تفسير مجمع البيان جلد ۱۶

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۵ -


/ سوره مريم / آيه هاى 40 - 36

36 . وَ اِنَّ اللَّهَ رَبّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُّسْتَقيمٌ.

37 . فَاخْتَلَفَ الْاَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذينَ كَفَروُا مِنْ مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظيمٍ.

38 . اَسْمِعْ بِهِمْ وَ اَبْصِرْ يَوْمَ يَاْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فى ضَلالٍ مُّبينٍ.

39 . وَ اَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ اِذْ قُضِىَ الْاَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ.

40 . اِنّا نَحْنُ نَرِثُ الْاَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ اِلَيْنا يُرْجَعُونَ.

ترجمه

36 - و [آنگاه مسيح افزود:] بى گمان خدا پروردگار من و پروردگار شماست، بنابراين [تنها] او را بپرستيد [و براى او همتا نگيريد. ]اين راهى راست [و بى انحراف ] است.

37 - امّا [با اين وصف برخى ] گروه ها از ميان آنان [كه خود را پيرو و دوستدار مسيح مى پنداشتند، در مورد او و دعوت توحيدى اش ] به كشمكش پرداختند؛ پس واى بر آنان كه كفر ورزيدند از حضور روز بزرگ [رستاخيز]!

38 - آن روز كه نزد ما مى آيند چه شنوا و بينا هستند! امّا بيدادگران امروز [و در اين زندگى دنيا] در گمراهى آشكارند.

39 - و [تو اى پيامبر!] آنان را كه [اينك ] در غفلتى [مرگبارند] و ايمان نمى آورند، از روز حسرت [و دريغ ] - آنگاه كه كار به پايان مى رسد - هشدار ده!

40 - اين ما هستيم كه زمين و هركه را بر آن است به ارث مى بريم؛ و [آنان ]تنها به سوى ما بازگردانده خواهند شد.

تفسير

روز حسرت و دريغ بيدادگران

در نخستين آيه مورد بحث سخن از توحيدگرايى و يكتاپرستى است و مى فرمايد:

وَ اِنَّ اللَّهَ رَبّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ

و بى گمان خداى يكتا پروردگار من و پروردگار شماست، پس تنها او را بپرستيد.

پاره اى همزه «ان اللّه» را مفتوح خوانده اند. كه در اين صورت در تفسير آن چهار نظر آمده است:

1 - به باور «ابو عمرو» منظور اين است كه: خدا فرمان داده است كه او پروردگار من و پروردگار شماست پس تنها او را بپرستيد.

2 - امّا به باور پاره اى به سخن «عيسى» پيوند دارد و منظور اين است كه: خدا به من سفارش كرده است كه او پروردگار من و پروردگار شماست.

3 - به باور «فرّاء» منظور اين است كه مى فرمايد: اين است «عيسى بن مريم» و اين است كه خدا پروردگار من و پروردگار شماست.

4 - و به باور پاره اى منظور اين است كه: بدان دليل كه خدا پروردگار شماست او را بپرستيد.

امّا در صورتى كه همزه را طبق قرائت موجود و مشهور مكسور بدانيم در اين صورت نيز دو نظر آمده است:

1 - ممكن است آيه مورد بحث به آيه «انّى عبداللَّه...» پيوند بخورد، و منظور اين باشد كه: بى گمان خدا پروردگار من و پروردگار شماست؛ پس تنها او را بپرستيد.

2 - و نيز ممكن است آغاز سخن و كلام حق باشد.

هذا صِراطٌ مُّسْتَقيمٌ.

اين است راه راست و بى انحراف كه بايد هماره در آن گام سپاريد.

و به باور پاره اى منظور اين است كه: آنچه خدا به من وحى فرموده و آنها را به شما رساندم، همان دين درست و آيين راست و بى انحراف خداست.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَاخْتَلَفَ الْاَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ

امّا با همه سفارش هاى «مسيح» در مورد يكتاگرايى و يكتاپرستى، پس از او گروه ها از ميان پيروانش به كشمكش پرداختند و هر گروه راهى در پيش گرفت و درگيرى ها و كشمكش هاى مذهبى پديد آمد.

