تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۰ -


سادساً، برخلاف آنچه معروف شده است، شهوت و ميل جنسى مرد بيش از زن است و تنوع طلبى يكى از خصيصه هاى طبيعى مرد است و به گفته بعضى از دانشمندان اجتماعى، مرد ذاتاً طبيعت چند همسرى دارد و فقط نيرومندترين قيود اخلاقى، ميزان مناسبى از فقر و كار سخت و نظارت دايمى زوجه، مى تواند  تك همسرى را به او تحميل كند.(1)
سابعاً، در بعضى از جوامع و قبايل گاهى ضرورت ايجاب مى كند كه توليد نسل سرعت بيشترى بگيرد و كثرت اولاد و افزايش نيروى انسانى و كار مطلوب مى شود.
با توجه به مطالب بالا پرواضح است كه مشروعيت تعداد زوجات، امرى ضرورى واجتناب ناپذير است و جامعه بايد آن را بپذيرد. گاهى گفته مى شود كه اين قانون نوعى توهين به زنان و تجاوز به حقوق آنان است. پاسخ اين است چنين كارهايى يك ارزش نسبى دارند و اگر در جامعه اى اين كار مشروعيت داشته باشد و به آن عمل شود و زنان با آن خو بگيرند، ديگر آن را توهين برخود قلمداد نمى كنند و لذا در جامعه جاهلى و حتى در اوايل اسلام و حتى در بعضى از كشورهاى عربى امروز داشتن چند همسر براى مرد يك امر عادى و معمولى بوده و هست و زنان هرگز اين موضوع را توهين به خود تلقى نمى كنند ولى در جوامع اروپايى كه اين رسم وجود ندارد آن را توهين بزرگى براى خود مى دانند و اين گونه موارد، نوعى اخلاق نسبى است و بستگى به قراردادهاى اجتماعى و آداب و سنن جامعه دارد.
ضمناً روشن شد كه چند همسر داشتن مرد يك امر طبيعى است ولى چند شوهر داشتن زن يك امر غير طبيعى است و لذا تا كنون در هيچ جامعه اى چه قديم و چه جديد و حتى در ميان قبايل وحشى چنين كارى سابقه نداشته و در جوامع كمونيستى و اشتراكى نيز مطرود بوده و هيچ كس كمونيسم جنسى را قبول نكرده است.
تعدد زوجات در اسلام
به طورى كه گفتيم همزمان با ظهور اسلام در ميان اعراب جاهلى تعدد زوجات آنهم به صورت نامحدود وجود داشته است. اسلام ضمن قبول اصل موضوع كه يك ضرورت طبيعى و اجتماعى بود، آن را از دو جهت محدود كرد:
نخست اينكه تعداد زنان نبايد بيش از چهارتا باشد.
دوم اينكه بايد در ميان همسران از هر نظر عدالت و مساوات برقرار باشد و اگر مرد نتواند چنين عدالتى را برقرار كند حق ندارد بيش از يك زن داشته باشد.
اين دو جهت در آيه اى كه مى خوانيم آمده است:
فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الاّ تعدلوا فواحدة(نساء/3)
پس، از زنانى كه براى شما پسنديده است دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا به همسرى بگيريد و اگر بيم آن را داشته باشيد كه عدالت را رعايت نكنيد، پس يك همسر بگيريد.
به طورى كه ملاحظه مى كنيد تعداد همسران به چهارتا محدود شده و از آن مهمتر اينكه رعايت عدالت ميان همسران الزامى شده كه كمتر مردى مى تواند امكانات آن را داشته باشد كه ميان همسران متعدد، از لحاظ خوراك و پوشاك و مسكن و رعايت شئون همسردارى عدالت برقرار كند. البته توجه كنيم كه رعايت عدالت ميان همسران كه در اين آيه خواسته شده به امور ظاهرى مانند غذا و مسكن و اينكه هر چهار شب يك شب را به نوبت با يكى از آنها به سر برد، مربوط مى شود و منظور از آن مساوات در محبت قلبى نمى باشد چون چنين كارى در دست انسان نيست و خارج از اراده انسان است و لذا در آيه ديگرى چنين مى فرمايد:
و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل (نساء/ 129)
و هرگز نمى توانيد ميان زنها عدالت كنيد هر چند خواستار آن باشيد پس يكسره از يكى روى برمگردانيد.
اين آيه شريفه مربوط به ميل باطنى و دلبستگى مردان به زنان است كه مسلماً علاقه او به همه يكسان نخواهد بود ولى در عين حال از مردان خواسته شده كه ميل قلبى خود را كنترل كنند و چنين نباشد كه تمام توجه آنها به يكى از همسران باشد البته از نظر ظاهرى و رعايت شئون همسردارى او حق ندارد ميان زنان تفاوت و تبعيضى قايل شود كه اگر چنين كند بايد فقط يك همسر داشته باشد و حق گرفتن بيش از يك همسر را ندارد.
در اينجا براى تتميم فايده دو روايت كه در اين زمينه وارد شد ذكر مى كنيم. البته روايات بسيار است ما فقط نمونه هايى از آن را مى آوريم.
1 ـ قال الصادق (ع): لايحلّ لماء الرجل ان يجرى فى اكثر من اربعة ارحام.(2)
امام صادق(ع) فرمود: براى آب مرد حلال نيست كه در بيش از چهار رحم جارى شود.
2 ـ امام رضا(ع) فرمود: علت اينكه مرد با چهار زن تزويج مى كند ولى زن حق ندارد با بيش از يك نفر ازدواج نمايد اين است كه اگر مرد چهار زن هم داشته باشد اگر فرزندى بياورند از اوست ولى اگر زن دو شوهر يا بيشتر داشته باشد، معلوم نمى شود كه اين فرزند از كيست چون همه در آن مشترك هستند و بدينگونه نسبها و مواريث تباه مى شود و فرزند شناخته نمى شود.(3)

