تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۷ -


/ سوره نمل / آيه هاى 19 - 15

15 . وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِىْ فَضَّلْنَا عَلى كَثِيْرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِيْنَ.

16 . وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا اَيَّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقُ الطَّيْرِ وَاُوتِيْنَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ اِنَّ هذَا لَهْوَ الْفَضْلُ الْمُبِيْنُ.

17 . وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُوْدُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ.

18 . حَتَّى اِذَا اَتَوْا عَلى وَادِ الَّنمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا اَيَّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لايَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لايَشْعُرُونَ.

19 . فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ اَوْزِعْنِى اَنْ اَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى وَالِدَىَّ وَاَنَّ اَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَاَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ الصَّالِحِيْنَ.

ترجمه

15 - و به يقين به داود و سليمان دانشى [گسترده ] ارزانى داشتيم؛ و [آن دو توحيدگراى دادگر] گفتند: ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داد.

16 - و سليمان از داود، ميراث برد و گفت: هان اى مردم! به ما [سخن و] زبان پرندگان [از سوى خدا] آموخته شده،و از هر چيزى به ما ارزانى گرديده است، به راستى كه اين همان فزون بخشى آشكار است.

17 - و براى سليمان سپاهيانش از جنيّان و آدميان و پرندگان [به شيوه اى سازمان يافته ] گرد آورده شدند و آن ها [از هر نوع بى نظمى و ناهماهنگى ] باز داشته مى شدند.

18 - [سليمان و لشكريانش در سفرى رفتند] تا آن گاه كه به سرزمين مورچگان رسيدند؛ مورچه اى [با ديدن سپاهيان بى شمار و رنگارنگ او] گفت: هان اى مورچگان! به خانه هايتان در آييد، مباد كه سليمان و لشكريانش - در حالى كه در نمى يابند - شما را پايمال سازند.

19 - پس [سليمان ] از گفتار آن [مورچه ] لب به خنده گشود و گفت: پروردگارا، به من الهام كن تا نعمت تو را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گويم و كارهاى شايسته انجام دهم كه از آن خشنودگردى، و مرا به [مهر و] بخشايش خود در زمره بندگان شايسته ات در آور!

نگرشى بر واژه ها

«يوزعون»: بازداشته مى شدند؛ اين واژه از ريشه «وزع» برگرفته شده است.

«حطم»: پايمال ساختن و درهم شكستن.

«ايزاع»: اين واژه به مفهوم الهام آمده است.

تفسير - پرتوى از سرگذشت شگفت انگيز داود و سليمان

در آيات پيش پرتوى از داستان موسى را خوانديم، اينك قرآن در اين آيات به ترسيم فرازهايى از سرگذشت شگفت انگيز و حيرت آور داود و سليمان، اين دو پيامبر بزرگ خدا مى پردازد، و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً

به يقين ما به داود و سليمان دانشى گسترده و فراوان ارزانى داشتيم.

آنان در پرتو اين نعمت گران، هم در ميان مردم بر اساس حق و عدالت داورى مى كردند و هم زبان و سخن پرندگان و جنبندگان را مى دانستند.

وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِىْ فَضَّلْنَا عَلى كَثِيْرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِيْنَ.

و آن دو بنده سپاسگزار و حق شناس گفتند: ستايش خداوندى راست كه ما را از ميان مردم به رسالت برگزيد، به ما معجزه ارزانى داشت، و مقام داورى و حكومت عادلانه بخشيد و درايت و كارايى و دانش گسترده اى به ما داد؛ آهن را در دست ما نرم سا خت و شيطان ها و جنيّان و آدميان را در برابر ما رام و فرمانبردار نمود!

در آيه شريفه واژه «علم» به صورت «نكره» آمده است تا نشانگر آن باشد كه دانشى بسيار گسترده و كارآمد و مفيد - كه رسالت و دعوت آسمانى آنان را نشان مى داد - به آن دو پيامبر بزرگ ارزانى شده بود.

دانش گسترده او

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَوَرِثَ سُلَيْمَانَ دَاوُدَ

و سليمان از داود، ميراث برد.

اين فراز نشانگر اين واقعيت است كه پيامبران خدا نيز بسان مردم، هم ثروت و مال دنيا به ارث مى گذارند و هم ارث مى برند.