منظور از كشمكش هاى مذهبى اين است كه هر گروهى باور و برداشتى بر خلاف گروه ديگر داشته باشد و بر آن تعصب ورزد.

و واژه «احزاب» نيز جمع «حزب»، به مفهوم گروهى است كه داراى مرام و مسلك خاصى باشد.

به باور قتاده و مجاهد منظور آيه شريفه اين است كه، پس از او گروه هاى اهل كتاب در مورد شخصيّت «عيسى» دستخوش كشمكش شدند؛ گروهى كه به مسيحيان «يعقوبيه» شهرت يافتند، او را خدا اعلان كردند، و گروهى كه به «نسطوريه» معروف شدند او را پسر خدا عنوان دادند، و گروه ديگرى كه عنوان «اسرائيليه» داشتند او را اقنوم سوم خواندند.

امّا مردم مسلمان و گروهى از مسيحيان كه بر باور و عقيده درست خويش استوارى نشان دادند، او را بنده راستين خدا و پيامبر برگزيده او شناختند، چرا كه آن حضرت خويشتن را اين گونه وصف فرمود.

گفتنى است كه «من» در آيه شريفه، به باور پاره اى زايد است و مفهوم آيه اين است: پس از او در ميان گروه ها كشمكش پديدار گرديد...

فَوَيْلٌ لِّلَّذينَ كَفَروُا مِنْ مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظيمٍ.

در تفسير اين فراز دو نظر است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه، آن كسانى كه در مورد «مسيح» به خدا و پيامبر او كفر ورزيدند، هنگامى كه در روز رستاخيز و در صحراى هراس انگيز محشر حضور يابند، دچار عذابى سخت و دردناك خواهند شد.

و بدان دليل روز رستاخيز، روز بزرگ وصف شده است، كه هراس و وحشت آن روز بسيار است.

2 - امّا به باور گروهى ديگر منظور آيه اين است كه، پس واى به حال آنان كه در روز رستاخيز رسوا خواهند شد.

در سوّمين آيه مورد بحث در ترسيم گوشه اى از حال و روز آنان مى فرمايد:

اَسْمِعْ بِهِمْ وَ اَبْصِرْ يَوْمَ يَاْتُونَنا

آن روز كه نزد ما مى آيند چه شنوا و بينا هستند.

اين ترجمه آيه است، امّا در تفسير آن دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه، اين كفرگرايانى كه در اين جهان گوش شنوا و چشم بينا براى شنيدن و دريافت حق ندارند، در روز رستاخيز كه نزد ما مى آيند چشم و گوششان باز مى شود و همه حقايق را مى شنوند و مى بينند.

در تأييد اين بيان، در آيه ديگرى مى فرمايد: ...فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد.(199) امّا پرده ات را از برابر ديدگانت برداشتيم و ديده ات امروز تيز است و خوب مى بيند.

2 - امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه: هان اى پيامبر! آنان را بشنوان و به آنان نشان ده و برايشان روشنگرى نما كه در روز رستاخيز از راه بهشت و پاداش پرشكوه خدا گمراه خواهند بود و به آنجا نخواهند رسيد.

وى مى افزايد: به نظر مى رسد كه منظور اين باشد كه: اى پيامبر! سرگذشت پيام آوران خدا را براى مردم بازگو نما ، تا آنان را بشناسند و ايمان آورند، چرا كه هر كس به خدا و پيامبرانش ايمان نياورد، در روز رستاخيز گمراه بوده و از پاداش پرشكوه خدا نوميد و محروم خواهد شد.

به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر مى رسد.

لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فى ضَلالٍ مُّبينٍ.

امّا بيدادگران اينك كه در اين جهان هستند و فرصت دارند، پيروى از هواى دل را بر مى گزينند و از راه حق و عدالت انحراف مى جويند.

با اين بيان منظور اين است كه اين بيدادگران در اين سرا به خاطر هواپرستى و خودكامگى كور و كر و نادانند، امّا در سراى آخرت بدان دليل كه پرده هاى غرور و غفلت و فريب و وسوسه كنار مى روند، دانا و بينا مى شوند.

