قرآن و اسرار آفرينش
(تفسیر سوره رعد)

آية الله جعفر سبحانى

- ۱۲ -


وظيفه اصلى پيامبر

40. «وَ إِنْ مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ؛

اگر برخى از چيزهايى را كه به آنان وعده مى‏دهيم، به تو نشان دهيم يا تو را (پيش از آن) بميرانيم، (تفاوتى نمى‏كند) زيرا وظيفه تو تبليغ و بيان است و محاسبه كار آنها با ماست».

41. «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى الْأَرْضَ نَنْقُصها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛

آيا نمى‏بينيد كه پيوسته اقدام به كاستن جوانب زمين مى‏كنيم. خدا حكم مى‏كند. امر او را رد كننده‏اى نيست (فرمان او در جهان نافذ) و او سريع‏الحساب است».

دعوت عمومى پيامبر(ص) با يك رشته وعده‏هاى الهى مبنى بر فراگير شدن آيين او در جهان و نابودى دشمنان، آغاز شد. گروهى از شنيدن اين اخبار، انگشت تعجب به دندان گرفته و به پيامبر اصرار مى‏ورزيدند كه در ارائه اين وعده‏ها، كه آيات الهى بودند، تعجيل ورزد، تا آنان اين وعده‏ها را با ديدگان خود مشاهده كنند.

وحى الهى نازل شد كه به اصرار آنان درباره رؤيت اين وعده‏ها اعتنايى نكند؛ زيرا قسمتى از اين وعده‏ها در طول حيات پيامبر و قسمتى بعد از او تحقق مى‏يابد و در هرحال تأثيرى در وظيفه او ندارد و وظيفه پيامبر جز اين نيست كه رسالت خود را انجام دهد و محاسبه افراد را به خدا واگذارد.

قرآن براى بيان اين حقيقت (وظيفه خطير پيغمبر، تبليغ است و محاسبه افراد با خداست) در نخستين آيه مورد بحث چنين مى‏فرمايد:

«وَ إنْ مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذى‏ نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ؛

اگر برخى از چيزها را كه به آنان وعده مى‏دهيم به تو نشان دهيم، يا تو را پيش از آن بميرانيم (تفاوتى نمى‏كند) وظيفه تو تبليغ و بيان است و محاسبه افراد با ماست».

به‏طور مسلم اين وعده‏ها مربوط به انتشار اسلام و شكست دشمنان آن بوده است. اكنون نمونه‏هايى از اين وعده‏ها را، كه در سوره‏هاى مكى وارد شده‏اند، در اين‏جا منعكس مى‏كنيم و بايد توجه نمود اين كه پيامبر در مدينه چه وعده‏هايى داده است، از هدف آيه بيرون مى‏باشد؛ زيرا آيه مورد بحث ما مكى است و طبعاً ناظر به آن دسته از وعده‏هاى الهى است كه در مكه وارد شده‏اند:

1. قرآن مجيد در همان آغاز دعوت عمومى با بيان رسايى، از حفظ و حراست پيامبر از شرّ دشمنان خبر داد و فرمود:

«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ اِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ؛(1)

آيين خود را آشكارا ابلاغ كن و از گروه مشرك روى برگردان. ما تو را از شر دشمنان حفظ مى‏كنيم».

2. در همين سوره (رعد) پس از ذكر تشبيه بديعى درباره حق و باطل، نويد قطعى داده است كه كفر و شرك به‏سان كف آب محو و نابود مى‏شود و آيين اسلام چون آبى كه در زمين فرو مى‏رود، در قلوب مردم جاى مى‏گيرد(2).

3. قرآن به صورت يك نداى عمومى پيروزى پيامبران را در صحنه مبارزه با دشمنان، امرى قطعى اعلام نموده و مى‏فرمايد:

«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ؛(3)

اراده ازلى ما درباره فرستادگان خود، بر اين تعلق گرفته است كه آنان در پيكارهاى خود پيروز باشند».

4. گاهى قرآن گام فراتر نهاده انگشت روى افراد معينى گذارده و از سرانجام بد آنان خبر مى‏داد؛ مثلا از بدبختى سر سخت‏ترين دشمن خود ابولهب و همسر او گزارش داد كه با همان حالت كفر و شرك جان مى‏سپارند(4) و درباره وليد بن مغيره خبر داد كه بر صورت او علامتى مى‏گذاريم‏(5) چيزى نگذشت كه ابولهب و همسر وى با حالت كفر درگذشتند و وليد در نبرد بدر شركت كرد و شمشيرى بر بينى او وارد آمد و اثر آن روى بينى او باقى ماند.

