تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۰ -


سوره آل عمران / آيه هاى 17 - 10

10. اِنَ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئَاً وَ اُولئِكَ هُمْ وَقُودُالنّارِ.

11. كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَديدُالْعِقابِ.

12. قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ.

13. قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فى فِئَتَيْنِ الْتَقَتافِئَةٌ تُقاتِلُ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ اُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأَىَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ اِنَّ فى ذلِكَ لَعِبْرَةً لِاُولِى الْاَبْصارِ.

14. زُيِّنَ لِلنّاس ِ حُبُ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنينَ وَالْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْاَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَيوةِالدُّنْيا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ.

15. قُلْ اَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَالْاَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصيرٌ بِالْعِبادِ.

16. اَلَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِناعَذابَ النّارِ.

17. اَلصّابِرينَ وَالصّادِقينَ وَالْقانِتينَ وَالْمُنْفِقينَ وَالْمُسْتَغْفِرينَ بِالْاَسْحارِ.

ترجمه

10. بى ترديد آنان كه كفر ورزيدند، نه داراييها و نه فرزندانشان، هرگز، چيزى [ از عذاب خدا ]را از آنان دور نخواهد كرد؛ و آنان خود سوختِ دوزخ اند.

11. [ روش اينان ]همچون روش فرعونيان و كسانى [ است ]كه پيش از آنان بودند؛ [ همانان كه ]آيات ما را دروغ انگاشتند، پس خدا [ نيز گريبان آنان را] به [ كيفر ]گناهانشان گرفت. و خداوند سخت كيفر است.

12. به آنان كه كفر ورزيده اند، بگو: «[ از اندك ميداندارى خود شادمان نباشيد كه ] بزودى درهم شكسته مى شويد و [ آنگاه در روز رستاخيز ]دسته جمعى به سوى دوزخ رانده خواهيد شد؛ و [ دوزخ ]چه بد جايگاه آماده اى است!»

13. بيقين در دو گروهى كه [ در پيكار بدر ]با هم روبرو شدند، [ درس عبرت و ]نشانه اى [ از قدرت بيكران خدا ]براى شما بود؛ دسته اى [ با شور و شهامت ] در راه خدا كارزار مى كردند و گروه ديگر كفرگرايانى بودند كه آنان را به چشم [ خود] ، دو برابر آنچه بودند، مى ديدند؛ و خدا هر كه را بخواهد [ و شايسته بداند ]، به يارى خويش نيرومند مى سازد. براستى كه در اين [ تأييد و يارى رسانى خدا ]، براى دارندگان بينش [ درس ِ ]عبرتى است.

14. عشق ورزيدن به خواستنيها - از [ عشق به ]زنان [ گرفته تا ]فرزندان، گنجينه هاى آكنده از طلا و نقره، اسبهاى نشاندار و چهارپايان [ ديگر همچون گاو و گوسفند و شتر ]و كشتزارها [ و بوستانها ]- براى مردم آراسته [ و دلفريب ]شده است؛ [ امّا هشدار كه ]اينها، كالاهاى زندگى اين جهان اند؛ و خداست كه بازگشتگاه نيكو نزد اوست.

15. [ هان اى پيامبر! ]بگو: آيا شما را به چيزى بهتر از اينها خبر دهم؟ براى آنان كه پرواپيشه ساخته اند، بوستانهايى نزد پروردگارشان است كه از زير [ درختان ]آنها نهرها جارى است؛ [ و آنان ] در آن [ بوستانها و ناز و نعمتها]جاودانه اند؛ و همسرانى [ پاك و ]پاكيزه و [ نيز ]خشنودى [ وصف ناپذيرى ]ازسوى خدا [ خواهند داشت ] .» و خداوند نسبت به بندگان بيناست.

16. همانان كه مى گويند: «پروردگارا! ما [ به تو و پيامبرت ]ايمان آورديم؛ پس، گناهانمان را براى ما بيامرز و ما را از آتش [ شعله ور ]دوزخ نگاه دار!»

17. همان شكيبايان، راستگويان، فرمانبرداران، انفاقگران، و آمرزش خواهان در سحرگاهان.

نگرشى بر واژه ها

«وقود»: هيزم، سوخت و آتش گيره.

«دأب»: شيوه، روش و عادت. اين واژه، به معناى «تلاش در كارى» هم بكار رفته است.

«ذنوب»: گناهان. اين واژه، جمع «ذنب» است و ريشه و اصل آن به معناى «دنباله و دنبال بودن» است؛ و از آنجا كه انسان بعد از ارتكاب گناه، سزاوار نكوهش و كيفر مى شود، به آن «ذنب» مى گويند، همچنانكه به واژه «عذاب» به اين مناسبت كه انسان ازپى ارتكاب گناه، درخور آن مى شود، «عقاب» گفته شده است.

«تحشرون»: گرد آورده مى شويد. اين واژه، از «حشر» به معناى «جمع و گردآوردن» گرفته شده است؛ و به پيامبر(ص) كه مردم را گرد مى آورد، «حاشر» گفته اند.

