تفسير مجمع البيان جلد ۶

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره مائده / آيه هاى 56 - 51

51 . يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوْا لاتَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى اَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللَّهَ لا يَهْدىِ الْقَوْمَ الظّالِمينَ.

52 . فَتَرَى الَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى اَنْ تُصيبَنَا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ اَنْ يَاْتِىَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا اَسَرُّوا فى اَنْفُسِهِمْ نادِمينَ.

53 . وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا اَهؤُلاءِ الَّذينَ اَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ اَيْمانِهِمْ اِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فَاصْبَحُوا خاسِرينَ.

54 . يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يِاْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يَجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.

55 . اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوْا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُوْنَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.

56 . وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.

ترجمه

51 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهوديان و مسيحيان را [كه در انديشه دشمنى با شما و دين و آيين شما هستند] به دوستى [و همراهى ]برنگيريد، آنان دوستان يكديگرند؛ و هر كس از شما [توحيدگرايان ]آنان را [به دوستى برگيرد و ]دوست بدارد از آنان خواهد بود. بى ترديد خدا گروه بيدادگران را راه نمى نمايد.

52 - از اين رو مى بينى كسانى كه در دل هايشان بيمارى [شرك و خودپرستى و خود كامگى ]است، در دوستى با [آنان ] شتاب مى ورزند، [و ]مى گويند: مى ترسيم [در صورت گسستن رابطه دوستانه با آنان ]رويدادى [ناگوار] براى ما رخ دهد [و به يارى آنان نياز داشته باشيم ]. امّا اميد است كه خدا براى شما پيروزى يا [براى دشمنانتان ]حادثه اى از جانب خود پيش آورد [تا] آن گاه [منافقان ] از آنچه در دل نهان داشته اند پشيمان گردند.

53 - و كسانى كه ايمان آورده اند، [با ديدن ندامت و رسوايى نفاق پيشگان، شگفت زده ] مى گويند: آيا اينان همان كسانى هستند كه با سخت ترين سوگندهاى خويش، به خدا سوگند ياد كردند كه با شما خواهند بود؟! اينك كردارشان تباه گرديد و زيانكار شدند.

54 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين [و آيين ]خويش برگردد [به خدا زيانى نمى رساند، چرا كه ] به زودى خدا گروهى را خواهد آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست مى دارند، با [مردم ] با ايمان فروتن [و خاكسار] هستند، و بر كفرگرايان [پرصلابت و] سرفراز؛ در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسند. اين [برترى و ]فزون بخشى خداست. آن را به هر كس بخواهد [و او را شايسته بداند] ارزانى مى دارد و خدا گشايشمند و داناست.

(36) 55 - سرپرست [و سررشته دار امور و شئون ] شما، تنها خدا و پيامبر اوست و [نيز ]كسانى كه ايمان آورده اند: همانان كه نماز را [آن گونه كه شايسته و بايسته است ]برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات [و حقوق مالى خويش را ]مى پردازند.

56 - و هر كس خدا و پيام آورش و كسانى را كه ايمان آورده اند به سرپرستى خويش برگزيند، [او از حزب راستين خداست و] به يقين حزب [واقعى ] خدا همان پيروزمندانند.

نگرشى بر واژه ها

«اتخاذ»: اعتماد بر كسى و چيزى به منظور يارى جستن. اين واژه از ريشه «اخذ» برگرفته شده است.

«اولياء»: جمع «ولىّ» به مفهوم دوستان و ياران آمده است.

«دائرة»: به مفهوم حادثه و رويداد ناگوار و ناخوشايند است، امّا در اين جا منظور، ترس از قدرت و امكانات ملّى است كه از دست گروهى خارج شود و به دست گروهى كه پيش تر در انحصارشان بود بيفتد.

«عسى»: به مفهوم اميد و براى هنگام ترديد است، امّا در مورد خدا به مفهوم يقين و قطع آمده است. چراكه خدا هنگامى كه مردم را نسبت به پاداش شكوه مند خود نويد مى دهد و به حركت مى آورد، در حقيقت به آنان وعده داده و اميدوارشان ساخته است.

«فتح»: به گشودن، داورى كردن و به پايان بردن كار گفته مى شود. و به «قاضى» نيز بدان دليل «فتّاح» مى گويند كه حكم را با داورى خويش مى گشايد و به كشمكش پايان مى دهد.

«ذلّ»: اين واژه اگر به كسر ذال باشد، به مفهوم نرمش و آسانى است. و اگر به ضمّ آن آيد، به معناى ذلّت مى باشد. و «ذلول» نيز به معناى رام ذليل و خوار آمده است. و «اذلّه» جمع ذلول و «اذلاّء» جمع «ذليل» است، كه واژه نخست در مورد افراد رام و فرمانبردار به كار مى رود، و واژه دوم در مورد افراد خوار و رسوا و زبون.

«عزّت»: عزيز، سختگير، پرصلابت و شكست ناپذير.

«ولىّ»: به مفهوم سرپرست، سررشته دار، يار، مددكار و صاحب اختيار آمده است و به همين دليل است كه به كسى كه در ازدواج صاحب اختيارات است، «ولىّ نكاح»، و به صاحب اختيار در خونِ مقتول، «ولىّ دم»، و به شاه و فرمانروا و حاكم بر كشور و جامعه اى «ولىّ امر» مى گويند؛ چراكه آنان صاحب اختيار در تدبير امور مورد اشاره هستند.

پاره اى نيز برآنند كه «ولىّ» به مفهوم برتر و زيبنده تر و سزاوارتر از ديگران است.

«ركوع»: به هيئت و شيوه خاصى كه در نماز انجام مى شود، مى گويند.