5. گاهى خود پيامبر، شخصاً درباره نابودى برخى از دشمنان خود سخن مى‏گفت: ابى بن خلف از دشمنان سر سخت پيامبر بود، روزى در مكه به پيامبر گفت: ما تو را خواهيم كشت. پيامبر در پاسخ وى فرمود: بلكه من تو را خواهم كشت. چيزى نگذشت كه در درگيرى «احد» اين مرد از پاى درآمد، با اين كه زخم وى سطحى بود و دوستان وى او را دلدارى مى‏دادند؛ با وجود اين از وحشت و ترس، جان سپرد و مى‏گفت: «محمد به من گفته است من تو را خواهم كشت و او فردى نيست كه دروغ بگويد»(6).

آيه مورد بحث حاكى است كه پيامبر، مشركان مكه را از برخى از وعده‏هاى الهى آگاه ساخته بود و آن وعده‏ها يا همين‏ها هستند كه گفته شد يا قريب و مشابه اينهايند.

دشمنان ديرباور پيامبر، اصرار مى‏ورزيدند هر چه زودتر اين وعده‏هاى الهى را باديدگان خود مشاهده كنند، در اين موقع نخستين آيه مورد بحث، يادآور مى‏شود كه تحقق يافتن تدريجى اين وعده، در هدفى كه پيامبر براى آن اعزام گرديده است تأثيرى نمى‏گذارد؛ وظيفه پيامبر، همان تبليغ و بيان حقايق است و هرگز نبايد در انتظار آثار گفتار خود بنشيند. اين كار خداست كه به محاسبه افراد رسيدگى كند و هر فردى را به پاداش و يا كيفر اعمال خود برساند آن جا كه فرمود:

«فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ؛

برتوست ابلاغ حقايق و بر ماست رسيدگى به حساب افراد».

اين جمله مى‏گويد: وظيفه رهبر اين نيست كه در انتظار نتايج كار خود باشد و اگر در كار خود پيشروى نديد، فوراً دست از كار بكشد. او بايد با تمام قوا وارد كار شود و وظيفه مقدس رهبرى را به شايستگى انجام دهد و نتايج كار و محاسبه افراد را به خدا واگذارد.

آيه ديگر مورد بحث براى رفع تعجب دشمنان درباره وعده‏هاى الهى (نابودى دشمنان اسلام) موضوع مرگ و ميرهايى را كه در اطراف جهان انجام‏مى‏گيرد يادآور شده و مى‏فرمايد: آيا آنان نمى‏بينند كه ما پيوسته اقدام‏به‏كاستن جوانب زمين مى‏كنيم و در هر زمانى گروه‏هايى را به ديار مرگ‏مى‏فرستيم! مقصود از كاستن، همان نابود كردن ساكنان آن منطقه است.

بنابر اين خود اين كار، روشنگر آن است كه خداوند مى‏تواند به وعده‏هاى خود درباره دشمنان اسلام، جامه عمل بپوشاند؛ زيرا خداوند توانا و اراده او نافذ است كه هيچ عاملى نمى‏تواند جلو اراده او را بگيرد چنان كه مى‏فرمايد: «لَامُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ‏الْحِسَابِ».

امام صادق(ع) در حديثى، كاهش اطراف زمين را «مرگ عالم» تفسير نموده است‏(7). زيرا وجود عالم از نظر تأثير، به اندازه تأثير جمعيتى بزرگ و انبوه است به‏طورى كه مرگ يك دانشمند معادل با مرگ يك جمعيت به‏شمار مى‏رود.

در حقيقت اين تفسير نوعى تطبيق كلى بر مصداق است كه امام از آن پرده برداشته است.

در برابر خدا، نقشه‏ها نقش بر آب است

42. «وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ؛

كسانى كه پيش از آنان بودند مكر و حيله ورزيدند؛ در حالى كه خداوند، هرگونه مكر و حيله را مى‏داند و از كار هر كسى كه انجام مى‏دهد، آگاه است و كافران به زودى مى‏فهمند كه سرانجام خانه آخرت از آن كيست».

