تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۵ -


حوادث پنهان و ناگهان

هيچ كس نمى داند كه در آينده برايش چه پيش خواهد آمد و حتى اگر انسان به درجه بالايى از علم و ايمان هم برسد، باز هم نمى داند كه روزگار، براى او چه چيز در چنته دارد: خير يا شر؟ و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا.(354)

بسيارى از اوقات ، انسان از جايى كه انتظار شر دارد، ناگهان با خير و از جايى كه انتظار خير دارد با شر رو به رو مى شود و اين حادثه ناگهانى براى انسان بسيار تلخ خواهد بود، همان گونه كه اگر از جايى كه انتظار ندارد، خير برايش برسد به مراتب از خيرى كه انتظارش را دارد، شيرين تر و گواراتر است . انسان خردمند به آنچه در حال حاضر دارد فريب نمى خورد، بلكه گردش روزگار و نوسان ها و گذشت زمان را هم به حساب مى آورد. همچنين ، اگر گرفتار حادثه اى گردد نااميد نمى شود، چرا كه دنيا دايما در حال تغيير و تحول است . از اين رو، گفته اند: استمرار يك حالت ، محال است و فرج و گشايش از دل سختى بيرون مى آيد. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((آن گاه كه سختى به نهايت رسد گشايش حاصل مى شود و هنگام احاطه حلقه هاى گرفتارى آسايش فرا مى رسد)) و نيز فرمود: ((موسى بن عمران رفت تا براى خانواده اش ، آتشى بياورد؛ اما خداوند با او سخن گفت و در حالى برگشت كه پيامبر بود)). خداى تعالى فرموده است : لا يياءس ‍ من روح الله الا القوم الكافرون (355) و نيز فرموده است : فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون .(356)

در كتابهاى تاريخ و سيره ها آمده است : ابن زيات ، وزير معتصم و واثق و از سنگدل ترين و ستمكارترين ستمكاران بود. او تنورى از آهن ساخته ، و ديواره هاى داخلى آن را پر از ميخ ‌هاى آهنينى كرده بود كه سرهاى آنها به سان سوزن تيز بود. وى هرگاه بر انسانى خشم گرفت ، او را در ميان آن تنور مى انداخت و او به هر سو كه حركت مى كرد ميخها در بدنش فرو مى رفت . هنگامى كه متوكل به خلافت رسيد، ابن زيات را دستگير كرد و دست و پايش را با زنجير بست و در داخل همان تنور انداخت و در آن جا مرد. ماءمور تنور شنيد كه وى پيش از مرگ خود، اين شعر را با خود زمزمه مى كند:

 
لا تجزعن رويدا اءنها دول   دنيا تنقل من قوم الى قوم ؛
اى نفس ، بى تابى نكن ، آهسته باش ؛ زيرا دنيا ميان مردم ، دست گردان است و از قومى به قوم ديگر انتقال مى يابد.

پرسش از بنى اسرائيل

سلْ بَنى إِسرءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَهُم مِّنْ ءَايَةِ بَيِّنَةٍ وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنّ اللّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(211)

زُيِّنَ لِلّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَوةُ الدّنْيَا وَ يَسخَرُونَ مِنَ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ الّذِينَ اتّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ اللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ(212)

از بنى اسرائيل بپرس كه ايشان را چه آيات روشنى داديم . هر كس نعمتى را كه خدا به او عنايت كرده است دگرگون سازد، بداند كه عقوبت او سخت است . (211) براى كافران زندگى اين جهانى آراسته شده است و مومنان را به ريشخند مى گيرند. آنان كه از خدا مى ترسند در روز قيامت برتر از كافران هستند و خدا هر كس را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد. (212)

اعراب

((سل)) در اصل ، ((اسئل)) بوده و الف وصل از اول و همزه از وسط آن به جهت تخفيف حذف شده است . ((كم)) در موضع نصب و مفعول دوم مقدم براى ((آتيناهم)) است . ((الدنيا)) صفت براى ((الحياة)) است . ((بغير حساب)) متعلق به محذوفى كه حال است ، مى باشد.

