تفسير كاشف (جلد دوم)
سوره هاى آل عمران و نساء

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۲ -


همان طور كه آيه دلالت دارد نزديك شدن به خدا، به بذل و فداكارى بستگى دارد؛ همچنين دلالت دارد كه مال ، همان گونه كه منشاء شهوت ها و مورد رضايت شيطان است ، سرچشمه خيرات و ابزارى براى فرمانبردارى از رحمان نيز مى باشد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((دنياطلبى كه زياده جوى و تفاخر را جستجو كند، خداوند را خشمگين ملاقات خواهد كرد. اما اگر كسى دنيا را براى پاكدامنى و حفظ نفس خود بطلبد، در روز قيامت با چهره اى به درخشندگى ماه شب چهاردهم وارد خواهد شد)).
امام (عليه السلام ) فرمود: ((هيچ كس ، چيزى از دنيا به او داده نشد مگر اين كه بهره او از آخرت كاسته شد)). يكى از كسانى كه در حضور آن حضرت بود، گفت : به خدا سوگند! ما طالبان دنيا هستيم . امام (عليه السلام ) به او فرمود: ((با آن ، چه مى كنى ))؟ او گفت : آن را براى خود و خانواده ام مصرف مى كنم و از آن صدقه مى دهم و به حج مى روم . امام (عليه السلام ) فرمود: ((اين ، جستجوى دنيا نيست ، بلكه طلب آخرت است )).

حكم خوراكى ها در آيين يهود

كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِـلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (93)فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94)قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (95)
همه طعام ها بر بنى اسرائيل حلال بود، مگر آنها كه پيش از نزول تورات ، اسرائيل بر خود حرام كرده بود. بگو: اگر راست مى گوييد، تورات را بياوريد و بخوانيد. (93) از آن پس هر كه بر خدا دروغ بندد، از ستمكاران است . (94) بگو: خدا راست مى گويد. پس آيين حنيف ابراهيم را پيروى كنيد كه او از مشركان نبود. (95)

اعراب :

((حنيفا)) حال براى ((ابراهيم )) است .

تفسير :

