تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱ -


/ سوره انعام / آيه هاى 113 - 111

111 . وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا اِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَحَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَىْ ءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوآ اِلاَّ اَنْ يَشآءَ اللَّهُ وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ.

112 . وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الْاِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْشآءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ.

113 . وَ لِتَصْغى اِلَيْهِ اَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْاخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا ماهُمْ مُقْتَرِفُونَ.

ترجمه

111 - و اگر ما فرشتگان را [هم ] به سوى آنان فرود مى آورديم و مردگان [نيز به خواست ما] با آنان سخن مى گفتند، و هر چيزى را رويارويشان گرد مى آورديم، بازهم ايمان نمى آوردند، مگر اينكه خدا مى خواست؛ امّا بيشترشان جهالت مى ورزند.

112 - و بدينسان شيطانهاى «انس» و «جن» را دشمن هر پيامبرى قرار داديم؛ آنها براى فريب [و گمراهگرى ]سخنان آراسته [و فريبنده خويش ]را به يكديگر القا مى كنند؛ و اگر پروردگارت مى خواست چنين نمى كردند؛ از اين رو آنان را با آنچه به دروغ مى بافند [و مى سازند ]واگذار!

113 - [آرى، آنان اين گونه رفتار مى كنند تا يكديگر را گمراه سازند ]و تا [بدين وسيله ] دلهاى كسانى كه به جهان ديگر ايمان نمى آورند به آن [بافته هاى بى اساس ]گرايش يابد و آن را بپسندند؛ و تا آنچه بايد به دست آورند، [با ستم در حق خود و ديگران ]به دست آورند.

نگرشى بر واژه ها

«حشر»: راندن گروهى و يا كوچ دسته جمعى بسويى معلوم.

«زخرف»: آراسته شده؛ و برخى نيز آن را به مفهوم «طلا» گرفته اند.

در روايت است كه: پيامبر گرامى وارد خانه خدا نشد تا فرمان داد نقشها و تصويرهايى كه شرك گرايان كعبه را با آنها آراسته بودند، پاكسازى شد: «انّه لم يدخل الكعبة حتى امر بالزخرف فنحى»

«غرور»: به چيزى كه ظاهرى زيبا و فريبنده و باطنى ناخوشايند و زشت دارد گفته مى شود. و به همين تناسب به شيطان گفته شده است، چرا كه انسان را به ظواهر فريبنده سرگرم و از فرجام كار زشت و غفلت، بى خبر مى سازد.

«تصغى»: ازر يشه «صغو» به مفهوم گوش دادن آمده است.

«اقتراف»: دست يازيدن به گناه.

تفسير

اين همه حق ستيزى چرا ؟! در ادامه سخن از بهانه جويى و حق ستيزى شرك گرايان و بيداد پيشگان، در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا اِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَحَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَىْ ءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوآ

و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان فرو فرستيم كه آنها را با چشمان خويش بنگرند و همه آن فرشتگان به رسالت پيامبر گواهى دهند، و اگر مردگان را نيز زنده سازيم تا بر توحيدگرايى و يكتاپرستى ايمان آورند و قرآن و پيامبر را بپذيرند، بازهم شرك گرايان حق را نخواهند پذيرفت و ايمان نخواهند آورد. چرا كه آنان بر اثر شدّت كينه توزى و حق ستيزى و وانهادن فرمانبردارى خدا و ايمان به او، كارشان به جايى رسيده است كه در مورد مشاهدات خويشتن نيز ترديد و بهانه جويى مى كنند.

آيه مورد بحث از نظر محتوا بسان اين آيه است كه مى فرمايد: و إِن يروا كسفا من السّماء ساقطاً يقولوا سحاب مركوم(162)

و اگر شرك گرايان پاره سنگى را بنگرند كه از آسمان برسرشان سقوط مى كند، مى گويند: اين ابرى است فشرده و متراكم!

