تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- پى‏نوشت‏ها -
- ۱ -


1- پدر محمد جواد مغنيه در روستاى طيردبا در جبل عامل به دنيا آمد و در نجف اشرف علوم حوزوى را تا بالاترين سطح فرا گرفت و به بالاترين مقامات علمى دست يافت . شيخ محمود مغنيه افزون بر دانش هاى حوزوى ، در ادبيات و شعر نيز بسيار توانا بود؛ اما سوگمندانه از اشعار وى جز مجموعه اى كه در اعيان الشيعه آمده چيزى بر جاى نمانده است .
2- او در سه يا چهار سالگى محمد جواد مغنيه چشم از جهان فرو بست .
3- شيخ محمد بن شيخ مهدى بن محمد بن على بن حسن بن حسين بن محمود بن محمد بن على آل مغنيه (متولد 1253 ق .) از شخصيت هاى معروف سياسى ، دينى و اجتماعى عصر خود بود. وى در حكومت لبنان قرب و منزلت ويژه اى داشت .
4- بقره (2) آيه 102.
5- بقره (2)، آيه 35.
6- بقره (2)، آيه 259.
7- ص (38) آيه هاى 21 - 25.
8- ص (38) آيه 41.
9- يوسف (12) آيه 23.
10- اعراف (7) آيه 155.
11- انعام (6) آيه 100.
12- قصص ، 28، آيه 23.
13- آل عمران ، 3، آيه 96.
14- اسراء، 17، آيه 70.
15- كهف ، 18، آيه 84.
16- انعام ، 6، آيه 74.
17- توبه ، 9، آيه 29.
18- بقره ، 2، آيه 127.
19- آل عمران ، 3، آيه 96.
20- مائده ، 25، آيه 38.
21- انفال ، 8، آيه 1.
22- مائده ، 5، آيه 13.
23- آل عمران ، 3، آيه 130.
24- يوسف ، 12، آيه 77.
25- بقره ، 2، آيه 260.
26- مائده ، 5، آيه هاى 101 - 102.
27- اعراف ، 7، آيه هاى 19 - 25.
28- يوسف ، 12، آيه 31.
29- مائده ، 5، آيه 17.
30- مائده ، 5، آيه 5.
31- مائده ، 5، آيه 96.
32- بقره ، 2، آيه 149.
33- احزاب ، 33، آيه 53.
34- انعام ، 6، آيه 145.
35- بقره ، 2، آيه 144.
36- اسراء، 17، آيه 78.
37- بقره ، 2، آيه 259.
38- يوسف ، 12، آيه 23.
39- نساء، 4، آيه 82.
40- كهف ، 18، آيه 101.
41- نور، 24، آيه 55.
42- بقره 2، آيه 143.
43- حجرات 49، آيه 6.
44- بقره 2، آيه 159.
45- بقره 2، آيه 174.
46- بقره 2، آيه 177.
47- نحل 16، آيه 106.
48- فرقان 25، آيه 27.
49- بقره 2، آيه 185.
50- اسراء 17، آيه 106.
51- قدر 97، آيه 1.
52- دخان 44، آيه 2.
53- فرقان 25، آيه 32.
54- آل عمران 3، آيه 7.
55- انبياء 21، آيه 91.
56- يونس 10، آيه 3.
57- بقره 2، آيه 228.
58- مائده 5، آيه 38.
59- بقره 2، آيه 79.
60- رعد 13، آيه 39.
61- قمر 54، آيه 1.
62- توبه 9، آيه 122.
63- انفال 8، آيه هاى 15 - 16.
64- انفال 8، آيه 66.
65- انعام 6، آيه 38.
66- اسراء 17، آيه 16.
67- جن 72، آيه 6.
68- اسراء 17، آيه 78.
69- حج 22، آيه 15.
70- مائده 5، آيه 51.
71- مائده 5، آيه 17.
72- توبه 9، آيه 108.
