تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۵ -


/ سوره نساء / آيه هاى 126 - 116

116 . اِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ اَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً.

117 . اِن يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اِلّا اِناثاً وَ اِنْ يَدْعُونَ اِلّا شَيْطاناً مَريِداً.

118 . لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَاَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيِباً مَفْرُوضاً.

119 . وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَامُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَامُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيَّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً.

120 . يَعِدُهُمْ وَ يُمَنّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلّا غُرُوراً.

121 . اُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لايَجِدُونَ عَنْها مَحيصاً.

122 . وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارُ خالِدينَ فيها اَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً.

123 . لَيْسَ بِاَمانِيِّكُمْ وَ لا اَمانِىِّ اَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لايَجِدْلَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَ لا نَصيراً.

124 . وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقيراً.

125 . وَ مَنْ اَحْسَنُ دينَاً مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهيمَ حَنيفاً وَاتَّخَذَ اللَُّه اِبْراهيمَ خَليلاً.

126 . وَ لِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ مُحيطاً.

ترجمه

116 - بى ترديد خداوند اين [گناه سهمگين ] را كه به او شرك ورزيده شود نمى آمرزد و جز آن را براى هركس كه بخواهد [و شايسته بداند ]مى آمرزد؛ و هركس به خدا شرك ورزد، به راستى به بيراهه اى دور دست در افتاده است.

117 - [شرك گرايان ] غير از او [كه يكتا آفريدگار هستى است ]، جز موجوداتى ناتوان را [به خدايى ] نمى خوانند، و [يا] جز شيطانى سركش را نمى خوانند [و نمى پرستند].

118 - خدا او را از رحمت خود دور ساخته است؛ [چرا كه با گمراهى و سركشى ]گفت: [پروردگارا!] بى گمان از بندگان تو بهره اى معيّن برخواهم گرفت.

119 - و بى ترديد آنان را گمراه مى سازم و آرزوها در دلشان مى پرورم و به آنان دستور مى دهم [تا با خرافه گرايى، حلال را حرام و يا حرام را حلال سازند] و آنان گوش هاى چارپايان را خواهند شكافت [و گوشت آنها را برخود حرام خواهند ساخت.]؛ و به آنان فرمان مى دهم [تا فطرت توحيدگرايى خويش را به شرك آلوده سازند] و آنان [نيز اين ]آفرينش خدايى را دگرگون خواهند ساخت. و هركس به جاى خدا، شيطان را به سررشته دارى برگيرد، به يقين زيانى آشكار كرده است.

120 - شيطان به آنان [كه شرك ورزيده اند] وعده مى دهد و آرزوهاى بى اساس در دل آنان مى پرورد؛ و شيطان جز براى فريب [و گمراهى ]آنان وعده نمى دهد.

121 - آنان جايگاهشان دوزخ است واز آن، راه گريزى نخواهند يافت.

122 - و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند به زودى آنان را در بوستان هايى كه از زير [درختان ] آن نهرها روان است، در خواهيم آورد [و ]هماره در آن جا ماندگار خواهند بود. وعده خدا راست است، و چه كسى در گفتار از خدا راستگوتر است؟

123 - [پاداش و كيفر كارهايى كه انجام مى دهيد]، نه به دلخواه شماست و نه به دلخواه پيروان كتاب هاى [آسمانى پيشين، بلكه ]هركس به كار بدى دست يازد، در برابر آن كيفر داده مى شود و جز خدا هيچ يار و ياورى براى خويش نخواهد يافت.

124 - و كسانى كه كارهاى شايسته انجام دهند، خواه مرد باشند يازن، در حالى كه ايمان داشته باشند، آنانند كه وارد بهشتِ [پرطراوت و زيبا ]خواهند شد؛ و به آنان به مقدار گودى پشت هسته خرمايى ستم نخواهد رفت.

125 - ودين [باورى و ديندارى ] چه كسى بهتر است از آن كسى كه خود را تسليم خدا نموده و نيكوكارى [ پيشه ساخته ] است و از آيين ابراهيم حقگرا پيروى مى كند؟ و خدا ابراهيم را [به خاطر همين راه و رسم توحيد گرايى اش ] به دوستى خود بر گرفت.

126 - و آنچه در آسمان ها و زمين است تنها از آنِ خداست و خدا برهر چيزى احاطه دارد.

نگرشى بر واژه ها

«مريد»: به مفهوم سركش آمده است و دو واژه «مارد» و «متمرد» نيز به همين معناست.

«لعن»: اين واژه در اصل به مفهوم دورى و دورشدن است، امّا در فرهنگ قرآن به مفهوم طرد ساختن و يا طرد شدن از رحمت خداست.

«فرض»: قطع و فريضه نيز به مفهوم كارى قطعى و واجب است.

«تبتيك»: اين واژه به مفهوم شكافتن است و واژه «بتك» به مفهوم «قطع» آمده است.

«محيص»: راه گريز؛ به مفهوم بازگشتگاه و گريزگاه نيز آمده است.

«امانىّ»: به مفهوم آرزوها و مفرد آن «اُمنيه» است.

«نقير»: به گودى و رشته پشت هسته خرما گفته شده است.

