تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۸ -


به طوريكه ملاحظه مى فرماييد در اين آيه با تمام قرآن تحدى شده است ولى از آنجاكه اين سوره (سوره اسراء) يك سوره مكى است وطبعاً در موقع نزول اين آيه همه قرآن نازل نشده بود، معلوم است كه تحدى به آن آياتى شده كه تا زمان نزول اين آيه نازل شده بود ودرست است كه ما حجم آن آيات را نمى دانيم ولى به هرحال قسمتهايى از قرآن نازل شده بوده وميان مردم به قرآن شهرت داشته است ودر آن زمان قرآن با تمام آيات وسوره هاى خود تحدى كرده است.
در مرحله دوم، قرآن از مرحله اول تنازل مى كند ومنكران را به آوردن همانند ده سوره از سوره هاى خود مى خواند:
ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين (هود/ 13)
يا مى گويند قرآن را دروغ بسته است بگو پس شما نيز مانند ده سوره آن به دروغ بياوريد وجز خدا هركس را كه مى توانيد به كمك بخواهيد، اگر راست مى گوييد.
در اين آيه حجم تحدى تقليل مى يابد وبه ده سوره مى رسد البته اين آيه نيز در يك سوره مكى است ودر زمانى نازل شده كه همه قرآن نازل نشده بوده است.
در مرحله سوم، بازهم قرآن تنازل مى كند وتنها يك سوره از سوره هاى قرآن را به تحدى مى گذارد واز آنها مى خواهد حال كه تمام قرآن وياده سوره از سوره هاى آن را نياورديد پس مانند تنها يك سوره از سوره هاى آن را بياوريد:
ام يقولون افتريه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين(يونس/ 38)
يا مى گويند كه قرآن را دروغ بسته است بگو پس سوره اى مثل آنرا بياوريد وجز خدا هركس را مى توانيد به كمك بخواهيد اگر راست مى گوييد.
وان كنتم فى ريب ممانزلناعلى عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقواالنار التى وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين (بقره/ 23 ـ 24)
واگر در آنچه به بنده خود نازل كرده ايم ترديد داريد، پس سوره اى مانند آن را بياوريد وگواهان خود را جز خدا بخواهيد اگر راست مى گوييد واگر نكرديد وهرگز نخواهيد كرد، پس بترسيد از آتشى كه سوخت آن مردم وسنگ است وبر كافران آماده شده است.
در اين دو آيه اخير كه اولى مكى ودومى مدنى است قرآن تنها با يك سوره تحدى كرده وآنان را به مبارزه ومعارضه طلبيده است ودر دنباله آيه دوم پيش بينى كرده است كه آنها هرگز نخواهند توانست كه سوره اى مانند قرآن را بياورند واين خود دو معجزه است يكى عجز بشر از آوردن مانند قرآن وديگرى درست بودن خبر غيبى قرآن دائر بر اينكه مردم هرگز دست به چنين كارى نخواهند زد وهمه ما بخوبى مى دانيم كه تاكنون هيچ فرد يا گروهى نتوانسته اند سوره اى به اتقان واستحكام يكى از سوره هاى قرآن بياورند.
در اينجا اين بحث مطرح مى شود كه چه چيزى باعث معجز بودن قرآن شده است چرا تا كنون هيچكس نتوانسته مانند آنرا بياورد؟ ويا اگر كسى هم مانند «مسيلمه كذاب» و «سجاح» جملاتى را آورده اند، جز رسوايى وخذلان براى خود نياورده اند وخود را مضحكه ديگران قرار داده اند وبالاخره وجه يا وجوه اعجاز قرآن چيست؟
بحث درباره وجوه اعجاز قرآن هم در كتب كلامى آمده وهم در تفاسير وكتب مربوط به علوم قرآن عنوان شده است واين مسأله به لحاظ اهميتى كه دارد مورد توجه خاص صاحبنظران قرار گرفته است وبا وجود اينكه اين موضوع از دير باز به طور تفصيل محل بحث وبررسى واقع شده، هنوز هم زمينه براى بحثهاى بيشتر موجود است وبه طوريكه خواهيم ديد، متأخران وجوه جديدى را عنوان كرده اند كه در كلام پيشينيان نيامده است.