73- يوسف 12، آيه 31.
74- نساء 4، آيه 43.
75- نساء 4، آيه 59.
76- مائده 5، آيه 6.
77- بقره 2، آيه 196.
78- بقره 2، آيه 217.
79- رعد 13، آيه 35.
80- توبه 9، آيه 34.
81- بقره 2، آيه هاى 196 - 203.
82- توبه 9، آيه 103.
83- شعراء 26، آيه 196.
84- بقره 2، آيه 257.
85- آل عمران 3، آيه 28.
86- نمل 27، آيه 88.
87- قصص 28، آيه 46.
88- رعد 13، آيه 13.
89- انعام 6، آيه 92.
90- مائده 5، آيه 1.
91- مائده 5، آيه 3.
92- بقره 2، آيه 234.
93- طلاق 65، آيه 4.
94- بقره 2، آيه 81.
95- بقره 2، آيه 257.
96- هود 11، آيه 35.
97- بقره 2، آيه 165.
98- بقره 2، آيه 62.
99- توبه 9، آيه 122.
100- نساء 4، آيه 43.
101- آل عمران 3، آيه 13.
102- بقره 2، آيه 127.
103- آل عمران 3، آيه 78.
104- بقره 2، آيه 55.
105- بقره 2، آيات 35 - 39.
106- حديد 57، آيه 22.
107- بقره 2، آيه 164.
108- بقره 2، آيه 275.
109- رعد 13، آيه 3.
110- اعراف 7، آيه 11.
111- اعراف 7، آيه 27.
112- اين كتابها عبارتند از: الله و العقل ، النبوة و العقل ، الاخرة و العقل ، امامة على و العقل ، المهدى المنتظر و العقل ، على و القرآن ، مفاهيم انسانية فى كلمات الامام جعفر الصادق و فلسفد المبداء و المعاد.
113- لقمان 31، آيه 34.
114- مجموعه علوم مربوط به زبان و ادبيات عربى را ((علوم عربى)) مى گويند؛ همچون صرف ، نحو، لغت ، اشتقاق ، علوم بلاغت و... - م .
115- انفال 8، آيه 24.
116- نحل 16، آيه 125.
117- فصلت 41، آيه 53.
118- هود 11، آيه 89.
119- آل عمران 3، آيه 20.
120- رعد 13، آيه 40.
121- نحل 16، آيه 70.
122- قيامت 75، آيه 36.
123- حجر 15، آيه 92.
124- مائده 5، آيه 33.
125- مائده 5، آيه 32.
126- اسراء 17، آيه 70.
127- انبياء 2، آيه 107.
128- آل عمران 3، آيه 142.
129- حشر 59، آيه 7.
130- بقره 2، آيه 282.
131- نحل 16، آيه 98.
132- اعراف 7، آيه 200.
133- آل عمران 3، آيه 87.
134- به عالم شايسته اى گفتند: فلانى خوبى شما را مى گويد و آن شخص به گناه و خلافكارى معروف بود. ا: بنده صالح گفت : بايد من گناهى را مرتكب شده باشم ، وگرنه فردى همانند او نبايد از فردى همچون من ستايش كند.
135- اعراف 7، آيه 156.
136- مؤ منون 23، آيه 70.
137- اعراف 7، آيه 187.
138- يونس 10، آيه 60.
139- مائده 5، آيه 103.
140- يس 36، آيه 7.
141- ترجمه اين عبارات به ترتيب چنين است : بارخدايا به نام تو، به نام او كه بزرگ است ، به نام آغاز كننده و بازگرداننده ، به نام پدر و پسر و روح القدس - م .
142- اسراء 17، آيه 110.
143- زخرف 43، آيه 32.
144- انبياء 21، آيه 107.
145- فاتحة الكتاب 1، آيه 6.
146- هود 11، آيه 112.
147- فصلت 41، آيه 30.
148- اعراف 7، آيه 16.
149- اسراء 17، آيه 79.