كل الطعام كان حلا لبنى اسرائيل . خلاصه داستان اين آيه ، چنين است : چند آيه قرآن آشكارا بيان مى دارد كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيروان او، بر آيين ابراهيم (عليه السلام ) هستند؛ به خدا و نيز به آنچه بر ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، اسباط، موسى ، عيسى و ديگر پيامبران نازل شده است ، ايمان دارند. معناى اين سخنان ، آن است كه هر آنچه در دين ساير پيامبران حرام بوده ، در دين اسلام نيز حرام است . يهود عقيده داشتند كه گوشت شتر و شير آن در دين پيامبران مزبور حرام بوده و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را حلال كرده است ، در حالى كه اين حلال كردن با سخن خداوند كه محمد بر آيين ابراهيم است و به آنچه بر ابراهيم و پيامبران پس از وى نازل شده ايمان دارد، در تضاد است .
يهوديان با تكيه به توهم مزبور و به قصد طعنه زدن به اسلام و ايجاد تشكيك در آن ، چنين شايع كردند كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، خودش را تكذيب مى كند، زيرا خوراكى را كه در آيين ابراهيم حرام بود، حلال مى داند و در همين حال ادعا مى كند كه وى بر آيين ابراهيم است . از اين رو، خداوند به آنان چنين پاسخ مى دهد: ((همه طعام ها بر بنى اسرائيل حلال بود))؛ يعنى ابراهيم و پيامبران پس از او، گوشت و شير شتر را حرام نكرده بودند، بلكه تمامى طعام ها بر آنان حلال بود و يهود به دروغ تحريم را به آنها نسبت مى دهند.
الا ما حرم اسرائيل على نفسه . اسرائيل ، همان يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم (عليه السلام ) است . يعقوب به سببى كه ويژه خود او بود، از پيش خود از خوردن برخى از طعام ها خوددارى مى كرد؛ نه بدان سبب كه خدا آنها را حرام كرده است ، بلكه همان گونه كه يكى از ما به سبب رعايت بهداشت و يا علت ديگر، از كشيدن سيگار و غير آن خوددارى مى كنيم . اما در ميان بنى اسرائيل ، سنت بر اين جارى شد كه طعامى را كه يعقوب نمى خورد، آنان نيز آن را بر خود تحريم كنند. اين موضوع زمانى اتفاق افتاد كه هنوز ((تورات نازل نشده بود))؛ من قبل اءن تنزل التوراة . اين كه خداوند، قيد مزبور را در آيه شريفه ذكر كرده ، بدان سبب است كه پس از نزول تورات ، به سبب گناهانى كه بنى اسرائيل مرتكب شدند، طعام هاى زيادى را بر آنان حرام كرد؛ چنان كه در آيه 160 از سوره نساء بدان اشاره كرده است : فبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات احلت لهم و بصدهم عن سبيل الله كثيرا؛ به كيفر ستمى كه يهوديان روا داشتند و انصراف بسيارشان از راه خدا، آن چيزهاى پاكيزه را كه بر آنان حلال بود، حرام كرديم )). انواع طعام هايى كه پس از نزول تورات بر آنان حرام شد، در آيه 146 از سوره انعام بيان شده است : و على الذين هادوا حرمنا كل ذى ظفر و من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهما الا ما حملت ظهورهما او الحوايا او ما اختلط بعظم ذلك جزيناهم ببغيهم و انا لصادقون ؛ و بر يهود حرام كرديم هر حيوان صاحب ناخنى را و از گاو و گوسفند، پيه آن دو را، جز آنچه بر پشت آنها يا بر چرب روده آنهاست يا به استخوانشان چسبيده باشد. به سبب ستمكاريشان اين چنين كيفرشان داديم و ما راستگويانيم )). تفصيل اين موضوع در جاى خود بيان شده است .
خوب است بدين مطلب اشاره كنيم كه تمامى مسلمانان بر اين امر اتفاق نظر دارند كه اصل حليت خوردنى ها و آشاميدنى هاست ، مگر آن كه حرمت آنها با دليل ثابت شود.
قل فاءتوا بالتوراة فاتلوها ان كنتم صادقين . اين ، يك نوع تحدّى براى يهود است كه اگر در ادعاى خود بر حرمت گوشت شتر و غير آن صادق هستند، تورات مورد اعتماد خود را بياورند و اصل آن را بر مردم بخوانند. اما آنان پس از اين مبارزه طلبى ، متوارى شدند و جرئت آوردن تورات را به خود ندادند، زيرا آنها به صداقت پيامبر و كذب ادعاى خويشتن اذعان داشتند.
فمن افترى على الله الكذب من بعد ذلك ؛ يعنى كسانى كه پس از آشكار شدن حجت و آوردن دليل بر اثبات حق ، بر خدا دروغ ببندند: فاولئك هم الظالمون ؛ ستمكار خواهند بود؛ زيرا آنان گمراه هستند و با اصرار بر باطل و دشمنى با حق ، ديگران را گمراه مى كنند.
(قل صدق الله ؛) بگو: خدا راست گفته است كه همه طعام ها بر بنى اسرائيل حلال بوده و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر حق است . فاتبعوا ملة ابراهيم ؛ پس ، از آيين ابراهيم پيروى كنيد، در اين كه گوشت و شير شتر حلال مى باشد. (حنيفا؛) آيينى كه حنيف و بر حق است .
بايد اشاره كرد كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اصل عقيده و مبانى آن ، پيرو آيين ابراهيم و آيين تمامى انبيا بوده است ، لكن شريعت او از همه شرايع جدا و مستقل است . البته بايد توجه داشت كه تمامى شرايع بر اساس مصالحى استوار است كه آن مصالح با توجه به شرايط و مناسبت ها، تفاوت پيدا مى كند. وحدت نظر شرايع در حلال شمردن طعام ها مستلزم اين نيست كه از همه جهات با يكديگر متحد باشند. در هر حال ، هدف آياتى كه آنها را شرح كرديم تكذيب يهود است كه تحريم برخى از طعام ها را به پيامبران نسبت مى دادند.