با مراجعه با كتب كلامى وتفسيرى وكتابهايى كه درباره علوم قرآنى ويا منحصراً راجع به اعجاز قرآن نوشته شده، به نظر مى رسد كه بحث درباره وجوه اعجاز قرآن به صورت يك مسأله اعتقادى به اوائل قرن سوم مربوط مى شود واز آن فراتر نمى رود. هرچند در كلمات پيامبر وائمه وبعضى از متقدمين از صحابه وتابعين اشاراتى به اين موضوع شده است اما طرح آن به صورت يك مسأله آنهم به روش كلامى، بعدها صورت گرفته است.
شايد بتوان گفت نخستين كسى كه اين مسأله را عنوان كرده وراجع به آن كتاب نوشته، جاحظ (متوفى 255) است كه كتاب «نظم القرآن» را پديد آورد. البته اين كتاب در دست نيست اما خود وى در كتاب «الحيوان» از آن كتاب ياد مى كند ومى گويد: من كتابى نوشته ام كه در آن آياتى از قرآن را جمع كرده ام... اگر آن را بخوانى برترى قرآن را در ايجاز وجمع معانى بسيار باالفاظ اندك درمى يابى. سپس قطعه هايى از آن را نقل مى كند.(1) همچنين بعضى از كسانى كه پس از جاحظ درباره اعجاز قرآن ويا بلاغت آن كتاب نوشته اند از نظم القرآن جاحظ نام برده اند ومثلا باقلانى در كتاب خود از آن ياد مى كند وجاحظ را به قصور يا تقصير متهم مى سازد. زيرا كه او چيز تازه اى نياورده وهمان مطالب متكلمين پيشين را تكرار كرده است.(2)
پس از جاحظ كسانى اين مسأله را دنبال كردند وكتابهايى نوشتند كه از جمله آنهاست كتاب «اعجاز القرآن فى نظمه وتأليفه»(3) نوشته محمدبن زيد واسطى (متوفى307) اين كتاب نيز در دست نيست ولى مطالبى از آنرا عبدالقاهر جرجانى (متوفى 471) در كتاب خود «دلائل الاعجاز» آورده است. همچنين كتاب «اعجازالقرآن»(4) تأليف على بن عيسى رماّنى (متوفى 384) كه از متكلمين شيعه بود وكتاب «بيان اعجاز القرآن» از خطابى (متوفى 388) وكتاب «اعجاز القرآن» ابوبكر باقلانى كه از شهرت ومعروفيت بيشترى برخوردار است.
به هرحال بحث درباره وجوه اعجاز قرآن، بحث رايجى شد وعلاوه بر كتابهاى مستقل به كتب كلامى وتفسيرى نيز راه يافت والبته اين بحث بيشتر در زمينه نظم واسلوب وفصاحت وبلاغت قرآن بود. بعدها وجوه ديگرى نيز مطرح شد وبر تعداد آن افزوده گرديد تا جايى كه سيوطى گفته است: بعضيها وجوه اعجاز قرآن را به هشتاد وجه رسانيده اند.(5) زركشى در كتاب «البرهان فى علوم القرآن» دوازده وجه براى اعجاز قرآن نقل كرده كه به اختصار عبارتند از:
1 ـ خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف كرده (اين همان قول به صرفه است)
2 ـ اعجاز قرآن مربوط به تأليف خاص آن مى باشد.
3 ـ اعجاز قرآن به خاطر خبرهاى غيبى وپيشگوييهاى آن است.
4 ـ اعجاز قرآن به سبب قصه ها واخبارى است كه از گذشتگان آورده است.