تفسير

سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية بينة . مقصود از اين سخن خدا: ((سل بنى اسرائيل)) سوال حقيقى نيست ، زيرا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خوبى از احوال بنى اسرائيل آگاه بود. همچنين ، مقصود از اين جمله ، فقط حكايت وضعيت آنان نيست ، چنان كه مقصود آيات 49 و پس از آن ، همين بود، بلكه مقصود آن است كه مسلمانان از وضعيت بنى اسرائيل اندرز بگيرند. و سبب اندرز گرفتن اين است كه پيامبران با معجزات و دلايل آشكار و يد بيضا و تبديل عصا به اژدها به سوى آنان آمدند. همچنين ، براى آنان دريا شكافته شد، ابر سايه افكند، ((من)) و ((سلوى )) فرود آمد و خداوند كوه را بالاى سر آنان بلند كرد. با وجود اين ، آنان عصيان و مخالفت كردند. از اين رو، خداوند آنها را با ذلت و خوارى در دنيا و عذاب دردناك در آخرت مجازات كرد.

حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز با معجزات و دلايلى كه نشانگر راستگويى او در نبوت و شريعتش مى باشد به سوى مسلمانان آمد و از سوى خدا به آنان ابلاغ كرد كه همگى به دين اسلام در آيند كه خير و صلاحشان در آن است . بنابراين ، اگر مسلمانان نيز همانند بنى اسرائيل مخالفت و عصيان كنند به همان سرنوشت اسرائيليان گرفتار خواهند شد.

و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فان الله شديد العقاب . مراد از ((نعمة الله)) در اين جا، وجود دلايل بر اثبات حق است ؛ چرا كه اين نعمت از بزرگ ترين نعمتهاست ؛ زيرا در آن ، هدايت و ارشاد و رهايى از هلاكت و گمراهى است . مراد از تبديل نعمت ، تحريف و مخالفت با آن است . بر اين اساس ، آيه و من يبدل نعمة الله من بعد ما جاءته كاملا همانند اين سخن خداست : فان زللتم من بعد ما جاءتكم البينات . و نيز آيه فان الله شديد العقاب همانند اين سخن خداست : ((فان الله عزيز حكيم)) چرا كه هدف و معناى آنها يكى است .

ايمان از تقوا جدا نشدنى است

زين للذين كفروا الحياة الدنيا. ميان كسى كه به وجود خدا كافر است و كسى كه صرفا از جهت فكرى ايمان به خدا دارد، اما عملا دنيايش را بر آخرتش ترجيح مى دهد، هرگز تفاوتى وجود ندارد؛ زيرا هر كدام از آنها فريفته دنيا و رزق و برق آن گشته ، نقد را بر نسيه برترى داده ، خير و فضيلت را با معيار منفعت شخصى سنجيده است . آنها نه براى محرمات خداوند، اهميتى قائل شده و نه براى ارزشهاى انسانى . من هر چه در تفسير قرآن بيشتر پيش رفتم و تعمق كردم و درباره آيات آن بيشتر تدبر نمودم ، بيشتر يقين پيدا كردم كه ايمان به خدا بدون تقوا هيچ اثرى ندارد. و نيز پى بردم كه اگر كسى تمام همت خود را دنيا قرار دهد، از آيين حق و دين ، چه بخواهد و چه نخواهد، به كلى منصرف خواهد شد. نتيجه حتمى دو مقدمه فوق اين است كه يك انسان مومن به خدا، مادام كه دنيايش را بر دينش ترجيح مى دهد و در گفتار و كردار خود، هيچ گونه اهميتى نسبت به اين ايمان قائل نيست ، با يك انسان كافر برابر است . به طور متواتر از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمود: ((دنيا و آخرت به سان دو هوو هستند))، بدين معنا كه توجه به يكى از آن دو، انسان را قهرا از ديگرى روى گردان مى كند.(357) امام على (عليه السلام ) فرمود: ((دنيا و آخرت دو دشمنى ناسازگار و دو راه مختلفند. پس هر كس دنيا را دوست بدارد، آخرت را دشمن مى دارد. دنيا و آخرت به سان مشرق و مغرب است و رونده ميان اين دو، هر مقدار كه به يكى از آنها نزديك شود از ديگرى دور مى شود)).

