تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۳ -


/ سوره نساء / آيه هاى 104 - 95

95 . لايَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُوْلِى الضَّرَرِ وَالْمُجاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْرَاً عَظيماً.

96 . دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.

97 . إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِى أَنْفُسِهِمْ قالُواْ فِيمَ كُنْتُمْ قالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِى الْأَرْضِ قالُواْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرواْ فِيها فَأُوْلَئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً.

98 . إِلّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لايَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لايَهْتَدوُنَ سَبِيلاً.

99 . فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً.

100 . وَ مَنْ يُهاجِرْ فِى سَبيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِى الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً.

101 . وَاِذا ضَرَبْتُمْ فِى الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَروُا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُواْ لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً.

102 . وَ إِذا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُم مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَاِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طائِفَةٌ اُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَروُا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لاجُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذًى مِن مَطَرٍ أَوْ كُنتُم مَرْضى أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً.

103 . فَاِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ فَاِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤمِنِينَ كِتابَاً مَوْقُوتاً.

104 . وَ لاتَهِنُوا فِى ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَاِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لايَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً.

ترجمه

95 - از ميان ايمان آورندگان، [هرگز] آن كسانى كه بدون آسيب ديدگى و رنج از جهاد باز نشسته اند، با آن مجاهدانى كه با [نثار]مال و جان خود در راه خدا جهاد مى كنند، يكسان نيستند؛ خدا كسانى را كه با دارايى و جانشان [در راه خدا] جهاد مى كنند، از نظر درجه، بر وانشستگانِ [ازجهاد] برترى بخشيده است، و خدا به هركدام [ازاين دو گروه، پاداش ]نيك وعده فرموده، و خدا مجاهدان را بر وانشستگان، به پاداشى پرشكوه برترى بخشيده است.

96 - درجاتى [والا] از نزد خود، و آمرزش و رحمتى [فراگير، كه به عنوان پاداش به آنان ارزانى مى گردد] و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

97 - كسانى كه در حق خود ستمكار بوده اند، هنگامى كه فرشتگان، جانشان را بر مى گيرند [به آنان ] مى گويند: شما در چه [حال و روزى ]بوديد؟ [چرا با اظهار اسلام هنوز در صف شرك گرايان بوديد؟ در پاسخ ]مى گويند: ما، در زمين به ناتوانى كشيده شده بوديم! [فرشتگان ] مى گويند: مگر زمين خدا گسترده نبود تا در آن هجرت نماييد؟! پس اينانند كه جايگاهشان دوزخ است؛ و [راستى ] چه بد[بازگشتگاه و] سرانجامى است!

98 - مگر آن مردان و زنان و كودكانى كه به ناتوانى كشيده شده [و ]توان هيچ گونه چاره انديشى ندارند و راهى [براى هجرت و نجات از اسارت ] نمى يابند.

99 - پس آنانند كه اميد است خدا [عذرشان را بپذيرد و] از آنان در گذرد؛ و خدا بسيار در گذرنده و آمرزنده است.

100 - و هركس در راه خدا دست به هجرت زند، در زمين [پهناور خدا ]هجرتگاه فراوان و گشايشى خواهد يافت؛ و هركس از سراى خويش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش، بيرون رود، آن گاه مرگ او را در يابد، به يقين پاداش او بر خداست، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

101 - و هنگامى كه سفر مى كنيد، اگر بيم داشته باشيد كه كسانى كه كفر ورزيده اند گزندى به شما برسانند، بر شما گناهى نيست كه نماز [خويشتن ] را كوتاه كنيد، چرا كه كافران هميشه براى شما دشمنى آشكارند.

102 - و هنگامى كه در ميان آنان بودى و برايشان نماز را به پا داشتى، بايد گروهى از آنان با تو، به نماز برخيزند و جنگ افزارهايشان را [به حالت آماده باش ]برگيرند؛ و آن گاه زمانى كه [آخرين ] سجده را به جا آوردند [و نماز را به پايان بردند ]بايد [در برابر دشمن و] پشت سرشما [براى دفاع ] قرار گيرند و آن گروه ديگر كه نماز نگزارده اند بيايند و با تو نماز گزارند، و آنان نيز بايد وسايل دفاعى و سلاح خويش را برگيرند. كسانى كه كفر ورزيده اند آرزو دارند كه شما از جنگ افزارها و ساز و برگ خويش غافل شويد تا يكباره بر شما شبيخون زنند. و اگر از [ريزش ]باران به رنج افتاده [و] يا بيمار هستيد [و نمى توانيد در آماده باش كامل به سر بريد] بر شما گناهى نيست كه جنگ افزارهاى خود را فرو گذاريد، اما وسايل دفاعى خود را بر گيريد. به يقين خدا براى كافران عذابى خوار كننده آماده ساخته است.

103 - پس هنگامى كه نماز را به پايان برديد، خدا را [در همه حال ]، ايستاده، نشسته و بر پهلوخفته ياد كنيد، و هنگامى كه [از شبيخون دشمن ]آسوده خاطر شديد، نماز را [به صورت كامل ] بر پا داريد؛ چرا كه نماز [برنامه اى ] نوشته شده و داراى وقت مقررى براى ايمان آوردگان است.

104 - و در تعقيب آن گروه [تجاوزكار] سستى نورزيد [چرا كه ]اگر شما درد [و رنج ] مى كشيد آنان نيز همانگونه كه درد مى كشيد، درد مى كشند در حالى كه شما از خدا اميد مى بريد و آنها اميد نمى برند و خدا هماره دانا و فرزانه است.

نگرشى بر واژه ها

«ضرر»: زيان، آسيب و هر چيزى كه براى انسان صدمه و كمبودى چون كورى و بيمارى پديد آورد.

«درجه»: مقام و مرتبه

«توفّى»: گرفتن جان و روح. اين واژه، گاه به مفهوم شمردن نيز آمده است.

«مأوى»: بازگشتگاه، منزل. به مفهوم سرانجام هم آمده است.

«استضعاف»: به ناتوانى و حقارت كشيدن انسان ها، و «مستضعفين» ناتوان شمرده شدگان اند، بسان زنان و كودكان و سالخوردگان. به مفهوم به ذلّت كشيده شدگان نيز آمده است.

«مهاجرت»: جدايى و دورى گزيدن از وطن. اين واژه از ريشه «هجر» كه ضد «وصل» است گرفته شده است.