«خليل»: به دوست گفته مى شود، چرا كه دوست نياز انسان را برطرف مى سازد. ويا بدان دليل است كه دوست از راز دل دوست خود آگاه است و هر نوع رويداد و حادثه اى كه در زندگى يكى از دو دوست روى دهد، در زندگى ديگرى نيز اثر مى گذارد. يادآورى مى گردد كه اين واژه از «خلّة» و يا «خلّت» برگرفته شده كه واژه نخست به مفهوم دوستى و ديگرى به معناى نياز آمده است.

شأن نزول

درمورد داستان فرود نهمين و دهمين آيه مورد بحث دو روايت آمده است:

به باور برخى، اين آيه شريفه در نكوهش فخر فروشى اهل كتاب و گروهى از مردم مسلمان فرود آمد؛ چرا كه اهل كتاب به انگيره برترى جويى و سلطه طلبى به مسلمانان مى گفتند: پيامبران ما پيش از پيامبر شما به مقام والاى رسالت اوج گرفتند و كتاب هاى آسمانى ما نيز پيش تر از قرآن فرود آمده است؛ از اين رو ما به بارگاه خدا نزديك تريم و احترام بيشترى داريم. در برابر اينان گروهى از مسلمانان گفتند: پيامبر ما آخرين و برترين پيام آور خداست و قرآن ما نيز آخرين و برترين كتاب آسمانى و تصديق كننده ديگر كتاب ها، و دين ما اسلام است كه همان دين مورد نظر خداست. در اين كشمكش بود كه اين آيه شريفه بر قلب پيامبر انصاف و عدالت فرود آمد كه: ليس بامانيكم و لا امانِىِّ اهل الكتاب ...(28)

برترى و تقرب به خدا، نه به دلخواه و آرزوى شماست ونه به پيروى از كتاب هاى پيشين آسمانى ...

با فرود اين آيه آنان گفتند: پس ما و شما مردم مسلمان باهم برابريم. درست در اين جا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد:

«و من يعمل من الصّالحات من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنّة و لا يظلمون نقيرا».

و كسى كه كار شايسته انجام دهد، خواه مرد باشد و يازن، در حالى كه ايمان داشته باشد، چنين كسانى وارد بهشت پرطراوت و زيباى خداگردند و كمترين ستمى به آنان نخواهد رفت. و بدين سان، با نكوهش و تعصب ورزى و ستيزه جويى، ملاك برترى را ايمان و عمل شايسته عنوان ساخت.

2 - برخى نيز آورده اند كه اين دو آيه در برابر فخر فروشى و انحصار طلبى و سلطه جويى يهود و نصارا فرود آمد؛ چرا كه گروه نخست پافشارى مى كردند كه پسران و دوستان خدايند: «... نحن ابناء اللّه و احبّاؤه...»(29) و گروه دوم نيز اصرار مى ورزيدند كه جز يهودى و يا مسيحى، ديگرى به بهشت خدا نخواهد رفت. «...لن يدخل الجنّة الاّ من كان هودا او نصارى...»(30) و بدين سان بر اساس پندارهاى سلطه جويانه خويش مردم مسلمان و با ايمان را مورد تحقير قرار مى دادند. اين جا بود كه اين آيات در نكوهش آنان و ترسيم ملاك و معيار برترى از ديدگاه خدا، برقلب پاك پيامبرش فرود آمد و روشن ساخت كه ملاك برترى، ايمان به اسلام و عمل به مقررات انسانساز خداست، نه لاف و گزاف و شعارهاى ميان تهى به رعايت حقوق بشر و حرمت و كرامت انسان هاست، نه به بند اسارت و خرافه و دنباله روى هاى كوركورانه كشيدن آنها با ابزار قدرت و فريب ساختن دين.

تفسير

گناه سهمگين شرك گرايى

در آيه پيش، قرآن شريف ضمن هشدار به شرك گرايان در مورد ستيزه جويى با پيامبر و ترسيم گمراهى و نگونسارى آنان ملاك برترى و راه و رسم سرفرازى و سربلندى را بيان فرمود؛ اينك در اشاره به ويرانگرى و تباه آفرينى آفت شرك و بيداد مى فرمايد:

اِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ اَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً

بى ترديد، خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى آمرزد، چرا كه آفت شرك گناهى نابخشودنى و تباهگر است، و فروتر از آن را بر هركه بخواهد و شايسته بداند مى بخشايد. و هركس به خداى يكتا شرك ورزد، بى گمان به گمراهى دور و درازى در افتاده است.

آنگاه مى افزايد:

اِن يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اِلّا اِناثاً

در مورد اين جمله ديدگاه ها يكسان نيست.

1 - به باور گروهى از مفسران منظور اين است كه: آنان به جاى يكتا آفريدگار هستى تنها بت هاى بى روح را مى پرستند؛ چرا كه شرك گرايان عرب، بت ها را به نام زنان همچون لات، عزّى، منات و نائله نامگذارى مى نمودند و آنها را مى پرستيدند.

«ابوحمزه ثمالى» در تفسيرش مى نويسد: براى هريك از بت ها، شيطان ماده اى بود كه كار گزاران بتكده ها آن را مى ديدند و با او سخن گفتند و اين از شگردهاى شيطان براى فريب شرك گرايان بود كه خدا مى فرمايد: و آنان جز شيطان سركش را نمى خوانند؛ و آن گاه آن را مورد لعن قرار مى دهد.