«جهنّم»: يكى از نامهاى آتش است. پاره اى برآنند كه اين واژه، از «جهنام» كه به چاه بسيار ژرف و عميق گفته مى شود، برگرفته شده است.

«مهاد»: جايگاهى كه براى انسان آماده شده است.

«فئة»: گروه.

«التقتا»: با هم برخورد كرديد، رودرروى هم قرار گرفتيد.

«يُؤَيِّدُ»: يارى مى رساند. اين واژه، از «ايد» به معناى «نيرو و قدرت» برگرفته شده است. و آيه شريفه «و داوود دوالايد...» نيز به همين معناست.

«عبرة»: نشانه، علامت. و «عبور»، به معناى «نفوذ از يك طرف به طرف ديگر» است. و از آن جهت به نشانه «عبرت» گفته مى شود كه با آن، انسان از نادانى و كفر به سوى ايمان و آگاهى مى رود و به اين دليل به سخن «عبارت» مى گويند كه مفهوم و معناى موردنظر از گوينده به شنونده منتقل مى شود.

«شهوات»: جمع «شهوت»؛ و به معناى خواستنيها و تمايلاتى است كه براى ادامه زندگى جانداران ضرورى است و خداى فرزانه به همين دليل در سازمان وجودشان آفريده است.

«قناطير»: جمع «قنطار» به معناى «دارايى هنگفت». اصل اين واژه، به معناى «محكم كارى» است.

«قنطر»: پديده اى بزرگ و سهمگين. برخى نيز اين واژه را از «قنطره» به معناى «پل» گرفته اند.

«مقنطره»: از «قنطره» برگرفته شده، كه صيغه مفعولى است؛ و در اينجا براى تأكيد بكار رفته است، بسان «حجراً محجوراً» يا «نسياً منسياً».

«خيل»: به نژادى خاص از اسب گفته مى شود. اصل اين واژه، از «خيال» است؛ و بدان جهت به اين اسم ناميده شده است كه سوار بر آن، شكوه و عظمتى را در خويشتن مى پندارد.

«مسوّمة»: از «سوّم» به معناى «چرانيد» برگرفته شده؛ و «سيماء» نيز به مفهوم «نيكو» است و گاه به نشانه و علامت گفته مى شود.

«مغفرة»: پوشانيدن گناه به جهت برطرف شدن عذاب از آن است.

«ذنب و جرم»: به يك معنا هستند. تنها تفاوت آنها اين است كه اصل «ذنب» به معناى «دنباله» است، چرا كه كارهاى زشت انسان هماره به دنبال اوست؛ و جرم در اصل به معناى «بريدن» است و بدان تناسب به گناه، جرم مى گويند كه آدمى با ارتكاب آن از خدا بريده و پيوند بندگى اش گسسته مى شود.

«قانت»: فرمانبردار.

«الأسحار»: جمع «سحر»؛ كه به هنگامه پيش از طلوع صبح يا سپيده دم گفته مى شود. واژه «سحر» در اصل به معناى «خفا» و «پنهانى» است؛ و از آنجا كه پديده ها در آن هنگام كه هوا هنوز روشن نشده است، از ديدگان نهانند، به اين وقت، «سحر» گفته مى شود.

شأن نزول

در شأن نزول سوّمين آيه مورد بحث - آيه 12 - سه روايت آمده است؛ كه اين گونه اند:

1. «محمّدبن اسحاق» آورده است: كه بعد از پيروزى اسلام در پيكار «بدر» و بازگشت به «مدينه»، پيامبر(ص) حق ناپذيران «يهود» را در بازار گردآورد و ضمن بياناتى سازنده، هشدار داد كه: «هان اى گروه يهود! از آنچه در پيكار بدر بر سر كفرگرايان قريش آمد، بترسيد و درس عبرت بگيريد و پيش از آنكه بر شما بيايد، از روى انصاف و وجدان با حقّ و عدالت روبرو شويد و تسليم خدا گرديد. شما براساس نويدهايى كه در كتاب آسمانيتان درج شده است، بخوبى مى دانيد كه دعوت من آسمانى است و من پيامبر خدايم و جز پيام خدا چيزى براى شما نياورده ام. پس چرا حق ستيزى مى كنيد؟»

«يهود» گفتند: «هان اى محمّد! به نيروى خود مغرور مباش. تو با كسانى پيكار كرده اى كه با تاكتيكها و فنون نظامى آشنايى نداشته اند. اگر با ما كارزار كنى، درخواهى يافت كه ما مرد رزم و پيكاريم».

و درست در اين هنگام بود كه اين آيه شريفه فرود آمد.

2. همچنين آورده اند كه اين آيه شريفه درباره شرك گرايان مكّه فرود آمده و پيام آن اين است كه آنان بزودى در جنگ «بدر» درهم شكسته و سركوب خواهند شد؛ و نيروى جوان اسلام، به پيروزى دست خواهد يافت.