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهآءَ أَمْوالَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (*)وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتّى اِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَاِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا اِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوهآ اِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَاِذا دَفَعْتُمْ اِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللّهِ حَسيباً (*)

و اموال خود را كه خداوند مايه برپايى زندگى شما قرار داده به سفيهان ندهيد و از آن مال آنان را بخورانيد و بپوشانيد و به آنان سخنى پسنديده بگوييد (5) و يتيمان را آزمايش كنيد تا وقتى كه به مرحله ازدواج برسند پس چون از آنها رشدى ملاحظه كرديد، اموالشان را به خودشان بدهيد و آن را از روى اسراف وجلوتر از بزرگ شدنشان نخوريد و هر كس توانگر باشد خويشتن دارى كند و هر كس فقير باشد به اندازه اى كه پسنديده است بخورد و چون اموالشان را به آنها داديد، بر آنان شاهد بگيريد و خدا از لحاظ حسابرسى كافى است (6)

نكات ادبى

1 ـ «سفهاء» كم خردان، آنها كه صلاح و فساد خود را نمى دانند. مانند كودكان و عقب ماندگان فكرى. به اينگونه افراد محجور گفته مى شود.
2 ـ «ابتلاء» آزمايش و امتحان.
3 ـ «آنستم» يعنى مشاهده كرديد، بر شما ثابت شد.
4 ـ «اسراف» تجاوز از حدّ در طرف افراط.
5 ـ «بدار» مبادرت، پيشدستى، جلو افتادن. منظور در اينجا اين است كه پيشدستى مى كنيد مبادا بزرگ شوند و مالشان را از شما بگيرند.
6 ـ «اسراف» و «بدار» هر دو مصدرند و به جاى حال هستند.
7 ـ «حسيبا» حال يا تميز است.