امّا «جبايى» بر آن است كه، داود، دانش گسترده و حكومت و فرمانروايى خود را به ارث، به فرزندش سليمان نهاد.

با اين بيان سليمان جانشين پدر گرديد و به همين جانشينى، ميراث برى تعبير شده است، درست همان گونه كه قرآن در مورد بهشت پرطراوت و زيبا، به ميراث تعبير مى كند. روشن است كه ديدگاه دوّم، هم با ظاهر آيه شريفه ناسازگار است و هم با تفسير خاندان رسالت از آيه مورد بحث.

وَقَالَ يَا اَيَّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقُ الطَّيْرِ

سليمان در مقام حق شناسى و سپاسى نعمت هاى گران خدا، گفت: هان اى مردم، به ما سخن و زبان پرندگان آموخته شده است.

برخى از زبان شناسان عرب مى گويند: واژه «نطق» در مورد غير انسان ها به كار نمى رود، چرا كه منظور از نطق عبارت از سخن گفتن است و پرندگان گرچه سر و صدا دارند، امّا سخن نمى گويند، و با اين وصف «سليمان» از همان صدا و صوت پرندگان در مى يابد كه آنها چه مى گويند و چه مى خواهند، و قرآن همين موضوع را به طور مجاز به نطق و سخن گفتن تعبير مى كند.

امّا به باور پاره اى قرآن نطق را به طور حقيقى به كار برده، چرا كه پاره اى از پرندگان نظير طوطى افزون بر صوت و صدا، برخى واژه ها را نيز به كار مى برد.

و «مبرّد» مى گويد: عرب به هر آنچه از ژرفاى جان او سخن گويد و آن را بيان كند، به آن، نطق مى گويد...

«على بن عيسى» مى گويد: پرندگان با حضرت سليمان گفت گو مى كردند و اين يكى از معجزه هاى او بود، همان گونه كه داستان گفتگوى او با «هدهد» در همين سوره آمده است.

او مى افزايد: منطق پرندگان، آوازى است كه گرچه به ظاهر به يك صورت ادا مى گردد، امّا مفاهيم و معانى گوناگون را مى رساند، امّا شيوه سخن گفتن انسان ها اين است كه مفاهيم گوناگون را در قالب هاى مختلف ادا مى كنند؛ و درست به همين جهت است كه ما با وجود همراهى و مصاحبت بسيار با پرندگان، چيزى از صداها و آوازهاى آنها را نمى فهميم و آنها هم از گفتگوهاى گوناگون ما چيزى دريافت نمى دارند، چرا كه دريافت مطالب و مفاهيم و فهم آنها در گرو شرايط ويژه اى است، امّا سليمان به خوا ست خدا از آواز پرندگان آنچه را آنها مى خواستند و مى گفتند، مى فهميد و درست به همين جهت هم به منطق آنها آگاه و دانا بود.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَاُوتِيْنَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ

و از همه چيزهايى كه به پيامبران و فرمانروايان شايسته كردار داده مى شود، به ما نيز ارزانى شده است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و هر چيزى كه در اداى رسالت و اداره شايسته امور و تنظيم شئون مورد نياز است،به ما ارزانى گرديده است.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه، و دانش همه امور و آگاهى از همه چيزها و كارها به ما ارزانى شده و همه چيز براى ما رام گرديده است.

روشن است كه منظور چيزهايى است كه به خواست آفريدگار هستى بايد براى آنان رام و معلوم باشند، و اگر به صورت كلّى آمده به خاطر رسا بودن سخن است.

«واحدى» از حضرت باقر آورده است كه:

اعطى سليمان بن داود ملك مشارق الأرض و مغاربها، فملك سبعمأة سنة و ستة اشهر؛ ملك اهل الدنيا كلّهم من الجنّ و الانس و الشياطين و الدواب و الطّير و السباع، و اعطى علم كلّ شى ء...(93)

به سليمان پيامبر فرمانروايى خاورها و باخترهاى زمين ارزانى گرديد، او فراتر از هفت صدسال و شش ماه بر جهانيان - از جنيان گرفته تا آدميان،جنبندگان، پرندگان و درندگان حكومت كرد و دانش هركار و هر چيزى به او ارزانى شد و به نطق همه اين موجودات، به قدرت آفريدگارشان آگاه بود و خواسته آنان را در مى يافت. در زمان آن حضرت بود كه صنايع شگفت انگيز و بهت آورى كه بسيار شنيده شده است، پا به عرصه وجود و ظهور نهاد، و اين تفسير اين فراز است كه مى فرمايد: و به ما از هر چيزى داده شد.