و يسخرون من الذين آمنوا. طبيعى است ، آنان كه آيات و احكام خدا را به باد تمسخر مى گيرند و خون و مال ديگران را حلال مى دانند، كسانى را ريشخند كنند كه از محرمات الهى خوددارى و به خاطر خشنودى او سختى ها را تحمل مى نمايند. آرى ، طبيعى است ، آن كه تنها براى دنيا كار مى كند، كسى را ريشخند كند كه هم براى دنيا كار مى كند و هم براى آخرت .

والذين اتقوا فوقهم يوم القيامة . خداوند فرمود: ((والذين اتقوا)) و نفرمود: ((والذين آمنوا))، زيرا چنان كه پيش تر گفتيم ، ايمان بدون تقوا وجود ندارد. معناى آيه روشن است و آن اين كه اگر امروز كافران ، مومنان را ريشخند مى كنند، در روز قيامت قضيه ، عكس خواهد شد و مومنان ، كافران را به با؛ تمسخر مى گيرند. خدا فرموده است : ((ان الخزى اليوم و السوء عى الكافرين ...(358))). ((فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون .(359) يعنى كافران در روز قيامت ، خوار و گرفتار سرنوشت بد خواهند بود و مومنان در آن روز شادمان و خندان .

والله يرزق من يشاء بغير حساب . روزى بر دو قسم اس : روزى دنيا و روزى آخرت . روزى دنيا روشن است و روزى آخرت عبارت است از: نعمتى كه هرگز تمام نمى شود و هيچ گاه با اندوه و بيم همراه نيست و هيچ كس به اين نعمت نمى رسد، مگر به وسيله ايمان و عمل صالح : والذين آمنوا و عملوا الصالحات اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون ؛(360) كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، آنان اهل بهشتند و در آن جا هميشگى خواهند بود. اما روزى دنيا را، هم كافر مى تواند به دست آورد و هم مومن ، هم نيكوكار و هم بدكار، خواه از طريق تلاش و يا از طريق ديگر نظير: ارث ، بخشش ، وصيت و امثال آن . همچنين ، انسان مى تواند روزى دنيا را از حلال به دست آورد و مى تواند از راه حرام به چنگ آورد، از قبيل : چپاول ، غارت ، غش و كلاهبردارى .

صاحب تفسير المنار از استادش ، شيخ محمد عبده ، نقل كرده است كه وى در تفسير آيه فوق ، سخنى دارد كه خلاصه آن اين است : روزى گاهى براى برخى از افراد، بدون تلاش ، ميسر مى شود، اما يك ملت جز از راه كار و تلاش نمى تواند ثروتمند و قدرتمند شود. البته اين سخن ، حقيقتى است ، آشكار و بديهى .

تمام مردم يك امت بودند

كانَ النّاس أُمّةً وَحِدَةً فَبَعَث اللّهُ النّبِيِّينَ مُبَشرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَب بِالْحَقّ‏ِ لِيَحْكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَف فِيهِ إِلا الّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَت بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الّذِينَ ءَامَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقّ‏ِ بِإِذْنِهِ وَ اللّهُ يَهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَطٍ مّستَقِيمٍ(213)

مردم يك امت بودند، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد و بر آنها كتاب بر حق نازل كرد تا آن كتاب در آنچه مردم اختلاف دارند، ميانشان حكم كند، ولى جز كسانى كه كتب بر آنها نازل شده و حجت ها آشكار گشته بود از روى حسد كه نسبت به هم مى ورزيدند در آن اختلاف نكردند و خدا مومنان را به اراده خود در آن حقيقتى كه اختلاف مى كردند راه نمود كه خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند. (213)

واژگان

امة : خداوند واژه ((امت)) را در كتاب خود به چند معنا به كار برده است كه عبارتند از:

1. دين : چنان كه در آيه 92 سوره انبيا بدين معنا به كار رفته است : ان هذه اءمتكم اءمة واحدة .