تفسير و توضيح

آيه (5) و لاتؤتوا السفهاء اموالكم... : ممكن است كم خردان و سفيهانى تحت تكفل انسان باشند مانند كودكان و يا بزرگانى كه رشد عقلى ندارند و صلاح و فسادكار را درك نمى كنند در چنين صورتى انسان نبايد اموال خود را در اختيار آنان قرار بدهد كه هر كارى خواستند بكنند چون اموال هر انسانى براى برپايى زندگى اوست و قوام و پايدارى زندگى روزمرّه وابسته به آن است و اگر اختيار اين اموال به دست سفيهان داده شود تباه خواهد شد و از بين خواهد رفت.
قرآن در اين آيه توصيه مى كند كه اموال خود را در اختيار چنين افرادى قرار ندهيد ولى از اموال خود خوراك و پوشاك آنها را بدهيد و زندگى آنان را تأمين كنيد و علاوه برتأمين مادى زندگى آنها، با آنان خوش رفتارى هم بكنيد و سخن نيكويى به آنان بگوييد.
بدينگونه ضمن برحذر داشتن از اينكه سفيهان را در معاملات و كارهاى تجارى خود شركت بدهيد و از اين طريق ضرر و زيان كنيد، دستور مى دهد كه غذا و پوشاك و ساير لوازم زندگى آنها را در اختيارشان قرار بدهيد و با آنان رفتارى خوب داشته باشيد. البته در آيه فقط غذا و پوشاك آمده ولى منظور تمام ملزومات زندگى است. نكته ديگر اينكه فرمود: وارزقو هم فيها يعنى رزق آنها را در آن قرار دهيد و نه فرمود: از آن. اين شايد يك امر ارشادى باشد كه روزى آنها را از اصل مال قرار ندهيد كه به مرور زمان تمام مى شود بلكه در آن مال قرار دهيد به اين معنا كه اصل مال سرمايه باشد و با آن تجارت كنيد و از سود آن روزى و نفقه آنها را بدهيد.
آيه (6) و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا... : اين آيه چند حكم را درباره يتيمان بيان مى كند. گاهى كسانى كودكان يتيمى از خويشاوندان خود يا از بيگانگان را نگهدارى مى كردند و آنان اموالى داشتند كه اين اموال نيز در تصرف اين افراد بود. وقتى كودكان يتيم بزرگ مى شدند، لازم بود كه اموال آنها به آنها برگردانيده شود در اين آيه دستور مى دهد كه چون يتيمان بالغ شدند و به مرحله اى رسيدند كه قابليت ازدواج دارند، شما بايد آنها را از لحاظ رشد عقلى امتحان كنيد و تنها به رشد جسمى و بلوغ سنّى آنان اكتفا نكنيد. وقتى آنها را امتحان كرديد و ديديد كه به رشد عقلى هم رسيده اند و مى توانند صلاح خود را درك نمايند، در چنين صورتى اموال آنها را به آنها برگردانيد.
بنابراين دادن اموال يتيمان به خود آنان دو شرط دارد: يكى اينكه از لحاظ جسمى و سنى به حد بلوغ برسند و ديگر اينكه از لحاظ عقلى و فكرى داراى رشد لازم باشند.
از نظر اسلام در وجوب عبادات مانند نماز و روزه تنها بلوغ جسمى كافى است و با رسيدن به بلوغ جسمى، كودك مكلف مى شود ولى در مسايلى مانند ازدواج و دادن اموال كودكان يتيم به خودشان علاوه بر بلوغ جسمى، رشد فكرى و عقلى هم لازم است.
از نظر فقهى رسيدن به حد بلوغ با يكى از چند چيز محقق مى شود: رسيدن به سنّ شانزده سالگى در پسران و ده سالگى در دختران، احتلام و قابليت ازدواج، روييدن مو در صورت پسران. اينها نشانه رشد جسمى و رسيدن به حدّ تكليف است ولى رشد عقلى با امتحانهاى مكرر و گوناگون ثابت مى شود.
ضمناً در آيه شريفه، افراد را از تجاوز به اموال كودكان يتيم برحذر مى دارد و مى فرمايد: شما اموال آنها را به خودشان بدهيد و آن را از روى اسراف وافراط و با عجله كه مبادا كودكان بزرگ مى شوند و اموالشان را ا زشما مى گيرند، نخوريد، چون بعضيها براى نگهدارى اموال يتيمان اجرتى مى گرفتند و چون مى ديدند كه آنها در شرف بلوغ هستند، سعى مى كردند آن اموال را بيشتر نگهدارى كنند و بيشتر اجرت بگيرند قرآن آنها را از اين كار نهى مى كند و دستور مى دهد كه اموال آنها را به موقع به خودشان پس بدهيد.
البته خوردن از مال يتيم براى نگهدارى آن و به حد متعارف اشكالى ندارد. در عين حال قرآن توصيه مى كند كه كسانى كه توانگر هستند و نيازى به اموال يتيمان ندارند بهتر است كه اصلا از آن مال چيزى نخورند ولى كسانى كه فقيرند مى توانند به اندازه اى كه متعارف باشد در برابر خدماتى كه انجام مى دهند، از مال يتيم بخورند.
حكم ديگرى كه در اين آيه آمده اين است كه چون خواستيد اموال يتيمان را پس از بزرگ شدنشان به آنها بازپس دهيد، براى اين كار شاهد بگيريد كه مبادا در آينده، گرفتن اموالشان را انكار كنند و مدعى شما باشند. البته شما شاهد بگيريد ولى بدانيد كه شاهد و حسابگر اصلى خداست و اگر خيانتى در اموال يتيمان كرده باشيد خداوند آن را مى داند و شما را مؤاخذه مى كند، و خدا از لحاظ حسابگرى بسنده است.

لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسآءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً (*)وَ اِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (*)وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديداً (* )اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً (*)

براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان باقى مى گذارند بهره اى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان باقى مى گذارند بهره اى است. كم باشد يا زياد، بهره اى تعيين شده (7) و چون در موقع تقسيم مال، خويشاوندان و يتيمان و بينوايان حاضر باشند، از آن مال به آنان هم بدهيد و به آنان سخنى شايسته بگوييد (8) و كسانى كه اگر بعد از خود فرزندان ضعيفى بگذارند از آنان بيمناك هستند، بايد (درباره يتيمان مردم) بترسند و از خدا پروا كنند و سخنى درست و استوار بگويند (9) كسانى كه اموال يتيمان را از راه ستم مى خورند همانا در شكمهايشان آتش مى خورند و بزودى به آتش جهنم در مى آيند (10)

نكات ادبى

1 ـ «اقربون» خويشاوندان و نزديكان.
2 ـ «مفروض» تعيين شده ، مشخص شده.
3 ـ «ذريه» فرزندانى كه از انسان باقى مى مانند.
4 ـ «سديد» استوار، درست، مطابق با واقع.
5 ـ «سيصلون» از صلى مشتق شده به معناى ملازمت. يعنى آنها بزودى ملازم آتش خواهند بود.
6 ـ «سعير» آتش فروزان و شعلهور و منظور آتش جهنم است.

تفسير و توضيح

آيات (7-8) للرجال نصيب مما ترك الوالدان... : در ميان اعراب جاهلى رسم بر اين بود كه وقتى كسى از دنيا مى رفت، تنها مردان را وارث او مى شمردند و به زنان سهمى از مال نمى دادند. اين آيه اين سنت ظالمانه را نفى مى كند و حكم اسلام را در ارث مردان و زنان بدينگونه بيان مى كند كه هم مردان از پدر و مادر و خويشان خود ارث مى برند و هم زنان از آنها ارث مى برند چه تركه ميت اندك باشد و چه بسيار; در هر حال هم مرد و هم زن سهم ارث خود را مى برند و سهم وارثان هم در آيات ديگر تعيين شده است.
پس از بيان اين حكم كلى درباره ارث براى زن و مرد، حكم ديگرى را بيان مى كند و به وارثان ميت دستور مى دهد كه اگر كسانى از خويشاوندان شما كه سهمى در ارث ندارند در موقع تقسيم تركه حضور داشته باشند و يا بعضى از يتيمان و بينوايان در آن مجلس حاضر باشند، سهمى هم به آنها بدهيد و آنها را هم از آن مال بهره مند سازيد هر چند كه به آنها ارث نمى رسد ولى نا اميدشان نكنيد و ضمن اينكه آنها را هم از آن مال برخوردار مى كنيد، با آنان خوشرفتارى نماييد و سخنى پسنديده بگوييد.
البته اين يك توصيه اخلاقى است و وارثان مال ميت، خوب است كه به حاضران در مجلس تقسيم تركه، چيزى از آن مال را بدهند و اين غير از حكم ارث و سهم وارثان است كه دادن آن الزامى است.
آيات (9-10) و ليخش الذين لوتركوا... : اين دو آيه كسانى را كه متصدى كار يتيمان هستند و اموال يتيمان در اختيار آنهاست، از خيانت بر آنها برحذر مى دارد و به آنها گوشزد مى كند كه خوردن مال يتيم و ظلم به او سرانجام بدى دارد و هم در دنيا و هم در آخرت مجازات سختى خواهد داشت. مجازات خوردن مال يتيم در دنيا اين است كه اگر اين شخص خود فرزندانى دارد كه نگران حال آنهاست، بايد از عاقبت آنها بترسد و بداند كه همانگونه كه فرزندان يتيم ديگران در اختيار او هستند فرزندان او هم ممكن است در اختيار كسان ديگرى قرار بگيرد و همانگونه كه او نگران حال فرزندان خويشتن است و دلش مى خواهد كه اگر او از دنيا رفت با يتيمان او خوشرفتارى كنند، او نيز در حق يتيمانى كه در اختيار اوست خيانت نكند و آنچه براى خود مى پسندد براى ديگران هم بپسندد.
از آيه چنين استفاده مى شود كه خيانت به يتيمان در اين دنيا اثر وضعى دارد و ممكن است فرزندان چنين اشخاصى دچار گرفتاريهايى بشوند مانند فرزندان افراد مسلول و الكلى كه خواه ناخواه در آنها زمينه بيمارى بيشتر است و اين فرزندان تاوان كارهاى پدر و مادر خود را مى دهند همانگونه كه در فرزندان نامشروع و زنازاده ها هم زمينه هاى انحراف وجود دارد. البته اين موارد در حد الزام و به صورت حتمى نيست كه ظلمى در حق فرزندان آنها باشد فقط در حد زمينه است و فرزندان مى توانند با انجام كارهاى نيك از بروز ناراحتى جلوگيرى كنند.
و اما مجازات خوردن مال يتيم و خيانت به او در آخرت نيز سنگين است واين آيه به صورت شديداللحنى به آنان اخطار مى كند كه آنها كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكمهايشان آتش مى خورند. يعنى اين اموال در آخرت تبديل به آتش خواهد شد و در شكمهاى آنها فرو خواهد رفت و آنان در روز قيامت در ميان آتش فروزان و شعلهور خواهند افتاد.
اين بالاترين نوع تهديد است كه خداوند درباره خيانتكاران به اموال يتيمان بيان مى كند و آشكارا وعده جهنم و آتش سوزان مى دهد.
عين همين تهديد را خداوند درباره آن گروه از اهل كتاب كه آيات خدا را كتمان مى كنند و تورات و انجيل را بازيچه هوسهاى خود قرار مى دهند، دارد:
ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ما يأكلون فى بطونهم الا النار (بقره / 174)
كسانى كه آنچه خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مى دارند و آن را به بهاى اندكى مى فروشند، همانا در شكمهايشان جز آتش نمى خورند.

