تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۵ -


اءفاءمنوا مكر الله فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون . مقصود از مكر خدا در اين جا عذاب است كه بدون هشدار قبلى و ناگهانى به سراغ آنها مى آيد. در تفسير آيه 54 از آل عمران ، ج 2، درباره مكر خدا سخن گفته شد. خداوند خود را به عنوان ((مكر كننده )) وصف مى كند؛ زيرا او مكر مكر كنندگان را باطل مى كند و همچنين خود را با عنوان ((شكر كننده ))؛ زيرا او به شكر كنندگان پاداش مى دهد و نيز خود را ((تواب ))؛ چون توبه توبه كنندگان را مى پذيرد. اما اين كه آنان با واژه ((زيانكاران )) وصف شده اند، بدان سبب است كه آنها بر اثر دشمنى با خدا خود را گرفتار زيان ساختند.
اءو لم يهد للذين يرثون الاءرض من بعد اءهلها اءن لو نشاء اءصبناهم بذنوبهم يعنى همين مشركانى كه اكنون وارث زمين شده اند، بازمانده كسانى هستند كه ما آنها را به سبب گناهانشان هلاك كرديم ، در حالى كه آنها از اين مشركان به مراتب نيرومندتر بودند. آيا براى اين مشركان آشكار نشده است كه ما همان توانى را كه به پيشينيان آنها داشتيم ، به آنها نيز داريم ؛ يعنى اگر بخواهيم آنان را عذاب مى كنيم ، چنان كه پيشينيان آنها را عذاب كرديم ؟ زيرا سنت خدا در مورد تمام آفريده هايش يكسان است . هدف از اين مبالغه در اندرز و هشدار آن است كه انسان مراقب نفس خود باشد و از آن غفلت نكند و از ديگران عبرت گيرد و مظاهر تو خالى ، او را فريب ندهد. لكن ((اين آيات و هشدارها قومى را كه ايمان نمى آورند سود نمى كند)).(162)
و نطبع على قلوبهم فهم لا يسمعون . در اين باره ، در آيه 7 از سوره بقره ، ج 1 سخن گفته شد.

داستان قريه ها

تِلْك الْقُرَى نَقُص عَلَيْك مِنْ أَنبَائهَا وَ لَقَدْ جَاءَتهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كذّبُوا مِن قَبْلُ كَذَلِك يَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلُوبِ الْكفِرِينَ(101)
وَ مَا وَجَدْنَا لأَكثرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ إِن وَجَدْنَا أَكثرَهُمْ لَفَسِقِينَ(102)
اينها قريه هايى است كه ما اخبارشان را بر تو حكايت كنيم . پيامبرانشان با دلايل روشن آمدند. و به آن چيزها كه از آن پيش دروغ خوانده بودند، ايمان نياوردند. و خدا بر دلهاى كافران اينچنين مهر مى نهد. (101) در بيشترينشان وفاى به عهد نيافتيم و بيشترين را جز نافرمانان نديديم . (102)

واژگان :

نقص عليك : مى خوانيم بر تو.
النباء: خبر دادن از يك امر بزرگ و مهم .
العهد: در اين جا مراد از آن ، ملتزم شدن به دلايلى است كه بر يگانگى خدا و نبوت و هر چيزى كه خدا و عقل از آن نهى و يا بدان امر مى كند، دلالت دارند.

اعراب :

((تلك )) مبتدا، ((القرى )) عطف بيان و جمله ((نقص )) خبر. ((من عهد))، ((من )) زايد و ((عهد)) مفعول براى ((وجدنا)). ((لاءكثرهم )) متعلق به محذوف و حال از ((عهد)). ان مخففه از ثقيله كه مى تواند عمل نكند و يا عالم باشد و اسم آن محذوف است ؛ يعنى ((انا وجدنا)). ((لفاسقين )) مفعول دوم براى ((وجدنا)) و لام بر سر آن داخل شده ، تا تفاوتى باشد ميان ان مخففه و ان نافيه .

