برگزيده تفسير نمونه جلد سوم
تفسير سوره هاى :
كهف، مريم، طه، انبيا، حج، مؤمنون، نور، فرقان، شعرا، نمل، قصص، عنكبوت، روم، لقمان، سجده، احزاب

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۱۴ -


(آيـه )ـبـه هـر حال ما به اين رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بيداركننده همچنان ادامه مى دهيم و آنـهـا نـيـز بـه طـغيان و سركشى و لجاجتشان , ((تا هنگامى كه درى از عذاب شديد به روى آنها بگشاييم و چنان گرفتار مى شوند كه ناگهان بكلى مايوس گردند)) (حتى اذا فتحنا عليهم بابا ذا عذاب شديد اذا هم فيه مبلسون ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد ((مجازاتهاى تربيتى )) و ((مجازاتهاى پاكسازى و استيصال )) هـدف در مـجازاتهاى قسم اول آن است كه در سختى و رنج قرار گيرند و ضعف و ناتوانى خود را دريابند و از مركب غرور پياده شوند.
ولـى هـدف در قسم دوم كه در مورد افراد غير قابل اصلاح صورت مى گيرداين است كه به حكم فرمان آفرينش ريشه كن شوند.
(آيه )ـقرآن بعد از اين بيان , از طريق ديگر وارد مى شود و به ذكر نعمتهاى الهى براى تحريك حس شكرگزارى آنها پرداخته , مى گويد: ((و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب [ عقل ] ايجاد كرد, اما كمتر شكر او را به جامى آوريد)) (وهو الذى انشا لكم السمع والا بصار والا فئدة قليلا ما تشكرون ).
تكيه بر اين سه موضوع (گوش وچشم و عقل ) به خاطر آن است كه ابزاراصلى شناخت انسان اين سـه مـى باشد, مسائل حسى را غالبا از طريق چشم و گوش درك مى كند و مسائل غيرحسى را به وسيله نيروى عقل .
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بـه يـكـى از مهمترين آيات پروردگار, يعنى خلقت انسان از اين زمين خاكى پـرداخـته , چنين مى گويد: ((و او كسى است كه شما را در زمين آفريد)) (وهو الذى ذراكم فى الا رض ).
و چـون از زمين آفريده شده ايد باز به زمين باز مى گرديد و ديگر بار برانگيخته شده ((به سوى او جمع و محشور مى شويد)) (واليه تحشرون ).
و اگـر در آفـرينش خودتان از خاك بى ارزش بينديشيد, كافى است كه هستى بخش را بشناسيد و نيز امكان مساله معاد را دريابيد.
(آيـه )ـبـعد از ذكر مساله آفرينش انسان به مساله مرگ و حيات و آمد و شدشب و روز كه از آيات بزرگ پروردگار است پرداخته , چنين مى گويد: ((و او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند و آمـد و شـد شب و روز از آن اوست , آيا انديشه نمى كنيد))؟! (وهو الذى يحيى ويميت وله اختلا ف الليل والنهار افلا تعقلون ).
و بـه ايـن ترتيب در آيات سه گانه اخير از انگيزه شناخت پروردگار شروع كرده و با ذكر بخشى از مهمترين آيات انفسى و آفاقى بحث را پايان مى دهد.
(آيـه )ـدر اين آيه اضافه مى كند: اينها انديشه و عقل را رها كرده وكوركورانه از نياكان خود تقليد مى كنند, ((آنها همان مى گويند كه پيشينيانشان مى گفتند)) (بل قالوا مثل ما قال الا ولون ).