در مورد واژه «قُبُلاً» و مفهوم آن ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور «مجاهد» اين واژه، جمع «قبيل» و به مفهوم دسته دسته و گروه گروه آمده است، در آن صورت منظور اين است كه اگر ما هرچيزى را دسته دسته و به صورت اعجاز در يك جا گرد آورده و در برابر آنان قرار مى داديم، باز هم ايمان نمى آوردند. اين مفهوم از آن جهت براى آيه بسيار دور به نظر مى رسد كه در عرف چنين تقاضايى احمقانه، و انجام آن نيز بسيار شگفت انگيز است.

2 - امّا «فرّاء» مى گويد: اين واژه جمع «قبيل» به مفهوم «كفيل» مى باشد؛ و منظور اين است كه اگر فرشتگان را فرود مى آورديم و مردگان را زنده مى ساختيم... اين شرك گرايان به كفالت و ضمانت آنان نيز ايمان نمى آوردند.

اين برداشت نيز از آيه، بسيار دور از ذهن به نظر مى رسد، مگر اينكه بگوييم منظور از اين سخن زنده ساختن و گرد آوردن همه موجودات زنده است كه پس از زنده شدن، آنهايى هم كه سخن نمى گويند به خواست خدا به زبان آيند و در مورد ضمانت و كفالت خويش سخن گويند تا اين هم، اعجاز ديگرى باشد و بر درستى دعوت پيامبر گواهى دهد.

3 - و برخى از مفسران نيز واژه «قُبُلاً» را به مفهوم روبرو گرفته اند كه به باور ما بهتر به نظر مى رسد.

اِلاَّ اَنْ يَشآءَ اللَّهُ

به باور «حسن» منظور اين است كه آنان تنها در يك صورت حق را خواهند پذيرفت و ايمان خواهند آورد، و آن هم در صورتى است كه خدا آنان را زير فشار قرار دهد و بر ايمان مجبورشان سازد.

ياد آورى مى گردد كه اين ديدگاه از خاندان وحى و رسالت نيز در تفسير آيه شريفه رسيده است.

وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ.

در مورد اين فراز از آيه شريفه سه نظر است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه بيشتر شرك گرايان نمى دانند كه خدا بر اين كار تواناست و اگر بخواهد همه را به ايمان و حق پذيرى وادار مى كند.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه آنان نمى دانند كه هرگونه نشانه و معجزه اى هم ارائه شود، شرك گرايان ايمان نخواهند آورد.

3 - و پاره اى مى گويند: منظور اين است كه آنان به مصلحت خويش آگاه نيستند و در پى چيزى هستند كه بر ايشان سودى ندارد.

رهنمود آيه

افزون بر آنچه آمد، از آيه شريفه دو نكته ديگر دريافت مى گردد.

1 - نخست اينكه، اگر خداى پر مهر مى دانست كه آنان از فرو فرستادن معجزه هاى بيشتر سود مى برند و بيدار مى گردند، از اين كار دريغ نمى فرمود، چرا كه حكمت و فرزانگى او چنين كارى را لازم مى دانست، و اين نكته به ويژه از اينجا دريافت مى گردد كه آيه شريفه روشن مى سازد كه دليل نفرستادن معجزه هاى پيشنهادى آنان، اين بود كه خدا مى دانست كه آنان ايمان نخواهند آورد.

2 - و نيز از آيه، اين نكته دريافت مى گردد كه اراده خدا، حادث است، و نه قديم؛ چرا كه جمله «إِن شاء الله» روشن مى سازد كه اگر اراده خدا بسان دانش و قدرت او، قديم بود، اين استثنا بى مورد مى شد؛ و همان گونه كه نمى توانيم بگوييم: «مگر اينكه خدا بداند» يا «مگر اينكه خدا توانا باشد»، اينجا نيز نمى توانستيم بگوييم: «مگر اينكه خدا بخواهد.»

