پافشارى شما بر گناه، كيفر و عذابش را بر شما فرو مى فرستد.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه، اگر بخواهد بر شما رحمت مى آورد، و از مكّه و از اذيّت و استبداد شرك گرايان شما را نجات مى بخشد و اگر بخواهد آنان را بر شما چيره مى سازد تا كيفرتان كنند.

امّا از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: اگر بخواهد و شايسته بداند به فضل و كرم خويش بر شما رحمت مى آورد و اگر هم بخواهد بر اساس عدالت شما را كيفر مى كند.

به نظر مى رسد آخرين ديدگاه بهتر از ديگر ديدگاه ها باشد.

در ادامه آيه روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:

وَ ما اَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكيلاً.

و ما تو را به عنوان مراقب و نگهبان آنان نفرستاديم، خواه ايمان آورند و يا از پذيرش ايمان و تقوا سر باز زنند.

به بيان ديگر، تو در برابر عملكرد آنان بازخواست نخواهى شد، چراكه تو را به اين عنوان فرستاديم كه آنان را به سوى حق و عدالت فراخوانى و روشن ساختيم كه اگر ايمان بياورند به سود خود آنان است و اگر حق ستيزى پيشه سازند تو مسؤول عملكرد آنان نيستى، چراكه سرزنش كار نادرست آنان متوجّه خود آنان است.

دانش بى كران خدا

در هفتمين آيه مورد بحث، در اشاره به علم بى كران آفريدگار هستى مى فرمايد:

وَ رَبُّكَ اَعْلَمُ بِمَنْ فى السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ

و پروردگارت به حال همه كسانى كه چون فرشتگان در آسمان هايند و يا بسان پيامبران در زمين اند، داناتر است.

به باور پاره اى منظور اين است كه خدا فرشتگان و پيامبران را به دلخواه آنان برنگزيده بلكه به خاطر آگاهى از باطن آنان و لياقت و برازندگى و شايستگى آنان، آنها را برگزيده است.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه، خدا به حال و درون مردم داناتر است، از اين رو آنان را در سيما و سيرت و رزق و روزى گوناگون آفريده است، و او پيامبران را نيز بر يكديگر برترى بخشيده است.

وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيّينَ عَلى بَعْضٍ

پيامبران نيز اگر چه در پرفرازترين مرحله ايمان و آراستگى به ارزش هايند، امّا آنان نيز از نظر مقام متفاوتند و برخى بر برخى ديگر برترى دارند، چرا كه درجه اعجاز، ثواب و پاداش، و كتاب و پيام برخى از ديگرى برتر است.

آرى از آنجايى كه خدا به باطن پديده ها و درون انسان ها از همگان داناتر و آگاه تر است، وجود گرانمايه پيامبر را به رسالت برگزيد و او را بر ديگر پيامبران برترى بخشيد، درست همان گونه كه ميان ديگر پيامبران نيز امتياز و نشانه و تفاوت قرار داد.

براى نمونه، خدا بر حضرت ابراهيم آتش شعله ور را سرد و سلامت فرمود؛ براى حضرت داود، آهنى سخت را نرم ساخت؛ به سليمان حشمت و فرمانروايى شگفت انگيز ارزانى داشت؛ با موسى سخن گفت و او را همسخن خويش قرار داد؛ و به پيامبر گرامى امتيازاتى بى نظير ارزانى داشت و او را آخرين و برترين پيامبران خويش اعلان كرد.

وَ اتَيْنا داوُدَ زَبُوراً.

و ما به «داوود» زبور را ارزانى داشتيم.

«حسن» در اين مورد آورده است كه: هر كتاب آسمانى «زبور» است امّا اين نام، به كتاب داود اختصاص يافته است، درست همان گونه كه با وجود آسمانى بودن همه كتاب هاى آسمانى و ميزان حق و باطل و جداسازنده بودن همه آنها، واژه «فرقان» را به قرآن اختصاص مى دهد و آن را جدا سازنده حق و باطل اعلان مى كند.

«زجاج» مى گويد: خدا بدان دليل در آيه مورد بحث از زبور و داود سخن به ميان آورد كه براى شرك گرايان روشن سازد كه شما نبايد برترى محمد صلى الله عليه وآله و فرود قرآن بر او را انكار كنيد، چراكه ما به داوود نيز وحى كرديم و زبور را براى او فرستاديم.

دگرباره روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند و به او فرمان مى دهد كه:

قْلُ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ

هان اى پيامبر به اين شرك گرايان بگو: اين خدايان دروغين و خودساخته اى را كه جز خداى يكتا، خداى خود مى پندارند، بخوانيد تا رنج ها و زيان ها را از شما دور ساخته و حال شما را نيكو سازند؛

فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْويلاً.

امّا بدانيد كه آنها هيچ قدرت و توانى ندارند، نه مى توانند رنج و زيانى را از شما دور سازند و نه با ايجاد دگرگونى مطلب حال و روزتان را نيكو سازند.