در چهارمين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

وَ اَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ

هان اى پيامبر! اين كفرگرايان و ظالمان را از روز دريغ و حسرت بترسان. از روزى كه گناهكاران دريغ مى دارند كه چرا كارهاى شايسته انجام ندادند، و بر اساس حق و عدالت زندگى نكردند. و مردم شايسته كردار افسوس مى خورند كه چرا كارهاى شايسته بيشترى انجام ندادند تا به مقام والاتر و پاداش پرشكوه ترى برسند. آرى اينان را از آن روز هشدار ده!

پاره اى برآنند كه آن روز، تنها كسانى كه در خور كيفرند، به حسرت و افسوس مرگبار گرفتار خواهند شد.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند فرمود: هنگامى كه بهشتيان و دوزخيان، وارد بهشت و دوزخ مى گردند، هر دو گروه را ندا مى دهند كه: هان كجاييد، بنگريد! و زمانى كه همه آنها نگريستند، مرگ را در برابر ديدگان آنان مجسّم مى سازند و پس از اينكه هر دو گروه آن را شناختند، به فرمان خدا و خواست او قانون مرگ را نابود مى سازند و از پى آن ندايى طنين افكن مى شود كه: هان اى بهشتيان! ديگر مرگى نخواهد بود و شما در بهشت پرطراوت و زيبا و در ميان نعمت هاى پرشكوه آن جاودانه خواهيد بود.

و به دوزخيان نيز ندايى طنين انداز مى شود كه، هان اى دوزخيان! آنجا نيز مرگى در كار نخواهد بود و شما نيز در عذاب دردناك دوزخ ماندگاريد.

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله پس از بيان اين روايت فرمود: اين است مفهوم: و انذرهم يوم الحسرة...

دو امام راستين حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام ضمن بيان اين روايت مى افزايند:

فيفرح اهل الجنة فرحاً لو كان احدٌ يومئذٍ ميتاً، لماتوا فرحاً و يشهق اهل النار شهقة لو كان احدٌ ميتاً لماتوا. (200)

بهشتيان با شنيدن آن نداى جانبخش به اندازه اى شادمان مى گردند كه اگر در آنجا قانون مرگ بود همه آنان از شادمانى مى مردند؛ و دوزخيان نگونبخت نيز به گونه اى فرياد دردآلود سر مى دهند كه اگر كسى در آنجا مى توانست بميرد، همه از ناراحتى جان مى سپردند.

اِذْ قُضِىَ الْاَمْرُ

آنگاه كه كار به پايان مى رسد و اميدها و آرزوها يكسره بر باد مى رود. چرا كه گروهى به بهشت پرطراوت و زيبا مى روند و گروهى به سوى دوزخ سرازير مى گردند.

به باور گروهى منظور اين است كه، آنگاه كه عمر اين جهان به پايان رسيده است و كسى به اين سراى فانى باز نمى گردد تا اشتباهات و كوتاهى ها را جبران كند.

پاره اى گفته اند: منظور اين است كه، آنگاه كه در ميان مردم بر اساس عدل و داد داورى مى گردد.

و به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه، آنگاه كه بر بهشتيان و دوزخيان حكم مى گردد كه هر كدام در ميان بهشت و دوزخ جاودانه خواهند بود.

وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ

آنان در اين جهان دستخوش غفلت و سرگرم كارهاى بيهوده اند و آخرت را فراموش ساخته اند.

وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ.

و به سراى آخرت ايمان نمى آورند.

در آخرين آيه مورد بحث در هشدارى تكان دهنده به همه بيدادگران قرون و اعصار مى فرمايد:

اِنّا نَحْنُ نَرِثُ الْاَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها

ما همه زمينيان را از روى زمين برمى داريم و برمى افكنيم، و خود به تنهايى وارث و صاحب زمين و هرآنچه بر آن است خواهيم بود، چرا كه ديگر كسى نمى ماند تا به ناروا ادّعاى فرمانروايى و اقتدار كند و يا در امور آن دست درازى نمايد و كارى انجام دهد.

وَ اِلَيْنا يُرْجَعُونَ.

و همه آنان پس از مرگ، سرانجام به سوى ما بازمى گردند و كسى جز ما در مورد آنان داورى و حكومت نخواهد كرد.

/ سوره مريم / آيه هاى 50 - 41

41 . وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ اِبْرهيمَ اِنَّهُ كانَ صِدّيقاً نَّبِيّاً.