3. و نيز روايت كرده اند كه: پس از سركوب شدن نيروى تجاوزكار شرك در پيكار «بدر» و فرار آنان، دسته اى از يهوديان گفتند: «اين همان پيامبرى است كه هم موسى(ع) نشانه هاى او را براى ما بيان داشته و هم نويدِ آمدنش در تورات ذكر شده است. اين مرد خدا هيچگاه شكست نخواهد خورد؛ پس، بياييد به او ايمان بياوريم». امّا گروهى ديگر از آنان گفتند: «فعلاً شتاب نكنيد تا او را در پيكار ديگرى كه برايش پيش آمد، بهتر و دقيقتر بشناسيم». بعد از پيكار «اُحُد» كه برخى از ياران پيامبر(ص) براثر اشتباه آسيب ديدند، يهوديان به ترديد افتادند و رفته رفته شقاوت بر آنان چيره شد؛ و سرانجام گفتند: «او پيامبر موعود نيست». درنتيجه، نه تنها ايمان نياوردند كه پيمان خود با پيامبر(ص) را نيز پيش از سرآمدن مدّت آن شكستند. بعد از آن، «كعب» به همراه دهها سوار عازم «مكّه» شد و به نزد «قريش» رفت و به نمايندگى از يهود، با آنان هماهنگ شد كه به پيكار با پيامبر(ص) برخيزند.

و اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد.

و امّا در شأن نزول چهارمين آيه اين بحث - آيه 13 - گفته اند: اين آيه شريفه درباره پيكار «بدر» فرود آمد. در آن نبرد سرنوشت ساز، شمار نيروهاى مسلمان، 313 نفر بود؛ درست به شمار ياران «طالوت» كه به همراه او از آن نهر گذشتند و دربرابر متجاوزان صف آرايى كردند(106). از اين تعداد، 77 تن مهاجر و 236 تن انصار بودند. پرچمدار پيامبر(ص) و مهاجران، اميرمؤمنان(ع) و علمدار ياران مدنى پيامبر(ص)، «سعدبن عبّاده» بود. در اين ارتش ايمان و تقوا، هفتاد شتر و دو اسب چابك جنگى وجود داشت و همه سلاحهاى آنان را شش زره، هشت شمشير و تعداى سپر براى دفاع تشكيل مى داد. در فرجام كار، چهارده تن از مهاجران و هشت تن از ياران مدنى اسلام و پيامبر(ص) به شهادت رسيدند.

شمار سپاه شرك و استبداد را بعضى از مورّخان به روايت از اميرمؤمنان(ع) يكهزارنفر و برخى به روايت از ديگران اندكى كمتر آمار داده اند. سپاه شرك ازنظر تجهيزات رزمى نيز بسيار برتر بود؛ بعنوان مثال، فقط يكصد اسب دراختيار داشتند. در اين جنگ نابرابر، سركردگى نيروى كفر، با عنصر خودكامه و مغرورى به نام «عتبه» بود.

پيكار «بدر»، نخستين كارزارى بود كه پيامبر (ص) خود نيز در آنجا حضور داشت؛ و عامل شعله ورشدن آتش آن، كاروان تجارتى ابوسفيان بود.

تفسير

هشدار به حق ستيزان

آيه شريفه نخست اين بحث - آيه 10 - هشدارى است به كفرگرايان و بيدادگران و كسانى كه در دل و درونشان انحراف است.

«انّ الّذين كفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من اللّه شيئاً»

هشدار كه كافران را نه داراييهايشان از عذاب دردناك خدا مى رهاند و نه فرزندانشان

برخى از مفسّران در تفسير آيه شريفه گفته اند: «من اللّه» در اينجا به معناى «عنداللّه» است؛ امّا برخى ديگر با اين نظر مخالفند و معتقدند: واژه «من» در اينجا به مفهوم «آغاز» است. و تفسير آن اين است كه: «ثروتها و فرزندانشان از آغاز براى آنان سودى نخواهد داشت». و پاره اى نيز برآنند كه «من اللّه» درحقيقت، «من عذاب اللّه» است.

«و اولئك هم وقودالنّار»

و آنان خود هيزم آتش دوزخند

و آتشهاى دوزخ با پيكرهاى آنان شعله ور مى شود؛ همانگونه كه در آيه ديگرى هست كه: «وَ اَمَّاالْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ خَطَبَاً.»(107) (و امّا بيدادگران، هيزم دوزخند).

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

«كدأب آل فرعون»

همچون روش فرعونيان.

در مفهوم واژه «دأب»، نظرهايى ارائه شده است:

1. بعضى واژه «دأب» را به معناى «شيوه و عادت» گرفته و اين جمله از آيه شريفه را چنين تفسير كرده اند: اى پيامبر! عادت آنان در تكذيب تو و آنچه بر تو فرود آمده، بسان شيوه و عادت زشت فرعونيان در تكذيب پيامبران خدا و پيام آسمانى آنان است.

