تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۲۱ -


تفسير و توضيح

آيات (139-143) ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم ... : اين آيات و چند آيه بعدى درباره جنگ احد نازل شده است و در واقع تحليل آموزنده اى است بر نتايجى كه از جنگ احد به دست آمد.
در اين جنگ چنانكه مى دانيم پيروزى اوليه نصيب مسلمانان گشت، ولى در اثر عدم اطاعت جمعى از مسلمانان از دستور مقام فرماندهى، سرنوشت جنگ عوض شد و مسلمانان شكست خوردند و جمعى از شخصيتهاى برجسته آنها از جمله حمزه عموى پيامبر(ص) شهيد شدند و روحيه مسلمانان تضعيف گرديد.
در اين آيات براى تسلاّى خاطر و تقويت روحيه مسلمانان چندين مطلب اساسى گفته شده، از جمله اينكه مسلمانان نبايد سست يا غمگين شوند چون اگر ايمان داشته باشند همواره برترى و پيروزى از آنِ آنها خواهد بود و اين يكى از سنتهاى خدا در تاريخ است كه ملتى را كه به آرمانهاى خود باور داشته باشند و قاطعانه و بدون نشان دادن سستى در راه آن مبارزه كنند پيروز مى گرداند. بنابراين مسلمانان هم به شرط داشتن ايمانى محكم همواره ملتى برتر و فاتح خواهند بود.

آنگاه در مقام دلدارى مسلمانان، به آنها گوشزد مى كند كه درست است شما در اين جنگ آسيبها ديدند و كسانى از شما شهيد و كسانى زخمى شدند ولى بايد بدانيد كه دشمنان شما نيز به اندازه شما آسيب ديده اند آنها نيز كشته و زخمى دارند. پس از اين دلدارى، به يكى ديگر از سنتهاى الهى در كل تاريخ بشرى اشاره مى كند تا مسلمانان به خود مغرور نباشند و خود را تافته اى جدا بافته از ديگران ندانند و بدانند كه براى رسيدن به پيروزى و ايجاد جامعه اى برتر بايد تلاش كنند و ايمان داشته باشند. آن سنت مهم الهى همان «مداوله» است كه در اين آيه آمده است.
منظور از «مداوله» اين است كه شكست و پيروزى دست به دست مى گردد و هر جمعى طعم تلخ شكست را مى چشد، منتهى بعضى از جوامع در مقابل شكست خودشان را مى بازند و از بين مى روند و بعضى ديگر بر مقاومت خود مى افزايند و نه تنها از بين نمى روند بلكه آن شكست را سكّوى پرش خود قرار مى دهند و با تجربه جديدى وارد ميدان مى شوند.

در آيه شريفه از اين موضوع به صورت «ايام» نام برده شده است. «يوم» علاوه بر معناى متعارف خود به مقدار زمانى گفته مى شود كه حادثه اى در آن اتفاق افتاده باشد. عربها هر حادثه مهمى را كه اتفاق افتاده، يك «يوم» مى نامند مانند «يوم فجار»، «يوم احد» و... كه مجموعاً به «ايام العرب» شهرت يافته است. در اين آيه متذكر مى شود كه اين «يوم» ها كه با شكستها و پيروزيها همراه مى باشد همواره ميان اقوام و ملل در حال گردش است واين يكى از سنتهاى خداست.
قرآن كريم با يادآورى اين مطلب، به جامعه ها اميد و حركت مى بخشد و مقرّر مى دارد كه پيروزى در ملك هيچ كس نمى باشد، بنابراين دليلى بر يأس وجود ندارد. آنان كه اكنون در اوج پيروزى هستند، بزودى حركت ايّام آنها را به پايين مى كشد و آنها كه اكنون ضعيف و ناتوان و شكست خورده اند، روزى به پيروزى مى رسند و با اين تذكّر، به آنها كه شاهد پيروزى را در آغوش كشيده اند هشدار مى دهد كه به خود مغرور نباشند و در مقابل، به آنها كه شكست خورده اند نويد مى دهد كه دچار يأس و نوميدى نشوند...