5 ـ اعجاز قرآن به سبب خبر دادن از باطن افراد است (نمونه هايى از اينگونه آيات را آورده)
6 ـ اعجاز قرآن به خاطر نظم وصحت معانى وفصاحت الفاظ آن است.
7 ـ وجه اعجاز قرآن فصاحت وغرابت اسلوب وسلامت آن از هرگونه عيب است.
8 ـ وجه اعجاز قرآن نظم وتأليف خاص آن است بگونه ايكه در كلام عرب سابقه نداشت.
9 ـ وجه اعجاز قرآن چيزى است كه نمى توان از آن تعبير كرد به اين معنى كه وجه اعجاز قرآن چيزى است كه درك مى شود ولى قابل توصيف نيست.
10 ـ اعجاز قرآن به علت استمرار فصاحت وبلاغت در همه قرآن است.
11 ـ اعجاز قرآن به علت بلاغتى است كه ذوق آنرا مى فهمد ونفس آنرا مى پذيرد.
12 ـ اعجاز قرآن به سبب همه آن وجوهى است كه گفته شد ونبايد وجه واحدى را درنظر گرفت.
زركشى پس از نقل دوازده وجه بالا به وجوه ديگرى نيز اشاره مى كند.(6)
در اينجا نظرات بعضى از متكلمين از معتزله واشاعره وشيعه را در مورد وجوه اعجاز قرآن به اختصار نقل مى كنيم:
- قاضى عبدالجبار معتزلى معتقد است كه وجه اعجاز قرآن اين است كه قرآن عرب را به معارضه طلبيده ولى آنان با وجود اينكه در فصاحت به نهايت آن رسيده بودند، باقرآن معارضه نكردند واين هيچ علتى نداشت جز آنكه از آوردن مانند قرآن عاجز بودند. بنابراين همان ترك معارضه دليل اعجاز قرآن است.(7)
- خطابى پس از نقل بعضى از وجوه مى گويد: اعجاز قرآن از اين جهت است كه با فصيح ترين لفظها وزيباترين نظم وتأليف، صحيح ترين معانى را دربرگرفته است.(8)
- بسيارى از معتزله فصاحت وبلاغت را جهت اعجاز قرآن مى دانستند ومى گفتند عربها همواره در مقابل فصاحت وبلاغت قرآن تعظيم مى كردند.(9)
- باقلانى اعجاز قرآن را در دوجهت مى داند يكى نظم واسلوب غريب آن وديگرى فصاحت وبلاغتى كه در سطح بسيار بالايى در قرآن وجود دارد.(10)
- ايجى وجرجانى بلاغت قرآن را جهت اعجاز آن مى دانند ومى گويند: در قرآن تمام فنون بلاغت به كاربرده شده وهيچ يك از بلغا هرچند هم به قلّه آن رسيده باشند، قادر نيستند همه وجوه بلاغت را در سخن خود به كار گيرند.(11)
ـ سعد الدين تفتازانى مى گويد: اعجاز قرآن به خاطر اين است كه قرآن در بالاترين طبقه از فصاحت وآخرين درجه از بلاغت است به گونه اى كه فصحاء عرب با سليقه هاى خاصى كه دارند ودانشمندان مذاهب با مهارتى كه در فن بيان پيدا كرده اند وبه اسلوب هاى كلام احاطه يافته اند، آن را مى شناسند. علاوه بر اين قرآن مشتمل بر اخبار غيبى است كه در گذشته اتفاق افتاده و يا در آينده اتفاق خواهد افتاد. ونيز مشتمل است بر دقايق علوم الهى واحوال مبدأ ومعاد ومكارم اخلاق و ارشاد به فنون حكمت علمى وعملى ومصالح دينى ودنيايى كه همه آنها براى كسانى كه در قرآن تدبر مى كنند ودر آيات آن مى انديشند واضح وروشن است.(12)
ـ سيد مرتضى علم الهدى پس از نقل اقوال در وجوه اعجاز قرآن، مى گويد: من قول به «صرفه» را انتخاب مى كنم ودر كتاب خودم كه به نام «الموضح عن جهة اعجاز القرآن» معروف است به نصرت وتقويت آن پرداخته ام.(13)
منظور از «صرفه» اين است كه خداوند مردم را از آوردن مانند قرآن منصرف مى كند و اراده آنها را از اين كار برمى گرداند.