نخستين خانه

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ (96)فِيهِ آيَاتٌ بَيِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (97)
نخستين خانه اى كه براى مردم بنا شده همان است كه در مكه است . خانه اى كه جهانيان را سبب بركت و هدايت است . (96) در آن جاست آيات روشن و مقام ابراهيم . و هر كه بدان داخل شود ايمن است . براى خدا، حج آن خانه بر كسانى كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است . و هر كه راه كفر پيش گيرد، بداند كه خدا از جهانيان بى نياز است . (97)

واژگان :

اول : اسم است براى چيزى كه نسختين بار پديدار شود؛ خواه پس از آن ، چيز دومى وجود پيدا كند، خواه نكند. مى گويند: اولين ورود من در اين شهر است . يا مى گويند: اين اولين ثروتى است كه من بدان دست يافتم .
بكة : از نام هاى مكه است و بسيارى از اوقات ((باء)) به جاى ((ميم )) به كار مى رود؛ چنان كه گفته مى شود: ضربة لازم و ضربة لازب . اين گونه است : دائم و دائب . واژه ((بك )) به معناى دفع است ؛ زيرا مردم در مكه به دليل ازدحام جمعيت ، يكديگر را با فشار مى رانند. فخر رازى در تفسير خود نقل كرده كه امام باقر (عليه السلام ) در مكه مشغول نماز خواندن بود، ناگهان زنى از پيش روى حضرت عبور كرد. مردى خواست او را براند (و نگذارد از پيش روى امام (عليه السلام ) عبور كند). امام فرمود: او را رها كن ، چرا كه مكه بدان سبب بكه ناميده شده است كه برخى از مردم ، برخى ديگر را دور مى كنند. زن از پيش روى مرد عبور مى كند، در حالى كه او مشغول نماز خواندن است و مرد از جلو زن عبور مى كند، در حالى كه او نماز مى خواند و اين كار، در مكه اشكالى ندارد.

اعراب :

((للذى ))، ((لام )) براى تاكيد و ((الذى )) خبر ((ان )) است . ((بكة )) ظرف مكان و متعلق به محذوف و صله ((الذى )) است و تقدير آن ((استقر...)) مى باشد. ((مباركا)) حال است از ضمير در ((استقر)) و يا ضمير در ((وضع )). ((مقام ابراهيم )) بدل از ((بينات )) و يا خبر براى مبتداى محذوف است كه تقدير آن ، ((هى مقام ابراهيم )) است . ((حج )) به فتح ((حاء)) و كسر آن ، مبتدا و خبر آن ((لله )) است . ((من استطاع )) بدل است براى ((الناس ))؛ بدل بعض از كل .

تفسير :