چرا؟

با عنايت به اين نكته كه خدا ايمان آوردن آنان را نخواسته است و اگر مى خواست همه به اجبار ايمان مى آوردند، با اين وصف چرا نفرمود: آنان ايمان نياوردند و آينده آنان را به صراحت بيان نكرد، چرا كه وقتى خدا نخواهد، ايمان آنان تحقّق نخواهد يافت؟

پاسخ

در اين صورت ايمان آوردن و يا ايمان نياوردن آنان فاقد ارزش بود، چرا كه در پرتو اراده و آگاهى و انتخاب نبود، بلكه اجبارى مى نمود؛ و آمدن آيات و نشانه ها و معجزه ها نيز در اين راه نقش و اثرى نداشت و آمدن و نيامدن آنها يكسان مى نمود، در حالى كه واقعيت جز اينهاست. واقعيت اين است كه خدا در گزينش راه درست و نادرست به انسان قدرت انتخاب داده وآيات و نشانه ها نيز براى هدايت او به راه درست و دورى گزيدنش از انحراف و اشتباه فرود آمده است.

شيطانهاى انس و جنّ پس از ترسيم نمونه هايى از بهانه جويى و حق ستيزى شرك گرايان در برابر رسالت پيامبر و كتاب آسمانى او، اينك در اين آيه به سرگذشت پيامبران گذشته و بدرفتارى دشمنانشان با آنان مى پردازد تا بدين وسيله به پيامبرش آرامش خاطر بخشيده و او را در راه دعوت به توحيد و تقوا شكيباتر و آماده تر سازد.

در اين مورد مى فرمايد:

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الْاِنْسِ وَالْجِنِ

همان گونه كه شيطانهاى رنگارنگ از انسانها و جنيّان با تو و راه و رسم توحيدى و عادلانه ات دشمنى مى ورزند، براى پيامبران پيشين و امتهاى آنان نيز دشمنانى از اين گونه برگماشتيم.

چگونه؟

چگونه خدا براى هر پيامبرى شيطانهايى از جن و انس مى گمارد؟

در اين مورد ديدگاهها متفاوت است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: اى پيامبر! همانسان كه تو را با فرمان بعثت و فرستادنت به سوى مردم و دعوت آنان به سوى توحيد و تقوا و هشدارشان از شرك و بيداد و زشتى، در حقيقت تو را به دشمنى با حق ستيزان برانگيخته ايم، پيامبران گذشته نيز فرمان يافته بودند كه با دشمنان حق و عدالت و دعوت توحيدى خويش به پيكار و دشمنى برخيزند. با اين بيان روشن است كه هرگاه خدا پيامبرى را به پيكار با حق ستيزان موظّف سازد، در حقيقت آن حق ستيزان را به دشمنى با او بر انگيخته است. به عبارت روشن تر هنگامى كه سردار سپاهى به يكى از رزم آوران خويش مى گويد: من فرمانده دشمن را در مبارزه حريف تو ساخته ام، منظور اين است كه تو بايد با او به پيكار برخيزى. و بدينسان او را همدوش و حريف سردار خويش ساخته است.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: ما به تو گزارش داديم كه آنها دشمن شما هستند، تا آنان را به چشم دشمن بنگرى و به هر صورتى كه شايسته و بايسته است، شر آنان را از خود دور سازى. اين سخن، بسان همان سخن است كه گفته مى شود: قاضى دادگاه، «حسن» را عادل، و «چنگيز» را فاسق ساخت. منظور اين است كه به عدالت اين و فسق آن حكم كرد و گواهى داد.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: ما آنان را به حال خود رها كرديم تا اگر مى خواهند با پيام خدا و دعوت پيامبرش دشمنى ورزند. دشمنى آنان با

پيامبران به خواست خود آنان بود و نه به اجبار و فشار ما، چرا كه اجبار و اكراه با تكليف ناسازگار است.

4 - و ازديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: خدا پيامبران را به سوى آنان فرستاد و به آنان دستور داد كه از پرستش هاى خفت بار دست كشيده و به توحيدگرايى و تقوا روى آورند، و اين باعث دشمنى كور آنان با پيامبران گرديد.

با اين بيان مى توان گفت: بدان دليل كه خدا پيامهاى آسمانى و پيامبران را فرستاد، او منشأ درگيرى حق گرايان وشرك گرايان و سبب اصلى شعله ور شدن دشمنى كور حق ستيزان با پيامبران است. نظير اين سخن از زبان «نوح» آمده است كه رو به بارگاه خدا گفت: پروردگارا، من جامعه و مردم خويش را شب و روز به توحيد و تقوا فرا خواندم و از شرك بيداد هشدارشان دادم، امّا دعوت خير خواهانه من جز بر گريز آنان نيفزود.

