برگزيده تفسير نمونه جلد چهارم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۱ -


پيشگفتار.

برگزيده تفسيرنمونه ! .
بـزرگترين سرمايه ما مسلمانان قرآن مجيد است معارف , احكام , برنامه زندگى , سياست اسلامى , راه به سوى قرب خدا, همه و همه را در اين كتاب بزرگ آسمانى مى يابيم .
بنابراين , وظيفه هر مسلمان اين است كه با اين كتاب بزرگ دينى خود روزبه روز آشناتر شود اين از يكسو.
از سـوى ديـگر آوازه اسلام كه بر اثر بيدارى مسلمين در عصرما, و بخصوص بعد از انقلاب اسلامى در سـراسـر جهان پيچيده است , حس كنجكاوى مردم غيرمسلمان جهان را براى آشنايى بيشتر به اين كتاب آسمانى برانگيخته است , به همين دليل در حال حاضر از همه جا تقاضاى ترجمه و تفسير قرآن به زبانهاى زنده دنيا مى رسد, هر چند متاسفانه جوابگويى كافى براى اين تقاضاها نيست , ولى به هرحال بايد تلاش كرد و خود را آماده براى پاسخگويى به اين تقاضاهاى مطلوب كنيم .
خـوشـبـختانه حضور قرآن در زندگى مسلمانان جهان و بخصوص در محيطكشور ما روز به روز افزايش پيدا مى كند, قاريان بزرگ , حافظان ارجمند, مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمداللّه كم نـيـسـتـنـد, رشته تخصصى تفسير در حوزه علميه قم به صورت يكى از رشته هاى تخصصى مهم درآمـده و مـتـقاضيان بسيارى دارد, درس تفسير نيز از دروس رسمى حوزه ها و از مواد امتحانى است , و در همين راستا((تفسيرنمونه )) نوشته شد, كه تفسيرى است سليس و روان و در عين حال پرمحتوا وناظر به مسائل روز و نيازهاى زمان , و شايد يكى از دلايل گسترش سريع آن همين اقبال عمومى مردم به قرآن مجيد است .
گـرچـه براى تهيه اين تفسير به اتفاق گروهى از فضلاى گرامى حوزه علميه قم (دانشمندان و حـجـج اسـلام آقـايـان : مـحمدرضا آشتيانى ـ محمد جعفر امامى ـداود الهامى ـ اسداللّه ايمانى ـ عـبـدالـرسول حسنى ـ سيد حسن شجاعى ـ سيدنوراللّه طباطبائى ـ محمود عبداللهى ـ محسن قرائتى و محمد محمدى اشتهاردى ) در مدت پانزده سال زحمات زيادى كشيده شد, ولى با توجه به استقبال فوق العاده اى كه از سوى تمام قشرها و حتى برادران اهل تسنن از آن به عمل آمد, تمام خـسـتـگـى تـهيه آن برطرف گشت و اين اميد در دل دوستان بوجودآمد كه ان شااللّه اثرى است مقبول در پيشگاه خد.
مـتـن فارسى اين تفسير دهها بار چاپ و منتشر شده , و ترجمه كامل آن به زبان ((اردو)) در (27) جلد نيز بارها به چاپ رسيده است , و ترجمه كامل آن به زبان ((عربى )) نيز به نام تفسير ((الامثل )) اخيرا در بيروت به چاپ رسيد و در نقاط مختلف كشورهاى اسلامى انتشار يافت .
ترجمه آن به زبان ((انگليسى )) هم اكنون در دست تهيه است كه اميدواريم آن هم به زودى در افق مطبوعات اسلامى ظاهر گردد.
ت ت ت.
بعد از انتشار تفسيرنمونه گروه كثيرى خواهان نشر ((خلاصه )) آن شدند.
چـرا كـه مـايـل بـودنـد بتوانند در وقت كوتاهتر و با هزينه كمتر به محتواى اجمالى آيات , و شرح فشرده اى آشنا شوند, و در بعضى از كلاسهاى درسى كه تفسيرقرآن مورد توجه است به عنوان متن درسى از آن بهره گيرى شود.
ايـن درخواست مكرر, ما را بر آن داشت كه به فكر تلخيص تمام دوره (27)جلدى تفسيرنمونه , در پـنج جلد بيفتيم ولى اين كار آسانى نبود, مدتى در باره آن مطالعه و برنامه ريزى شد و بررسيهاى لازم به عمل آمد تا اين كه فاضل محترم جناب مستطاب آقاى احمد ـ على بابائى كه سابقه فعاليت وپـشتكار وحسن سليقه ايشان در تهيه ((فهرست موضوعى تفسيرنمونه )) بر ما روشن و مسلم بود عـهـده دارانـجـام ايـن مـهـم گـرديـد و در مـدت سه سال كار مستمر شبانه روزى اين مهم به وسيله ايشان انجام گرديد.
ايـنـجـانـب نـيز با فكر قاصر خود كرارا بر نوشته هاى ايشان نظارت كردم و درمواردى كه نياز به راهـنـمايى بود به اندازه توانايى مسائل لازم را تذكر دادم , و درمجموع فكر مى كنم بحمداللّه اثرى ارزنـده و پـربـار بـه وجـود آمـده كه هم قرآن باترجمه سليس را در بر دارد و هم تفسير فشرده و گويايى , براى كسانى كه مى خواهندبا يك مراجعه سريع از تفسير آيات آگاه شوند, مى باشد.