پاره اى آورده اند كه دو واژه «لات» و «عزّى» نام درختى خاص بود كه شرك گرايان براى دو بت مورد علاقه خويش برگزيدند. پاره اى نيز گفته اند كه اين دو واژه از «اعزّ» و «اللّه» برگرفته شده برخى نيزگويند: هر گروهى از شرك گرايان عرب يك «بت» اختصاصى داشت كه به نام زنى زيبا نام مى نهاد.

2 - به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه شرك گرايان تنها مردگان و اجسام بى روح و فاقد شعورى را مى پرستند كه نه خردى دارند و نه سخنى مى گويند و نه سود و زيانى مى رسانند، و اين نشانگر نادانى آنان است. وبدان جهت آنان بت ها را «اناث» يا مادگان مى خواندند كه در جاهليت هر موجود دون پايه را ماده پنداشتند و در هر دسته از موجودات، مادگان را از نظر موقعيت و مقام فروتر از نرها تصور مى كردند.

«زجاج» در مورد ماده خواندن بت ها از سوى شرك گرايان مى گويد: اين بدان دليل است كه عرب از مردگان با واژه تأنيث گزارش مى دهد. پاره اى نيز بر آنند كه آنان بت ها را به دليل ضعف و ناتوانى شان مادگان مى پنداشتند و با نام هاى زنان مى خواندند.

3 - و پاره اى بر اين باورند كه فرشتگان را مى پرستيدند؛ چرا كه بر اين عقيده خرافى بودند كه فرشتگان از جنس لطيف هستند و به همين جهت هم آنها را دختران خدا مى پنداشتند و مى خواندند.

وَ اِنْ يَدْعُونَ اِلّا شَيْطاناً مَريِداً

و آنان تنها شيطان سركش را مى خواندند و مى پرستيدند، يا همان موجود پليد و بدسگالى را كه در كفر و ناسپاسى خود سرسخت و در عصيانگرى و شرك خود پافشارى مى كند.

يك پرسش

در آغاز آيه شريفه، قرآن پرستش شرك گرايان را ويژه بت ها عنوان مى سازد؛ اما در آخرين فراز آيه مى فرمايد: آنان تنها شيطان سركش را مى پرستند و مى خوانند. آيا در آغاز و پايان آيه هماهنگى كامل بر قرار است؟

پاسخ

در اين مورد سه پاسخ آمده است:

1 - «حسن» مى گويد: آيه شريفه از آغاز تا پايان هماهنگ است، چرا كه شرك گرايان گرچه به ظاهر بت هاى بى جان را مى خوانند اما در حقيقت شيطان را مى پرستند، زيرا بتِ فاقد جان و شعور كه نمى تواند كسى را به پرستش خويش فراخواند، و به همين دليل قرآن آنان را پرستشگر شيطان مى نامد، و بدان جهت كه مردم پس از وسوسه شيطان و دعوت او به شرك گرايى بر اساس پندار سست خويش بت ها را پرستيدند آنان را بت پرست مى خواند. دليل اين بيان خود قرآن شريف است كه مى فرمايد: «و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكة اهؤلاء ايّاكم كانوا يعبدون. قالوا سبحانك انت وليّنا من دونهم بل كانوا يعبدون الجنّ...».(31)

وروزى را به ياد آور كه خدا همه آنان را بر مى انگيزد، آن گاه به فرشتگان مى فرمايد: «آيا اينان بودند كه شما را مى پرستيدند؟»

فرشتگان مى گويند: پروردگارا، تو منزهى! سررشته دار و سرپرست ماتويى، نه آنان. آنها جنّيان را مى پرستيدند.

و بدين سان، فرشتگان، شرك گرايان را پرستشگر «جنيان» مى نامند، چرا كه شيطان مردم را به پرستش فرشتگان و شرك به خدا، وسوسه مى كند از جنيان است.

2 - «ابن عباس» در اين مورد مى گويد: در كنار هريك از بت ها و بتكده ها، شيطان سركشى بود كه مردم را به پرستش هاى ذلّت بار وسوسه مى كرد. با اين بيان، هم مى توان آنان را پرستشگرشيطان خواند و هم پرستشگر بت ها.

3 - پاره اى نيز بر آنند كه آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه آنان تنها پرستشگر شيطان و بت هاى بى جان هستند و بس.

در سومين آيه مورد بحث مى افزايد:

لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيِباً مَّفْرُوضاً

خدا او را لعنت كند، چرا كه گستاخانه و گمراهانه گفت: بى ترديد از بندگان تو بهره اى معيّن براى خود بر خواهم گرفت.

با اين بيان هركس در زندگى خويش شيطان را بپرستد و از توحيدگرايى و يكتاپرستى به پرستش هاى ذلّت بار درافتد، در حقيقت خود را طعمه و بهره شيطان ساخته و به حزب آن موجود پليد و وسوسه گر پيوسته است. اين واقعيت را قرآن شريف اين گونه به تابلو مى برد: «... من تولاّه فانّه يضلّه...».(32)

بر شيطان مقرر شده است كه هركس او را به دوستى گيرد، بى گمان شيطان او را گمراه ساخته و به عذاب سهمگين آتش شعله ورش مى كشاند.