به بيان ديگر، آنها نه مى توانند قحطى را به فراوانى تبديل سازند و نه نياز و بيمارى را به بى نيازى و تندرستى.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آنها نمى توانند زيان و رنج شما را به ديگرى انتقال دهند، و چون نمى توانند و ناتوان و درمانده اند در خور پرستش نيستند.

به باور «حسن» و «ابن عباس» منظور از واژه «من دونه» در آيه شريفه، فرشتگان، «مسيح» و «عزير» مى باشند، چراكه شرك گرايان و يهود و نصارى، فرشتگان و «مسيح» و «عزير» را به خدايى گرفته بودند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور «جنّيان» مى باشند، چراكه گروهى از «عرب» «جنيّان» را خدا مى پنداشتند و مى پرستيدند.

«ابن مسعود» مى گويد همين «جنّيان» نيز به خداى يكتا ايمان آوردند، امّا آن گمراهان دست از پرستش نارواى خود برنداشتند.

به باور «جبايى» در آخرين آيه مورد بحث، قرآن سخن را متوجّه پيامبران و فرستادگان خدا - كه در دو آيه پيش از آنان سخن رفت - مى سازد و مى فرمايد:

اُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ

آنان هستند كه مردم را به سوى پروردگارشان مى خوانند و از راه فرمانبردارى او و انجام كارهاى شايسته در انديشه تقرّب به او و به دست آوردن مقام و منزلت معنوى مى باشند.

اَيُّهُمْ اَقْرَبُ

تا روشن شود كه كدامين آنان به خدا نزديك تر و در پيشگاه او مقام بلندترى دارند.

به بيان ديگر منظور اين است كه پيامبران با مقام والا و موقعيت بلندى كه در بارگاه خدا دارند، جز خداى يكتا را نمى پرستند و جز در راه تقرّب به بارگاه او نمى كوشند. بنابراين پرستش خداى يكتا و فرمانبردارى از او و نفى و ترك پرستش هاى ذلّت بار براى شما مردم ضرورى تر و لازم تر است. و بدين سان آيه شريفه مردم را به پيروى از پيامبران و اقتداى به آنان تشويق مى كند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: فرشتگانِ خدا و «مسيح» و «عزير» كه شما آنان را خداى خويش مى خوانيد، خود بندگان فرمانبردار خدايند و مى كوشند كه از راه عبادت و اطاعت خدا، به بارگاه او نزديك شوند، يا اينكه هركدام مى خواهند دريابند كه كدامين آنان به بخشايش خدا و رحمت او و پاسخگويى به دعوتش نزديك ترند.

وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ

و با اين همه آنان براى خود طلب آمرزش نموده و در برابر فرمانبردارى از خدا به رحمت و بخشايش او اميد مى دارند.

وَ يَخافُونَ عَذابَهُ

و در برابر نافرمانى خدا از او مى ترسند و فرمانبردارانه راه بندگى خدا را مى پويند.

اِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً.

چراكه عذاب پروردگارت به گونه اى سخت و دشوار است كه همه خردمندان بايد از آن بپرهيزند. گفتنى است كه در مورد معنا و مفهوم «وسيله» در سوره مائده بحث شد.

پرتوى از آيات

در آياتى كه گذشت به دو نكته درس آموز و سازنده ديگر به طور فشرده مى نگريم:

الف: رستاخيز و سه پرسش انكارگران

از آيات 49 تا 52 اين سوره مباركه - كه سخن از ترديدناپذير بودن رستاخيز در آنها به ميان آمده است - قرآن منطق انكارگران رستاخيز و مهم ترين اشكال و ايراد آنان در اين مورد را طرح مى كند و از پى آن به پاسخ آنان مى پردازد كه درس آموز است:

1 - آيا آفرينش جديدى خواهد بود؟

نخستين سخن انكارگران رستاخيز اين است كه آيا پس از اينكه ما جهان را به درود گفتيم و استخوان هاى ما به خاك تبديل گرديد و از هم متلاشى شد، به راستى آفرينش تازه اى براى حسابرسى و پاداش و كيفر در كار خواهد بود؟ اين بسيار بعيد و دور از نظر مى نمايد؛ انسان نمى تواند باور كند كه استخوان هاى پوسيده كه به گرد و غبار و خاك تبديل شده است دگرباره لباس هستى بپوشد و به صورت انسانى كامل جلوه كند! آرى استخوان هاى پوسيده كجا و انسان هاى خردمند و توانا و داراى نعمت هاى گوناگون كجا، اين بسيار دور به نظر مى رسد! وَ قالُوا ءَ اِذا كُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً ءَ اِنّا لَمَبْعُوثُونَ...

چرا امكان پذير نباشد؟

در مورد دور از امكان بودن رستاخيز، قرآن شريف به پاسخ مى پردازد و مى فرمايد: اى پيامبر به آنان بگو رستاخيز قطعى و ترديدناپذير است و همه شما زنده خواهيد شد، خواه به خاك و غبار تبديل شده باشيد يا استخوان هاى پوسيده و متلاشى شده.