برگ‏هاى زيادى از صفحات تاريخ بشر، گواهى مى‏دهند كه وى بر اثر جهل و نادانى، و يا خودسرى و خودخواهى گاهى در برابر نداهاى حيات‏بخش آسمانى، به مقاومت مى‏پرداخت و مى‏كوشيد كه با ستيزگى خاصى مشعل‏هاى هدايت را فرو نشاند.

تاريخ مبارزه پيامبران، با گروه‏هاى گوناگون كه بزرگ‏ترين مانع براى پيشرفت آيين آسمانى بودند، گواه زنده و سند گفتار ماست. گاهى بشر با دانش و بينش محدود و قدرت ناچيز خود، به فكر الوهيت و دعوى خدايى افتاده و خود را خداى جهان و انسان‏ها معرفى مى‏كرد: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»(8) و با سحر و مكر و نيرنگ، به فكر مبارزه با يكى از بزرگ‏ترين رسولان خدا، موسى بن عمران مى‏افتاد، تا از اين طريق حكومت خود را بر ملت‏هاى ضعيف و توده‏هاى ناتوان استوار سازد؛ ولى غافل بود كه ناتوان‏تر از آن‏است كه با قدرت محدود و نارساى خود، در اين مبارزه كارى از پيش ببرد و در برابر اراده نافذ خدا، كه به پيروزى حتمى رسولان خود تعلق گرفته است،(9) مانعى پديد آورد. انسان با تمام انديشه‏هاى خام و حيله و فريب‏هاى خود، به سان پر كاهى است بر كف امواج كوبنده آب، كه در هر لحظه‏اى فنا و نابودى وى امكان دارد.

جادو و نيرنگ ساحران فرعون، كه مظهر مكر و حليه فرعون به شمار مى‏رفت، نه تنها لطمه‏اى به موسى وارد نساخت؛ بلكه گردانندگان اين صحنه، سرانجام به صف خداپرستان پيوستند و چوبه دار را بر بردگى و بشردوستى ترجيح دادند.

دشمنان معاصر پيامبر اسلام كه با او به مبارزه برخاسته بودند، خاطره تلخ سرگذشت ابرهه (مرد خودخواهى كه به فكر محو آثار توحيد و ويرانى كعبه در سرزمين مكه افتاد) را به ياد داشتند و با ديدگان خود ناظر بودند كه چگونه سپاه پيل او، در برابر سنگريزه‏هاى ناچيزى از پاى درآمد و انديشه‏هاى باطل و نيرنگ‏هاى نظامى او به نابودى گراييد.

سرانجام مبارزه ناتوان با قدرت نامحدود، جز شكست و نابودى چيز ديگرى نيست. مكر و فريب در صورتى مؤثر مى‏افتد كه طرف از نقشه دشمن آگاه نباشد؛ ولى در برابر خدايى كه پنهان و آشكار، برون و درون، براى او يك‏سان است و از تمام كارها و فعاليت‏هاى پنهان و آشكار آگاهى دارد و به موقع، پرده از روى كار برمى‏دارد و نقشه‏ها را نقش بر آب مى‏سازد، تأثيرى ندارد.

از آن‏چه گفتيم مفاد آيه مورد بحث، به خوبى روشن گرديد آن‏جا كه مى‏فرمايد: «قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ...».

هدف از جمله «يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ» اشاره به اين نكته است كه، مكر و حليه درباره كسى مؤثر مى‏افتد كه از پنهان‏كارى‏هاى دشمن آگاه نباشد، در صورتى كه خدا از انديشه‏ها و كارهاى ما كاملا آگاه است .

مقصود از جمله «فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً؛ براى خداست همه مكرها» اين نيست كه خداوند نيز براى كوبيدن طغيانگران و نابود كردن آنها از در مكر وارد مى‏شود؛ زيرا فريب و نيرنگ كار افراد عاجز و ناتوان است و ساحت قدس او از آن پيراسته است، بلكه از آن‏جا كه او از تمام نقشه‏هاى دشمنان دين، به‏خوبى آگاهى دارد و هر لحظه‏اى كه بخواهد همه را محو و نابود مى‏سازد، مى‏فرمايد: «براى خداست همه مكرها» يعنى اوست كه مى‏تواند تمام توطئه‏هاى بندگان گردنكش را از اثر بيندازد.