و نام آن برگزيده تفسير نمونه نهاده شد.
و مـن بـه نـوبـه خـود از زحـمات بى دريغ ايشان تشكر و قدردانى مى كنم ,اميدوارم اين خلاصه و فـشـرده كـه گـزيده اى است از قسمتهاى حساس , و حديث مجملى از آن مفصل , نيز مورد قبول اهل نظر و عموم قشرهاى علاقه مند به قرآن گردد و ذخيره اى براى همه ما در ((يوم الجزا)) باشد.
قم ـ حوزه علميه .
ناصر مكارم شيرازى .
13 رجب 1414 روز ميلاد مسعود امير مؤمنان حضرت على (ع ).
مطابـق با 6/10/1372.

سوره سبا[34].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 54 آيه است .
مـحـتـواى سوره : بحثهاى اين سوره ـكه به مناسبت شرح سرگذشت قوم ((سبا)) به نام ((سبا)) ناميده شده ـ ناظر به پنج مطلب است :.
1ـ ((مـسـالـه تـوحـيـد)) و قسمتى از نشانه هاى خداوند در عالم هستى , و صفات پاك او از جمله ((توحيد)) ((ربوبيت )) و ((الوهيت )).
2ـ ((مساله معاد)) كه از همه مسائل در اين سوره بيشتر مطرح شده .
3ـ ((مـسـالـه نـبـوت انبياى پيشين و مخصوصا پيامبراسلام )) و پاسخ به بهانه جوئيهاى دشمنان درباره او, و بيان پاره اى از معجزات انبياى سلف .
4ـ بيان بخشى از نعمتهاى بزرگ خداوند و سرنوشت شكرگزاران وكفران كنندگان , ضمن بيان گوشه اى از زندگى سليمان و قوم سب.
5ـ دعوت به تفكر و انديشه و ايمان و عمل صالح .
فـضـيلت تلاوت سوره : در حديثى از پيامبر اسلام (ص ) چنين مى خوانيم :((كسى كه سوره سبا را بـخـوانـد در قـيـامت تمام انبيا و رسولان رفيق و همنشين اوخواهند بود, و همگى با او مصافحه مى كنند)).
در حديث ديگرى از امام صادق (ع ) چنين نقل شده است : ((كسى كه دوسوره اى را كه با حمد آغاز مـى شـود (سـوره سبا و فاطر) در يك شب بخواند, تمام آن شب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود, و اگر آن دو را در روز بخواند هيچ مكروهى به او نمى رسد, و آن قدر از خير دنيا و آخرت به او داده مى شود كه هرگز به قلبش خطور نكرده , و فكر و آرزويش به آن نرسيده است ))!.
مـسلما اين پاداشهاى عظيم نصيب كسانى نمى شود كه تنها به خواندن ولقلقه زبان قناعت كنند, بلكه خواندن بايد مقدمه اى باشد براى انديشيدن كه آن نيزانگيزه عمل است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ او مـالـك هـمـه چـيز و عالم به همه چيز است : پنج سوره از سوره هاى قرآن مجيد با حمد پروردگار شروع مى شود كه در سه سوره , حمد و ستايش خداوندبه خاطر آفرينش آسمان و زمين و موجودات ديگر است (سوره سبا, فاطر, و انعام ).
و در يـك سـوره (سـوره كـهـف ) ايـن حمد و ستايش به خاطر نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر(ص ) مى باشد.
در حـالى كه در سوره حمد تعبير جامعى شده كه همه اين امور را در برمى گيرد ((الحمدللّه رب العالمين )).
به هر حال سخن در آغاز سوره ((سبا)) از حمد و سپاس خداست به خاطرمالكيت و حاكميت او در دنيا و آخرت .
مـى فرمايد: ((حمد مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها وزمين است از آن اوست )) (الحمدللّه الذى له ما فى السموات وما فى الا رض ).
((و نـيز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است )) (وله الحمد فى الا خرة )چرا كه هر نعمتى , و هر فايده و بركتى , و هر خلقت موزون و شگرف و عجيبى , همه تعلق به ذات پاك او دارد.
بنابراين هركس در اين عالم مدح و ستايشى از چيزى كند اين حمد و ستايش سرانجام به ذات پاك او بر مى گردد, و به گفته شاعر:.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست ـــــ عاشقم بر همه عالم , كه همه عالم از اوست .
و در پايان آيه مى افزايد: ((و او حكيم و خبير است )) (وهو الحكيم الخبير).
بـراسـاس حـكـمـت بـالغه اوست كه اين نظام عجيب بر جهان حكومت مى كند,و براساس علم و آگـاهى اوست كه هر چيز به جاى خود قرار گرفته , و هر موجودى آنچه را كه نياز دارد در اختيار دارد.
ايـن حـمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است كه از تمام ذرات جهان هستى نيز زمزمه حمد و تسبيح او به گوش هوش مى رسد, هيچ موجودى نيست جزاين كه حمد و تسبيح او مى گويد.
(آيه )ـ اين آيه به شرح گوشه اى از علم بى پايان پروردگار به تناسب توصيف خداوند به ((حكيم )) و ((خـبـير)) در آيه قبل پرداخته , چنين مى گويد: ((آنچه رادر زمين فرو مى رود و آنچه را از آن خارج مى شود مى داند)) (يعلم ما يلج فى الا رض وما يخرج منها).