(آيـه )ـ((آنـهـا (از روى تعجب ) مى گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك واستخوان (پوسيده ) شديم آيا بار ديگر برانگيخته خواهيم شد))؟! (قالوا اذا متناوكنا ترابا وعظاما انا لمبعوثون ).
(آيه )ـاين باور كردنى نيست ! ((اين وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده ;Š و اين فقط افسانه هاى پيشينيان است )) (لقد وعدنا نحن وآباؤنا هذا من قبل ان هذا الا اساطير الا ولين ).
(آيـه )ـو از آنـجا كه كفار و مشركان بيش از همه از مساله معاد وحشت داشتند و به همين دليل با انـواع بـهانه ها و لطائف الحيل مى خواستند شانه از زير بارآن خالى كنند, قرآن نيز مشروحا و بطور مؤكد از معاد سخن مى گويد.
و جـالـب ايـن كـه در هـر مـورد از خود مشركان اعتراف مى گيرد و سخن آنها را به خودشان باز مى گرداند.
نـخـست مى گويد: ((بگو: زمين و كسانى كه در زمينند از آن كيست , اگر شمامى دانيد))؟! (قل لمن الا رض ومن فيها ان كنتم تعلمون ).
(آيـه )ـسـپـس اضافه مى كند: آنها براساس نداى فطرت و اعتقادى كه به خداوند آفريننده هستى دارنـد ((بـه زودى (در پـاسـخ تـو) مـى گـويـنـد: (مالكيت زمين وآنچه در آن است ) همه از آن خداست )) (سيقولون للّه ).
ولـى تـو به آنها ((بگو: اكنون كه چنين است (و خود شما نيز اعتراف داريد) آيامتذكر نمى شويد)) (قل افلا تذكرون ).
بـا ايـن اعتراف صريح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعيدمى شمريد؟ و از قدرت فراگير خداوند بزرگ دور مى دانيد؟.
(آيـه )ـدگر بار دستور مى دهد از آنها سؤال كن و((بگو: چه كسى پروردگارآسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است ))؟! (قل من رب السموات السبع ورب العرش العظيم ).
(آيـه )ـبـاز آنـهـا روى هـمـان فـطرت توحيدى و اعتقادى كه به اللّه به عنوان خالق هستى دارند ((مى گويند: (همه اينها) از آن خداست )) (سيقولون للّه ).
بـا ايـن اقـرار آشكار به آنها ((بگو شما (كه خود به اين واقعيت معترفيد) چرا ازخدا نمى ترسيد)) و منكر قيامت و بازگشت مجدد انسان به زندگى مى شويد؟! (قل افلا تتقون ).
(آيه )ـبار ديگر از آنها درباره حاكميت بر آسمانها و زمين سؤال كن و((بگو: چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد))؟! (قل من بيده ملكوت كل شى ).
((و چه كسى به بى پناهان پناه مى دهد و نياز به پناه دادن ندارد))؟! (وهو يجيرولا يجار عليه ).
((اگر راستى از اين واقعيتها آگاهيد)) (ان كنتم تعلمون ).
(آيـه )ـديـگـر بار زبان به اعتراف مى گشايند و((مى گويند: (ملكوت وحاكميت و حمايت و پناه دادن در اين عالم ) منحصر به خداست )) (سيقولون للّه ).
((بـگـو: با اين حال چگونه (مى گوييد پيامبر(ص ) شما را سحر كرده و) مسحوراو شده ايد))؟ (قل فانى تسحرون ).
(آيه )ـسرانجام به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى فشرده و كوتاه مى فرمايد: نه سحر است و نه جادو و نه چيز ديگر, ((بله ما حق را براى آنها آورديم وروشن ساختيم و آنها دروغ مى گويند)) (بل اتيناهم بالحق وانهم لكاذبون ).
(آيه )ـ.