توجه كنيم كه قول به صرفه از مختصات سيد مرتضى نيست بلكه قبل از او نظّام وجاحظ ورمانى وشيخ مفيد وچند تن ديگر وبعد از او اسفرائينى وابن حزم اندلسى وابوالصلاح حلبى وابن سنان خفاجى وچند تن ديگر اين قول را انتخاب كرده اند.(14)
- شيخ طوسى مى گويد: قوى ترين قول در نزد من قول كسى است كه مى گويد:
معجز بودن وخارق العاده بودن قرآن به خاطر فصاحت بالاى آن با نظم مخصوص كه دارد، مى باشد. فصاحت به تنهايى ونظم به تنهايى وهمينطور صرفه نمى تواند وجه اعجاز قرآن باشد.(15)
- ابن ميثم بحرانى اظهار مى دارد حق اين است كه جهت اعجاز قرآن مجموع سه چيز است فصاحت بالا واسلوب خاص واشتمال بر علوم شريفه. وى اضافه مى كند كه منظور از علوم شريفه ايكه در قرآن موجود است عبارت است از علم توحيد وعلم اخلاق وسياسات وكيفيت سلوك الى الله وعلم احوال پيشينيان(16)...
- علامه حلى معتقد است كه جهت اعجاز قرآن همان فصاحت بالغه آن است ولذا عربها همواره فصاحت قرآن را تعظيم مى كردند وبه همين جهت است كه افرادى مانند «نابغه» وقتى با فصاحت قرآن آشنا شدند اسلام آوردند.(17)
- فاضل مقداد پس از نقل اقوال در مسأله، اين قول را كه جهت اعجاز قرآن مجموع اسلوب وفصاحت واشتمال برعلوم شريفه است، تقريب مى كند.(18)
اين بود اجمالى از نظريه ها واقوال متكلمين گذشته در مورد وجوه اعجاز قرآن والبته وجوه ديگرى نيز به طور جستهوگريخته گفته شده كه متكلمين به آنها اعتنا نكرده اند مانند: نبودن تناقص در قرآن، شيرينى وحلاوت قرآن، تازگى قرآن در گوش شنوندگان هرچند مكرر هم باشد واز اين قبيل.
علاوه بر وجوهى كه نقل كرديم ومتكلمان گذشته قرنها روى آنها بحث كرده اند وبه تكرار مكررات پرداخته اند اخيرا نويسندگان معاصر بخصوص نويسندگان مصرى وجوه تازه اى را عنوان كرده اند كه به آنها نيز اشاره مى كنيم.
