تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۳ -


/ سوره اعراف / آيه هاى 53 - 44

44 . وَنادى اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النَّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ.

45 . اَلَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَها عِوَجاً وَهُمْ بِالْاخِرَةِ كافِرُونَ.

46 . وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَعَلَى الْاَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَنادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَهُمْ يَطْمَعُونَ.

47 . و َاِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

48 . وَ نادى اَصْحابُ الْاَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما اَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ.

49 . اَهؤُلاءِ الَّذينَ اَقْسَمْتُمْ لايَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.

50 . وَ نادى اَصْحابُ النَّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا اِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ.

51 . اَلَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَما كانُوا بِاياتِنا يَجْحَدُونَ.

52 . وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

53 . هَلْ يَنْظرُوُنَ اِلاَّ تَاْويلَهُ يَوْمَ يَاْتى تَاْويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذى كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.

ترجمه

44 - و بهشتيان، دوزخيانِ [نگون بخت ] را ندا مى دهند كه: براستى ما آنچه را پروردگار مان به ما وعده فرموده بود، درست يافتيم [و به آن رسيديم؛ ]آيا شما نيز آنچه را پروردگارتان [به شما] وعده داده بود درست يافتيد؟ [آنان با اندوهى عميق ]مى گويند: آرى! آنگاه ندادهنده اى در ميان آنان ندا مى دهد كه: لعنت خدا بر بيدادگران باد!

45 - همانان كه [مردم را با دجالگرى و شرارت ]از راه خدا باز مى داشتند و كژى [و انحراف ] آن را مى خواستند و سراى [جاودانه ] آخرت را انكار مى نمودند.

46 - و ميان آن دو [گروه بهشتيان و دوزخيان ديوار و] حجابى است، و بر «اعراف» مردانى هستند كه همه را به نشان چهره هايشان مى شناسند، و بهشتيان را - كه هنوز وارد آن [بهشت زيبا] نشده اند امّا [به آن ] اميد مى برند - ندا مى دهند كه: هان درود بر شما باد.

47 - و هنگامى كه ديدگانشان به سوى دوزخيان گردانده شود، [با همه وجود به بارگاه خدا روى آورده و] مى گويند: پروردگارا، ما را با گروه بيدادگران قرار مده.

48 - و كسانى كه بر «اعراف» هستند مردانى [از دوزخيان ] را كه آنان را با سيمايشان مى شناسند، ندا مى دهند [و] مى گويند: [هان اى نگون بختان! ديديد كه زر و زورِ بسيار و فريب و فزونى ]جمعيت شما، و آن [همه گستاخى و ]سركشى كه [در برابر حق ]مى نموديد هرگز به كارتان نيامد!

49 - [آنگاه با اشاره به بهشتيان، به دوزخيان مى گويند:] آيا اينان همانانى هستند كه شما [در دنيا با تمسخر و آزارشان ] سوگند ياد مى كرديد كه خدا هيچگونه [مهر و ]رحمتى به آنان نخواهد رسانيد؟ [آنگاه ندا مى رسد كه: هان اى شايستگان! اينك ] به بهشت [پرطراوت و زيبا ]درآييد، كه نه بيمى بر شما خواهد بود و نه اندوهگين مى گرديد.

50 - و دوزخيان بهشتيان را [در ميان نعمتهاى گوناگون مى نگرند، و با دلى پردرد و اندوه ] ندا مى دهند كه: [هان اى نيك بختان!] از آن آب [گوارا ]يا از آنچه خدا روزيتان ساخته است، [اندكى هم ] بر ما فرو ريزيد [امّا بهشتيان ] مى گويند: خدا اينها را بر كفرگرايان [و ظالمان ] حرام ساخته است.

51 - همانان كه دين [و آيين ] خويشتن را به سرگرمى و بازى گرفتند، و زندگى دنيا آنان را فريفت؛ پس همان سان كه آنان [آن روز، ]ديدار امروزشان را از ياد بردند، و هماره آيات ما را انكار مى نمودند، ما [نيز ]امروز آنان را به فراموشى مى سپاريم.

52 - و بى گمان ما براى آنان كتابى [فرود] آورديم كه [كران تا كران ]آن را بر اساس دانشى [بى كران ] بروشنى [و شيوايى ] بيان كرديم، تا براى مردمى كه ايمان مى آورند رهنمود و رحمتى باشد.