«حزب»: در مورد گروه و جامعه كوچك و بزرگى كه همفكر و همدل و همگام هم باشند، به كار مى رود.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث، برخى، از جمله «زهرى» آورده اند كه:

1 - پس از شكست شرك گرايان قريش و سپاه تجاوزكار آنان در «بدر»، برخى از مسلمانان به دوستان يهودى خويش گفتند: بياييد و پيش از آن كه به سرنوشت شوم سپاه قريش گرفتار گرديد ايمان بياوريد.

يكى از سركردگان يهود به نام «مالك» گفت: با غافلگير ساختن قريش و درهم كوبيدن سپاه آنان، دچار غرور شده ايد؟ بهوش باشيد كه اگر ما تصميم پيكار با شما را بگيريم، دست هايتان در برابر ما از كار خواهد افتاد؛ و آن گاه بود كه اين آيه فرود آمد و مسلمانان را از دوستى با آنان هشدار داد.(37)

و برخى آورده اند كه: روزى «عبادة بن صامت» به پيامبر گرامى گفت: اى فرستاده خدا! من دوستانى زورمند و پراقتدار در ميان يهود دارم، امّا اينك كه آنان در برابر خدا و پيامبرش بر حق ستيزى خود پافشارى مى كنند، من از آنان بيزارى مى جويم، و تنها دوست واقعى من خدا و پيامبر اوست.

«عبدالله بن اُبى» كه در آن جا بود گفت: امّا من از دوستى با آنان بيزارى نمى جويم، چراكه از رخدادهاى آينده و فراز و نشيب روزگار ترسانم و به آنان احساس نياز مى نمايم.

پيامبر فرمود: آيا مى پندارى كه دوستى با آنان هنگام رويدادهاى روزگار، برايت سودبخش خواهد بود؟ و او به ظاهر و زبان از گفتار خويش اظهار ندامت كرد؛ و آن گاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه:

يا ايّها الّذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء...(38)

2 - و نيز «سدى» آورده است كه: در كارزار «احد» كه بر اثر مخالفت از مقررات فرماندهى، مورد شبيخون قرار گرفتيم و كار به شدّت گراييد، يكى گفت: اينك مى روم و از دوست پراقتدار يهودى خويش نامه امان مى گيرم، چراكه او با قريش سر و سرى دارد و نامه اش را احترام مى كنند؛ و ديگرى گفت: من هم به شام مى روم و از دوست مسيحى خويش امان مى گيرم. در اين شرايط بود كه آيه مورد بحث فرود آمد.

3 - «عكرمه» آورده است كه: هنگامى كه يهوديان «بنى قريظه» بر اثر پيمان شكنى و خيانت، زير فشار قرار گرفتند و با اعتراف به همكارى خويش با سپاه شرك، به داورى «سعد» تن سپردند، از پيامبر تقاضا كردند كه به دوست ديرينه آنان «ابو لبابه» اجازه داده شود تا نزد آنان برود، و آنان با او در اين مورد به مشورت و تبادل نظر بنشينند. پيامبر مهر، اجازه داد و آنان هنگامى كه از «ابو لبابه» پرسيدند كه به باور او در پذيرش داورى «سعد» نجاتى هست يا نه؟ او با اين كه مسلمان بود، تحت تأثير احساسات و دوستى با آنان قرار گرفت و دستخوش انحراف گرديد و با اشاره به گردن خويش، آنان را از خطر هشدار داد، و آن گاه بود كه اين آيه شريفه بر قلب مصفاى پيامبر مهر فرود آمد.

دانشوران و بزرگان ما در شأن نزول پنجمين آيه مورد بحث آورده اند كه:

1 - روزى «ابن عباس» در كنار «زمزم» نشسته بود و براى مردم از پيامبر گرامى روايت مى خواند، كه ناگاه مردى با چهره پوشيده از راه رسيد و پس از سلام در ميان مردم قرار گرفت.

«ابن عباس» رشته گفتار را بريد و گفت: تو را به خداى سوگند كه هركه هستى خويشتن را بنمايان!

به ناگاه آن مرد چهره را گشود و ديدند كه «ابوذر» است. و روى به مردم كرد و گفت: هان اى بندگان خدا! هركه مرا مى شناسد، بشناسد و هركه نمى شناسد بداند كه من «ابوذر» هستم. مردم! خودم با دو گوش و دو چشم خويش از پيامبر خدا ديدم و شنيدم كه - اگر دروغ گفته باشم كور و كر گردم - آن حضرت مى فرمود: «علىّ قائد البررة و قاتل الكفرة و منصور من نصره و مخذول من خذله.»(39)

على، پيشواى راستين انسانيّت و كشنده كفرگرايان و حق ستيزان است، هر كه او را يارى كند پيروز مى گردد و يارى مى شود و هر كس او و راه و رسم عادلانه و بشر دوستانه او را وانهد، كارش به خوارى و ذلّت خواهد كشيد.

مردم! بهوش باشيد! روزى با امامت پيامبر به نماز ايستاده بودم كه بينوايى در مسجد پيامبر از فقر و نيازمندى خويش ناليد و كمك مالى خواست، امّا كسى چيزى به او نداد. او دست به سوى آسمان گشود و گفت: پروردگارا! تو گواه حال من باش كه به مسجد پيامبر آمدم و نياز شديد خود را گفتم امّا كسى به يارى من برنخاست و راه خويش را گرفت تا برود كه امير مؤمنان كه در حال نماز بود با انگشت دست راست خود - كه در آن انگشترى ارزشمند بود - به آن بينوا اشاره كرد و او نزديك آمد و انگشتر را برگرفت و از پى كار خود رفت. پيامبر كه گويى اين را ديده بود پس از نماز او دست به سوى آسمان گشود كه: پروردگارا! برادرم «موسى» دست نياز به بارگاه تو گشود و نيايشگرانه گفت: «... ربّ اشرح لى صدرى، و يسّر لى امرى، و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى، و اجعل لى وزيرا من اهلى، هارون اخى، اشدد به ازرى، و اشركه فى امرى».(40)