42 . اِذْ قالَ لِاَبيهِ يا اَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنى عَنْكَ شَيْئاً.

43 . يا اَبَتِ اِنّى قَدْ جاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مالَمْ يَاْتِكَ فَاتَّبِعْنى اَهْدِكَ صِراطاً سَوِيّاً.

44 . يا اَبَتِ لا تَعْبُدِالشَّيْطانَ اِنَ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيّاً.

45 . يا اَبَتِ اِنّى اَخافُ اَنْ يَّمَسَّكَ عَذابٌ مِّنَ الَّرحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيّاً.

46 . قالَ اَراغِبٌ اَنْتَ عَنْ الِهَتى يا اِبْرهيمُ لَئنْ لَّمْ تَنْتَهِ لَاَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنى مَلِيّاً.

47 . قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَاَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبّى اِنَّهُ كانَ بى حَفِيّاً.

48 . وَاَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الَّلهِ وَ اَدْعُوا رَبّى عَسى اَلاَّ اَكُونَ بِدُعاءِ رَبّى شَقِيّاً.

49 . فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الَّلهِ وَهَبْنا لَهُ اِسْحقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيّاً.

50 . وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِّنْ رَّحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً.

ترجمه

41 - و در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو [و درستكار] و پيام آور [بزرگ خدا] بود.

42 - آنگاه كه به پدرش گفت: پدرجان! چرا چيزى را كه، نه مى شنود و نه مى بيند و نه تو را از چيزى بى نياز مى سازد، مى پرستى؟!

43 - اى پدر [عزيز] به راستى آن دانشى كه [از راه وحى و رسالت ]براى من [حاصل ]آمده، براى تو نيامده است، از اين رو [بيا و ]از من پيروى نما [تا به خواست خدا تو را ]به راهى راست [و بى انحراف ] راه نمايم.

44 - پدرجان! [هرگز] شيطان را مپرست؛ چرا كه شيطان خداى بخشاينده را عصيانگر [و نافرمان ] است.

45 - پدرجان! من مى ترسم از سوى خداى بخشاينده، [به خاطر دورى از حق ]عذابى به تو برسد، آنگاه [در سراى آخرت همنشين و] دوست شيطان گردى.

46 - [پدرش در پاسخ دعوت او] گفت: اى ابراهيم! آيا تو از خدايان من روى برتافته اى؟ اگر [از اين كارت ] بازنايستى تو را سنگسار خواهم كرد، [پس برو] و دير زمانى از من دور شو!

47 - [ابراهيم ] گفت: درود بر تو باد! به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش خواهم خواست، چرا كه او نسبت به من هماره پرمهر است.

48 - و از شما و آنچه جز خدا مى خوانيد [و مى پرستيد] كناره مى گيرم و پروردگار خويشتن را مى خوانم، اميد كه در خواندن پروردگارم بى بهره نباشم.

49 - پس هنگامى كه [ابراهيم ] از آنان و آنچه جز خدا مى پرستيدند كناره گرفت، اسحاق و يعقوب را به او ارزانى داشتيم، و هر يك [از آن دو] را پيام آورى [براى هدايت مردم ] قرار داديم.

50 - و از رحمت [و بخشايش ] خود به آنان ارزانى داشتيم، و نام نيك و بلندآوازه اى [در كران تا كران تاريخ ] برايشان قرار داديم.

نگرشى بر واژه ها

«صديق»: كسى كه در حق پذيرى و گواهى به حق بسيار جدّى و پرشور است.

«الرغبة عن الشى ء»: به مفهوم روى گردانيدن از چيزى آمده است.

«انتهاء»: خوددارى.

«رجم»: سنگباران ساختن؛ و به مفهوم بدگويى و ناسزا گفتن نيز آمده است.

«ملىّ»: روزگارى طولانى؛ ديرزمان.

«حفىّ»: پرمهر و لطفى كه همه نعمت ها را به بندگان ارزانى مى دارد.

«لسان»: زبان ستايش و نكوهش.