2. برخى ديگر اين واژه را به معناى «تلاش و كوشش» گرفته و در تفسير آيه شريفه گفته اند: تلاش آنان براى سلطه بر تو و خنثى كردن پيام و راه و رسم انسانسازت، به مانند كوشش دجّالگرانه فرعونيان در غلبه بر موسى است.

3. پاره اى اين جمله از آيه شريفه را چنين معنا كرده اند: همانند عادت خداوند در فرودآوردن عذاب بر فرعونيان به سبب گناهانى است كه آنان در گذشته مرتكب شده اند.

4. برخى نيز واژه «دأب» را به معناى «سنّت و شيوه» گرفته اند.

5. بعضى آن را به مفهوم «فرمان» دانسته اند.

6. و پاره اى نيز معناى «حال» را از آن دريافت داشته اند.

«والّذين من قبلهم كذّبوا بآياتنا فاخذهم اللّه بذنوبهم واللّه شديدالعقاب»

و كسانى كه پيشتر از اينان بودند؛ آنان نيز آيات ما را دروغ انگاشتند، پس خدا هم گريبان آنان را به كيفر گناهانشان گرفت. و خدا نسبت به بدكاران و ظالمان سخت كيفر است.

يادآور مى شود كه واژه «گرفتن» از آن رو درمورد عقاب و كيفر بكار رفت كه «كيفر گرفتن» از گناهكار، به سبب گناه اوست.

آفريدگار هستى در آيات پيشين، سرگذشت برخى جامعه ها و تمدّنها را ترسيم كرد و آنچه را كه به دليل حق ستيزى آنان و رويارويى خشونت بار با پيامبران و دروغ انگاشتن پيامهاى آسمانى بر سرشان آمد، بيان داشت؛ و اينك در اين آيه شريفه به كفرگرايان و بيدادگران عصر پيامبر(ص) هشدار مى دهد كه به خود آيند.

«قل للّذين كفروا ستغلبون و تحشرون الى جهنّم و بئس المهاد»

هان اى پيامبر ما! به آنان كه راه كفر و بيداد را در پيش گرفته اند، بگو: شما بزودى درهم شكسته مى شويد و آنگاه در سراى آخرت، دسته جمعى به سوى آتش شعله ور دوزخ رانده خواهيد شد.

و چيزى نگذشت كه آنان به كيفر شقاوت و يكّه تازيهاى خود رسيدند و خدا به وعده خويش جامه عمل پوشانيد. يهود متجاوز چنان طعم تلخ شرارت خود را چشيدند كه ناگزير به پرداخت جزيه شدند و شرك گرايان نيز در پيكار بدر كه آتش افروز آن بودند، خود از دم تيغ دفاع و شهامت گذشتند و درهم شكسته شدند.

اين ذلّت و شكست، كيفر دنيوى شرارت آنان بود؛ امّا پس از مرگ و فرارسيدن رستاخيز نيز همگى گردآورده و به سوى آتش رانده خواهند شد. و راستى كه دوزخ چه بد جايگاهى براى آنان است!

در مفهوم «بئس المهاد»، ديدگاهها متفاوت است:

1. «ابن عبّاس» در معناى آن گفته است: آنچه شما براى خويش فراهم آورده ايد و برايتان آماده شده است، بدچيزى است.

2. به اعتقاد بعضى از مفسّران، منظور اين است كه: «بد جايگاهى است».

3. و برخى نيز آن را بدينصورت معنا كرده اند: «بد بستر آماده اى است».

گفتنى است كه اين آيه شريفه، يكى از اسناد درستى رسالت پيامبر گرامى است؛ چرا كه پيشگويى آن حضرت درمورد جنگ «بدر» و يهوديان كينه توز، دقيق از كار درآمد؛ و هرگز نمى توان گفت كه اين پيش بينى و تحقّق وعده پيامبر تصادفى است؛ زيرا آينده نگرى و سخنانى مانند اين از آن حضرت تنها در يك مورد نبود، بلكه خداى جهان آفرين خبرها و نويدهاى بسيارى بر آن حضرت فرو فرستاد كه همه آنها درست تحقّق يافتند. و از آنجا كه پروردگار جز به پيامبرانى كه ازسوى او باشند، هيچكس ديگر را از غيب آگاه نمى سازد، هر يك از اينها اعجازى شگرف در درستى رسالت پيامبر است.

آرى؛ همانگونه كه خبر مغلوب و درهم شكسته شدن نيروى كفر درست از كار درآمد، بى گمان رانده شدنشان به آتش دوزخ نيز در روز رستاخيز تحقّق خواهد يافت.

در چهارمين آيه مورد بحث به پيكار بدر و درس هايى كه بايد از آن گرفت، پرداخته و مى فرمايد:

«قد كان لكم آيةٌ فى فئتين التقتا، فئةٌ تقاتل فى سبيل اللّه و اخرى كافرةٌ يرونهم مثليهم رأى العين»

بيقين در دو گروهى كه در پيكار «بدر» با هم روبرو شدند، درس عبرت و نشانه اى از قدرت بيكران خدا براى شما بود؛ دسته اى از آنان با شور و شهامت بسيار در راه دين خدا و فرمانبردارى از او، به همراه پيام آورش كارزار مى كردند و گروهى ديگر كفرگرا و ستمكار بودند كه پيامبر(ص) و يارانش را دو چندان مى ديدند و به همين جهت خود را ناتوان مى نگريستند. و اين، نشانه اى از راستى پيامبر(ص) و درستى دعوت او بود.