در تفسير اين آيه شريفه از پيامبرگرامى آورده اند كه فرمود: «من بنى آدم تسعة و تسعون فى النار و واحد فى الجنة»(33).

از هر صد نفر از فرزندان انسان، 99 نفر در دوزخ و يكى در بهشت خواهد بود. در روايت ديگرى آورده اند كه فرمود:

«من كلِّ الفٍ واحدٌ لِلّهِ و سائرهم للنّار و لإبليس»(34).

از هر هزار تن از انسان ها يكى براى خدا و بقيه براى شيطان و آتش دوزخ خواهد بود. يادآورى مى گردد كه اين دو روايت را «ابوحمزه» در تفسير خويش آورده است.

از كجا؟

در اين جا جاى اين پرسش است كه شيطان از كجا دريافت كه از فرزندان آدم، پيروان و يارانى خواهد داشت و كسانى خواهند بود كه به جاى پرستش آفريدگار هستى به ذلت شيطان پرستى دچار خواهند گرديد؟

پاسخ

در اين مورد دو پاسخ آمده است:

1 - به باور برخى، شيطان از سخن آفريدگار هستى اين واقعيت را دريافت، چرا كه خداوند در هشدار به او فرمود: «لاملئنّ جهنّم منك و ممّن تبعك منهم اجمعين»(35).

بى ترديد دوزخ را از تو اى شيطان و از هركس از آنان كه تو را پيروى نمايد، از همگى شان آكنده خواهم ساخت.

2 - به باور برخى ديگر، شيطان از آن جا به اين واقعيت پى برد كه وسوسه ها و تلاش هايش سرانجام در مورد آدم كارگر افتاد و او را از بهشت به زير آورد. آرى او از اين جا دريافت كه در نسل او نيز مى تواند براى خود پيروانى بيابد. در اين مورد قرآن مى فرمايد: «و لقد صدّق عليهم ابليس ظنّه فاتّبعوه الاّ فريقا من المؤمنين»(36).

وبى گمان، شيطان پندار خود را در مورد فرزندان انسان راست يافت، و جز گروهى از ايمان آوردگان، ديگران به ذلت پيروى و پرستش او تن سپردند.

نقشه هاى شيطان

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْاَنْعامِ

اين آيه شريفه بدانديشى شيطان در مورد انسان را به منظور هشيارى آنان ترسيم مى كند، كه گستاخانه مى گويد:

1- من فرزندان انسان را گمراه مى سازم.

روشن است كه مقصود شيطان از گمراه ساختن فرزندان انسان اين است كه:

1- من آنان را به سوى گناه و زشتى فرا مى خوانم و به پرستش هاى ذلت بار وسوسه مى كنم و وسيله و اسباب گمراهى و غفلت آنان را فراهم مى آورم.

2- و مى افزايد: من بذر آرزوهاى دور و دراز و بيشتر ماندن در دنيا را در مزرعه دل هاى آنان مى افشانم، تا دنيا را بر سراى آخرت ترجيح دهند و اين گونه هدف را از ياد ببرند.

در اين مورد برخى مى گويند منظور اين است كه آنان را وسوسه كنم كه پس از اين زندگى، ديگر زندگى در جهان ديگرى نيست؛ پس هرچه توانيد كامروايى كنيد؛ و زر و زيور و شهوات را برايشان مى آرايم و هر گروهى را به چيزى سرگرم مى سازم تا در گناه فرو غلتند و خدا و عبادت و اطاعت او را از ياد ببرند.

3 - و مى افزايد: من به آنان دستور مى دهم كه گوش هاى چهار پايان را بر اساس راه و رسم خرافى بشكافند. پاره اى نيز گفته اند: دستور مى دهم گوش چوپانان را ببرند.

اين ديدگاه از امام صادق عليه السلام نيز رسيده است.

يادآورى مى شود كه بريدن گوش شتران از شيوه هاى زشت جاهليت بود. آنان گوش برخى از شتران را طبق راه و رسم خرافى خويش بريدند وحيوان را رها مى كردند تا بميرد.(37)

4 - و نيز مى افزايد: من آنان را به دگرگون ساختن آفرينش خداوند وسوسه و وادار خواهم نمود.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغِيِّرنَّ خَلْقَ اللَّهِ

در تفسير اين فراز، ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - گروهى از جمله «ابن عباس» آورده اند كه منظور اين ست كه به آنان دستور مى دهم تا دين خدا را دگرگون سازند.

از حضرت صادق عليه السلام نيز اين ديدگاه روايت شده است، و اين آيه شريفه نيز آن را تأييد مى كند كه مى فرمايد: «فاقم وجهك للدّين حنيفا فطرت اللّه الّتى فطر النّاس عليها لا تبديل لخلق اللّه...»(38)

پس روى خويشتن را با همه وجود و با همان سرشت و آفرينشى كه خداوند، مردم را بر آن اساس آفريده است، به سوى اين آيين حق و توحيدى نماى، آفرينش خدا تغيير پذير نيست، و اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند.

با اين بيان، منظور اين است كه شيطان با گستاخى و شرارت نعره بر مى آورد كه: من آنان را وسوسه مى كنم تا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال سازند، و اين مفهوم تغيير و تبديل دين خدا و آفرينش اوست.

2 - اما گروهى بر آنند كه منظور اين است كه: من آنان را وادار مى سازم تا حيوانات را عقيم سازند.