شرك جهان را به تباهى مى كشد:.

در آيـات گـذشـتـه بـحثهايى در زمنيه معاد و مالكيت و ربوبيت پروردگار بيان شد, در اينجا به مساله نفى شرك پرداخته , قسمتى از انحرافات مشركان را مطرح كرده , و به آن پاسخ مى گويد.
نخست مى فرمايد: ((خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبودديگرى با او نيست )) (ما اتخذاللّه من ولد وما كان معه من اله ).
مـسـيـحـيـان عـيـسـى را فـرزنـد حقيقى ! او مى خوانند و مشركان نيز فرشتگان رادختران خدا مى پنداشتند.
سـپـس بـه بـيـان دلـيـل بـر نـفى شرك پرداخته , چنين مى گويد: ((اگر چنين مى شد,هريك ازخدايان مخلوقات خودرا تدبير واداره مى كردند))(اذالذهب كل اله بماخلق ).
و طـبـعـا هـربـخـشـى از عالم با نظام خاصى اداره مى شد و اين با وحدت نظامى كه بر آن حاكم مى بينيم سازگار نيست .
بـه عـلاوه هـر يـك از ايـن خدايان براى گسترش قلمرو و حكومت خود سعى داشتند ((بعضى بر بـعـضـى ديگر برترى جويند)) و اين خود سبب ديگرى براى از هم گسيختگى نظام جهان مى شد (ولعلا بعضهم على بعض ).
و در پـايـان آيـه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: ((منزه است خدا ازآنچه آنان توصيف مى كنند)) (سبحان اللّه عما يصفون ).
(آيـه )ـاين آيه پاسخ ديگرى به اين مشركان بيهوده گو است مى گويد:((خداوند از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است )) (عالم الغيب والشهادة ).
او هرگز چيزى را به نام خدايانى كه شما ادعا مى كنيد سراغ ندارد.
مـگـر مـمـكـن اسـت در عالم خداى ديگرى باشد و شما از آن آگاه باشيد اماخداوندى كه خالق شماست و غيب و شهود جهان را مى داند از آن بى خبر باشد؟.
و سـرانـجـام با اين جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مى كشد: ((پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مى گويند و) براى او شريك قائل مى شوند)) (فتعالى عما يشركون ).
ايـن جـمـله ضمنا تهديدى براى مشركان است كه خداوند از اسرار درون وبرون آنها آگاه است و تـمـام اين سخنان را مى داند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خويش محاكمه و مجازات خواهد كرد.
(آيه )ـاين آيه هدف آيات گذشته را كه تهديد كفار و مشركان لجوج به عذابهاى الهى است , تعقيب مـى كـنـد, مـى گـويـد: اى پيامبر! ((بگو: پروردگار من ! اگرعذابهايى را كه به آنان وعده داده مى شود به من نشان دهى )) و در زندگيم آن را ببينم (قل رب اما ترينى ما يوعدون ).
(آيـه )ـ((پـروردگـارا! مـرا در ايـن عذابها با گروه ستمگر قرار مده )) (رب فلا تجعلنى فى القوم الظالمين ).
منظور از اين عذاب مجازاتهاى دنيوى است كه خداوند دامنگير مشركان ساخت .
(آيه )ـو باز براى تاكيد بيشتر روى اين موضوع و نفى هرگونه شك وترديد از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر(ص ) و مؤمنان در اين آيه اضافه مى كند: ((و ما قادريم كه آنچه را (از عذاب ) به آنها وعده مى دهيم به تو نشان دهيم ))(وانا على ان نريك ما نعدهم لقادرون ).
و چنانكه مى دانيم اين قدرت پروردگار در صحنه هاى مختلف بعد از آن تاريخ ـاز جمله در صحنه جنگ بدرـ به مرحله فعليت در آمد.
(آيـه )ـسـپس به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه با اين گروه مدارا كن و((بدى را به بهترين راه و روش دفع كن )) و پاسخ بدى را به نيكى ده ! (ادفع بالتى هى احسن السيئة ).
در ايـن راه عـجـله و شتابى نداشته باشد و بدان ((ما به آنچه (آنها مى گويند و)توصيف مى كنند آگاهتريم )) (نحن اعلم بما يصفون ).
مى دانيم حركات ناشايست و گفتار خشن و انواع اذيت و آزار آنها تو راناراحت مى كند, اما تو بدى را با نيكى پاسخ ده كه اين خود يكى از مؤثرترين روشهابراى بيدار كردن غافلان و فريب خوردگان است ;Š ولى ناگفته پيداست كه اين دستورمخصوص مواردى است كه دشمن از آن سؤاستفاده نكند .
(آيـه )ـولـى در عـيـن حال باز هم خودت را به خدا بسپار ((و بگو: پروردگارا!من از وسوسه هاى شياطين به تو پناه مى برم )) (وقل رب اعوذبك من همزات الشياطين ).
(آيـه )ـنـه تنها از وسوسه هاى اغفال كننده آنها, بلكه بگو: ((به تو پناه مى برم از اين كه آنها نزد من حاضر شوند)) (واعوذبك رب ان يحضرون ).
و در جلسات من حضور يابند كه حضورشان نيز اغواكننده و زيانبار است .
به اين ترتيب همه رهروان راه حق بايد بطور مداوم از القائات شيطانى برحذرباشند و هميشه خود را از اين نظر در پناه پروردگار قرار دهند.
(آيه )ـ.

تقاضاى ناممكن !.

در تـعـقيب بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون سرسختى مشركان وگنهكاران درمسير باطلشان گـذشـت , در ايـنـجـا وضـع دردناكشان را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند چنين توصيف مى كند: آنها به اين راه غلط خود همچنان ادامه مى دهند ((تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد)) (حتى اذا جا احدهم الموت ).
در ايـن هـنـگـام كـه خـود را در حـال بريدن از اين جهان و قرارگرفتن در جهان ديگر مى بيند, پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار ميرود گويى سرنوشت دردناك خويش را با چشم مـى بيند, عمر وسرمايه هاى از دست رفته وكوتاهى هايى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده , عواقب شوم آن رامشاهده مى كند.
ايـنـجاست كه فرياد او بلند مى شود و((مى گويد: اى پروردگار من ! مرابازگردانيد))! (قال رب ارجعون ).
(آيـه )ـمـرا بـازگردانيد ((شايد (گذشته خود را جبران كنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترك گفتم به جا آورم )) (لعلى اعمل صالحا فيما تركت ).
امـا از آنـجـا كـه قـانـون آفـريـنش چنين اجازه بازگشتى را به هيچ كس , نه نيكوكار ونه بدكار, نمى دهد, به او چنين پاسخ داده مى شود: ((نه ! هرگز)) راه بازگشتى وجودندارد (كلا ).
((اين سخنى است كه او به زبان مى گويد)) (انها كلمة هو قائلها).
سـخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى برنخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى دهد.
و در پـايان آيه , اشاره بسيار كوتاه و پرمعنى به جهان اسرارآميز برزخ كرده ,مى گويد: ((و در پشت سـر آنها تا روزى كه برانگيخته مى شوند برزخى وجود دارد))(ومن ورائهم برزخ الى يوم يبعثون ) ((4)) .
(آيه )ـ.