اِنَّ هذَا لَهْوَ الْفَضْلُ الْمُبِيْنُ.

به راستى كه اين همان فزون بخشى آشكار خداست.

اين جمله ممكن است ادامه گفتار سليمان باشد كه به منظور سپاس به بارگاه خدا ادا شده باشد، و نيز ممكن است سخن آفريدگار هستى باشد و بخواهد روشنگرى كند كه آنچه به آن پيامبر بزرگ و پر معنويت ارزانى گرديد، پرتوى از همان فضل و بخشايش آشكار است.

شكوه و اقتدار او

در مورد شكوه و اقتدار و گستره فرمانروايى آن حضرت مى فرمايد:

وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُوْدُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَالطَّيْرِ

و براى سليمان لشكريانش از جنيان و آدميان گرفته تا پرندگان به شيوه منظّم و سازمان يافته گردآورده شده و هر گروه و ستونى به حضورش آمدند.

واژه «جنود» به مفهوم گروه ها نيز آمده و هر گروه از موجودات لشكرى است.

مفسّران آورده اند كه: وقتى «سليمان» آهنگ سفر مى كرد، گروه هايى از اين لشكريان، به دستور او بر بساطى ويژه گرد مى آمدند، آن گاه به باد - كه به فرمان خدا فرمانبردار او بود - دستور مى داد تا آنها را در مسيرى كه مقرّر بود به حركت در آورد و پروازشان دهد.

«محمد بن كعب» مى گويد: در روايت است كه قرارگاه سليمان حدود يكصد فرسنگ مساحت داشت كه از اين مساحت، بيست و پنج فرسنگ براى انسان ها، همين مقدار براى جنيّان، همين اندازه براى پرندگان، و همين مساحت هم براى حيوانات وحشى بود.

آن حضرت يك هزار كاخ بلورين داشت كه به دستور او باد آنها را در مسير مورد نظر بپرواز در مى آورد.

روزى او در ميان آسمان و زمين بود كه به او وحى شد كه: هان اى بنده سپاسگزار! باز هم بر گستره فرمانروايى ات افزودم، از اين پس هيچ موجودى سخنى نخواهد گفت جز اين كه باد گزارش آن را براى تو خواهد آورد.

«مقاتل» در اين مورد آورده است كه: شيطان ها براى سليمان بساطى با تار و پود زرّين و ابريشمين بافته بودند كه طول و عرض آن يك فرسنگ بود؛ در ميان آن منبرى زرين نهاده مى شد كه خود آن حضرت بر او مى نشست و برگرد او سه هزار كرسى - از طلا و نقره - چيده مى شد.

آن گاه پيامبران بر روى آن كرسى هاى طلا مى نشستند و دانشوران بر روى كرسى هاى نقره؛ مردم بر گرد آنان بودند و شيطان در اطراف مردم و پرندگان با بال هاى خويش بر سر آنها سايه مى افكندند و در آن شرايط «باد» اين بساط پرشكوه را حركت مى د اد و از بامداد تا شامگاه و از شامگاه تا بامداد، مسير يك ماه راه را مى پيمود.

فَهُمْ يُوزَعُونَ.

به باور «ابن عباسى» منظور اين است كه: و اين لشكريان به سبك مطلوب و جالبى سازمان يافته و از هر سو زير نظر فرماندهان با تجربه و كارآ و لايقى بودند تا كنترل شوند و نظم و سازمان شان برهم نخورده و پراكند نشوند، درست بسان هر لشكر انبوهى كه نياز به مراقبت دارد تا آنهايى را كه تند مى روند بازدارند و آنان راكه عقب مانده اند جلو براند و از هر سو صف هاى آنان را نظام بخشند.

هان اى مورچگان به خانه هاى خود در آييد!

