تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۴۸ -


آيات (129-130) و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء... : حكم ديگرى از احكام مربوط به زنان و زندگى خانوادگى را بيان مى كند. نخست از يك واقعيت خبر مى دهد و اينكه شماها هرگز نمى توانيد ميان همسران خود عدالت و انصاف را برقرار سازيد اگر چه خود مايل به آن باشيد و در اين راه تلاش بكنيد. اين يك واقعيت است كه اگر مردى چند تا زن داشته باشد، مسلّم است كه بعضى از آنها را از نظر ميل قلبى بيشتر از بعضى ديگر دوست دارد و چون دوست داشتن دست خود انسان نيست و به قول معروف كار دل است، لذا انسان هر چند هم بخواهد نمى تواند همه را به يك اندازه دوست داشته باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد اكنون كه عدالت و مساوات در دوست داشتن همسران متعدد دست خود انسان نيست و امكان ندارد، پس چگونه در آيه سوم همين سوره كه گذشت از مسلمانان مى خواهد كه ميان زنها عدالت را رعايت كنند و اگر نتوانستند فقط يك زن بگيرند؟ پاسخ اين سؤال را در ذيل همان آيه بيان كرديم و در اينجا اشاره مى كنيم كه منظور از اينكه شما نمى توانيم عدالت را برقرار كنيد، عدالت در دوست داشتن است و منظور از عدالتى كه در آيه سوم آمده مساوات در خوراك و پوشاك و مسكن و همخوابگى است كه اين نوع از عدالت و مساوات امكان پذير است و البته اگر كسى قدرت اجراى اين نوع عدالت ظاهرى را هم نداشته باشد حق ندارد بيش از يك زن بگيرد.
در آيه مورد بحث پس از بيان اين واقعيت اضافه مى كند اكنون كه نمى توانيد در ميل باطنى و محبت قلبى به طور يكسان عمل كنيد، چنين نباشد كه از يكى به كلى روى گردان شويد و هيچ گونه اظهار محبت نكنيد و او را در يك حالت بلاتكليفى بگذاريد گويا كه ميان زمين و آسمان آويخته است. اگر صلح و سازش كرديد و از خدا ترسيديد و حقوق آن زن را رعايت كرديد چه بهتر و خداى آمرزنده و مهربان از تقصيرات شما مى گذرد ولى اگر چنين نكرديد، حق نداريد آن زن را در حالت بلاتكليفى نگهداريد و بهتر است كه او را طلاق بدهيد و از او جدا شويد تا تكليف خودش را بداند.
بعد مى فرمايد: اگر اين دو سازش نكردند و از هم جدا شدند و كار به طلاق منجر شد، نگران زندگى آينده نباشند چون خداوند از وسعت روزى خود و از گشايش خود آنها را بهره مند مى سازد و بى نياز مى كند و خدا وسعت بخش و حكيم است. اين سخن بيشتر درباره زنان است و به زنان اميد مى دهد كه اگر آنها را طلاق دادند دچار اضطراب و نگرانى نشوند و غم روزى نخورند و بدانند كه خداوند آنها را بى نياز خواهد كرد و به يارى آنها خواهد آمد. اين دلدارى سبب تقويت روحى زنها مى شود و به آنها اعتماد به نفس مى دهد.

وَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّيْنا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مَنْ قَبْلِكُمْ وَ اِيّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ اِنْ تَكْفُرُوا فَاِنَّ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ كانَ اللّهُ غَنِيًّا حَميداً (*) وَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكيلاً (*)اِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرينَ وَ كانَ اللّهُ عَلى ذلِكَ قَديراً (*)مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللّهُ سَميعاً بَصيراً (*)

و براى خداست آنچه در آسمانها و زمين است; و همانا به كسانى كه پيش از شما كتاب داده شده اند، و نيز به شما سفارش كرديم كه پرهيزگارى كنيد و اگر كافر شديد، پس براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و خداوند بى نياز و ستوده است (131) و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و خداوند از جهت كارسازى كفايت مى كند (132) اگر بخواهد اى مردم شما را مى برد و گروه ديگرى مى آورد و خدابر اين كار قدرت دارد (133) هر كس ثواب دنيا را بخواهد، ثواب دنيا و آخرت نزد خداست و خدا شنوا و بيناست (134)

