برگزيده تفسير نمونه جلد چهارم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۱۵ -


بـعـد از اين , مرحله ((مضغه )) (چيزى شبيه به گوشت جويده شده ) و مرحله ظهوراعضا, مرحله حـس و حـركـت است كه قرآن در اينجا سخنى از اين سه مرحله به ميان نياورده هرچند در آيات ديگر به آن اشاره كرده است .
در اينجا چهارمين مرحله را مرحله تولد جنين ذكر مى كند, و مرحله پنجم رامرحله تكامل قدرت و قـوت جـسـمـى كـه بعضى آن را سن سى سالگى مى دانند كه درآن حداكثر نمو قواى جسمانى حـاصـل مى شود و بعضى آن را كمتر يا بيشتر گفته اند,البته ممكن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبير به ((بلوغ اشد)) كرده است .
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نيروها آغاز مى شود و تدريجادوران پيرى كه مرحله ششم است فرا مى رسد.
سـرانجام پايان عمر كه آخرين مرحله است فرا رسيده و انتقال از اين سرا, به سراى جاويدان تحقق مى يابد.
آيا با اين همه تغييرات و تطورات منظم , و حساب شده , باز هم جاى ترديددر قدرت و عظمت مبدا عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد؟.
(آيـه )ـ در ايـن آيه سخن از مهمترين مظاهر قدرت پروردگار يعنى مساله حيات و مرگ به ميان مـى آورد, هـمـان دو پديده اى كه با تمام پيشرفت علوم بشرى هنوز جز معماهاى ناگشوده است , مى فرمايد: ((او كسى است كه زنده مى كند ومى ميراند)) (هو الذى يحيى ويميت ).
جـالـب ايـن كه از موجودات زنده تك سلولى گرفته , تا حيوانات غول پيكر و ازاعماق اقيانوسهاى تـاريـك و ظلمانى گرفته , تا پرندگانى كه بر اوج آسمانها پروازمى كنند, از گياه ذره بينى بسيار كـوچـكى كه در لابلاى امواج اقيانوس شناور است , تادرختانى كه دهها متر طول قامت دارند, هر يـك داراى نوعى حيات و شرائطى مخصوص به خود مى باشند و به همين نسبت مرگهاى آنها نيز متفاوت است , وبدون شك چهره هاى حيات متنوع ترين چهره هاى جهان خلقت واعجاب انگيزترين آنهاست .
اما قابل توجه اين كه هيچ يك از اين مسائل مهم و پيچيده در برابر قدرت اوسختى و مشكلى ندارد, و به محض اراده و فرمانش صورت مى گيرد.
لـذا در پـايـان آيـه مـى فرمايد: ((و هنگامى كه كارى مقرر كند تنها به آن مى گويد:موجود باش ! بى درنگ موجود مى شود))! (فاذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ).
(آيه )ـ.

سرنوشت ستيزه جويان مغرور:.