ان اءول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمين . پيش تر در هنگام تفسير آيه 142 از سوره بقره و آيات پس از آن ، در آنچه يهود درباره تغيير قبله از بيت المقدس به سوى كعبه مى گفتند، به تفصيل سخن گفته شد. اين آيه با آيات سوره بقره ، به ويژه اين جمله از سخنان سفيهان در آن جا: ما ولاهم عن قبلتهم ؛ چه چيز آنان را از قبله شان روگردان ساخته است ، ارتباط دارد.
اين سخن خداوند متعال : ان اول بيت وضع للناس دلالت بر اين موضوع ندارد كه نخستين خانه در روى زمين ، كعبه بوده ، بلكه ظاهر معناى آن ، اين است كه نخستين خانه اى كه براى طاعت و پرستش بنا شد، كعبه بوده است ، زيرا واژه ((ناس )) عام است و تمام مردم را شامل مى شود و بديهى است كه تمام مردم در يك خانه شركت نمى كنند، مگر اين كه اين خانه براى يك جهت عمومى ساخته شده باشد؛ نظير عبادت و طاعت ، اما ساير خانه ها، روشن است كه هر خانه اى به برخى از مردم اختصاص دارد.
برخى از مفسران ، صفحات زيادى را به تحقيق و نقل اقوال درباره كعبه اختصاص داده اند: آيا كعبه نخستين خانه اى بوده كه در روى زمين بنا شده و يا خانه اى ديگر نيز پيش از آن ساخته شده است ؟... لكن اين بحث هيچ ثمره اى ندارد، زيرا نه به اصول دين ارتباط دارد و نه به فروع آن و اعتقاد به ثبوت و يا عدم آن ، ضرورتى ندارد.
مباركا و هدى للعالمين . مراد از بركت در اين جا زيادى ثواب است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((فضيلت مسجد حرام بر مسجد من ، همانند فضيلت مسجد من است بر ساير مساجد... نماز در مسجد من بهتر است از هزار نماز در مسجد ديگر... كسى كه حج كند و ناسزا نگويد و كار زشت انجام ندهد، همچون روزى كه از مادر متولد شده ، از گناهانش بيرون مى رود. حج مبرور، جز بهشت بهاى ديگرى ندارد)). از اين گونه ، روايات بسيارى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است . اما اين كه مسجدالحرام ، هدايت براى جهانيان است ، بدان سبب مى باشد كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و فروتنى و خشوع در برابر او را الهام مى كند.
فيه آيات بينات مقام ابراهيم . گويى در اين جا كسى مى پرسد: دليل بر اين كه كعبه ، كهن ترين و نخستين خانه اى بوده كه براى عبادت ساخته شده است و نه بيت المقدس ، چيست ؟
آيه فوق مى تواند پاسخى براى اين پرسش باشد، زيرا ابراهيم در ايام ديرين مى زيست و همو كعبه را بنيان نهاد. بنابراين ، كعبه كهن تر است ؛ زيرا بانى آن ، در ايام ديرينه مى زيسته است . اما بيت المقدس را سليمان با كرد و تا به امروز نيز به نام ((معبد سليمان )) ياد مى شود، در حالى كه ميان ابراهيم و سليمان چندين قرن فاصله است . نويسنده تفسير المنار از كتابهاى يهود نقل كرده كه سليمان ، بيت المقدس را در سال 1005 پيش از ميلاد بنا كرد. اما دليل بر اين كه ابراهيم كعبه را بنا كرد، آثار روشنى است كه تا امروز بر جاى مانده است و از آن جمله ، مقام ابراهيم (عليه السلام ) است . عرب ها به تواتر نسل اندر نسل نقل مى كنند كه اين قسمت خاص از مسجد الحرام ، محل نماز و عبادت ابراهيم بوده است . بنابراين ، همان گونه كه نام معبد سليمان نشان مى دهد كه او بانى و سازنده بيت المقدس بوده ، نام مقام ابراهيم نيز نشان مى دهد كه او پايه گذار و سازنده كعبه بوده است . و كعبه كهن ترين معبد است ، چون بانى آن ، در زمانى دورتر مى زيسته است .
و من دخله كان آمنا. تفسير اين آيه در آيه 125 از سوره بقره : و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و اءمنا بيان شد. اين فضيلت ، به سبب دعاى ابراهيم نصيب خانه كعبه شد. او چنين دعا كرد: رب اجعل هذا بلدا آمنا.(77) تفسير آن نيز در آيه 126 از سوره بقره بيان گرديد.
و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا. استطاعت بر دو نوع است : اول ، عقلى و آن عبارت است از: امكان رسيدن به مكه و اين شرط نيست . دوم ، شرعى يعنى قدرت بدنى و مالى و امنيت جانى و مالى و تامين زندگى پس از بازگشت از حج . وقتى اين شرايط كامل شد، حج واجب مى شود. تفصيل موضوع را در كتابهاى فقه بجوييد.
و من كفر فان الله غنى عن العالمين . مراد از كفر در اين جا، انكار است ، در صورتى كه آن را به اين نكته كه خانه كعبه نخستين خانه اى است كه براى مردم ساخته شده و يا به عدم اعتقاد به وجوب حج ، برگردانيم . اما اگر آن را به ترك حج به سبب سبك شمردن آن ، برگردانيم ، در آن صورت مراد از كفر، فسق است .