نكات ادبى

1 ـ «من قبلكم» يا متعلق به وصّينا است و منظور اين است كه پيش از شما امتهاى گذشته را چنين وصيت كرديم و يا متعلق به اوتواالكتاب است و منظور اين است به آنها پيش از شما كتاب داديم.
2 ـ «الكتاب» اسم جنس است و شامل همه كتابهاى آسمانى مى شود.
3 ـ «حميد» ستوده، كسى كه مورد ستايش واقع شده، از حمد به معناى ستايش آمده است.
4 ـ «يذهبكم» شما را ببرد. منظور اين است كه شما را كنار بزند و قوم ديگرى را به عنوان حاملان رسالت اسلام بياورد و يا شما را نابود كند و قوم ديگرى را به جاى شما زنده نمايد.

تفسير و توضيح

آيات (131-134) ولله ما فى السموات و ما فى الارض... : قدرت و عظمت آفريدگار جهان و اينكه او مى تواند هر گونه تصرفى را در جهان آفرينش بكند، بهترين دليل است بر اينكه خدا مى تواند هر كس را كه بخواهد بى نياز سازد; مطلبى كه در آيه پيش درباره زنهاى طلاق داده شده آمده بود. اينكه در اين آيه مى فرمايد آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ خداست، ضمن اينكه دليل بر مطلب آيه قبلى است، زمينه را براى بيان مطلب جديدى فراهم مى سازد و آن سفارشى است كه خداوند به وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى بر تمام اقوام و ملل كرده است.
مى فرمايد: ما به تمام كسانى كه پيش از شما به آنها كتاب داده شد; يعنى يهود و نصارى و نيز به شما مسلمانان وصيت كرديم كه از خدا بترسيد و پرهيزگار باشيد. اين سفارش عام خدا بر تمام بشر است و بشر اگر بخواهد به سعادت دنيا و آخرت برسد، بايد تقوا داشته باشد و تقوا و ايمان مهمترين عامل خوشبختى انسانهاست وقتى افراد جامعه آن حالت تقوا و خداترسى را داشته باشند كه به وسيله آن حدود و مقررات الهى را رعايت كنند، روشن است كه آن جامعه به صورت يك مدينه فاضله و جامعه سعادتمند در مى آيد و هيچ كس به هيچ كس تعدى و تجاوز نمى كند و با حاكميت ارزشهاى الهى، امنيت كامل سياسى و اجتماعى و اقتصادى در آن جامعه برقرار مى شود.
بنابراين، تأكيد و اصرار و سفارش به تقوا، به خاطر خود انسانها وتأمين سعادت آنهاست و هيچ گونه سودى به خدا ندارد و لذا در ادامه آيه مى فرمايد: و اگر كافر شديد و تقوا پيشه نكرديد بدانيد كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و خدا بى نياز ستوده است. يعنى با وجود قدرت بى پايانى كه خدا دارد، احتياجى به ايمان و تقواى شما ندارد او بى نياز است و خواه شما او را ستايش بكنيد يا نكنيد او ستوده است.
در آيه بعد براى بار سوم بر اين مطلب تأكيد مى كند كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ خداست و او از لحاظ كارسازى عالم و حفظ و نگهدارى آن كافى و بسنده است.
خداوند آنچنان قدرت دارد كه اگر بخواهد شما را مى برد و گروه ديگرى را مى آورد و خدا توانايى اين كار را دارد. منظور اين است كه اگر شما نتوانستيد سفارش خدا را عملى كنيد و جامعه اى بر اساس ارزشهاى الهى به وجود آوريد، خدا ممكن است شما را كنار زند و قوم ديگرى روى كار آورد كه آنها سفارش خدا را عملى سازند و البته اين جمله رابه صورت مشروط گفته و معناى آن اين نيست كه حتماً خدا اين كار را خواهد كرد و شما را از بين خواهد برد و كسان ديگرى را خواهد آورد. بلكه اين سخن نوعى تهديد و ايجاد انگيزه است و در عين حال بيان يكى از سنتهاى الهى در تاريخ است كه هر جامعه اى از خدا دور بيفتد و از ارزشهاى معنوى و دينى تهى گردد محكوم به فنا و نابودى است و آن جامعه روزى از بين خواهد رفت و جامعه ديگرى جايگزين آن خواهد بود.
طبق سنتهاى الهى يكى از عوامل سقوط جامعه ها، نداشتن ايمان و دورى از مكتب انبيا و بى تقوايى و ستمگرى است و جامعه اى كه در آن ظلم و ستم رواج داشته باشد و مردم آن بى تقوا باشند از بين رفتنى است:
و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة و انشأنا بعدها قوما آخرين (انبياء / 11)
و چه بسا كوبيديم آبادى اى را كه ستمگر بود و پس از آنها قوم ديگرى آورديم.
ان يشأ يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء (انعام / 133)
اگر خدا بخواهد شما را مى برد و بعد از شما هر چه را بخواهد جانشين شما مى كند.
ان يشأ يذهبكم و يأت بخلق جديد (فاطر / 16)
اگر خدا بخواهد شما را مى برد و آفرينش جديدى مى آورد.
به هر حال اين خطر همواره جامعه هاى بى تقوا را تهديد مى كند كه خدا آنها را نابود سازد و گروه ديگرى را جانشين آنها كند. در بعضى از روايتها آمده كه وقتى آيه مورد بحث نازل شد، پيامبر دست خود را بر پشت سلمان زد و فرمود منظور قوم سلمان است كه اشاره به ايرانيان است و اگر روايت درست باشد، نوعى پيشگويى از سوى رسول خداست كه ايرانيان مسلمان خواهند شد و تقوا خواهند داشت.
و در اينجا اين مطلب را تذكر مى دهيم كه جمله ولله ما فى السموات و مافى الارض سه بار در اين آيات تكرار شده است ولى هر بار دليل بر مطلبى جديد است بار اول دليل بر مطلب آيه پيش است كه خدا زن مطلقه را بى نياز مى كند و بار دوم دليل بر اين مطلب است كه اگر شما كافر شديد خدا از شما بى نياز است و بار سوم دليل بر اين حقيقت است كه خدا اگر بخواهد شما را مى برد و گروه ديگرى را مى آورد. اين تكرار نشانه اى از فصاحت قرآن است و اگر تكرار نمى شد، خواننده نمى دانست كه اين جمله دليل بر سه مطلب جداگانه است.
در آيه بعدى مردم را به يك حقيقت ديگرى رهنمون مى شود و آن اينكه هر كس هر چه بخواهد بايد نزد خدا جستجو كند حتى كسانى كه ثواب و پاداش دنيا را مى خواهند آنها هم به سوى خدا روى كنند زيرا كه پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و او شنوا و بيناست. ضمناً به كسانى كه فقط به فكر دنيا هستند و نعمتهاى دنيا را طلب مى كنند، يادآور مى شود كه هم دنيا را بخواهند و هم آخرت را و همت بلندى داشته باشند چون هر دو نعمت نزد خداست و شايسته است كه انسان از خدا هم دنيا وهم آخرت را بخواهد.

