تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۲۳ -


آيات (156-158) يا ايها الذين امنوا لاتكونوا... : همانگونه كه چند آيه پيش گذشت بعضى از مسلمانان ضعيف الايمان اظهار مى داشتند كه اگر كشته شدگان از ما به ميدان جنگ نمى رفتند، كشته نمى شدند و در همانجا خداوند پاسخ آنها را داد و اينكه مرگ هر انسانى از پيش مقدر شده است و اكنون در اين آيه بار ديگر به همين مطلب مى پردازد تا اثر چنين طرزفكرى كه در ميان مسلمانان شايع شده بود، از ميان برود. اين است كه به مؤمنان توصيه مى كند كه شما همان سخنى را كه كافران مى گويند تكرار نكنيد كافران درباره كسانى از خويشان و دوستان و برادرانشان كه به مسافرت مى رفتند و مى مردند و يا در جنگ شركت مى كردند و كشته مى شدند، مى گفتند: اگر آنها نزد ما بودند نمى مردند و كشته نمى شدند. اين سخن كافران بود و آنها پس از جنگ احد اين سخن را به مسلمانان تلقين مى كردند تا آنها نيز چنين بگويند. اينك خداوند به مؤمنان دستور مى دهد كه شما اين سخن را نگوييد تا حسرت كافران در تضعيف مسلمانان در دلهايشان بماند و دريغ آن را بخورند كه چرا مسلمانان چنين نمى گويند.

پس از اين توصيه به مسلمانان، به پاسخ سخن كافران مى پردازد و مى فرمايد: اين خداست كه زنده مى كند و مى ميراند و مرگ و زندگى در دست خداست و چنان نيست كه اگر كسى مسافرت نمى كرد و يا به جنگ نمى رفت نمى مرد و يا كشته نمى شد. اين مطلب تكميل كننده پاسخى است كه در آيات قبل، از اين سخن داده بود و اينكه اجل هر كس در هر كجا و هر زمانى برسد مى ميرد. سپس مى فرمايد: خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست يعنى هر گناهى و يا هر كار خيرى از شما سرمى زند خداوند از نظر دور نمى دارد.

در آيه بعدى مطلبى را عنوان مى كند تا مسلمانان اساساً از مرگ ويا كشته شدن نهراسند و از آن وحشت نكنند واظهار مى دارد كه اگر شما در راه خدا كشته شويد و يا با ايمان از دنيا برويد مغفرت و رحمت خدا را به دست مى آوريد و اين نعمت بزرگى است و بهتر از مال و ثروتى است كه كافران در اين دنيا براى خود فراهم مى سازند و نيز بدانيد كه اگر شما مرديد و يا كشته شديد به سوى خدا مى رويد و به سوى او برانگيخته مى شويد.

در اين آيات سه بار از مرگ و كشته شدن سخن به ميان آمد بار نخست و بار سوم مرگ جلوتر از كشته شدن بود ولى بار دوم كشته شدن را جلوتر از مرگ ذكر كرد. شايد نكته اين تقديم و تأخير اين باشد كه مرگ طبيعى يك امر عادى و معمولى است و بيشتر افراد با مرگ طبيعى از دنيا مى روند ولى كشته شدن يك استثناست لذا مناسب آن بود كه مرگ طبيعى را جلوتر از كشته شدن ذكر كند و اينكه در جايى كشته شدن را جلوتر از مرگ طبيعى آورد اين است در آنجا صحبت از آمرزش و رحمت خداوند است و مسلم است كسى كه در راه خدا كشته شود بيشتر از كسى كه با مرگ طبيعى بميرد، از آمرزش و رحمت خداوند بهره مى برد لذا در اينجا آن را مقدم كرد.