درمورد مخاطب اين آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:

1. برخى مى گويند: روى سخن در اين آيه شريفه، با گروهى از يهوديان پيمان شكن است كه عهد خود را با پيامبر(ص) شكستند. و روشن مى سازد كه اين واقعيت، نشانه آشكارى بر حقّانيت دعوت محمّد(ص) است.

2. و برخى برآنند كه روى سخن با، همه كسانى است كه در جنگ «بدر» حاضر بودند و خفّت و شكست شرك گرايان مغرور را از نزديك و با چشم خود تماشا مى كردند.

3. پاره اى نيز بر اين باورند كه روى سخن با هر دو گروه شرك گرايان و يهوديان پيمان شكن است تا نشانه اى از نشانه هاى راستى رسالت پيامبر(ص) را بنگرند.

دو گروهى كه طبق اين آيه شريفه روبروى هم صف آرايى كردند، عبارتند از: مسلمانان و كافران؛ گروه ايمان آوردگان در راه خدا جهاد مى كردند و كافران كه از سردمداران كفر و استبداد حاكم بر «مكّه» و حجاز بودند، براى جنگ با پيامبر(ص) و اسلام لشكر كشى كرده بودند.

همچنين در اين مورد كه كدامين گروه دوبرابر ديده مى شدند، دو نظر ارائه شده است:

1. ديدگاه نخست بر آن است كه مردم باايمان، كافران را بااينكه سه برابر خود بودند، دوبرابر مى ديدند؛ پروردگار به لطف خويش، شمار شرك گرايان را در چشم ايمان آوردگان كم جلوه داد، آنچنانكه آنان را 626 تن مى نگريستند. و خداوند به مردم باايمان وعده فرموده بود كه «اگر صد نفر از شما شكيبايى و پايدارى ورزد، بر دويست نفر آنان پيروز خواهد شد»؛ از اين رو، براى تقويت روحى و روانى آنان، تعداد كافران تجاوز كار را در نظرشان كم نماياند تا با اميد به پيروزى، به جهاد برخيزند و به ظفر دست يابند.

2. و برطبق ديدگاه دوّم، «شرك گرايان، مردم باايمان را دوبرابر خود مى ديدند؛ بدينصورت كه خداوند پيش از آغاز جنگ، شمار مردم باايمان را درنظر تجاوزكاران اندك جلوه داد تا از رويارويى بازنگردند؛ امّا هنگامى كه كارزار شروع شد، براى اينكه رعب و وحشت در دلهاى آنان بيفكند، توحيدگرايان را در چشم آنان دوچندان نماياند و براى افزونى جرأت و جسارت مردم باايمان، شمار كافران را درنظرشان اندك جلوه داد.

ديدگاه دوّم با توجّه به آيه زير از قرآن كريم، درست مى نمايد:

«وَ اِذْ يُريكُمُوهُمْ اِذِالْتَقَيْتُمْ فى اَعْيُنِكُمْ قَليلَاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى اَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْرَاً كانَ مَفْعُولَاً...»(108)

و آنگاه كه چون به هم رسيديد، خدا آنان را در چشم شما اندك نماياند و شما را نيز در چشم آنان اندك؛ تا آن كارى را كه مقرّر فرموده بود، به انجام رساند...

و بدينسان، به مؤمنان شهامت و جسارت بخشيد و آنان را يارى داد و به كافران طعم تلخ ذلّت و شكست را چشاند.

يادآور مى شود كه ديدگاه دوّم درصورتى درست است كه واژه «يرونهم» را همانگونه كه در آيه بكار رفته، با قرائت مشهور بخوانيم. امّا اگر آن را «ترونهم» - يعنى به صيغه مخاطب - بگيريم، ديدگاه نخست درست خواهد بود. دراينصورت، معناى اين جمله چنين مى شود كه: «شما مردم باايمان، آنان را دوبرابر خود مى ديديد».

گروهى برآنند كه روى سخن در اين جمله از آيه شريفه، يهوديانى است كه در آن رويداد حضور نداشتند؛ و منظور از «للّذين كفروا ستغلبون...» نيز آنانند؛ كه در اينصورت، معناى آيه شريفه چنين مى شود: «اى پيامبر! به يهوديان بگو: شما ديديد كه شرك گرايان بااينكه دوبرابر مردم باايمان بودند، سركوب شدند و خدا پيروزى را از آنِ ايمان آوردگان كرد؛ بنابراين، به شمار نفرات و فزونى امكانات خويش مغرور نشويد كه شما نيز درهم شكسته خواهيد شد...»