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَدآءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوْ الْوالِدَيْنِ وَ الْاَقْرَبينَ اِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللّهُ أَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا وَ اِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَاِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (*)يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه وَ الْكِتابِ الَّذى نَزَّلَ عَلى رَسُولِه وَ الْكِتابِ الَّذى أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِه وَ كُتُبِه وَ رُسُلِه وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً (*)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام كنندگان به عدالت و گواهى دهندگان براى خدا باشيد هر چند كه اين گواهى به ضرر خودتان يا پدر و مادر يا خويشان باشد. اگر ثروتمند باشد يا فقير در هر حال خداوند به آنها شايسته تر است. پس، از هواى نفس پيروى نكنيد مبادا كه از حق كنار بيفتيد و اگر زبان خود را بپيجانيد و يا روى گردانيد، همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (135) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده و كتابى كه از پيش نازل شده، ايمان بياوريد; و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتابهاى او و پيامبران او و روز قيامت كافر شود، سخت گمراه شده است (136)

نكات ادبى

1 ـ «قوّامين» جمع قوّام كه صيغه مبالغه از قائم است. يعنى همواره قيام كننده و كسى كه عادت او قيام است.
2 ـ «قسط» عدل و داد. به معناى ظلم و جور هم آمده بنابراين، اين كلمه از اضداد است.
3 ـ «لله» لام براى غايت است يعنى براى خدا و به خاطر او.
4 ـ ضمير «ان يكن» به مشهود له يا مشهود عليه بر مى گردد و هر چند كه اين كلمه در پيش نگذشته ولى از قرائن معلوم است.
5 ـ «اولى بهما» يعنى شايسته تر و سزاوارتر به آن دو. ضمير تثنيه به غنى و فقير برمى گردد و اينكه ميان اين دو كلمه كلمه «او» قرار گرفته اشكالى به تثنيه بودن ضمير نمى رساند چون منظور از غنى و فقير شخص بخصوصى نيست و مبهم است و در چنين حالتى هم مى توان ضمير مفرد آورد و هم ضمير تثنيه.
6 ـ «ان تعدلوا» عدل در اينجا به معناى روى گردان شدن است و منظور رويگردانى از حق است.
7 ـ «تلووا» از لىّ به معناى پيچاندن زبان و منظور تغيير و تحريف شهادت است.
8 ـ فرق ميان «انزل» و «نزّل» اين است كه معمولا انزال به فرود آوردن يكباره و تنزيل به فرود آوردن تدريجى گفته مى شود.
9 ـ «ضلال بعيد» گمراهى سخت، دور شدن بسيار از راه.