اين كه چيزى نيست، اگر به آهن و فولاد و صخره و كوه هم تبديل گرديد، و يا به صورت هرچيزى كه به نظر شما دورتر از زندگى و زنده شدن مى رسد درآييد، و اگر به خود مرگ هم تبديل گرديد باز هم زنده خواهيد شد؛ چراكه اين كار براى آفريدگار تواناى هستى آسان است. قُلْ كُونُوا حِجارَةً اَوْ حَديداً...

2 - چه كسى زنده مى سازد و رستاخيز را پديد مى آورد؟

اين بخش ديگرى از منطق انكارگران معاد، و در حقيقت دومين ايراد آنان است.

آنان مى گويند اگر بپذيريم كه فرا رسيدن معاد و زنده شدن مردگان امكان پذير است، تازه جاى اين پرسش است كه كدامين قدرت مى تواند زندگى را دگرباره پديد آورد و ما را بازگرداند؟

فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنا؟

همو كه نخستين بار شما را پديد آورد

در پاسخ اين پرسش نيز قرآن پاسخى جالب و دلنشين و تفكّر انگيز دارد، پاسخى كه قانع كننده و زيبا و دلپذير است.

قرآن به پيامبر فرمان مى دهد كه در پاسخ آنان بگو: همان كسى دگرباره زندگى را پديد مى آورد و رستاخيز را برپا مى كند كه نخستين بار شما را پديد آورد. مگر نه اينكه شما پيش از آفرينش خويش مشتى خاك بوديد، اگر براى خدا آسان بود كه شما را پديد آورد، چرا بار دوّم آسان نباشد؟ مگر نه اينكه تكرار هر كارى از ابتكار و ابداع آن آسان تر است؟

قُلِ الَّذى فَطَرَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ...

3 - رستاخيز كى فرا خواهد رسيد؟

سومين ايراد انكارگران اين بود كه بسيار خوب؛ اين رستاخيز چه زمانى خواهد بود؟ و كى فراخواهد رسيد؟ وَ يَقُولُونَ مَتى هُوَ...

به بيان ديگر آنان مى خواستند اين پرسش را طرح كنند كه يك واقعيت بسيار دور چه اثرى در زندگى ما مى تواند داشته باشد؟ و چه نقشى در انديشه و عقيده، اخلاق و رفتار، گفتار و نوشتار، اقتصاد و اجتماع ما ايفا مى كند؟

رستاخيز نزديك است

و در پاسخ اين پرسش نيز قرآن روشنگرى مى كند كه اى پيامبر بگو شايد روز رستاخيز و فرارسيدن آن نزديك باشد، و شما با عملكرد زشت و زيبا، درست و نادرست، عادلانه و ظالمانه و انسانى و غير انسانى خويش روبه رو گرديد، آنگاه در بارگاه خدا چه پاسخى خواهيد داشت؟

آن روزى كه به اندازه ذره اى نيك و بد پاى حساب انسان گذاشته مى شود و انسان در برابر عمر، جوانى، استعدادها، نعمت ها، امكانات و عملكردها بازخواست خواهد شد.

با اين بيان بايد از اينجا براى آنجا و آن روز چاره انديشى كرد؛ و اين همان نقش ايمان به رستاخيز در زندگى است. قُلْ عَسى اَنْ يَكُونَ قَريباً...

ب: برخورد زيبا و شايسته با دوست و بيگانه

برخى سياست ها و جريان ها در دنياى اسلام به گونه اى است كه گويى دين و دين باورى و ديندارى برانگيزاننده انسان به سوى نفى و طرد و تخريب و درگيرى و تجاوز به حدود و حقوق ديگران است، درحالى كه اسلام از سويى همه شيوه هاى زشت و ظالمانه را، در قلمرو گفتار و انديشه و عملكرد نفى مى كند و مردود اعلام مى دارد، و از سوء ظن و بدگمانى نسبت به بندگان خدا گرفته تا غيبت، تهمت، برچسب زدن، لقب هاى ناروا و زشت تراشيدن، تكفير، تفسيق، اذيت و آزار، اهانت و تحقير، دشنام و گفتار زشت، دروغ و فريب، همه و همه را تحريم مى كند و از دگر سو، به صلح و صفا و مهر و ديگردوستى فرا مى خواند، كه يك نمونه جالب آن همين آيه شريفه است كه خدا به پيامبرش فرمان مى دهد كه اى پيامبر به بندگانم بگو گفتارى را بر زبان آورند كه بهترين و شايسته ترين گفتارهاست.

وَ قُلْ لِعِبادى يَقُولُوا الَّتى هِىَ اَحْسَنُ...(50)

و بدين سان قرآن مردم را به بهترين سخنان از نظر محتوا، شايسته ترين سخنان از نظر قالب الفاظ و واژه ها، زيباترين شيوه از نظر طرز گفتار و بيان، برازنده ترين سبك در دعوت به ارزش هاى اخلاقى و انسانى، فرمان مى دهد و بدگويى و زشت گويى را از راه هاى نفوذ شيطان و وسوسه هاى آن عنوان مى دهد.