پروردگارا! سينه ام را گشاده گردان و كارم را برايم آسان ساز، و از زبانم گره را بگشاى، تا سخن مرا دريابند و بفهمند. و براى من دستيارى از كسانم قرار ده. هارون برادرم را به ياريم برانگيز. پشت مرا به وسيله او استوارى بخش و او را شريك كارم گردان. و آن گاه تو اى خداى پرمهر و بنده نواز به او وحى كردى كه:

«... سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما بآياتنا انتما و من اتّبعكما الغالبون».(41)

به زودى بازويت را به وسيله برادرت نيرومند خواهيم كرد و براى شما هردوتن چيرگى و اقتدارى ارزانى خواهيم داشت كه با داشتن آيات و نشانه هاى ما، آنان به شما دست نخواهند يافت و شما و هر كس كه از شما پيروى كند، چيره خواهيد بود.

اينك پروردگارا! من هستم محمد بنده برگزيده و پيامبر تو. خدايا! سينه ام را گشاده گردان و كارم را در رسانيدن پيام آسمانى ات آسان ساز، و على را در اين راه شريك من قرار ده و پشت مرا به او استوارى بخش... «و انا محمّد نبيّك و صفيك؛ اللّهمّ فاشرح لى صدرى و يسّرلى امرى و اجعل لى وزيرا من اهلى عليّاً اشدد به ظهرى...»(42)

ابوذر مى افزايد: «فو اللّه ما استتمّ رسول اللّه الكلمة حتّى نزل عليه جبرئيل من عند اللّه فقال: يا محمّد! اقرأ. قال: صلى الله عليه وآله و ما أقرأ؟ قال: اقرأ: انما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا...».

به خداى سوگند هنوز سخن پيامبر تمام نشده بود كه فرشته وحى از سوى خدا فرود آمد و گفت: هان اى محمّد! بخوان. فرمود: چه چيزى را بخوانم؟

گفت: بخوان: «انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون».(43)

سرپرست شما مردم توحيدگرا تنها خدا و پيام آور اوست و كسانى كه ايمان راستين آورده اند، همان كسانى كه نماز را برپا مى دارند و در حال نيايش با خدا و ركوع در برابر او زكات مى دهند.

همين روايت را «ثعلبى» نيز در تفسير خويش آورده است.

2 - «ابوبكر رازى» در كتاب «احكام القرآن» به نقل از «مغربى»، «رُمّانى» و «طبرى» آورده است كه: اين آيه مباركه هنگامى بر قلب پاك پيامبر فرود آمد كه على عليه السلام در حال نماز و ركوع، انگشتر خويش را در راه خدا انفاق كرد. و دانشمندان ديگرى از جمله «مجاهد» همين گونه روايت كرده اند.

از دو امام راستين حضرت امام باقر و صادق نيز همين گونه روايت شده است.

3 - «كلبى» در اين مورد آورده است كه اين آيه شريفه در داستان اسلام آوردن «عبدالله بن سلام» و يارانش فرود آمد، چراكه آنان وقتى به اسلام گراييدند و ايمان به پيامبر آوردند، يهوديان رابطه دوستانه خويش را با آنان گسستند.

در اين مورد «عطا» آورده است كه: «عبدالله بن سلام» به پيامبر گرامى گفت: اى پيامبر خدا! ما على را در حال نماز و ركوع ديديم كه انگشتر خويش را در راه خدا انفاق كرد؛ از اين رو ما آن بزرگوار را بسيار دوست مى داريم.

4 - «سيد ابوالحمد» از «ابن عباس» آورده است كه: «عبدالله بن سلام» با گروهى از مردم قبيله خويش به حضور پيامبر شرفياب گرديد و گفت: اى پيامبر خدا! خانه هاى ما به مسجد شما دور است، و جز اين مركز نيز جايى براى گرد آمدن و شنيدن حق و گفت گو نداريم، چراكه قوم ما پس از اسلام آوردنمان با ما قطع رابطه نمودند و ديگر نه با ما سخن مى گويند و نه ما را به محافل خود دعوت مى كنند و نه با ما پيوند جديد خويشاوندى برقرار مى سازند و راستى كه زندگى در محاصره همه جانبه آنان بر ما دشوار شده است.

پيامبر گرامى به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت: «انّما وليّكم اللّه و رسوله و الّذين...»

پس از اين گفت گو، پيامبر به مسجد گام نهاد و مردم را در قيام و ركوع نگريست و در همان شرايط بينوايى را كه از مردم كمك خواسته بود مشاهده كرد.

از او پرسيد: هان اى بنده خدا! آيا كسى به تو كمك رسانيد؟

پاسخ داد: آرى، انگشترى به من انفاق گرديد كه ارزشمند است.

فرمود: چه كسى آن را به تو داد؟

پاسخ داد: آن بزرگمردى كه در حال نماز است؛ و ديدند كه او امير مؤمنان را نشان مى دهد.

پيامبر پرسيد: او در چه شرايط و در چه حالى آن را به تو هديه كرد؟

گفت: در حال ركوع.

اين جا بود كه پيامبر خدا نداى دلنواز توحيد را سر داد و فرمود: «الله اكبر»، و آن گاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:

«و من يتولّ اللّه و رسوله و الّذين آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون».