درمورد واژه «مثليهم» نيز كه به «دوچندان» معنا شد، دسته اى گفته اند كه مفهوم آن «سه برابر» است، چرا كه وقتى گفته مى شود من يكهزار دينار دارم و به دوبرابر آن نيز نيازمندم، معناى اين سخن آن است كه من به سه هزار دينار نياز دارم. در اين آيه شريفه هم مقصود اين است كه آنان دوبرابر خود را افزون بر خويشتن مى ديدند، كه جمعاً مى شود سه برابر؛ و اعجاز همين است كه گروهى اندك بر شمارى بسيار پيروز شوند. امّا «زجاج» اين نظر را هم با ظاهر اين آيه شريفه و هم با آيه 44 از سوره انفال ناسازگار مى داند.

يك پرسش:

چگونه ممكن است گروهى در ميدان نبرد، بى آنكه مشكل و مانعى دربرابر قدرت بينايى يا قلمرو ديد باشد، شمارشان از آنچه هست، كمتر بنظر آيد؟

پاسخ:

ممكن است منظور اين باشد كه مردم باايمان آنان را كم مى پنداشتند، نه اينكه برخى از آنان به چشم نمى آمدند و ديده نمى شدند؛ همانگونه كه گاه انسان انبوهى از مردم را مى نگرد، امّا در شمار آنان ترديد مى كند و آنان را كمتر يا بيشتر از آنچه هستند، مى پندارد.

«واللّه يؤيّد بنصره من يشاء»

و خدا هر كه را بخواهد و شايسته بداند، به يارى خويش نيرومند مى سازد.

كمك و يارى رسانى خدا براى پيروزى بر دشمن، به دو صورت است:

گاه اين كمك رسانى در ميدان كارزار است؛ كه نمونه اش همان بود كه برخلاف جريان عادّى و طبيعى و ازطريق نيروهاى غيبى و فرشتگان و ناچيزجلوه دادن دشمن درنظر ايمان آوردگان، شمارى اندك از آنان را بر انبوهى از كافران پيروزى بخشيد.

و گاه يارى رساندن به مؤمنان و به شكست كشاندن كافران و ظالمان بدينصورت است كه به يكى از آن دو نويد پيروزى مى دهد و بدينوسيله او را بشدّت اميدوار و آماده مى كند و با روحى سرشار از شور و توان بحركت درمى آورد؛ و به ديگرى وعده شكست و عذاب مى دهد و روحيه او را درهم مى شكند... و بعد هم همان نويد تحقّق مى يابد.

يادآور مى شود كه اين خبر غيبى و اين پيشگويى درست - كه جز از آفريدگار هستى نشايد - خود دليل ديگرى بر صحّت رسالت پيامبر(ص) و درستى ايمان و عقيده مردم باايمان و پشتوانه و مايه پيروزى آنان است.

«انّ فى ذلك لعبرةً لاولى الابصار»

براستى كه در اين پيروزى پيامبر و يارانش با شمارى اندك بر آن انبوه كافران، و نيز اندك بنظرآمدن مشركان در چشم مؤمنان، و زيادنماياندن مؤمنان در چشم كفرگرايان، براى صاحبان بينش و انديشه، درس عبرتى است

ناگفته پيداست كه واژه «ابصار» - جمع «بصر» - در اينجا، به مفهوم چشم مادّى و حسّى نيست؛ بلكه منظور، بينش و دريافت از ناحيه خرد است؛ همانگونه كه وقتى گفته مى شود «حسن به كارها بصير است» يعنى بيناست؛ و مقصود، داشتن بينش عقلى و آگاهى است، نه بينايى حسّى.

موانع شناخت و بينش

در آيه اى كه - تفسير آن گذشت - از بينش و خداوندگاران بينش سخن بميان آمد؛ و اكنون در اين آيه شريفه، پيرامون موانع بينش و مهمترين چيزهايى بحث مى شود كه مردم را از راه درست و دريافت و شناخت حق بازمى دارد و آنان را به سوى دنيا و ارزشهاى مادّى آن سوق مى دهد.

«زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء والبنين والقناطيرالمقنطره من الذّهب والفضّه والخيل المسوّمه والانعام والحرث»

عشق ورزيدن به خواستنيها - از عشق به زنان گرفته تا فرزندان، گنجينه هاى آكنده از طلا و نقره، اسبهاى نشاندار و چهارپايان ديگر و كشتزارها - براى مردم آراسته شده است.

در پاسخ به اين پرسش كه اين زينت دهنده زنان، فرزندان و اموال كيست، ديدگاهها متفاوت است:

1. بباور پاره اى اين زينت دهنده، شيطان است؛ چرا كه هيچكس بيش از آفريدگار هستى دنيا و ارزشهاى مادّى آن را نكوهش نكرده و از هدف ساختن و دلبستگى به آنها هشدار نداده است.