آرى ! او از تمام قطرات باران و امواج سيلاب كه در اعماق زمين فرو مى روندو به طبقه نفوذناپذير مى رسند و در آنجا متمركز و براى انسانها ذخيره مى شوند آگاه است .
او از دانـه هـاى گـيـاهـان كه در زمين فرو مى روند و روزى به درخت سرسبز ياگياه پرطراوتى تبديل مى گردند با خبر است .
از ريشه هاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيشروى مى كنند.
از امـواج الـكـتـريـسته , از گازهاى مختلف و ذرات هوا كه به داخل زمين نفوذمى كنند, و نيز از گـنـجها و دفينه ها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غيرانسانها كه دراين زمين گسترده دفن مى شوند, آرى از همه اينها باخبر است .
همچنين از گياهانى كه از زمين خارج مى شوند, از انسانها كه از آن برخاسته اند, ازچشمه هايى كه از آن مـى جـوشـد, از گـازهـايـى كه از آن بر مى خيزد, از آتشفشانهايى كه از آن زبانه مى كشد, و خلاصه از تمام موجوداتى كه از اعماق زمين بيرون مى ريزند, اعم از آنچه ما مى دانيم و نمى دانيم , او از همه آنها مطلع وآگاه است .
سـپـس مى افزايد: ((او از آنچه از آسمان نازل مى شود و يا به آسمان بالا مى رودباخبر است )) (وما ينزل من السما وما يعرج فيها).
از دانـه هـاى بـاران , از اشـعـه حـيـات بـخش خورشيد, از امواج نيرومند وحى وشرايع آسمانى , از فرشتگانى كه براى ابلاغ رسالت يا انجام ماموريتهاى ديگر به زمين نزول مى كنند, از اشعه كيهانى كـه از ماورا جو به زمين نازل مى شود, از شهابهاو سنگريزه هاى سرگردان فضا كه به سوى زمين جذب مى شوند, او از همه اينهامطلع است .
و نـيـز از اعـمال بندگان كه به آسمان عروج مى كند, از فرشتگانى كه پس ازاداى رسالت خود به آسـمـان باز مى گردند, از شياطينى كه براى استراق سمع به آسمانها مى روند, از بخارهايى كه از دريا برمى خيزد و بر فراز آسمان ابرها را تشكيل مى دهد, از آهى كه از دل مظلومى بر مى خيزد و به آسمان صعود مى كند, آرى ازهمه اينها آگاه است .
و در پايان مى افزايد: ((اوست مهربان و آمرزنده )) (وهو الرحيم الغفور).
(آيه )ـ به پروردگار سوگند قيامت خواهد آمد!.
آيـات گـذشته در عين اين كه از توحيد و صفات خدا سخن مى گفت زمينه سازمساله معاد بود, زيرا بحث معاد جز از طريق علم بى پايان حق حل نمى شود.
لذا آيه مى گويد: ((و كافران گفتند: (اين دروغ است كه قيامتى در پيش داريم )هرگز قيامت به سراغ ما نمى آيد))! (وقال الذين كفروا لا تاتينا الساعة ).
آنـهـا مـى خواستند از اين طريق آزادى عمل پيدا كنند و هركارى از دستشان ساخته است ـبه اين اميد كه حساب و كتاب و عدل و دادى در كار نيست ـ انجام دهند.
امـا از آنـجـا كـه دلائل قـيـامـت روشـن است قرآن با يك جمله قاطع و به صورت بيان نتيجه به پـيـامـبر(ص ) مى گويد: ((بگو: آرى , به پروردگارم سوگند كه قيامت به سراغ همه شما خواهد آمد)) (قل بلى وربى لتاتينكم ).
تـكـيه روى كلمه ((رب )) به خاطر اين است كه قيامت از شؤون ربوبيت است ,چگونه ممكن است خـداونـد مـالـك و مربى انسانها باشد و آنها را در مسير تكامل پيش ببرد اما نيمه كاره رها كند و با مرگ همه چيز پايان گيرد!.
و از آنجا كه يكى از اشكالات مخالفان معاد اين بوده كه به هنگام خاك شدن بدن انسان , و پراكنده شـدن اجزاى آن در اطراف زمين , چه كسى مى تواند آنها رابشناسد و جمع كند و به زندگى نوين بازگرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مى تواندحساب اين همه اعمال بندگان را در نهان و آشكار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به اين حسابها برسد؟ لذا در دنباله آيه اضافه مى كند: ((او از تمام امـور پـنـهـانـى بـاخـبـر است و به اندازه سنگينى ذره اى در تمام آسمانها و نه در زمين از حوزه عـلـم بـى پايان او بيرون نخواهد بود)) (عالم الغيب لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموات ولا فى الا رض ).
((و نه كوچكتر از ذره , و نه بزرگتر از آن , مگر اين كه همه اينها در كتاب مبين ثبت و ضبط است )) (ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الا فى كتاب مبين ).
(آيه )ـ سپس ضمن دو آيه هدف قيام قيامت را بيان مى كند, و يا به تعبيرديگر دليل بر لزوم چنين عـالـمـى را بعد از جهان كنونى در برابر منكران شرح داده ,مى فرمايد: ((هدف اين است آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اندپاداش دهد)) (ليجزى الذين آمنوا وعملوا الصالحات ).
