تفسير كاشف (جلد دوم)
سوره هاى آل عمران و نساء

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۳ -


و ما ذا عليهم لو آمنوا بالله واليوم الاخر و اءنفقوا مما رزقهم الله . خداوند ميان ايمان به خود و روز قيامت و ميان بخشش (اموال ) رابطه برقرار كرده ؛ زيرا ايمان را از بخيل ممسك ، نفى نموده است . معناى اين سخن ، آن است كه بخشش دليل ايمان و امساك (بخشش نكردن ) نشانه كفر مى باشد. سبب اين امر، آن است كه انسان با ايمانى كه حقيقتا به خدا توكل دارد، از اموال خود مى بخشد؛ چرا كه اطمينان دارد خدا عوضش را خواهد داد و آن كه يقين به پاداش داشته باشد، بخشش فراوان دارد؛ چنان كه اميرالمومنين على (عليه السلام ) گفته است . اما انسان سست ايمان ، گوش به فرمان شيطان خود مى باشد كه به او دستور مى دهد انفاق نكند؛ زيرا در اين صورت ، فقير خواهد شد. در هر حال ، مراد از ايمان در اين جا، اطاعت و عمل است ، نه عقيده تنها و نيز مراد از كفر، عمل نكردن و فرمان نبردن است ، نه انكار الوهيت .
از سخنان على (عليه السلام ) درباره بخيل است : ((تعجب مى كنم از بخيل كه به سوى فقرى مى شتابد كه از آن فرار كرده است و ثروتى كه به دنبالش بود از دستش مى رود. در دنيا همانند تهى دستان زندگى مى كند و در آخرت به سان ثروتمندان محاسبه مى شود)). معناى سخن آن حضرت : ((الغنى يستعجل الفقر)) آن است كه وضعيت اين ثروتمند به مراتب بدتر از فقير است ؛ زيرا اين شخص هميشه از نابودى ثروت خود مى ترسد. اما فقير همواره اميدوار است كه فقرش از بين برود.

خدا ذره اى هم ستم نمى كند

إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا (40)فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِيدًا (41)يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأَرْضُ وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثًا (42)
خدا ذره اى هم ستم نمى كند. اگر نيكى اى باشد آن را زياد مى كند و از جانب خود، مزدى بزرگ مى دهد. (40) چگونه خواهد بود آن روز كه از هر امتى گواهى بياوريم و تو را بر اين امت به گواهى فرا خوانيم ؟ (41) در آن روز كافران و آنان كه بر رسول ، عصيان ورزيده اند آرزو كنند كه با خاك زمين يكسان مى بودند و هيچ سخنى را از خدا پنهان نتوانند كرد. (42)

واژگان :

مثقال : مقدارى است كه براى آن سنگينى - هر چند اندك - باشد.
ذرة : اجسام كوچك و در اين جا سمبل كمى است ؛ در آيه اى ديگر از دانه خردل به عنوان سمبل قلت و كمى ياد شده است .

اعراب :

مفعول ((لا يظلم )) محذوف و تقدير آن ((لا يظلم احدا)) است . ((مثقال ذرة )) صفت براى مفعول مطلق محذوف و در تقدير ((ظلما مثقال ذرة )) مى باشد و ((تك )) ناقصه و ضمير مستتر در آن ، به ((مثقال ذرة )) بر مى گردد و ((حسنة )) خبر آن است . اصل ((تك ))، ((تكون )) به ضم نون بوده است كه ضمه به سبب جزم و ((واو)) به التقاى ساكنين (واو، نون ) حذف شده است . آن گاه ((نون )) به جهت تخفيف ، حذف و ((تك )) شده است . اين واژه در قرآن ، هم با حذف نون وارد شده ؛ همانند اين آيه و هم با ثبوت نون آمده است ؛ نظير آيه ان يكن غنيا او فقيرا. ((كيف )) براى انكار و موضع آن رفع است ؛ زيرا خبر مبتداى محذوف و تقدير آن ((فكيف حال هولاء)) است . ((من كل امة )) متعلق به محذوف و حال براى ((شهيد)) است . ((شهيدا)) حال براى ضمير ((بك )) مى باشد. ((لو)) مصدريه و به معناى ((ان )) است و مصدر مؤ ول از آن و فعل ((تسوى ))، مفعول ((يود)) مى باشد (كه تقدير ((يود تسويه الارض )) است .) ((لا يكتمون )) عطف بر ((يود)) است . لفظ ((الله )) منصوب به نزع خافض و در تقدير لا يكتمون عن الله حديثا است .