گواهان رسالت پيامبر اسلام

43. «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؛

كسانى كه كافرند مى‏گويند: تو فرستاده خدا نيستى. (در پاسخ آنان بگو:) همين بس كه خدا و آن كس كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما گواه است».

در نخستين آيه اين سوره‏(10) خداوند با صراحت هر چه تمام‏تر، تصديق كرد كه قرآن كتابى است كه از طرف پروردگار جهان به پيامبر نازل شده است چنان‏كه فرمود: «وَالَّذِى أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» و در پايان سوره مى‏فرمايد: همين بس كه خدا و كسى‏كه علم كتاب پيش اوست بر رسالت تو گواهى مى‏دهد.

مشكلى كه در گواهى دادن خدا به نظر مى‏رسد اين است كه چگونه مى‏توان اطمينان پيدا كرد كه خداوند بر حقانيت مدعى نبوت گواهى داده است.

با بررسى دقيقى مى‏توان پرده از روى اين‏گونه شهادت‏ها - كه در قرآن مكرراً وارد شده است - برداشت؛ زيرا اولاً، داورى جامعه بى‏غرض عرب، بر اين بود كه قرآن كلام خداست و از نظر فصاحت و بلاغت، حلاوت و شيرينى، جاذبه و كشش، جمال و زيبايى در درجه‏اى است كه هرگز نمى‏توان با آن مبارزه نمود. با توجه به اين موضوع كه آنان مى‏دانستند قرآن كلام خداست و همگى از زبان قرآن مى‏شنيدند كه خداوند باصراحت، رسالت او را تصديق مى‏كند، مسأله گواهى دادن خداوند بر صدق گفتار او روشن مى‏گردد.

ثانياً، دليل نبوت پيامبر به قرآن منحصر نبود؛ بلكه خداوند رسالت او را با انواع دلايل و معجزات همراه ساخته بود و هرگز خداوند حكيم اين معجزات را در اختيار فرد ناصالح نمى‏گذارد. اين‏كه او را با اين اسناد مجهز نموده است، خود نوعى شهادت عملى بر رسالت اوست.

در اين دو وجه و يا دو تفسير شهادت، مقصود از «گواهى دادن خدا» همان تصديق نبوت و رسالت اوست كه گاهى به‏طور لفظى و زبانى است و گاهى به صورت عملى .

شاهد ديگر براى رسالت

در ذيل آيه، شاهد ديگرى را نيز ياد آور شده و مى‏فرمايد: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» يعنى علاوه بر خدا، شخصى كه علم كتاب نزد اوست به رسالت من نيز گواهى مى‏دهد. اكنون بايد ديد مقصود از اين شخص كه گواهى مى‏دهد و علم كتابى كه در نزد اوست، چيست؟!

اعجاز و انجام كارهاى خارج از قدرت بشر، از طرق شناسايى پيامبران واقعى و تشخيص آنها از مدعيان دروغين نبوت است، البته راه منحصر به فرد نيست؛ زيرا تصريح پيامبر قبلى، كه نبوت خود او با دلايل قطعى ثابت شده است، به نبوت و پيامبرى فردى كه پس از وى به رسالت مى‏رسد، يكى ديگر از طرق شناسايى پيمبران واقعى از مدعيان قلابى است.

هر گاه خصوصيات و مشخصات دقيق پيامبرى در كتاب‏هاى انبياى پيشين، به‏طور روشن بيان شود و آورندگان آن كتاب‏ها با صراحت، علايم و نشانه‏هاى پيامبر بعدى را كه پس از آنان خواهد آمد، براى مردم بازگو كنند و پس از مدتى، شخصى با داشتن تمام آن علايم و مشخصات، ادعاى نبوت و رهبرى نمايد، طبعاً افراد بى‏غرض مطمئن مى‏شوند كه اين فرد، همان موعود آسمانى است كه در كتاب‏هاى پيامبران پيشين، گزارش‏هايى از او وارد شده است.

قرآن مجيد در آيات فراوانى، نبوت پيامبر گرامى اسلام را از اين راه ثابت مى‏كند و مى‏گويد نام و نشان و خصوصيات پيامبر اسلام در كتاب‏هاى تورات و انجيل وارد شده است شما مى‏توانيد با مراجعه به آن كتاب‏ها حقيقت مطالب را به دست آوريد؛ مثلاً آن جا كه مى‏فرمايد:

«اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجيلِ؛(11)

آنان كه از پيامبر درس‏نخوانده‏اى، كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل مى‏يابند پيروى مى‏كنند».