چند روايت

1 ـ عن ابى عبدالله(ع) قال: من اكل مال اليتيم سلّط الله عليه من يظلمه او على عقبه او على عقب عقبه فانّ الله يقول فى كتابه: و ليخش الذين لو تركوا...(4)
امام صادق(ع) فرمود: هر كس مال يتيم را بخورد خداوند كسى را بر او مسلط مى كند كه به او يا به فرزند او و يا نسل بعدى ظلم كند. خداوند در قرآن فرموده: وليخش الذين...
2 ـ پيامبر خدا(ص) فرمود چون مرا به آسمان بردند، قومى را ديدم كه به درون آنها آتش نفوذ مى كند و از پايين آنها بيرون مى آيد. پس گفتم: اى جبرئيل اينها چه كسانى هستند؟ گفت: اينها كسانى هستند كه اموال يتيمان را خورده اند.(5)
3 ـ امام صادق(ع) فرمود: در كتاب على آمده است: خورنده مال يتيم تاوان كار خود را در دنيا در فرزندانش پس مى دهد و در آخرت نيز وبال آن را خواهد داشت اما در دنيا، چون خداوند مى فرمايد: و ليخش الذين لوتركوا... و اما در آخرت مى فرمايد: ان الذين ياكلون اموال اليتامى..(6)

يُوصيكُمُ اللّهُ فى أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ فَاِنْ كُنَّ نِسآءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ اِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِاَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَكَ اِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَاِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِاُمِّهِ الثُّلُثُ فَاِنْ كانَ لَهُ اِخْوَةٌ فَلِاُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّة يُوصى بِهآ أَوْ دَيْن آبآؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ كانَ عَليماً حَكيماً(*)

خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش مى دهد كه براى پسر مانند بهره دو دختر باشد. پس اگر آنها زن باشند و بيش از دو نفر باشند، دو سوم تركه براى آنهاست و اگر يك نفر باشد نصف تركه براى اوست و براى پدر و مادر ميت هر كدام يك ششم تركه مى رسد اين در صورتى است كه ميت فرزند داشته باشد. پس اگر فرزند نداشته باشد و پدر و مادرش از او ارث ببرند، پس براى مادرش يك سوم مى رسد و اگر برادارانى داشته باشد، در اين صورت براى مادرش يك ششم مى رسد. البته اين پس از وصيتى است كه ميت كرده و يا بدهى كه داشته است. شما نمى دانيد كه پدرانتان و يا فرزندانتان كدام يك از لحاظ سود رسانى به شما نزديكتر است. اين فريضه اى است از جانب خدا كه خدا داناى فرزانه است(11)