بنابراين طرح مسأله مداوله، حركت آفرين و اميدساز و در عين حال هشدارى به قدرتمندان است.
در دنباله آيه شريفه منافع و آثار «مداوله» بيان مى شود و اين مطلب مورد بحث قرار مى گيرد كه هدف از اين كار چيست و چرا هر قومى بايد روزى طعم تلخ شكست را بچشد؟ براى اين موضوع چهار هدف را ذكر مى كند، ولى منحصر در آن نمى داند، زيرا در بيان اين هدفها مطلب با حرف «واو» شروع مى شود (وليعلم) واين امر مى رساند كه مسأله «مداوله» آثار و نتايج بسيارى دارد كه فهم مردم نمى تواند همه آنها را درك كند و از ميان آنها فقط چهار نتيجه بيان مى شود:
الف ـ آشكار شدن ايمان مؤمنان: اين شكست باعث مى شود كه افراد با ايمان شناخته شوند و از آنها كه ايمان ندارند متمايز گردند. در اينجا تعبير قرآن اين است كه تا خدا بداند كه مؤمنان چه كسانى هستند، ولى بايد توجه داشت كه علم خداوند مانند علم ما نيست ، بلكه تعلّق علم او به يك چيزى، عين وقوع آن چيز است; يعنى وقتى علم خداوند به چيزى تعلّق يافت آن چيز بيدرنگ وجود پيدا مى كند. بنابراين منظور اين است كه ايمان مؤمنان قبلا ناشناخته بود و اكنون مورد تعلّق علم الهى قرار گرفت و ظهور پيدا كرد و براى همه روشن گرديد كه مؤمن كيست.
ب ـ گرفتن گواهان: يكى ديگر از هدفهاى مورد نظر، تربيت افرادى نخبه و نمونه است كه وجود آنها الگو براى ديگران باشد كه چگونه در هنگام سختيها و شدائد تا سرحدّ بذل جان مقاومت نشان مى دهند تا ارزشهايى را كه به آن اعتقاد دارند حفظ كنند. چنين افرادى چه كشته شوند و چه در حال حيات باشند گواهان و حجّتهايى براى ساير مردم هستند، چنانكه در آيه ديگرى مى خوانيم:
لتكونوا شهداء على النّاس و يكون الرّسول عليكم شهيداً (بقره / 143)
تا شما گواهان بر مردم باشيد و پيامبر نيز گواه شما باشد.

البته بعضى گفته اند كه در آيه مورد بحث آنجا كه مى فرمايد (ويتخذ منكم شهداء)، منظور همان كشته شدگان در راه خدا هستند و معنى آيه اين است كه خداوند مى خواهد از شما قربانيانى بگيرد، اما چنين احتمالى بعيد به نظر مى رسد، زيرا ظاهراً كلمه شهيد در قرآن هيچ كجا به معنى مقتول در راه خدا استعمال نشده است (اگر چه در روايات و دعاها به اين معنى استعمال شده است) و از اين گذشته سياق آيه و تعبيرى كه در آن آمده است با اين مطلب سازگار نيست; زيرا تعبير (اتخاذ شهيد) تناسبى با اين معنى ندارد، بلكه بيشتر با همان معناى شاهد گرفتن و نمونه ارائه كردن مناسبت دارد.
ج ـ از بين بردن ناخالصيهاى مؤمنان: هدف ديگرى كه قرآن براى «مداوله» مطرح مى كند ريختن ناخالصيها است، به اين معنى كه مؤمنان با اين شكستها پخته تر و در كوره ناكاميها و تلخيها ذوب شوند و طلاى وجودشان از آلودگيها و شائبه ها جدا گردد و با بصيرتى بيشتر و تجربه اى جديدتر به ميدان بيايند.