2. جماعت : نظير آيه 181 سوره اعراف : و ممن خلقنا اءمة يهدون بالحق .

3. سال ها: همانند آيه هشتم سوره هود: و لئن اءخرنا عنهم العذاب الى اءمة معدودة .

4. پيشوايى كه ديگران به او اقتدا مى كنند؛ همانند آيه 120 سوره نحل : ان ابراهيم كان اءمة قانتا لله . مراد از واژه ((امت)) در اين جا پيشوا و امام است .

اعراب

((مبشرين و منذرين)) حال هستند از ((النبيين)). ((بالحق)) متعلق به محذوف و حال از ((الكتاب)) و ((بغيا)) مفعول لاجله است .

تفسير

نظريات مفسران درباره معناى اين آيه مختلف و گاه متضاد است . رازى اين نظريات را در حدود هفت صفحه (از تفسير خود) در قطع بزرگ شرح داده است . صاحب المنار اين نظريات را در 22 صفحه شرح داده و خواننده معمولى (و كم اطلاع ) را در صحراى سرگردانى و حيرت رها كرده است كه نمى تواند راه به جايى ببرد؛ ولى روش ما اين است كه با خواننده مدارا مى كنيم و تا جايى كه امكان دارد رعايت حال ضعيف ترين آنان را مى نماييم و به همراه او در كنار مفاهيم الفاظ مى ايستيم و آنها را با بيانى كوتاه و روشن برايش شرح مى دهيم ، تا به آسانى درباره آيات خدا بينديشد و آيات خدا در دل او اثر كند. و در اين ميان ، چنانچه مطلب مهمى وجود داشته باشد، در بخشى جداگانه بدان اشاره خواهيم كرد.

كان الناس اءمة واحدة . يعنى در آغاز، مردم بر همان فطرتى بودند كه خداوند آنها را بر آن آفريده است ، همان فطرتى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز اين گونه بدان اشاره كرده است : كل مولود يولد على الفطرة ؛ هر نوزادى بر فطرت توحيد زاده مى شود)).

صاحب مجمع البيان گفته است : ((اصحاب ما از امام باقر، ابو جعفر (عليه السلام ) روايت كرده اند: مردم پيش از نوح (361) بر حسب فطرت الهى ، امتى واحد بودند، نه گمراه بودند و نه هدايت يافته . از اين رو، خدا پيامبران را مبعوث كرد. بر اين اساس ، معناى آيه بدين ترتيب است : آنان از عقل خود تبعيت مى كردند، لكن به نبوت و شريعتى هدايت نشده بودند.

آن گاه اين فطرت مردم به تخيلات و اوهام ، آلوده شد و اين افكار آلوده آنان را به سوى اختلاف عقيده و نظريه سوق داد و در نتيجه ، برخى با برخى ديگر دشمن و به گروه هايى پراكنده متفرق شدند، در حال يكه قبلا يك امت بودند. از اين رو، خداوند پيامبران را فرستاد و به همراه آنان كتاب را نازل كرد كه به حق سخن مى گويد و به عدالت حكم مى كند تا مردم در اختلافات و كشمكش هاى خود اين كتاب را داور قرار دهند.

معناى آيه زير نيز همين است :

فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و اءنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه . با بيان فوق روشن شد كه از آيه ، يك جمله حذف شده و در تقدير: كان الناس اءمة واحدة فاختلفوا بوده است ، به اين دليل كه خدا مى گويد: ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه . اين مطلب را آيه نوزدهم از سوره يونس نيز تاييد مى كند: و ما كان الناس الا اءمة واحدة فاختلفوا.

و ما اختلف فيه الا الذين اءوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم . يعنى مردمى كه امت واحد بودند، گرفتار اختلاف شدند. از اين رو، خدا پيامبران را سوى آنان فرستاد؛ اما آنها درباره آنچه پيامبران آوردند، نيز دچار اختلاف شدند. برخى بدان ايمان آوردند و تصديق كردند و برخى كفر ورزيدند و آن را تكذيب نمودند، هر چند كه دلايل ، براهين و حجت قطعى عليه كافران و تكذيب كنندگان پيامبران و رسالتشان ، اقامه شده بود. سبب اين تكذيب جز ستم و بيم از منافع و مصالح شخصى و داد و ستد غير عادلانه آنان چيزى ديگر نبود.

فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه . يعنى خداوند به كسانى كه داراى نيت پاك بودند، توفيق داد تا به آنچه پيامبران آورده اند ايمان بياورند و اين ايمان به فرمان پروردگار بود. بنابراين ، مراد از اذن در اين جا فرمان است .

والله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم . در تفسير آيه 26 همين سوره در بخش ((هدايت و گمراهى))، معناى هدايت را بيان كرديم . از جمله آنها اين معنا بود كه انسان اندرز را بپذيرد و بدان عمل كند. و در اين جا نيز همين معنا مراد است ؛ يعنى خداوند به انسانهاى پاك توفيق مى دهد تا اندرز را بپذيرند و به حق و نيكى عمل كنند.

اختلاف ميان مردم

اختلاف از زمانى ميان مردم آغاز شد كه قابيل برادرش هابيل را كشت و تا به امروز ادامه دارد و نيز تا قيامت باقى خواهد بود. اين اختلاف تنها به پيروان اديان ، چنان كه ياوه گويان مى گويند، منحصر نمى شود، چرا كه اختلاف ديگران به اوج خود رسيده و از مرحله سخن گذشته ، به جنگهاى ويرانگر تبديل شده است ، براى نمونه ، اختلافات ميان كشورهاى سرمايه دارى به جنگ هسته اى تبديل شد و بمب هسته اى كه در هيروشيما بر سر زنان و كودكان ريخته شد، جنايتى بود كه يك كشور سرمايه دارى در حق يك كشور سرمايه دارى ديگر مرتكب شد.

همچنين ، چند دستگى كشورهاى سوسياليستى بر احدى پوشيده نيست و همين اختلاف ، راه را براى به كارگيرى سياست تجاوز كارانه عليه ملت هاى مستضعف آماده كرده و كشورهاى مختلف آفريقايى و آسيايى ضامن پيروزى استعمارگرانى شده اند كه آنها را استثمار مى كنند... اما نتيجه اختلاف كشورهاى عربى آن شد كه اسرائيل در قلب اين كشورها به وجود آمد و در نتيجه ، شكست خفت بار پنجم ژوؤ ن 1967 به وقوع پيوست .

در هر حال ، اختلاف ، عوامل زيادى دارد كه برخى از آنها از اين قرارند: وجود تضاد در فرهنگ و تعليم تربيت ، تفاوت در استعداد و موهبت ، اختلاف در طبيعت و مزاج ، تضاد منافع عمومى با منافع شخصى . اختلافى را كه از تضاد فرهنگى ، يا موهبتى و يا مزاجى ناشى مى شود، مى توان از طريق مراجعه به اصولى كه علم و تجربه آنها را اثبات كرده ، حل كرد؛ اما اختلافى كه از تضاد منافع شخصى نشئت مى گيرد، علاجى ندارد، جز اين كه با زور بايد جلو تجاوزگر را گرفت . اين سخن ما تتمه سخنانى است كه آن را در بخش : ((هر كس آيين خود را تاييد مى كند)) و در تفسير آيه 113 بيان كرديم .

رفتن به بهشت

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنّةَ وَ لَمّا يَأْتِكُم مّثَلُ الّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم مّستهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتى يَقُولَ الرّسولُ وَ الّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ مَتى نَصرُ اللّهِ أَلا إِنّ نَصرَ اللّهِ قَرِيبٌ(214)

مى پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت ؟ آيا هنوز سرگذشت كسانى را كه پيش از شما بوده اند نشنيده ايد؟ به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند، تا آن جا كه پيامبر و مومنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ بدان كه ياى خدا نزديك است . (214)

واژگان

زلزلوا: ريشه آن ، ((زل الشى ء)) بوده ، آن گاه لفظ تكرار گرديده و ((زلزل)) شده است . مراد از آن در اين جا اين است كه پرهيزگاران با انواع بلاها و مصيبت ها تحريك (او وادار به حركت ) شدند.