تفسير و توضيح

آيه (135) يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط... : اجراى اصول عدالت اجتماعى ضرورى ترين نياز هر جامعه اى است و پايدارى و بقاى هر نظامى رابطه تنگاتنگى با تحقق عدالت و اشباع روح حق طلبى و عدالت خواهى مردم دارد. به گفته پيامبر اسلام(ص) حكومت ممكن است با كفر بماند ولى با ظلم نمى ماند. اساساً عالم آفرينش بر نظام حق و عدل استوار است. همه پديده هاى جهان از كوچكترين جزء آن (اتم) تا بزرگترين كهكشانها، مطابق با قوانين الهى حركت مى كنند و كوچكترين تخلفى در آن نيست و مى توان گفت كه جهان جلوه گاه عدالت خداوند است.
جامعه بشرى نيز بايد با جهان آفرينش هماهنگ و همسو باشد و عدل و قانون در آن حاكميت يابد. تنها در چنين حالتى است كه جامعه قابليت بقا و ودوام مى يابد و مى تواند به حيات خود ادامه بدهد. اما اگر در جامعه اى عدالت و قانون حكومت نكند و حقوق اساسى مردم مورد هجوم و تجاوز قرار گيرد، دير يا زود آن جامعه متلاشى خواهد شد و خشك و تر با هم خواهند سوخت.
عدالت، حق طبيعى و آرمان تاريخى همه انسانها در طول قرون بوده است اما متأسفانه هميشه خودكامگان وستمگرانى پيدا شده اند واين حق را از آنان دريغ كرده اند وحسّ خودخواهى و افزون طلبى خود را به قيمت محروم كردن مردم از حقوق خود اشباع نموده اند.
در هر حال در اين آيه شريفه به يكى از اصول مهم انسانى و اسلامى فرمان مى دهد و خطاب به مؤمنان مى فرمايد: اى مؤمنان همواره قيام به عدل كنيد. يعنى در تمام شئون زندگى با مردم مطابق عدل و انصاف رفتار كنيد. اين خطاب هم متوجه حاكمان جامعه و هم متوجه مردم معمولى است. واگر جامعه بشرى را به يك هرم تشبيه كنيم عدالت هم در رأس هرم و هم در قاعده آن بايد رعايت شود.
پس از دستورى كه به رعايت عدالت مى دهد، به يكى از مظاهر روشن آن مى پردازد و آن شهادت دادن به حق است و اظهار مى دارد كه هر وقت شهادت مى دهيد براى خدا و به خاطر رضايت او شهادت بدهيد يعنى وقت شهادت دادن، خدا را در نظر بگيريد و درست شهادت بدهيد اگر چه به ضرر خودتان يا پدر و مادرتان و يا خويشاوندانتان باشد. از اين آيه معلوم مى شود كه انسان مى تواند به خويشان خود شهادت بدهد و شهادت او مسموع است ولى روشن است كه چنين شهادتى ايمانى قوى و محكم مى خواهد كه انسان به خاطر راستى و درستى، ديگران را بر خود مقدم بدارد و براى جلب منافع شخصى دروغ نگويد و جز حق، هيچ مصلحتى را در نظر نگيرد و چيزى را ملاحظه نكند.
گاهى انسان درباره كسى كه شهادت مى دهد، بعضى از مسايل را ملاحظه مى كند و شهادت دروغ مى دهد و يا شهادت را كتمان مى كند مثلا كسى ثروتمند است و طرف مقابل او تهيدست است، براى رعايت حال ثروتمند و به خاطر ثروت او بر عليه او شهادت نمى دهد يا بر عكس براى ترحم به حال فقير بر عليه او شهادت نمى دهد. قرآن از اين ملاحظات بر حذر مى دارد و دستور مى دهد كه حق را بگوييد و شهادت درست بدهيد و ملاحظه فقر و ثروت طرف را نكنيد چون اگر فقير يا ثروتمند هستند، خدا به آنها اولى تر است و خود مى داند كه درباره آنها چه كند شما به جهت رعايت حال آنها شهادت دروغ ندهيد و تابع هوا و هوس نباشيد كه اگر چنين كنيد از انصاف دور مى افتيد و از حق فاصله مى گيريد.