تفسير :

ان الله لا يظلم مثقال ذرة . پس از آن كه خداى سبحان به پرستش خود و نيكى به پدر و مادر و به كسان ديگرى كه آنها را نام برد، دستور داد و نيز پس از آن كه بخل انفاق از روى خودنمايى و پنهان كردن نعمت هاى الهى را نكوهيد و همچنين متكبران و ياران شيطان را به عذاب تهديد كرد، پس از همه اينها خداى سبحان با تاكيد بيان فرموده است كه پاداش عمل هيچ كس را هر چند به مقدار ذره اى باشد كم نخواهد كرد، بلكه از باب تفضل به مومنان ، پاداش آنها را دو چندان مى كند: ((اگر نيكى اى باشد آن را چند برابر مى كند و از جانب خود مزدى بزرگ مى دهد)). واژه ((من لدنه )) در اين آيه اشاره بدان دارد كه خدا نيكوكار را در برابر نيكى هايش پاداش مى دهد. آن گاه آن را چندين برابر افزايش مى دهد.
آيا خدا كسى را كه از او اطاعت مى كند از باب وجود و استحقاق ، پاداش مى دهد، به گونه اى كه اگر پاداش ندهد، به وى ستم كرده است - كه خدا از چنين چيزى منزه است - و يا از باب تفضل و احسان است ؟ فلاسفه در اين باره نظريه هاى مختلفى دارند.
بهترين نظريه آن است كه خدا در برابر عمل واجب از باب تفضل پاداش مى دهد؛ زيرا واجب ، پاداش و سپاس ندارد؛ اما در برابر عمل مستحب از باب استحقاق است . در هر صورت ، كار، آسان است ؛ چرا كه بى ترديد پاداش وجود دارد. نزاع در اين است كه آيا سبب پاداش ، تفضل است و يا استحقاق ؟ اين نزاع بى نتيجه است ؛ زيرا سبب پاداش از دايره قدرت و توان ما خارج است .
فكيف اذا جئنا من كل اءمة بهشيد و جئنا بك على هولاء شهيدا. خداوند در روز قيامت مردم را براى حساب و مجازات گرد مى آورد. پيش از هر چيز، پيامبر هر قومى بر آنان گواهى مى دهد كه رسالت پروردگار خويش را بديشان ابلاغ كرده است : حلال و حرام را به طور مستقيم ، يا به واسطه اصحابش ، يا تابعان و يا علما و فقها به آنان آموخته است . بنابراين ، مراد از شاهد اول ، هر پيامبرى است كه پيش از حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده و مراد از شاهد دوم ، خود حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . و ((هولاء)) به امت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) اشاره دارد. (در اين جا) نظريه كسى كه گفته است ((هولاء)) به تمام پيامبران سابق اشاره دارد و حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) عليه آنان و آنها عليه امت هاى خود گواهى مى دهند، دور از حقيقت است ؛ چرا كه شهادت عليه كسى جايز و مسموع است كه احتمال سستى در انجام دادن تكليف در وى وجود داشته باشد و اين در حق انبيا محال است . بنابراين ، شهادت عليه آنان نيز محال است . در تفسير آيه 143 سوره بقره بيان كرديم كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر علماى امت خود گواهى مى دهد كه اسلام و احكام اسلامى را به آنان رسانده است و علماى امت نيز گواه مى دهند كه آنان رسالت اسلام را به امت رسانده اند.