گوشه اى از مجازات بدكاران :.

در آيـات گـذشـتـه چنانكه ديديم سخن از جهان برزخ درميان بود, و در اينجاسخن از قيامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است .
نـخـسـت چـنين مى گويد: ((پس هنگامى كه در صور [ شيپور] دميده شودهيچ يك از پيوندهاى خويشاوندى ميان آنها در آن روز نخواهد بود و از يكديگرتقاضاى كمك نمى كنند)) چون كاريى از كسى ساخته نيست (فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ ولا يتسالون ).
طبق آيات قرآن دو بار ((نفخ صور)) مى شود: يك بار به هنگام پايان گرفتن اين جهان , و پس از آن تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند و مرگ سراسرعالم را فرا خواهد گرفت و پس از نـفـخ دوم , رسـتـاخـيز مردگان آغاز مى گردد و انسانهابه حيات نوين باز مى گردند, و آماده حساب و جزا مى شوند.
بـه هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديده هاى قيامت اشاره شده : يكى ازكار افتادن نسبهاست , زيـرا رابـطه خويشاوندى و قبيله اى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است سبب مى شود كـه افـراد مـجـرم از بسيارى از مجازاتها فرار كنند,و يا در حل مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گـيـرند, اما در قيامت انسان است واعمالش , و هيچ كس نمى تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد.
ديـگـر ايـن كـه : آنـها چنان در وحشت فرو مى روند كه از شدت ترس حساب وكيفر الهى از حال يـكـديـگـر بـه هـيچ وجه سؤال نمى كنند, آن روز روزى است كه مادر ازكودك شيرخوارش غافل مـى شـود, و بـرادر, برادر خود را فراموش مى كند مردم همچون مستان بنظر مى رسند ولى مست نيستند, عذاب خدا شديد است !.
(آيه )ـبعد از قيام قيامت , نخستين مساله , مساله سنجش اعمال است باميزان مخصوصى كه در آن روز بـراى اين كار تعيين شده , گروهى اعمال پروزنى دارند كه ترازوى اعمال را سنگين مى كند, دربـاره اين گروه مى فرمايد: ((كسانى كه وزنه اعمالشان سنگين است همان رستگارانند)) (فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون ).
بطورى كه از روايات مختلف بر مى آيد ميزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پيشوايان بزرگ و انسانهاى نمونه اند.
بـنـابـراين نسانها و اعمالشان را با پيامبران بزرگ و اوصياى آنها مقايسه مى كنند, و در اين مقايسه روشن مى شود كه تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.
(آيـه )ـ((و امـا آنـها كه (بر اثر نداشتن ايمان و عمل صالح ) وزنه اعمالشان سبك (يا بى وزن ) باشد كـسـانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده (وزيان كردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند)) (ومن خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون ).
آنـهـا بزرگترين سرمايه يعنى هستى خويش را در اين بازار تجارت دنيا از دست دادند بى آنكه در برابر آن چيز ارزشمندى به دست آورند.
(آيـه )ـايـن آيه بخشى از عذابهاى دردناك آنها را چنين شرح مى دهد:((شعله هاى گرم و سوزان آتش , همچون شمشير به صورتهاى آنها نواخته مى شود))(تلفح وجوههم النار).
((و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب ) در دوزخ چهره اى عبوس (و درهم كشيده ) دارند)) (وهم فيها كالحون ) بطورى كه لبهايشان از هم باز مى ماند.
(آيـه )ـدر آيـات گـذشـتـه سخن از مجازات دردناك دوزخيان بود, و درتعقيب آن گوشه اى از گفتگوى پروردگار را با آنها بازگو مى كند نخست خداوندآنها را با اين سخن عتاب آميز مخاطب سـاخـته ,مى فرمايد: ((آيا آيات من بر شماخوانده نمى شد پس آن را تكذيب مى كرديد))؟ (الم تكن آياتى تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون ).
(آيـه )ـنـهـا در پـاسـخ اين سؤال اعتراف مى كنند و ((مى گويند: (آرى چنين است ) پروردگارا! بـدبـخـتـى ما, بر ما چيره شد, و ما قوم گمراهى بوديم )) (قالوا ربناغلبت علينا شقوتنا وكنا قوما ضلين ).
(آيه )ـشايد با اين اعترافات مى خواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذابلافاصله اضافه مى كنند: ((پـروردگـارا! مـا را از ايـن آتش بيرون ببر)) و به دنيا بازگردان تاعمل صالح انجام دهيم (ربنا اخرجنا منها).
((هـرگاه بار ديگر برنامه هاى سابق را تكرار كرديم ما قطعا ستمگريم )) و شايسته عفو تو نخواهيم بود (فان عدنا فانا ظالمون ).
آنـهـا ايـن سـخـن را در حـالى مى گويند كه گويى از اين واقعيت بى خبرند كه سراى آخرت دار جزاست نه عمل , و بازگشت به دنيا ديگر امكان پذير نيست .
(آيه )ـبه همين دليل با قاطعيت تمام به آنها پاسخ داده مى شود خداوند((مى گويد: دور شويد (و همچنان در دوزخ بمانيد, خاموش شويد) و با من سخن مگوئيد))! (قال اخسئوا فيها ولا تكلمون ).
(آيه )ـسپس دليل اين سخن را چنين بيان مى كند: آيا فراموش كرده ايد((كه گروهى از بندگانم مـى گـفـتـنـد: پـروردگـارا! مـا ايـمـان آورديـم , مـا را بـبـخـش و بر ما رحم كن , و تو بهترين رحـم كـنـنـدگـانـى ))؟! (انـه كان فريق من عبادى يقولون ربنا آمنافاغفرلنا وارحمنا وانت خير الراحمين ).
(آيه )ـ((اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد (و آنقدر در اين كار اصراركرديد) تا شما را از ياد من غـافـل كردند و شما به آنان مى خنديديد)) (فاتخذتموهم سخريا حتى انسوكم ذكرى وكنتم منهم تضحكون ).
(آيـه )ـ((ولـى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پايمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تـزلزل در برنامه هاى الهيشان ) آنها را پاداش دادم , آنها پيروز ورستگارند)) (انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون ).
و اما شما شما امروز در بدترين حالات و دردناكترين عذاب گرفتاريد و كسى به فريادتان نمى رسد و بايد هم چنين باشيد كه مستحق اين كيفريد.
(آيه )ـ.

