تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۴۰ -


يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبات أَوِ انْفِرُوا جَميعاً (*)وَ اِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَاِنْ أَصابَتْكُمْ مُصيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَىَّ اِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهيداً (* )وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظيماً (*)فَلْيُقاتِلْ فى سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فى سَبيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً (*)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد سلاح خود را برگيريد يا گروه گروه و يا همه با هم كوچ كنيد (71) البته از شما كسى هست كه كندى مى كند پس اگر به شما مصيبتى برسد مى گويد: خدا به من نعمت داد كه با آنها حاضر نبودم (72) و اگر بر شما بخششى از جانب خدا برسد، گويا كه ميان شما و او هيچ گونه دوستى نبود، مى گويد: اى كاش من هم با آنها بودم تا به سعادتى بزرگ مى رسيدم (73) پس در راه خدا جنگ كنند كسانى كه دنيا را در مقابل آخرت فروخته اند. و هر كس در راه خدا بجنگد پس كشته شود و يا پيروز گردد، مزدى بزرگ به او خواهيم داد (74)

نكات ادبى

1 ـ «حذر» مصدر به معناى آلت، چيزى كه به وسيله آن ترس از دشمن مقابله مى شود، اسلحه و آمادگى نظامى.
2 ـ «انفروا» كوچ كنيد، حركت كنيد. بيشتر در حركت به سوى جنگ استعمال مى شود.
3 ـ «ثبات» جمع ثبة به معناى گروه. منظور اين است كه گروه گروه و دسته دسته حركت كنيد. ضمناً ثبات حال از انفرواست و به خاطر الف و تا حالت نصب آن با جرّ آمده است.
4 ـ «ليبطئن» درنگ مى كند، به كندى مى رود، سستى مى كند. از بطئ به معناى تأخير مشتق شده است.
5 ـ در «لمن ليبطئن» لام اول براى ابتدا و لام دوم براى تأكيد و يا جواب قسم است.
6 ـ «كأن» مخفف از «كأنّ» به معناى گويا، مثل اينكه.
7 ـ «فوز» سعادت، رستگارى. ضمناً منصوب بودن «فافوز» براى واقع شدن در مقام تمنى است.