انكار آيات خدا

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ (98)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)
بگو: اى اهل كتاب ! چرا آيات خدا را انكار مى كنيد؟ خدا ناظر بر اعمال شماست . (98) بگو: اى اهل كتاب ! به چه سبب آنها را كه ايمان آورده اند از راه خدا باز مى داريد و مى خواهيد كه به راه كج روند؟ و شما خود به زشتى كار خويش آگاهيد و خدا نيز از آنچه مى كنيد غافل نيست . (99)

واژگان :

سبيل : راه ، و براى مذكر و مونث يكسان به كار مى رود.
عوج : كجى و انحراف .

اعراب :

جمله : ((و الله شهيد)) حال براى ضمير ((تكفرون )) است . و ((هاء)) در ((تبغونها)) به ((سبيل )) بر مى گردد. ((عوجا)) حال است براى ((واو)) در ((تبغونها))؛ يعنى در حالى كه شما گمراه بوديد.

تفسير :

قرآن اهميت زيادى به اهل كتاب داده و به همين سبب ، آيات زيادى درباره آنان نازل شده اس . اين آيات ، تورات و انجيل را به اهل كتاب ياد آورى مى كند و آنان را از تحريف اين دو كتاب برحذر مى دارد. همچنين با نيكوترين روش به جدال با آنها مى پردازد و بسيارى از خطاها و گناهان آنان را برايشان بر مى شمارد. از آن جمله ، اين دو آيه است :
الف . قل يا اءهل الكتاب لم تكفرون بآيات الله . اين آيه بر نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بر اين كه كعبه ، نخستين خانه اى است كه براى عبادت ساخته شده ، دلالت مى كند، با اين كه اين آيات و براهين همچون خورشيد روشن است و جز زورگو و ستيزه جو، كسى آنها را انكار نمى كند.
ب . قل يا اءهل الكتاب لم تصدون عن سبيل الله من آمن تبغونها عوجا. اهل كتاب تنها به فساد خود بسنده نكردند، بلكه كوشيدند تا ديگران را نيز فاسد و گمراه سازند. بنابراين ، آنان ، هم گمراه هستند و هم گمراه كننده ، هم فاسدند و هم ديگران را به فساد مى كشند. هر فاسدى دوست دارد اگر بتواند به روش ابليس اقتدا كند و فساد پيشگان را افزايش دهد. رب بما اءغويتنى لازينن لهم فى الارض و لا غوينهم اجمعين ؛(78) اى پروردگار من ! چون مرا نوميد كردى ، در روى زمين بدى ها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم .
بايد به خاطر داشته باشيم كه خداوند با كمال مدارا و ملايمت ، اهل كتاب را مخاطب قرار مى دهد و با روش نيكو به آنان يادآورى مى كند كه آنها اهل دين و كتابند تا شايد پند خدا را بپذيرند و هدايت شوند.

اطاعت از كافر

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ (100)وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (101)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ (102)وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از گروهى از اهل كتاب اطاعت كنيد شما را از ايمانتان به كفر باز مى گردانند. (100) چگونه كافر مى شويد، در حالى كه آيات خدا را بر شما مى خوانند و رسول او در ميان شماست ؟ و هر كه به خدا تمسك جويد به راه راست هدايت شده است . (101) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آن چنان كه شايسته ترس از خداست از او بترسيد و جز در مسلمانى نميريد. (102) همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد و از نعمتى كه خدا بر شما ارزانى داشته است ، يد كنيد. آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد، و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد، خدا شما را از آن برهانيد. خدا آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى كند، شايد هدايت يابيد. (103)

واژگان :

اعتصم بالشى ء: تمسك جست به چيزى به جهت ترس از گرفتار شدن در مشكلات .
شفا الشى ء: به لبه و كناره چيز گفته مى شود. ((اءشفى على الشى ء؛ بر لبه آن شى ء قرار گرفت و بر آن مشرف شد)).

اعراب :

((جمعيا)) حال است براى ضمير در ((اعتصموا))؛ يعنى همگى در چنگ زدن به ريسمان الهى گرد هم آييد. ((لا تفرقوا)) در اصل ((لا تتفرقوا)) بوده كه يكى از دو ((تاء)) به سبب تخفيف ، حذف شده است .