تفسير :

تلك القرى نقص عليك من اءنبائها. ((تلك القرى )) اشاره است به اهل قريه هاى پنجگانه كه عبارتند از: قوم نوح ، هود، صالح ، لوط و شعيب . و خطاب در ((نقص عليك )) متوجه پيامبر خدا حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . مقصود از اين خطاب آن است كه مى خواهد اوضاع و احوال گذشتگان را به مسلمانان خبر دهد، تا آن ها عبرت گيرند و بترسند و لقد جاءتهم رسلهم بالبينات فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل .
رازى براى تفسير اين قسمت از آيه سه وجه بيان كرده و طبرسى هم وجه چهارم را بر آن افزوده است و هيچ يك از آن دو، يكى از اين چهار وجه را ترجيح نداده و خواننده معمولى را در وادى حيرت و سرگردانى رها كرده اند، با اين كه معنا روشن است و هيچ گونه پيچيدى در آن وجود ندارد و خلاصه آن از اين قرار است : اهالى اين قريه ها پيش از آن كه خداوند پيامبران خود را به سوى آنها بفرستد، مشرك و گمراه بودند و پس از آن كه پيامبران با دلايل و معجزات به سوى آنها آمدند، باز هم به شرك و گمراهى شان ادامه دادند و آمدن اين پيامبران هيچ تاثيرى بر آنان نگذارد آن سان كه گويى خداوند هيچ مژده دهنده و بيم دهنده اى به سوى آنها نفرستاده است و جمله كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين نيز بر همين معنا دلالت دارد. واژه طبع (مهر زدن ) در اين جمله ، كنايه از سنگدلى آنان است و اين كه آنها از گمراهى شان دست بر نمى دارند و اميد نيك به آنها نمى رود.
و ما وجدنا لاءكثرهم من عهد؛ يعنى در بيشتر آنها وفاى به عهد نيافتيم بنابراين آنها به دين خدا ايمان نمى آورند و به هيچ چيزى كه به انسانيت ارتباط داشته باشد پاى بند نيستند. البته ، آنان به يك پيمان همچنان پاى بند خواهند ماند و از آن دست برنخواهند داشت و آن عبارت است از: پيروى از منافع شخصى و هواهاى نفسانى . و ان وجدنا اءكثرهم لفاسقين يعنى ما بسيارى از آنان را گمراه و منحرف از راه راست ، يافتيم .

موسى و فرعون

ثُمّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مّوسى بِئَايَتِنَا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَظلَمُوا بهَا فَانظرْ كَيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ(103)
وَ قَالَ مُوسى يَفِرْعَوْنُ إِنى رَسولٌ مِّن رّب الْعَلَمِينَ(104)
حَقِيقٌ عَلى أَن لا أَقُولَ عَلى اللّهِ إِلا الْحَقّ قَدْ جِئْتُكم بِبَيِّنَةٍ مِّن رّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنى إِسرءِيلَ(105)
قَالَ إِن كُنت جِئْت بِئَايَةٍ فَأْتِ بهَا إِن كُنت مِنَ الصدِقِينَ(106)
فَأَلْقَى عَصاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مّبِينٌ(107)
وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضاءُ لِلنّظِرِينَ(108)
قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنّ هَذَا لَسحِرٌ عَلِيمٌ(109)
يُرِيدُ أَن يخْرِجَكم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَا ذَا تَأْمُرُونَ(110)
قَالُوا أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ وَ أَرْسِلْ فى الْمَدَائنِ حَشِرِينَ(111)
يَأْتُوك بِكلّ‏ِ سحِرٍ عَلِيمٍ(112)
بعد از آنها موسى را با آياتمان بر فرعون و قومش مبعوث داشتيم . به خلافش برخاستند. اينك بنگر كه عاقبت مفسدان چگونه بوده است . (103) موسى گفت : اى فرعون ! من پيامبرى از جانب پروردگار عالميانم . (104) شايسته است كه درباره خدا جز به راستى سخن نگويم . من همراه با معجزه اى از جانب پروردگارتان آمده ام . بنى اسرائيل را با من بفرست . (105) گفت : اگر راست مى گويى و معجزه اى به همراه دارى ، آن را بياور. (106) عصايش را انداخت ، اژدهايى راستين شد. (107) و دستش را بيرون آورد، در نظر آنان كه مى ديدند سفيد و درخشان بود. (108) مهتران قوم فرعون گفتند: اين جادوگرى است دانا. (109) مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند، چه مى فرمايى ؟ (110) گفتند: او و برادرش را نگه دار و كسان به شهرها بفرست . (111) تا همه جادوگران دانا را نزد تو بياورند. (112)