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

حَتَّى اِذَا اَتَوْا عَلى وَادِ الَّنمْلِ

سليمان و همراهانش در سفرى آمدند تا در «طائف» و يا «شام» به سرزمين مورچگان رسيدند.

در آنجا مورچه اى كه از ديدگاه برخى از مفسّران رياست مورچگان را داشت، فرياد بر آورد كه: هان اى مورچگان! به خانه هاى خود در آييد.

قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا اَيَّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ

از آنجايى كه صداى مورچه براى سليمان مفهوم بود، سخن سرگروه آنها را دريافت، چرا كه زبان آنها را خدا به او آموخته بود.

گفتنى است كه از صدا و نداى مورچه به گفتار آن حشره تعبير مى گردد.

لايَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لايَشْعُرُونَ.

آرى، به خانه هاى خود در آييد كه مباد سليمان و انبوه لشكريان و همراهانش - در حالى كه در نمى يابند - شما را پايمال سازند و درهم كوبند.

آيه شريفه نشانگر آن است كه در اينجا سليمان و همراهانش بر روى زمين راه مى رفتند و باد آنان را حركت نمى داد، چرا كه اگر آنان سوار بر مركب راهوار باد بودند، اين نگرانى مورچگان درست نبود.

به باور پاره اى ممكن است اين سفر و اين رويداد پيش از آن زمانى باشد كه خدا باد را براى آن حضرت فرمان بردار ساخت.

چگونه مورچه سليمان را شناخت؟

چگونه رياست مورچگان سليمان و لشكريان او را شناخت، تا به ديگر مورچگان هشدار دهد؟

در اين مورد دو نظر آمده است:

1 - گروهى بر آنند كه وقتى مورچگان آفريده خدا هستند و به فرمانبردارى از او فرمان يافته اند، بايد داراى فهم و شناختى باشند كه وسيله فرمانبردارى آنها بوده و راه را براى اين اطاعت هموار سازد. با اين بيان چه مانعى دارد كه آنها داراى فهمى باشند كه بتوانند اين مطلب را دريابند؟

مگر نه اين است كه همين مورچگان دانه هاى فراهم آورده را به دو نيم تقسيم مى كنند تا بر اثر رسيدن رطوبت به آنها سبز نشوند؟

مگر برخى دانه ها را - كه هر نيم دانه آنها نيز به تنهايى سبز مى شوند - به چهار بخش تقسيم نمى كنند تا آنها را در انبارهاى موادّ غذايى خويش ذخيره نمايند؟

جز آفريدگار آنها چه كسى اين الهام غريزى و اين شناخت را به آنها ارزانى داشته است؟

و در جريان سليمان نيز بايد گفت همان خدايى كه اين اسرار زندگى را به مورچه الهام فرموده، به او آموخته است كه خود را از پايمال شدن پاس دارد.

2 - امّا گروهى بر آنند كه اين نيز يكى از معجزه ها و قدرت نمايى هاى سليمان است كه به لطف و خواست خدا جلوه گر مى گردد.

«ابن عباس» آورده است كه سليمان با شنيدن نداى رئيس مورچگان ايستاد و به لشكريانش دستور توقف داد تا موران به خانه هاى خود در آمدند.

در آخرين آيه مورد بحث واكنش آن حضرت و سپاس او به بارگاه خدا را ترسيم مى كند و مى فرمايد:

فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِنْ قَوْلِهَا

پس سليمان از سخن مورچه شگفت زده گرديد و لب به خنده گشود، چرا كه انسان از ديدن هر پديده و رويداد تازه اى شگفت زده مى گردد.

به باور پاره اى خنده سليمان از اين واقعيت بود كه مورچگان به دادگرى او پى برده بودند.

و پاره اى آورده اند كه آن حضرت در فاصله سه ميلى، به وسيله باد صداى مورچه را شنيد كه ديگر موران را هشدار مى دهد كه به خانه هاى خود در آيند تا مباد پايمال گردند، و بدين وسيله از تدابير دفاعى و احتياطى او براى حراست از جان همنوعان خويش شگفت زده شد.