تفسير

پرتوى از سرگذشت ابراهيم

در اين آيات پرتوى از سرگذشت انسانساز ابراهيم، پدر توحيدگرايان به تابلو مى رود. نخست در اين مورد مى فرمايد:

وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ اِبْرهيمَ

هان اى پيامبر! در اين كتاب از ابراهيم قهرمان توحيد و تقوا ياد كن...

روشن است كه اين يادكِرد و گراميداشت به خاطر ويژگى هاى اخلاقى و انسانى او بود كه مى فرمايد:

اِنَّهُ كانَ صِدّيقاً نَّبِيّاً.

چرا كه او پيامبرى بزرگ و بسيار تصديق كننده دين و مفاهيم و مقررات آن بود. اين ديدگاه «جبايى» در تفسير آيه است.

امّا به باور «ابو مسلم»، او مردى بسيار راستگو و پيامبرى بزرگ بود.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اِذْ قالَ لِاَبيهِ يا اَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ

آنگاه كه «ابراهيم» به پدرش «آزر» گفت: پدرجان! چرا كسى و يا چيزى را مى پرستى كه ندايى را نمى شنود؟

وَ لا يُبْصِرُ

و پرستشگران خود را نمى بيند...

وَ لا يُغْنى عَنْكَ شَيْئاً.

و در زندگى اين جهان سود و زيانى به حال تو ندارد و تو را از چيزى بى نياز نمى سازد، چرا چنين چيزى را مى پرستى؟!

در سومين آيه مورد بحث، به ترسيم منطق روشن ابراهيم در دعوت به يكتاآفريدگار هستى و هشدار از شرك ادامه مى دهد كه گفت:

يا اَبَتِ اِنّى قَدْ جاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مالَمْ يَاْتِكَ

پدرجان! من به خاطر لطف خدا و دريافت پيام او به شناخت و معرفت روشنى از ذات پاك و صفات او نايل آمده ام كه چنين دانش و بينشى براى تو حاصل نيامده است، پس بيا و از من پيروى نما...

فَاتَّبِعْنى اَهْدِكَ صِراطاً سَوِيّاً.

تا به خواست خدا و در پرتو لطف او تو را به راه راست و بى انحراف، كه هرگز تو را از حق دور نسازد و گمراه نكند، رهبرى نمايم.

هشدار از پرستش شيطان!

و در ادامه سخن او را از پرستش و پيروى شيطان هشدار داد و گفت:

يا اَبَتِ لا تَعْبُدِالشَّيْطانَ

پدرجان! شيطان را فرمانبردارى مكن، كه بسان پرستشگر او خواهى بود.

روشن است كه انسان كفرگرا شيطان را نمى پرستد، بلكه وسوسه او را پيروى مى كند، و فرمانبردارى و پيروى، در نگرش قرآنى بسان پرستش و مرحله اى از آن است.

اِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيّاً.

چرا كه شيطان عصيانگر و نافرمان بارگاه خداى بخشاينده است.

و به روشنگرى خود ادامه مى دهد كه:

يا اَبَتِ اِنّى اَخافُ اَنْ يَّمَسَّكَ عَذابٌ مِّنَ الَّرحْمانِ

پدرجان! من نگران آن هستم كه مباد از سوى خداى بخشاينده عذابى به سراغ تو بيايد، چرا كه تو بر كفرگرايى خويش اصرار مى ورزى.

فَتَكُونَ للِشَّيْطانِ وَلِيّاً.

به باور «جبايى» منظور اين است كه: در نتيجه به شيطان وانهاده مى شوى و او نيز برايت سودبخش نخواهد افتاد.

امّا به باور «مسلم» منظور اين است كه: در آن صورت، در خوارى و لعنت پيرو شيطان خواهى شد.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: آنگاه است كه در آتش شعله ور دوزخ، همدم و همنشين شيطان خواهى شد.

و از ديدگاه پاره اى ديگر، آنگاه است كه به ولايت و سرپرستى شيطان وانهاده شده و او بر تو ولايت خواهد كرد.

اين تعبير كه در آيه شريفه او را دوست و همنشين شيطان مى خواند و نه شيطان را همنشين او، به خاطر آن است كه او را بيشتر سرزنش نموده باشد و رسوايى اش را بيشتر سازد، و منظور اين است كه: در آن صورت به عذاب خدا گرفتار مى گردى و شيطان نيز تو را يارى نخواهد كرد و خوار و نگونسار خواهى شد.