نكات ادبى

1 ـ «يوصيكم» از وصيت به معناى سفارش كردن، عهد نمودن، امركردن. عمل به وصيت خدا واجب است. بنابراين، اين يك حكم الزامى است.
2 ـ «اولاد» فرزندان و فرق آن با «ابناء» در اين است كه نوعاً اولاد را فقط در فرزندان بدون واسطه به كار مى برند ولى ابناء اعم است به فرزندان فرزندان هم گفته مى شود همانگونه كه والدين به پدر و مادر اطلاق مى شود و آباء به اجداد هم اطلاق مى شود چون ماده «والد» به معناى زاييدن است و آن با واسطه جور در نمى آيد.
3 ـ «ثلث» و «سدس» و هم و زنهاى آنها از اعداد مانند ربع و خمس و ... براى نشان دادن يك سهم معين از چند سهم است و عدد بيان كننده تعداد آن سهم هاست ضمناً اين كلمات را هم با ضمه حرف وسط و هم با سكون آن مى توان خواند.
4 ـ «وان كانت» به اعتبار خبرش مؤنث آمده.
5 ـ «فريضة» چيزى كه مقرر شده و واجب شده است. ضمناً اين كلمه منصوب با يك فعل مقدر است: خذوافريضة يا الزموا فريضه.
6 ـ «كان» در جمله پايانى آيه منسلخ از زمان است.

تفسير و توضيح

آيه (11) يوصيكم الله فى اولادكم... : يكى از مسايل مهمى كه مربوط به حقوق مالى مردم است مسأله ارث است كه در اين آيه و آيات بعدى آمده است. اسلام با واقع گرايى خاصى و با توجه به ضرورتهاى مالى اشخاص، سهم وارثان را تعيين كرده است. پيش از اسلام اعراب جاهلى زنها را از ارث محروم مى كردند و آنها نه از پدران و نه از شوهران و نه از فرزندان ونه از هيچ كس ديگرى ارث نمى بردند ولى اسلام حقوق آنها را زنده كرد و با توجه به اينكه هزينه زندگى آنها به عهده مردهاست با يك واقع بينى خاصى سهم ارث آنان را نصف سهم ارث مردها قرار داد.
در اين آيه ارث بردن طبقه اول يعنى فرزندان و پدران و مادران از يكديگر بيان شده و فريضه و سهم هر كدام تعيين گرديده است كه البته اگر ميت چند وارث داشته باشد هر كدام سهم تعيين شده خود را مى برند و اگر تنها بود مقدارى را به عنوان سهم تعيين شده و بقيه را به عنوان «ردّ» مى برد.
در اين آيه چند مسأله از مسائل ارث مربوط به طبقه اول ذكر شده كه عبارتند از:
1 ـ اگر ميت چند پسر و چند دختر داشته باشد، پسر به اندازه سهم دو دختر ارث مى برد و اين را به عنوان يك قاعده كلى بيان كرده: للذكر مثل حظ الانثيين و البته اين قاعده در همه جا جارى است.
2 ـ اگر ميت فقط دو دختر يا چند دختر داشته باشد سهم مجموع آنها دوسوم مال است كه البته اگر ميت وارث ديگرى در طبقه اول نداشت بقيه مال هم به عنوان «ردّ» به آنها داده مى شود.
نكته اى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه آيه حكم بيش از دو دختر را ذكر مى كند (فوق اثنتين) كه شامل سه دختر يا بيشتر مى شود ولى حكم دو دختر هم از جمله قبلى كه به صورت قاعده كلى گفته شد به دست مى آيد. يعنى در جمله پيش گفته شده كه پسر دو برابر دختر سهم مى برد بنابراين اگر ميت يك پسر و يك دختر داشته باشد سهم يك دختر يك سوم مى شود و طبعاً اگر تنها دو دختر باشند سهم آنها دوسوم خواهد بود اما اگر سه دختر يا بيشتر باشند ديگر سهم آنها سه سوم نخواهد بود بلكه مجموع سهم آنها همان دو سوم خواهد بود و سرّ اينكه در آيه، سهم سه دختر يا بيشتر را بيان كرد همين است كه با توجه به جمله قبلى تصور نشود كه سهم سه دختر سه سوم مال است البته اگر وارث ديگرى نبود، بقيه هم به عنوان «ردّ» به دختران داده مى شود.

پى‏نوشتها:‌


1. ويل دورانت، لذات فلسفه ص 91
2. وسائل الشيعه ج 14 ص 399
3. همان ص 398
4. كنزالدقائق ج 2 ص 372
5. تفسير قمى ج 1 ص 132
6. كنزالدقائق ج 2 ص 375