البته اين امر غير از آشكار شدن ايمان مؤمنان و ظهور گروه با ايمان است. منظور اين است كه همان مؤمنانى كه ايمانشان به مرحله ظهور رسيد از نظر مراحل ايمان به جايگاه والايى برسند و آنچنان باشند كه خدا مى خواهد.
د ـ نابودى تدريجى كافران: يكى ديگر از آثار و خواصّ مداوله اين است كه در اثر همين شكستها و پيروزيها و در طول حركت مداوم تاريخ، به تدريج كافران از بين مى روند و بساط كفر برچيده مى شود و اين نتيجه نهايى مداوله و شكستها و پيروزيهاى متناوب است; زيرا همانگونه كه در بالا گفته شد مداوله سبب قوى تر شدن جبهه ايمان و ريختن ناخالصيهاى مؤمنان مى شود و اين مساوى است با ضعيف تر شدن جبهه كفر و از بين رفتن تدريجى آن.
اين مطلب امرى است مسلّم و حتمى، اگر چه هزاران سال طول بكشد. سرانجام كفر و ظلم نابود خواهد شد و حكومت زمين به دست صالحان خواهد افتاد ...

همانگونه كه رسيدن به پيروزى در جنگ آسان به دست نمى آيد بلكه بايد جهاد و مقاومت كرد و رنج فراوان كشيد، رسيدن به بهشت و برخوردارى از نعمتهاى الهى در آخرت نيز آسان به دست نمى آيد بلكه آن نيز با ايمان و جهاد و صبر حاصل مى شود از اين رو در آيه شريفه به صورت يك استفهام انكارى مى پرسد: آيا شما گمان كرديد كه وارد بهشت مى شويد بدون اينكه خدا مجاهدان و صابران شما را معلوم كند؟ براى رسيدن به بهشت بايد امتحان بدهيد و ثابت كنيد كه مجاهد در راه خدا هستيد و حاضريد كه در راه او هر سختى و ناراحتى را تحمل كنيد و بالاخره ايمان و مقاومت خود را به منصه ظهور برسانيد.

در پايان اين آيات از آن گروه از مسلمانان كه در جنگ احد سستى كردند و باعث شكست مسلمانان شدند، انتقاد مى كند و به آنها يادآور مى شود كه شما پيش از جنگ و پيش از آنكه در جنگ با مرگ روبرو شويد هميشه آرزوى كشته شدن در راه خدا را داشتيد اما وقتى به مرحله اى رسيديد كه مى توانستيد به اين آرزو نايل شويد، خود را كنار كشيديد و فقط نظاره گر و تماشاگر جنگ شديد و از ترس مرگ، به طور جدى وارد معركه نشديد.

وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللّهُ الشّاكِرينَ (*)وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ اِلاّ بِاِذْنِ اللّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِه مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِه مِنْها وَ سَنَجْزِى الشّاكِرينَ (*)

و محمد جز يك پيامبر نيست كه پيش از او پيامبران، گذشته اند. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما بر پشت سر خود برمى گرديد؟ و هر كس بر پشت سر خود برگردد، چيزى به خدا آسيب نمى رساند و بزودى خدا سپاسگزاران را پاداش مى دهد (144) هيچ شخصى جز به اذن خدا نمى ميرد، نوشته اى مدت دار; و هر كس ثواب دنيا را بخواهد از آن به او مى دهيم و هر كس ثواب آخرت را بخواهد از آن به او مى دهيم و بزودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد (145)

نكات ادبى

1 ـ «محمد» نام رسول گرامى اسلام است اين نام مقدس چهار بار در قرآن كريم آمده است: همين آيه و آيه 40 سوره احزاب و آيه2 سوره محمد و آيه 29 سوره فتح، يك بار هم نام پيامبر اسلام(ص) به صورت «احمد» در قرآن آمده و آن در آيه 6 سوره صف مى باشد. اين نام مقدس از حمد به معناى سپاس و ستايش مشتق شده و محمد يعنى ستايش شده و پسنديده و ظاهراً اين نام پيش از پيامبر اسلام در ميان عربها معمول نبوده است و به پيامبر، هم محمد و هم احمد وهم محمود گفته مى شد.
2 ـ «خلت» سپرى شد، گذشت.
3 ـ هر چند در «افان مات» ادات استفهام بر سر شرط آمده ولى در واقع مربوط به جزاست.
4 ـ «فوت» به معناى مرگ طبيعى و «قتل» به معناى كشته شدن است.
5 ـ «انقلبتم على اعقابكم» اين يك تعبير معمول ميان عربهاست و به معناى برگشتن بر روى پاشنه پاست و كنايه از ارتجاع و بازگشت به عقب است و در اينجا به معناى بازگشت به دوره جاهليت و خروج از دين اسلام است.
6 ـ «اذن» در اينجا به معناى امر و دستور است.
7 ـ «كتابامؤجلا» منصوب بافعل مقدر است: كتب الله كتابا مؤجلا.
8 ـ «اجل» مدت معين و مؤجل يعنى مدت دار.