پدر ابراهيم كه بود؟

همان گونه كه پيشتر اشاره رفت، «آزر» پدر «ابراهيم» نبود، بلكه نياى مادرى او بود، و نام پدر ابراهيم «تارخ» بود، چرا كه به باور دانشوران شيعه، پيامبر گرامى اسلام از ريشه و تبارى پاك و پاكيزه برخاسته و همه پدران او تا آدم مسلمان و توحيدگرا بودند.

از خود پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:

لم يزل ينقلنى اللّه من اصلاب الطاهرين الى ارحام المطهّرات حتى أخرجنى في عالمكم هذا...(201)

خداى پرمهر هماره مرا از راه پدران و مادران پاك و پاكيزه و درست انديش، پيش آورد تا به دنياى شما و در عصر و زمان شما به دنيا آورد.

و مى دانيم كه قرآن شريف كفرگرايان را به پاكى وصف نمى كند و مى فرمايد:

انّما المشركون نجس...

جز اين نيست كه شرك گرايان ناپاكند.

امّا آزر در برابر خيرخواهى و دعوت توحيدى او واكنش نابخردانه اى نشان داد و با خشونت و تندى به تهديد او پرداخت كه:

قالَ اَراغِبٌ اَنْتَ عَنْ الِهَتى يا اِبْرهيمُ

هان اى ابراهيم! آيا تو از پرستش خدايان من روى برتافته اى؟

لَئنْ لَّمْ تَنْتَهِ لَاَرْجُمَنَّكَ

اگر دست از اين انديشه و رفتارت برندارى تو را سنگباران خواهم كرد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر دست از توحيدگرايى و اعلان بيزارى از شرك و كفر برندارى باران ناسزا را بر تو مى بارانم.

و به باور پاره اى ديگر تو را خواهم كشت.

وَاهْجُرْنى مَلِيّاً.

در مورد اين فراز نيز دو نظر است:

1 - به باور گروهى از جمله «حسن»، «مجاهد»، «سعيد بن جبير»، و... منظور اين است كه براى مدتى طولانى از من دورشو.

2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: از من دور شو تا از كيفرم در امان باشى و به سلامت بمانى، چرا كه واژه «مَلِىّ» به مفهوم «سالم» است.

امّا ابراهيم در برابر آن تندى و خشونت بسيار «آزر» با منطق قانع كننده و مهر بسيار به او نزديك شد و گفت: سلام بر تو باد!

قَالَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ

به باور «جبايى» و «ابو مسلم»، اين درود و سلام، نشان فراق و خداحافظى است.

امّا به باور پاره اى، درود و سلام احترام و نيكى است و منظور اين است كه: پدرجان! با اينكه من درست مى گويم و شما خوب نمى انديشى، با اين وصف به منظور اداى حقوق پدرى و بزرگى به گفتارت بها مى دهم و تو را نافرمانى نمى كنم و از نزدت مى روم، چشم خداحافظ.

آنگاه افزود:

سَاَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبّى

من به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش و هدايت خواهم خواست...

در تفسير اين جمله ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى «ابراهيم» به حكم خرد و انديشه خويش و تشويق او به تفكّر، به او نويد آمرزش خواستن از بارگاه خدا داد، چرا كه تا آن زمان پيامى از سوى خدا در مورد زشتى و نادرستى آمرزش خواهى براى كافران دريافت نداشته بود.

2 - امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه اگر پرستش هاى ذلت بار را وانهى، من نيز براى تو از بارگاه پروردگارم آمرزش خواهم خواست.

3 - و از ديدگاه «اصم» منظور اين است كه: اگر دست از شرك بردارى و به راه توحيدگرايى گام سپارى، از پروردگارم خواهم خواست كه در دنيا گرفتار عذاب نگردى.

اِنَّهُ كانَ بى حَفِيّاً.

به باور «ابن عباس» و «مقاتل»، منظور اين است كه: چرا كه خدا نسبت به من هماره پرمهر است.

امّا به باور پاره اى، خدا هماره به من نيكى نموده و نيكى خواهد نمود.

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: چرا كه خدا به گفتگوى من و تو آگاه و داناست.