آرى ((براى آنها مغفرت و روزى پرارزشى است )) (اولئك لهم مغفرة ورزق كريم ).
آيا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت كه ازاساسى ترين اصول خلقت است تعطيل نمى گردد؟.
(آيـه )ـ و از آنـجـا كـه بخش ديگر عدالت در مورد مجازات گنهكاران و مجرمان است در اين آيه مـى افـزايـد: ((و كـسانى كه سعى در (تكذيب ) آيات ما داشتند, و گمان كردند از حوزه قدرت ما مـى توانند بگريزند, عذابى بد و دردناك خواهند داشت (والذين سعوا فى آياتنا معاجزين اولئك لهم عذاب من رجز اليم ).
(آيـه )ـ عـالـمـان , دعوت تو را حق مى دانند: در آيات گذشته سخن ازبى خبران كوردلى بود كه قاطعانه معاد را با آن همه دلائل , انكار مى كردند.
بـه همين مناسبت در اين آيه سخن از عالمان و انديشمندانى مى گويد كه به تصديق آيات الهى و تـشويق ديگران به پذيرش آن مى پردازند, مى فرمايد: ((كسانى كه به ايشان علم داده شده , آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى دانند كه به راه خداوند عزيز و حميد هدايت مى كند)) (ويرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق ويهدى الى صراط العزيز الحميد).
((الـذيـن اتـوا الـعـلـم )) هـمـه دانشمندان و انديشمندان را در هر عصر و هر زمان ومكان در بر مى گيرد.
امـروز كتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى درباره اسلام وقرآن تاليف يافته كه در آنها اعترافات بسيار گويا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آيه فوق ديده مى شود.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـار ديـگـر به مساله قيامت و رستاخيز باز مى گردد وبحثهاى گذشته را به صـورت ديگرى تكميل مى كند, مى فرمايد: ((و كافران گفتند: آيامردى را به شما نشان دهيم كه خـبـر مـى دهـد هـنـگامى كه همگى خاك شديد و ذرات بدن شما از يكديگر جدا شد و هر يك در گـوشه اى قرار گرفت (و يا شايد جز بدن حيوان يا انسان ديگرى شد) بار ديگر به آفرينش تازه اى بـاز مى گرديد))؟! (وقال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد).
بـه نـظر مى رسد اصرار آنها بر مساله انكار معاد از دو امر سرچشمه گرفته ,نخست اين كه : چنين مى پنداشتند معادى كه پيامبر اسلام (ص ) مطرح مى كرد(معاد جسمانى ) مطلبى است آسيب پذير! .
ديگر اين كه اعتقاد به معاد و يا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ايجاد مسؤوليت و تعهد مى كند, و اين مطلبى بود كه براى سردمداران كفر سخت خطرناك محسوب مى شد.
(آيـه )ـ و عجب اين كه آنها اين سخن را دليل بر دروغگويى و يا جنون گوينده اش مى گرفتند, و مـى گـفـتند: ((آيا او بر خدا دروغ بسته ؟ يا نوعى جنون دارد))؟(افترى على اللّه كذبا ام به جنة ) وگرنه آدم راستگو و عاقل چگونه ممكن است لب به چنين سخنى بگشايد؟!.
ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنين پاسخ مى گويد: چنين نيست نه اوديوانه است و نه دروغگو ((بلكه آنها كه ايمان به آخرت ندارند (هم اكنون ) در عذاب و گمراهى دورى هستند)) (بل الذين لا يـؤمـنون بالا خرة فى العذاب والضلا ل البعيد)چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان منكر معاد شود.
به راستى اگر زندگى محدود به همين چند روز عمر دنيا بود تصور مرگ براى هر انسانى كابوس وحـشـتـنـاكى مى شد به همين دليل منكران معاد هميشه در يك نوع نگرانى جانكاه و عذاب اليم بـه سـر مـى برند در حالى كه مؤمنان به معاد مرگ رادريچه اى به سوى جهان بقا, و وسيله اى براى شكسته شدن قفس و آزادى از اين زندان مى شمرند.
(آيـه )ـ سـپـس بـه دليل ديگرى پيرامون معاد, دليلى توام با تهديد غافلان لجوج , پرداخته چنين مـى گـويـد: ((آيـا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان وزمين قرار گرفته نگاه نكردند))؟ (افلم يروا الى ما بين ايديهم وما خلفهم من السماوالا رض ).
ايـن آسـمان با اين همه اختران ثابت و سيار و همچنين اين زمين با تمام موجودات زنده و بركات و مواهبش , گوياترين دليل بر قدرت آفريدگار است .
ايـن همان ((برهان قدرت )) است كه در آيات ديگر قرآن در برابر منكران معادبه آن استدلال شده از جمله در آخر آيه 82 سوره يس و آيه 99 سوره اسر.
در ضـمن , اين جمله مقدمه اى است براى تهديد اين گروه متعصب تيره دل كه اصرار دارند چشم بـه روى هـمـه حـقـايـق بـبـندند, لذا به دنبال آن مى فرمايد: ((اگر مابخواهيم به زمين دستور مى دهيم پيكر آنها را در خود فرو برد)) زلزله اى ايجاد شود,زمين شكاف بردارد و در ميان آن دفن گردند! (ان نشا نخسف بهم الا رض ).