در موقع دادن شهادت مبادا كه زبان خود را بچرخانيد و با گفتن سخنان مبهم حقيقت را پوشيده نگهداريد و يا از حق رويگردان شويد زيرا خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است و از نيتهاى شما خبر دارد.
آيه (136) يا ايها الذين آمنوا آمنوابالله ... : خطابى ديگر بر مؤمنان است و آنهارا به سوى ايمانى محكم و فراگير دعوت مى كند و اظهار مى دارد كه اى مؤمنان، به خدا و پيامبرش و كتابهاى آسمانى ايمان بياوريد.
البته مسلم است كه مؤمن، به اين چيزها ايمان دارد و اينكه دوباره از او خواسته مى شود ايمان بياورد براى آن است كه ايمان مراتبى دارد و واضح است كه ايمان يك فرد تازه مسلمان با ايمان پيامبر تفاوت اساسى دارد. انسان ممكن است ايمان به خدا و رسول داشته باشد ولى ايمان او چندان محكم نباشد و با يك وسوسه شيطان يا تبليغ سوء دشمن ايمان خود را از دست بدهد و در مقابل ممكن است ايمان كسى آنچنان قوى باشد كه اگر در راه ايمانش او را قطعه قطعه كنند دست از ايمان خود برندارد. به خاطر همين مراتب گوناگون ايمان است كه مى گوييم ايمان قابل افزايش است و ممكن است كسى ايمان داشته باشد و كارى بكند كه بر ايمان او افزود گردد به طورى كه قرآن نيز به اين مطلب ناطق است:
و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا (انفال / 2)
و چون آيات خدا بر آنان تلاوت شود بر ايمان آنها افزوده مى گردد.
فاما الذين آمنوا فزادتهم ايمانا و هم يستبشرون (توبه / 124)
و اما كسانى كه ايمان آورده اند بر ايمان آنها افزوده مى شود و آنان مژده مى دهند.
بنابر آنچه گفته شد، اين آيه مؤمنان را به ايمانى بالاتر دعوت مى كند و مى فرمايد: اى مؤمنان به خدا و پيامبرش و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده (قرآن) و كتابى كه پيش از آن نازل شده (تورات و انجيل) ايمان بياوريد. ايمانى كه محكمتر و قويتر از ايمان پيشين شما باشد.
با توجه به آنچه بيان كرديم، اينكه بعضيها اين خطاب را متوجه منافقان يا اهل كتاب دانسته اند، راه صواب نرفته اند چون خطاب (يا ايها الذين آمنوا) به منافقان تثبيت ايمان آنهاست كه درست نيست و متوجه كردن اين خطاب به اهل كتاب نيز دست كمى از آن ندارد چون در قرآن هرگز به اهل كتاب چنين خطايى نشده و قرآن به آنها (يا اهل الكتاب) خطاب مى كند و اساساً اين خطاب براى مشخص كردن صف مؤمنان و مسلمانان است.
در پايان آيه تذكر مى دهد كه هر كس به خدا و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبران او و روز قيامت كفر ورزد، به گمراهى دور و درازى افتاده و از راه حق فاصله بسيارى گرفته است.