53 - آيا [اين شرك گرايان و ظالمان ] جز تحقّق [وعده ها و فرجام هشدارهاى ]آن را انتظار مى برند؟ آن روزى كه تحقّق [وعده ها وهشدارهاى ] آن فرارسد، كسانى كه آن را از پيش به فراموشى سپرده بودند [در مى يابند كه كار از كار گذشته و ديگر پذيريش حق دير شده است، از اين رو بااندوهى جانكاه ] مى گويند: براستى كه فرستادگان پروردگارمان حق را [بر ايمان ] آوردند، امّا دريغ و درد كه نپذيرفتيم! پس آيا اينك شفاعتگرانى براى ما هست كه ما را شفاعت كنند [و] يا [به زندگى دنيا ]باز گردانده خواهيم شد تا [اين بار ]جز آنچه را كه انجام مى داديم انجام دهيم؟ راستى كه [آنان ]سرمايه وجودى خويشتن را از دست داده اند، و آنچه به دروغ برمى بافتند از برابر [ديدگان ]آنان گم [ و ناپديد] شده است.

نگرشى بر واژه ها

«نعم»: آرى. اين واژه در فرهنگ عرب براى وعده و تصديق است، و تفاوت آن با واژه «بلى » اين است كه واژه نخست در جواب مثبت به كار مى رود، همچون: أتعطينى؟... امّا واژه دوّم در پاسخ منفى، بسان: ألست بربّكم؟...

«يصدُّون»: باز مى دارند.

«عوج»: اين واژه هنگامى كه با فتح «عين» باشد به مفهوم كژى و نادرستى در خلقت است، و هنگامى كه با كسر «عين» باشد به مفهوم كج انديشى و انحراف در عقيده و دين آمده است.

«حجاب»: پرده و چيزى كه مانع از ديدن است، و به «ابرو» نيز گفته مى شود.

«اعراف»: قلّه هاى سر به آسمان ساييده و جاهاى بلند.

«سيما»: نشانه، علامت.

«تلقاء»: رو به رو.

«ابصار»: ديدگان، اين واژه مفردش «بصر» مى باشد كه گاه به مفهوم «بينش» نيز به كار مى رود.

«نداء»: آواز، بانگ، صداى بلند و كشيده.

«خوف»: ترس، و انتظار رويداد ناگوار و هراس انگيز.

«افاضه»: فروريختن آب از بلندى.

«لهو»: سرگرمى نادرستى كه انسان را به فراموش افكند و اندوه را از ياد ببرد.

«لعب»: بازى.

«كتاب»: نوشته اى كه در آن مطالبى آمده باشد و بتواند منظور را بيان كند.

«تفصيل»: بروشنى بيان نمودن؛ و به مفهوم تقسيم كردن نيز آمده است.

«انتظار»: توجّه نمون به چيزى را انتظار كشيدن براى آن مى گويند.

«تأويل»: بازگشت نمودن.

«نسيان»: زدوده شدن چيزى از خاطره يا فراموش كردن.

تفسير

گفتگوى بهشتيان و دوزخيان در آيات پيش، سخن از سرنوشت شايستگان و گناهكاران بود، كه به گروه نخست بهشت وعده داده شد و به گروه دوّم دوزخ و عذاب خفّت آور آن، اينك قرآن در اين آيه و چند آيه اى كه از پى خواهد آمد، بخشى از گفتگوى اين دو گروه در سراى آخرت را ترسيم مى كند:

وَنادى اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النَّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً

نخست بهشتيان به دوزخيان ندا مى دهند كه: ما وعده ها و نويدهايى كه در كتابهاى آسمانى و به وسيله پيام آوران خدا به ماداده شد، همه را درست و براساس حق يافتيم، شما چطور آيا شما نيز آنچه را پروردگار تان وعده داده بود راست و درست يافتيد؟

در آيه شريفه نكاتى درخور دقت بيشتر است:

1 - در آيه براى آينده واژه «ماضى» به كار رفته، و اين بدان دليل است كه فرارسيدن رستاخيز و رسيدن به پاداش و كيفر آن روز ترديد ناپذير است.