واژگان :

ظلموا بها: انكار كردند آن را.
حقيق : سزاوار است .
النزع : بيرون كردن چيز از جايش .
تاءمرون : در اين جا يعنى اشاره مى كنيد.
اءرجاء الشى ء: به تاخير انداخت آن را.
مدائن : مدائن و مدن جمع مدينه : شهر.
حاشرين : يعنى ماموران ، جادوگران را بر ضد موسى (عليه السلام ) گرد آورند.

اعراب :

((كيف )) خبر مقدم براى ((كان )) و ((عاقبة )) اسم آن و جمله مفعول ((انظر)). ((حقيق )) مبتدا و ((على )) متعلق به آن . مصدر ريخته شده از ((ان لا اقول )) خبر مبتدا و يا فاعل ((حقيق )) و جانشين خبر و تقديرش اين است : حقيق على قول الحق على الله . ((فاذا)) براى مفاجات (ناگهانى ) ((و هى ثعبان )) مبتدا و خبر. ((فماذا تاءمرون )) جايز است ((ما)) مبتدا و ((ذا)) موصول و خبر آن باشد و نيز جايز است كه ((ماذا))، يك كلمه و منصوب به نزع خافض ‍ و مفعول دوم براى ((تاءمرون )) و در تقدير ((باى شى ء تاءمروننى )) باشد. ((اءرجه )) در اصل ، ارجئه با همزه و يا اءرجيه با ياء بوده ؛ زيرا هر دو وجه در آن جايز است . در صورتى كه با ياء باشد، حذف آن بر طبق اصل است و بر فرض اين كه همزه باشد، حذف آن از باب الحقا همزه به ياء و يا به سبب تخفيف است . ((و اخاه )) مفعول معه . ((حاشرين )) مفعول به براى ((اءرسل )).

خلاصه داستان

پيش تر، آيات چندى كه داستان موسى با بنى اسرائيل را بيان مى كرد از نظر خوانندگان گذشت . اينك اين آيات ، داستان موسى با فرعون را بيان مى كند.
واژه فرعون لقب پادشاهان باستانى مصر است ؛ نظير لقب قيصر (سزار) براى پادشاهان روم و كسرى براى پادشاهان ايران و نجاشى براى پادشاهان حبشه . از بسيارى كسانى كه با تاريخ مصر كهن آشنايى دارند، نقل شده است : نام فرعون موسى ، ((منفتاح )) و لقب او ((سليل الاله )) (فرزند خدا) بوده است . در كنايه مجسمه فرعون ، كه در موزه آثار باستانى مصر قرار دارد نوشته شده : فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آيه ؛ امروز تو را با بدنت رهايى مى بخشيم ، تا نشانه اى باشى براى كسانى كه پس از تو مى آيند)).