150- حمد السوق من ربح ... .
151- عند الصباح يحمد القوم السرى (اين ضرب المثل را وقتى به كار مى برند كه پس از دشوارى اميد آسانى باشد).
152- آل عمران 3، آيه 96.
153- همان گونه كه جزا مى دهى جزا داده مى شوى .
154- معناى ((اصالت وجود يا وجودگرايى)) كه سارتر بدان قائل بود آن است كه هر فردى از افراد انسان ، مستقل و دور از ديگران است و تنها چيزى كه براى او مطرح است ، همانا وجودش مى باشد. وجود او هم تنها در صورتى تحقق پيدا مى كند كه همراه با آزادى اش باشد و هيچ قيد و شرطى آن را محدود نكند. اما دين ، قوانين ، معيارها و مقياسها، سخنى است تو خالى ؛ زيرا نيكى جز نيكى فرد و بدى جز بدى خود فرد، وجود ندارد. سارتر براى اثبات مدعاى خود، چنين استدلال مى كند: انسان از جهانى ناشناخته آمده است و به سوى جهانى ناشناخته مى رود. او پيش از قوانين عقلى و دينى بوده است . بنابراين ، هر كس كه تسليم دين يا قانونى شود، خود را به زنجير بسته ، از آزادى اش دست برداشته و در نتيجه ، از وجود خود صرف نظر كرده است .
آن گاه سارتر از اين فلسفه خود عدول كرده و به يك آزادى بزرگ ترى گردان نهاده است و آن عبارت است از: آزادى براى انسانها و اين كه انسان زمانى وجود خود را در مى يابد كه آن را در خدمت ديگران قرار دهد و انسان حقيقى كسى است كه به اين اصل ، پايبند باشد. سارتر پس از آن كه فردگرا بود و از آن دفاع مى كرد. ملى گرا شد و به دفاع از ملت ها پرداخت .
155- بقره 2، آيه 281.
156- محمد 47، آيه 24.
157- يس 36، آيه 38.
158- يس 36، آيه 39.
159- فصلت 41، آيه 53.
160- ابراهيم 14، آيه 1.
161- اعراف 7، آيه 203.
162- اسراء 17، آيه 82.
163- انعام 6، آيه 38.
164- انعام 6، آيه 38.
165- حجرات 49، آيه 13.
166- محمد 47، آيه 17.
167- اسراء 17، آيه 85.
168- انعام 6، آيه 59.
169- خداوند با عقل ، از طريق جهان هستى شناخته مى شود و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با عقل از طريق معجزه .
170- انعام 6، آيه 79.
171- توبه 9، آيه 103.
172- حشر 59، آيه 7.
173- در پيوست روزنامه النهار، چاپ بيروت ، به تاريخ 12/7/1964، مقاله مفصلى را خواندم كه در آن آمده بود: كارشناسان و نيز مسيحيان ، از طريق آزمايش و عقل الكترونيكى ثابت كرده اند كه بيشتر رساله هايى كه به پولس رسول ، بنيان گذار بزرگ مسيحيت ، نسبت داده شده ، جعلى و دروغ است . بدين مناسبت ، خوب است كه تعليقه آيه 79 از همين سوره را بخوانيد.
174- اعراف 7، آيه 156.
175- مائده 5، آيه 5.
176- انبياء 21، آيه 73.
177- نحل 16، آيه 90.
178- گويند: دو نفر از دور سياهى اى را ديدند. يكى گفت : آن بز است . ديگرى گفت : كلاغ است . هر كدام بر گفته خويش پاى فشرد. پس از چند لحظه ، كلاغ پرواز كرد. آن كه سخنش درست از كار درآمده بود به دوستش گفت : ديدى ؟ رفيقش گفت : ماده بز است هر چند پراوز كرد! و ضرب المثل شد.
179- فصلت 41، آيه 5.
180- فاطر 35، آيه 14.
181- نساء 4، آيه 99.