بحثى درباره جنگ احد

پس از جنگ بدر كه بزرگان قريش در آن كشته و يا اسير شدند و مشركان شكست سختى را تحمل كردند، شهر مكه را يكپارچه غم و اندوه فرا گرفت و مشركان مكه در غم از دست دادن عزيزان خود و شكست مفتضحانه اى كه خورده بودند، بسيار خشمگين شدند. آنها به فكر انتقام بودند و چيزى جز انتقام آنها را آرام نمى كرد. لذا دور هم جمع شدند و با يكديگر مشورت كردند و راى همه بر اين قرار گرفت كه بر ضد مسلمانان وارد جنگى تازه شوند تا بتوانند انتقام شكست خود را بگيرند. آنها نخست هزينه جنگ را تهيه كردند و با فروش مال التجاره هاى خود مبلغ كلانى را به اين كار اختصاص دادند سپس به جمع آورى نيرو پرداختد و سه هزار مرد جنگى فراهم نمودند.

مشركان براى تحريك مردم به شركت در جنگ، از هر وسيله اى استفاده كردند آنها به شاعرانى چون ابوعزّه جمحى و مسافع بن عبد مناف، پولهايى دادند و آنها در ميان قبايل با خواندن شعرهاى تحريك كننده مردم را به شركت در جنگ دعوت كردند. همچنين براى آنكه سربازان از جبهه جنگ فرار نكنند بعضى از زنان را هم همراه خود بردند كه از جمله آنها هند زن ابوسفيان بود.

هر چند كه سران قريش مانند ابوسفيان و صفوان بن اميه و عكرمه تلاش مى كردند كه خبر اين بسيج عمومى به گوش محمد(ص) نرسد ولى عباس بن عبدالمطلب كه در مكه بود و مخفيانه مسلمان شده بود، به وسيله نامه اى رسول خدا را از تصميم قريش آگاه كرد و مسلمانان از حركت سپاه قريش با خبر شدند.

مسلمانان خود را آماده نبرد كردند و پيامبر دو نفر از اصحاب خود را به نامهاى انس و مونس فرزندان فضاله براى تحقيق درباره دشمن به بيرون مدينه فرستاد; آنها پس از بازگشتن گزارش دادند كه قريش در عريض پاى كوه عينين هستند.
پيامبر خدا اصحاب خود را گرد هم آورد تا درباره چگونگى جنگ و دفاع از مدينه با آنها مشورت كند البته نظر خود پيامبر اين بود كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند و در شهر بمانند و اجازه دهند كه دشمن وارد شهر شود آنگاه آنها را تارومار سازند و زنها هم از پشت بامها به دشمن حمله كنند. بزرگان مهاجر و انصار اين نظر ار تأييد كردند ولى بسيارى از جوانها كه شور جوانى آنها را فرا گرفته بود و شوق شهادت بر سر داشتند با اين نظر مخالفت كردند و گفتند: بهتر است به سراغ دشمن برويم تا خيال نكنند كه از آنها مى ترسيم. چون اكثريت مسلمانان با اين نظر موافق بودند، پيامبر نيز آن را پذيرفت و در روز جمعه پيامبر لباس جنگ پوشيد و از خانه اش بيرون آمد و با هزار نفر از اصحاب خود از مدينه بيرون شد. پيامبر سپاه خود را آماده ساخت و پرچم انصار را به دست حباب بن منذر و پرچم مهاجران را به دست على بن ابيطالب داد:
و اذ غدوت من اهلك تبوئ المؤمنين مقاعد للقتال (آل عمران / 121)
هنگامى كه بامداد از نزد كسان خود بيرون رفتى مؤمنان را در جايگاههايى براى جنگ جاى مى دادى.
در محلى به نام «شوط» بين مدينه و احد، منافقان به سركردگى عبدالله بن ابىّ از سپاه جدا شدند اينان حدود يك سوم سپاه محمد بودند. آنها به بهانه اينكه محمد(ص) سخن جوانان را پذيرفته و از مدينه بيرون رفته است، از آنجا برگشتند و در پاسخ كسانى كه آنها را به جنگ مى خواندند، گفتند: ما مى دانيم كه جنگى رخ نخواهد داد. دو قبيله بنى حارثه از اوس و بنى سلمه از خزرج هم خواستند برگردند كه خدا استوارشان كرد:
اذهمت طائفتان منكم ان تفشلا و الله وليهما (آل عمران / 122)
آنگاه كه دو گروه از شما خواستند سستى كنند در حالى كه خدا ياور آنها بود.
در اين هنگام پيامبر، جوانان كمتر از پانزده سال را كه عبارت بودند از اسامة بن زيد و عبدالله بن عمرو زيدبن ثابت و براءبن غالب و عمروبن حزم و اسيدبن ظهير و عرابة بن اوس و زيدبن ارقم و نعمان بن بشير و سعدبن حبته و ابوسعيد خدرى به مدينه بازگرداند و به آنها اجازه جنگ نداد.
صبح روز بعد پيامبر در دامنه كوه احد صف آرايى كرد و احد را پشت سر و مدينه را روبروى خود قرار داد و عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر تيرانداز بر شكاف كوه عينين قرار داد و به آنها دستور داد كه چه ما پيروز شويم و چه شكست بخوريم، شما همين جا بمانيد و اين تنگه را حفظ كنيد ونگذاريد دشمن از پشت سر بر ما هجوم آورند حتى اگر كشته شديم به ما يارى نكنيد و اگر غنايمى به دست آورديم براى جمع آورى آن به ما ملحق نشويد و در هر حال اين محل را ترك نكنيد پس از اين دستور پيش صفوف لشكر آمد و خطبه اى ايراد نمود.