نام مادر موسى و افسانه

موسى (عليه السلام ) پسر عمران است و اهل كتاب مى گويند: ((عمرام )). در جلد اول همين تفسير گفتيم كه نام موسى از ((مو)) يعنى آب و ((سى )) يعنى درخت (در زبان عبرى ) تركيب شده است ؛ زيرا مادرش او را در صندوق قرار داد و آن را محكم قفل كرد و سپس او را در دريا انداخت ؛ چرا كه از فرعون در مورد او مى ترسيد... .
خنده آورست كه فردى از همين قفلى كه مادر موسى با آن ، صندوق بچه اش را قفل كرد، افسانه اى ساخته كه قرن هاى متمادى نشر يافته و شيوع پيدا كرده است و عده زيادى از افراد ساده لوح هم بدان ايمان آورده اند. اين افسانه از اين قرار است : هر قفلى كه نام مادر موسى بر آن خوانده شود، خود به خود باز مى شود و به همين دليل ، جز خواص و اهل راز آن را نمى دانند. روزى نزد يكى از روحانيون كه در ميان قومش داراى اسم و رسم بود رفتم ، ديدم وى مشغول جستجو در مجلدات بحارالانوار مجلسى است . گفتم : دنبال چه مى گردى ؟ گفت : مى خواهم نام مادر موسى را پيدا كنم ... .
دو سال پيش مردى نزد من آمد كه گمان مى كرد من از اهل رازم و نام مادر موسى را از من پرسيد. در پاسخ او گفتم : سوال شونده از سوال كننده داناتر نيست و او باور نكرد. پس به او گفتم : اين سخن خرافه است . اما عقيده داشت كه من از او فرار مى كنم و نمى خواهم وى را از اين راز بزرگ آگاه سازم ! وقتى از او نااميد شدم ، گفتم : بر من جايز نيست كه تو را از اين راز آگاه كنم ؛ زيرا مى ترسم اموال مردم را بدزدى . او سوگند خورد كه هرگز چنين نخواهد كرد و همچنان سوگندش را تشديد مى كرد و من هم وانمود مى كردم كه به وى اعتماد ندارم . مدتى گذشت و من به تفسير قرآن كريم پرداختم . وقتى به اين آيات رسيدم ، به منابع آن رجوع كردم از جمله : به كتاب قصص القرآن ، كه چهار نفر از نويسندگان مصرى آن را تاءليف كرده اند كه عبارتند از: محمد احمد جادالمولى ، على محمد البجاوى ، محمد ابوالفضل و سيد شحاته . در اين كتاب آمده كه نام مادر موسى ((يوكابد)) بوده است ؛ لكن مولفان كتاب اين سخن را به هيچ منبعى نسبت نداده اند.
پس از اين حاشيه پردازى بر مى گرديم به داستان موسى با فرعون ، به ترتيبى كه در اين آيات آمده است ؛ يعنى آياتى كه ما در مقام تفسير آن هستم . خلاصه معناى آيا از اين قرار است :
فرعون ادعاى خدايى مى كرد و به الله اعتقاد نداشت و بنى اسرائيل را آزار مى داد. از اين رو، خداوند موسى و هارون را به سوى او فرستاد و آن دو بى باكانه وارد قصر فرعون شدند و از قدرت و ستم او نهراسيدند. موسى (عليه السلام ) با اين سخن با وى روبه رو شد: اى فرعون ! من از سوى پروردگار جهانيان به سوى تو و هر كافر ديگرى فرستاده شدم . من دليلى دارم كه رسالتم را ثابت مى كند و تو بايد بنى اسرائيل