وَقَالَ رَبِّ اَوْزِعْنِى اَنْ اَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى وَالِدَىَ

و فروتنانه و عاشقانه رو به بارگاه خدا آورد و گفت پروردگارا، به من الهام كن كه سپاس نعمت گران تو را - كه به من و پدرم و مادرم ازرانى داشته اى - به جاى آورم.

نعمت هايى كه به آن حضرت داده شده بود، بسيار ارزشمند و حساس بود كه،

آگاهى از سخن گفتن حشرات، از جمله مورچگان،

شنيدن آواز آن ها از راه دور به وسيله باد،

نعمتِ گران پيامبرى و رسالت،

نعمت فرمانروايى گسترده و عادلانه، از آن جمله بود.

و نعمت هايى كه به پدرش «داود» نيز ارزانى شده بود، نعمت هايى پربها و گرانمايه بود، از جمله آن نعمت ها، يكى نعمت رسالت و پيامبرى بود و ديگرى اين بود كه خدا آهن را براى او نرم ساخته بود.

و نيز به مام ارجمند او نعمت هايى داده شده بود كه از آن جمله همتايى و همسرى پدرش داود بود.

آرى، اينها بخشى از نعمت هاى خدا به او و خاندانش بود كه سپاس همه آنها لازم مى نمود و او كه بنده اى سپاس گزار و حق شناس بود، بايد سپاس آنها را بجا مى آورد.

وَاَنَّ اَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ

و كارشايسته - كه تو از آن خشنود گردى، در زندگى خويش - انجام دهم.

به بيان روشنتر بار خدايا! به من يارى كن تا در زندگى به گونه اى عمل كنم كه تو از من خشنود گردى.

وَاَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ الصَّالِحِيْنَ.

و در پرتو مهر و بخشايش خود، مرا در زمره بندگان شايسته كردارت در آور!

«ابن عباس» مى گويد: منظور از بندگان شايسته كردار،ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و پيامبران پس از آنهاست. و آن حضرت از خدا تقاضا مى كند كه در زمره آنان به شمار آيد.

«ابن زيد» مى گويد: منظور اين است كه بار پروردگارا، مرا با بندگان شايسته كردارت قرار ده!

«زجاج» مى گويد: واژه «ادخلوا»، كه در مورد خردمندان به كار مى رود،بدان دليل در مورد مورچگان به كار رفته است كه به خاطر سخن گفتن و شيوه عمل، گويى بسان انسان ها به حساب آمدند، و گرنه در غير خردمندان واژه «ادخلى» به كار مى رود.

در روايت است كه مورچگانى كه سليمان از سرزمين آنها گذر كرد بسيار درشت اندام بودند به گونه اى كه برخى، آنها را به اندازه سگ و گرگ وصف كرده اند.

/ سوره نمل / آيه هاى 26 - 20

20 . وَتَفَقَّدَ الطَّيْرُ فَقَالَ مَا لِىَ لااَرَى الْهُدْهُدَ اَمْ كانَ مِنَ الْغَائِبِيْنَ.

21 . لاَُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيْداً اَوْ لاََذْبَحَنَّهُ اَوْ لَيَاتِيَنِّى بِسُلْطَانٍ مُبِيْنٍ.

22 . فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيْدٍ فَقَالَ اَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَاِ بِنَبَاٍ يَقِيْنٍ.

23 . اِنِّى وَجَدْتُ امَّرَاَةً تَمْلِكُهُمْ وَاُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيْمٌ.

24 . وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ اَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيْلِ فَهُمْ لايَهْتَدُونَ.

25 . اَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِىْ يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فى السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَيَعْلَمُ مَاتُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ.

26 . اَللَّهُ لااِلهَ اِلاَّ هُوَ رُبُّ الَّعَرْشِ الْعَظِيْمِ.

ترجمه

20 - و [سليمان ] جوياى پرندگان گرديد و گفت: مرا چه شده است كه «هدهد» را نمى بينم؟ آيا او از غايبان است؟

21 - بى گمان او را به عذابى سخت كيفر خواهم كرد، يا سرش را خواهم بريد، مگر اينكه دليلى روشن [در مورد غيبت خود ]برايم بياورد.

22 - پس چندان درنگ نكرده بود كه [هدهد] از راه رسيد، و به او ]گفت: من به چيزى آگاهى يافته ام كه شما به آن [هنوز] آگاهى نيافته اى، و براى تو از «كشور سبا» گزارشى درست آورده ام.