از آن طرف سپاه قريش نيز در برابر مسلمانان در دامنه احد صف آرايى كردند فرماندهى ميمنه به عهده خالدبن وليد و فرماندهى ميسره به عهده عكرمة بن ابى جهل بود و پرچم به دست طلحه بن ابى طلحه قرار داشت.
به هر حال دو لشكر در دامنه احد درگير شدند و زنان قريش به رهبرى هند همسر ابوسفيان با دف زدن و ترانه خواندن سربازان قريش را تحريك مى كردند. در همان آغاز درگيرى، طلحة بن ابى طلحه پرچمدار قريش به شمشير على بن ابيطالب سرش شكافت و پرچم را برادر او عثمان بن ابى طلحه برداشت و حمزه او را كشت پس از او برادران ديگر طلحه پرچم را برمى داشتند و يكى يكى كشته مى شدند تا اينكه يازده نفر از پرچمداران قريش كشته شدند و اين، روحيه سپاه قريش را سخت تضعيف نمود به طورى كه سپاه قريش پا به فرار گذاشتند و شكست آنان قطعى به نظر مى رسيد و مسلمانان با كمترين تلفاتى نزديك بود پيروزى را به دست آورند آنهابا فرار سپاه قريش به جمع آورى غنائم جنگى پرداختند و سپاه را تعقيب نكردند.

از طرف ديگر آن گروه پنجاه نفرى كه پيامبر آنها را در شكاف تنگه كوه قرار داده بود و از بالا ناظر صحنه شكست قريش بودند، خيال كردند كه كار تمام شده است. بعضى از آنها گفتند: ديگر چرا اينجا بمانيم; دشمن شكست خورده و برادران ما به جمع غنيمت مشغولند ما هم به آنها بپيونديم. بعضى از آنها گفتند: مگر يادتان رفته كه پيامبر چه دستور داد. او فرمود كه نگذاريد از پشت سر بر ما حمله كنند و به هيچ وجه اين محل را ترك نكنيد. پس ما بايد تا دستور ثانوى در همين جا بمانيم. ولى اكثريت آن پنجاه نفر آن محل را ترك كردند و به ميدان نبرد سرازير شدند و فقط عبدالله بن جبير كه فرمانده آنان بود با ده نفر در آنجا ماندند.