2. امّا گروهى برخلاف طرفداران ديدگاه نخست، برآنند كه آفريدگار جهان و انسان، خود ريشه اين عشق و خواستن را - كه همان تمايلات باشند - در نهاد بشر سرشته است؛ تا تكليف كردن آنان و آزمودنشان را در دنيا مقرّر دارد. اين گروه بر آيه شريفه زير استناد مى كنند:

«اِنّا جَعَلْنا ما عَلَى الْارْض ِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ اَيُّهُمْ اَحْسَنُ عَمَلَاً.»(109)

ما هرچه را كه برروى زمين است، زينت آن ساختيم؛ تا آنان را بيازماييم كه كدامين آنان نيكوكردارترند.

3. و برخى نيز بر اين اعتقادند كه اين زينت دهنده، هم خدا است و هم شيطان؛ بدينصورت كه آفريدگار هستى، زينت دهنده نيكيها و شايستگيها و ارزشهاى والاى انسانى و معنوى است و شيطان دلفريب سازنده زشتيها و گناهان درنظر بندگان خداست.

علّت آنكه در اين آيه شريفه، پيش از همه، از زنان نام برده شده، اين است كه به نظر بسيارى، فريبندگى آنان از همه بيشتر است. و ازپى آنان از فرزندان ياد مى شود؛ چرا كه دوستى به آنان، گاه انسان را به آلودگى به حرام و گناه سوق مى دهد.

روايت كرده اند كه پيامبر گرامى(ص)، روزى به «اشعث» - داماد «حمزه» - فرمود: آيا از دختر «حمزه» فرزندى ندارى؟ پاسخ داد: چرا اى پيامبر خدا! از او پسرى دارم و اى كاش ثروت بسيارى داشتم و در راه سلامت و موفّقيت او انفاق مى كردم.

پيامبر(ص) فرمود: آرى؛ چرا اينگونه نباشد؟ مگر نه اينكه فرزندان، روشنى چشم پدران و مادرانند و در همانحال مايه ترس و بخل و حزن و اندوه آنان؟

درمورد واژه «قناطير» و اندازه آن نيز نظرهاى مختلفى ارائه شده است:

1. بعضى آن را هزارودويست «اوقيه» گفته اند؛

2. و برخى يكهزار و دويست مثقال زر و سيم.

3. جمعى آن را هزار دينار و يا دوازده هزار درهم دانسته اند؛

4. و پاره اى ديگر، هشتادهزار درهم يا صد رطل.

5. عدّه اى گفته اند: اندازه «قناطير»، يكهزار دينار است؛

6. و گروهى ديگر آن را به اندازه پوست گاوى آكنده از طلا دانسته اند.

ديدگاه آخر، از دو امام راستين: حضرت باقر و صادق نيز روايت شده است.

همچنين در مفهوم واژه «مقنطره» و اندازه آن، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى آن را دوبرابر «قناطير» دانسته اند؛

2. و برخى ديگر، نه قنطار.

3. عدّه اى آن را به «ثروتهاى انباشته و روى هم چيده شده» معنا كرده اند؛

4. گروهى ديگر آن را به مفهوم «ثروت و دارايى گردآمده در يكجا» گرفته اند.

5. و جمعى نيز معتقدند كه «مقنطره» عبارت است از انبوهى از زر و سيم.

پاره اى هم گفته اند كه «قنطار» تنها به طلاى انباشته شده گفته مى شود؛ كه اين نظر، درست نيست؛ چرا كه خداوند در اين آيه شريفه طلا و نقره را با هم آورده است.

بباور مؤلّف، وجه مشترك همه اين ديدگاهها، اين واقعيت است كه «مقنطره» به ثروتى سرشار و فراوان گفته مى شود.

واژه «مسوّمه» را نيز به صورتهاى زير معنا كرده اند:

1. اسبان دونده.

2. اسبان خوب؛ چرا كه واژه «مسوّمه» از «سيمياء» كه به همين معناست، گرفته شده است.

3. اسبان تربيت شده.

4. اسبان مهيّا و آماده شده براى جهاد و پيكار.

منظور از «انعام» - چهارپايان - در اين آيه شريفه، شتر، گاو و گوسفند است؛ و مقصود از «حرث» - كشتزار - مزارع و بوستانها و باغها است.

تمامى آنچه برشمرده شد، از ارزشهاى مادّى و چيزهاى دوست داشتنى و موردپسند انسان است و آدمى بطور طبيعى خواهان آنهاست و در زندگى از آنها بهره مى برد؛ گرچه پس از زمانى از او بازپس گرفته مى شود، چرا كه بازگشت همه به سوى خداست. بنابراين، زيبنده است كه درمورد آنها پارسايى پيشه كرد و به آنچه نزد خداست، روى آورد.

«ذلك متاع الحيوةالدّنيا واللّه عنده حسن المآب»

و اين جمله، هشدار است كه: اينها همه، كالاهاى ناچيز زندگى اين دنيايند و پس از اندك زمانى ازدست مى روند؛ و سرانجام نيك و حسن عاقبت، تنها نزد خداست.

قرآن شريف پس از تحقير دنيا و ارزشهاى مادّى و رهنمود به سوى زهد و پارسايى، اينك به وصف شكوه و عظمت سراى ديگر مى پردازد و مردم را به فراهم آوردن زاد و توشه معنوى و انجام دادن كارهاى شايسته تشويق مى كند.