شيخ محمد عبده در تفسير آيه مزبور، سخنى دارد كه خلاصه آن چنين است : خدا در روز قيامت ميان عقيده ، رفتار و اخلاق هر امتى و عقيده پيامبرشان مقايسه مى كند. اگر با يكديگر مطابق بود، آن امت از امت هاى رستگار، وگرنه از هلاك شوندگان خواهد بود.
اين تفسير، الهام گرفته از انقلاب شيخ بر ضد بدعت ها و تقليدهاى نفرت انگيز مى باشد و اين سخن ، دور از واقع نيست ؛ زيرا حتى اگر سنجش ميان عقيده و رفتار امت با پيامبرشان در پيشگاه خداوند نيز صورت نگيرد، نتيجه اين مقايسه يقينا تحقق پيدا خواهد كرد.
يومئذ يود الذين كفروا و عصوا الرسول لو تسوى بهم الاءرض . مراد آن است كه كافران در روز قيامت هنگامى كه پرده از جلو چشمانشان برداشته شود، آرزو مى كنند كه كاش آفريده نمى شدند و با زمين يكسان مى بودند؛ يعنى خاك بودند. چنان كه در آيه 40 سوره نباء نيز آمده است : يوم ينظر المرء ما قدمت يداه و يقول الكافر ياليتنى كنت ترابا؛ روزى كه آدمى هر چه را كه پيشاپيش ‍ فرستاده است ، مى نگرد و كافر مى گويد: اى كاش من خاك بودم !)).
و لا يكتمون الله حديثا. اين جمله ، مستاءنفه و معنايش اين است كه آنها نمى توانند گناهانى را كه مرتكب شده و از چشمان مردم در دنيا پنهان داشته اند، از خدا نيز پنهان دارند؛ زيرا خدا به آنها و اعمالشان تسلط كامل دارد. همچنين فرشتگان ، گوش ها، چشم ها، زبان ها، پوست ها، دست ها و پاهاى خود آنان به كارهايشان گواهى مى دهند؛ چنان كه در آيه 20 سوره فصلت آمده است : حتى اذا ما جاءوها شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون ؛ چون به كنار آتش آيند گوش و چشم ها و پوست هايشان به اعمالى كه مرتكب شده اند بر ضدشان شهادت دهند)).
نيز آيه 25 سوره نور: يوم تشهد عليهم اءلسنتهم و اءيديهم و اءرجلهم بما كانوا يعملون ؛ روزى كه زبان هايشان و دست هايشان و پاهايشان به زيانشان بر كارهايى كه مى كرده اند، شهادت دهند)).
خدايا! به كسى كه طاقت عدالت تو را ندارد، رحم كن و به فرياد كسى برس كه جز بخشايش تو، راهى براى نجات ندارد.
ممكن است بپرسيد: چگونه مى توان ميان اين سخن خداى تعالى : و لا يكتمون الله حديثا؛ هيچ سخنى را از خدا نتوانند پنهان كرد. و سخن ديگر خداوند: و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول الذين اءشركوا اءين شركاؤ كم الذين كنتم تزعمون ثم لم تكن فتنتهم الا اءن قالوا و الله ربنا ما كنا مشركين ؛(216) روزى كه همه را گرد آوريم ، سپس به آنها شرك آورده اند بگوييم : آن كسان كه مى پنداشتيد كه شريكان خدايند اكنون كجايند؟ عذرى كه مى آورند جز اين نيست كه مى گويند: الله پروردگار ماست ، ما مشرك نبوده ايم ؛ جمع كرد؟
پاسخ : ممكن است مرادشان اين باشد كه آنان در اعتقاد خود، مشرك نبودند تا اين كه هم اكنون شرك و خطايشان برايشان ثابت شد. در آينده و در هنگام تفسير سوره انعام درباره آيات مزبور سخن خواهيم گفت . ان شاء الله تعالى .