((و يـا (اگـر بـخواهيم ) فرمان مى دهيم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فروبارد)) و خودشان و خانه و زندگيشان را در هم بكوبد (او نسقط عليهم كسفا من السما).
آرى ((در ايـن مـوضوع , نشانه روشنى است (بر قدرت خداوند و توانايى او برهمه چيز, اما براى هر بـنـده اى كـه به سوى خدا باز گردد)) و فكر و انديشه خود را به كارگيرد (ان فى ذلك لا ية لكل عبد منيب ).
مـا كـه از هر سو در قبضه قدرت او قرار داريم چگونه مى توانيم توانائيش را برمعاد انكار كنيم ! و يا چگونه مى توانيم از حوزه حكومت او فرار نمائيم .
(آيه )ـ مواهب بزرگ خدا بر داوود! از آنجا كه در آيه قبل سخن از ((عبدمنيب )) و بنده توبه كار بود و مى دانيم اين توصيف در بعضى از آيات قرآن (ص /24)براى داوود پيامبر ذكر شده است ;Š چه بهتر كـه گـوشـه اى از حال اين پيامبر بزرگ وفرزندش سليمان به عنوان يك الگو بازگو شود و بحث گذشته تكميل گردد.
ضـمـنـا هـشـدارى بـاشد براى همه كسانى كه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مى سپرند و به هنگامى كه بر اريكه قدرت مى نشينند خدا را بنده نيستند.
آيه مى گويد: ((ما به داوود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم )) (ولقد آتيناداود منا فضلا ).
بـعـد از اين اشاره سربسته به شرح آن مى پردازد و قسمتى از فضائل معنوى وبخشى از فضيلتهاى مادى داوود را بدين گونه شرح مى دهد: ما گفتيم ((اى كوهها! باداوود هم صدا شويد و همچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد)) و هرگاه او ذكرو تسبيح خدا مى گويد زمزمه را سر دهيد (يا جبال اوبى معه والطير).
در روايـتـى از امـام صادق (ع ) مى خوانيم : ((داوود به سوى دشت و بيابان خارج شد, و هنگامى كه زبور را تلاوت مى كرد هيچ كوه و سنگ و پرنده اى نبود مگراين كه با او هم صدا مى شد)).
بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادى پرداخته , مى گويد:((و ما آهن را براى او نرم كرديم )) (والنا له الحديد).
ظـاهـر آيـه ايـن اسـت كـه , نرم شدن آهن در دست داوود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام مى گرفت .
در حـديـثـى آمـده اسـت كـه خداوند به داوود وحى فرستاد ((تو بنده خوبى هستى جز اين كه از بـيت المال ارتزاق مى كنى , داوود چهل روز گريه كرد (و از خداراه حلى خواست ) خداوند آهن را براى او نرم كرد, و هر روز زرهى مى ساخت و به اين وسيله از بيت المال بى نياز شد)).
(آيـه )ـ ايـن آيـه شـرحى براى زره ساختن داوود و فرمان بسيار پرمعنى پروردگار در اين زمينه اسـت , مـى گـويـد: ما به او گفتيم ((زرههاى كامل بساز, وحلقه هاى آنها را به اندازه و متناسب كن )) (ان اعمل سابغات وقدر فى السرد).
در واقـع خداوند به داوود دستورى مى دهد كه بايد سرمشقى براى همه صنعتگران و كارگران با ايـمان جهان باشد, دستور محكم كارى و رعايت دقت دركيفيت و كميت در مصنوعات , آن چنان كـه مصرف كنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده كنند, و از استحكام كامل برخوردار باشد.
و در پـايـان آيـه داوود و خـاندانش را مخاطب ساخته , مى گويد: ((عمل صالح به جا آوريد كه من نسبت به آنچه انجام مى دهيد بصير و بينا هستم )) (واعملوا صالحاانى بما تعملون بصير).
هدف ساختن زره و كسب درآمد نيست , هدف عمل صالح است , و اينهاوسيله اى است در آن مسير كه هم داوود از آن بهره مى گرفت و هم خاندان و قومش .
(آيـه )ـ حشمت سليمان و مرگ عبرت انگيز او! به دنبال بحث از مواهبى كه خدابه داوود داده بود سـخن را به فرزندش سليمان مى كشاند, و از سه موهبت بزرگ ـكه از عوامل مهم اداره يك كشور پهناور است ـ بحث مى كند, مى فرمايد: ((و براى سليمان باد را مسخر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مى پيمود و عصرگاهان مسير يك ماه را))! (ولسليمن الريح غدوها شهر ورواحها شهر).
جالب اين كه براى پدر جسم خشن و فوق العاده محكمى يعنى آهن را مسخرمى كند و براى فرزند موجود بسيار لطيف ! ولى هر دو كار سازنده و اعجازآميزند.
در ايـن كـه بـاد چـگونه دستگاه سليمان (كرسى يا فرش او را) به حركت درمى آورد, بر ما روشن نيست , همين قدر مى دانيم هيچ چيز در برابر قدرت خدامشكل و پيچيده نمى باشد.
سـپـس بـه دومين موهبت الهى نسبت به سليمان اشاره كرده , مى گويد: ((و براى او چشمه مس (مذاب ) را روان ساختيم ))! (واسلنا له عين القطر).