را از اسارت خودت رها كنى و آنان را آزاد بگذارى تا هر جا كه مى خواهند بروند. فرعون او را تحقير كرد و گفت : آنچه را رسالتت را ثابت مى كند بياور. از اين رو، موسى (عليه السلام ) عصايش را انداخت كه ناگهان به اژدهايى تبديل شد. سپس ‍ دستش را در جيب پيراهنش كرد و آن را بيرون آورد، نورى از آن درخشيد كه چشمان هر بيننده اى را خيره مى كرد. موسى گندم گون بود.
اطرافيان و مشاوران فرعون گفتند: اى مرد جادوگرى ماهر است . فرعون جادوگران را براى مبارزه با موى گرد آورد. آنها پيش از آن كه به بازى هاى خود بپردازند، به فرعون گفتند: اگر ما بر موسى پيروز شديم ، آيا پاداشى هم داريم ؟ فرعون گفت : هم پاداش داريد و هم از مقربان دربارم خواهيد شد. جادوگران ريسمان ها و عصاهايشان را روى زمين انداختند و به نظر تماشاچيان چنين آمد كه آنها مارهايى هستند كه حركت مى كنند. موسى هم عصايش را انداخت . به ناگاه ديدند كه همه جادوهايشان را مى بلعد. از اين رو، جادوگران تسليم شدند و به رسالت موسى (عليه السلام ) ايمان آوردند. فرعون آنها را به عذاب و شكنجه تهديد كرد. اما آنان اعتنايى نكردند و بر ايمان خود پايدار ماندند. در برخى از روايات آمده است كه فرعون تهديد خويش را درباره اين جادوگران عملى ساخت و روند طبيعى داستان نيز همين نظريه را تاييد مى كند.
فرعون انواع شكنجه ها را بر موسى و همراهانش وارد مى كرد و به آن شدت مى بخشيد. لكن موسى همچنان به دعوت خود به سوى خدا ادامه مى داد و هيچ چيز او را از اين كار باز نمى داشت . بنى اسرائيل به فرياد آمدند و به موسى گفتند: هم پيش از آمدنت آزار ديديم و هم پس از آمدنت . از اين رو، موسى (عليه السلام ) آنان را امر به شكيبايى كرد و به آنان وعده پيروزى داد.
خداوند با قحطى و تنگدستى ، فرعونيان را مجازات كرد و باران هاى بر آنان فرستاد كه كشت ها و ميوه هايشان را از بين برد و نيز ملخ ‌هايى كه كشتهاى بر جاى مانده از سيل را خوردند و شپش هايى كه بدن هاى آنها را رنج مى دادند و قورباغه هايى كه زندگى آنها را به تباهى كشانده بودند و بالاتر از همه اين بلاها اين كه آب هايشان به خون تبديل شده بود. در اين هنگام بود كه نزد موسى به شكايت و زارى پرداختند و به او گفتند: اگر پروردگارت ، عذاب را از ما بردارد، از مومنان خواهيم بود. خدا هم عذاب را براى مدتى از آنها برداشت تا شايد به سوى او برگردند. لكن فرعونيان پيمان خود را شكستند و همچنان بر كفر خود پاى فشردند. از اين رو، خدا آنان را در دريا غرق و ريشه كافران را قطع كرد.
آنچه گفته شد، خلاصه اى گذرا از محتواى آياتى است كه ما در صدد تفسير آنها هستيم . اين آيات از آيه 103 آغاز مى شود و به آيه 137 پايان مى پذيرد. ما اين آيات را به صورت زير شرح مى كنيم :