نويسندگانى مانند شيخ محمد عبده ورشيد رضا وطنطاوى ومصطفى صادق رافعى وسيد قطب وعبدالرزاق نوفل وهمينطور سيد هبة الدين شهرستانى وصبحى صالح ومانند آنها مطالب تازه اى درباره زيباييهاى قرآن وروشهاى فنى وتكنيكى ويژه اى كه در آن به كار گرفته شده است، آورده اند كه بعضى از آنها به همان اسلوب قرآن باز مى گردد كه از قديم مطرح بود ولى اينها به صورت جديدى مطرح كرده اند اما بعضى از آنها كاملا تازه وبى سابقه است كه از جمله آنها موارد زير را مى توان نام برد:
1 ـ اعجاز در آهنگ وموسيقى كلمات. شايد نخستين كسى كه به اين موضوع پرداخت رافعى بود كه نخست در كتاب «تاريخ آداب العرب» وسپس در كتاب «اعجاز القرآن» خود، اين مطلب را عنوان كرد. به عقيده او انتخاب كلمات وحتى حروف براى معانى گوناگونى از لحاظ آهنگ وموسيقى لفظ كاملا حساب شده است والفاظ قرآن در شدت ورخوت وترقيق وتفخيم بامعانى آن متناسب است.(19) او معتقد است كه تركيب كلمات وحروف در قرآن براساس موسيقى خاصى است كه با معانى آن هماهنگ است.(20) اين موضوع را مرحوم طالقانى نيز در تفسير خود مورد توجه قرار داده است.(21)
2 ـ اعجاز در كشف اسرار خلقت كه گاهى از آن به اعجاز علمى قرآن تعبير مى شود نويسندگانى مانند: طنطاوى وفريد وجدى ومرحوم شهرستانى روى اين مسأله بسيار كار كرده اند والبته غثّ وثمين را درهم آميخته اند وبعضى از آيات قرآنى را با علوم روز واكتشافاتى كه اخيراً در پديده هاى هستى شده، تطبيق كرده اند.
3 ـ اعجاز عددى قرآن. اين موضوع را شايد نخستين بار شخصى به نام رشاد خليفه عنوان كرد وبا استفاده از كامپيوتر چيزهايى را ارائه داد اما چون بعدها حسن نيت ووثاقت او مورد ترديد قرار گرفت، كار او ارزش خود را از دست داد ولى عبدالرزاق نوفل به شيوه ديگرى اعجاز عددى قرآن را مطرح كرده كه قابل توجه وبررسى است.(22)
به طوريكه ملاحظه مى فرماييد هم پيشينيان وهم معاصران بيشتر به الفاظ قرآن توجه كرده اند وكمتر به معانى آن پرداخته اند. به نظر مى رسد كه اگر به همان اندازه كه روى الفاظ قرآن كار شده است، در مورد معانى بلند ومعارف عميق قرآن كار مى شد وجوه بهترى در اعجاز قرآن به دست مى آمد ومعلوم مى شد كه قرآن كريم همه نيازهاى بشر را برطرف كرده وتمام علوم اولين وآخرين در آن آمده است واگر چنين چيزى اثبات بشود، مهمترين وجه در اعجاز قرآن خواهد بود.

وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَة رِزْقًا قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهًا وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ (*)

و مژده بده به كسانى كه ايمان آورده اند و عمل شايسته انجام داده اند به اينكه براى آنهاست باغهايى كه از زير درختان آنها نهرها جارى است هر زمان كه از ميوه آن به آنها روزى داده مى شود، مى گويند: اين همان است كه پيشتر به ما روزى داده شده بود و ميوه هايى همانند هم به آنها داده مى شود و براى آنها همسران پاكيزه است و در آن بهشت، جاويدان خواهند بود.

نكات ادبى

1 ـ «بشارت» به معناى خبر مسرت بخشى است كه براى اولين بار اعلام مى شود و گاهى به صورت استهزاء در خبر غم انگيز نيز استعمال مى شود مانند: (و بشر هم بعذاب اليم) اين واژه از ماده «بشره» كه به معناى پوست انسان است اخذ شده و تناسبش اين است كه وقتى انسان خبر مسرت بخشى مى شنود پوست او تغيير مى يابد و رنگش دگرگون مى شود.
2 ـ «جنات» جمع جنة به معناى باغ و بستان است و از ماده «جن» به معناى پوشيده شدن آمده است زيرا در باغ درختان زياد است به طوريكه زير آنها پوشيده شده و مستور است همانگونه كه به جنين كه در رحم مادر است به خاطر پوشيده بودنش جنين گفته مى شود و به سپر از آن جهت كه سر آدمى زير آن پوشيده مى شود «جنة» گفته مى شود و مانند آنها.