2 - بهشتيان وعده خدا و نويدِ رسيدن به بهشت را از آنِ خود مى نگرند نه از آن كفر گرايان و ستمكاران. گويى روشن مى سازند كه آفريدگار هستى نويد بهشت و نعمتهاى گوناگون آن را تنها به ايمان آوردگان و عدالت پيشگان داده است و نه به ديگران. و راز اين حقيقت اين است كه آفريدگار هستى بهشت پرطراوت و زيبا را به شرط ايمان و انجام كارهاى شايسته وعده داده است و نه بدون آن. با اين بيان كسانى كه ايمان نياورند و حق ستيزى را پيشه سازند و يا ايمان راستين و به همراه انجام كارهاى شايسته نداشته باشند، به آنان چنين نويدى داده نشده است.

چرا اين پرسش؟

چرا بهشتيان اين پرسش را از دوزخيان ميكنند؟

راز اين پرسش گويى اين است كه دوزخيان مردم شايسته كردار و با ايمان را در زندگى دنيا به باد تمسخر مى گرفتند و خود را رستگار و نيك بخت جا مى زدند؛ از اين رو اين پرسش در حقيقت ياد آورى آن دجالّگريها و دروغپردازيهاى آنان در دنياست، و اينان بدين وسيله با نمايش شادكامى و سعادت و نعمتهايى كه از آنها بهره ورند، سرفرازى و نجات خويش را نشان مى دهند و آنان را به نوعى نكوهش نموده و بر دريغ و درد جانكاهشان مى افزايند.

قالُوا نَعَمْ

دوزخيان باشنيدن نداى بهشتيان در برابر پرسش آنان مى گويند! آرى، درست است وعده خدا حق بود، ما نيز به آن رسيديم.

فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ.

در اين هنگام از ميان آنان نداگرى با صداى رسا - كه ندايش، هم به گوش دوزخيان طنين انداز مى گردد و هم به گوش بهشتيان - ندا مى دهد كه: اى خشم و لعنت خدا بركفرگرايان و بيدادگران!

در ادامه سخن در اشاره اى روشنگرانه به سه خصلت زشت و ويرانگر ستمكاران مى افزايد:

اَلَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَها عِوَجاً وَهُمْ بِالْاخِرَةِ كافِرُونَ.

همانان كه از راه خدا و راه درستى و عدالت انحراف جستند و مردم را نيز از راه حق باز داشتند و منحرف نمودند، و با انواع شگردها و فريبكاريها و ترديد افكنى ها مى كوشيدند تا آن را كژو نادرست نشان دهند، و به سراى آخرت و جهان پس از مرگ نيز كفر مى ورزيدند.

به باور برخى منظور آيه شريفه اين است كه: همانان كه ديگران را از راه خدا منحرف مى ساختند...

به باور «ابن عباس» منظور از «يبغونها عوجاً» اين است كه: همانان كه... به سوى غير خدا مى روند و به غير خدا مى پيوندند و به چيزهايى بها مى دهند و آنها را بزرگ مى دارند كه خدا نه بها مى دهد و نه بزرگ مى دارد.

و به باور برخى ديگر منظور اين است كه: براى راه درست خدا، مسيرى انحرافى مى جويند و چنين وانمود مى كنند كه گويى به آن زيان مى رسانند. و نيز با افشاندن بذر ترديد و شبهه، در برابر حق به خودنمايى مى پردازند.

آن ندا دهنده كيست؟ در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى آن ندادهنده اى كه ميان بهشتيان و دوزخيان با بانگى رسا ندا مى دهد، يكى از فرشتگان بزرگ خداست كه تدبير امور دوزخ و دوزخيان به فرمان خدا با اوست و از وى به «مالك» يا خزانه دار دوزخ نيز تعبير شده است.

2 - امّا به باور بسيارى و نيز بر طبق روايات رسيده، اين ندا دهنده اميرمؤمنان عليه السلام است، براى نمونه:

1 - از حضرت رضاعليه السلام در تفسير آيه شريفه آورده اند كه فرمود: منظور از آن ندا دهنده امير مؤمنان است: المؤذّن امير المؤمنين عليه السلام.(267)

يادآورى مى گردد كه على بن ابراهيم اين روايت را در تفسيرش آورده است.