«مراغم»: اين واژه به مفهوم سرگردان در روى زمين و متزلزل در عقيده و مذهب است. اصل اين واژه از «رغام» آمده كه هم به مفهوم «خاك» است وهم به معناى خوارى و سختى. و «ارغام» نيز به مفهوم به خاك ماليدن بينى مخالف است، و «مراغم» نيز به كسى گفته مى شود كه مخالف خويش را به خفت مى كشد.

«قصر»: كوتاه كردن و كم نمودن. اين واژه و معنا از قرآن است و در روايات و اصطلاح به تقصير و اقصار نيز تعبير شده است.

«فتنه»: آزمايش، گمراهى، كفر، رسوايى، رنج، جنون و بيمارى.

«عدوّ»: دشمنى

«اسلحه»: جمع سلاح است.

«جناح»: اين واژه در اصل به مفهوم كج شدن از راه راست و يا عدول از جايى است و به همين مناسبت به گناه نيز معنا شده است.

«اذى»: رنج و بيمارى و مشكل جسمى.

«اطمأننتم»: از واژه اطمينان كه به مفهوم آرامش يافتن است، برگرفته شده است.

«ولاتهنوا»: سست نشويد و سستى نورزيد. از ريشه «وهن» برگرفته شده است.

«ألم»: درد و ناراحتى.

«رجاء»: اميد؛ و گاه به مفهوم بيم نيز به كار رفته است.

شأن نزول

1 - در داستان فرود نخستين آيه مورد بحث «ابوحمزه ثمالى» در تفسيرش آورده است كه: اين آيه شريفه در مورد گروهى از جمله: كعب بن مالك، مرارة بن ربيع، عمرو بن عوف و هلال بن اميه فرود آمد و آنان را به خاطر تخلف از كار زار تبوك و نرفتن به همراه پيامبر نكوهش كرد، و «عبدالله بن ام مكتوم» را كه نا بينا بود از رفتن به جهاد معاف شناخت و عذرش را پذيرفت.

«زيد بن ثابت» در اين مورد آورده است كه: من در حضور پيامبر بودم كه اين آيه شريفه فرود آمد و دو واژه «اولى الضرر» در آن نبود. «عبدالله» كه مرد نابينايى بود گفت: اى پيامبرخدا! من نابيناهستم و توان پيكار ندارم؛ وظيفه من چيست؟

درست در آن لحظات بود كه فرشته وحى دگر باره بر پيامبر گرامى فرود آمد و اين دو واژه را نيز آورد. پيامبر پس از دريافت وحى و باز گشت به حالت طبيعى فرمود: بنويسيد... و آن گاه اين آيه را خواند كه: لا يستوى القاعدون...(11)

2 - درشأن نزول سومين آيه مورد بحث «ابوحمزه ثمالى» آورده است كه:

شرك گرايان قريش به هنگام حركت به سوى «بدر»، بسيج عمومى اعلان كردند و هشدار دارند كه جز سالخوردگا،ن و بيماران و كودكان، همه بايد براى پيكار با محمد صلى الله عليه وآله حركت كنند؛ از اين رو گروهى از مسلمانان كه در مكه بودند و ايمان خويش را براى در امان ماندن از شرارت استبداد حاكم پوشيده مى داشتند به ناگزير با سپاه شرك حركت كردند. هنگامى كه در «بدر» روياروى پيامبر و مسلمانان قرار گرفتند و شمار كمتر آنان را ديدند، دچار تزلزل شدند و در سپاه شرك ماندند تا كشته شدند و آن گاه اين آيه در نكوهش آنان فرود آمد.

3 - در مورد آخرين آيه مورد بحث، گروهى از مفسران از جمله «ابوحمزه» و «سعيد بن جبير» آورده اند كه: پس از فرود آيات هجرت، مرد مسلمانى به نام «جندب» كه در مكه بود، آن آيات را شنيد و گفت: به خداى سوگند كه من توان هجرت دارم و راه و چاه را نيز به خوبى مى شناسم، از اين رو نمى توانم خويشتن را ناتوان عنوان داده و تن به ذلّت سپارم. با اين انديشه بود كه در حالت بيمارى به فرزندانش گفت: من بايد هجرت كنم و از مكه، به سوى مدينه بروم، چرا كه مى ترسم در اين جا مرگ من فرا رسد و عذرى براى تن سپردن به ستم و بيداد جاهليت نداشته باشم. فرزندانش در راه همكارى با پدر، برايش مركبى فراهم آوردند و به دليل شدّت يافتن بيمارى او، تختى نيز برايش درست كردند و او را از مكه حركت دادند كه در ميان راه جان به جان آفرين تسليم كرد و اين آيه فرود آمد كه: و من يهاجر فى سبيل اللّه...(12)

تفسير

برترى مجاهدان توحيدگرا و پر اخلاص

در آيات گذشته، خدا بندگانش را به جهاد در راه حق و عدالت فراخواند، اينك در اين آيه شريفه فضيلت و پاداش آن را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

لايَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُوْلِى الضَّرَرِ وَالْمُجاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ

ايمان آوردگانى كه بدون آسيب ديدگى و رنج، از جهاد در راه خدا وانشسته و از رفتن به ميدان كارزار سرباز مى زنند، با آن مجاهدانى كه با نثار مال و جان خويش در راه خدا جهاد مى كنند تا دين خدا برترى يابد، هرگز اين دو گروه يكسان نيستند.

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً

خدا جهاد گران با اخلاص را كه با نثار مال و جان خويش در راه او پيكار مى كنند، بر كسانى كه از جهاد سرباز مى زنند برترى پرشكوهى بخشيده است.

وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى

وخدا به هردو گروه، مجاهدان و كسانى كه به جهاد نرفته اند وعده بهشت داده است.

با اين بيان روشن مى شود كه جهاد، واجب كفايى است؛ چرا كه اگر عينى بود، آنان كه بدون عذر واقعى سرباز زده بودند نه تنها پاداشى نداشتند كه در خور نكوهش و كيفر بودند.

وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْرَاً عَظيماً

و خدا مجاهدان را بر وانشستگانِ بدون عذر، به پاداشى پرشكوه برترى بخشيده است.

آنگاه در ترسيم اين پاداش پرشكوه مى فرمايد:

دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً

با درجاتى والا از نزد خود و با آمرزش و مهر و رحمتى مجاهدان را از كسانى كه به ميدان كار زار نرفته اند، برترى بخشيده است. و خدا هماره آمرزنده و مهربان است.