تفسير و توضيح

آيه (144) و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله... : در جنگ احد پس از آنكه اوضاع به ضرر مسلمانان تغيير يافت و جمعى از مسلمانان شهيد شدند، شخصى به نام عبدالله بن قميئه و يا عمرو بن قميئه از سپاه مشركان سنگى به سوى پيامبر اسلام(ص) انداخت و به صورت آن حضرت اصابت كرد و مصعب بن عمير كه از پيامبر دفاع مى كرد در همان حال به دست مشركان شهيد شد و به خاطر شباهتى كه مصعب به پيامبر داشت مشركان گمان كردند كه پيامبر را كشته اند و لذا فرياد برآوردند كه محمد كشته شد. چون اين خبر ميان مسلمانان شايع شد بسيارى از آنان فرار كردند و پيامبر اسلام را تنها گذاشتند و فقط على بن ابيطالب و ابودجانه و چند تن ديگر از مسلمانان از پيامبر دفاع مى كردند بطورى كه 61 زخم بر بدن على (ع) اصابت كرد. بعضى از فراريان مى گفتند: عبدالله ابىّ را واسطه قرار بدهيم كه از ابوسفيان براى ما امان بگيرد ولى بعضى از مسلمانان همچنان به جنگ ادامه مى دادند و فراريان را از فرار بر حذر مى داشتند از جمله انس بن نضر فرياد مى زد مردم اگر محمد كشته شده خداى او زنده است و اساساً براى ما زندگى بعد از محمد چه معنايى دارد؟ تا اينكه شهيد شد.

در اين آيه با توجه به ضعفى كه مسلمانان در جنگ احد پس از شيوع خبر كشته شدن پيامبر از خود نشان دادند، مسلمانان را مورد عتاب قرار مى دهد به آنها گوشزد مى كند كه محمد(ص) فقط يك پيام رسان است يعنى اساس دين از جانب خداست و محمد(ص) واسطه اى بيش نيست و پيش از او هم پيامبرانى آمده اند و رفته اند بعضى از آنها مانند موسى با اجل خود از دنيا رفتند و بعض چون يحيى و زكريا كشته شدند ولى آنچه پايدار است ذات الهى و دين اوست سپس مى پرسد اگر محمد مرد ويا كشته شد آيا شما از دين اسلام دست مى كشيد و دوباره به جاهليت بر مى گرديد؟ اين سير قهقرايى شما، زيانى براى خدا نمى رساند بلكه آنكه ضرر مى كند شما هستيد كه نعمت بزرگ اسلام را از دست مى دهيد.