تفسير :

ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا الى فرعون و ملاءيه فظلموا بها. ضمير ((بعدهم )) به پيامبران پنجگانه ، يعنى نوح ، هود، صالح ، لوط و شعيب و يا به اقوام آنان بر مى گردد. آياتى كه موسى (عليه السلام ) با آنها مبعوث شد، عبارتند از: معجزاتى كه بر نبوت او دلالت مى كنند. منظور از ملاء فرعون ، بزرگان قوم او هستند؛ يعنى كسانى كه اهل حل و عقدند و ديگران بايد از آنها پيروى كنند و در برابر آنها تسليم محض باشند. ((ظلموا بها))؛ يعنى به معجزات و آيات كافر شدند و آنها را انكار كردند. فانظر كيف كان عاقبة المفسدين . مفسدان عبارتند از: فرعون و ياران او كه بر بندگان خدا حكومت مى كنند. نوع اين مجازات در آينده بيان خواهد شد.
و قال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين . موسى (عليه السلام ) با نداى ((يا فرعون !)) او را مخاطب قرار مى دهد، بدون آن كه براى وى احترامى قائل شود زيرا او از زبان خدا سخن مى گويد و رسالت خدايى را به او ابلاغ مى كند كه هر بزرگى در نزد او كوچك است . از اين جا، ما به رمز شيوه صالحان پى مى بريم كه در برابر گناهكاران و نا اهلان ، از خود بزرگى نشان مى دادند و با مومنان با كمال فروتنى و مهربانى رفتار مى كردند.
حقيق على اءن لا اءقول على الله الا الحق ؛ يعنى شايسته است درباره خدا جز به حق سخن نگويم درست مانند هر پيامبرى كه خدا او را امين وحى خود قرار داده و براى رسالت خود برگزيده ، چنين است . قد جئتكم ببينة من ربكم ؛ من با خود، دليلى آوردم كه نشان مى دهد من فرستاده پروردگار جهانيان هستم . فاءرسل معى بنى اسرائيل . فرعون ، بنى اسرائيل را به بردگى گرفته بود و در سخت ترين كارها، آنان را به كار مى گرفت . از اين رو، موسى (عليه السلام ) از او خواست تا آنان را رها كند و بگذارد كه هر جا مايلند بروند.
قال ان كنت جئت باية فاءت بها ان كنت من الصادقين . چنين پيداست كه فرعون گمان مى كرد موسى در ادعاى خود دروغگوست و خواست كه او را در نزد اطرافيان خود رسوا كند. از اين رو، به او گفت : اگر از راستگويان هستى آن معجزات را بياور. موسى هم با آوردن دليل كوبنده و معجزه قطعى خود، او را به سكوت واداشت . فاءلقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين . تبديل عصاى موسى به اژدها توهم نبود، بلكه واقعيت بود. بدين جهت ، فرعون ترسيد؛ لكن خود را كنترل كرد؛ زيرا وى ادعاى ربوبيت داشت . موسى يك بار ديگر، همچون بار اول ، به طور ناگهانى او را مبهوت ساخت : و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين . رنگ پوست موى تيره بود؛ زيرا رنگ خود او گندم گون بود، پس چگونه دست وى بدون داشتن بيمارى ، سفيد و درخشنده گرديد؟
با ديدن اين معجزات ، فرعون احساس ذلت و خوارى كرد و تحقير شد و درباريان و اطرافيانش نيز اين احساس او را درك كردند و اين كه موسى (عليه السلام ) او را از آن حالت كبرايى اش به زير كشيده است . از اين رو، كوشيدند رنج اربابشان را كاهش دهند و به او و نيز به خودشان دروغ بگويند.
قال الملاء من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم . آرى ، اين حجت فرد ناتوان است كه بيگناهان را متهم مى سازد و كرامت پاكان را به خود نسبت مى دهد.
آن گاه اشراف قوم فرعون گفتند: يريد اءن يخرجكم من اءرضكم ؛ يعنى موسى (عليه السلام ) مى خواهد حكومت و سلطنت را از دست آنها بگيرد. وقتى فرعون اين سخن را شنيد، گفت : (فماذا تاءمرون )؛ وقتى قضيه از اين قرار است ، پس چه صلاح مى دانيد؟ (قالوا اءرجه و اءخاه )؛ موى و برادرش را نگه دار؛ لكن به قتل نرسان ؛ زيرا اگر اين كار را بكنى ، افكار عمومى به خشم خواهد آمد و تو و سلطنتت را مورد تهديد و خطر قرار خواهد داد. و اءرسل فى المدائين حاشرين . ((مدائن )) جمع مدينه و ((حاشرين )) به معناى پليس است ياءتوك بكل ساحر عليم . مورخان مى گويند: در عصر فراعنه ، سرزمين مصر پر از جادوگران بوده است . كاهنان اديان و نگهبانان خدايان كسانى بودند كه جادوگرى مى كردند. عقاد در كتاب ابليس ، بخش ((تمدن مصرى )) مى گويد:
((فراعنه خود به جادو پناه مى بردند تا بر ارواح پنهان غلبه كنند. از بقاياى داستان هاى جادوگرى ، گزيده اى در دسترس ماست كه باستان شناسان آن را گزينش نكرده اند، بلكه آن را از لابه لاى ويرانه ها و حفريات به دست آوردند و تمام اينها از كارهاى جادوگرى در مجازات اشرار حكايت مى كنند. آنها جادو را به چند دسته تقسيم مى كردند: برخى از اين جادوها، چيزهايى بود كه از آنها براى غالب شدن خداى خير بر خداى شر كمك مى گرفتند و برخى ديگر، كارهايى بود كه از آنها براى غالب شدن شيطان بزرگ بر شيطان هاى كوچك يارى مى گرفتند)).
گسترش جادوگرى در دوران فرعون براى ما معجزه عصاى موسى (عليه السلام ) را توجيه و اين اصل را تاييد مى كند كه مى گويد: معجزه هر پيامبرى از نوع آنچه در دوران او حاكم است مى آيد، تا مبارزه طلبى اين پيامبر در آوردن دليل رساتر باشد و جلو هر بهانه اى را بگيرد. به عنوان نمونه : موسى (عليه السلام ) جادو را باطل كرد؛ زيرا اين عمل در عصر او رايج بوده است . عيسى (عليه السلام ) مردگان را زنده كرد و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) تمام افراد بليغ و خوش بيان را منكوب ساخت ، عينا به همان دليلى كه پيش تر گفته شد.