چند روايت

1 ـ عن ابى عبدالله (ع) قال: ثلاثة هم اقرب الخلق الى الله يوم القيامة حتى يفرغ من الحساب: رجل لم يدعه قدرته فى حال غضبه الى ان يحيف الى من تحت يده و رجل مشى بين اثنين فلم يمل مع احدهما على الآخر بشعرة و رجل قال الحق فيما له و عليه.(1)
امام صادق(ع) فرمود: سه طايفه در روز قيامت از همه به خدا نزديكترند تا وقتى كه از حساب فارغ شوند: كسى كه قدرت او در حال غضب او را وادار نكند كه به زيردست خود ظلم نمايد و كسى كه ميان دو شخص اصلاح كند و به اندازه يك جو به يكى مايلتر از ديگرى نشود و كسى كه حق را بگويد چه به نفع او باشد و چه به ضرر او.
2 ـ قال ابو عبدالله (ع): ان للمؤمن على المؤمن سبع حقوق فاوجبها ان يقول الرجل حقا و ان كان على نفسه او على و الديه فلا يميل لهم الحق.(2)
امام صادق (ع) فرمود: همانا براى مؤمن برگردن مؤمن هفت حق وجود دارد كه واجبترين آنها اين است كه انسان حق را بگويد اگر چه به ضرر خود يا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق فاصله نگيرد.
3 ـ عن على(ع) قال: فليكن امر الناس عندك فى الحق سواء فانه ليس فى الجور عوض من العدل.(3)

على(ع) فرمود: پس كار مردم نزد تو از نظر حقوق مساوى باشد چرا كه هيچ گاه جور و ستم جانشين عدل نخواهد بود.
اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً (*)بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليمَا (*)اَلَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِيآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعاً (* )وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتابِ أَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فى حَديث غَيْرِه اِنَّكُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ فى جَهَنَّمَ جَميعاً (*)

كسانى كه ايمان آوردند سپس كافر شدند سپس ايمان آوردند سپس كافر شدند سپس بر كفرشان افزودند، خدا در صدد آن نيست كه آنها را بيامرزد و نه آنها را به راهى هدايت كند (137) منافقان را مژده بده كه آنان را عذابى دردناك است (138) آنها كه كافران را به جاى مؤمنان به دوستى مى گيرند، آيا عزّت را نزد آنان جستجو مى كنند؟ همانا عزّت همگى از آنِ خداست (139) و هرآينه در كتاب بر شما نازل كرد كه وقتى مى شنويد كه به آيات خدا كفر مىورزند و به آن مسخره مى كنند، پس با آنان منشينيد تا به سخن ديگرى جز آن بپردازند چون شما هم در اين صورت مانند آنها خواهيد بود. همانا خداوند همه منافقان و كافران را در جهنم گرد مى آورد (140)

نكات ادبى

1 ـ «بشّر» مژده بده. معمولا مژده و بشارت در كارهاى خوب و خوشحال كننده است ولى گاهى در كارهاى ناراحت كننده هم استعمال مى شود و اين نوعى مسخره كردن و تحقير طرف است كه يعنى مژده توبه چيزهاى بد است. ضمناً بشارت از «بشره» به معناى صورت انسان مشتق شده چون خبر مسرت بخش يا ناراحت كننده در صورت انسان اثر مى كند و نشانه هاى شادى و غم در چهره ظاهر مى شود.
2 ـ «يبتغون» طلب مى كنند، مى جويند.
3 ـ «عزّت» بزرگوارى، آقايى و سرورى. از عزازت مشتق شده كه به معناى سختى و شدت است. گويا انسان بزرگوار در مقابل ناملايمات صبر و بردبارى مى كند.
4 ـ «يخوضوا» از خوض به معناى غوطهور شدن. كنايه از مشغول شدن.
5 ـ «حديث» سخن تازه. البته به هر سخنى هر چند تازه هم نباشد اطلاق مى شود ولى در اصل به معناى سخن تازه است.

پى‏نوشتها:‌


1. خصال صدوق ص 81
2. نور الثقلين ج 1 ص 561
3. نهج البلاغه نامه 59