كوتاهى عمر اين جهان :.

در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه در ايـنجانوعى ديگر از مجازاتهاى روانى دوزخيان كه به صورت سـرزنـشـهـاى الـهـى است مطرح شده ;Š نخست مى گويد: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده ((مى گويد: چند سال در روى زمين توقف (و زندگى ) كرديد))؟ (قال كم لبثتم فى الا رض عدد سنين ).
(آيه )ـاما آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را به قدرى كوتاه مى بينند كه ((درپاسخ مى گويند: ما تـنـهـا به اندازه يك روز, يا (حتى كمتر از آن ) به اندازه بعضى از يك روز, در دنيا توقف داشتيم )) (قالوا لبثنا يوما او بعض يوم ).
در حـقـيـقـت عـمرهاى طولانى در دنيا گويى لحظه هاى زودگذرى هستند دربرابر زندگى آخرت , كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود.
سـپـس بـراى تـاكـيـد سـخن خود, يا براى اين كه پاسخ دقيقترى گفته باشند,عرض مى كنند: خداوندا! ((از آنها كه مى توانند بشمارند بپرس ))! (فسئل العادين ).
(آيـه )ـاينجاست كه خداوند به عنوان سرزنش و توبيخ به آنها ((مى گويد:(آرى ) شما مقدار كمى (در دنيا) توقف كرديد اگر مى دانستيد)) (قال ان لبثتم الا قليلا لو انكم كنتم تعلمون ).
(آيه )ـدر اين آيه از راهى ديگر, راهى بسيار مؤثر و آموزنده براى بيدارساختن اين گروه وارد بحث مـى شـود و مـى گويد: ((آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم , و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد))؟! (افحسبتم انما خلقناكم عبثاوانكم الينا لا ترجعون ).
اين جمله كوتاه و پرمعنى يكى از زنده ترين دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مى كند, و آن اين كه اگر راستى قيامت و معادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث و بيهوده خواهد بود, زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد و بااين همه تشكيلات و مقدمات و برنامه هايى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفابراى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بى معنى مى باشد.
(آيـه )ـو از آنجا كه اين گفتار يعنى عبث نبودن خلقت , سخن مهمى است كه نياز به دليل محكم دارد در اين آيه اضافه مى كند: ((پس برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است (از اين كه شما را بى هدف آفريده باشد) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است )) (فتعالى اللّه الملك الحق لا اله الا هو رب العرش الكريم ).
(آيه )ـ.