3 - پاره اى مى گويند: منظور اين است كه: من به آنان دستور مى دهم تا خالكوبى كنند.

4 - و پاره اى نيز بر آنندكه: آنان راه بهره ورى از پديده ها و آفريده هايى چون خورشيد و ماه و ستارگان را فراموش ساختند و به پرستش آنها كمر بستند.

وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيَّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيِناً

و هر كس شيطان را يار و ياور و يا فرمانروا و سررشته دار خويش بر گيرد، به زيانى آشكار دچار آمده است. و كدامين زيان رسواتر از تبديل بهشت به دوزخ؟ و كدامين تجارت زيانبارتر از اين است كه انسان خشنودى خدا را به خشنودى شيطان بفروشد؟

يَعِدُهُمْ وَ يُمَنّيهِمْ

شيطان به شرك گرايان و عده هاى پوچ مى دهد تا از او پيروى كنند؛ و آنان را به آرزوهاى خام و دور و دراز و بافته هاى دروغين دلخوش سازد.

پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه به آنان مى گويد اگر انفاق نماييد به تهيدستى دچار مى شويد و آنان را از كارهاى شايسته بازدارد؛ و نيز با افشاندن بذر دنيا پرستى بردل هايشان، آخرت را از ياد شان مى برد، و آنان دنيا را بر آخرت بر مى گزينند.

وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلّا غُرُوراً

واژه «غرور» به مفهوم فريب دادن ديگرى و به طمع افكندن او براى سود بردن از چيزى است كه در حقيقت هيچ سودى ندارد. با اين بيان منظور آيه اين است كه آنچه شيطان به آنان و عده مى دهد پوچ و بى اساس است.

اُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لايَجِدُونَ عَنْها مَحيصاً

آنان جايگاهشان دوزخ است. منظور همان كسانى هستند كه شيطان را يار و پناهگاه خود پنداشتند و به وسوسه هاى او دل سپردند و به دعوت او پاسخ دادند. و آنان از آتش هاى شعله ور دوزخ راهى براى نجات و فرار نخواهند داشت.

سرچشمه راستى و درستى

قرآن در اين آيه شريفه فرجام سعادتمندانه مردم با ايمان را اين گونه ترسيم مى كند:

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدينَ فيها اَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً

و كسانى كه به خدا و پيام آورش ايمان آورده و در زندگى خويش كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى آنان را در بوستان هايى كه از رير درختان آن جويبارها روان است در خواهيم آورد. هميشه در آن جا ماندگارند. وعده خدا راست است؛ و چه كسى در گفتار و وعده، از خدا راستگوتر است؟

يادآورى مى گردد كه آخرين فرار آيه شريفه گرچه به صورت پرسشى است، اما به معناى نفى است و در مفهوم اين گونه است كه: هيچ كس در خبرها و نويدها و وعده هاى خود از خدا راستگوتر نخواهد بود و اوست كه سرچشمه راستى هاست.

خط بطلان بربرترى جويى هاى ظالمانه

در آيات پيش، خداى فرزانه، به مردم شايسته كردار نويد نيك بختى جاودانه داد و به فرو مايگانِ بدانديش و زشت كردار نيز هشدار داد كه شعله هاى سوزان آتش و عذاب خفت بار و طاقت فرساى دوزخ در كمين آنان است؛ اينك خط بطلان بر روى تبعيض خواهى ها و امتياز طلبى ها و پندارهاى خرافى و بافته هاى پوچ مى كشد و مى فرمايد:

لَيْسَ بِاَمانِيِّكُمْ وَ لا اَمانِىِّ اَهْلِ الْكِتابِ

به باور گروهى منظور از فرار نخست آيه اين است كه: هان اى توحيد گرايان! بهوش باشيد كه پاداش و كيفر خدا به آرزوهاى شما ارتباط نداشته و به دلخواه شما نخواهد بود.

اما به باور گروهى ديگر، روى سخن با كفرگرايان قريش است؛ چرا كه آنان براين پندار بودند كه ديگر برانگيخته نخواهيم شد و عذاب و حساب و كتابى در كار نخواهد بود.

فراز دوم آيه هشدار مى دهد كه كيفر و پاداش خدا براساس دلخواه و آرزوهاى پيروان مذاهب تحريف شده نيز نخواهد بود؛ چرا كه آنان گفتند: جز كسى كه يهودى يا مسيحى باشد، ديگرى وارد بهشت نخواهد شد.

از آيه چنين در يافت مى گردد كه روى سخن با توحيد گرايان نيست؛ چرا كه در قرآن از آرزوهاى اين گروه سخن به ميان نيامده، بلكه به اين واقعيت تصريح شده است كه شيطان در دل هاى كفرگرايان بذر آرزوهاى دور و دراز و گمراهگرانه مى افشاند. با اين بيان، روى سخن در اين آيه نيز با آنان است، و در مورد توحيد گرايان در آيه بعد نويد و بشارتى آمده است كه آنان به آرزوى هماره و هدف بلند خويش كه بهشت پرطراوت و زيباى خداوند است، در پرتو ايمان و كارهاى شايسته خواهند رسيد.

مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ

آرى ملاك برترى و يا پاداش و كيفر خدا براساس آرزوها نخواهد بود، بلكه هر كس كار ناپسند و بدى انجام دهد در برابر آن كيفر داده شود.