به عبارت ديگر، گواه دومى كه آيه مورد بحث ياد آور مى‏شود گواهى دادن كسانى است كه بر محتويات و مضامين كتاب‏هاى آسمانى آگاهى و احاطه كامل و گسترده‏اى دارند. اين افراد در موقع بررسى كتاب‏هاى آسمانى، به نشانه‏هاى بعدى آگاه مى‏گردند و اگر همه اين مشخصات را در وجود پيامبر گرامى اسلام جمع ديدند، بر نبوت و راستگويى پيامبر گواهى مى‏دهند و به حمايت از او برمى‏خيزند. از اين رو، در اين سوره يادآور مى‏شود برخى از اهل كتاب، كه از پيروان حقيقت و دور از بيمارى تعصب هستند، از نزول قرآن بر پيامبر خوشحال و شادمان مى‏شوند چنان كه مى‏فرمايد: «اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ؛(12) كسانى كه كتاب به آنها داده‏ايم، از قرآنى كه بر تو نازل شده است، شادمان مى‏گردند زيرا محتويات آن را با آن‏چه در تورات و انجيل خوانده‏اند، مطابق و برابر مى‏يابند.

بنابر اين، مقصود از «كتاب» در جمله «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» همان كتاب‏هاى آسمانى است و مقصود از شخصى كه «علم كتاب» پيش اوست، كسى است كه از مضامين آنها آگاهى كامل دارد، خواه نصرانى باشد يا يهودى و يا مسلمان.

در اين صورت تعجب نخواهيد كرد كه روايات شيعه‏(13) اتفاق بر اين دارند كه مقصود از كسى كه «علم كتاب» نزد اوست اميرمؤمنان على بن ابى طالب(ع) است و امام باقر گفتار خود را، كه مقصود از آن على(ع) است، چنين مدلل مى‏فرمايد:

«إنه عالم هذه الاُمة بعد رسول اللّه(ص)؛(14)

او يگانه عالم و دانشمند بزرگ امت پس از پيامبر است».

مقصود امام، بيان فرد كامل از اين معناى وسيع و كلى است نه بيان فرد منحصر؛ زيرا نه تنها على(ع) در اين معناى كلى داخل است؛ بلكه همه پيشوايان معصوم شيعه، كه آگاهى كاملى از كتاب‏هاى آسمانى دارند، در اين حقيقت شريكند. در ضمن حديثى تصريح فرموده و مى‏گويد: «إيانا عنى و على أفضلنا و أولنا و خيرنا بعد النبي؛(15) مقصود از جمله «كسى كه علم كتاب پيش اوست» همه ما هستيم و اميرمؤمنان نخستين پيشوا و برترين ما و بهترين فرد پس از پيامبر گرامى است».

در اين صورت مى‏توان براى جمله ياد شده معناى وسيع‏ترى قائل شد كه نه تنها دانشمندان طراز اول اسلام، يعنى پيشوايان بزرگ دين شامل شود بلكه دانشمندان و علماى اهل كتاب را نيز دربرگيرد به‏خصوص آن گروه كه بعدها روى همين اطلاعات كافى از كتاب‏هاى آسمانى به آيين اسلام گرويدند؛ مانند عبدالله بن سلام و تميم الدارى و جارود.

در اين جا ممكن است گفته شود، چگونه مى‏توان براى آيه، معناى وسيعى ياد نمود كه علما و دانشمندان اهل كتاب را نيز شامل گردد در صورتى كه آيه در مكه نازل گرديده و در محيط نزول آيه، اهل كتابى وجود نداشت كه مشركان و كافران به آنها رجوع كنند؟

پاسخ اين سؤال روشن است؛ زيرا هر گاه ما مفاد آيه را به دانشمندان اهل كتاب منحصر مى‏كرديم جاى اين سؤال بود كه در محيط نزول آيه چنين افرادى و جود نداشت و مركز آنان در مدينه بود؛ ولى اگر گفته شود كه مقصود معناى وسيعى است كه برخى از افراد آن، هنگام نزول آيه در مكه وجود داشتند و برخى ديگر در مدينه، كه با گذشت زمان مى‏توانستند به حقانيت رسالت پيامبر گواهى دهند، در اين صورت مكى بودن آيه، اشكالى به‏وجود نمى‏آورد.