آن گاه كه مست هستيد، گرد نماز نگرديد

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مِّنكُم مِّن الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا (43)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آن گاه كه مست هستيد، گرد نماز نگرديد تا بدانيد كه چه مى گوييد. و نيز در حال جنابت ، تا غسل كنيد، مگر آن كه راهگذر باشيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از مكان قضاى حاجت باز گشته ايد يا با زنان جماع كرده ايد و آب نيافتيد با خاك پاك تيمم كنيد و روى و دست هايتان را با آن خاك مسح كنيد. هر آينه خدا عفو كننده و آمرزنده است . (43)

واژگان :

جنب : به ضم جيم و نون ، كسى است كه به جنابت مبتلا شده باشد. اين واژه براى مذكر و مونث ، و مفرد و جمع ، به يك صورت به كار مى رود.
غائط: به معناى مكانى پايين از زمين (گودال ) است و جمع آن ((غيطان )) مى باشد. روستاييان و بيابان گردان از آن جا براى قضاى حاجت استفاده مى كنند. مراد از ملامست زنان ، نزديكى با آنهاست .
تيمم : در لغت به معناى قصد و در شريعت به معناى طهارت با خاك است .
صعيد: روى زمين .
طيب : پاك .

اعراب :

((و انتم سكارى ))، مبتدا و خبر و جمله ، حال براى ((واو)) در ((لا تقربوا)) است . ((و لا جنبا)) عطف بر حال و گويى خداوند فرموده است : لا تقربوا الصلاة سكارى و لا جنبا. ((عابرى سبيل )) بنابر حاليت منصوب است ؛ چرا كه مستثنى منه كه ((احوال )) بوده در كلام ذكر نشده است . معناى جمله چنين مى شود: لا تقربوا الصلاة اءو موضع الصلاة و اءنتم جنب فى جميع الاحوال الا فى حال عبوركم . اين نوع استثنا، استثناى مفرغ ناميده مى شود. كلمه ((الا)) در اين جا مهمل است و عمل نمى كند و ما بعد آن ، بنابر اقتضاى ما قبلش اعراب داده مى شود. مولف مجمع البيان گفته است : ((عابرى سبيل )) بنابراين كه مستثناست ، منصوب مى باشد. اين نظريه به طور آشكار، اشتباه است ؛ زيرا چنان كه پيش تر گفتيم ، ((الا)) در اين جا مهمل است . كسانى كه در تيمم قائل به وجوب مسح تمام صورت و دو دست هستند، گفته اند: ((باء)) در ((بوجوهكم )) زائد است ؛ اما كسانى كه قائل به وجوب مسح قسمتى از صورت و قسمتى از دو دست هستند، گفته اند: ((باء)) براى تبعيض ‍ است .

تفسير :