در تفسير اين فراز از آيه و مفهوم كار زشت و زشت كرداران، ديدگاه هايكسان نيست:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور از كار زشت، هرگناه كوچك و بزرگ و يا آن زشتكارى است كه انجام دهنده، كيفر آن را در دنيا و در سراى آخرت خواهد چشيد.

«ابوهريره» در اين مورد آورده است كه با فرود اين آيه هشدار دهنده و اين قانون سرنوشت ساز خدا، اندوه، كران تا كران دل هاى ما را گرفت و با ديدگانى اشكبار به حضور پيامبر رفتيم و گفتيم: هان، اى پيامبر خدا! اين آيه مباركه هيچ اميدى براى زشت كاران ولغزش كنندگان باقى ننهاد، پس چه بايد كرد؟

پيامبر فرمود: واقعيت همين پيامى است كه آيه مى دهد؛ اما من به شما نويدى اميدبخش مى دهم كه هر مصيبت و اندوهى كه در راه زندگى انسانى، ناخواسته به شما رسد - حتى آن خارى كه بر پاى شما مى خلد - باعث تخفيف گناهانتان خواهد گرديد.

اين روايت را«واحدى» نيز آورده است.

«عامرى» در اين مورد مى گويد: اين آيه شريفه پاسخ شايسته پندار كسانى است كه مى پندارند با بودن ايمان به خدا و پيامبر، گناه و نافرمانى خدا، زيانى به انسان نخواهد رسانيد؛ درست همان گونه كه هيچ كارشايسته اى به همراه كفر و كفرگرايى باعث نجات نخواهد شد.

2 - به باور گروهى ديگر منظور از كار زشت و زشت كرداران، كفر و شرك و مشركان عرب و پيروان كتاب هاى تحريف شده آسمانى است، و پيام اين فراز از آيه شريفه بسان آن آيه است كه مى فرمايد: «ذلك جزيناهم بما كفروا و هل نجازى الاّ الكفور».(39)

اين كيفر را به سزاى آن كه كفران و ناسپاسى ورزيدند به آنان جزا داديم، و آيا جز ناسپاس را به كيفر مى رسانيم؟

3 - و گروهى از جمله «سعيد بن جبير» نيز بر آنند كه منظور از كار زشت در آيه شريفه، آفت تباه كننده شرك است.

وَ لايَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَ لا نَصيراً

و شرك گرايان و ظالمان جز خدا هيچ يار و ياورى براى خويش نخواهند يافت.

منظور آيه شريفه اين است كه كسى كه به گناه و زشتى دست يازد و نافرمانى خدا نمايد، براى خود دوست و پشتيبانى كه از او دفاع نموده و آتش شعله ور دوزخ را از او باز دارد و او را نجات دهد، نخواهد يافت و سرانجام گرفتار كيفر كردارش خواهد شد.

دريافتى نادرست

پاره اى با در يافتى نادرست از آيه شريفه چنين پنداشته اند كه گناهان انسان مورد بخشايش قرار نخواهد گرفت، چرا كه آيه شريفه مى فرمايد: هر كس كار زشتى انجام دهد، كيفر آن گناه را به او خواهند داد، و با اين بيان آمرزش و بخشايش و عفوگناهان را روا ندانسته اند، كه در پاسخ اينان بايد به اين دو نكته توجه شود:

1 - به باور كسانى كه معناى عموم در لغت، داراى واژه هاى ويژه اى نيست و هر واژه اى ممكن است به مفهوم عموم به كار رود، اين آيه شريفه همه كسانى را شامل نمى شود كه به صورتى به كار زشتى دست يازند، بلكه ممكن است منظور آيه برخى از آنان باشند، نه هر گناهكارى، همان گونه كه اين نكته را گروهى از جمله «ابن عباس» به صراحت گفته اند.

2 - افزون بر نكته ياد شده، همه مفسران بر اين باورند كه آيه شريفه شامل حال كسانى كه پس از گناه به راستى توبه كرده اند و يا گناه آنان صغيره بوده است نمى گردد و اين دو گروه از معناى عموم آيه خارج هستند.

با اين بيان، ما مى توانيم گروه ديگرى را نيز كه فضل و بخشايش خدا بر آنان فرود مى آيد به دو گروه ياد شده پيوند دهيم و بگوييم آن مفهوم عام و كلى، شامل اين گروه سوم نيز نمى گردد و در نتيجه پندار آنان كه بخشايش گناهان را نفى مى كنند، نادرست خواهد بود.

در نهمين آيه مورد بحث در بيان فرجام خوش و شكوهبار مردم عدالت پيشه و آزادمنش و شايسته كردار مى فرمايد:

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقيراً

و كسى كه كارى از كارهاى شايسته را انجام دهد و به خدا و پيامبر ايمان داشته باشد، خواه مرد باشد يا زن، چنين كسانى به بهشت پرطراوت و زيباى خدا وارد مى گردند و كمترين ستمى به آنان نخواهد رفت.

ذكر اين نكته لازم است كه وصف ايمان در آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه هيچ كار شايسته اى بدون ايمان به خدا سود بخش نخواهد بود؛ اما كسانى كه ايمان به خداى يكتا داشته باشند و پيام و پيام آورش را گواهى كنند و كار شايسته انجام دهند - خواه مرد باشند يا زن - خدا به آنان وعده مى دهد كه به بهشت وارد شده و در آن جا ماندگار گرديده و از نعمت هاى آن بهره ور خواهند گردند، و خدا از پاداش آنان ذره اى نخواهد كاست.