3 ـ «كلما» از كل و ما تركيب شده و از ادات تكرار است و ظرف مى باشد.
4 ـ «رزق» چيزى است كه استفاده كردن از آن براى شخص جايز باشد و هيچكس حق منع و جلوگيرى از آن را نداشته باشد.
5 ـ «اتوا» جمع مذكر غايب از ماضى مجهول است.
6 ـ «ازواج» جمع زوج است و آن، هم به مرد و هم به زن گفته مى شود و اطلاق «زوجه» بر زن در كلام عربى كم است بلكه بيشتر از همان واژه «زوج» استفاده مى شود.
7 ـ «مطهرة» يعنى پاكيزه نگهداشته شده و آن از «طاهره» افزونتر است.
8 ـ «خلد» به معناى دوام و بقايى است كه منقطع نمى شود البته به دوامى گفته مى شود كه آغازى داشته باشد و لذا به خداوند نمى توان «خالد» گفت.

تفسير و توضيح

آيه (25) و بشر الذين آمنوا و عملوا ... : همانگونه كه پيشتر گفتيم در اين گروه از آيات، نخست درباره شناخت خداو عبادت او، آنگاه راجع به اثبات نبوت پيامبر اسلام صحبت شد و اينك مطالبى درباره قيامت و نعمتهاى بهشت عنوان مى شود.
در اين آيه همانند آيات متعدد ديگر، ايمان و عمل صالح به عنوان دو ارزش مطرح مى شوند كه همواره بايد در كنار هم و توأمان باشند و هر يك به تنهايى كارساز نيست ، و مى توان گفت كه ايمان به منزله روح و عمل صالح به منزله جسد است و خداوند مشترىِ آن عمل شايسته اى است كه ناشى از ايمان به او باشد و گرنه ارزش معنوى ندارد. همچنين ايمانى كه منشأ اعمال صالحه نباشد ارزشى ندارد و ايمان بدون عمل نمى تواند نجات بخش انسان باشد.
در اينكه آيا حقيقت ايمان چيست؟ و آيا عمل جزء مفهوم ايمان است و يا حقيقت ديگرى است، بحثهاى مفصلى وجود دارد كه فعلا وارد آن نمى شويم و به جاى مناسب خود موكول مى كنيم و تنها به اين مطلب اشاره مى كنيم كه محققان شيعه، نه مانند مرجئه اعتقاد بدون عمل را مايه نجات مى دانند و نه مانند اهل حديث عمل را جزء حقيقت ايمان مى شمارند بلكه معتقدند در عين حال كه عمل جزء حقيقت ايمان نيست ، ايمان بدون عمل هم موجب نجات نمى شودو رواياتى را كه ظاهر آنها عمل را جزء ايمان مى دانند به همين مطلب سوق مى دهند. يكى از دلايل آنها همين آيه مورد بحث و آيات مشابه آن است كه پس از ذكر ايمان ، عمل صالح را هم به دنبال آن بيان مى كند و اين خود دليل است كه عمل جزء مفهوم ايمان نيست.
به هر حال خداوند در اين آيه كسانى را كه ايمان و عمل صالح داشته باشند به چهار نعمت بهشتى مژده مى دهد. البته حقيقت نعمتهاى بهشتى براى ما روشن نيست ولى براى تفهيم نسبى و ترسيم دورنمايى ا زآن ، در قرآن و احاديث ، نعمتهاى بهشتى را با نعمتهاى اين دنيا مقايسه مى كند و با زبانى كه براى ما قابل فهم باشد آنها را مى آورد و گرنه مطلب بالاتر از مفاهيم اين كلمات است.
آن چهار نعمتى كه خداوند در اين آيه به عنوان پاداش ايمان و عمل صالح به ذكر آنها پرداخته است عبارتند از:
1 ـ باغهايى كه از زير درختان آن نهرها جارى است جريان آب علاوه بر اينكه درختان و گلها و گياهان را سيراب مى كند، خود يك حالت چشم نواز و با صفايى دارد كه به تنهايى براى يك تماشاگر لذت بخش است ، در بهشت نيز اين لذت وجود دارد.