اينكه در اينجا به صورت ترديد بيان مى كند و مى گويد: مُرد يا كشته شد، مطابق با انديشه و پيش بينى مردم صحبت مى كند چون از نظر مردم، محمد(ص) يا مى ميرد و يا كشته مى شد و از اين دو حالت بيرون نبود و اين مانع از آن نبود كه در علم خدا مشخص بود كه پيامبر در جنگ كشته نمى شود بلكه با اجل خود مى ميرد.
جمله پايانى آيه كه مى فرمايد: بزودى شاكران را پاداش خواهيم داد، اشاره به اين است كه همه مسلمانان در جنگ احد سستى نكردند بلكه بعضى از آنان مانند على بن ابيطالب(ع) و انس و ابو دجانه و جمعى ديگر مقاومت كردند و از وجود پيامبر دفاع نمودند و اين نوعى سپاسگزارى از نعمت بزرگ اسلام بود. خداوند كار اين گروه با ايمان و سپاسگزرا را از نظر دور نمى دارد و خاطر نشان مى سازد كه به آنان پاداش نيكو خواهد داد.
در مجموع، اين آيه به مسلمانان هشدار مى دهد كه فرد پرست نباشند و دين خدا را به وجود اشخاص حتى پيامبر مربوط نسازند زيرا دين خدا با آمدن و رفتن اشخاص تغيير نمى يابد و مرگ پيامبر نبايد باعث سستى مسلمانان و يا بيرون رفتن آنها از دين اسلام باشد و بالاخره آنچه اصالت دارد عقيده است نه فرد، در عين حال احترام به پيامبر و اطاعت از او و اطاعت از جانشينان به حق او هم لازم است و آنها به عنوان نگهبانان و پاسداران اسلام بايد اطاعت شوند.
با وجود اين هشدار قرآن، باز ديديم كه پس از رحلت پيامبر اسلام بعضى از مسلمانان مرتد شدند و بعضى از آنان هر چند به ظاهر مسلمان بودند ولى توصيه هاى پيامبر را درباره ولايت و امامت ناديده گرفتند.
آيه (145) و ما كان لنفس ان تموت الاّ ... : ضعف و سستى كه از گروه بسيارى از مسلمانان در جنگ احد ديده شد، ناشى از عواملى بود از جمله اينكه آنها از مرگ خود مى ترسيدند و گمان مى كردند كه اگر به مصاف دشمن نروند واز دشمن فاصله بگيرند زنده مى مانند و اگر با دشمن روبرو گردند شايد كشته شوند. اين آيه اين تصور را ردّ مى كند و اشعار مى دارد كه هيچ شخصى جز با امر خدا و قضاى حتمى او نمى ميرد و زمان مرگ افراد در كتاب ويژه اى مقدر شده و آن روز كه اجل او برسد خواهد مرد اگر چه در رختخواب باشد و آن روز كه اجل او نرسد نخواهد مرد هر چند كه در مقابل دشمن بجنگند. يك نمونه آن وجود على بن ابيطالب (ع) است كه در بسيارى از جنگها شركت كرد و از جمله در احد شصت ويك زخم بر بدن او رسيد ولى چون اجلش نرسيده بود نمرد ولى در حال نماز به شهادت رسيد چون اجلش رسيده بود.
چنين باورى انسان را در جنگ با دشمن دليرتر مى كند و سبب مى شود كه با اراده و قاطعيت بجنگد. همانگونه كه در اكثر جنگها مسلمانان با همين باور جنگيدند و پيروزيهاى بزرگى را از آنِ خود ساختند.
ترس از مرگ كه در جنگ احد باعث سستى بعضى از مسلمانان شد، در جنگهاى ديگر نيز وجود داشت و بعضى از آنان كه ايمان محكمى نداشتند داراى چنين روحيه اى بودند و بعضى از منافقان براى تضعيف مسلمانان آنها را از مرگ مى ترسانيدند. اين موضوع در چندين آيه از قرآن كريم منعكس شده از جمله:
يقولون لو كان لنا من الامر شىء ما قتلنا ههنا قل لو كنتم فى بيوتكم لبرزالذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (آل عمران / 154)
مى گويند اگر ما را از اين كار چيزى (اختيارى) بود، در اينجا كشته نمى شديم بگو اگر در خانه هايتان هم بوديد، كسانى كه كشته شدن بر آنها مقدر شده به سوى بسترهاى مرگشان بيرون مى آمدند.
پيام ديگرى كه آيه مورد بحث دارد مربوط به نيّت افراد در شركت در جنگ احد مى باشد بعضى از آنها به نيّت دنيا و رسيدن به غنائم جنگى و يا پيروزى قوم خود در جنگ شركت داشتند و بعضى به نيت ثواب آخرت و دفاع از عقيده شركت داشتند.
در اينجا خداوند با اشاره به نيتهاى اين افراد يك قانون كلى را بيان مى كند و آن اينكه هر كس ثواب و پاداش دنيا را در نظر داشته باشد، از آن به او داده مى شود و هر كس ثواب و پاداش آخرت را در نظر داشته باشد، باز از آن به او داده خواهد شد و خداوند مطابق با نيّت و قصد افراد به آنها پاداش مى دهد مثلا كسى كه براى غنائم جنگى و يا براى شهرت طلبى مى جنگد به نيت خود مى رسد و كسى هم كه براى خدا مى جنگد باز به پاداش خود كه پاداش معنوى و اخروى است مى رسد. يا مثلا كسى كه مال خود را انفاق مى كند تا ميان مردم به نيكى مشهور شود چنان مى شود و كسى كه مال خود را براى رضايت خدا انفاق مى كند پاداش اخروى نصيب او مى گردد.
اين مطلب نيز در آيات متعددى از قرآن ذكر شده از جمله:
من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ماله فى الاخرة من نصيب (شورى / 20)
هر كس كِشت آخرت را بخواهد بر كِشت او مى افزاييم و هر كس كِشت دنيا را اراده كند از آن به او مى دهيم ولى در آخرت بهره اى براى او نيست.
بنابراين، يك عمل خير از كسى پاداش معنوى و اخروى دارد و همان عمل از كس ديگر آن پاداش را ندارد بلكه پاداش دنيوى دارد. بسته به اينكه صاحب عمل چه نيتى و چه قصدى داشته باشد.
در پايان آيه بار ديگر اظهار مى دارد كه بزودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد و اين تأكيدى بر جمله پايانى آيه قبلى است با اين تفاوت كه در آنجا جمله به صورت غايب بود و در اينجا جمله به صورت متكلم است و تأكيد بيشترى دارد. اين جمله در اين آيه نيز اشاره به گروهى از مسلمانان است كه در جنگ احد از نعمت وجود پيامبر و اسلام دفاع كردند و اين عاليترين نوع سپاسگزارى از يك نعمت است.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِىّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِمآ أَصابَهُمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ (*)وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ اِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ اِسْرافَنا فى أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ (*)فَأتاهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (*)