بدين سان، قرآن شريف در آيه پيش، به گناهكاران هشدار مى دهد كه به كيفر گناه خود خواهند رسيد، و در آيه مورد بحث نويد مى دهد كه مردم با ايمان نيز پاداش كارهاى شايسته خود را در يافت داشته و در بهشت پرطراوت خدا وارد خواهند شد. و اين گونه اين دو آيه مردم با ايمان را ميان بيم و اميد به حركت در مى آورد.

بهترين ديندار

در اين آيه شريفه خداى پر مهر به معرفى كسانى پرداخته است كه در خور نويد آيه پيش هستند و به بهشت وارد خواهند شد. در اين موردفرمايد:

وَ مَنْ اَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ

آيه شريفه به صورت پرسشى آغاز مى گردد، اما در حقيقت بيانگر همان نويد و نكته پيشين است كه مى فرمايد: دين و آيين چه كسى بهتر از دين و آيين كسى است كه در برابر يكتا آفريدگار هستى سرتسليم فرود آورده و فرمانبردارى او را پيشه سازد؟

منظور از واژه «وجه» در آيه مباركه ذات پاك و بى همتاى خدا است؛ درست بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «...كل شى ء هالك الاّ وجهه...»(40)

جز ذات پاك و بى همتاى خدا، همه چيز و همه كس نابود شونده است.

در تفسير اين فراز از آيه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه دين و آيين چه كسى بهتر از ايمان و اعتقاد آن كسى است كه خدا را فرمانبردارى، و پيام آور و پيام او را گواهى كند؟

2 - اما به باور گروهى ديگر منظور اين است كه ديندارى و دين باورىِ چه كسى بهتر از انسانى است كه آهنگ پرستش و عبادت خدا كند و خالصانه او را بپرستد؟ درست همان گونه كه ابراهيم عليه السلام گفت: «وجّهت وجهى للّذى فطر السّماوات و الأرض حنيفا و ما انا من المشركين»(41)

با همه وجود، به پرستش و عبادت يكتا آفريدگارى روى آوردم كه آسمان ها و زمين را پديد آورده است و من هرگز از شرك گرايان نخواهم بود.

3 - پاره اى نيز مى گويند: منظور آيه شريفه اين است كه دين و ايمان چه كسى بهتر از دين و ايمان انسانى است كه كارهاى شايسته خويش را خالصانه براى خدا انجام مى دهد.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ

و در حالى كه او نيكوكردار است و كارهايى را كه خدا به انجام آنها فرمان داده است، انجام مى دهد.

پاره اى بر آنند كه در كردار و گفتار خويش نيكوكار است.

و برخى نيز مى گويند: يكتا پرست و توحيدگرا است.

از پيامبر گرامى آورده اند كه در مورد واژه «احسان» و معناى آن كه از آن حضرت پرسيدند، فرمود: احسان واقعى آن است كه خداى يكتا را به گونه اى پرستش نمايى كه گويى هم تو او را مى بينى و هم او تو را. «سئل عن الإحسان فقال: ان تعبد اللّه تعالى كانّك تراه...».(42)

وَاتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهيمَ

و از آيين ابراهيم توحيد گرا پيروى كند و به او اقتدا نمايد.

منظور اين است كه به آنچه ابراهيم بر آن بود و به فرزندان خويش سفارش كرد كه يكتا پرستى و توحيد گرايى را راه و رسم خويش قرار دهند و از شرك و انحراف بپرهيزند.

يادآورى مى شود كه بخشى از راه و رسم ابراهيم پس از اصل توحيدگرايى و پرستش خالصانه خدا و انجام كارهاى شايسته، نماز به سوى كعبه و طواف بر گرد آن و ديگر شعائر و مراسم حج است.

حَنيفاً

و از راه و رسم توحيد گرايانه ابراهيم هيچ انحرافى پيدا نكند.

وَاتَّخَذَ اللَُّه اِبْراهيمَ خَليلاً

و خداوند ابراهيم را به دوستى خود بر گرفت و برگزيد.

منظور از اين دوستى همان دوستى ژرف و تزلزل ناپذيرى است كه در آن ذره اى خلل و ناخالصى نيست، چرا كه اين دوستى به عالى ترين مرحله اوج خود رسيده و دوستى متقابل است.

مفهوم دوستى از سوى ابراهيم اين است كه آن حضرت با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمن است و مفهوم دوستى خداى يكتا نيز اين است كه خدا پيامبر بزرگ خويش را در برابر ددمنشان و بد خواهان يارى مى كند، و همان گونه كه او را از آتش نجات داد و آتش را بر او سرد و سلامت نمود، و نيز همسر ارجمند و زيبا و پر معنويت او را از شرارت ديكتاتور خودكامه مصر نجات داد، هماره يار و ياور اوست و او را به پيشوايى انسان ها بر مى گزيند.