رستگاران و نارستگاران :.

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مساله ((معاد)) بود در اين آيه اشاره به توحيد و نفى هرگونه شـرك كـرده و بـحث ((مبد و معاد)) را به اين وسيله تكميل كرده ,مى فرمايد: ((و هر كس با خدا مـعـبـود ديگرى را بخواند ـو مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت ـ حساب او نزد پروردگارش خواهد بود)) (ومن يدع مع اللّه الها آخرلا برهان له به فانما حسابه عند ربه ).
آرى ! مشركان معاد را با آن دلائل روشن انكار مى كنند اما شرك را با نداشتن هيچ گونه دليل پذيرا مى شوند.
و در پايان آيه مى فرمايد: ((يقينا كافران رستگار نخواهند شد)) (انه لا يفلح الكافرون ).
چـه جالب است كه اين سوره با ((قد افلح المؤمنون )) آغاز شد و با ((لا يفلح الكافرون )) بحثهايش به پايان مى رسد, و اين است دورنماى زندگى مؤمنان و كافران از آغاز تا انجام .
(آيـه )ـدر آخـريـن آيـه ايـن سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر گـرامـى (ص ) كرده , مى گويد: ((بگو پروردگارا! مرا ببخش , و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترين رحم كنندگانى )) (وقل رب اغفر وارحم وانت خيرالراحمين ).
اكـنـون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم ,تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب .
((پايان سوره مؤمنون )).

سوره نور [24].

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 64 آيه است .

محتواى سوره :.

اين سوره را در حقيقت مى توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست كه در چند مرحله پياده شده است .
مـرحله اول بيان مجازات شديد زن و مرد زناكار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده .
مـرحـله دوم به اين امر مى پردازد كه اجراى اين حد شديد مساله ساده اى نيست , و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد.
در مـرحـلـه سوم براى اين كه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكارقناعت مى كند به يـكـى از مـهـمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته ,مساله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پيش كشيده چرا كه تا دو مساله چشم چرانى و بى حجابى ريشه كن نشوند آلودگيها برطرف نخواهد شد.
مـرحله چهارم باز به عنوان يك پيشگيرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى كند.
مـرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربيت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مى كند.
مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحيد و مبد و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مى كند.
ضـمـنـا بـه مـنـاسـبـت بـحثهاى مربوط به ايمان و عمل صالح سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح العمل به ميان آمده است .

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((اموال خود را از تلف و دامان خودرا از ننگ بى عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نور, و زنانتان را در پرتودستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هـر كـس قـرائت ايـن سوره را در هر شبانه روزادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهدشد)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـمى دانيم نام اين سوره , سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى ازچشمگيرترين آيات سوره است .
نـخـسـتين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد, مى گويد: اين ((سوره اى است كه آن را فرو فرستاديم (و عمل به آن را) واجب نموديم , و در آن آيات روشنى نازل كرديم شايد شما متذكر شويد)) (سورة انزلناهاوفرضناها وانزلنا فيها آيات بينات لعلكم تذكرون ).
اشاره به اين كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم از عقائد و آداب ودستورات همه داراى اهميت فوق العاده اى است زيرا همه از طرف خداوند نازل شده است .
(آيـه )ـبـعد از اين بيان كلى , به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زناكار پرداخته , مـى گـويـد: ((هـر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد))(الزانية والزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة ).
و بـراى تـاكـيـد بـيشتر اضافه مى كند: ((و نبايد رافت (و محبت كاذب ) نسبت به آن دو شما را از اجـراى حـكم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد)) (ولا تاخذكم بهما رافة فى دين اللّه ان كنتم تؤمنون باللّه واليوم الا خر).
سـرانـجـام در پـايـان اين آيه به نكته ديگرى براى تكميل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده , مى گويد:.
((و بـايـد گـروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده كنند)) (وليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين ).
در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است :.
1ـ حـكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشا ـمنظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غيرهمسر و بدون مجوز شرعى است .
2ـ تاكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى موردنشويد.
3ـ دسـتـور حـضـور جـمـعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گنهكار عبرت گيرد, بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم بشود.
(آيـه )ـاز آنـجـا كـه در آيـه قبل سخن از مجازات زن و مرد زناكار به ميان آمد به همين مناسبت سؤالى پيش مى آيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟.
آيـه شـريـفـه ايـن سـؤال را چنين پاسخ مى گويد: ((مرد زناكار جز با زن زناكار يامشرك ازدواج نـمـى كند;Š و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك , به ازدواج خود درنمى آورد;Š و اين كار بر مؤمنان تـحـريم شده است ))! (الزانى لا ينكح الا زانية اومشركة والزانية لا ينكحها الا زان او مشرك وحرم ذلك على المؤمنين ).
آيـه هـم يـك واقـعـيـت عـيـنـى را بـيان مى كند كه آلودگان هميشه دنبال آلودگان مى روند, ((هـم جـنـس بـا هم جنس مى كند پرواز)) اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمى دهند.
و هم بيان يك حكم شرعى و الهى است و مخصوصا مى خواهد مسلمانان رااز ازدواج با افراد زناكار باز دارد, چرا كه بيماريهاى اخلاقى همچون بيماريهاى جسمى غالبا واگيردار است .
(آيه )ـ.