تفسير و توضيح

آيات (71-73) يا ايها الذين آمنوا خذواحذركم... : هر جامعه اى براى حفظ موجوديت و استقلال خود، بايد آمادگى دفاع از خود را داشته باشد بخصوص اگر جامعه اى بر اساس آرمانهاى دينى باشد كه دشمنان زيادى خواهد داشت. در اينجا خداوند مؤمنان را مورد خطاب قرار مى دهد و آنها را به حفظ آمادگيهاى رزمى فرمان مى دهد و اينكه هميشه سلاح برگيرند و آماده جنگ با دشمنان باشند و نيز به آنها دستور مى دهد كه موقع رفتن به جنگ مطابق با نيازهاى موجود و با توجه به موقعيت و توانايى دشمن حركت كنند گاهى مصلحت در اين است كه همه نيروها با هم و يكجا حركت نكنند بلكه بهتر است كه گروه گروه و دسته دسته و در گروههاى پراكنده حركت كنند و گاهى مصلحت در اين است كه همه با هم و يكجا حركت كنند البته تشخيص موقعيت به عهده فرمانده است.
طبق فرمانى كه در اين آيه آمده، مسلمانان هميشه بايد آمادگيها و تواناييهاى لازم را در جهت دفاع از خود داشته باشند و براى اين كار بايد سلاحهاى روز را به دست آورند و راه استفاده از آن را بدانند و تمام علومى را كه در جنگ به كار مى آيد بياموزند و تاكتيكهاى جنگى را يادبگيرند و در ارزيابى موقعيت نيروهاى خودى و دشمن دقت لازم را به عمل آورند. نظير اين آيه آيه ديگرى است كه مى فرمايد:
و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوه ومن رباط الخيل ترهبون به عدوالله (انفال/6)
و براى آنان هر چه توان داريد از نيرو و مركب آماده كنيد تا به وسيله آن دشمن خدا را بترسانيد.
پس از اين راهنمايى، به واقعيت موجود ميان مسلمانان عصر پيامبر اشاره مى كند واقعيتى كه در تمام عصرها وجود دارد و آن سستى بعضى از مسلمانان بود كه در رفتن به جنگ از خود ضعف نشان مى دادند. البته اكثريت مسلمانان چنين نبودند بلكه اقليتى از آنان اين حالت را داشتند و از رفتن به جهاد سرباز مى زدند و در عين حال اخبار جنگ را دنبال مى كردند; اگر سپاه اسلام شكست مى خورد و دچار ناراحتى مى شد، آنها از اينكه در جنگ شركت نكرده بودند، خوشحال مى شدند و مى گفتند: خدا بر ما نعمت داد كه ما در معركه جنگ حضور نداشتيم و همراه با سپاهيان نبوديم، ولى اگر سپاه اسلام پيروز مى شد; سخنانى مى گفتند كه گويا ميان آنان و مسلمانها هيچ گونه دوستى و مودتى وجود نداشته است. آنها مى گفتند: اى كاش ما هم با آنان بوديم و به رستگارى بزرگ مى رسيديم. يعنى افتخار پيروزى نصيب ما هم مى شد و از غنائم جنگى سهمى داشتيم. اينكه مى فرمايد: گويا ميان آنان و مسلمانان شركت كننده در جنگ دوستى و مودّتى نبوده، شايد به اين معناست كه اگر آنها به رابطه مودت و اخوّت و برادرى كه ميان تمام مسلمانان وجود دارد توجه مى كردند، پيروزى سپاه اسلام و رستگارى آنها را پيروزى و رستگارى خود مى دانستند و مى دانستند كه اين پيروزى و اين فوز و فلاح نصيب همه مسلمانان و از جمله اينها كه در جنگ شركت نكرده اند، مى باشد. و ثمرات و آثار آن به همه مى رسد. ضمناً قرار گرفتن جمله (كأن لم يكن بينكم و بينه مودّه) در ميان (ليقولن) و مقول قول آن براى تأكيد بيشتر و بزرگ كردن مفهوم اين جمله است و اين يكى از شيوه هاى قرآن است كه براى مشخص تر كردن و تابلونمودن يك جمله، آن را در وسط يك جمله ديگر مى آورد.