2 - حاكم ابوالقاسم حسكانى از «محمد حنفيه» و او از پدر گرانمايه اش اميرمؤمنان عليه السلام آورده است كه فرمود: أنا ذلك المؤّذن.(268) من آن ندا دهنده هستم.

3 - و نيز از «ابن عباس» آورده اند كه در اين مورد مى گويد: در كتاب خدا اميرمؤمنان عليه السلام نامهاى بلند و پرشكوهى دارد كه مردم آنها را نمى شناسند؛ از جمله آن نامهاى جاودانه، نام «مؤذن» در آيه شريفه: فأّذن مؤذّن بينهم... مى باشد؛ و اوست كه ميان بهشتيان دوزخيان ندا مى دهد كه خشم و لعنت خدا بر كسانى باد كه ولايت و امامت آسمانى مرا دروغ شمردند و حق بزرگم را كوچك پنداشتند و پايمال ساختند. إِنّ لعلى فى كتاب الله اسماءٌ لا يعرفها النّاس، قوله: «فأذّن مؤذن بينهم» فهو المؤذّن بينهم، يقول: ألا لعنة الله على الّذين كذبوا بولايتى و استخفّوا بحقّى.(269)

«اعراف» و كسانى كه بر فراز آن ايستاده اند در آيات گذشته سخن در موردگفتگوى بهشتيان و دوزخيان بود، اينك قرآن از فاصله ميان بهشت و دوزخ كه در قرآن شريف از آن به «اعراف» تعبير شده است اين گونه گزارش مى كند.

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ

و ميان دو گروه بهشتيان و دوزخيان ديوار و فاصله و حجابى است.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و «سدى» ميان بهشتيان و دوزخيان ديوارى است كه آن را «اعراف مى نامند.

قرآن نيز گويى در همين مورد است كه مى فرمايد: آنگاه ميان بهشتيان و دوزخيان ديوار زده مى شود كه دروازه اى دارد: درون آن مهر و رحمت است و برونش روى به عذاب دهشتناك: ... فضرب بينهم بسورٍ له بابٌ...(270)

«جبايى» بر آن است كه فراز آن ديوار را «اعراف» ناميده اند. و «حسن» مى گويد: «اعراف» به مفهوم راه وگذرگاه است.

وَ عَلَى الْاَعْرافِ رِجالٌ

در مورد اين مردانى كه بر فراز آن گذرگاه و آن بلنديها قرار دارند ديدگاهها يكسان نيست.

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، اين مردان همانانى هستند كه كارهاى شايسته و ناشايسته آنان در زندگى دنيا برابر بوده است كه در سراى آخرت كارهاى شايسته و نا شايسته شان ميان آنان و بهشت و دوزخ جدايى و فاصله اى مى افكند، و اينان بر فراز «اعراف» هستند تا خدا در مورد سر نوشت آنان داورى كند، و سرانجام در پرتو مهر و بخشايش خدا به بهشت راه خواهند يافت.

در اين مورد آورده اند كه «بكر مزنى» به «حسن» گفت: شنيده ام در روز رستاخيز گروهى هستندكه نيكيها و بديهايشان برابر مى شود. او پاسخ داد: آرى اينان كسانى هستند كه خدا به آنان نيرويى مى بخشد كه بهشتيان و دوزخيان را مى بينند و مى شناسند. نمى دانم، شايد برخى از آنان هم اكنون در اينجا نزد ما باشند.

2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» و «ضحّاك» منظور از «اعراف» همان جايگاه بلند و پرفراز در «صراط»، يا آن گذرگاه سرنوشت ساز و حسّاس است كه بزرگمردانى چون «حمزه» و «عباس» و اميرمؤمنان عليه السلام و «جعفر» بر فراز آن ايستاده و دوستداران و دشمنان خويش را با چهره هاى سپيد و سياه مى نگرند و مى شناسند.

3 - از ديدگاه پاره اى، كسانى كه بر فراز آن گذرگاه حساس ايستاده اند، فرشتگانى در سيماى مردانند كه بهشتيان و دوزخيان را مى شناسند، آنان مسؤلان بهشت و دوزخ و مراقبان عملكرد نيك و بد مردم و گواهان روز رستاخيزند.

4 - و از ديدگاه «مجاهد» و «حسن» منظور از آنان، چهره هاى برجسته ايمان آوردگان و شايسته كردارن است.