يا اءيها الذيبن آمنوا لا تقربوا الصلاة و اءنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون و لا جنبا الا عابرى سبيل حتى تغتسلوا. در اين جا چند نكته مطرح است :
1. اين خطاب پيش از تحريم شراب ، متوجه مسلمانان بوده است . تحريم شراب در آيات 90 و 91 سوره مائده و آيه 32 سوره اعراف با نظر به آيه 219 سوره بقره بيان شده است . ما اين موضوع را در جلد اول تفسير كاشف (عربى ) (ص 328) و پس از آن در تفسير آيه 219 سوره بقره در جزء چهارم از كتاب فقه الامام جعفر الصادق ((باب الاطعمة و الاشربة ))، به تفصيل يادآور شده ايم .
بايد اشاره كرد كه نهى از نماز در حال مستى ، نشان دهنده حليت آن در غير نماز نيست . به عنوان مثال ، وقتى بگويى : در حال راه رفتن به زن ها نگاه مكن . از اين سخن ، جواز نگاه كردن به زنان در سالن ها استفاده نمى شود. به بيانى روشن تر، آيه بر حرمت نماز در حال مستى دلالت مى كند؛ اما درباره حكم مستى در غير اين حالت ، سكوت اختيار كرده است .
2. اختلاف كرده اند كه آيا مراد از ((صلاة ))، خود نماز است و يا مسجدى كه نماز در آن گزارده مى شود؛ از باب اطلاق حال بر محل و جا گيرنده بر جاى . از اين گونه است اطلاق قهوه بر مكانى كه در آن نوشيده مى شود (قهوه خانه .) اكثر مفسران ، معناى اول را انتخاب كرده اند و اين معنا از معناى ديگر، يعنى اراده مسجد، آشكارتر است .
3. همچنين مفسران اختلاف كرده اند كه آيا مراد از مستى ، مستى شراب است و يا مستى خواب و چرت زدن ؟ (به نظر نگارنده ) واژه سكر، ظهور در شراب دارد، نه در چرت زدن . وى براى آنها، غذا و شراب تهيه كرد - البته اين قضيه زمانى اتفاق افتاد كه هنوز خدا حكم شراب را بيان نكرده بود - و آنها را خوردند و نوشيدند. هنگامى كه مست شدند، وقت نماز فرا رسيد. آنان يكى از افراد خود را امام جماعت خود قرار دادند. وى در نمازش دچار اشتباه شد و آيه اى از قرآن را تحريف كرد.
شيخ محمد جواد بلاغى (217) در تفسير خود، آلاء الرحمن به تحقيق پرداخته و دروغ بودن اين روايات را با ارقام ثابت كرده است . گزيده پژوهش دقيق او چنين است : ترمذى روايت كرده كه دعوت كننده ، عبدالرحمان بن عوف بوده است و على (عليه السلام ) امام جماعت بود. ابو داوود روايت كرده كه دعوت كننده ، مردى از انصار، و عبدالرحمان بن عوف از جمله دعوت شدگان بوده است . ابن جرير طبرى در تفسير خود و سيوطى در الدر المنثور گفته اند: امام جماعت عبدالرحمان بن عوف بوده است . همچنين در الدر المنثور آمده است : آيه درباره ابوبكر، عمر، على ، عبدالرحمان و سعد نازل شده و دعوت كننده ، على (عليه السلام ) بوده است . در مسند احمد و نسائى آمده است كه عمر گفت : خدايا! حكم شراب را براى ما بيان كن لذا آيه يا اءيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة و اءنتم سكارى نازل شد.
همان گونه كه روايات درباره دعوت كننده و نيز امام و ماموم اختلاف دارند، درباره آيه اى كه مورد تحريف قرار گرفته نيز با يكديگر متضاد و مختلفند؛ مثلا يك روايت مى گويد: امام جماعت گفت : ((اءعبد ما تعبدون )). روايت ديگر مى گويد: امام جماعت چنين قرائت كرد: ((ليس لى دين )). همچنين درباره زمان و سبب نزول اختلاف دارند. گذشته از مطالب فوق ، مولف آلاء الرحمن ثابت كرده كه راوى اول كه گفت : امام جماعت على بود، ثابت كرده است كه اين على از خوارج و از دشمن ترنى دشمنان حضرت على (عليه السلام ) بوده است .
در هر حال ، اگر درست باشد كه گروهى از صحابه شراب نوشيده اند و امامشان در نماز خود دچار اشتباه شد، آنها كسانى هستند كه به خدا شرك آوردند، بت پرستيدند، شراب نوشيدند و در دوران جاهليتى كه در آن پديد آمده و پرورش يافته بودند حرام خوردند، و على بن ابى طالب (عليه السلام ) نمى تواند جزء آنان نمى باشد؛ زيرا او در دامن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرورش ‍ يافت و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از همان دورانى كه حضرت على (عليه السلام ) كودك بود، تربيت و تهذيب او را به عهده گرفت و آن گونه كه مى خواست ، وى را تربيت كرد.
ممكن است كسى بگويد: اين سخن شما، الهام گرفته از تعصب عقيدتى است ، نه از واقعيت .
در پاسخ بايد بگويم : حكمى كه بر پيدايش شخص و پرورش او متكى مى باشد، از حقيقت و واقعيت الهام مى گيرد، نه از عاطفه و عقيده .
و لا جنبا الا عابرى سبيل حتى تغتسلوا. برخى گفته اند: مراد از ((عابرى سبيل ))، مسافرانند و معناى آيه چنين مى شود: ((در حالى كه مست و جنب هستيد دور نماز مگرديد، مگر در حال سفر)). اين نظريه مردود است ؛ زيرا اولا، آيه حكم مسافران را بيان كرده و گفته است : و ان كنتم مرضى اءو على سفر؛ اگر شما بيمار و يا مسافر بوديد...، و اگر ما ((عابرى سبيل )) را به مسافران تفسير كنيم ، تكرار در كلام واحد، بدون سبب ، لازم مى آيد. ثانيا، برخى از روايات ، ((عابرى سبيل )) را به عبور از مسجد تفسير كرده اند و اين كه ورود شخص جنب در مسجد حرام است ، مگر اين كه در حال عبور باشد. البته به استثناى مسجدالحرام و مسجد الرسول كه ورد به اين دو مسجد، براى شخص جنب به هيچ روى جايز نيست ؛ حتى اگر عابر باشد.
مذاهب چهارگانه گفته اند: هرگاه آب تمام بدن را فراگيرد، غسل جنابت تحقق مى يابد؛ خواه شستن از قسمت بالاى بدن آغاز شود، خواه از قسمت پايين .
اماميه ، غسل جنابت را به دو نوع تقسيم كرده است : ترتيبى و ارتماسى . غسل ترتيبى آن است كه غسل كننده آب را روى بدنش بريزد و در اين حالت ، از سر آغاز كند. آن گاه طرف راست و سپس طرف چپ را بشويد و اگر اين ترتيب را عوض كند، غسل او باطل خواهد بود. غسل ارتماسى آن است كه شخص ، تمام بدن خود را يك مرتبه زير آب فرو برد؛ نظير غسل كردن در دريا و نهر و امثال آنها.