2 ـ ميوه هاى بهشتى بهشتيان از ميوه هاى گوناگونى استفاده خواهند كرد يكى از خصوصيات ميوه هاى بهشتى اين است كه آنها نوع نامرغوب ندارند و همه آنها در طعم و رنگ و حجم مثل هم هستند و نمى توان يكى را بر ديگرى ترجيح داد و لذا هر بار كه بهشتيان از ميوه اى استفاده مى كنند مى گويند كه اين همان است كه پيش از اين خورديم و ميوه هاى شبيه به هم به آنها داده مى شود.
البته تواند بود كه منظور از جمله «هذاالذى رزقنا من قبل» مقايسه ميوه هاى بهشتى با ميوه هاى دنيايى باشد به اين معنا كه ميوه هاى بهشتى نيز از لحاظ حجم و شكل همانند ميوه هاى دنيايى هستند ولى طعم خاص خود را دارند و منظور از «متشابها»نيز همين است.
3 ـ همسران پاكيزه در بهشت همسرانى داده خواهد شد كه از هر گونه پليدى و زشتى و پلشتى پاك و پاكيزه اند و انسان از ديدن آنها و زندگى با آنها لذت زايدالوصفى مى برد. اينها همان حوريان هستند كه ذكر آنها در آيات ديگرى آمده و ما به تناسب آيات مربوطه درباره آنها سخن خواهيم گفت.
4 ـ جاودانگى در بهشت هر نعمتى هر چند هم مهم باشد اگر دوام و بقاء نداشته باشد، بى ارزش است و انسان در عين برخوردارى از آن غصه از دست دادن آن را خواهد خورد و لذت يك نعمت ناپايدار به رنج دورى آن نمى ارزد. ولى در بهشت نعمتها هميشگى و جاودانه است و اين خود لذتى مضاعف است.

اِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ماذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِه كَثيرًا وَ يَهْدى بِه كَثيرًا وَ ما يُضِلُّ بِه اِلاَّ الْفاسِقينَ (*)اَلَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِه وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِه أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ(*)

خداوند شرم نمى كند از اينكه پشه يا بزرگتر از آن را مَثَل بزند پس كسانى كه ايمان آورده اند مى دانند آن مثل حق و از جانب پروردگارشان است و اما كسانى كه كافر شده اند مى گويند: خداوند از اين مثل چه چيزى را اراده كرده است؟ خدا به وسيله آن مَثَل ، بسيارى را گمراه و بسيارى را هدايت مى كند و البته گمراه نمى كند به وسيله آن مگر فاسقان را (26) همانهايى كه پيمان خدا را پس از بستن آن ، مى شكنند و آنچه را كه خداوند به وصل كردن آن دستور داده قطع مى كنند و در روى زمين فساد مى كنند. آنان همان زيانكاران هستند(27)

نكات ادبى

1 ـ «استحياء»مشتق از «حياء» به معناى شرم و آزرم و خجالت كشيدن است و آن نوعى تأثر و تغيير در نفس انسان است كه به خاطر انجام كارى ملامت مى شود و يا خود شخص اعتقاد به قبح آن دارد و چون تأثر و تغيير در ذات خدا امكان پذير نيست بايد در اينجا نتيجه اين تغيير را به خدا نسبت بدهيم و آن انجام ندادن كاراست.
2 ـ «ما» در «مابعوضه» يا براى تنكير است كه با كلمه بعوضه تفسير مى شود و يا براى تشديد ابهام كلمه قبل مى باشد و در اين صورت براى تاكيد است و تعبير «مثلاما» شامل هر نوع مثلى مى شود و در اينجا شدت ابهام مطلوب است.