تفسير :

يا اءيها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اءوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين . خدا در دو آيه پيشين ، به اهل كتاب هشدار داد كه با حق دشمنى نكنند و مومنان را از راه حق باز ندارند. در اين آيه ، به مومنان هشدار مى دهد كه به سخنان آن گروه از اهل كتاب كه سعى مى كنند افراد با ايمان را گمراه و از دينشان منحرف سازند، گوش فرا ندهند.
درباره سبب نزول اين آيه ، روايت شده است كه برخى از يهودى ها قصد داشتند بار ديگر، آتش فتنه را در ميان قبايل اوس و خزرج شعله ور سازند و آنها را پس از آن كه خداوند به سبب اسلام ، گرد آورده بود، پراكنده نمايند. از اين رو، دشمنى و كشتارى را كه در دوران جاهليت در ميان اين دو طايفه جريان داشت به آنان يادآورى كردند، به ويژه كشتارى را كه در جنگ ((بغاث )) اتفاق افتاد؛ روزى كه ، اوس با خزرج جنگيد و پيروزى از آن اوس بود. در اثر اين فتنه انگيزى ، غيرت جاهلى در ميان سران اين دو قبيله برانگيخته شد، به گونه اى كه اگر دخالت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نبود، جنگ در ميان آنها به وقوع مى پيوست .
آيه ، با واقعه فوق انطباق دارد، چنان كه بر تلاش هاى مبلغان مسيحى در عصر كنونى و نيز بر تمامى تلاش هايى منطبق مى شود كه برخى از اهل كتاب و ديگران قصد دارند با اين تلاش ها، وحدت كلمه مسلمانان را از بين ببرند و آنها را از دينشان باز دارند و احساس وطن دوستى و آزادى خواهى را در آنان نابود كنند تا طعمه اى گوارا با عرب ها و مسلمانان دارد. البته مسئوليت اين رفتار، تنها به عهده غرب نيست ، بلكه مزدوران پستى كه از او اطاعت و با او همكارى مى كنند و پس از ايمان ، به دين و وطن خود كافر شدند نيز با وى شريك هستند. بر اين اساس ، آيه (مورد بحث ) اين مزدوران را نيز شامل مى شود، چنان كه بر مبلغان فتنه و فساد و رهبران كفر و ضلالت ، خواه از اهل كتاب باشند و يا از غير آنان ، خواه غربى باشند و يا شرقى ، تطبيق مى گردد.
همچنين اين سخن خداوند متعال : ان تطيعوا فريقا من اهل الكتاب يردوكم بعد ايمانكم بر تقليد كوركورانه زنان ما از غرب در بى حجابى و نمايش زينت هاى خود به ديگران و خوار شمردن دين و اخلاق از سوى جوانانمان ، و نيز بر هر عادت زيان آور و حرامى كه ما آن را از ديگران اقتباس كرده باشيم ، تطبيق مى شود. آيه در نهى از اطاعت كافران در كفر و ارتداد از اسلام ظهور دارد، لكن سبب نهى ، عام است و هر تقليد و دنباله روى را كه موجب خشم خدا و پيامبرش گردد، شامل مى شود.
و كيف تكفرون و اءنتم تتلى عليكم آيات الله و فيكم رسوله . براى مسلمان شايسته نيست كه تحت تاثير قرار گيرد و به گمراه كردن گمراهان توجه و از اخلاق و عادات كافران پيروى كند، در حالى كه قرآن مى خواند و به پيامبر بزرگ گوش فرا مى دهد؛ پيامبرى كه حق را بيان مى كند و هر شبهه اى را برطرف مى سازد. نظام الدين حسن بن محمد نيشابورى در تفسير غرائب القرآن گفته است : ((قرآن در طول روزگار باقى خواهد ماند، اما پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر چند به رحمت خدا رفته ، نورش باقى است ، زيرا عترت و وارثان او جانشين او مى باشند و از اين رو، آن حضرت فرمود: من در ميان شما دو چيز را امانت مى گذارم و مادام كه به آنها تمسك كنيد، هر گز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا و ديگر عترت من .))