اما جنگ هنوز پايان نيافته بود پرچم قريش را عمره دختر علقمه به دست گرفت و فراريان را به مقاومت تشويق كرد و از طرفى عبدالله بن قمئه، مصعب بن عمير را كشت و او شبيه پيامبر بود و فرياد برآورد كه محمد را كشتم و اين خبر در ميان دو لشكر پيچيد و باعث تضعيف روحيه مسلمانان و تقويت روحيه سپاه قريش گرديد و از همه مهمتر اينكه خالدبن وليد و عكرمه با جمعى از سپاه قريش كوه را دور زدند و از آن تنگه وارد شدند و عبدالله بن جبير و ده نفر همراه او را كشتند و از پشت بر مسلمانان تاختند و بدينگونه سرنوشت جنگ عوض شد و كار بر مسلمانان دشوار شد و دشمن به نزديكى پيامبر رسيد و با پرتاپ سنگ او را زخمى كردند و دندان پيشين پيامبر شكست، و صورت او مجروح شد و خون بر چهره اش جارى گرديد.

كار به جايى رسيد كه اين بار مسلمانان پا به فرار گذاشتند و هر چه پيامبر آنها را صدا مى زد آنها به سخن پيامبر اعتنا نمى كردند و تنها على بن ابيطالب و ابودجانه و دو سه نفر ديگر از جمله زنى به نام نسيبه پيش پيامبر ماندند و از او دفاع كردند. قرآن در اين باره مى فرمايد:
اذتصعدون ولاتلون على احد و الرسول يدعوكم فى اخريكم فاثابكم غمّابغمّ (آل عمران / 153)
هنگامى كه مى گريختند و به كسى توجه نمى كرديد و پيامبر شما را از پى مى خواند پس شما را غم روى غم رسيد.
در حمله مجدد سپاه قريش، افراد بسيارى از مسلمانان كشته شدند كه تعداد آنها را حدود هفتاد نفر مى نويسند; گروهى از آنها در همان صحنه جنگ كشته شدند و پس از جنگ هم در همانجا مدفون گرديدند و چندتن ديگر هم زخمى بودند كه به مدينه انتقال داده شدند و در مدينه به شهادت رسيدند و در قبرستان بقيع دفن شدند.
از جمله كسانى كه در اين جنگ به شهادت رسيد حمزة بن عبدالمطلب عموى پيامبر بود كه به وسيله نيزه غلام هند به نام وحشى شهيد شد. هند بر سر جنازه حمزه آمد و او را مُثله كرد و جگر او را بيرون كشيد و تكه هايى از آن را خورد و بعدها به او هند جگرخوار مى گفتند.

با پايان يافتن جنگ، ابوسفيان سپاه قريش را در كنار كوه جمع كرد و صدا زد اين روز در مقابل روز بدر و دستور داد سپاهيان چنين شعار بدهند: اعل هبل اعل هبل يعنى اى بت هبل بلند باشى! پيامبر هم به سربازان خود دستور داد كه شعار بدهند الله اعلى و اجل يعنى خدا بزرگتر و با عظمت تر است. ابوسفيان شعار خود را عوض كرد و گفت: نحن لنا العزى و لا عزى لكم ما بت عزى داريم و شما نداريد. پيامبر دستور داد مسلمانان چنين شعار دادند: الله مولانا و لامولى لكم خدا مولاى ماست و شما مولا نداريد.