بيمار، مسافر و تيمم

و ان كنتم مرضى اءو على سفر اءو جاء اءحد منكم من الغائط اءو لامستم الناس ء فلم تجدوا ماءا فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و اءيديكم . نظريات مفسران درباره اين آيه مختلف است تا آن جا كه شيخ محمد عبده گفته است : ((در تفسير اين آيه 25 تفسير را مطالعه كردم ؛ مطلب قانع كننده اى در آنها نديديم و نظريه اى را كه خالى از اشكال باشد نيافتم )). آلوسى در روح البيان گفته است : ((اين آيه از معضلات است )). من به حدود بيست تفسير از اهل تسنن و تشيع مراجعه كردم و بسيارى از مولفان اين تفاسير، تفسيرهاى متعددى درباره آيه نقل كرده اند و ما نيز مطلب را همان گونه يافتيم كه شيخ محمد عبده يافته بود؛ لكن هيچ مشكلى را - آن گونه كه آلوسى گفته است - در آيه نديديم . پس از آن كه از درك معناى آيه مطمئن شديم و به مراد آن اعتماد پيدا كرديم ، به ترتيب ذيل ، به شرح آن مى پردازيم :
خداوند سبحان در اين آيه ، از چهار صنف ياد كرده است : بيماران ، مسافران ، كسانى كه از قضاى حاجت باز گشته اند و كسانى كه با زنان همبستر شده اند. بر آنان واجب كرده است كه در صورت نبودن آب ، تيمم كنند؛ زيرا امر به تيمم در جواب فعل شرطى است كه اصناف چهارگانه را در بر دارد.
تمامى مذاهب اسلامى وحدت نظر دارند كه اعتماد به ظاهر قرآن ، به ويژه در استنباط احكام شرعى ، جايز نيست مگر پس از آن كه به سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رجوع شود؛ چرا كه سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) يكى از منابع شرعى و نيز بيان و تفسير قرآن است ؛ چنان كه آيه 7 سوره حشر آشكارا اين موضوع را بيان مى كند: و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكنم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب ؛ آنچه را پيامبر براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده خود دارى كنيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازات او سخت است . پس از رجوع به سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اگر در آن چيزى يافت نشد كه لفظ آيه را از ظاهرش منصرف كند، در آن صورت عمل به ظاهر واجب است . در غير اين صورت بايد به چيزى عمل كنيم كه آنرا هم از قرآن و هم از سنت استفاده مى كنيم ؛ چرا كه هر دو از يك منبع ، كه همان وحى است ، صادر شده اند.
اكنون درباره هر يك از اصناف چهارگانه كه آيه ، آنها را يادآور شده است ، سخن مى گوييم و از اين ميان ، پاسخ سوال ذيل نيز روشن خواهد شد:
آيا در سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چيزى وجود دارد كه در مورد هر يك از اصناف چهارگانه ، با ظاهر آيه تضاد داشته باشد؟
1. بيمار: ظاهر آيه آن است كه بيمار وقتى آب پيدا نكند بايد تيمم كند. فقها بر عمل به اين ظاهر، اجماع دارند؛ زيرا وقتى كه انسان سالم آب پيدا نكند، تيمم جايز است ، پس اگر آدم بيمار آب پيدا نكند، به طريق اولى تيمم براى او جاى زاست . حال اگر بيمار آب پيدا كند؛ لكن بترسد كه استفاده از آب برايش ضرر داشته باشد، آيا تيمم كند و يا على رغم احتمال ضرر، آب را استعمال كند؟ فقها در اين صورت نيز وحدت نظر دارند كه بايد تيمم كند و براى اثبات ادعاى خود به حديث ((لاضرر و لاضرار)) استدلال كرده اند. نيز به اين روايت استناد كرده اند كه يكى از اصحاب ، مبتلاى به جنابت شد و زخمى عميق نيز در بدن داشت . در اين باره از برخى اصحاب سوال كرد و او دستور داد كه غسل كند و چون غسل كرد، از دنيا رفت . هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين خبر را شنيد، گفت : او را كشتند؛ خدا آنها را بكشد. بنابراين ، جمله ((ولم تجدوا ماء)) قيد تمام اصناف مزبور است و استثنا ندارد.