گذشته از اين، سران شرك و كفر در مكه پيش از مهاجرت پيامبر اكرم با دانشمندان اهل كتاب، كه در مدينه مى‏زيستند، تماس‏هايى داشتند و همواره از آنها مى‏خواستند به متون كتاب‏هاى خود، مراجعه كنند و در باره صحت و عدم صحت نبوت پيامبر اسلام داورى نمايند.

ابن هشام مى‏نويسد: در سال ششم بعثت پيامبر اكرم(ص) جمعيتى از طرف قريش، كه در ميان آنها حارث بن نضر و عقبة بن ابى معيط وجود داشت، رهسپار مدينه شدند، تا رسالت پيامبر اسلام را با دانشمندان يهود در ميان بگذارند. آنان به نمايندگان قريش گفتند كه، از محمد سه موضوع زير را سؤال كنيد:

1. حقيقت روح چيست؟

2. سرگذشت جوانانى كه در روزگارهاى پيشين از انظار مردم غايب شدند به كجا منجر گرديد (اصحاب كهف)؛

3. زندگى مردى كه در شرق و غرب جهان گردش كرد (ذوالقرنين) چيست؟

سپس افزودند: هر گاه وى به اين سؤال‏ها پاسخ داد قطعاً پيامبر و برگزيده خداست. در غير اين صورت، بايد با او مبارزه كرد. ابن هشام مى‏گويد: نمايندگان قريش پس از ترتيب مجلسى، هر سه سؤال را در اختيار پيامبر گذاردند و وحى الهى پاسخ آنها را در سوره‏هاى اسراء، آيه 85 و كهف، طى آيه‏هاى 9 - 28 و آيه‏هاى 83 - 98 داد.(16) اين بخش تاريخى حاكى است كه آن‏چنان نبود قريش با اهل كتاب هيچ گونه رابطه‏اى نداشته باشند.

گواه اين حقيقت سى و ششمين آيه همين سوره است‏(17) كه آشكارا گواهى مى‏دهد برخى از اهل كتاب از نزول قرآن بر پيامبر خوشحال و شادمان مى‏گردند، بلكه گاه‏گاهى براى كشف حقيقت با آن حضرت تماس داشتند. بنابر اين، هيچ مانعى نخواهد داشت كه آيه، متضمن معناى وسيعى باشد كه همه افراد آگاه از مضامين كتاب‏هاى آسمانى را در بر گيرد، اگر چه فرد كامل و برتر آنها اميرمؤمنان و پس از وى پيشوايان ديگر، وارثان علم پيامبر هستند. در تفسير آيه نظرهاى ديگرى نيز هست كه بيان آنها در اين جا نمى‏گنجد.

قم، حوزه علميّه، آية الله جعفر سبحانى‏

8 رجب 1394 / 5 شهريور 1353

پى‏نوشتها:‌


1. حجر (15) آيه 94 و 95.

2. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ» - رعد (13) آيه 17.

3. صافات (37) آيه 171 و 172.

4. ر.ك: تبت (111) آيات 1 - 5.

5. ر.ك: القلم (68) آيه 16.

6. سيره ابن هشام، ج‏2، ص 84؛ واقدى، مغازى، ج‏1، ص 244.

7. مجمع البيان، ج‏3، ص 200.

8. نازعات (79) آيه 24.

9. «انَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛ ما فرستادگان و افراد با ايمان را در اين جهان يارى مى‏كنيم» - غافر (40) آيه 51.

10. «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِى أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ...» - رعد(13) آيه 1.

11. اعراف (7) آيه 157.

12. رعد (13) آيه 36.

13. مرحوم علامه مجلسى، بسيارى از اين روايت را در بحارالانوار (ج 35، باب 24، ص 429 - 436) گرد آورده است و هم‏چنين مرحوم سيد هاشم بحرينى در تفسير برهان (ج 2، ص 302 - 304) و عياشى در تفسير خود (ج 2، ص 220 - 221) قسمتى از اين روايات را نقل كرده‏اند.

14. بصائر الدرجات، ص 58؛ بحارالانوار، 35، ص 432.

15. تفسير عياشى، ج 2، ص‏220؛ بحارالانوار، ج 35، ص 433.

16. سيره ابن هشام، ج ا، ص 300 - 310.

17. «اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ - رعد (13) آيه 36.