و از پى اين رويداد جاودانه و پرافتخار بود كه «حسّان» شاعر انديشمند مسلمان اين اشعار پرمحتوا را سرود:

ابا حسن تفديك نفسى و مهجتى

و كلّ بطى ء فى الهدى و مسارع

ايذهب مدحيك المخبر ضائعا

و ما المدح فى جنب الاله بضايع

فانت الّذى اعطيت اذ كنت راكعا

زكاة فدتك النّفس يا خير راكع

فانزل فيك اللّه خير ولاية

و ثبتها مثنى كتاب الشرائع

هان اى پدر گرانمايه حسن! اى امير مؤمنان! جان من و جان هر كسى كه با كندى و شتاب در راه حقّ و هدايت گام سپرده است و به پيش مى رود فداى تو باد.

آيا ممكن است اين ستايش دل انگيز و دلنشين من از تو به بوته فراموشى سپرده شده و تباه گردد؟ نه، نه، هرگز چنين نخواهد شد، چراكه ستايش هنگامى كه در كنار ستايش خدا باشد تباه نخواهد شد.

تو هستى كه در حال ركوع و نماز انگشتر خود را انفاق كردى. هان اى جان ها به فدايت باد! اى بهترين ركوع كنندگان! خداى پرمهر بهترين و پرشورترين آيات ولايت را درباره تو فرو فرستاد و آنها را در كتاب آسمانى خويش ثبت نمود.

5 - و نيز «ابراهيم بن حكم» آورده است كه: «عبدالله بن سلام» و يارانش به نزد پيامبر آمدند و از اذيّت و آزار يهود شكوه كردند، چراكه آنان را به خاطر ايمان به قرآن و پيامبر زير فشار نهاده بودند و آن جا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد: «و من يتول اللّه و رسوله و الّذين آمنوا...».

آن گاه «بلال» به دستور پيامبر نداى توحيد سر داد و پس از اذان او مردم به مسجد آمدند و پيامبر گرامى نيز از راه رسيد. آن حضرت در آستانه در به فقيرى برخورد نمود كه براى اداره زندگى و رفع نياز خويش از مردم يارى مى خواست.

پيامبر از او پرسيد: هان اى بنده خدا! آيا در مسجد كسى به تو كمك كرد؟

گفت: آرى، اى پيامبر خدا.

فرمود: چه چيزى بر تو انفاق شد؟

گفت: يك انگشتر ارزشمند.

پرسيد: چه كسى آن را به تو بخشيد؟

پاسخ داد: آن جوانمردى كه اينك به نماز ايستاده است. پيامبر نگاه كرد و ديد كه آن بنده خدا به امير مؤمنان اشاره دارد.

پرسيد: «على» در چه حال و شرايطى آن انگشتر را به تو داد؟

گفت: در حال ركوع.

اين جا بود كه پيامبر خدا نداى توحيد سر داد و اين آيه شريفه را كه تازه فرود آمده بود تلاوت كرد: «و من يتول اللّه و رسوله و الّذين آمنوا...».(44)

تفسير

با يهود و نصارا همپيمان نشويد!

در آيات پيش، از دو گروه يهود و نصارا سخن رفت، اينك خداى جهان آفرين فرمان مى دهد كه توحيدگرايان، آنان را به دوستى نگيرند و با آنان همپيمان نشوند و از آنان دورى جويند:

يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوْا لاتَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى اَوْلِياءَ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را دوستان و ياران خويش برنگيريد و به آنان اعتماد نكنيد و به اميد يارى آنان نباشيد.

روشن است كه مردم توحيدگرا نبايد از شرك گرايان و بيگانگان انتظار يارى داشته باشند و به يارى آنان دل خوش دارند، امّا بدان دليل در آيه شريفه به يهود و نصارا انگشت اشاره مى رود كه وقتى يارى خواستن از اين دو گروه ناروا شناخته شد، روشن است كه كمك خواستن از ديگر فرقه ها و دسته ها ممنوع است.

بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ

در اين فراز آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه كفرگرايان دوست و همفكر يكديگرند و در برابر توحيدگرايان يك صف را مى سازند و همديگر را يارى مى كنند.

و نيز روشنگر اين نكته است كه كفرگرايان و ستمكاران و پايمال كنندگان حقوق مردم، همگى پيرو يك كيش و يك راه و رسم منحطّ و ذلّت بارند و از نظر ارث نيز يك جامعه محسوب مى گردند، چراكه قرآن آنان را دوستان يكديگر مى نگرد.

امام صادق عليه السلام فرمود: پيروان دو كيش از يكديگر ارث نمى برند، اما ما توحيدگرايان از ديگر ملّت ها ارث مى بريم بى آن كه آنان از ما ارث برند.

وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ

و هر كس از شما آنان را به دوستى برگيرد، او نيز از آنان خواهد بود.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: كسانى از شما كه از آنان كمك بخواهند و آنان را يار و ياور خويش پندارند و به آنان اميد و اعتماد داشته باشند، بسان آنان كفرگرا خواهند بود؛ بنابراين، بايد از آنان دورى جست و به خاطر حق ستيزى شان، به آنان نفرين و لعنت نثار كرد.

اِنَّ اللَّهَ لا يَهْدى الْقَوْمَ الظّالِمينَ

چرا كه خدا مردم بيدادپيشه را به خاطر كفرشان، و نيز به خاطر اين كه با بدانديشى و بيدادگرى، خود را در خور عذاب پايدار ساخته اند، نه تنها به راه بهشت و نجات و رستگارى راه نمى نمايد، بلكه آنان را به سوى آتش دوزخ راه مى نمايد.

آنگاه مى افزايد:

فَتَرَى الَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ

از اين رو مى بينى كسانى كه در دل هايشان بيمارى شرك و استبدادگرى ريشه دارد، در دوستى با آنان شتاب مى ورزند...

در تفسير اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اى پيامبر كسانى چون «عبدالله بن اُبّى» كه در گستره جانشان بيمارى ترديد و نفاق است، در دوستى با يهود شتاب مى ورزند و با آنان به مشورت و تبادل نظر مى نشينند.