چـگونگى اين امر نيز دقيقا بر ما روشن نيست , همين اندازه مى دانيم كه ازالطاف الهى درباره اين پيامبر بزرگ بود.
و بالاخره به بيان سومين موهبت پروردگار نسبت به سليمان يعنى تسخيرگروه عظيمى از جن پـرداخـتـه , چـنـيـن مـى گـويـد: ((و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار مى كردند)) (ومن الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ).
((و هـرگـاه كـسـى از آنها از فرمان ما سرپيچى مى كرد او را با آتش سوزان مجازات مى كرديم )) (ومن يزغ منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعير).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه بـخـشـى از كـارهاى مهم توليدى گروه جن كه به فرمان سليمان انجام مـى دادنـد اشـاره كـرده , چـنـيـن مى گويد: ((سليمان هرچه مى خواست ازمعبدها, و تمثالها, و ظـرفـهـاى بـزرگ غـذا كـه هـمـچون حوض هاى بزرگ بود, وديگهاى عظيم ثابت براى او تهيه مى كردند)) (يعملون له ما يشا من محاريب وتماثيل وجفان كالجواب وقدور راسيات ).
كـه بـخـشـى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود, و بخشى با نيازهاى جسمانى انسانها و جمعيت عظيم لشكريان و كارگزارانش تناسب داشت .
در پـايـان آيـه , بـعد از ذكر اين مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داوود كرده , مى فرمايد: ((اى آل داوود! شكرگزارى كنيد)) (اعملوا آل داود شكرا).
((اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند))! (وقليل من عبادى الشكور).
مـنـظـور از شـكرگزارى در اينجا ((شكر در عمل )) است يعنى ;Š استفاده از مواهب در مسير همان اهـدافـى كـه به خاطر آن آفريده و اعطا شده اند, و مسلم است كسانى كه مواهب الهى را عموما در جاى خود به كار گيرند اندكى بيش نيستند.
(آيه )ـ اين آيه كه در عين حال آخرين سخن پيرامون ((سليمان )) در اينجااست , از مرگ عجيب و عـبرت انگير اين پيامبر بزرگ خدا سخن مى گويد, و اين واقعيت را روشن مى سازد كه پيامبر با آن عظمت , و حكمرانى با آن قدرت و ابهت ,چگونه به آسانى جان به جان آفرين سپرد.
مى فرمايد: ((هنگامى كه مرگ را براى سليمان مقرر كرديم كسى مردم را ازمرگ او آگاه نساخت , مـگـر جنبنده اى از زمين كه عصاى او را مى خورد)) تا عصاشكست و پيكر سليمان فرو افتاد (فلما قضينا عليه الموت مادلهم على موته الا دابة الا رض تاكل منساته ).
لـذا بـعـد از آن مـى افزايد: ((هنگامى كه سليمان فرو افتاد جنيان فهميدند كه اگراز غيب آگاه بـودند در عذاب خواركننده باقى نمى ماندند)) (فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهـين ).
يـعنى ;Š تا آن زمان گروه جن از مرگ سليمان آگاه نبودند و فهميدند كه اگر ازاسرار غيب آگاه بودند در اين مدت در زحمت و رنج كارهاى سنگين باقى نمى ماندند.
(آيه )ـ تمدن درخشانى كه بر اثر كفران بر باد رفت !.
بـعـد از بيان نعمتهاى مهمى كه خداوند به داوود و سليمان ارزانى داشت , وقيام اين دو پيامبر به وظـيـفـه شكرگزارى , سخن از قوم ديگرى به ميان مى آورد كه درنقطه مقابل آنها قرار داشتند, قومى بودند كه خدا انواع نعمتها را به آنها بخشيد, ولى راه كفران را در پيش گرفتند, و آنها ((قوم سبا)) بودند.
قـرآن مجيد سرگذشت عبرت انگيز آنها را ضمن پنج آيه بيان كرده , نخست مى گويد:((براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى (از قدرت الهى ) بود)) (لقد كان لسبـافى مسكنهم آية ).
مـعروف اين است كه ((سبا)) نام پدر اعراب ((يمن )) است , ولى ممكن است سبادر ابتدا نام كسى بـوده , سـپـس تـمام فرزندان و قوم او به آن نام ناميده شده اند, و بعداين اسم به سرزمين آنها نيز منتقل گرديده .
سپس قرآن به شرح اين آيت الهى كه در اختيار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنين مى گويد: ((دو باغ (بزرگ ) بود از طرف راست و چپ )) (جنتان عن يمين وشمال ).
مـاجـرا چـنـيـن بود كه قوم سبا توانستند با سد عظيمى كه در ميان كوههاى مهم آن ناحيه بر پا سـاخـتـنـد سيلابهاى فراوانى را در پشت آن سد عظيم ذخيره كنند, و به اين ترتيب سرزمينهاى وسيع و گسترده اى را زير كشت درآورند.
سپس مى افزايد: ما به آنها گفتيم ((از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او رابه جا آوريد)) (كلوا من رزق ربكم واشكروا له ).
((شهرى است پاكيزه و پروردگارى آمرزنده و مهربان )) (بلدة طيبة ورب غفور).
از نظر نعمتهاى مادى هوايى پاك و نسيمى فرح افزا داشت , و سرزمينى حاصلخيز و درختانى پربار و امـا از نـظـر نـعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنهابود, از تقصير و كوتاهى آنها صرف نظر مى كرد, و آنها را مشمول عذاب وسرزمينشان را گرفتار بلا نمى ساخت .