قال ربّ إِنى دعوت قومى ليلاً و نهاراً فلم يزدهم دعايى الاّ فراراً.(163)

شيطانهاى انس و جن كيانند؟ به باور گروهى از جمله «مجاهد»، منظور از اينها كفرگرايان «جن» و «انس» مى باشند؛ و به باور گروهى ديگر شيطانهاىِ از جنس انسان، كسانى هستند كه در گمراهى و انحراف مردم مى كوشند و شيطانهاى از جنس جنّيان، از نسل و تبار ابليس اند.

تفسير

«كلبى» از «ابن عباس» آورده است كه: ابليس، سپاه خويش را به دو گروه تقسيم كرد: گروهى را به سوى انسانها و براى گمراهى آنان بسيج نموده و گروهى ديگر را به سوى جنّيان گسيل داشته است. اين شيطانها كه براى گمراهى جنّيان و انسانها گسيل شده اند، دشمنان پيامبران و مردم با ايمان هستند؛ آنها هر گاه يكديگر را مى بينند هم از گمراهگرى خود گزارش مى دهند وهم از شيوه كار زشت و ظالمانه خويش در به انحراف كشاندن بندگان خدا. و بدينسان در اين راه از يكديگر الهام گرفته و تجربه مى آموزند.

از حضرت باقرعليه السلام آورده اند كه فرمود: شيطانها يكديگر را ديدار مى كنند و در اين ديدارها راه گمراهگرى را به يكديگر مى آموزند.

يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً

آنها سخنان فريبنده و گمراهگرانه اى را كه به ظاهر آراسته و زيبنده مى نمايد، به يكديگر مى گويند و مى آموزند و آنگاه به وسيله آنها بندگان خدا را گمراه مى سازند.

وَلَوْشآءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ

اگر پروردگارت اراده فرموده بود كه با قدرت و اجبار، جلو گمراهگرى آنان را بگيرد مى توانست و آنگاه آنها اين گونه گمراهگرى نمى كردند، امّا او به حكمت خويش آنها را مجبور نساخت تا اصل تكليف را مقرر داشته و مردم را مورد امتحان و آزمايش قرار دهد.

به باور برخى منظورِ آيه شريفه اين است كه: اگر خدا مى خواست، با فرستادن عذاب يا معجزه اى، آنها را زبون و وامانده مى ساخت و از گمراه كردن مردم جلوگيرى مى كرد، امّا بر اساس فرزانگى و برنامه اش چنين نخواست و اصل تكليف و قدرت انتخاب را مقرر فرمود.

فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ.

بنابراين تو اى پيامبر! اندوه به دل راه نده و آنها را با آنچه به دروغ مى بافند واگذار كه سرانجام آنها را كيفر خواهيم كرد.

منظور آيه اين است كه نبايد پيامبر براى جلوگيرى از وسوسه آنها به زور و اجبار دست يازد، چنانكه در آيه ديگرى اين مفهوم را به اين صورت بيان مى كند كه: اعملوا ما شئتم إنه بما تعملون بصيرٌ.(164) هرچه مى خواهيد انجام دهيد كه او به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

لازم به ياد آورى است كه اين جمله فرمان نيست تا به وجوب يا استحباب دلالت كند؛ بلكه به منظور هشدار آمده است تا اگر خواستند هشدار خدا را بپذيرند.

وَ لِتَصْغى اِلَيْهِ اَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْاخِرَةِ

و شيطانها بافته هاى ظاهر فريب و آراسته خويش را به يكديگر القاء مى كنند تا دلهاى كسانى كه به سراى آخرت نمى گرايند و ايمان نمى آورند به آن سخنان گمراهگرانه و پرفريب بگرايد.

وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا ماهُمْ مُقْتَرِفُونَ.

و براى اينكه آنان اين بافته هاى گمراهگرانه را بپسندند و تا اينكه در راه دشمنى با پيامبر و ايمان آوردگان، به آنچه بايد دست يازند و آنچه را بايد به دست آورند، دست يازند و به دست آورند.