به باور گروهى منظور اين است كه درجه و مقام برخى از اين جهاد گران از برخى ديگر برتر و بالاتر است. برخى نيز مى گويند: منظور از «درجات» كارهاى شايسته است، همان گونه كه گفته مى شود. اسلام آوردن، خود درجه اى است و فقه و شناخت عميق و نوانديشانه دين درجه اى ديگر؛ هجرت در راه خدا، مقامى است و كشته شدن در راه هجرت مقامى ديگر.

«عبدالله بن زيد» برآن است كه منظور، درجات و مقامات نه گانه اى است كه در سوره مباركه توبه آمده است. «... ذلك بانّهم لا يصيبهم ظمأ و لا نصب و لا مخمصة فى سبيل اللّه ولا يطؤن موطئا يغيظ الكفّار و لا ينالون من عدوّ نيلا الاّ كتب لهم به...احسن ما كانوا يعملون»(13).

مردم مدينه و صحرا نشينانِ پيرامون آنان را نرسدكه از فرمان پيامبر خدا سرباز زنند و جان خويشتن را گرامى تر از جان او بدانند؛ چرا كه هيچ تشنگى و رنج و گرفتگى و سختى در راه خدا به آنان نمى رسد، و آنان در هيچ نقطه اى كه كفرگرايان را به خشم آورد گام نمى گذارند و از دشمن خيره سرى غنيمتى به دست نمى آورند مگر اين كه به خاطر آن، كار شايسته اى براى آنان در كارنامه زندگى شان نوشته مى شود؛ چرا كه خدا پاداش نيكو كاران را ضايع نمى سازد.

و نيز آنان هيچ دارايى و مال كوچك و بزرگى را در راه خدا انفاق نمى كنند و هيچ سرزمينى را براى جهاد در نمى نوردند، مگر اين كه براى آنان نوشته مى شود، تا خدا آنان را به بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش دهد.

منظور از جمله «و مغفرة و رحمة و كان اللّه غفورا رحيما» اين است كه نعمت هاى سراى آخرت، خالص و از رنج و ناراحتى پاك و پيراسته است؛ از اين رو خدا گناهان بندگان را مى آمرزد تا در آن جا در آسايش و نعمت باشند. وبدين سان آفريدگار هستى به بندگان جهادگر و با اخلاص خود را مورد مهر و رحمت خود قرار مى دهد.

آيا اين آغاز و فرجام سازگارند؟

چرا در آغاز آيه 95 مى فرمايد: خدا كسانى را كه با مال و جانشان در راه خدا جهاد مى كنند بر وانشستگانِ بدون عذر، به درجه اى پرشكوه برترى داده است، اما سرانجام در اين آيه مى فرمايد: خدا، جهاد گران را به پاداشى پرشكوه و درجاتى از سوى خود برترى ارزانى داشته است؟ آيا اين آغاز و فرجام باهم سازگار است؟

پاسخ

1 - به باور برخى، آغاز و ادامه آيات باهم سازگارند، چرا كه نخست جهاد گران را به يك درجه بر وانشستگانِ داراى عذر، برترى مى بخشد و در ادامه آيه، جهاد كنندگان را به درجاتى چند نسبت به كسانى كه بدون عذر از كار زار سرباز زدند برترى ارزانى مى دارد، و آيه نشان مى دهد كه تخلف ورزان، گناهكار نيستند، بلكه كار بهتر وپاداش پرشكوه تر را از دست داده اند.

2 - «ابوعلى» مى گويد: منظور از درجه و مقام در آغاز آيه شريفه، برترى مقام است و خدا مى خواهد آنان را به خاطر جهادشان تحسين و ستايش كند؛ همان گونه كه گفته مى شود: درجه و منزلت «حسن» نزد «خليفه» از «حسين» بالاتر است. اما منظور از درجات در ادامه آيه شريفه عبارت است از درجات مردم با ايمان و جهادگر در بهشت خدا؛ و اين برترى برخى بر برخى ديگر در آن جا تفاوت درجات ايمان و اخلاق و عملكردهاست.

3 - پاره اى نيز برآنند كه در آيه شريفه واژه «فضل» تكرار شده و اين نشانگر آن است كه منظور از برترى نخست، برترى در دنيا و منظور از برترى دوم، برترى در سراى آخرت و بهشت پرطراوت و زيباى خداست.

در روايت آمده است كه خدا جهادگران را بر كسانى كه از جهاد در راه خدا سرباز مى زنند به هفتاد درجه كه فاصله هركدام از اين درجات هفتاد سال راهپيمايى مركب تيز تك و پرتوان است. برترى بخشيده است.

ستمكاران به خويشتن

در اين آيه شريفه خدا از سرنوشت غمبار كسانى خبر مى دهد كه در زندگى خويش پيامبر را يارى نكردند و از جهاد در راه حق و عدالت به همراه او سرباز زدند؛ اينك حال و روز آنان را پس از مرگ اين گونه ترسيم مى كند:

إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِى أَنْفُسِهِمْ قالُواْ فِيمَ كُنْتُمْ

كسانى كه با محروم ساختن خويش از پاداش خدا و با درخوركيفر ساختن خود به سبب ارتكاب گناه، به خود ستم روا داشتند، هنگامى كه فرشتگان جانشان را مى گيرند، به آنان مى گويند: بر كدامين عقيده و دين زندگى كرديد و چه راه و رسمى داشتيد؟

منظور از فرشتگان در آيه شريفه، فرشته مرگ، يا او و همراهانش باشد، چرا كه آنها هستند كه مسئول دريافت روح و جان انسان به فرمان آفريدگار هستى مى باشند؛ و به همين دليل هم به خدا نسبت داده مى شود؛ زيرا آنها واسطه و وسيله انجام كارند و تدبيرگر هستى و آفريدگار انسان خداست و حيات و مرگ به دست اوست. و نيز به فرشتگان مى توان انجام اين كار را نسبت داد؛ چرا كه از سوى خدا انجام مى دهند.

نكته ديگر اين است كه پرسش فرشتگان از ستمكاران، نه يك پرسش واقعى، كه به منظور سرزنش آنان و يا به منظور اقرار و اعتراف گرفتن از آنهاست.

قالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِى الْاَرْضِ

آنان در پاسخ مى گويند: ما در محيط و منطقه زندگى خويش در برابر شرك گرايان ناتوان بوديم و نمى توانستيم فرمان خدا را به كار بنديم؛ چرا كه آنان از نظر شمار و امكانات از ما افزون تر بودند و با تحت فشار قرار دادن ما و تفتيش عقيده و تحميل اختناق و سانسور، ما را از ايمان به خدا و پيروى از پيامبر و طرح حقوق و آزادى خويش باز مى داشتند.

قالُواْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرواْ فِيها

فرشتگان در برابر عذر تراشى آنان مى گويند: آيا زمين خدا گسترده نبود تا با رها ساختن خانه وشهر و وطن خويش، از قلمرو بيداد شرك گرايان و تجاوزكاران كه شما را از آزادى انديشه و عقيده محروم ساخته بودند، خارج گرديد و به شهر و ديارى برويد كه مردم آن شما را در برابر استبدادگران خدانشناس يارى كنند و شما در پناه آنان خداى خويش را به يكتايى بپرستيد و پيام آورش را فرمان بريد؟

«سعيدبن جبير» در تفسير آيه شريفه مى گويد: «اذا عُمل بالمعاصى فى ارض فاخرج منها»؛ هنگامى كه در سرزمينى به ستم و تجاوز رفتارگردد و خدا نافرمانى شود، از آن جا دست به هجرت زنيد.

فَأُوْلئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً

پس چنين كسانى جايگاهشان دوزخ است، و دوزخ نيز براى كسانى كه آن جا را فرودگاه و بازگشتگاه خود گرفته اند بد جايگاهى است.

آن گاه آيه شريفه گروهى را استثنا مى كند و مى فرمايد:

إِلّاَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لايَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لايَهْتَدوُنَ سَبِيلاً

مگر آن مردان و زنان و كودكان فرودستى كه تدبيرى براى نجات خويش ندارند و نمى توانند خود را از بيداد شرك گرايان رهايى بخشند و راهى براى خود بيابند، آرى، اينان از آن حكم استثنا شده اند؛ چرا كه توان هجرت و دورى گزيدن از قلمرو شرك و بيداد را ندارند. پاره اى نيز بر آنند كه منظور اين است كه اينان راه مدينه را نمى دانند و نمى توانند خويشتن را از مكه و از اسارت نظام شرك و بيداد آن نجات داده و به مدينه پيامبر برسانند.

و مى افزايد:

فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً

پس آنان كه به راستى عذرى برترك هجرت دارند، اميد كه خدا از آنان در گذرد؛ چرا كه فقير و ناتوانند و اميد كه بر آنان ببخشايد وبه خاطر ترك هجرت بازخواستشان نكند؛ چرا كه هجرت در راه خدا يك وظيفه براى آنان بود؛ و خدا هماره به خاطر بزرگى و فزون بخشى اش، گناهان بندگان را بخشوده و به خاطر گناهانشان كيفرشان نكرده است.

«عكرمه» در اين مورد مى گويد: پيامبر خدا پس از هر نمازى به درگاه خداوند نيايش مى فرمود كه: خدايا «وليد»، «ابن هشام» و... وديگر مسلمانان ناتوان را از شرارت شرك گرايان رهايى بخش!

هجرت و پاداش شكوهبار آن

در ادامه سخن از هجرت و حركت به سوى خدا كه جلوه ديگرى از جهاد است، در اين آيه شريفه مى فرمايد:

وَ مَنْ يُهاجِرْ فِى سَبيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِى الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً

در اين فراز از آيه شريفه، ديدگاه ها يكسان نيست:

به باور برخى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه هر آن كس كه از قلمرو شرارت شرك گرايان خارج گردد و از وطن خويش به خاطر عقيده و ايمانش بگذرد و به سرزمين اسلام دست به هجرت زند، بى ترديد در زمين پهناور خدا، اقامتگاه هاى بسيار و ميدان عمل فراوان و گشايشى در روزى و امكانات مادى به دست خواهد آورد؛ اما به باور برخى منظور اين است كه چنين كسى راه نجات از سختى و مشكلات را خواهد يافت و از گمراهى به هدايت بال خواهد گشود.

دسته اى نيز بر آنند كه از فشار شرك و بيداد نجات يافته و به جايى رسد كه از آزادى و نعمت امنيت بهره ور گردد.

وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً

و هركسى كه به خاطر دين و آيين خويش و در راه خدا و پيامبر از خانه و وطن خويش آواره گردد دست به هجرت زند و آن گاه پيش از رسيدن به قلمرو اسلام و سرزمين وحى، مرگش فرا رسد، پاداش هجرت او بر خداست، و خدا آمرزنده لغزش هاى بندگان و به آنان مهربان است.

پرتوى از روايات

در تفسير و توضيح آيه شريفه، رواياتى نقل شده است كه برخى ترسيم مى گردد.

1 - از پيامبر گرامى آورده اند كه:

«من قرّ بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبراً من الأرض استوجب الجنّة و كان رفيق ابراهيم عليه السلام و محمد صلى الله عليه وآله»(14).

هر كس به خاطر دين و عقيده توحيدى اش، از سرزمينى به سرزمين ديگر، گرچه به اندازه يك وجب، دست به هجرت زند و جابه جا گردد، در خور بهشت مى شود و در آن جا همنشين ابراهيم و محمد صلى الله عليه وآله است.

2 - عياشى آورده است كه زراره، فرزندش «عبيد» را به مدينه گسيل داشت تا از سلامتى حضرت كاظم عليه السلام برايش خبر آورد و او به هنگام بازگشت به سوى پدر در راه از دنيا رفت. اين موضوع به اطلاع هفتمين امام نور رسيد؛ و آن حضرت ضمن اظهار تأسف درمرگ فرزند «زراره» فرمود: اميدوارم پدر و پسر در زمره كسانى باشند كه خدا در موردشان فرموده است: هركس به قصد مهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانه اش حركت كند و آن گاه مرگش فرا رسد، پاداش او با خداست.... «... و من يخرج من بيته مهاجرا الى اللّه و رسوله فقد وقع اجره على اللّه...».

نماز و ياد خدا در همه فراز و نشيب ها

در آياتى كه گذشت، سخن از جهاد در راه خدا و موضوع هجرت بود؛ اينك در اين آيه شريفه، در باره نماز «قصر» يا نماز مسافر و نيز نماز خوف مى فرمايد:

وَاِذا ضَرَبْتُمْ فِى الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَروُا

و هنگامى كه سفر مى كنيد، بر شما گناهى نيست كه اگر از شبيخون دشمن مى هراسيد نمازتان را كوتاه كنيد.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - گروهى از جمله «مجاهد» بر آنند كه منظور اين است كه نمازهاى چهار ركعتى را به صورت دو ركعتى بخوانيد. ديدگاه بيشتر فقها و مذاهب اهل سنت نيز همين گونه است، و «جابر» و «مجاهد» مى گويند: نماز خوف از نماز مسافر كم مى گردد. با اين بيان هنگامى كه نماز مسافر دو ركعت گرديد، نماز خوف به يك ركعت مى رسد. دانشمندان ما نيز همين گونه روايت آورده اند.