از لحن آيات پيداست كه منظور از اين مسلمانان كه در جنگ شركت نكرده بودند و سستى نشان داده بودند، منافقان نيست. بلكه منظور مسلمانانى است كه ايمان ضعيفى داشتند و يا شهامت جنگيدن را نداشتند و جبون و ترسو بودند. چون منافقان به خدا ايمان نداشتند تا بگويند خدا به ما نعمت داد و يا پيروزى مسلمانان را فوزى عظيم بدانند و يا ميان آنها و سپاهيان اسلام مودتى باشد. مسلّم است كه ايمان اصحاب رسول خدا درجاتى داشت و همه در يك حدّنبودند. بعضى از آنان آنچنان ايمان محكمى داشتند كه اگر پيامبر به آنها دستور مى داد كه خودشان خودشان را بكشند بى درنگ مى كشتند ولى اينها اندك بودند (همانگونه كه در آيات قبلى گفته شد) و بعضى از آنان تا اين حد ايمان داشتند كه در موقع خطر و جنگ از جان و مال خود دريغ نمى كردند و اينها اكثريت مسلمانان بودند و بعضى ديگر هم ايمان چندان محكمى نداشتند و در مواقع خطر كم مى آوردند و خود را به خطر نمى انداختند و عافيت طلب بودند و منافع دنيوى خود را بر دين خود مقدم مى داشتند.
آيه زير مضمونى مشابه با مضمون آيه مورد بحث دارد و از سستى بعضى از اصحاب پيامبر در شركت در جهاد سخن مى گويد و قطعاً مربوط به منافقان نيست:
يا ايها الذين امنوا مالكم اذقيل لكم انفروا اثاقلتم الى الارض (توبه/38)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما را چه شده كه وقتى به شما گفته مى شود به جنگ برويد، به زمين مى چسپيد.
با توجه به اين آيه و آيات مشابه ديگر كه در آنها بعضى از مسلمانان عصر پيامبر مورد عتاب قرار گرفته اند، نبايد تمام اصحاب پيامبر را در هاله اى از قداست قرار بدهيم زيرا در ميان آنان نيز كسانى بودند كه ايمان سستى داشتند و لذا پس از رحلت پيامبر اسلام ديديم كه چگونه دچار تفرقه ها شدند و فتنه ها به وجود آمد و اگر كسى بگويد همه اين درگيريها به خاطر اجتهاد و ميزان فهم آنها بوده، خود را فريب داده است. بلكه بسيارى از اين اختلافات به خاطر رياست خواهى و جاه طلبى بوده است.
آيه (74) فليقاتل فى سبيل الله الذين... : با توجه به مطالبى كه در آيات پيش آمد وضعف و سستى بعضى از مسلمانان در شركت در جهاد خاطرنشان گرديد، اينك فرمان جهاد صادر مى شود و با توجه به حرف «فاء» كه در اول آيه آمده معناى آيه چنين مى شود: اكنون كه بعضى از مسلمانان از شركت در جهاد خوددارى مى كنند پس آنها كه ايمان محكمى دارند و زندگى دنيا را به زندگى آخرت فروخته اند و آخرت را بر دنيا ترجيح داده اند، با جديت و كوشش در راه خدا جنگ كنند. يعنى سستى آن گروه سبب نشود كه در اراده اين گروه خللى وارد شود بلكه اينان بايد قاطعانه در راه خدا بجنگند.
در پايان براى تشويق جنگجويان و مجاهدان در راه خدا مى فرمايد: هر كس در راه خدا بجنگد و كشته شود و يا پيروز گردد در هر دو حال خداوند به او پاداشى بزرگ خواهد داد و زحمات او را ارج خواهد نهاد.
در منطق اسلام، شكست در جنگ مفهومى ندارد. زيرا انسان يا پيروز مى شود كه چه بهتر و يا كشته مى شود كه آن نيز شهادت در راه خدا بوده و مطلوب است زيرا با شهادت به مقامى مى رسد كه با هيچ وسيله اى به آن مقام نمى رسيد. و بالاخره نتيجه جنگ در راه خدا يا شهادت است يا پيروزى و اين هر دو زيباست.
قل هل تربصون بنا الاّ احدى الحسنيين (توبه / 52)
بگو آيا جز يكى از دو نيكى (پيروزى يا شهادت) را براى ما انتظار داريد؟
با چنين روحيه عالى بود كه مسلمانان در عصر پيامبر و پس از آن در جنگها به پيروزيهاى چشمگيرى نايل شدند و قدرتهاى بزرگ را به زانو درآوردند و اگر امروز هم مسلمانان اين روحيه را داشته باشند هيچ خطرى از بيرون آنها را تهديد نخواهدكرد.