= مجازات تهمت :.

از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زناكار بيان شده بود و ممكن است اين مـوضـوع دسـتاويزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا كه از اين طريق افراد پاك را مورد اتهام قرار دهند, بلافاصله بعد از بيان مجازات شديدزناكاران , مجازات شديد تهمت زنندگان را بيان مى كند .
نـخـسـت مى گويد: ((و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم (به عمل منافى عفت )مى كنند, سپس چـهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى آورند, آنها را هشتاد تازيانه بزنيد))! (والذين يرمون الـمحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهدا فاجلدوهم ثمانين جلدة ).
و به دنبال اين مجازات شديد, دو حكم ديگر نيز اضافه مى كند:.
((و هرگز شهادت آنها را نپذيريد)) (ولا تقبلوا لهم شهادة ابدا).
((و آنها همان فاسقانند)) (واولئك هم الفاسقون ).
هرگاه ((قذف )) (اتهام ناموسى ) با لفظ صريح انجام گيرد, به هر زبان و به هرشكل بوده باشد حد آن همان گونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است , و اگرصراحت نداشته باشد مشمول حكم ((تعزير)) است .
ايـن سـخـتـگـيـرى در مـورد حفظ حيثيت مردم پاكدامن , منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تعليمات اسلام منعكس است .
در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((هنگامى كه مسلمانى برادرمسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مى شود,همانند نمك در آب ))!.
(آيـه )ـولـى از آنـجـا كـه اسـلام هـرگـز راه بازگشت را بر كسى نمى بندد, بلكه در هر فرصتى آلـودگان را تشويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مى كند, در اين آيه مى گويد: ((مـگـر كـسـانـى كـه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند (كه خداوند آنها را مى بخشد) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است )) (الا الذين تابوا من بعدذلك واصلحوا فان اللّه غفور رحيم ).
و در ايـن صورت هم شهادت آنها در آينده مقبول است , و هم حكم فسق درتمام زمينه ها و احكام اسلامى از آنها برداشته مى شود.
آيه ـ شان نزول : سعدبن عباده (بزرگ انصار) خدمت پيامبر(ص ) درحضور جمعى از اصحاب چنين عـرض كـرد: ((اى پـيامبر خدا! هرگاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات اسـت كه اگر آن را اثبات نكند بايدهشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانه ام شدم و با چشم خود ديدم مردفاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است , اگر بگذارم تا چهار نفر بيايند و بـبـيـندو شهادت دهند او كار خود را كرده است , و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى ازمن بـدون شـاهـد نـمـى پذيرد و به عنوان قاتل قصاص مى شوم , و اگر بيايم و آنچه راديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من قرار خواهد گرفت ))!.
اين آيه و چهار آيه بعد نازل شد و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد.
تفسير:.

مجازات تهمت به همسر!.