(آيـه )ـ امـا ايـن نـاسـپـاس مردم از بوته آزمايش سالم بيرون نيامدند;Š لذامى فرمايد: ((آنها از خدا روى گردان شدند)) (فاعرضوا).
نعمتهاى خدا را ناچيز شمردند, عمران و آبادى و امنيت را ساده انگاشتند,از ياد حق غافل شدند, و مست نعمت گشتند.
ايـنـجـا بـود كـه شـلاق مـجـازات بر پيكر آنها نواخته شد, چنانكه قرآن مى گويد:((پس ما سيل وحـشـتـنـاك و بنيان كن را بر آنها فرستاديم )) و سرزمين آباد آنها به ويرانه اى مبدل شد (فارسلنا عليهم سيل العرم ).
سپس قرآن وضع بازپسين اين سرزمين را چنين توصيف مى كند: ((ما دو باغ وسيع و پرنعمت آنها را به دو باغ بى ارزش با ميوه هاى تلخ و درختان بى مصرف شوره گز و اندكى از درخت سدر مبدل ساختيم )) (وبدلناهم بجنتيهم جنتين ذواتى اكل خمط واثل وشى من سدر قليل ).
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل , كه چه بر سر آنها و سرزمين آبادشان آمد!.
(آيه )ـ در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى با صراحت مى گويد: ((اين كيفررا به خاطر كفرانشان به آنها داديم )) (ذلك جزيناهم بما كفروا).
امـا براى اين كه تصور نشود اين سرنوشت مخصوص به اين گروه بود, بلكه عموميت آن نسبت به هـمه كسانى كه داراى اعمال مشابهى هستند مسلم است چنين مى افزايد: ((و آيا جز كفران كننده را كيفر مى دهيم ))؟ (وهل نجازى الا الكفور).
(آيه )ـ چنان آنها را متلاشى كرديم كه ضرب المثل شدند!.
در اين آيه شرح و تفصيل بيشترى پيرامون قوم سبا مى دهد, به گونه اى كه براى هر شنونده درسى است بسيار مهم و آموزنده .
مـى فرمايد: سرزمين آنها را تا آن حد آباد كرديم كه نه تنها شهرهايشان را غرق نعمت ساختيم بلكه ((مـيـان آنـهـا و سرزمينهايى را كه بركت به آن داده بوديم شهرها وآباديهايى آشكار قرار داديم )) (وجعلنا بينهم وبين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة ).
در حقيقت در ميان آنها و سرزمين مبارك آباديهاى متصل و زنجيره اى وجودداشت , و فاصله اين آبـاديـهـا به اندازه اى كم بود كه از هر يك ديگرى را مى ديدند ـواين است معنى ((قرى ظاهرة )) ;Š آباديهاى آشكار.
مـنـظور از ((سرزمينهاى مبارك )) ((صنعا)) يا ((مارب )) مى باشد كه هر دو درمنطقه يمن واقع شده است .
ولـى از آنجا كه تنها عمران كافى نيست , و شرط مهم و اساسى آن ((امنيت )) است اضافه مى كند: ((ما در ميان اين آباديها فاصله هاى مناسب و نزديك مقرر كرديم ))(وقدرنا فيهـا السير).
و به آنها گفتيم : ((در ميان اين قريه ها شبها و روزها در امنيت كامل مسافرت كنيد)) (سيروا فيها ليالى واياما آمنين ).
(آيه )ـ اما اين مردم ناسپاس گرفتار غرور و غفلت شدند, از مسير حق منحرف شده و به دستورات الهى بى اعتنا گرديدند.
از جـمله تقاضاهاى جنون آميز آنها اين بود كه از خداوند تقاضا كردند در ميان سفرهاى آنها فاصله افـكـنـد, ((پس گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى بيفكن )) تابينوايان نتوانند دوش به دوش اغنيا سفر كنند! (فقالوا ربنا باعد بين اسفارنا).
مـنظورشان اين بود كه در ميان اين قريه هاى آباد فاصله اى بيفتد و بيابانهاى خشكى پيدا شود, به ايـن جـهـت كـه اغنيا و ثروتمندان مايل نبودند افراد كم درآمدهمانند آنها سفر كنند, و به هر جا مى خواهند بى زاد و توشه و مركب بروند! گويى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود.
به هر حال ((آنها (با اين عملشان ) به خودشان ستم كردند)) (وظلموا انفسهم ).
آرى ! اگـر فـكـر مـى كردند به ديگران ستم مى كردند در اشتباه بودند, خنجرى برداشته بودند و سينه خود را مى شكافتند.
چـه تـعـبـيـر جـالـبـى ! قـرآن به دنبال اين جمله كه درباره سرنوشت دردناك آنهابيان مى كند, مى گويد: چنان آنها را مجازات كرديم , و زندگيشان را در هم پيچيديم كه ((آنها را سرگذشت و داستان و اخبارى براى ديگران قرار داديم ))! (فجعلناهم احاديث ).
آرى ! از آن هـمه زندگانى با رونق و تمدن درخشان و گسترده چيزى جزاخبارى بر سر زبانها, و يـادى در خاطره ها, و سطورى بر صفحات تاريخها باقى نماند, ((و آنها را سخت متلاشى و پراكنده ساختيم )) (ومزقناهم كل ممزق ).