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنآ أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً (*)الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِيآءَ الشَّيْطانِ اِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً (*)

شما را چه شده است كه در راه خدا و آنها كه به ناتوانى كشيده شده اند از مردان و زنان و كودكان جنگ نمى كنيد؟ همانهايى كه مى گويند: پروردگارا ما را از اين آبادى كه اهل آن ستمكارند، بيرون كن و براى ما از پيش خودت سرپرستى قرار بده و براى ما از پيش خودت ياورى قرار بده (75) كسانى كه ايمان آورده اند در راه خدا مى جنگند و كسانى كه كافر شده اند در راه طاغوت مى جنگند. پس با دوستان شيطان بجنگيد همانا نيرنگ شيطان همواره ضعيف است (76)

نكات ادبى

1 ـ در «مالكم» ما براى استفهام و به جهت ابتداء در موضع رفع است.
2 ـ «مستضعفين» جمع مستضعف به معناى كسى كه ضعيف نگاهداشته شده است. يعنى آنها خود ضعيف نبودند بلكه ديگران آنها را ضعيف كرده اند و حق آنها را پايمال نموه اند و خلاصه مستضعف كسى است كه زير ستم ديگران قرار گرفته و از نظر مالى و يا سياسى و يا حتى دينى تضعيف شده است.
3 ـ «والمستضعفين» يا عطف بر «الله» است كه در اين صورت كلمه سبيل بر سر آن هم مى آيد و يا عطف بر سبيل است كه كلمه فى بر سر آن مى آيد.
4 ـ «ولدان» جمع ولد، فرزندان.
5 ـ «قرية» آبادى كه شامل شهر و روستا مى شود و در اينجا منظور از آن شهر مكه است.
6 ـ «كيد» حيله، نيرنگ، توطئه.
7 ـ «كان» در اينجا براى تأكيد مطلب است و اينكه نيرنگ شيطان همواره ضعيف است.

تفسير و توضيح

آيه (75) و ما لكم لاتقاتلون فى سبيل الله ... : لحن خاصى كه در اين آيه وجود دارد براى ترغيب و تشويق هر چه بيشتر مسلمانان به سوى جهاد و جنگ است و از آنها مى پرسد كه شما را چه شده است كه كارزار نمى كنيد؟ آنگاه دو هدف مهم براى جنگ ذكر مى كند كه هر كدام از آنها به تنهايى كافى است كه مسلمان را به حركت وادارد. هدف اول، راه خدا و بالابردن كلمه توحيد و هدف دوم دفاع از مظلومان و بيچارگانى كه در دست ستمگران مانده اند. و بدينگونه هم غيرت دينى و هم غيرت انسانى مسلمانان را تحريك مى كند و به كار مى اندازد.
اين آيه هدف از جنگهاى اسلامى را روشن مى سازد. نخستين و مهمترين هدف همان گسترش توحيد و نشر دين خدا و ايجاد زمينه براى آگاهى مردم است و اسلام با كسانى كه سدّ راه دين باشند و مانع رسيدن پيام اسلام به مردم باشند، مى جنگند و اين همان «سبيل الله» است. هدف دوم كمك به آن گروه از مؤمنان است كه در چنگال ستمگران افتاده اند و قدرت دفاع از خود را ندارند. اينها آن دسته از ستمديدگان و بيچارگان از مردان و زنان و كودكان هستند كه در يك محيط غيراسلامى و به صورت يك اقليت زندگى مى كنند و به خاطر همين ايمانشان به آنها ظلم و ستم مى شود و حق آنها پايمال مى گردد.
اينها مسلمانانى بودند كه پيش از فتح مكه در اين شهر زندگى مى كردند و به سبب مسلمان بودنشان از طرف مشركان مورد هر گونه شكنجه و آزار قرار گرفته بودند حتى به آنها اجازه داده نمى شد كه به مدينه پيش مسلمانان هجرت كنند. ابن عباس مى گويد: من و مادرم جزو همين مستضعفان بوديم. اينها هيچ چاره اى نداشتند جز اينكه دعا كنند و رو به سوى خدا آورند و از او بخواهند كه آنان را از اين شهرى كه اهلش ستمگر است، بيرون سازد و براى آنها سرپرستى و ياورى قرار بدهند.
اينك خداوند در اين آيه با لحن تندى مسلمانان را مورد خطاب قرار مى دهد و آنان را به جنگ براى آزادى اين گروه از مسلمانان فرا مى خواند. مسلمانان به اين دستور الهى عمل كردند و در سال هشتم هجرى به صورت سپاهى عظيم و قدرتمند به مكه حمله كردند و مكه بدون خونريزى فتح شد و مسلمانان در بند آزاد شدند و پيامبر از جانب خود، عتاب بن اسيد را حاكم مكه كرد و بدينگونه دعاى آن مسلمانان مستضعف مستجاب شد و خداوند آنها را نجات داد و براى آنها سرپرست و ياورى قرار داد و ديگر لازم نشد كه از آن شهر بيرون روند.
آيه (76) الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله... : در جنگ ميان مسلمانان و كافران و يا بگوييم جبهه توحيد و جبهه شرك و كفر هدفها مشخص است; مسلمانان در راه خدا مى جنگند و براى حاكميت اراده الهى و گسترش دين حق نبرد مى كنند و اگر هم گاهى نجات دادن افراد مستضعف مورد نظر است، آن هم جهاد در راه خدا و به نوعى هدف خدايى است.
در مقابل مسلمانان، مشركان و كافران قرار داشتند كه آنها هم در راه طاغوت مى جنگيدند و مى خواستند از گسترش و نفوذ اسلام جلوگيرى كنند. طاغوت هرموجودى است كه در برابر خداوند قرار گيرد و مى توان آن را به شيطان و يا معبودهاى باطل معنا كرد. شيطان همواره مى خواهد بشر را از دين حق باز دارد و او را به گمراهى بكشاند و بنابراين هر كس در مقابل دين حق جبهه بگيرد، در واقع در راه شيطان مى جنگد. و البته كيد شيطان ضعيف است و اگر انسان به خود آيد و قدرى انديشه كند و به فطرت خود برگردد، شيطان نمى تواند او را فريب دهد.
در جوامع بشرى از همان آغاز دو جبهه وجود داشته است يكى جبهه حق كه طرفداران آن پيامبران و راهيان راه آنها بوده و ديگرى جبهه باطل كه دشمنان انبياء و زورگويان و طاغوتها از آن طرفدارى مى كردند. جبهه حق هميشه در حمايت و ولايت خداوند و جبهه باطل هميشه در ولايت طاغوت و شيطان بوده اند:
الله ولى الذين آمنوا يخرجونهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجهم من النور الى الظلمات (بقره / 257)
خدا دوست كسانى است كه ايمان آورده اند آنها را از تاريكيها به سوى روشنايى مى برد و كسانى كه كافر شدند دوستان آنها طاغوت است كه آنها را از روشنايى به سوى تاريكيها مى برد.

أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ اِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنا الْقِتالَ لَوْلا أَخَّرْتَنآ اِلى أَجَل قَريب قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً (*)أَيْنَ ما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فى بُرُوج مُشَيَّدَة وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِه مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِه مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً (*)مآ أَصابَكَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللّهِ وَ مآ أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَة فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَ كَفى بِاللّهِ شَهيداً (*)

آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد دست نگهداريد ونماز را برپاداريد و زكات را بپردازيد و چون جنگيدن بر آنان مقرر شد، در اين زمان گروهى از آنان از مردم (از دشمن) مى ترسند مانند ترس از خدا و يا شديدتر از آن و گفتند: پروردگارا چرا بر ما جنگ را مقرر كردى؟ چرا ما را تا زمانى نزديك مهلت ندادى؟ بگو كالاى دنيا اندك است و براى كسى كه پرهيزگار باشد آخرت بهتر است و ذره اى ستم نمى شويد (77) هر كجا باشيد مرگ شما را در مى يابد هر چند در دژهاى بلندى باشيد. و چون به آنان خيرى برسد، مى گويند: اين از جانب خداست و چون به آنان شرّى برسد، مى گويند: از جانب توست. بگو: همگى از جانب خداست. پس اين گروه را چه شده است كه در پى آن نيستند كه سخنى را بفهمند (78) هر خوبى كه به تو برسد از خداست و هر بدى كه به تو برسد از خود توست و تو را براى مردم پيامبر فرستاديم و خدا از نظر گواه بودن بس است (79)