مثل : به فتح ((ثاء))، جمع آن امثال است . مراد از آن در اين جا، صفتى است كه فردى كه در گذشته زندگى مى كرده ، آن قدر از اين صفت برخوردار بوده كه ضرب المثل همگان قرار گرفته است .

تفسير

اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنة و لما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم الباءساء والضراء. اين آيه كريمه ، تمام كسانى را كه به حق ايمان آورده ، بدان عمل كرده و به سوى آن دعوت نموده اند مورد خطاب قرار مى دهد و آشكارا مى گويد: سنت خدا درباره طرفداران حق چنين جارى شده است كه بهاى حق را از جان ، مال و خاندان خود بپردازند و در راه آن ، شكنجه ها و سختى ها را تحمل كنند و بر مصيبت ها و گرفتارى ها شكيبا باشند. كسانى كه پيش از شما بودند به خاطر حق ، انواع شكنجه را ديدند و صبر كردند. پس ‍ آيا شما نيز صبر خواهيد كرد، چنان كه آنان صبر كردند و يا اين كه مى خواهيد رايگان وارد بهشت شويد؟ در حال يكه صاحب و مالك بهشت ، قيمت آن را، ايمان و اخلاص و شكيبايى در برابر بيم ، گرسنگى و از دست دادن مال ها و جان ها قرار داده است . در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمود: ((بهشت را سختى ها و جهنم را شهوت ها احاطه كرده است . بدانيد كه تمام طاعت خدا همراه با دشوارى است و تمام معصيت خدا همراه با شهوت و لذت است)).

در اين جا خوب است كه خواننده ضمن مطالعه اين بخش ، به آنچه ما در تفسير آيه 155 تحت عنوان : ((بهاى بهشت)) بيان كرديم مراجعه كند.

و زلزلوا حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصر الله . ((متى نصرالله))، سوالى است كه از سوى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مومنان مطرح شده است و اندوه و مشكلاتى را كه از سوى دشمنان حق و حزب باطل ديده بودند، به تصوير مى كشد. خلاصه معناى آيه آن است كه ياران سابق حق ، دچار مشكل شدند و زيان ديدند و از شدت ترس ، دچار اضطراب شدند تا آن جا كه گمان كردند، پيروزى آنان به تاخير افتاده است . از اين رو، خواستار فوريت آن شدند و گفتند: ((متى نصر الله)) خداوند به سوال آنها پاسخ داد: اءلا ان نصر الله قريب اين آيه همانند آيه 110 سوره يوسف است : حتى اذا استياءس الرسل و ظنوا اءنهم قد كذبوا جاءهم نصرنا.(362)

چه مى بخشند؟

يَسئَلُونَك مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيرٍ فَلِلْوَلِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينِ وَ ابْنِ السبِيلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ(215)

از تو مى پرسند كه چه انفاق كنند؟ بگو آنچه از مال خود انفاق مى كنيد، براى پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان باشد و هر كار نيكى كه كنيد خدا به آن آگاه است . (215)

اعراب

ماذا، ((ما)) مبتدا و ((ذا)) به معناى ((الذى)) خبر، مى باشد. برخى گفته اند: ((ماذا)) به منزله يك كلمه و در محل نصب به ((ينفقون)) است .

تفسير

يساءلونك ماذا ينفقون . خطاب متوجه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .

قل ما اءنفقتم من خير. مراد از خير، مال است .

(فللو الدين .) مراد از والدين ، پدر و مادر و پدربزرگ و مادر بزرگ است ؛ زيرا نام والدين ، اين افراد را در بر مى گيرد.

(والاءقربين .) مراد از آن ، خويشاوندان كسى است كه مال خود را مى بخشد.

(و اليتامى .) هر كس كه پدر نداشته باشد، يتيم است .

(والمساكين .) يعنى فقرا.

(و ابن السبيل ؛) مسافرى كه دور از خاندان و وطن خود باشد و خرجى نداشته باشد.