آمدن جادوگران

وَ جَاءَ السحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنّ لَنَا لأَجْراً إِن كنّا نحْنُ الْغَلِبِينَ(113)
قَالَ نَعَمْ وَ إِنّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرّبِينَ(114)
قَالُوا يَمُوسى إِمّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمّا أَن نّكُونَ نحْنُ الْمُلْقِينَ(115)
قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سحَرُوا أَعْينَ النّاسِ وَ استرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ(116)
وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاك فَإِذَا هِىَ تَلْقَف مَا يَأْفِكُونَ(117)
فَوَقَعَ الحَْقّ وَ بَطلَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(118)
فَغُلِبُوا هُنَالِك وَ انقَلَبُوا صغِرِينَ(119)
وَ أُلْقِىَ السحَرَةُ سجِدِينَ(120)
قَالُوا ءَامَنّا بِرَب الْعَلَمِينَ(121)
رَب مُوسى وَ هَرُونَ(122)
قَالَ فِرْعَوْنُ ءَامَنتُم بِهِ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكمْ إِنّ هَذَا لَمَكْرٌ مّكَرْتُمُوهُ فى الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنهَا أَهْلَهَا فَسوْف تَعْلَمُونَ(123)
لأُقَطعَنّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَفٍ ثُمّ لأُصلِّبَنّكُمْ أَجْمَعِينَ(124)
قَالُوا إِنّا إِلى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ(125)
وَ مَا تَنقِمُ مِنّا إِلا أَنْ ءَامَنّا بِئَايَتِ رَبِّنَا لَمّا جَاءَتْنَا رَبّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صبراً وَ تَوَفّنَا مُسلِمِينَ(126)
جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند: اگر غلبه يابيم ، ما را پاداشى هست ؟ (113) گفت : آرى ، و شما از مقربان خواهيد بود. (114) گفتند: اى موسى ! آيا نخست تو مى افكنى ، يا ما بيفكنيم ؟ (115) گفت : شما بيفكنيد. چون افكندند، ديدند مردم را جادو كردند و آنان را ترسانيدند و جادويى عظيم آوردند. (116) و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن . به ناگاه ديدند كه همه جادوهايشان را مى بلعد. (117) پس حق به ثبوت رسيد و كارهاى آنان باطل شد. (118) در همان جا مغلوب شدند، و خوار و زبون باز گشتند. (119) جادوگران به سجده وادار شدند. (120) گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم ؛ (121) پروردگار موسى و هارون . (122) فرعون گفت : آيا پيش از آن كه من به شما رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ اين حيله اى است كه درباره اين شهر انديشيده ايد تا مردمش را بيرون كنيد. به زودى خواهيد دانست . (123) دست ها و پاهايتان را به خلاف يكديگر خواهم بريد و همگى تان را بر دار خواهم كرد. (124) گفتند: ما به نزد پروردگارمان باز مى گرديم . (125) خشم بر ما نمى گيرى ، جز آن كه چون نشانه هاى پروردگارمان بر ما آشكار شد به آنها ايمان آورديم . اى پروردگار ما! بر ما شكيبايى ببار و ما را مسلمان بميران . (126)

واژگان :

استرهبوهم : آنان را از كارهاى سحرآميز ترسانيد.
تلقف الى ء: آن را با مهارت و سرعت مى بلعد.
الافك : تغيير دادن چيزى از چهره اصلى آن ؛ دروغ نيز در واقع همين است .
المكر: نيرنگ . هرگاه هدف از نيرنگ ، انجام كار بد باشد، اين عمل نكوهيده و هرگاه هدف از آن ، انجام كار خوب باشد، پسنديده است .
تقطيع الاءيدى و الاءرجل من خلاف : دست راست و پاى چپ و يا بر عكس آن بريده شود.