نكات ادبى

1 ـ «كفّوا» فعل امر از كفّ به معناى نگهداشتن و اين تعبير كه دستان خود را نگهداريد به معناى اين است كه كار معينى را انجام ندهيد.
2 ـ «اذا» ظرف زمان است.
3 ـ «خشية» تميز است.
4 ـ «لولا» در اينجا براى تحضيض است و در چنين حالتى فقط به فعل داخل مى شود.
5 ـ «فتيل» شكاف هسته خرما، كنايه از ناچيز بودن و اندك بودن.
6 ـ «اينما» هر كجا. معناى شرطى دارد و «ما» بر آن لازم نيفتاده است وقتى ما پس از اين زايده باشد (ماننداينجا) سر هم نوشته مى شود و وقتى ما موصله باشد جدا نوشته مى شود مانند: اين ما كنتم توعدون.
7 ـ «بروج» دژها، كاخها. از برج به معناى ظهور. چون كاخها نوعاً بلند است و بروز و ظهور دارد.
8 ـ «مشيّده» بلند، گچ كارى شده.
9 ـ لام در «فمال» حرف جر است و معمولا چسبيده به كلمه بعدى نوشته مى شود ولى در رسم الخط مصحف در اين مورد جدا نوشته شده است.

تفسير و توضيح

آيه (77) الم تر الى الذين قيل لهم كفّوا... : در طول سالهايى كه پيامبر اسلام(ص) در مكه بود و مدتى هم پس از ورود آن حضرت به مدينه، مسلمانان اجازه جنگ با دشمنان را نداشتند آنها گاهى مورد شكنچه و آزار قرار مى گرفتند ولى اجازه نداشتند كه با دشمنان كارزار كنند و اين به جهت اندك بودن نيرو و امكانات بود و در واقع اگر با آن نيروى كم با دشمنان خود كه از هر نظر نيرومند بوند، جنگ مى كردند، شكست آنها قطعى بود و اين نوعى خودكشى به حساب مى آمد در همين شرايط سخت بود كه بعضى از مسلمانان شجاع و بى باك از پيامبر خدا درخواست مى كردند كه به آنها اجازه جنگ با دشمنان را بدهد ولى پيامبر طبق دستور الهى آنها را از اين كار باز مى داشت و به آنها مى گفت: فعلا مشغول عبادات باشيد و نماز بخوانيد و زكات بدهيد.
پس از هجرت پيامبر اسلام به مدينه و تشكيل حكومت اسلامى در اين شهر و مسلمان شدن بسيارى از مردم مدينه، مسلمانان به طور نسبى تواناييهايى به دست آوردند و قدرتى پيدا كردند تا حدى كه مى توانستند در برابر دشمن بايستند و با آنان بجنگند. در اين هنگام بود كه طبق يك فرمان الهى به مسلمانان اجازه جنگ با دشمن داده شد:
اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و انّ الله على نصر هم لقدير (حج / 39)
به كسانى كه با آنان جنگيده اند، به جهت ظلمى كه بر آنان شده اجازه جنگ داده مى شود و خدا بر يارى آنان تواناست.
اكنون كه اجازه چنگ داده شده بود، بعضى از مسلمانان ضعيف الايمان و سست اراده و ترسو از صدور اين فرمان ناراحت شدند و ترس از جنگ وجود آنها را فرا گرفت. آنها از پيامبر مى پرسيدند: براى چه جنگ بر ما واجب شد. بهتر بود كه جنگ واجب نمى شد و ما با اجل طبيعى خود از دنيا مى رفتيم!