در ايـنجا قرآن يك استثنا و تبصره اى بر حكم قذف بيان كرده به اين معنى كه اگر شوهرى همسر خـود را مـتهم به عمل منافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانه اى ديـدم حـد قـذف (هشتاد تازيانه ) در مورد اواجرا نمى شود, و از سوى ديگر ادعاى او بدون دليل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد.
در ايـنـجـا قـرآن راه حلى پيشنهاد مى كند كه مساله به بهترين صورت وعادلانه ترين طريق حل مى گردد و آن اين كه نخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است .
چـنـانـكه قرآن مى فرمايد: ((و كسانى كه همسران خود را متهم مى كنند وگواهانى جز خودشان نـدارنـد, هـر يـك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است )) (والذين يـرمـون ازواجـهـم ولـم يـكـن لـهم شهدا الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات باللّه انه لمن الصادقين ).
(آيـه )ـ((و در پـنـجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد)) (والخامسة ان لعنت اللّه عليه ان كان من الكاذبين ).
به اين ترتيب شوهر چهار بار اين جمله را تكرار مى كند: ((اشهد باللّه انى لمن الصادقين فيما رميتها به من الزنا;Š من به خدا شهادت مى دهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مى گويم !)).
و در مـرتـبـه پـنـجـم مى گويد: ((لعنت اللّه على ان كنت من الكاذبين ;Š لعنت خدا برمن باد اگر دروغگو باشم )).
(آيـه )ـدر اينجا زن بر سر دو ارهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كندو يا حاضر به نفى اين اتهام از خود به ترتيبى كه در آيات بعد مى آيد نشود, مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد.
((آن زن نـيـز مـى تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند, به اين طريق كه چهار بارخدا را به شهادت طـلـبـد كـه آن مرد در اين نسبتى كه به او مى دهد از دروغگويان است )) (ويدرؤا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات باللّه انه لمن الكاذبين ).
(آيه )ـ((و در مرتبه پنجم (بگويد:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد ازراستگويان باشد)) (والخامسة ان غضب اللّه عليها ان كان من الصادقين ).
و بـه ايـن تـرتيب زن در برابر پنج بار گواهى مرد, دائر به آلودگى او, پنج بارگواهى بر نفى اين اتهام مى دهد چهار بار با اين عبارت : ((اشهد باللّه انه لمن الكاذبين فيما رمانى به من الزنا));Š خدا را به شهادت مى طلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مى گويد.
و در پنجمين بار مى گويد: ((ان غضب اللّه على ان كان من الصادقين ));Š غضب خدا بر من باد اگر او راست مى گويد.
انـجـام ايـن بـرنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه ((لعن )) در عبارات فوق ((لعان )) ناميده شده , چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت :.
نخست اين كه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مى شوند.
ديگر اين كه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مى گردند, يعنى امكان بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد.
سوم اين كه حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى شود.
چهارم اينكه فرزندى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى به او نسبتى نخواهد داشت , اما نسبتش با زن محفوط خواهد بود.
(آيـه )ـدر پايان مى گويد: ((و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبودو اين كه او توبه پذير و حـكـيـم اسـت )) بـسـيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى شديد! (ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته وان اللّه تواب حكيم ).
در واقـع ايـن آيـه يـك اشـاره اجـمـالى براى تاكيد احكام فوق است , زيرا نشان مى دهد كه برنامه ((لـعـان )) يـك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مى كند.
(آيه )ـ.

داستان پرماجراى افك (تهمت عظيم )((5)):.

از مجموع آيات (11ـ16) استفاده مى شود كه شخص بى گناهى را به هنگام نزول اين آيات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند, و اين شايعه در جامعه پخش شده بود.
و نـيز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مى خواستند از اين حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نـفـع خـويش و به زيان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن وجاهت عمومى پيامبر كنند كه اين آيات فـوق نـازل شـد و بـا قاطعيت بى نظيرى با اين حادثه برخورد كرد, و منحرفان بد زبان و منافقان تيره دل را محكم بر سر جاى خودنشاند.
بديهى است اين احكام در هر محيط و هر عصر و زمان جارى است .
قرآن در اين آيه بى آنكه اصل حادثه را مطرح كند مى گويد: ((مسلما كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند گروهى (متشكل و توطئه گر) از شما بودند)) (ان الذين جاؤا بالا فك عصبة منكم ).
سـپـس به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاكدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مى دهد كه : ((اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بداست بلكه خير شما در آن است )) (لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم ).
چـرا كه پرده از روى نيات پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان كوردل برداشت , و اين بـدسـيـرتـان خـوش ظـاهر را رسوا ساخت , و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى ماندند در آينده ضربه سخت تر وخطرناكترى مى زدند.
ايـن ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعه سازان , آنها را به روزهاى سياه مى كشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند.
سپس در ادامه اين آيه به دو نكته اشاره مى كند;Š نخست اين كه مى گويد: ((آنهاهركدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند)) (لكل امرئ منهم مااكتسب من الا ثم ).
اشـاره بـه ايـن كه مسؤوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسؤوليت ديگران نخواهد بود.
نكته دوم اين كه : ((واز آنان كسى كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست )) (والذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم ).
(آيـه )ـسـپـس روى سـخن را به مؤمنانى كه در اين حادثه فريب خوردند وتحت تاثير واقع شدند كـرده و آنـهـا را شـديـدا طـى چند آيه مورد سرزنش قرار داده ,مى گويد: ((چرا هنگامى كه اين (تهمت ) را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند))؟! (لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خيرا).
يـعـنـى چـرا هنگامى كه سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع كرديدبا حسن ظن به ديگر مؤمنان كه به منزله نفس خود شما هستند برخوردنكرديد.
((و (چرا) نگفتند اين يك دروغى بزرگ و آشكار است )) (وقالوا هذا افك مبين ).