چرا خليل اللّه؟

در پاسخ اين چرا، ديدگاه ها متفاوت است:

1- برخى بر آنند كه به راستى زيبنده است كه ابراهيم را «خليل الله» بنامند؛ چرا كه خدا او را بسيار دوست مى داشت و با مهرى وصف ناپذير وى را به دوستى خود برگزيد، و او نيز با مهرى بسيار پاك و خالص و خدشه ناپذير به آفريدگارش دل بسته بود.

2- و برخى مى گويند: بدان دليل آن پيامبر بزرگ را دوست خدا و يا «خليل الله» مى گويند كه هماره با بينشى ژرف خود را نيازمند آفريدگارش مى ديد و به او اعتماد و توكل نموده و دل از همه جا و همه كس بريده و يكباره، كران تا كران وجود خود را به او سپرده بود.

3 - اينك جاى اين پرسش است كه چرا تنها او را «خليل» گفته اند در حالى كه همه پديده ها و آفريدگان نيازمند مهر و رحمت خدايند؟

پاسخ اين است كه: اين درست است كه همه نيازمند رحمت اويند، اما ابراهيم به شيوه اى وصف ناپذير در رويدادها به او دل سپرد، و اين واژه و لقب نوعى شرافت و امتياز براى حضرت است؛ همان گونه كه به ديگر پيامبران خدا همچون موسى، عيسى و محمدصلى الله عليه وآله نيز اين امتياز ارزانى شده است. از همين ديدگاه است كه موسى را «كليم الله» يا همسخن خدا، و عيسى را «روح الله» و پيامبر گرامى اسلام را «حبيب الله» لقب داده است.

4 - «ابوعلى» مى گويد: «ابراهيم» را بدان دليل «خليل» گفته اند كه خدا او را به ويژگى هايى همانند وحى و رسالت - كه ديگران از آن بى بهره اند - آراسته ساخت؛ و با اين كه به همه پيامبران نعمت گرانبهاى وحى و رسالت را ارزانى داشت، بدان دليل تنها ابراهيم را به اين افتخار و امتياز لقب بخشيد كه آن حضرت افزون بر مقام رسالت و دريافت و رساندن وحى و پيام خدا به مردم، امتيازات ديگرى نيز داشت.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: خداوند، پيامبر شما را خليل و دوست خاص خود گردانيد. «قد اتخذ اللّه صاحبكم خليلا».(43)

«جبايى» مى افزايد: همه كارهاى شايسته اى كه ابراهيم در راه پرستش خدا انجام داده بود، پيامبرگرامى اسلام نيز انجام مى داد. افزون بر آنها، آن حضرت كارهاى شايسته ديگرى نيز در اين راه انجام داد و به فرمان خدا مقرراتى نيز بر مقررات ابراهيم افزود.

5 - و پاره اى در مورد «خليل» خوانده شدن ابراهيم عليه السلام بر آنند كه او بسيار مهمان دوست و مهمان نواز بود و به ويژه از بينوايان و محرومان پذيرايى مى كرد.

در تفسير اين آيه روايت شده است كه مردم روزگار ابراهيم در فلسطين دچار خشكسالى و قحطى شدند و آن حضرت دوستى در «مصر» داشت كه براى دريافت كمك از او به آن جا رفت اما موفق به دريافت كمك نشد.

در بازگشت به وطن از بيابانى شنزار عبور مى كرد، و بدان دليل كه خانواده اش از عدم توفيق او در دريافت كمك ناراحت نگردند، كيسه بزرگى را كه به همراه داشت از شنِ بيابان پركرد و پس از ورود به خانه آن را در گوشه اى نهاد و از شدت خستگى و فرسودگى به خواب رفت. خاندانش كيسه را گشودند و آن را پر از آرد سفيد ديدند. مقدارى از آن برداشتند و نان فراهم ساختند و پس از بيدارى او براى وى نيز غذا آوردند.

او پرسيد: اين نان را از كجا آورده ايد؟

پاسخ دادند: از آردى كه دوست «مصرى» شما داده است و به همراه خود آورده ايد.

ابراهيم عليه السلام فرمودند: آرد را دوست من داده است اما نه آن دوست «مصرى»، و اين جا بود كه خداى قدرشناس و پرمهر او را به لقب «خليل الله» مفتخر ساخت.

ذكر اين نكته لازم است كه اين روايت را «على بن ابراهيم» در تفسير خويش از حضرت صادق عليه السلام آورده است.

آنگاه در آخرين آيه مورد بحث، خداى توانا روشنگرى مى كند كه گزينش ابراهيم عليه السلام به عنوان دوست خدا، نه بدان دليل است كه خدا نياز به دوست و يار و ياور دارد، هرگز؛ بلكه اين پاداش پرستش ها ونيايش ها و فرمانبردارى هاى خالصانه آن حضرت است كه به اين عنوان مفتخرگردد. از اين رو قرآن مى فرمايد:

وَ لِلَّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ مُحيطاً

وآنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آنِ خداست؛ چرا كه او آفريدگار و پديدآورنده و تدبيرگر امور و شئون جهان هستى است، و مالكيت و فرمانروايى كران تا كران هستى به دست تواناى اوست. بنابراين، او از همگان بى نياز است و همگان نيازمند اويند، و او هماره به گفتار و كردار بندگان احاطه دارد. و مفهوم احاطه داشتن اين است كه آگاهى ودانش او از هرجهت در اوج كمال و تمام است و هيچ چيزى بر او پوشيده نمى ماند.