و پس از اين روشنگرى و ادب آموزى و اميدبخشى افزود:

وَاَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الَّلهِ

و من از پرستش هاى ذلت بارى كه در ميان شما رواج دارد باز هم كناره گيرى مى كنم.

وَ اَدْعُوا رَبّي

و يكتاپروردگار خويشتن را مى خوانم و مى پرستم.

عَسى اَلاَّ اَكُونَ بِدُعاءِ رَبّى شَقِيّاً.

اميد كه در خواندن پروردگارم - بسان شما بت پرستان تيره بخت - بى بهره و نگون بخت نباشم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اميدوارم كه خدا پرستش و فرمانبرداريم را بپذيرد و با نپذيرفتن آن تيره بختم نسازد، چرا كه انسان با ايمان هماره ميان بيم و اميد است.

و در نهمين آيه مورد بحث، قرآن در گواهى بر توحيدگرايى و استوارى او در دعوتش، به پرتوى از پاداش پرشكوه خدا به او اشاره نموده و مى فرمايد:

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الَّلهِ وَهَبْنا لَهُ اِسْحقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيّاً.

پس هنگامى كه او از آنان و آنچه جز خداى يكتا مى پرستيدند كناره گيرى كرد و به سوى بيت المقدس رفت، ما نيز فرزندى بسان «اسحاق» و فرزند زاده اى چون «يعقوب» به او ارزانى داشتيم، و بدين وسيله سوز جدايى و فراق خويشاوندان را با ارزانى داشتن فرزندانى شايسته كردار به او، آرامش بخشيديم؛ و فرزندانش را نيز به افتخار رسالت مفتخر ساختيم.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِّنْ رَّحْمَتِنا

و فراتر از فرزند، و افزون بر مقام والاى رسالت، نعمت هاى ديگرى نيز به آنان ارزانى داشتيم كه از آن جمله رحمت ويژه است كه تنها از آن بندگان خالص و بزرگمردان مجاهد فداكار است.

وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً.

و آنان را در ميان عصرها و نسل ها بلندآوازه و پرشكوه گردانيديم و برايشان نام نيك و جاودانه ارزانى داشتيم، به گونه اى كه همگان او و فرزندانش را دوست مى دارند و مى ستايند و آنان را از خود و راه و رسم خود، و خود را از آنان مى دانند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: ما نام آنان را جاودانه و بلند آوازه ساختيم، چرا كه محمد صلى الله عليه وآله و پيروانش تا روز رستاخيز از آنان به عظمت ياد مى كنند و در نماز و تشهد نماز به آنان درود و سلام نثار مى كنند و مى گويند: خداوندا به محمد و خاندانش درود فرست، همان گونه كه بر ابراهيم و خاندانش درود فرستادى... كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم...

پرتوى از آيات

از آيات دهگانه اى كه پرتوى از سرگذشت درس آموز ابراهيم پدر توحيدگرايان را به تابلو مى برد، اين نكات ارجدار و ارزشمند نيز، بسيار در خور تعمّق و تفكر است:

1 - ويژگى راستگويى و راستى پيشگى

ويژگى ارجدار راستگويى و راستى پيشگى از صفات ارزشمند اخلاقى و انسانى است؛ و آفريدگار هستى آن را با سرشت انسان ها هماهنگ ساخته است.

بر اين اساس است كه آدميان دوست مى دارند هماره در شرايطى باشند كه راست بگويند و سخن درست بشنوند و دروغگويى و دروغبافى را انحراف از سرشت و ناهماهنگ با وجدان و خرد و بيگانه روى از راه فطرت و شريعت مى نگرند، و هنگامى كه بر اثر فشار و خشونت در محيط خانه و يا حاكميت استبداد در جامعه و يا به خاطر عدم انجام وظيفه يا هر انگيزه و بهانه ديگرى به دروغ پناه مى برند، بى درنگ حركت هاى ناموزون چشم ها،

لرزش ناخواسته اندام ها،

به خشكى گراييدن آب دهان،

ضربان تند و نامنظم قلب،

صداى بريده بريده و غير طبيعى،

و ديگر علائم و نشانه هاى انحراف از جاده راستى و راستى پيشگى، زنگ هاى خطر را به صدا در مى آورد.