5 - «جبايى» مى گويد: منظور، شهيدان راه حق و عدالت اند كه از گواهان آن روزند.

6 - و حضرت باقر عليه السلام مى فرمايد: آنان خاندان پاك محمد صلى الله عليه وآله وسلم هستند كه هركسى آنان را بشناسد و آنان او را بپذيرند و از دوستداران خويش بشناسند، به بهشت خدا مى رود و گرنه راهى دوزخ خواهد شد: هم آل محمّدعليهم السلام لايدخل الجنّة إلاّ مَنْ عرفهم و عرفوه و لا يدخل النّار إلاّ من انكرهم و انكروه.(271)

7 - از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: «اعراف» تپه اى است ميان بهشت و دوزخ هنگامى كه شايستگان به بهشت گام مى سپارند، پيامبران و جانشينان آنان با گروه گناهكاران امت خويش در آنجا قرار مى گيرند، درست بسان فرمانده لشكرى كه با سپاهيان ناتوانى از لشكرخويش كه عقب مانده باشند، در جايى بايستند. آنگاه جانشين هر پيامبرى به گناهكاران امت او مى گويد: خوب نظاره كنيدو ببينيد كه چگونه برادران شايسته كردار شما به بهشت پرطراوت و پرنعمت خدا رفتند، و اينجاست كه آن گناهكاران بهشتيان را در قرار گاه خوش و شكوهبارشان مى بينند و بر آنان سلام مى كنند. آرى اين است مفهوم آيه مباركه اى كه مى فرمايد: آنان به بهشتيان درود مى گويند در حالى كه خود هنوز وارد بهشت نشده، امّا در آروزى آنند(272) كه با شفاعت پيامبر يا امام راستين وارد بهشت گردند.

در ادامه روايت مى افزايد: آنگاه اين گناهكاران به سرنوشت دهشتناك و شرايط هولناك دوزخيان مى نگرند و مى گويند: پروردگارا ما را با گروه ستمكاران قرار مده.

سپس پيامبران و جانشيان آنان كه بر «اعراف» ايستاده اند، رو به سوى دوزخيان مى كنند و به منظور نكوهش آنان مى گويند: ديديد سرانجام نه ايل و تبار و دار و دسته شما به كار تان آمد و نه آن همه سركشى و حق ستيزى سودتان بخشيد؟! شما بوديد كه محرومان را تحقير مى نموديد و زرف و برق زندگى و امكانات گسترده و قدرت و هيبت انحصارى خويش را به رخ آنان مى كشيديد، ديديد كه سرانجام شما بازنده بوديد و درستكاران برنده؟!

و پس از اين مرحله است كه رو به همراهان خويش نموده و مى گويند: اينك به خواست خدا و به اذن او شما نيز به سوى بهشت گام سپاريد كه پس از لطف و بخشايش خدا، نه بيم و هراسى خواهد بود و نه اندوهگين خواهيد شد.

روايت ديگرى را در اين مورد آورده اند كه روايت گذشته را تأييد مى كند و بروشنى بيانگر اين حقيقت است كه امير مؤمنان عليه السلام در جهان ديگر تقسيم كننده بهشت و دوزخ است: انّ علياًعليه السلام قسيم النّار و الجنّة(273)

و نيز آورده اند كه پيامبر گرامى به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: على جان! گويى شما را در روز رستاخيز مى نگرم كه عصايى در دست دارى و مردمى را به سوى بهشت راه مى نمايى و مردمى را به سوى دوزخ مى رانى: يا على كأنّى بك يوم القيامه و بيدك عصا عوسح تسوق قوماً الى الجنة و آخرين الى النّار.(274)

و نيز از «اصبغ بن نباته» آورده اند كه گفت: در محضر اميرمؤمنان عليه السلام نشسته بودم كه «ابن كوا» شرفياب شد و از تفسير اين آيه شريفه پرسيد(275) كه آن حضرت فرمود:

ويحك يابن الكوا! نحن نقف يوم القيامة بين الجنة و النّار، فمن ينصرنا عرفناه بسيماه فأدخلناه الجنة و من ابغضنا عرفناه بسيماه فادخلناه النّار.(276)

واى بر تو اى پسر «كواء»، ما هستيم كه در روز رستاخيز ميان بهشت و دوزخ قرار مى گيريم، و آنگاه همه كسانى را كه در زندگى خويش ما و اهداف بلند و توحيدى ما را يارى رسانده اند مى شناسيم، و با شناخت چهره هايشان آنان را به سوى بهشت راه مى نماييم و به اذن خدا وارد بهشت مى سازيم، و نيز كينه توزانِ بر ضد خود را نيز با چهره هايشان مى شناسيم و آنان را به سوى دوزخ مى بريم.

يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ

مردانى كه بر گذرگاه بلند «اعراف» هستند بهشتيان را در سيماى فرمانبرداران خدا مى شناسند و دوزخيان را در چهره زشت كرداران و نا فرمانان.

وَنادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَهُمْ يَطْمَعُونَ.

مردانى كه بر بلنداى «اعراف» هستند به بهشتيان ندا مى دهند كه: سلام بر شما! و بدين سان به آنان خوش آمد و تبريك مى گويند و به نعمت گرانى كه خدا به آنان ارزانى داشته است شادمانى مى كنند.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و... هنگامى آنان اين تبريك و خوش آمد را مى گويند كه خود هنوز وارد بهشت نشده اند امّا بر آن اميد هستند كه در پرتو مهر و بخشايش خدا به آنجا در آيند. و به باور «حسن» و «جبايى» اين اميد، از آرزوها و اميدهاى بر آورده است؛ درست بسان اميد ابراهيم است كه مى فرمود:

و الّذى أطمع أن يغفر لى خطيئتى يوم الدّين.(277)

... و آن خدايى كه اميد مى برم در روز پاداش لغزشم را بر من ببخشايد و بيامرزد.

و مى افزايد:

وَ اِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.

و هنگامى كه ديدگان آنان از فراز «اعراف» به دوزخيان گردانده مى شود و آنان را گرفتار عذاب مى نگرند، مى گويند: پروردگارا، ما را به همراه اينان در دوزخ گرد نياور و از زمره بيدادگران قرار نده.

از آيه چنين دريافت مى گردد كه نگاه آنان به سوى دوزخيان از روى دوستى و تمايل نيست، بلكه نگاه به سوى دشمن است؛ به همين دليل مى فرمايد: و اذا صرفت... هنگامى كه چشمانشان به سوى دوزخيان گردانده شود...

آن ثروت و قدرت افسانه اى چه شد؟ در ادامه سخن از مردانى كه بر فراز «اعراف» هستند، به ترسيم گفتار آنان با دوزخيان پرداخته و مى فرمايد: و نادى اصحاب الاعراف رجالاً يعرفونهم بسيماهم و كسانى كه بر فراز اعراف هستند به دوزخيانى كه آنان را به نشان چهره هايشان مى شناسند، ندا مى دهند و مى گويند ...

به باور «ابن عباس» منظور از اين شناخت و كسانى كه ندا داده مى شوند رهبران و سردمداران شرك گرايان و ستمكارانند كه اهل «اعراف» آنان را به نام و نشان مى شناسند، امّا به باور «جبايى» آنان را به خاطر نشانه هايى چون: روسياهى و كبودى چشمها و آسيب ديدگى شديد و متلاشى شدن اندامهايشان بر اثر فشار عذاب، مى شناسند.

و پاره اى نيز بر آنند كه آنان را با همان چهره هايى كه در دنيا ديده اند مى بينند و مى شناسند.

قالُوا ما اَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ.

به آنان مى گويند: ديديد كه نه ثروت اندوزى و گردآورى يار و ياور و سازماندهى امكانات و نيروهايتان برايتان سودى بخشيد و نه حق ستيزى و سركشى وتكبر ورزيدنتان از پذيريش حق و عدالت و پرستش و بندگى خدا؟! ما خير خواهانه شما را اندرز داديم امّا شما در انديشه انحصار قدرت و گردآورى ثروت بوديد و به سخنان ما بها نمى داديد. اينك بگوييد كه آن ثروتهاى افسانه اى چه شد؟!