ابوسفيان سپاه خود را جمع كرد و آهنگ مكه نمود و به مسلمانان گفت سال ديگر باز هم با شما جنگ خواهيم نمود. اينكه ابوسفيان به جنگ ادامه نداد تا كار را يكسره كند، به اين جهت بود كه سپاه قريش هم ناتوان شده بودند و جمعى از آنان كشته و جمعى زخمى شده بودند و قدرت جنگيدن را از دست داده بودند.
در عين حال پس از آنكه مسافتى از مدينه دور شده بودند بعضى از آنان به ابوسفيان گفتند كه ما بايد كار محمد را يكسره مى كرديم و حتى خواستند برگردند و مجداداً حمله كنند ولى بعضى از آنها گفتند كه اكنون سپاه محمد خود را جمع و جور كرده اگر برگرديد شايد شكست بخوريد و خداوند رعب مسلمانان را بر دل آنها انداخت.
مسلمانان بسيار از اين جريان اندوهگين شدند و آنها كه فرار كرده بودند پشيمان گشتند و خدا آنها را بخشيد. بخشوده شدن آنها در اين آيه آمده است:
ان الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا و لقد عفا الله عنهم (آل عمران / 155)
كسانى از شما كه روز رويارويى دو سپاه فرار كردند، همانا شيطان آنهارا به سبب بعضى از كارهايشان لغزانيد و همانا خداوند از آنان درگذشت.
علاوه بر آياتى كه آورديم خداوند در قرآن كريم در سوره آل عمران حدود پنجاه و هشت آيه درباره جنگ احد آورده واين جريان را تحليل كرده است.
در اينجا به عنوان تيمن و تبرك جمعى از سران اصحاب رسول خدا را كه در جنگ احد به شهادت رسيدند، نام مى بريم:
حمزة بن عبدالمطلب، عبدالله بن جبير، مصعب بن عمير، عمروبن ثابت، عبدالله بن حجش، شماس بن عثمان، عمارة بن زياد، ثابت بن وقش، عمروبن جموح، سعدبن ربيع، انس بن نضر، حنظلة بن ابى عامر، خلادبن عمروبن جموح، ثابت بن دحداحه، يزيدبن حاطب و افراد ديگر. رحمت خدا بر آنان باد.(1)

فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (*)اِنْ يَنْصُرْكُمُ اللّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذى يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِه وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (*)

به سبب بخشايشى از خداوند با آنها ملايمت كردى و اگر درشتخوى سخت دل بودى، البته از پيرامون تو پراكنده مى شدند. پس، از آنها درگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و با آنها در كار مشورت نما و چون تصميم گرفتى پس بر خدا توكل كن. همانا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد (159) اگر خدا شما را يارى كند، كسى بر شما چيره نخواهد شد و اگر شما را خوار سازد، چه كسى شما را پس از او يارى مى كند و مؤمنان بر خدا توكل كنند (160)

نكات ادبى

1 ـ «فيما» ما در اينجا زايده است و براى تأكيد در كلام است.
2 ـ «لنت» از لين مشتق است به معناى ملايمت و ملاطفت.
3 ـ «فظّ» خشن، سرسخت، بداخلاق، از فظاظت مشتق شده.
4 ـ «غليظ القلب» سخت دل و فرق آن با «فظّ» در اين است فظّ كسى است كه بداخلاقى مى كند و با اخلاق بد مردم را ناراحت مى سازد و غليظ القلب كسى است كه زود تحت تأثير قرار نمى گيرد و مهربانى نمى كند.
5 ـ «لانفضوا» پراكنده مى شوند. انفضاض متفرق شدن پراكنده شدن.
6 ـ «شاور» امر از شور، همفكرى و مشورت از شور مشتق شده است كه به معناى استخراج عسل است و با مشورت مطالب بيشترى بدست مى آيد.
7 ـ «توكل» كارها را به ديگرى واگذار كردن، اعتماد به غير كردن و توكل بر خدا يعنى كار خود را به خدا واگذاشتن، تكيه بر خدا كردن.