2 - گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» مى گويند: منظور اين است كه حدود نماز را كم كنند؛ بدين صورت كه نماز را با اشاره بخوانند و سجده را با خم شدن؛ و اگر اين اندازه هم ممكن نبود، به جاى هر ركعت، تسبيح ويژه نيز كافى است. دانشمندان ما نيز بر آنند كه در نماز خوف مى توان از حدود آن كاست.

3 - و گروهى نيز بر اين عقيده اند كه منظور اين است كه هر دو نماز را يكجا بخوانيد و نه هر كدام را در هنگام فضيلت آن. اما به باور ما ديدگاه درست، همان ديدگاه نخست است.

ان خفتم ان يفتنكم الّذين كفروا

در تفسير اين فراز از آيه نيز دو نظر است:

1 - به باور گروهى، منظور اين است كه اگر از فتنه كفرگرايان و تهديدشان برجان و مال خود ترسيديد، نماز را آن گونه بخوانيد...

2 - اما به باور «ابن عباس» منظور اين است كه اگر مى ترسيد كه كافران، شما را در حال نماز از پا در آورند نماز را آن گونه بخوانيد.

اين آيه نظير آن آيه شريفه است كه مى فرمايد: «فما آمن لموسى الاّ ذريّة من قومه على خوفٍ من فرعون و ملائهم ان يفتنهم...»(15)

در آغاز كسى به موسى ايمان نياورد، مگر گروهى از فرزندان و نسل قوم او، آن هم با ترس از فرعون و اطرافيانش كه مبادا آنان را از پا در آورند...

3 - پاره اى نيز بر آنند كه: اگر مى ترسيد كه مردم كفرگرا شما را به سختى شكنجه دهند...

إِنَّ الْكافِرِينَ كانُواْ لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً

چراكه كفرگرايان همواره براى شما دشمنى آشكارند.

نماز مسافر

ظاهر آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه نماز «قصر» به هنگام ترس از شرارت دشمن خوانده مى شود. اما از بيانِ آورنده قرآن چنين دريافت مى گردد كه مسافر اگر خطرى هم در كار نباشد، بايد نمازش را «قصر» بخواند، و ممكن است اشاره به ترس و خطر در آيه شريفه به خاطر اين باشد كه بيشتر سفرها - به ويژه در گذشته - باترس و خطر همراه بوده است. به نظر مى رسد اين قيد در آيه شريفه قيد غالبى است، چرا كه بيشتر سفرها اين گونه است.

ديدگاه فقها

ديدگاه كارشناسان فقه اسلامى در مورد نماز «قصر» يكسان نيست:

1 - شافعى براين عقيده است كه مسافر مى تواند نمازهاى چهار ركعتى را «قصر» بخواند «جبّايى» نيز همين ديدگاه را پذيرفته است.

2 - اما «ابوحنيفه» مى گويد: برمسافر واجب است كه نمازهاى چهار ركعتى را به صورت قصر بخواند.

3 - مذهب اهل بيت و دانشمندان آن نيز ديدگاه دوم را تأييد مى كنند.

«زراره» و «محمدبن مسلم» آورده اند كه: به پنجمين امام نور گفتيم: ديدگاه شما در مورد نماز مسافر چيست؟

فرمود: خدا در قرآن مى فرمايد: «و اذا ضربتم فى الأرض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصّلوة...» و هنگامى كه سفر مى كنيد و از يورش دشمن مى ترسيد، برشما گناهى نيست كه نمازتان را كوتاه كنيد... با اين بيان بايد نماز را شكسته خواند؛ همان گونه كه در وطن لازم است تمام خواند شود.

پرسيديم در اين مورد كه آيه شريفه مى فرمايد: «لا جناح عليكم...» بر شما گناهى نيست، چه مى فرماييد؟ چرا كه از ظاهر آيه، رخصت دريافت مى گردد و نه وجوب، و امر نشده است.

فرمود: مگر در مورد سعى ميان صفا و مروه با اين كه واجب هستند، اين تعبير نشده است كه:

«...فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما...»(16)

پس هركس كه خانه خدا را حج كند يا عمره گزارد، براو گناهى نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد... مگر نه اين كه سعى ميان صفا و مروه واجب است و با اين حال با اين تعبير آمده است؟ نماز شكسته نيز همين گونه است.

به آن حضرت گفتيم: اگر كسى در سفر نماز خود را تمام خواند، از ديدگاه شما بايد دو باره خوانده شود؟

فرمود: اگر آيه شريفه را برايش تلاوت و تفسير كرده اند آرى، و اگر نه لازم نيست دوباره بخواند. آن گاه افزود: پيامبر گرامى نيز در سفر، نمازهاى چهار ركعتى را به صورت دوركعتى مى خواند اما نماز مغرب را سه ركعت به جا مى آورد.

به هر حال اين روايت نشانگر آن است كه برنامه و وظيفه مسافر، جز وظيفه كسى است كه در خانه و وطن و يا اقامتگاه خويش زندگى مى كند. و دانشمندان مذهب اهل بيت در اين مورد و نيز در مورد عدم تغيير نماز مغرب اتفاق نظر و اجماع دارند، و از پيامبر گرامى نيز روايت شده است كه نماز مسافر دو ركعت است.

به باور ما، ترس از دشمن نيز به تنهايى باعث مى شود كه نماز را به صورت «قصر» بخوانيم؛ اما فقها در اين مورد ديدگاه يكسانى ندارند. براى نمونه، گروهى از صحابه و تابعين از جمله: جابر، حذيفه، زيد بن ثابت، ابن عباس و سعيد بن جبير بر آنند كه منظور از «قصر» در آيه شريفه، «قصر» نماز خوف از نماز مسافر است و نه از نماز حاضر، چرا كه به باور اينان، نماز سفر دو ركعت وضع شده و «قصر» نشده است.

به باور ما، مسافتى كه در سفر باعث مى شود نماز را شكسته بخوانيم، هشت فرسخ است؛ اما به باور «ابوحنيفه» و پيروانش مسافتى است كه در سه شبانه روز بپيماييم؛ و به باور شافعى، اين مسافت شانزده فرسخ است.

نظم و پيوند آيه

پيوند آيه شريفه با آيات پيش تر بدين گونه است كه در آيات گذشته دستور هجرت و فرمان دفاع و جهاد براى بندگان آمده بود، و در اين آيه، حكم نماز سفر و خوف بيان شده است تا بدين وسيله مهر و رحمت خدا بر بندگان فرود آيد و در اين شرايط برايشان تخفيف داده شده باشد.