معناى فوق ، همان معنايى است كه آيه اصالتا بدان دلالت دارد، نه به تبعيت . اما معنايى كه به تبعيت و به جهت وجود ان شرطيه بدان دلالت دارد و فقها از آن ، به ((مفهوم شرط)) تعبير مى كنند، آن است كه بر هر يك از اصناف چهارگانه واجب است كه در صورت وجود آب ، تيمم نكند، بلكه از آب استفاده كند؛ حتى اگر آب براى او ضرر داشته باشد. لكن پيش تر گفته شد كه شخص ‍ بيمار، بنابر اجماع فقها، در صورتى كه استعمال آب برايش ضرر داشته باشد، بايد تيمم كند. بنابراين ، بايد بيمار را از شمول معناى بالتبع خارج كرد و اصناف سه گانه ديگر را، كه به موجب همين مفهوم در صورت پيدا كردن آب بايد از آن استفاده كند، باقى گذارد.
گزيده سخن اين كه اصناف چهارگانه با نبودن آب بايد تيمم كنند و در اين اختلافى نيست ؛ اما در صورت وجود آب ، كسى از آن استفاده مى كند كه برايش ضرر نداشته باشد. لذا اگر كسى بيمار است و مى ترسد كه استفاده از آب برايش ضرر داشته باشد، بايد تيمم كند.
2. مسافر: آيه دلالت دارد كه اگر مسافر آب پيدا نكند بايد تيمم كند؛ خواه سفرش طولانى باشد، خواه كوتاه . اين نكته مورد اتفاق است ، لكن فقها درباره شخص سالم و غير مسافر اختلاف كرده اند كه اگر آب پيدا نكرد، آيا بايد تيمم كند و نماز بخواند و يا اين كه از اساس ، نماز از وى ساقط مى شود؟
ابو حنيفه گفته است : نماز از وى ساقط مى شود؛ زيرا ظاهر آيه مى گويد تيمم در سفر جايز است ، نه در حضر.
بقيه مذاهب اتفاق نظر دارند كه اگر كسى آب نداشت ، واجب است تيمم كند و نماز بخواند؛ خواه مسافر باشد، يا نباشد؛ زيرا جواز تيمم در سفر، مانع از جواز آن در حضر نمى شود.
از پيامبر بزرگ (صلى الله عليه و آله و سلم ) به طور متواتر روايت شده است : ((خاك پاكيزه ، پاك كننده براى مسلمان است ؛ حتى اگر مدت ده سال آب پيدا نكند)). ابوبكر، معروف به ابن عربى در كتاب احكام القرآن گفته است : ((ابو حنيفه در موارد بسيارى به سبب عمل به قياس ، ظواهر و نصوص را رها كرده است .))(218)
ممكن است بپرسيد: اگر حكم مسافر و حاضر، يكسان است ؛ بدين ترتيب كه اگر آب باشد بر آنها استعمال آب ، و اگر نباشد تيمم واجب است ؛ چرا قرآن تنها حكم سفر را بيان كرده است ؟
از اين سوال جواب داده اند كه خداوند از آن رو سفر را بيان كرده كه غالبا در آن ، آب وجود ندارد؛ اما در حضر به ندرت اتفاق مى افتد كه آب نباشد. اين پاسخ متكى به ظن و استحسان است ؛ زيرا به آيه اى يا روايتى متواتر، يا به حكم قطعى عقل استناد ندارد. از اين رو ما در مورد آن سكوت اختيار مى كنيم .
3. اءو جاء اءحدكم من الغائط. ((غائط)) كنايه از چيزى است كه از مخرج بول و غايط خارج مى شود يعنى ادرار، غايط و باد معده . بنابراين ، اگر مقدارى از اين سه چيز از كسى خارج شود، و بخواهد نماز بخواند بر حسب اجماع و سنت ، بر وى لازم است در صورتى كه آب باشد وضو بگيرد و اگر نباشد تيمم كند.
4. ((اءو لامستم النساء)). اين جمله كنايه از نزديكى با زنان است . شيوه قرآن ، اين است كه نزديكى با زنان را به كنايه بيان مى كند و نه آشكار. بر اين اساس ، در آيه 187 سوره بقره مى گويد: ((فالان باشروهن )) و در آيه 222 از همان سوره : ((و لا تقربوهن )) و در آيه 237 از همان سوره : من قبل ان تمسوهن . شافعى گفته است : مراد از ((مس )) در آيه ، چسباندن بدن به بدن است . در هر حال ، كسى كه جنب باشد و آب در اختيار داشته باشد و بخواهد نماز بخواند، بايد غسل كند و اگر آب نباشد، بايد بدل از غسل ، تيمم كند. فقها آنچه را موجب وضو مى شود، ((حدث اصغر)) و آنچه موجب غسل مى شود، ((حدث اكبر)) مى نامند.