و چه بسا پيامبرى كه گروههاى بسيارى همراه با او نبرد كردند پس به سبب آنچه در راه خدا به آنان رسيد سستى نكردند و ضعف نشان ندادند و درمانده نشدند و خدا شكيبايان را دوست دارد (146) سخن آنان جز اين نبود كه گفتند: پروردگارا گناهان ما و زياده رويهاى ما را در كارمان بيامرز و گامهاى ما را استوار ساز و ما را بر گروه كافران پيروز گردان (147) پس خداوند به آنها پاداش دنيا و هم پاداش نيكوى آخرت را داده و خدا نيكوكاران را دوست دارد (148)

نكات ادبى

1 ـ «كايّن» در اصل «اىّ» بود كه كاف به اول آن اضافه شد مانند كاف در «كذا» و تنوين آخر كلمه در رسم الخط به صورت نون نوشته شد و اين تنها كلمه اى است كه در آن تنوين به شكل نون ساكن نوشته مى شود و عكس آن نيز در رسم الخط قرآن وجود دارد يعنى اينكه نون ساكن به صورت تنوين نوشته شده مانند: ليكوناً و لنسفعاً. ضمناً «كاين» به معناى تكثير در عدد است يعنى چه بسا.
2 ـ «ربيون» جمع ربّى. اول اين كلمه با حركات سه گانه خوانده شده ولى در قرآن مكسور است و آن يا از ربّ به معناى پروردگار مشتق است مانند ربّانى كه در اين صورت به معناى خدا پرستان و خداجويان است و يا از ربّه مشتق است كه به معنى گروه است و ربيّون يعنى جماعتى و گروهى و يا از ربّى به معناى عدد هزار مشتق است و ربيون يعنى هزاران نفر.
3 ـ «استكانوا» خضوع و تضرع كردند، خوار شدند، درمانده شدند. از «كين» مشتق است كه به معناى حالت بد و نامطلوب است.
4 ـ «قولهم» با نصب خبر كان و ان قالوا اسم كان است.
5 ـ «اسراف» تجاوز از حد به هر دو طرف افراط و تفريط گفته مى شود و بعضيها آن را فقط در افراط استعمال مى كنند.