چـنان سرزمين آنها ويران گشت كه براى ادامه زندگى مجبور شدند هر گروهى به سويى روى آورنـد;Š آن چـنـان كـه پـراكندگى آنها به صورت ((ضرب المثل )) در آمد كه هرگاه مى خواستند بـگـويـنـد فـلان جمعيت سخت متلاشى شدند, مى گفتند: ((تفرقواايادى سبا;Š همانند قوم سبا و نعمتهاى آنها پراكنده شده اند))!.
و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((در اين ماجرا نشانه هاى عبرتى است براى هرصبركننده شكرگزار)) (ان فى ذلك لا يات لكل صبار شكور).
ايـن بـه خـاطـر آن است كه آنها به واسطه صبر و استقامتشان مركب سركش هوى و هوس را مهار مـى كـنـنـد و در برابر معاصى پرقدرتند, و به خاطر شكرگزاريشان در طريق اطاعت خدا آماده و بيدارند به همين دليل به خوبى عبرت مى گيرند.
(آيه )ـ هيچ كس مجبور به پيروى وسوسه هاى شيطان نيست !.
در ايـنـجـا يـك نوع نتيجه گيرى كلى از داستان ((قوم سبا)) كرده , مى فرمايد: ((به يقين ابليس گـمـان خود را درباره آنها (و هر جمعيتى كه از ابليس پيروى كنند) محقق يافت ))! (ولقد صدق عليهم ابليس ظنه ).
((پـس آنـان هـمـگـى از او پـيـروى كـردنـد جز گروه اندكى از مؤمنان )) (فاتبعوه الا فريقا من المؤمنين ).
يـا بـه تـعـبير ديگر پيش بينى ابليس كه بعد از سرپيچى از سجده براى آدم و طردشدن از درگاه كـبـريايى خداوند گفت : ((به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد)) درباره اين گروه درست از آب در آمد (نمل /19).
(آيـه )ـ در ايـن آيه در رابطه با وسوسه هاى ابليس و كسانى كه در حوزه نفوذ او قرار مى گيرند, و آنها كه بيرون از اين حوزه اند, به دو مطلب اشاره مى كند,نخست مى گويد: ((شيطان سلطه اى بر آنها نداشت )) و كسى را به پيروى خودنمى تواند مجبور كند (وما كان له عليهم من سلطان ).
قـرآن در جـاى ديگر از گفتار خود شيطان نقل مى كند: ((من سلطه اى بر شمانداشتم جز اين كه شما را دعوت كردم و شما هم دعوت مرا اجابت نموديد(ابراهيم /22).
ولـى پـيـداسـت بـعـد از اجابت دعوت او از ناحيه افراد بى ايمان و هوى پرست او آرام نمى نشيند و پايه هاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحكم مى كند.
لـذا در دنـبـالـه آيـه مى افزايد: ((هدف (از آزادى ابليس در وسوسه هايش ) اين بود, كه مؤمنان به آخـرت از افـراد بى ايمان و كسانى كه در شكند شناخته شوند)) (الا لنعلم من يؤمن بالا خرة ممن هو منها فى شك ).
و در پـايان آيه به عنوان يك هشدار به همه بندگان مى گويد: ((و پروردگار توحافظ همه چيز و نگاهبان آن است )) (وربك على كل شى حفيظ).
تـا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مى رود يا خداوند آن را فراموش مى كند.
(آيـه )ـ بـخـش قـابـل مـلاحـظه اى از آيات اين سوره پيرامون مبدا و معاد واعتقادات حق سخن مى گويد, و از پيوند آنها مجموعه اى از معارف راستين حاصل مى شود.
در ايـنـجـا مـشـركـان را به محاكمه مى كشد, با ضربات كوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مى آورد, و بى پايه بودن منطق پوسيده آنها را در زمينه شفاعت بتهاآشكار مى سازد.
مـى فـرمـايد: ((به آنها بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پندارندبخوانيد)) (قل ادعوا الذين زعمتم من دون اللّه ) اما بدانيد آنها هرگز دعاى شما رااجابت نمى كنند و گرهى از كارتان نمى گشايند.
سپس به دليل اين سخن پرداخته , مى گويد: اين به خاطر آن است كه ((اين معبودهاى ساختگى نه مالك ذره اى در آسمان و زمينند, و نه شركت و نصيبى درخلقت و مالكيت آنها دارند, و نه هيچ يك از آنـهـا يـاور خداوند در آفرينش بوده اند))!(لا يملكون مثقال ذرة فى السموات ولا فى الا رض وما لهم فيهما من شرك وما له منهم من ظهير).
واجب الوجود يكى است , و بقيه همه ممكن الوجود و وابسته به اويند, كه اگر لحظه اى نظر لطفش از آنها برداشته شود راهى ديار عدم مى شوند ((اگر نازى كنديك دم , فرو ريزند قالبها))!.
(آيه )ـ در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى آيد كه اگر چنين است پس مساله ((شفاعت )) شفيعان چه مى شود؟.
در اين آيه به پاسخ اين سؤال پرداخته , چنين مى گويد: اگر شفيعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هـم بـه اذن و فـرمـان اوسـت , زيـرا: ((هيچ شفاعتى نزد او جز براى كسانى كه اذن داده فايده ندارد)) (ولا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له ).