باز هم در اينجا سخن از كسانى است كه در آيات الهى به مجادله بر مى خيزند .
نـخـسـت مـى گـويـد: ((آيـا نديدى كسانى را كه در آيات خدا مجادله مى كنندچگونه از راه حق منحرف مى شوند)) (الم تر الى الذين يجادلون فى آيات اللّه انى يصرفون ).
ايـن مـجـادلـه و گفتگوهاى توام با لجاجت و عناد, اين تقليدهاى كوركورانه وتعصبهاى بى پايايه سـبـب مـى شود كه آنها از صراط مستقيم به بيراهه كشيده شوند,چرا كه حقايق تنها در پرتو روح حق جويى آشكار مى گردد.
(آيه )ـ سپس به توضيح بيشتر درباره آنها پرداخته , مى افزايد: ((همان كسانى كه كتاب (آسمانى ) و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده ايم تكذيب كردند))(الذين كذبوا بالكتاب وبما ارسلنا به رسلنا).
و در پـايـان آيـه آنـهـا را بـا ايـن سـخـن تهديد مى كند: ((آنان به زودى (نتيجه شوم كار خود را) مى فهمند)) (فسوف يعلمون ).
(آيـه )ـ ((آن هـنـگـام كـه غـلـها و زنجيرها بر گردن آنها قرار گرفته و با اين غل وزنجير آنها را مى كشند)) (اذ الا غلا ل فى اعناقهم والسلا سل يسحبون ).
(آيه )ـ ((به درون آب جوشان , و سپس در آتش دوزخ سوزانده مى شوند))!(فى الحميم ثم فى النار يسجرون ).
(آيـه )ـ عـلاوه بـر ايـن عـذابـهاى جسمانى آنها را با يك سلسله عذابهاى دردناك روحى مجازات مـى كـنند, از جمله همان است كه در اين آيه به آن اشاره كرده , مى فرمايد: ((سپس به آنها گفته مى شود: كجايند آنچه را همتاى خدا قرارمى داديد))؟! (ثم قيل لهم اينما كنتم تشركون ).
(آيه )ـ همان معبودهايى را كه ((جز خداپرستش مى كرديد)) (من دون اللّه ) تا ازشما شفاعت كنند و از ميان اين عذابهاى دردناك و امواج متلاطم آتش دوزخ رهايى بخشند, مگر بارها نگفتيد كه ما اينها را به خاطر آن پرستش مى كنيم كه شفيعان ماباشند؟ پس كجا رفت شفاعتشان ؟!.
ولى آنها با سرافكندگى و سرشكستگى در پاسخ ((مى گويند: همه از نظر ماپنهان و گم شدند)) (قالوا ضلوا عنا).
سپس آنها مى بينند كه اصل اعتراف به عبوديت بتها داغ ننگى بر پيشانيشان است , لذا در مقام انكار بـرمـى آيند و مى گويند: ((ما اصلا قبل از اين چيزى پرستش نمى كرديم ))! (بل لم نكن ندعوا من قبل شيئا).
ايـنـها اوهام و خيالاتى بيش نبودند كه ما آنها را واقعيتهايى مى پنداشتيم , اماامروز براى ما روشن شـده كـه آنـهـا اسـمـهايى بى مسمى و الفاظى بى معنى و مفهومندكه پرستش آنها جز ضلالت و گمراهى و بيهودگى هيچ نبود, بنابراين آنها يك واقعيت غيرقابل انكار را بازگو مى كنند.
در پايان آيه مى فرمايد: ((اين گونه خداوند كافران را گمراه مى سازد)) (كذلك يضل اللّه الكافرين ) .
كـفـر و لجاجت آنها پرده و حجابى بر قلب و فكر آنها مى شود, لذا راه مستقيم حق را گذارده , در بـيـراهه گام مى نهند و در قيامت نيز از راه بهشت محروم شده به بيراهه دوزخ كشيده مى شوند, آرى اين چنين خداوند كافران را گمراه مى سازد.
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـه علت گرفتاريهاى اين گروه در اين همه بلا و مصيبت وعذاب اشاره كرده , مـى گـويد: ((اين عذابها به خاطر آن است كه به ناحق در زمين شادى مى كرديد و از روى غرور و مستى (شهوات ) به خوشحالى مى پرداختيد))!(ذلكم بما كنتم تفرحون فى الا رض بغير الحق وبما كنتم تمرحون ).
از مخالفت با پيامبران و كشتن مؤمنان و در فشار گذاردن محرومان ومستضعفان لذت مى برديد, اكـنـون بـايـد كـفـاره آن هـمه شادى بى جا و غرور و غفلت ومستى شهوت را در ميان اين غل و زنجيرها, و در لابلاى شعله هاى آتش بدهيد.
(آيـه )ـ ايـن جـاست كه به آنها خطاب مى شود كه : ((وارد شويد از درهاى جهنم , و جاودانه در آن بمانيد)) (ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها).
((و چه بد است جايگاه متكبران )) (فبئس مثوى المتكبرين ).
ايـن جـمـله تاكيد مجددى است بر اين كه سرچشمه اصلى بدبختهاى آنهاهمان كبر و غرور بوده است .
(آيه )ـ.

باز هم صبر كن :.