23 - من [در آن سرزمين ] زنى را يافتم كه بر آنان فرمانروايى مى كرد و از هر چيزى به او داده شده است، و تختى پرشكوه دارد.

24 - او و جامعه اش را [چنين ] يافتم كه به جاى خداوند [يكتا] در برابر خورشيد سجده مى گزارند و شيطان كارهايشان را برايشان آراسته، و آنان را از راه [رشد و كمال و آزادى و آزادگى معنوى ] باز داشته است؛ از اين رو آنان [حق را] نمى يابند.

25 - [آرى، شيطان رانده شده آنان را از راه راست باز داشته است ]تا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين آشكار مى سازد، و آنچه را نهان مى داريد و آنچه را آشكار مى سازيد [همه را ]مى داند، سجده نكنند؛

26 - خداى يكتاست كه هيچ خدايى جز او نيست، پروردگار عرش پرشكوه است.

تفسير - داستان هدهد و ملكه «سبا»

در اين آيات به فراز ديگرى از سرگذشت الهام بخش سليمان پرداخته و مى فرمايد:

وَتَفَقَّدَ الطَّيْرُ فَقَالَ مَا لِىَ لااَرَى الْهُدْهُدَ

و سليمان به جستجوى پرنده اى كه حاضر نبود پرداخت و گفت: چه شده است كه «هدهد» را در اينجا نمى بينم؟

در اين مورد كه چرا او به جستجوى آن پرنده پرداخت، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - «ابن عباس» مى گويد: از آنجايى كه سليمان در سفر خويش، به آن پرنده نياز داشت تا آب را نشان دهد، در آنجا به جستجوى او پرداخت، چرا كه اين پرنده آب را در سفره ها و شبكه هاى زير زمينى - بسان آبى كه در شيشه باشد - مى بيند.

از «ابو حنيفه» آورده اند كه، همين پرسش را از ششمين امام راستين حضرت صادق عليه السلام نمود و آن حضرت همين پاسخ را داد كه «ابو حنيفه» به ياران خود نگاه كرد و خنديد.

حضرت از دليل خنده اش پرسيد، كه او گفت: فدايت گردم به خاطر چيره شدن بر شما شادمان گرديدم، قال ظفرت بك جعلت فداك؟

فرمود: چگونه؟ و كيف؟

گفت: پرنده اى كه آب را در اعماق خاك مى نگرد، چگونه دام را در زير خاك و يا پوشال نمى بيند؟ قال الذى يرى الماء فى بطن الارض لا يرى الفخّ فى التراب...؟

او فرمود:

يا نعمان! أما علمت انّه اذا نزل القدر اغشى البصر؟(94)

اى نعمان! آيا نمى دانى كه وقتى مقدرات فرود آمد ديدگان نابينا مى گردند؟

2 - امّا پاره اى بر آنند كه، دليل جستجوى سليمان از «هدهد» اين بود كه آن پرنده، در وظيفه و كار خود بى نظمى كرده بود.

3 - و پاره اى آورده اند كه سليمان هنگامى كه بر بساط خويش مى نشست و با جريان باد حركت مى كرد، پرندگان بر او سايه مى افكنند، از اين رو غيبت آن پرنده را دريافت و از او پى جويى كرد.

اَمْ كانَ مِنَ الْغَائِبِيْنَ.

آيا اين پرنده نافرمانى كرده، يا بر اساس عذر درستى غيبت كرده است؟

«مبرّد» مى گويد: سليمان نخست يقين كرد كه آن پرنده حضور ندارد، به همين دليل گفت: چرا هدهد را نمى بينم؟

امّا پس از اندكى برايش ترديد پيدا شد، از اين رو گفت: آيا او از غائبان است؟

آن گاه به هشدار پرداخته و مى گويد:

لَاُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيْداً

به خداى سوگند كه پر و بال آن پرنده را مى كنم و او را در آفتاب مى اندازم.

به باور پاره اى بدان دليل كه در عصر سليمان سخن گفتن و موظف بودن پرندگان درست بوده، هشدار و نكوهش و كيفر آنان نيز درست است، چرا كه «هدهد» موظّف به فرمانبردارى از سليمان و خدمت به او و برنامه هاى انسانى و سازنده بوده است.