تفسير و توضيح

آيه (159) فبما رحمة من الله لنت لهم... : پس از پايان جنگ احد، مسلمانان انتظار داشتند كه پيامبر به خاطر فرار و سستى آنها در جنگ، به آنها عصبانى شود ولى ديدند كه پيامبر با ملايمت و مهربانى با آنها روبرو شد و اين در تقويت روحى آنها بسيار مؤثر بود و سبب جلب و جذب بيشتر آنها به اسلام شد. و اين يكى از الطاف الهى بر پيامبر بود و با رحمتى از جانب خدا و با كمك او پيامبر چنين مهربان و خوش اخلاق بود. و در آيه شريفه تأكيد مى كند كه به سبب رحمتى از خدا بود كه تو با آنان ملايمت كردى و اگر تند و بداخلاق و سخت دل بودى آنها از اطراف تو پراكنده مى شدند.
يكى از عوامل مهم پيشرفت اسلام اخلاق والاى پيامبر و حسن معاشرت او با مردم بود. به تعبير قرآن، اخلاق پيامبراسلام(ص) بزرگ بود و او «خلق عظيم» داشت اگر بخواهيم نمونه هايى از اخلاق حسنه پيامبر را ذكر كنيم كتابى مستقل مى شود. او همواره خيرخواه مسلمانان بود و مانند يك طبيب دلسوز و مهربان با گنهكاران امت رفتار مى كرد و اگر بر كسى آسيبى مى رسيد ناراحت مى شد و غم او را غم خود مى دانست:
لقد جاء كم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم (توبه / 128)
هر آينه شما را پيامبرى از خودتان آمده كه رنجهاى شما بر او گران است بر شما دلبسته و به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
مهربانى و خوش اخلاقى پيامبر هم در ذات او بود و هم با كمك لطف تكوينى خدا بود و هم به سبب فرمان تشريعى خدا بود و خدا پيامبرش را به ملايمت با مردم دعوت كرده بود:
و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين (شعراء / 215)
با مؤمنان كه از تو پيروى كرده اند ملايمت كن.
البته ملايمت هميشه مطلوب نيست و در برابر بدخواهان و دشمنان اسلام و كسانى كه اميدى بر هدايت آنها نيست بايد شدت عمل نشان داده شود تا شر و توطئه آنها دفع گردد و لذا قرآن در مورد چنين افرادى امر به خشونت مى كند:
يا ايهاالنبى جاهد الكفار و المنافقين واغلظ عليهم (توبه / 73)
اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير.
همچنين درباره زناكارانى كه بايد به آنها حدّ بزنند دستور مى دهد كه در موقع اجراى حدّ دلتان به حال آنها نسوزد:
ولاتاخذكم بهما رأفة فى دين الله (نور / 2)
درباره آن دو (زانى و زانيه) شما را در دين خدا مهربانى نگيرد.
در آيه مورد بحث، پس از بيان اخلاق والا و ملايمت و ملاطفت پيامبر اسلام، به آن حضرت سه دستور مى دهد.اجراى اين دستورات هم باعث آمرزش گناهان آنهاو هم سبب جلب و جذب آنها به سوى اسلام و پيامبر اسلام (ص) مى شود وبه مسلمانان شخصيت مى دهد:
نخست اينكه آنها را عفو كن و از تقصير آنها درگذر. همانگونه كه در آيه پيش خداوند از تقصير مسلمانانى كه از جنگ احد فرار كرده بودند، درگذشت و آنها را مورد لطف قرار داد.

دوم اينكه درباره آنها از خدا طلب آمرزش كن تا خدا گناهان آنها را ببخشد. استغفار پيامبر در حق مسلمانان موضوعيت داشت و سبب آمرزش گناهان آنها مى شد همانگونه كه در آخرت نيز پيامبر در حق گنهكاران امت شفاعت خواهد نمود. و مى بينيم در آيه اى از قرآن كريم شرط آمرزش گناهان اصحاب پيامبر، استغفار آن حضرت در حق آنان است:
و لو انهم اذظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما (نساء / 64)
و اگر آنان هنگامى كه برخود ظلم كردند، پيش تو بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند و پيامبر هم در حق آنها طلب آمرزش كند، خدا را توبه پذير و بخشايشگر خواهند يافت.