آن اقتدار پوشالى كجا رفت؟

و آن حق ستيزى به كجا انجاميد؟

به باور «جبايى» منظور اين است كه آن نيرويى كه شما در مبارزه با پيامبران و در مخالفت با پيام حق و عدالت به آن مى نازيديد كجا رفت؟ و چگونه برايتان سودى نبخشيد؟

و با اشاره به ايمان آوردگان، به همان دوزخيان تيره بخت مى گويند:

اَهؤُلاءِ الَّذينَ اَقْسَمْتُمْ لايَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ

آيا اينان هستندكه شما سوگند ياد مى كرديد كه رحمت و بخشايش خدا به آنان نخواهد رسيد و به بهشت خدا در نخواهند آمد؟! ديديد كه سخن شما چيزى جز دروغ نبود؟!

و آنگاه رو به كسانى مى كنند كه در دنيا مورد سرزنش دوزخيان بودند، و به آنان مى گويند:

اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.

در پرتو مهر خدا و لطف او، در اوج شادكامى وارد بهشت گرديد كه از اين پس نه بيم و هراسى خواهيد داشت و نه اندوهى به سراغتان خواهد آمد. و بدين سان دوزخيانى را نكوهش مى كنند، كه هماره در زندگى ننگبارشان مؤمنان محروم را سرزنش مى كردند و سوگند ياد مى نمودند كه اينان دربارگاه خدا حرمت و مقامى ندارند.

1 - به باور برخى اين سخن از همان كسانى است كه بر فراز «اعراف» قرار دارند.

2 - امّا به باور برخى، از آفريدگار هستى است.

3 - از ديدگاه پاره اى، گفتار فرشتگان است.

4 - و به باور ما سخن پيامبران و جانشينان آنان مى باشد، كه در روايت رسيده از حضرت صادق عليه السلام از نظر شما گذشت.

تقاضاى عاجزانه دوزخيان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى سخن دوزخيان و تقاضاى عاجزانه اين واماندگان سراى آخرت و آن زورمداران و سركشان دنيا را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

وَ نادى اَصْحابُ النَّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ

به باور «سدى» و «ابن زيد» منظور اين است كه دوزخيانى كه در آتش گرفتارند، به بهشتيان ندا مى دهند كه: شما را به خدا مقدارى آب براى ما فروريزيد تا عطش شديد خود را فرونشانيم و يا سوزانندگى و حرارت اين آتش شعله ور را اندكى كاهش دهيم؛ و نيز از آن همه نعمت و روزيهاى گوناگونى كه خدا به شما ارزانى داشته است، بزرگمنشى نماييد و به ما هم بدهيد.

قالُوا اِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ.

بهشتيان، در پاسخ آنان مى گويند: خدا اين نعمتهاى رنگارنگ را بر كفر گرايان و ظالمان حرام كرده است.

برخى اين پرسش را طرح كرده اند كه: بنا بر برخى روايات، بهشتيان در آسمانها هستند و دوزخيان در زمين، با اين وصف چگونه باهم به گفتگو مى پردازند؟

پاسخ اين است كه اگر آن روايات را درست هم ارزيابى كنيم، ممكن است خداى توانا به آنان قدرتى ببخشد كه صداى يكديگر را از هر فاصله اى بشنوند، و يا موانع رسيدن صدا را بى اثر سازد و از ميان بردارد.

آنگاه در اشاره به دليل محروميت آنان از بهشت و نعمتهاى آن مى افزايد:

اَلَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا

همانان كه دين و آيين خود را كه خدا به رعايت مقررات و رهنمودهاى آن فرمان داده بود، همه را سرگرمى و بازى پنداشتند، و آنچه را خدا رواشناخته بود تحريم كردند و آنچه را تحريم فرموده بود حلال ساختند، و به زر و زور زندگى و ماندگار شدن در اين سراى زود گذر فريفته شدند.

فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: ما امروز آنان را در عذاب خفت آور مى گذاريم، درست همانگونه كه آنان اين روز سرنوشت را فراموش ساخته و خود را براى اين روز آماده نكردند.

امّا به باور «جبايى» منظور اين است كه: ما امروز با آنان بسان كسى رفتار مى كنيم كه در آتش و عذاب به بوته فراموشى سپرده شده است؛ از اين رو نه به فريادش پاسخ مى دهيم و نه به او رحم مى كنيم چرا كه آنان نيز در زندگى دنيا از تفكّر و انديشه درست در مورد دين و مقررات آن سرباز زدند و از فراگرفتن مفاهيم دينى خوددارى ورزيدند و با حق ستيزى و خود محورى همه چيز را به بوته فراموشى سپردند.