سوال : ظاهر آيه نشان مى دهد كه مردم از نوع بخشش پرسيدند، نه از موارد مصرف و كسان يكه مال به آنها بخشيده مى شود؛ ولى پاسخ سوال درباره مصرف است ، نه درباره نوع بخشش . دليل اين كار چيست ؟

بيشتر مفسران از اين سوال اين گونه جواب داده اند كه هدف پاسخ در آيه آن است كه سوال كنندگان را متوجه سازد تا درباره كسانى كه به آنها مى بخشند بپرسند، نه درباره نوع آنچه مى بخشند. رازى از قفال پاسخ ديگرى را نقل كرده است و آن اين اگر چه سوال با لفظ ((ما)) است ، ولى مورد سوال ، موارد مصرف بخشش است ، نه نوع آن ؛ زيرا نوع آن روشن است . محمد عبده اين نظريه را تاييد كرده و گفته است : علماى منطق گفته اند: به وسيله ((ما)) تنها از ماهيت و حقيقت سوال مى شود، اما عرب به وسيله ((ما)) هم از ماهيت و هم از كيفيت مى پرسند. و قرآن بر طبق نظريه ارسطو نازل نشده ، بلكه به زبان گوياى عربى است . اين پاسخ از پاسخ نخست بهتر است ، هر چند نتيجه هر دو پاسخ از پاسخ نخست بهتر است ، هر چند نتيجه هر دو پاسخ يكى است .

سوال دوم : آيا انفاق به كسانى كه آيه از آنها نام برده ، واجب است يا مستحب ؟

پاسخ : نفقه اولاد بر پدر و مادر و برعكس واجب است . البته ، اين در صورتى است كه يكى از دو طرف ، حتى از طريق كسب هم نتواند مصارف خود را تامين كند و ديگرى توان انفاق را داشته باشد. اين نفقه را نمى توان از اصل زكات پرداخت كرد؛ زيرا دادن نفقه اولاد بر پدر و مادر و برعكس به طور مستقل واجب است ؛ اما زكات را مى توان به يتيمان و مسكينان و مسافرانى كه از وطن و خاندان خود دور هستند و مخارج سفرشان را ندارند پرداخت كرد. همچنين ، پرداخت صدقات مستحب به همه اين افراد جايز است و صدقه مستحب را به هر نيازمندى مى توان داد، خواه مسلمان باشد و يا غير مسلمان ؛ زيرا در حديث آمده است كه سيراب كردن هر جگر تشنه اى پاداشى دارد.

واجب شدن جنگ

كُتِب عَلَيْكمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لّكُمْ وَ عَسى أَن تَكْرَهُوا شيْئاً وَ هُوَ خَيرٌ لّكمْ وَ عَسى أَن تُحِبّوا شيْئاً وَ هُوَ شرّ لّكُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ(216)

يَسئَلُونَك عَنِ الشهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صدّ عَن سبِيلِ اللّهِ وَ كفْرُ بِهِ وَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبرُ عِندَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزَالُونَ يُقَتِلُونَكُمْ حَتى يَرُدّوكُمْ عَن دِينِكمْ إِنِ استَطعُوا وَ مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُت وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولَئك حَبِطت أَعْمَلُهُمْ فى الدّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أُولَئك أَصحَب النّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(217)

إِنّ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ الّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا فى سبِيلِ اللّهِ أُولَئك يَرْجُونَ رَحْمَت اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رّحِيمٌ(218)

جنگ بر شما مقرر شد، در حالى كه آن را ناخوش داريد. شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد و خداوند مى داند و شما نمى دانيد. (216) تو را از جنگ كردن در ماه حرام مى پرسند. بگو: جنگ كردن در آن ماه گناهى بزرگ است . اما بازداشتن مردم از راه حق و كافر شدن به او و مسجدالحرام و بيرون راندن مردمش از آن جا در نزد خداوند گناهى بزرگ تر است ، و شرك از قتل بزرگ تر است . آنها با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند. از ميان شما آنها كه از دين خود باز گردند و كافر بميرند، اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنم باشند. (217) كسانى كه ايمان آورده اند و آنان كه مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند، به رحمت خدا اميد مى دارند و خدا آمرزنده و مهربان است . (218)