2 - اما به باور برخى منظور اين است كه آنان در زيان رساندن به جامعه اسلامى با يهود و كفرگرايان همراهى و همكارى مى كنند و در اين راه شتاب هم مى ورزند.

3 - «كلبى» مى گويد: نفاق پيشگان به خاطر منافع زودگذر دنيوى در دوستى با يهود و مسيحيان نجران شتاب مى ورزند، چراكه از آنان سود مى برند.

يَقُولُونَ نَخْشَى اَنْ تُصيبَنَا دائِرَةٌ

به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور اين است كه منافقان مى گويند: مى ترسيم قدرت و امكانات ملّى به دست دشمنان مسلمانان بيفتد و آن گاه ما به يارى آنان نيازمند باشيم. اما به باور «كلبى» منظور اين است كه: ما مى ترسيم رويدادها و روند تاريخ ما را گرفتار قحطى و سختى كند و آن گاه آنان به ما مواد غذايى مورد نياز را ندهند.

فَعَسَى اللَّهُ اَنْ يَاْتِىَ بِالْفَتْحِ

به باور برخى منظور اين است كه: اميد است خداى پرمهر، راه مكّه بر روى مردم مسلمان بگشايد و آنان پيروزمندانه به آن جا درآيند. اما به باور «ابو على» منظور اين است كه: اميد است خدا مدد رساند و بامدد او مردم توحيدگرا به كشورها و شهرهاى شرك گرايان درآيند و آنان را به توحيد و تقوا و عدل و داد فراخوانند. «ابن عباس» مى گويد: خواست خدا اين است كه پيامبر خويش را بر همه ملّت ها پيروز سازد و راه و رسم بشر دوستانه و عادلانه او را استقرار بخشد.

اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ

به باور «سدى» منظور اين است كه: يا كار و فرمانى از سوى خدا برسد كه در آن عزّت و سرفرازى توحيدگرايان باشد و سرافكندگى شرك گرايان. اما به باور برخى از جمله «زجاج» منظور از اين «امر» آشكار ساختن چهره نفاق و دستور پيكار با آنان بود.

«جبايى» مى گويد: منظور از اين «امر» كارهايى فراتر از گشودن كشورها و شهرهاى شرك گرايان و يا مرگ و نابودى منافقان است. و «مقاتل» بر آن است كه: اين جمله به كيفر خيانت «بنى قريظه» و «بنى نضير» اشاره دارد. و «ابن عباس» مى گويد: منظور، اراده و خواست خدا بر نابودى شرك و بيداد، يا نابودى يهود و منافقان است.

فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا اَسَرُّوْا فى اَنْفُسِهِمْ نادِمينَ

تا اهل نفاق از رفتار نادرست خود و دوستى با يهود و جاسوسى براى آنان پشيمان گردند. به باور برخى منظور اين است كه هنگامى كه خدا وسيله پيروزمندى مسلمانان را فراهم آورد، آنان از كفر و نفاق خويش پشيمان مى گردند.

در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:

وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا اَ هؤُلاءِ الَّذينَ اَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ اَيْمانِهِمْ

و مردم با ايمان در حالى كه از جسارت منافقان در برابر خدا و اعلان اسلام و ايمان دروغين به وسيله آنان سخت بهت زده مى شوند، مى گويند: اينان هستند كه سوگندهاى پياپى و سخت مى خوردند كه داراى ايمان هستند و مردم با ايمان را در برابر كفر و شرك يارى مى رسانند؟ اينانند كه با آن همه اصرار و پافشارى به مردم با ايمان اطمينان مى دادند كه ما در عقيده و ايمان و راه و رسم زندگى و در سنگر دفاع و جهاد با شما هستيم؟

اِنَّهُمْ لِمَعَكُمْ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ

عملكرد آنان تباه گرديد، چراكه آنان به آن صورتى كه فرمان يافته بودند زندگى نكردند و كارهاى شايسته انجام ندادند و درون و برون آنان يكسان و هماهنگ نبود، به همين دليل هم، در خور پاداش پرشكوه خدا نخواهند بود.

فَاصْبَحُوْا خاسِرينَ

از اين رو در اين جهان و جهان ديگر زيانكار شدند. آرى آنان در دنيا از ياران راستين پيامبر نشدند، از اين رو در سراى آخرت همنشين كفرگرايان تبهكار خواهند بود. و يا به باور «كلبى» زيانى سهمگين و جبران ناپذير دامنگيرشان مى گردد؛ چراكه از بهشت محروم و رهسپار دوزخ خواهند شد.

نويد از آينده

در آيات گذشته، از منافقان و بدانديشى شان در مورد توحيدگرايان سخن رفت و قرآن روشنگرى فرمود كه آنان به انتظار رويدادهاى ناگوار براى مسلمانان نشسته اند و نيز روشن ساخت كه گروهى از آنان سرانجام راه ارتداد و كفر را در پيش خواهند گرفت؛ و اينك در اين آيه شريفه آنان را آفت زده مى خواند و مى فرمايد: آنان در مورد دين خدا به آرزوهاى خام و جاهلى خويش نخواهند رسيد؛ چراكه اگر گروهى راه كفر را در پيش گيرند، خداوند دين خود را به وسيله مردمى كه در ميان جهانيان ممتاز هستند يارى خواهد كرد.

يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يِاْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّوْنَهُ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما پس از اظهار اسلام و ايمان از دين و آيين خويش بازگردد و به كفر گرايد، هرگز زيانى به خدا و دين او نخواهد رساند، چراكه خدا دين خود را بى يار و ياور نخواهد گذارد؛ به زودى خداى توانا گروهى ديگر را مى آورد كه هم خدا آنان را دوست مى دارد و هم آنان خدا را.

اَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ

اينان با ايمان آوردگان و شايسته كرداران فروتن و مهربانند و بر كفرگرايان و بدكرداران روزگار سختگير.

واژه «اذله» از «ذلّ» به مفهوم نرمى و مهر است و نه از «ذُلّ» كه به معناى رسوايى و خوارى باشد.

«ابن عباس» مى گويد: اينان مردمى هستند كه براى اهل ايمان بسان پسر نسبت به پدر و فرمانبردار واقعى نسبت به سرور و سالار خويش اند، اما براى كفرگرايانِ تجاوزكار و بيدادپيشه و خودكامه بسان صيّاد نسبت به صيد خويش، تا آنان را از ستم و تجاوز بازدارند.

يَجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ

در راه خدا و دين و آيين او جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى، در راه جهاد و عزت بخشيدن به دين خدا و مردم با ايمان و فرمانبردارى از او نمى هراسند.

اين سرفرازان كيانند؟

در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى، منظور «ابوبكر» و سپاه اوست كه پس از پيامبر با كسانى كه راه ارتداد را در پيش گرفتند، به كارزار برخاستند.

2 - اما به باور برخى ديگر، منظور گروه انصار مى باشند.

3 - «مجاهد» بر آن است كه منظور، مردم «يمن» مى باشند، چراكه پيامبر گرامى در مورد آنان فرمود: «اتاكم اهل اليمن هم الين قلوبا و ارق افئدة...».

مردم «يمن» كه دل هايى نرم تر و قلب هايى پرمهرتر از ديگران دارند، به سوى شما مى آيند... و افزود كه: ايمان و بينش و حكمت از «يمن» است.

«عياض» آورده است كه وقتى اين آيه شريفه فرود آمد، پيامبر گرامى اشاره به «ابو موسى اشعرى» نمود و فرمود: «هم قوم هذا» منظور از اينان، گروه و هموطنان اين بنده خدا هستند.

4 - برخى آورده اند كه منظور ايرانيان و نسل و تبار «سلمان» مى باشند؛ و در اين مورد آورده اند كه پيامبر گرامى در پاسخ از پرسشى در مورد تفسير اين آيه شريفه، دست خويش را بر شانه «سلمان» زد و فرمود: منظور، اين مرد و هموطنان اوست: و روى انّ النّبى صلى الله عليه وآله سئل عن هذه الآية فضرب بيده على عاتق سلمان فقال: هذا و ذوه، ثمّ قال صلى الله عليه وآله: لو كان الدّين بالثّريّا تناوله رجال من ابناء فارس...».(45)

آن گاه افزود: اگر دين و آيين خدا در آسمان ها و به ستاره «ثريا» نيز بسته شده باشد مردانى از فارس حقجويانه آن را خواهند يافت و پس از نايل آمدن به آن به مقرراتش عمل خواهند كرد.

5 - و گروهى از جمله «ابن عباس»، «عمّار» و «حذيفه» آورده اند كه منظور، امير مؤمنان و ياران راستين او مى باشند؛ همانان كه پس از پيامبر با پيمان شكنان «جمل» و بيدادگران در «صفين» و گمراهان خوارج در «نهروان» به ناگزير به كارزار پرداختند.

اين ديدگاه از دو امام نور، حضرت باقر و حضرت صادق نيز روايت شده است.

افزون بر آن، اين ديدگاه به وسيله ديگر سخنان پيامبر نيز كه در وصف امير مؤمنان فرموده است، به روشنى تأييد مى گردد. براى نمونه:

الف - در جنگ با يهود پيمان شكن و خيانتكار «خيبر» پس از روزها ناكامى و عدم موفقيت سپاه توحيد به فرماندهى سران صحابه، و ترس شديد آنان از يهود و ترساندن مسلمانان از سپاه يهود، پيامبر گرامى در زدودن آثار ويرانگر ترس و شكست روانى از مسلمانان فرمود:

«لاعطين الرّاية غدا رجلا يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله، كرّارا غير فرّار لا يرجع حتّى يفتح اللّه على يده ثمّ اعطاها ايّاه».(46)

فردا پرچم فرماندهى سپاه توحيد را به دست پرتوان مردى خواهم سپرد كه هم او خدا و پيامبر را دوست مى دارد، و هم خدا و پيامبرش او را بسيار دوست مى دارند. او قهرمان شيرافكنى است كه هماره به تجاوزكاران هجوم مى برد و از برابر دشمن خيره سر نمى گريزد و از ميدان پيكار باز نخواهد گشت تا خدا دژهاى «خيبر» را به دست تواناى او بگشايد. و آن گاه بامداد آن شب بود كه در برابر ديدگان همه مسلمانان امير مؤمنان را فراخواند و پرچم فرماندهى را به دست او سپرد.

از دقت در روايت دريافت مى گردد كه آن صفات و ويژگى هايى كه در آيه آمده است، تنها در وجود گرانمايه على عليه السلام موج مى زند و بس. او قهرمان بى هماوردى است كه با توحيدگرايان و خوبان فروتن و پرمهر، و با كفرگرايان و تجاوزكاران سرسخت است. و اوست كه در راه دين و آيين خدا جهاد مى كند و از سرزنش ملامتگران نمى هراسد. آرى، اين ويژگى ها تنها در او گرد آمده و كسى نمى تواند اين حقايق را ناديده گيرد.