آيه مورد بحث ناظر به همين جريان است و براى اينكه تعجب پيامبر و شنونده را از اين موضوع برانگيزد، مطلب را چنين تقرير مى كند: آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد دست نگهداريد (و جنگ نكنيد) و به نماز و زكات بپردازيد ولى چون جنگيدن بر آنها واجب شد، گروهى از آنها از دشمن ترسيدند مانند ترس از خدا و يا حتى شديدتر از آن و گفتند: پروردگارا چرا جنگ را بر ما واجب كردى و تا زمان نزديكى به ما مهلت ندادى. پس از بيان اين جريان به پيامبر خطاب مى كند كه به آنها بگو: كالاى دنيا اندك است و براى كسى كه پرهيزگار است، آخرت بهتر است و در آنجا ذره اى به كسى ستم نخواهد شد.
در اينجا ذكر چند نكته ضرورى است:
1 ـ آيه مربوط به مسلمانان ترسو و ضعيف الايمان است و اينكه بعضيها آيه را مربوط به منافقان دانسته اند با لحن آيه متناسب نيست زيرا در آيه به آنها نسبت ترس از خدا داده مى شود واين با نفاق متناسب نيست و اساساً در مكه منافقى وجود نداشت تا چنين كنند. اساساً ترس از جنگ در طبيعت بشر قرار دارد. به طورى كه مى فرمايد:
كنت عليكم القتال و هو كره لكم (بقره / 216)
جنگ بر شما نوشته شده و آن براى شما ناپسند است.
اينجا هم همه مسلمانان را نگفته بلكه گروهى از آنان را گفته و به طورى كه بارها تذكر داده ايم، همه اصحاب پيامبر از نظر ايمان به يك درجه نبودند بلكه بعضى از آنان ضعيف الايمان بودند و اينكه بعضيها براى همه اصحاب نوعى قداست قائل شده اند، اشتباه است و اين عقيده، آنها را از فهم بسيارى از آيات مانع مى شود.
2 ـ اينكه با ترديد مى گويد: مانند ترس از خدا و يا شديدتر از آن، مربوط به افراد گوناگون است. يعنى ترس بعضى از آنها مانند ترس از خدا بود و ترس بعضى از آنان بيشتر بود.
3 ـ گفته شده كه منظور از «اجل قريب» يا زمان نزديك ، زمان مرگ است و منظورشان اين است كه اگر جنگ نبود ما با اجل طبيعى خود مى مرديم. ما احتمال مى دهيم كه منظور از آن، زمان متأخر است يعنى آنها نظرشان اين بود كه اكنون قدرت جنگيدن نداريم و بهتر بود كه حكم جنگ مقدارى به تأخير مى افتاد تا مسلمانان قوى تر شوند و بتوانند با دشمن بجنگند. تعبير «اخّرتنا» هم با اين احتمال مناسبتر است چون گفته نشده كه اصلا جنگى در كار نباشد بلكه گفته شده كه جنگ به تأخير مى افتاد.
4 ـ در پاسخ آنها كه از كشته شدن در جنگ مى ترسيدند اظهار مى دارد كه زندگى دنيا ناچيز است و براى پرهيزگاران آخرت بهتر است. يعنى اگر هم در جنگ كشته شويد، به عالمى قدم مى گذاريد كه بهتر از اين عالم است بنابراين جاى نگرانى وجود ندارد.
آيات (78-79) اينما تكونوا يدرككم الموت... : در توجيه كسانى كه از كشته شدن در جنگ مى ترسيدند و مى پنداشتند كه اگر به جنگ نروند زنده مى مانند، مى فرمايد: هر كجا باشيد مرگ شما را در مى يابد اگر چه در كاخها و دژهاى بلند باشيد. مرگ براى انسان و هر موجود زنده اى حتمى است و دير يا زود به سراغ او خواهد آمد و هيچ چيزى مانع از مرگ انسان نمى شود. در اينجا تذكر مى دهد كه شما اگر هم در جنگ شركت نكنيد و حتى اگر در دژهاى محكمى هم باشيد در روز معين كه اجل شما فرا رسد، مرگ به سراغ شما خواهد آمد و گزيرى از آن نيست.