نماز خوف

در اين آيه شريفه چگونگى انجام نماز خوف را ترسيم مى كند وفرمايد:

وَ إِذا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُم مَعَكَ

هان اى پيامبر! هنگامى كه در ميان آنان هستى و براى آنان در سفر نماز جماعت بر پامى دارى و از يورش دشمن بر آنان نگرانى، بايد آنان به دو گروه تقسيم شوند، و در مرحله نخست گروهى مجهّز و در حالت آماده باش با تو به نماز ايستند و گروه دوم در برابر دشمن مراقب اوضاع باشند.

وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ

در مورد اين جمله ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى، منظور اين است كه آنانى كه به نماز ايستاده اند، جنگ افزارهاى خويش را بر گيرند.

2 - اما «ابن عباس» بر آن است كه منظور، گروه دوم است؛ يعنى آنان كه در برابر دشمن و خطرات او به مراقبت ايستاده اند، جنگ افزارهاى خويش را برگيرند و آماده رويارويى با هر تهديدى باشند.

فَاِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَائِكُمْ

آن گاه گروهى كه با تو نماز مى خوانند، هنگامى كه سجده را به انجام رساندند، بايد در برابر دشمن و خطرات ممكن به حالت آماده باش بايستند تا گروه دوم نماز بخوانند.

در اين مورد كه گروه نخست پس از سجده و خواندن يك ركعت نماز بايد چه كنند، ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور ما، آنان بايد ركعت دوم را خودشان به سرعت بخوانند و پس از تشهد سلام نماز را بگويند و در حالى كه امام هنوز در ركعت دوم در حال قيام است، براى رويارويى با خطرات دشمن به سنگر بشتابند، تا گروه دوم بيايند و به امام اقتدا كنند. پس از انجام ركعت دوم به وسيله امام و ركعت اول گروه دوم از رزم آوران، اينك امام در تشهد درنگ مى كند تا آنان ركعت دوم را خود به سرعت بخوانند و به امام برسند، سپس باهم سلام بگويند. با اين بيان، گروه نخست در آغاز نماز با امام هستند و گروه دوم در پايان نماز. شافعى نيز همين ديدگاه را برگزيده است.

2 - اما گروهى كه مى گويند نماز خوف يك ركعت است بر آنند كه گروه نخست پس از خواندن ركعت اول نماز سلام مى دهد و به سنگر دفاع و مراقبت باز مى گردد تا گروه دوم به امام بپيوندد، و امام ركعت دوم را براى آنان بخواند. بدين سان در نماز خوف، نماز امام دو ركعت است اما نماز جهادگران يك ركعت.

3 - برخى برآنند كه امام با هردسته اى يك نماز دو ركعتى مى خواند.

4 - «عبدالله بن مسعود» و «ابوحنيفه» مى گويند: هنگامى كه امام با گروه نخست يك ركعت خواند، آنان به سنگر دفاع و مراقبت برگردند و گروه دوم به امام مى پيوندند و پس از اقتدا، ركعت اول خويش را با ركعت دوم امام مى خوانند، آن گاه اين گروه به ميدان باز مى گردند و گروه نخست دوباره مى آيند و ركعت دوم نماز خويش را بدون قرائت مى خوانند؛ چرا كه اينان دنبال مانده اند، و پس از آن سلام نماز را مى دهند و به ميدان بر مى گردند و سرانجام گروه دوم دگرباره باز مى آيند و يك ركعت را بدون قرائت مى خوانند و پس از سلام به صف همرزمان باز مى گردند.

وَلْتَأْتِ طائِفَةٌ اُخْرَى لَمْ يُصَلُواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ

و آن گاه آن گروه ديگر كه نماز نخوانده و رويا روى دشمن بوده اند، بيايند و با تو نماز بخوانند، و اينان نيز بايد از دشمن بر حذر باشند و با گرفتن جنگ افزارهاى خويش در حالت نماز هم آماده دفاع باشند.

وَدَّ الَّذِينَ كَفَروُا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً

كفرگرايان آرزو مى كنند كه شما از سلاح ها و وسايل دفاعى و كالاهاى خويش غفلت ورزيد و آمادگى دفاعى را از دست بدهيد تا يكباره بر شما يورش آورند و با غافلگير ساختن شما خونتان را بريزند و هستى شما را به يغما برند.

با اين بيان، منظور اين است كه شما مسلمانان در شرايط خطرناك، همه باهم به طور يكپارچه براى نماز به پا نخيزيد و به دشمن تجاوز كار فرصت ندهيد كه برجان و مال و هستى شما بتازد، بلكه نماز را به گونه اى كه مقرر شد بخوانيد.

واژه «ميل» در فرهنگ عرب به مفهوم يورش ناگهانى و يكباره است. «عباس انصارى» يكى از ياران پيامبر در شب عقبه دوم به پيامبر گرامى گفت: «ان شئت لتميلنى غداً على اهل منى باسيافنا»؛ به خدايى كه تو را فرمان بعثت داد سوگند كه اگر بخواهى ما فردا با شمشيرهاى آخته خويش بر اهل مكه كه در منى گرد خواهند آمد، يكباره يورش مى بريم و آنان را از دم شمشير مى گذرانيم. پيامبر فرمود: نه، من براى اين كار نيامده ام.

وَ لاجُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذًى مِن مَطَرٍ أَوْ كُنتُم مَرْضى أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً

و اگر از ريزش باران به رنج افتاديد و يا بيمار و مجروح گشتيد، بر شما گناهى نيست كه جنگ افزارهاى خود را بر زمين گذاريد، اما وسايل دفاعى برگيريد و مراقب اوضاع باشيد كه مبادا مورد يورش قرار گيريد و غافلگير شويد. بى گمان، خدا براى كفرگرايان و تجاوز كاران، عذاب خفّت آورى آماده ساخته است.

رهنمود آيه شريفه

1 - آيه شريفه، نشانگر درستى نبوت و رسالت پيامبر و راستگويى آن حضرت است؛ چرا كه اين آيه هنگامى فرود آمد كه پيامبر با شرك گرايان تجاوز كار در حال پيكار بود و دو نيروى توحيد و شرك در منطقه «عسفان» و «ضجنان» روبه روى هم صف آرايى كرده بودند. هنگام نماز نيمروزى رسيد و پيامبر با ياران به نماز ايستاد. شرك گرايان تصميم گرفتند كه در آن شرايط بر پيامبر و يارانش بتازند، اما يكى از سردمداران آنان گفت: همرزمان! پيامبر و يارانش نمازى دارند كه به آن اهميت بسيارى مى دهند و هنگام عصر آن رابرپا مى دارند، پس آماده شويد تا در آن نماز، آنان را مورد حمله قرار دهيم و كارشان را بسازيم. پيامبر نماز ظهر را خواند و پس از نماز ظهر بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و او را از نقشه شوم شرك گرايان هشدار داد. به همين دليل پيامبر نماز عصر را به صورت نماز خوف برگزار كرد و همين موضوع باعث بيدارى برخى گرديد و «خالدبن وليد» به اسلام گرايش يافت.