ب - و نيز آخرين ديدگاه را اين روايت تأييد مى كند كه: پيامبر گرامى به قريش هشدار داد كه مراقب رفتار خويش باشند كه امير مؤمنان هماره نگهبان دين و دفتر است و پس از رحلت پيامبر با بدانديشان در راه حراست از دين خدا پيكار خواهد نمود. در اين مورد از جمله آورده اند كه: «سهيل بن عمر» با گروهى از قريش به حضور پيامبر گرامى شرفياب گرديد و گفت: اى پيامبر خدا! گروهى از بردگان ما به دين و آيين تو روى آورده و به تو پيوسته اند؛ از شما تقاضا داريم كه آنان را به ما تسليم سازى. پيامبر گرامى به آنان هشدار داد كه: هان اى گروه قريش! يا بس كنيد و در برابر حق سر تسليم فرود آوريد و يا آماده باشيد كه خدا بزرگمردى را برخواهد انگيخت تا براى تأويل قرآن و حراست از مقررات آن شما را سركوب سازد؛ درست همان گونه كه من به منظور فرود قرآن و رساندن پيام آن به بشريت، به ناگزير شما را سركوب ساختم و شرارت ها را از راه حق و عدالت برچيدم.

پرسيدند: اى پيامبر خدا! او چه كسى خواهد بود؟ آيا «ابوبكر» است؟

فرمود: نه، او كسى است كه هم اكنون در اتاق به تعمير كفش خويش پرداخته است. هنگامى كه همه به سوى اتاق مورد اشاره نگريستند ديدند كه او جز امير مؤمنان كس ديگرى نيست.

ج - و نيز آورده اند كه اميرمؤمنان در كارزار بصره فرمود: به خداى سوگند كه اهل اين آيه شريفه پس از پيامبر تا به امروز دست به پيكار نزده اند. و آن گاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت: «يا ايّها الّذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه...».

د - «ابو اسحاق ثعلبى» در تفسير خود از پيامبر گرامى آورده است كه: روز رستاخيز گروهى از اصحاب من بر كنار حوض كوثر نزد من مى آيند، اما آنان را از من دور مى كنند. من در اين مورد به پروردگار خويش مى گويم: خدايا! اينان اصحاب من هستند، اما ندا مى رسد كه اى پيامبر من! نمى دانى كه اينان پس از رحلت تو چه كارهايى انجام دادند! اينان پس از تو به شرك و تجاوزگرى عقبگرد نمودند و به بيدادگرى ها دست يازيدند.

5 - و برخى بر اين عقيده اند كه آيه شريفه داراى يك پيام و معناى عمومى و جهان شمول است و همه كسانى را كه تا روز رستاخيز بيايند و داراى چنين ويژگى هايى باشند، در بر مى گيرد.

6 - و برخى بر اين باورند كه آيه شريفه در مورد مهدى موعود و ياران اوست.

«على بن ابراهيم» در تفسير خويش ضمن بيان اين ديدگاه مى افزايد: فراز نخست آيه مباركه خطاب به كسانى است كه درباره خاندان رسالت ستم روا داشته و ضمن پايمال ساختن حقوق و حدود و كرامت آنان، خون پاكشان را نيز بر زمين ريختند؛ و ادامه آيه نيز از قيام آن اصلاحگر بى نظير زمين و زمان نويد مى دهد و از او و يارانش سخن دارد.

در ميان ديدگاه هاى گوناگون در مورد آيه شريفه ممكن است اين ديدگاه را تأييد كرد كه پيام آيه را جهان شمول مى نگرد و مى گويد همه كسانى را كه بايد داراى اين ويژگى ها باشند در بر مى گيرد، چراكه از آمدن مردمى در آينده نويد مى دهد و نه از نسل موجود در زمان فرود قرآن. با اين بيان، آيه شريفه شامل همه كسانى است كه تا روز رستاخيز بيايند و داراى اين ويژگى ها باشند؛ گرچه كامل ترين و جامع ترين و جالب ترين سمبل چنين كسانى آن اصلاحگر بزرگ جهان و ياران فداكار آن حضرت مى باشند كه انبوه روايات اين واقعيت را به روشنى بيان مى كند.

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ

اين نيز از فضل و فزون بخشى خداست كه آن را به هر كسى كه بخواهد و او را شايسته بداند ارزانى مى دارد.

منظور از حقيقت مورد اشاره همان دوست داشتن خدا و پيامبر و مهر به ايمان آوردگان و نرمش با آنان و قاطعيت در برابر كفرگرايان تجاوزكار و بيدادگران است. آرى، خدا گشايشگرى داناست؛ بخشنده اى است كه از تمام شدن امكانات بيم ندارد و دانا به امورى است كه حكيمانه مى بخشد و به كسى و جايى كه مصلحت بداند بخشش مى نمايد.

پاره اى نيز برآنند كه رحمت و فزون بخشى خدا گسترده است و به حال كسى كه شايسته مهر و رحمت باشد، داناست.

ولايت و امامت امير مؤمنان

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى بزرگمردى را به تابلو مى برد و معرّفى مى كند كه مقام والاى امامتِ راستين و پيشوايى انسان ها را به او ارزانى داشته و فرمانبردارى از او را بر همه بندگانش واجب ساخته است:

اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ

سرپرست و تدبيرگر امور شما، و قدرتى كه بر شما ولايت دارد، تنها خداست و آن گاه پيامبر اوست كه همه كارها و عملكردش به دستور خداست.

وَ الَّذينَ آمَنُوا

و ديگر كسانى كه به راستى ايمان آورده اند. اين ايمان آوردگان چه كسانى هستند؟ اينك آنان را وصف مى كند و مى فرمايد:

الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ راكِعُونَ

همانان كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند.

رهنمود آيه مباركه

آيه شريفه از روشن ترين دلايل امامت و جانشينى امير مؤمنان پس از پيامبر خداست؛ چرا كه اگر واژه «ولى» در آيه شريفه به مفهوم تدبيرگر امور جامعه باشد و فرمانبردارى از چنين كسى نيز بر همگان واجب باشد، و آن گاه ثابت شود كه منظور از «والّذين آمنوا...» على عليه السلام است، اين جاست كه امامت و ولايت راستين آن حضرت به صراحت قرآن شريف ثابت و روشن مى گردد.