«قل أؤُنبّئكم بخيرٍ من ذلكم للّذين اتّقوا عند ربّهم جنّاتٌ تجرى من تحتهاالانهار»

اى پيامبر! به مردم بگو: آيا شما را به بهتر از اينها - دوست داشتنيها و ارزشها و لذّتها و فريبندگيهاى مادّى و دنيوى - خبر بدهم؟ براى آنان كه پروا پيشه ساخته و از ضدّارزشها دورى گزيده اند، نزد پروردگارشان بوستانهايى است كه از زير درختان آنها جويهاى آب زلال و شفّاف جارى است

پاره اى از مفسّران معتقدند كه پرسش در اين آيه شريفه، با «عند ربّهم» خاتمه مى يابد و خبرِ از آنچه بهتر است، از «جنّاتٌ تجرى» آغاز مى شود. امّا گروهى ديگر برآنند كه پايان استفهام، «بخيرٍ من ذلكم» است و خبرِ از آنچه بهتر است، از «للّذين اتّقوا» شروع مى شود.

«خالدين فيها و ازواجٌ مُطهّرةٌ و رضوانٌ من اللّه واللّه بصيرٌ بالعباد»

آنان در آن بوستانهاى بهشت جاودانه اند؛ و زنانى كه از هر گونه آلودگى ظاهرى و صفات ناپسند اخلاقى و انسانى پاك و پاكيزه اند و نيز خشنودى خدا براى آنان خواهد بود؛ و خدا به حال و روز و رفتار و عملكرد بندگان بينا است.

در اين آيه به، اساسى ترين ويژگيهاى پرواپيشگانى كه در آيه پيش از آنان سخن رفت مى پردازد و مى فرمايد:

«الّذين يقولون ربّنا انّنا آمنّا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النّار»

همانان كه مى گويند: «پروردگارا! ما به تو و پيام آورت ايمان آورديم؛ پس، گناهانمان را بر ما ببخش و ما را از آتش شعله ور دوزخ نگاه دار.

آنگاه ديگر ويژگيهاى آنان را برمى شمارد كه:

«الصّابرين والصّادقين والقانتين والمنفقين والمستغفرين بالأسحار»

همانان كه در اجراى تكاليف آراستگى به ارزشها و دورى از ضدّارزشها، يا فرمانبردارى از خدا و پرواى از نافرمانى او شكيبايند و در گفتار و ايمان، راستگو و درستكار؛ همانان كه فروتن و فرمانبردارند و دارايى خود را در كارهاى شايسته و راههاى واجب و مستحب انفاق مى كنند؛ و آمرزش خواهان در سحرگاهانند.

در مفهوم واژه «قانتين»، ديدگاهها متفاوت است:

1. پاره اى آن را به «فرمانبرداران» معنا كرده اند.

2. پاره اى به مفهوم «پايداران در فرمانبردارى خدا» گرفته اند.

3. و گروهى نيز به «قيام كنندگان به اجراى تكاليف» تفسير كرده اند.

در معناى «والمستغفرين بالأسحار» نيز نظرهايى ارائه شده است:

1. بعضى آن را به «نمازگزاران در سپيده دمان» معنا كرده اند. و اين مفهوم از ششمين امام نور، در بيانى از حضرت رضا(ع)، نيز روايت شده است.

2. برخى آن را به «كسانى كه در هنگامه هاى سحر، طلب آمرزش مى كنند» تفسير كرده اند.

3. گروهى مى گويند: منظور از اين تركيب، كسانى است كه نماز بامدادى را به جماعت مى خوانند.

4. و پاره اى نيز برآنند كه اينان كسانى هستند كه به هنگام سحر نماز مى گزارند، و آنگاه آمرزش خدا را مى طلبند.

از ششمين امام نور در اين مورد نقل كرده اند كه فرمود:

«من استغفراللّه سبعين مرّة فى وقت السّحر فهو من اهل هذه الآيه.»(110)

هر كه به هنگام سحر، هفتاد بار خالصانه و با همه وجود استغفار كند و آمرزش بخواهد، از چهره هاى شايسته و بايسته اين آيه شريفه خواهد بود.

و از پيامبر گرامى(ص) روايت كرده اند كه:

«انّ اللّه يقول انّى لَأهمّ باهل الأرض عذاباً فاذا نظرت الى عمّار بيوتى و الى المجتهدين و الى المتحابين فىّ و الى المستغفرين بالاسحار صرفته عنهم.»(111)

آفريدگار هستى مى فرمايد: هنگامى كه آهنگ كيفر زمينيان را مى كنم، مى خواهم به كيفر گناهى كه در زمين مى شود، آنان را زير تازيانه عذاب بگيرم؛ امّا وقتى به آبادكنندگان مسجدها، شب زنده داران مخلص، و آمرزش خواهان در سحرگاهان نظر مى كنم، عذاب خود را از آنان برمى دارم.