182- ق 50، آيه 37.
183- بقره 2، آيه 282.
184- فقها بر قاعده اى وحدت نظر دارند كه نام آن را ((حمل فعل مسلمان بر صحت)) گذارده اند. مثالى كه مى توان براى اين قاعده ارائه داد اين است : اگر فردى را ببينيد كه مايعى را مى نوشد و شما نمى دانيد كه آيا آن مايع حلال است يا حرام و يا اين كه مى دانيد كه حرام است ؛ ولى شك مى كنيد كه آيا اين مايع را به سبب معالجه مى نوشد، يا حرمت آن را نمى داند و يا به بهانه ديگرى آن را مى نوشد، وظيفه شما اين است كه اين عمل را بر صحت حمل كنيد، مگر اين كه عكس آن ثابت نشود.
185- براى نمونه ، اگر انسانى را ببيند كه گوشت خوك مى خورد و مى داند كه آن گوش خوك است ؛ ولى نمى داند كه خوردن آن حرام است ، بر شما واجب است كه او را به حكم خدا ارشاد كنيد كه آن حرام است ؛ اما اگر آن شخص حكم را مى داند، ولى معتقد است كه اين گوشت ، گوشت گوسفند است . در اين صورت ، بر شما واجب نيست كه موضوع را بيان كنيد؛ زيرا او معذور است . شخص ‍ اول را جاهل به حكم و دوم را جاهل به موضوع مى نامند.
186- شعراء 26، آيه 111.
187- نساء 4، آيه 108.
188- اسلام عبارت است از: عقيده و شريعت . عقيده همانند ايمان به خدا و صفات او، به پيامبر و عصمت او، به روز قيامت و ديگر امور غيبى است . مسائل عقيده جز از راه يقين ثابت نمى شود و از همين جهت ، جايى براى اجتهاد نيست و شريعت نظير عبادات ، معاملات و جنايات . مسائل شريعت را مى توان از طريق ظن و اجتهاد ثابت كرد، مشروط به اين كه دليل قطعى بر صحت عمل به اين ظن خاص وجود داشته باشد، به قسمى كه يقين و قطع منبع عمل به ظن باشد.
189- هيوم ، فيلسوف انگليسى منكر اصل ((عليت)) است . او مى گويد: دليلى بر اين مطلب نداريم كه وجود يك چيز مستلزم وجود چيزى دير باشد و تنها عادت جارى شده است كه اين دو چيز با هم وجود پيدا كنند، وگرنه هيچ گونه ملازمه اى ميان آنها وجود ندارد.
البته ، تنها دليلى كه ما براى رد نظريه داريم آن است كه باطل كردن اصل ((عليت)) به معناى باطل كردن ضرورت عقلى در نزد تمام مردم است ؛ زيرا هيچ كس نيست كه وجودى را بدون علت تصور كند. به علاوه تكرار شدن همزمان دو وجود و عدم تخلف يكى از آنها از ديگرى - هرچند بر حسب عادت باشد، عادت را آن قدر نيرومند مى سازد كه تجربه ، آن را ندارد؛ تجربه اى كه تنها وسيله شناخت به شمار مى رود.
190- من اين مطلب را در هفتمين روز از سومين ماه سال 1967 مى نگارم . در اين روز انتشارات (((دارالعلم للملايين ))) پنج كتاب مرا تحت يك عنوان الاسلام و العقل براى تجديد چاپ به چاپخانه فرستاده است . اين كتابها عبارتند از: الله و العقل ، النبوة و العقل ، الاخرة و العقل ، امامة على و العقل ، المهدى المنتظر و العقل .
191- اسراء 17، آيه 16.
192- بقره 2، آيه 272.
193- حج 22، آيه 16.
194- بقره 2، آيه 272.
195- يونس 10، آيه 9.
196- رعد 13، آيه 27.
197- نساء 4، آيه 116.
198- طه 20، آيه 79.
199- طه 20، آيه 85.