بـه دنبال بحثهاى گذشته در زمينه كارشكنيهاى كفار و كبر و غرور و تكذيب آنها نسبت به آيات الـهـى در ايـن آيـه و آيـه بـعـد, پيامبر(ص ) را دلدارى داده , امر به صبر و استقامت در مقابل اين مشكلات مى كند.
نـخـست مى فرمايد: ((اكنون كه چنين است صبر كن كه وعده خدا حق است ))(فاصبر ان وعداللّه حق ).
هـم وعـده پـيـروزى كـه بـه تـو داده شـده , و هـم وعـده مـجازات دردناك مستكبران مغرور و تكذيب كننده , هر دو حق است و بدون شك تحقق مى يابد.
سـپـس بـراى ايـنـكـه دشـمـنان حق چنين تصور نكنند كه اگر در مجازاتشان تاخيرى رخ دهد مى توانند از چنگال كيفر و عذاب الهى بگريزند اضافه مى كند: ((وهرگاه قسمتى از مجازاتهايى را كـه بـه آنـهـا وعده داده ايم در حال حياتت به تو ارائه دهيم , و يا تو را (پيش از آن كه آنان گرفتار عذاب شوند) از دنيا ببريم (مهم نيست )چرا كه همه آنان را تنها بسوى ما باز مى گردانند)) و ما به وعـده هـاى خـود درباره آنان عمل خواهيم كرد (فاما نرينك بعض الذى نعدهم او نتوفينك فالينا يرجعون ).
وظـيـفـه تـو تنها ابلاغ آشكار و اتمام حجت بر همگان است , تا دلهاى بيدار درپرتو تبليغ تو روشن گـردد, و بـراى مـخـالـفان نيز جاى عذر و بهانه اى باقى نماند, تو به هيچ چيزى جز به انجام اين وظيفه , دلبستگى نداشته باش !.
(آيـه )ـ بـاز براى مزيد تسلى خاطر و دلدارى پيامبر اشاره به وضع مشابه پيامبران پيشين مى كند, كـه آنـها نيز گرفتار چنين مشكلاتى بودند ولى همچنان به راه خودادامه دادند, و پيروزى را در آغوش گرفتند, مى فرمايد: ((ما پيش از تو رسولانى فرستاديم , سرگذشت گروهى از آنان را (در قرآن ) براى تو بازگو كرده ايم , هرچندسرگذشت گروهى ديگر را براى تو بيان ننموديم )) (ولقد ارسلنا رسلا من قبلك منهم من قصصنا عليك ومنهم من لم نقصص عليك ).
هركدام با صحنه هايى از اين قبيل و مشكلاتى طاقت فرسا دست به گريبان بودند, و در مقابل آنها اقـوام لجوج و متكبر و مغرور فراوان قرار داشتند, ولى سرانجام آيين حق پيروز گشت و ظالمان و مجرمان مغلوب شدند.
اخبار متعددى در منابع مختلف اسلامى وارد شده كه پيامبران الهى 124هزار نفر بودند.
و از آنجا كه مشركان و كافران بهانه جو و لجوج هر روز در برابر انبياى الهى تقاضاى معجزه دلخواه خود را داشتند, و مشركان زمان پيامبر(ص ) نيز همين شيوه را تكرار مى كردند, قرآن در دنباله اين سـخـن اضـافـه مـى كـند: ((هيچ پيامبرى حق نداشت و نمى توانست معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد))! (ومـا كان لرسول ان ياتى باية الا باذن اللّه ).
اصولا همه معجزات دراختيار خداست , وبازيچه دست كفار نمى تواندباشد.
سـپس با لحنى جدى و تهديدآميز به كسانى كه مى گفتند اگر راست مى گويى چرا عذاب الهى به سراغ ما نمى آيد هشدار مى دهد كه : ((هنگامى كه فرمان الهى (براى مجازات اين منكران لجوج ) صادر شود در ميان آنها به حق داورى خواهدشد, و پيروان باطل در آن هنگام زيان خواهند كرد)) (فاذا جا امراللّه قضى بالحق وخسر هنالك المبطلون ).
در آن روز درهـاى توبه بسته مى شود و رهروان راه باطل به روشنى مى بينندكه تمام سرمايه هاى هستى خود را از كف داده و متاعى نخريدند.
(آيه )ـ.

منافع گوناگون چهارپايان :.