3 ـ «ضرب» در اينجا با تضمين معناى «جعل»دو مفعول گرفته كه يكى «مثلا» و ديگرى «بعوضة» است.
4 ـ «بعوضة» به معناى پشه كوچك است و از «بعض» مشتق شده كه به معناى جزئى از يك چيز آمده و پشه آنچنان كوچك است كه گويا جزئى از يك موجود است.
5 ـ «مثلا» در «بهذامثلا» براى تميز است و مصداق هذا را تبيين مى كند.
6 ـ «فاسق»كسى است كه از طاعت خدا خارج شده است از ماده «فسق»به معناى خارج شدن است و به موش «فويسقه»گفته مى شود به خاطر خروج مكررا زلانه.
7 ـ «ميثاق» مصدر ميمى است به معناى پيمان بستن مانند ميعاد و ميلاد.
8 ـ «خسران»از بين رفتن سرمايه ، هلاكت.
9 ـ «اولئك» مبتداء و «هم» مبتداى دوم ، خاسرون خبر مبتداى دوم و جملگى خبر مبتداى اول

پى‏نوشتها:‌


1. جاحظ، الحيوان ج 3 ص 86.
2. باقلانى، اعجاز القرآن ص 6.
3. ابن نديم، الفهرست ص 63 - داوودى، طبقات المفسرين ج 2 ص 148.
4. اين كتاب تحت عنوان «النكت فى اعجاز القرآن» به ضميمه كتاب «بيان اعجاز القرآن» از خطابى و«الرسالة الشافية» از جرجانى با تحقيق محمد خلف الله ومحمد زغلول سلام در قاهره از طرف دارالمعارف چاپ شده. گفتنى است كه نام كتاب رمانى را ياقوت در معجم الادباء ج 14 ص 75 وداوودى در طبقات المفسرين ج 1 ص 425 همان «اعجاز القرآن» ذكر كرده است.
5. قاضى طباطبائى، تعليقه بر اللوامع الالهيه ص 220 به نقل از كتاب «معترك الأقران» سيوطى[96]
6. بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن ج 2 ص 93ـ107 همين مطلب را سيوطى نيز به صورت پراكنده آورده (الاتقان ج 2 ص 118).
7. عبدالجبار همدانى، شرح الاصول الخمسه ص 586.
8. خطابى، بيان اعجازالقرآن ص 27 چاپ شده در مجموعه ثلاث رسائل فى اعجازالقرآن.
9. فاضل مقداد، اللوامع الالهيه ص 219.
10. باقلانى، اعجاز القرآن ص 35.[97]
11. شرح المواقف ج 8 ص 245
12. تفتازانى ، شرح المقاصد ج 5 ص 28
13. سيد مرتضى ، الذخيرة فى علم الكلام ص 378
14. براى تفصيل بيشتر رجوع شود به مقاله اينجانب تحت عنوان: «دانشمندان اسلامى وقول به صرفه» كه در مجموعه مقالات فارسى كنگره شيخ مفيد شماره 73 چاپ شده است.
15. شيخ طوسى، الاقتصاد الهادى الى الرشاد ص 173، البته شيخ در تمهيدالاصول قول به صرفه را تقويت كرده ولى بعدها از آن نظر برگشته است.
16. ابن ميثم بحرانى، قواعد المرام ص 133.
17. علامه حلى، مناهج اليقين، نسخه خطى آستان قدس رضوى برگ 120.
18. فاضل مقداد، اللوامع الالهيه ص 221.[99]
19. رجوع شود به: رافعى، تاريخ آداب العرب ج 2 ص 225.
20. رافعى، اعجاز القرآن ص 241 به بعد .
21. رجوع شود به تفسير پرتوى از قرآن جلد مربوط به تفسير جزء آخر قرآن.[100]
22. رجوع شود به: عبدالرزاق نوفل، الاعجاز العددى فى القرآن.[101]