و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم . اعتصام به الله به معناى تمسك جستن به دين خداست و دين ، نزديك خدا همان اسلام و اسلام ذاتا راه راست است . مراد اين است كه هر كس حقيقتا به خدا تمسك جويد، منحرف نمى شود و هرگز از اسلام رو بر نمى گرداند؛ هر چند تلاش ها و وسوسه هايى براى گمراه كردن وى وجود داشته باشد.
ممكن است بپرسيد: در آيه 56 سوره هود آمده است : ان ربى على صراط مستقيم و صراط مستقيم به اسلام تفسير شده است . بنابراين ، بايد خداوند بر دين اسلام باشد؟
پاسخ : هرگاه صراط مستقيم به بنده نسبت داده شود به معناى اسلام است و هرگاه به خدا نسبت داده شود به معناى عدل و حكمت است ؛ يعنى خدا امور را با عدل و حكمت خود تدبير مى كند و تدبير او از اين روش تجاوز نمى كند.
يا اءيها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و اءنتم مسلمون . هر كس از محرمات خوددارى كند و واجبات را به جا آورد، آن گونه كه شايسته مى باشد از خدا پرهيز نموده است . بنابراين ، معناى آيه مرادف است با اين سخن خداوند متعال : فاتقوا الله ما استطعتم ؛(79) تا توانيد از خدا بترسيد. زيرا كسى كه توانايى ندارد، تكليف ندارد و كسى كه تكليف ندارد، از تقوا بيگانه است . اين سخن خداى متعال : فلا تموتن الا و اءنتم مسلمون . نهى از ترك اسلام و امر به پايدارى و مسلمان ماندن تا دم مرگ است .
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. معناى حبل روشن است ؛ همچنين به معناى وسيله اى به كار مى رود كه با آن مى توان به هدف رسيد. مراد از حبل در اين جا اسلام است . لذا معناى آيه به طور كلى اين است كه مسلمانان مادام كه پيرو دين واحد، پيامبر واحد و كتاب واحد هستند، بايد اين رابطه دينى را، كه به مراتب نيرومندتر از رابطه نسبى است ، حفظ كنند و نيز بايد شيفته آن باشند و بر اساس آن عمل كنند و در قالب دسته ها و گروه ها پراكنده نشوند.
ممكن است اين سوال پيش آيد: آيا در دعوت به اين تشكل دينى ، نوعى تعصب دينى وجود ندارد؟
پاسخ : خير، زيرا تقويت رابطه ميان پيروان يك دين ، همانند تقويت رابطه ميان افراد يك حزب و يا يك خانواده است و اين گونه تقويت رابطه ، مستلزم تعصب ضد ديگران نخواهد بود، بلكه در مورد اسلام ، قضيه كاملا بر عكس است ، چرا كه اسلام (مردم را) به مهربانى و الفت در ميان تمامى افراد خانواده بشرى ، بدون توجه به دين ، انديشه و نژاد آنها دعوت مى كند. بنابراين ، اخوت اسلامى به سان تقويت و پشتيبانى از اخوت بشرى است .
خوب است به اين نكته اشاره كنيم : مقصود از جماعت و گروهى كه همكارى با آنها واجب و شورش عليه آنها حرام است ، كسانى هستند كه براى رضاى خدا و صلاح مردم گرد هم آمده باشند، وگرنه ، صرف تجمع و گردهمايى بدون آن كه نفعى بر آن مترتب باشد، هدف نيست و تنها سودى كه مى تواند داشته باشد اين است كه موجب از بين رفتن كشمكش ها و درگيريها مى شود. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((جدايى خواهان اهل باطلند؛ هر چند تعداد آنها زياد باشد و وحدت خواهان ،، اهل حقند؛ هر چند تعدادشان كم باشد)). با اين بيان به تفسير اين حديث معروف پى مى بريم كه ، ((دست خدا با جماعت است )). معناى حديث ، آن است كه خدا تنها با كسانى است كه بر محور حق گرد هم آمده باشند و با يكديگر همكارى كنند، اما اگر بر باطل گردهم آيند، جز شيطان هيچ كس با آنها نخواهد بود.