تفسير و توضيح

آيات (146-148) و كأيّن من نبى قاتل معه... : براى از بين بردن آثار نامطلوب سستى ها و ضعفهايى كه بعضى از مسلمانان در جنگ احد نشان دادند، از تاريخ پيشينيان كمك مى گيرد و با يادآورى مقاومتها و مجاهدتهاى خدا پرستانى كه همراه با پيامبر عصر خود در مقابل دشمنان ايستادگى كردند، مسلمانان را تشويق به مقاومت در جنگ مى كند.
در اين آيه از پيامبرانى ياد مى كند كه گاهى گروههاى بسيارى دور آنها جمع مى شدند و در گرداگرد آنها و همراه با آنها با دشمنان دين مى جنگيدند و در اين جنگها، ناراحتيها و رنجهاى زيادى به آنها مى رسيد ولى چون در راه خدا بود آنها ناراحت نمى شدند.

آنها در برابر مصائب جنگ نه سستى مى كردند و نه ضعف نشان مى دادند و نه خوار و درمانده مى شدند. سه حالتى كه بعضى از مسلمانان در جنگ احد به آن گرفتار شدند و با انجام ندادن تكليف خود سستى كردند و با فرار از مقابل دشمن ضعف نشان دادند و با اين انديشه كه از ابوسفيان امان بخواهند، خود را خوار و ذليل كردند.
آن گروه بسيار از همراهان پيامبران پيشين، اين سه حالت را از خود دور كردند و در برابر هر گونه مشكلى صبر و تحمل نشان دادند و روشن است كه خداوند صابران را دوست دارد و به آنها كمك مى كند.
در آيه بعدى اطلاعات ديگرى از خدا پرستانى كه همراه با پيامبران مى جنگيدند به دست مى دهد و اينكه آنها نه تنها در جنگ مقاومت مى كردند بلكه افراد مهذبى بودند و همواره در اصلاح خود مى كوشيدند و به ياد خدا بودند. اين روحيّه عالى ايمانى از سخنان آنها پيدا بود و سخن آنها هميشه اين بود كه از خدا مى خواستند كه گناهان كوچك و بزرگ آنها را بيامرزد و اگر از آنها گناهى سر مى زد آن را بزرگ مى شمردند و نوعى تجاوز از حد و اسراف و افراط و تقصير مى دانستند و آمرزش آن را از خدا مى خواستند. همچنين از خدا مى خواستند كه قدرتهاى آنها را استوار كند و آنها در دين خود ثابت قدم باشند و نيز به هنگام جنگ با دشمنان دين ايستادگى كنند باز از خدا مى خواستند كه آنان را بر گروه كافران پيروز گرداند.
اين سخنان نشانگر روحيّه بلند و ايمان محكم و تقواى پايدار آنهاست از اين رو خداوند اين نوع افراد را به عنوان سرمشق و الگو و مايه عبرت و پندآموزى براى مسلمانان معرفى مى كند تا مگر آن گروه از مسلمانان كه ضعف نشان مى دادند به خود آيند و روحيه اى چون روحيه آنها به دست آورند.

پس از ذكر خيرى كه از اين خداپرستان همراه و همگام با پيامبران به ميان آمد، پاداشهايى را كه خداوند به آنها خواهد داد، نيز يادآور مى شود. خداوند در برابر ايمان نيرومند و صبر و پايدارى آنها هم ثواب دنيا و هم ثواب آخرت را به آنها مى دهد و آنها بر دشمن خود پيروز مى شوند و طعم شيرين پيروزى را مى چشند و در پايان آيه از آنان به عنوان نيكوكاران ياد مى كند و مى فرمايد: خدا نيكوكاران را دوست دارد.