وَما كانُوا بِاياتِنا يَجْحَدُونَ.

و نيز بدان دليل آنان را فراموش مى سازيم كه آيات ما را انكار مى كردند.

گفتنى است كه «ما»، در هردو مورد «مصدرى» است و منظور اين است كه ما با آنان به دو دليل اين گونه رفتار مى كنيم و فراموششان مى نماييم: يكى به خاطر فراموشى روز رستاخيز از سوى آنان، و ديگر به خاطر حق ستيزى و انكار آيات.

در مورد اين آيه شريفه نيز بحث است:

به باور برخى اين آيه شريفه سخن خداست و نه بهشتيان؛ چرا كه گفتار آنان در پايان آيه پيش پايان مى پذيرد؛ امّا به باور برخى ديگر گفتار بهشتيان تا نيمى از اين آيه نيز ادامه مى يابد و دو فراز آخر اين آيه سخن خداست كه از واژه «فاليوم» آغاز مى گردد.

پس از ترسيم گفتگوى بهشتيان و دوزخيان، اينك قرآن روشنگرى مى كند كه سرنوشت شوم كفرگرايان و ظالمان، ثمره دردناك زشتكاريها و بدانديشى ها و بيدادگريها و حق ستيزيهاى آنان در زندگى است؛ وگر نه هم كتاب آسمانى و برنامه دينى بر ايشان فرود آمده بود و هم راه و رسم درست زيستن به آنان نشان داده شده بود و از هر جهت حجّت بر آنان تمام بود.

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

و ما قرآن را براى هدايت و ارشاد آنان فرو فرستاديم؛ كتاب پرشكوهى كه همه مقررات و راز و رمزهاى رستگارى و نجات و راه و رسم زندگى شايسته را بروشنى براى آنان بيان مى كند؛ كتابى كه ما كران تا كران آن را با آگاهى كامل به گونه اى روشن و شيوا بيان نموديم تا آنان را به حق ارشاد كند و از گمراهى نجات بخشد و براى مردمى كه مى خواهند ايمان بياورند، رهنمود و رحمتى باشد.

و در اشاره به انتظارات نابجاى آنان مى فرمايد:

هَلْ يَنْظرُوُنَ اِلاَّ تَاْويلَهُ يَوْمَ يَاْتى تَاْويلُهُ

آيا اين شرك گرايان جز تحقق وعده ها و فرجام هشدارهاى خدا را انتظار مى برند؟!

به باور گروهى از جمله «حسن» و «مجاهد»: آيا انان جز اين انتظار مى برند كه سرانجام عملكرد زشت و ظالمانه خويش و ثمره شوم آن را بنگرند؟!

روشن است كه آنان چنين انتظارى ندارند؛ چرا كه آنان رستاخيز و پاداش و كيفر را انكار مى كردند؛ و اين توحيد گرايان و مردم درستكارند كه در انتظار فرجام كارها هستند. با اين بيان نسبت دادن انتظار به آنان مجاز است.

«جبايى» مى گويند: منظور از واژه «تأويل» در آيه شريفه، آن وعده هايى است كه در مورد جهان پس از مرگ، كيفر و پاداش و بهشت و دوزخ به آنان داده مى شود.

يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِ

آنان كه دستورات و مقررات ما را به بوته فراموشى سپردند و از حق روى بر تافتند، در روز رستاخيز اعتراف مى كنند كه فرستادگان خدا و پيامى كه آورده بودند، درست و بر اساس حق بود و خرد و انديشه سالم به درستى گفتار و دعوت آنان گواهى مى دهد.

فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذى كُنَّا نَعْمَلُ

آنان پس از اعتراف به حق آروز مى كنند كه شفاعتگرانى پيدا شوند و آنان را از كيفر بد انديشى و بدرفتاريشان در دنيا نجات دهند، و يا به دنيا باز گردند و دست از شرك گرايى و ستم و گناه بردارند و شايسته كردارى را پيشه سازند.

قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.

آنان به خويشتن زيان زدند و هستى خود را باختند و آنچه در مورد خدايگانى و شفاعت بتها بر مى بافتند، همه و همه برباد رفت وخود را به هلاكت و نگونسارى افكندند.