و گويى به همين دليل است كه در سرگذشت ابراهيم دو بار و در دو آيه درس راستى مى دهد و از او و خاندانش با اين ويژگى ياد مى شود...(202) و اذكر فى الكتاب ابراهيم انه كان صديقاً...

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در اين مورد مى فرمايد:

اقربكم منى غدا فى الموقف اصدقكم فى الحديث و ادّاكم للأمانة و اوفاكم بالعهد و احسنكم خلقاً و اقربكم من النّاس.(203)

در روز رستاخيز اين چند گروه به من نزديك تر خواهند بود:

1 - كسانى كه در زندگى راستگوترين ها باشند؛

2 - در اداى امانت ها بيشتر درستكارى و جديّت نشان دهند؛

3 - در پيمانهاى خويش باوفاتر باشند؛

4 - در اخلاق و رفتار انسانى به ارزش هاى اخلاقى آراسته تر باشند؛

5 - و با درست انديشى، درست گويى و رفتار عادلانه و انسانى، به مردم نزديك تر و پرمهر و دگر دوست تر باشند.

2 - از خود و نزديكانمان آغاز كنيم

دومّين درس انسانسازى كه از اين آيات دريافت مى گردد اين است كه مربيان و اصلاحگران و آموزگاران ارزش ها و والايى ها بايد از خود و نزديكانشان اصلاح و سازندگى و آراستگى را آغاز كنند؛ درست همان گونه كه ابراهيم از خاندان خويش روشنگرى و اصلاح را شروع كرد... اذ قال لأبيه و قومه...(204)

و خدا به پيامبر اسلام نيز همين فرمان را مى دهد:

و انذر عشيرتك الاقربين. (205)

هان اى پيامبر! نخست بستگان و نزديكانت را هشدار ده و پيام آسمانى ات را به آنان برسان.

و امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود:

من نصب نفسه للناس اماماً فليبدء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه...(206)

3 - روشنگرى و كار فكرى و فرهنگى

سومين درس انسانساز و جامعه پردازى كه از سرگذشت ابراهيم دريافت مى گردد اين است كه او راه سازندگى و شيوه روشنگرى و كار فكرى و فرهنگى را بر ديگر شيوه ها و راه ها مقدم مى دارد و از آنجا آغاز مى كند، و با پايدارى و اخلاص و خيرخواهى، راه خويش را طرح و بر درستى گفتارش دليل و برهان مى آورد و در چهره ها و قالب ها و شيوه هاى گوناگون مى كوشد تا آنان را از ذلت پرستش غير خدا رها ساخته و به عزت توحيدگرايى مفتخر سازد.

او از همه شيوه ها و راه ها به ويژه از راه انگيزش خردها و انديشه ها، و راه انگيزش عواطف پاك انسانى بهره مى جويد، تا در پرتو مهر و صفا و جوّ آزاد و آرام آنان را بينديشاند... يا ابتِ لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصرُ و لا يغنى عنك شيئاً...

هان اى پدر عزيز چرا...

4 - دعوت تنها بر اساس آگاهى و بينش

چهارمين درسى كه پدر توحيدگرايان به فرزندان فراموشكارش مى دهد اين است كه او تنها در پرتو دانش و آگاهى و بينش و يقين دعوت مى كند و لب به سخن مى گشايد، نه بر اساس پندارها، اوهام، خرافات، بافته هاى ميان تهى و وعده هاى غير عملى.

از اين رو بايد دعوت ها و فراخوان ها به راستى بر اساس آگاهى و يقين باشد و اظهار نظرها مسئولانه انجام گيرد تا حقوق و كرامت ها پاس داشته شود.

5 - واكنش ها

از دگرسو بايد پذيرش ها و حركت ها و نفى و اثبات ها و واكنش ها نيز بر اساس دانش و آگاهى و بينش و انديشورى صورت گيرد، درست همان گونه كه ابراهيم مى گويد و مى خواهد.

و درست همان گونه كه قرآن در آيه ديگرى بر چنين حركت و پذيرش و گزينش و انتخابى درود مى فرستد و نويد نجات و سرفرازى مى دهد.

فبشّر عباد الَّذين يستمعون القول و يتبعون احسنه اولئك هديهم اللّه...(207)