2 - در اين مورد «ابوحمزه ثمالى» در تفسير خود آورده است كه: پيامبرگرامى با قبيله تجاوز كار و مشرك «بنى انمار» پيكار كرد و آنان پس از شكستى سخت اموال خود را به غنيمت، و زنان و كودكان خويش را به اسارت دادند. پيامبر و يارانش در نقطه اى كه ديگر اثرى از شرارت دشمن نبود فرود آمدند و آن حضرت با فاصله بسيارى از قرارگاه لشكر به آبريزگاه رفت و در كنار آب و زير درختى نشست. در آن لحظات يكى از شرورترين عناصر دشمن پيامبر را تنها ديد و گفت: خدا مرا بكشد اگر بگذارم محمد به سلامت به قرارگاه باز گردد، و بى درنگ با شمشير آخته، خود را بالاى سرآن حضرت رسانيد و نعره برآورد كه: هان اى محمد! اينك چه كسى تو را از شمشير من حفظ مى كند؟ «من يعصمك منّى الآن؟» پيامبر با قلبى پر اميد و دلى آرام فرمود: خداى تو! و درست در آن شرايط دشوار بود كه «غورث» در حال يورش به ناگاه بر چهره واژگون گرديد و شمشير شرارت از دستش افتاد. پيامبر گرامى كه سلاحى در دست نداشت، بى درنگ شمشير او را برگرفت و شهامتمندانه بر بالاى سرش ايستاد و فرياد برآورد كه: «يا غورث! من يمنعك منّى الآن؟» اينك چه كسى تو را از حرارت شمشير من حفظ خواهد كرد؟

«قال: لا احد». پاسخ داد: هيچ قدرتى. و نوميد و سرافكنده تن به ذلت سپرد.

پيامبرگرامى فرمود: «أتشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّى عبد اللّه و رسوله؟»

آيا اينك گواهى دهى كه خدايى جز خداى يكتا نيست و من بنده و پيام آور او هستم؟

پاسخ داد: نه، اما پيمان مى بندم كه ديگر هيچ گاه نه با تو پيكار كنم و نه دشمنى را بر ضد شما يارى رسانم. «قال: لا و لكنى اعهد أن لا اقاتلك ابدا و لا اعين عليك عدوّا.»(17)

و شگفتااز شكوه و برزگمنشى پيامبر! شگفتا كه شمشير «غورث» را به او داد و فرمود: برو! او نزد بستگان خويش رفت و در پاسخ آنان كه گفتند: چرا پيامبر را از پا در نياوردى ؟گفت: به خداى سوگند شمشير را با تمام قدرت فرود آوردم تا كار را يكسره كنم اما نمى دانم چه كسى به گونه اى ميان دوشانه ام زد كه با چهره و پيشانى بر زمين افتادم و شمشير به دست محمد(ص) افتاد و او با كرامت مرا آزاد كرد! و آن گاه «غورث» ركاب كشيد و گفت ديگر با او پيكار نخواهم كرد و از آن جا دور شد.

پيامبرگرامى نيز نزد ياران خويش رفت و جريان را به آنان باز گفت و به تلاوت آيه شريفه پرداخت كه: «ان كان بكم أذى من مطر او كنتم مرضى...».

ياد خدا

قرآن شريف پس از بيان اهميت نماز در آيات قبل، اينك در اين آيه شريفه مى فرمايد:

فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِكُمْ

و هنگامى كه نماز را به پايان برديد، در همان حالت رويارويى با دشمن، خدا را در حال ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ياد كنيد، بدان اميد كه شما را يارى كند و بر دشمن پيروزيتان بخشد.

اين آيه شريفه نظير آن آيه مباركه است كه مى فرمايد:

«يا ايّها الّذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا اللّه كثيراً لعلّكم تفلحون»(18)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با گروهى برخورد مى كنيد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد. پاره اى نيز در تفسير آيه بر آنند كه منظور آيه اين است كه: هنگامى كه خواهيد نماز بخوانيد، اگر از صحت و سلامت بهره مند هستيد، نماز را ايستاده بخوانيد و اگر نمى توانيد، نشسته، و اگر نمى توانيد بر پهلو آرميده بخوانيد، چرا كه از ديدگاه قرآن هيچ انسان عاقل وخردمندى نمى تواند نماز را ترك كند.

فَإِذَا اطْمَاْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَوةَ

و هنگامى كه حالت نگرانى و خطر يورش دشمن بر طرف شد و آرامش خاطر يافتيد، نماز را به گونه اى كه در حالت عادى خوانده مى شود بخوانيد.

در مورد اين فراز از آيه شريفه، دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى، منظور اين است كه: هنگامى كه با ازميان رفتن خطر، آرامش خاطر يافتيد نماز را به صورت تمام بخوانيد.

2 - به باور گروهى ديگر: هنگامى كه به وطن خويش رسيديد، نماز را تمام بخوانيد.

إِنَّ الصَّلَوةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً.

در تفسير آين فراز نيز دو ديدگاه ارائه شده است:

1 - گروهى از جمله «ابن عباس» مى گويند: منظور اين است كه نماز بر ايمان آوردگان واجب شده است. از حضرت باقر و صادق نيز اين ديدگاه روايت شده است.

2 - اما گروهى بر آنند كه نماز بر ايمان آوردگان در اوقات ويژه اى واجب شده است كه بايد در آن وقت مقرر بخوانند.

هشدار از سستى

در اين آيه دگربار0 ضمن هشدار از سستى دركارها، مردم با ايمان را به جهاد در راه خدا تشويق نموده و مى فرمايد:

وَ لاتَهِنُوا فِى ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ

برشما مردم با ايمان زيبنده نيست كه در تعقيب شرك گرايان تجاوزكار سستى ورزيد، چرا كه آنان در برابر حق و عدالت و مردم با ايمان صف آرايى كرده اند؛ اگر شما از زخم هايى كه بر پيكرتان وارد آمده است درد و رنج مى كشيد، آنان نيز همچون شما از زخم ها و جراحت هاى خود درد مى كشند و رنج مى برند.

وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لايَرْجُونَ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

و ميان شما و آنان اين تفاوت اساسى هست كه شما از خداى توانا چيزهايى را اميد مى بريد كه در اين جهان به شما پيروزى ارزانى دارد و در برابر شكيبايى شما بر اين دردها و رنج ها در سراى جاودانه آخرت پاداشتان دهد؛ اما آنان در برابر دردها و رنج هايى كه احمقانه در راه شرك و بيداد، به جان مى خرند، پاداشى نيز نخواهند داشت. بر اين باور اگر شما مردم با ايمان به پاداش پرشكوه سراى آخرت ايمان داريد و دانيد كه اين رنج ها و دردها و تلاش هاى جانفرسا بدون پاداش نخواهد بود و شرارت و تكذيب مشركان بيهوده و بى دليل است، پس بايد در راه خدا از آنان شكيباتر و پايدارتر باشيد. آرى خداوند، هماره به مصالح مردم، داناتر و در تدبير امور و تنظيم شئون و تعيين مقررات و مقدرات آنان فرزانه است.

خدا برتر و بالاتر است

گروهى از جمله «ابن عباس» آورده اند كه: هنگامى كه مردم مسلمان در روز «اُحُد» به خاطر تخلف از فرمان پيامبر دچار آن شكست تلخ و دردناك شدند، «ابوسفيان» سردمدار سپاه شرك نعره مستانه اى سرداد كه: اى محمد! امروز روز پيروزى ما بود، همان گونه كه روز بدر روز پيروزى شما شد. «يا محمد، لنا يوم و لكم يوم!».

پيامبرگرامى به ياران خود فرمود: در پاسخ او بگوييد: «لا سواء، قتلانا فى الجنة و قتلاكم فى النّار».

اما ما و شما برابر نيستيم؛ چرا كه شهيدان ما در بهشت پر طراوت و پر نعمت خدا هستند و كشته شدگان شما در شعله هاى آتش دوزخ.

ابوسفيان نعره برآورد كه: «لنا عُزّى و لا عُزّى لكم» مابت بزرگِ «عُزّى » را داريم و شما نداريد.

پيامبر فرمود: پاسخ دهيد كه: «اللّه مولانا و لا مولى لكم»(19) خداى يكتا سررشته دار و تدبيرگر امور ماست و شما چون خداى ما سررشته دار نداريد.

ابوسفيان گفت: «هُبل اعلى »

بت بزرگِ «هبل» برتر و بزرگ تر است، جاودانه باد «هُبل»!

پيامبر گرامى فرمود: بگوييد كه «اللّه اعلى و اجلّ»(20) يكتا آفريدگار هستى برتر و بالاتر است.

ابوسفيان كه وامانده شده بود، با خشم و كينه بسيار گفت: ديدار ديگر ما با شما در روز «بدر صغرى» خواهد بود، و اين گونه شكست منطق شرك را در برابر توحيد پوشيده داشت و حركت كرد.

مردم مسلمان با زخم هاى بسيار و رنج و اندوه جانكاه از فشار خستگى و فرسودگى پيكار خوابيدند. از اين رو، اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه: «ان... يمسسكم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله...»(21)

اگر در ميدان «احد» به شما زخم و جراحتى رسيد و بر اثر نافرمانى خودتان ضربه اى بر شما فرود آمد، به آن شرك گرايان نيز در پيكار «بدر»، زخمى عميق و ضربه اى سنگين فرود آمد...

و اگر شما درد و رنج مى كشيد آنان نيز مى كشند «اِنْ تكونوا تألمون فانّهم يألمون كما تألمون...»

و با اين تشويق دگر باره مسلمانان به پاخاستند و با پيكرهاى زخم ديده و مجروح، سپاه شرك را تعقيب نمودند، چرا كه خداى فرزانه مى خواست تا روح شجاعت را در كالبد آنان بدمد و هراس و وحشتى سخت بر دل دشمن بيفكند تا ديگر به آسانى جرأت بازگشت نيابد. و همين گونه شد و دشمن با دريافت خبر حركت سپاه توحيد، به سوى مكه روى آورد و به سرعت دور شد.

پرتوى از آيات

آيات روشنگرى كه تفسير شد، درس ها وپيام هاى تفكرانگيز و انسانسازى دارند كه به برخى اشاره مى رود:

سازندگى نماز و اهميت آن

اين برنامه انسانساز عبادى و روحى از چنان جايگاه بلندى برخوردار است كه خداى جهان آفرين به هيچ عنوان اجازه ترك آن را نمى دهد و روشن مى سازد كه انسان توحيد گرا در هرحال و در هر شرايط، مطلوب و يا نا مطلوب، در اوج پيروزى و يا خطر يورش دشمن، در اوج سلامت يا بيمارى و رنج و ناتوانى، هنگام شادى و يا اندوه بايد نماز را به پا دارد و به هر صورت ممكن با سرچشمه هستى به راز و نياز بپردازد، چرا كه نماز ياد خداست و ياد خدا آرامش بخش دل هاست. بر اين اساسى، انسان همواره به اين نيروى معنوى و اين برنامه سازنده نياز اساسى دارد. به همين جهت در اين آيات، خداى فرزانه، هم نماز خوف را مقرر مى دارد و هم خاطر نشان مى سازد كه در هرحال خداى را ياد كنيد.

رويارويى همه جانبه با دشمن

پيام ديگر اين آيات اين است كه جامعه اسلامى بايد در ابعاد گوناگون فكرى، عقيدتى، علمى، روانى، روحى، اخلاقى، اقتصادى، اجتماعى، سياسى، حقوقى و دفاعى، توانمند و سر افراز باشد و در حالت آماده باش كامل و همه جانبه و در اوج هوشيارى به سر برد و آفت غفلت و مستى و تعصب و استبداد و خودكامگى در او رخنه نكند، تا بتواند با تجاوزكاران و حق ستيزان به طور شايسته رويارو گردد. هم در برابر منطق آنان به منطق پويا و پرتوان قرآن مجهز باشد و هم در پيكار روانى بتواند اثر مخرّب جنگ روانى آنان را با دميدن روح ايمان و تقوا و امانت و شهامت و درستكارى در دل ها بزدايد و از نظر رويارويى نظامى نيز در اوج آمادگى باشد.

آرى، در جامعه اسلامى بايد همه راه هاى نجات و نيك بختى و ترقى و پيشرفت باز، و همه دروازه هاى تعالى گشوده و همه امكانات رشد فراهم باشد. اين هم پرتو ديگرى از اين آيات الهى است.