اَوْ لَاَذْبَحَنَّهُ

يا اين كه او را به كيفر نافرمانى اش سر مى برم.

اَوْ لَيَاتِيَنِّى بِسُلْطَانٍ مُبِيْنٍ.

يا اين كه بايد دليل روشنى بر غيبت خويش براى من بياورد كه در آن صورت عذر او پذيرفته است.

در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيْدٍ

چيزى نگذشت كه «هدهد» از راه رسيد و به بيان غيبت و عذر خويش پرداخت.

فَقَالَ اَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ

و گفت: من بر چيزى آگاهى يافتم كه شما و لشكريان بى شمارت بر آن آگاهى نيافته ايد.

وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَاِ بِنَبَاٍ يَقِيْنٍ.

آرى، من از سرزمين «سبا» مى آيم و از آنجا برايت گزارشى درست و تازه آورده ام.

منظور از «سبا» بخش بزرگى از سرزمين «يمن» بود، و به باور پاره اى خدا دوازده پيامبر براى هدايت مردم آن سرزمين فرستاد.

«ابن عباس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: «سبا» نام مردى است كه ده تيره عرب از او پديد آمدند؛ از اين ده تيره، شش تيره و تبار مبارك و درست انديش، و چهار تيره شوم و بد انديش اند...

آن گاه افزود:

اِنِّى وَجَدْتُ امَّرَاَةً تَمْلِكُهُمْ

من در آن سرزمين بانويى را ديدم كه بر مردم فرمان مى راند و كسى هم با او كارى ندارد.

وَاُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ

و به او از هر چيزى داده شده است.

اين فراز بيانگر گستردگى فرمانروايى و شكوه و زرق و برق حكومت اوست، و منظور اين است كه به او هر آنچه مورد نياز شاهان و فرمانروايى است، داده شده است.

«حسن» مى گويد: اين بانو «بلقيس»، دختر «شراحيل»، ملكه «سبا» بود،

و پاره اى آورده اند كه: او از تبار شاهان و فرمانروايان آن سرزمين بود و نياكان او تا چهل نسل در آنجا حكومت كرده بودند.

«قتاده» مى گويد: او به وسيله يك شوراى سيصد و دوازده نفرى - كه مشاوران او بودند، و هر كدام يكهزار مرد كارآمد و پيكارگر تحت فرمان داشتند كه آن سرزمين را اداره مى كرد.

وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيْمٌ.

و تختى بزرگ و پر زرق و برق داشت كه از تخت تو بزرگتر مى نمود. جلو تخت او به وسيله ياقوت سرخ و زمرد سبز،و پشت تختش با طلا و جواهرات رنگارنگ آرايش يافته بود؛ و نيز داراى كاخى بود كه هفت سالن داشت و هر سالن درهايى جداگانه داشت كه تو در تو بسته بود.

«ابن عباس» مى گويد: تخت ملكه «سبا» از نظر طول و عرض و ارتفاع،هر كدام به سى ذراع مى رسيد.

امّا «ابو مسلم» بر آن است كه منظور از تخت پرشكوه و بزرگ، اشاره به گستره فرمانروايى و مملكت اوست.

و نيز آن پرنده شگفت انگيز در گزارش خود افزود:

وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ

او و مردمش را چنين يافتم كه به جاى خدا در برابر خورشيد سجده مى كردند.

وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ اَعْمَالَهُمْ

و شيطان عملكرد زشت آنان را در پرستش غير خدا در نظرشان آراسته بود.

فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيْلِ

و بدين وسيله آنان را از راه درست بازداشته و از نجات و رستگارى محروم ساخته بود.

فَهُمْ لايَهْتَدُونَ.

از اين رو آنان راه حق را نمى يابند.