سوم اينكه در كارها با آنان مشورت كن. مشورت در كارها و احترام به نظر ديگران خواص و بركات بسيارى دارد. هر چند كه پيامبر از طريق وحى تغذيه مى شد و نيازى به مشورت با ديگران نداشت ولى در عين حال مأموريت پيدا مى كند كه با مسلمانان مشورت كند تا هم به آنها شخصيت داده شود و هم روشى باشد كه مسلمانان از آن پيروى كنند و هميشه در كارها با يكديگر مشورت نمايند همانگونه كه در آيه ديگر مسلمانان را چنين توصيف مى كند:
و امر هم شورى بينهم (شورى / 38)
و كار آنها در ميانشان با مشورت است.

بايد توجه كرد هر چند كه مشورت كردن فوايد بسيارى دارد ولى در مقام تصميم گيرى بايد يك نفر تصميم بگيرد و آن فرمانده يا رئيس يا بزرگ آن جمعيت است و گرنه هرج و مرج لازم مى آيد. اين است كه در آيه مورد بحث پس از دستورى كه در مورد مشورت با مردم به پيامبر مى دهد، در پايان اضافه مى كند كه چون تصميم گرفتى پس بر خدا توكل كن كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد. يعنى ممكن است در مقام مشورت نظرات مختلفى داده شود كه بايد يكى از آنها انتخاب گردد و به پيامبر دستور مى دهد كه تو به عنوان رهبر يكى از آنها را انتخاب كن و روى آن تصميم بگير و به مرحله عمل بگذار و در عين حال به خدا توكل كن و كارها را به او واگذار نم.

از اين آيه معناى توكل نيز به خوبى روشن مى شود. توكل اين نيست كه انسان هيچ اقدامى نكند و تمام كارها را به خدا واگذار نمايد. بلكه بايد تمام اقداماتى را كه لازم است انجام داد و در عين حال نتيجه بخشى آنها را از خدا خواست و به خدا اعتماد كرد.

آيه (160) ان ينصركم الله فلاغالب لكم... : با توكل به خدا، انسان خود را در معرض كمكهاى الهى قرار مى دهد و خدا كسانى را كه با توكل به او كارى را انجام مى دهند يارى مى كند و در مقابل، ممكن است خداوند كسانى را در اثر گناه و معصيت خوار سازد. اگر كسى را خدا يارى كرد، هيچ قدرتى نمى تواند بر او غلبه كند و اگر خدا كسى را خوار كرد، هيچ كس نمى تواند او را يارى كند. اين آيه ناظر به همين مطلب است و خطاب به مسلمانان مى فرمايد: اگر خدا به شما كمك كرد كسى بر شما چيره نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، چه كسى جز او بر شما كمك خواهد كرد. از اين تعبير چنين استفاده مى شود كه حتى موقعى كه خدا كسى يا گروهى را خوار كرد، بازهم بايد اميدوار كمك خداوند باشد و با اصلاح خود، خويشتن را شايسته كمكهاى الهى سازد و بداند كه در حال خوار شدن هم، اگر كمكى هست باز از جانب خداست. و در اينجا رمز كار را هم به دست مى دهد: توكل، مسلمانان با توكل به خدا كمكهاى او را جلب مى كنند.

پى‏نوشتها:‌


1. جريان جنگ احد در كتب سيره و تاريخ به تفصيل آمده و آنچه گفتيم چكيده اى بود از منابع زير:
سيره ابن هشام ج 3 ص 64 به بعد، تاريخ طبرى ج 2 ص 58 به بعد، سيره حلبى ج 2 ص 216 به بعد، الروض الانف ج 6 ص 5 به بعد ، المغازى واقدى ج 1 ص 199 به بعد، بحارالانوار ج 20 ص 16 به بعد.