اعراب :

مصدر ريخته شده از ((اما اءن تلقى )) و ((اما اءن نكون )) مفعول است براى فعل محذوف ، يعنى اختر اما القاءك و اما القاءنا؛ انتخاب كن : افكندن خودتان را و يا افكندن ما را. ((ان الق )) ((ان )) مفسره است و ((اءوحينا)) را تفسير مى كند؛ زيرا ((ان )) در اين جا با ((اى )) هم معناست . و نيز جايز است كه ((ان )) مصدريه باشد و مصدر ريخته شده مجرور به باى جر محذوف ؛ يعنى ((و اءوحينا بالالقاء.)) ((هنالك )) در محل نصب بنابر ظرفيت و متعلق به ((غلبوا))؛ زيرا اشاره است به مكانى كه آنان در آن مغلوب شدند. ((صاغرين )) حال و همانند آن است ((ساجدين )). ((رب موى و هارون )) بدل از ((رب العالمين )). و ((ما تنقم ))، ((ما)) براى استفهام انكارى و محل آن رفع است ؛ چون مبتدا مى باشد و جمله ((تنقم )) خبر. مصدر ريخت شده از ((اءن آمنا)) مفعول ((تنقم ))؛ يعنى ((لاتنقم منا الا الايمان )).

تفسير :

وجاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاءجرا ان كنا نحن الغالبين # قال نعم و انكم لمن المقربين . اين جادوگران كه با فرعون عليه موسى تبانى و سازش كردند، نمايندگان دينى در عصر خود بودند. در هر عصرى چنين افرادى وجود دارند، افرادى كه عليه دين و وجدان خود با هر كى كه به آنان حق حساب بپردازد چانه مى زنند. به عنوان مثال : در دوران ما صهيونيست ها و استعمارگران افراد زيادى از روحانى نمايان و غير روحانيان را مى خرند و به آنها حق حساب مى پردازند در مقابل ، آنها نيز از صهيونيست ها فرمان مى برند و از طريق فريب دادن و گمراه كردن مردم ، به يارى استعمار و استثمارگران مى پردازند و بدين منظور انجمن ها و گروه هايى را به نام دين و اصول آن تشكيل داده اند. لكن اينان به زودى رسوا خواهد شد و مورد نفرين و لعن افراد آگاه و مخلص قرار خواهند گرفت .
قالوا يا موسى اما اءن تلقى و اما اءن نكون نحن الملقين . جادوگران موسى را مخير گذاشتند كه او آغاز كند و يا آنان شروع كنند؛ زيرا به جادو و پيروزى خود اطمينان داشتند و براى موسى (عليه السلام ) اهميتى قائل نبودند. در اين جا سخن رازى بسيار شگفت آور است كه مى گويد: جادوگران به سبب رعايت ادب و احترام ، موسى (عليه السلام ) را مخير گذاردند. (قال اءلقوا.) موسى به سبب سبك شمردن آنان و جادويشان گفت : شما بيندازيد. فلما اءلقوا سحروا اءعين الناس و استرهبوهم وجاءو بسحر عظيم . اين كه سحر به ((اعين )) نسبت داده شده ، دليل بر آن است كه جادوى آنها واقعيت نداشته و صرفا نيرنگ و گمراهى بوده است . ((و استرهبوهم ))؛ يعنى جادوگران تماشاچيان را ترسانيدند و از روى نيرنگ و گمراهى جادوى بزرگى آوردند نه از روى حقيقت و واقعيت .