«جبايى» در اين مورد مى گويد: «هدهد» خدا شناس و آگاه از چگونگى پرستش درست خدا نبود و چنين تصور مى كرد كه كارها و عبادت هاى آنان بدان دليل كه مو به مو با عملكرد و عبادت سليمان نمى سازد، باطل و بى اساس است، و برداشت او از شرايط و عبادت آنان، بسان برداشت كودكان ما از كارهاى ماست؛ امّا اين سخن جبايى با ظاهر آيات نمى سازد، چرا كه كسى مى تواند درست و بر حق بودن سجده در برابر خداى يكتا و باطل بودن سجده در برابر غير ذات پاك او را دريابد كه در زندگى خدا را شناخته و با اوصاف و عظمت او آشنا باشد و «هدهد» گويى چنين بود، به ويژه كه آراسته شدن عملكرد آنان را نيز به شيطان نسبت مى دهد - چرا كه چنين تحليل و برداشتى از كسى ممكن است كه با اصل عدالت آشنا باشد و بداند كه انجام كار ناروا، بر ذ ات پاك خدا روا نيست.

در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ

آرى، شيطان آنان را از راه راست باز داشته است تا براى خداوند يكتا... سجده نكنند.

در مورد اين فراز در ميان مفسران دو نظر است:

1 - گروهى آن را به تخفيف مى خوانند و بر آنند كه هدف هشدار دادن به بندگان و فرمان سجده گزاردن براى خداست، و در اين صورت منظور اين است كه هان اى مردم! بهوش باشيد و تنها در برابر خداى يكتا سجده كنيد.

2 - امّا گروهى ديگر آن را به تشديد مى خوانند كه در اين صورت مفهوم آن اين است كه: آرى، شيطان عملكرد زشت آنان را در نظرشان آراسته بود تا براى خداى يكتا سجده نگزارند.

به باور پاره اى اين آيه شريفه نيز ادامه گفتار «هدهد» است كه در مقام انكار پرستش خورشيد به وسيله مردم «سبا» بدين صورت اظهار بيزارى و تنفر كرد، امّا به باور پاره اى ديگر اين آيه آغاز كلام خداست.

«فرّاء» در مورد آيه مى گويد: اگر آغاز آيه را با تشديد تلاوت كنيم، باعث وجوب سجده نمى شود، چرا كه امر نيست، امّا به باور ما سخن او درست بنظر نمى رسد، چرا كه آيه شريفه در بردارنده نكوهش و سرزنش براى سجده نكردن است و درست به همين دليل سجده واجب مى گردد، و اين آيه، بسان آن آيه شريفه است كه مى فرمايد:

و اذا قيل لهم اسجدوا للرّحمان قالوا و ما الرّحمان...(95)

و هنگامى كه به آنان گفته شود خداى رحمان را سجده كنيد، مى گويند: رحمان چيست؟

الَّذِىْ يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فى السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ

آن خدايى كه در آسمان ها و زمين آنچه را كه از نظرها نهان است خارج مى سازد...

به باور پاره اى واژه «خباء» به مفهوم «نهان» است، و مفهوم آيه اين است كه: شيطان ها عملكرد آنان را در نظرشان آراسته مى سازند تا در برابر آن خدايى كه غيب آسمان ها و زمين را مى داند، سجده نگزارند.

و به باور پاره اى ديگر «نهان» آسمان ها باران، و نهان زمين گياهان و درختان مى باشند.

وَيَعْلَمُ مَاتُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ.

و او آنچه را نهان مى داريد و آشكار مى سازيد - همه را - مى داند.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَللَّهُ لااِلهَ اِلاَّ هُوَ رُبُّ الَّعَرْشِ الْعَظِيْمِ

همان خدايى كه جز ذات پاك و بى همتاى او خداى ديگرى نيست و پروردگار عرش پرشكوه است.

به باور ما تا اينجا سخنان «هدهد» مى باشد كه به سليمان گفت، گرچه پاره اى بر آنند كه اين دو آيه از كلام خداست و نه آن پرنده شگفت انگيز...

واژه عرش در فرهنگ واژه ها به مفهوم تخت فرمانروايى و تدبير امور است و در آيه شريفه اشاره به حقيقتى است كه خدا به آن عظمت بخشيده و آن را بر فراز آسمان ها برده و فرشتگان را بر گرد آن گماشته و عملكرد شايسته بندگان به سوى آن حقيقت عظيم صعود مى كند و بركات نيز از آنجا فرود مى آيد و به همين دليل به عظمت و شكوه وصف شده است، چرا كه از بزرگترين و پرشكوه ترين پديده هاست.