دو نكته اساسى

با اين بيان، بايد به دو نكته اساسى در اثبات حقيقت مورد بحث انديشيد:

1 - نخست بايد ديد واژه «ولىّ» در فرهنگ واژه شناسان به چه معناى آمده است؟

با تعمّق در فرهنگ هاى لغت روشن مى شود كه واژه شناسان تصريح كرده اند كه واژه «ولىّ» به مفهوم ولايت و سرپرستى و تدبير امور آمده است كه در بحث از واژه ها گذشت و نيازى به تكرار نيست.

اما در اين موضوع كه آيا در آيه شريفه منظور همين مفهوم و معناست، بايد گفت: واژه «انّما»، حكم را به پس از خود اختصاص مى دهد و از غير آن سلب مى نمايد. براى نمونه: هرگاه گفته شود: «انّما الفصاحة للجاهلية»، منظور اين است كه فصاحت ويژه عصر جاهليت بوده و دوران هاى ديگر از آن بهره اى نداشته اند. با اين بيان، هنگامى كه اين واژه داراى چنين مفهومى باشد، ديگر نمى توان واژه «ولىّ» را كه پس از آن آمده است به مفهوم دوست معنا كرد و نمى توان هدف آيه را دوستى و محبت عقيدتى و دينى تفسير نمود، چراكه اين مفهوم چه ويژگى دارد تا آن را براى برخى از ايمان آوردگان اثبات و از برخى نفى و سلب نماييم؟! روشن است كه دوستى و مهر دينى اختصاص به برخى از مؤمنان ندارد و از آنِ همه ايمان آوردگان است.

آفريدگار پرمهر در آيه ديگرى اين واقعيت را روشن مى كند كه مى فرمايد:

و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض...»(47)

و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند...

با اين بيان، نمى توان آن آيه شريفه را به اين مفهوم تفسير كرد، و هيچ راهى جز اين نيست كه به همان معناى نخست باز گرديم و بگوييم منظور از «ولىّ» در آيه مورد بحث، امام معصوم و برگزيده از سوى خداست، چراكه براى واژه «ولىّ» بيشتر از دو معنا نيامده است و هنگامى كه به يكى از آن دو نمى توان تفسير كرد ناگزير معناى دوم تحقق مى يابد.

2 - اما چگونه مى توان گفت كه مصداق: الّذين آمنوا...، امير مؤمنان است؟

در اين مورد روايت جالب و روشنگرى از محدثان شيعه و سنّى آمده است كه نشانگر اين واقعيت است. اين روايت روشن مى سازد كه آيه شريفه در مورد على عليه السلام فرود آمد، و آن هنگامى بود كه آن حضرت در حال ركوع انگشتر خويش را در راه خدا به بينوايى انفاق كرد. به هرحال همه كسانى كه واژه «ولىّ» را به مفهوم پيشواى معصوم مى گيرند، بر اين عقيده اند كه منظور از آن امير مؤمنان على عليه السلام است و تنها مصداق آيه آن حضرت مى باشد.

چگونه؟

ممكن است در اين مورد دو پرسش ديگر قابل طرح باشد كه بايد به آنها پاسخ داد:

1 - چگونه مى توان واژه «الذين» را كه جمع است، در مفرد به كار برد؟

پاسخ اين است كه: واژه شناسان و دانشمندان ادبيات، گاه واژه جمع را در مورد فرد به كار مى برند و اين هنگامى است كه بخواهند از آن شخصيت تجليل به عمل آورند، و اين نكته به گونه اى مشهور است كه نيازى به استدلال ندارد.

2 - ممكن است برخى «و هم راكعون» را حال نگيرند و بگويند منظور اين است كه عبادت آنان ركوع است.

پاسخ اين است كه در جمله «يقيمون الصلوة» ركوع هم وجود دارد، چراكه نماز بدون ركوع ممكن نيست. با اين بيان، اگر جمله «و هم راكعون» را قيد براى پرداخت زكات و انفاق نگيريم و بگوييم منظور اين است كه وصف و شيوه آنان ركوع است، مطلب بى هيچ فايده اى تكرار شده است. و روشن است كه مفهوم برخوردار از فايده، بهتر از تفسيرى است كه تكرارى و بدون فايده باشد.

نكته ديگر اين كه خدا در آغاز آيه شريفه همه ايمان آوردگان را مخاطب مى سازد و مى فرمايد: سرپرست و تدبيرگر امور شما خداست...

آن گاه واژه «رسول» را بيان مى كند و بدين سان او را از ديگران خارج ساخته و «ولىّ» جامعه معرّفى مى كند، سپس آن كسانى را كه ايمان آورده و داراى ويژگى هاى ديگرى هستند... اينك اگر گفته شود منظور از «والّذين آمنوا»، همه ايمان آوردگانند، در آن صورت با آغاز آيه يكى مى شود، در حالى كه بايد «والّذين آمنوا...» جز صدر آيه باشد وگرنه مفهومى نخواهد داشت، چراكه مردم با ايمان خود سرپرست مردم با ايمان خواهند بود.

با اين بيان:

1 - واژه «ولىّ» در اين جا به مفهوم سرپرست و پيشواى راستين و امام معصوم است.

2 - مصداق بارز آن على عليه السلام است كه آيه در مورد او فرود آمده است.

و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

و هر كس خدا و پيام آورش و كسانى را كه ايمان آورده اند و وصفشان رفت، سرپرست خود بداند پيروز است، چراكه حزب و لشكر راستين خدا بر دشمنان حقّ و عدالت پيروزند.