بـار ديـگـر بـه نـشانه هاى قدرت خداوند و مواهب گسترده اش نسبت به انسانهاباز مى گردد, و گوشه ديگرى از آن را شرح مى دهد, تا هم به عظمت او آشناترشوند, و هم حس شكرگزارى را كه وسيله اى براى معرفت اللّه است در آنها برانگيزد.
مـى فـرمايد: ((خداوند همان كسى است كه چهارپايان را براى شما آفريد, تا برآنها سوار شويد, و از آنها تغذيه كنيد)) (اللّه الذى جعل لكم الا نعام لتركبوا منهاومنها تاكلون ).
بـعـضى از آنها تنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مى گيرند همچون گوسفند, وبعضى هم براى سـوارى و هـم براى تغذيه مانند شتر كه هم كشتى بيابانهاى خشك وسوزان است و هم وسيله اى براى تغذيه آدميان !.
(آيه )ـ از اين گذشته استفاده هاى فراوان ديگرى نيز از آنها مى شود,همان گونه كه آيه شريفه به آن اشـاره كـرده , مـى فـرمـايد: ((و براى شما در آنها منافع بسيارى (جز اينها) است )) (ولكم فيها منافع ).
از شـيـر و پـشـم و پـوسـت و سـايـر اجزاى آنها استفاده مى كنيد وحتى فضولات بدن آنها نيز در كشاورزى و غيره قابل استفاده است .
سپس مى افزايد;Š منظور ديگر از آفرينش آنها اين بوده : ((تا بوسيله آنها به مقصدى كه در دل داريد برسيد)) (ولتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم ).
تعبير فوق مى تواند اشاره به استفاده هاى تفريحى , هجرت و سياحت ,مسابقه ها و گاه كسب ابهت و مانند آن باشد.
و از آنـجـا كـه ايـنـهـا هـمه وسيله مسافرت در خشكى هستند, در پايان آيه مى افزايد: ((و بر آنها (چهارپايان ) و بر كشتيها سوار مى شويد)) (وعليها وعلى الفلك تحملون ).
در كـشـتـيـهـا خـاصيتى آفريد كه با تمام ثقل و سنگينى بر روى آب باقى بماند, وجريان بادها را آن چـنان منظم قرار داده كه مى توان از آنها در مسيرهاى معينى پيوسته استفاده كرد و ((با آن به ديدار آشنا رسيد)).
(آيه )ـ در اين آيه براى تاكيد و گرفتن اقرار از همگان مى فرمايد: ((و خداآياتش را همواره به شما نـشـان مـى دهد, پس (بگوييد) كداميك از آيات خدا رامى توانيد انكار كنيد))؟! (ويريكم آياته فاى آيات اللّه تنكرون ).
آيا آيات و نشانه هاى او را در ((آفاق )) مى توانيد انكار كنيد يا آيات او را درانفس ؟.
بـه راسـتـى بـا اين كه آيات و نشانه هاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انكار را پيش مى گيرند؟.
(آيه )ـ آخرين آيات سوره مؤمن در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى ازبحثهاى گذشته است .
نـخست مى گويد: آيا آنها در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها مى زيستند چگونه شد))؟! (افلم يسيروا فى الا رض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ).
هـمـان كـسـانـى ((كه از نظر تعداد نفرات از آنها بيشتر, و از نظر قوت و آثارشان درزمين از آنها فزونتر بود)) (كانوا اكثر منهم واشد قوة وآثارا فى الا رض ).
كـثـرت نفرات آنها را از قبورشان مى توان شناخت , و قدرت و آثارشان را درزمين از آنچه از آنها به يادگار مانده !.
تـعبير به ((آثارا فى الا رض )) ممكن است اشاره به پيشرفت گسترده كشاورزى آنها باشد ـچنانكه در آيـه 9 سـوره روم آمـده ـ و يـا اشاره به ساختمانهاى عظيم وبناهاى محكم اقوام پيشين در دل كوهها و بر صحنه دشتها ـچنانكه در آيه 128 و129 سوره شعرا بيان شده است .
ولـى بـه هـر حال ((نيروهايى را كه به دست مى آوردند هرگز (به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى ) نتوانست آنها را بى نياز سازد و نجات دهد)) (فما اغنى عنهم مـا كانوا يكسبون ) بلكه تمام اين قدرتها در لحظاتى كوتاه درهم كوبيده شدند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه به چگونگى برخورد آنها با پيامبران و معجزات و دلائل روشن انبيا اشاره كرده , مـى گـويد: ((هنگامى كه رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند (از آنان روى گـردانـدنـد, و) تنها به معلوماتى كه خودداشتند دل بستند و خوشحال بودند)) و غير آن را هيچ شمردند (فلما جاتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم ).
و هـمين امر سبب شد تا ((آنچه را از عذاب و تهديدهاى الهى به باد استهزامى گرفتند بر سر آنان فرود آيد)) (وحاق بهم مـا كانوا به يستهزؤن ).
يعنى با اتكاى به علوم محدود بشرى , خواه در معارف عقلى و اعتقادات يادر دنيا و يا شبهات واهى كـه آن را علم مى پنداشتند, علومى را كه از سرچشمه وحى صادر شده بود نفى مى كردند و به باد استهزا مى گرفتند, و به علوم اندك خوشحال بودند و خويشتن را بكلى از انبيا بى نياز مى ديدند.
(آيه )ـ قرآن نتيجه اين خودخواهى و غرور را در اين آيه و آيه بعد چنين بيان كرده : ((پس هنگامى كـه شـدت عـذاب ما را ديدند (عذابى كه براى ريشه كن كردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى پـروردگـار را در زمينه نابوديشان به همراه داشت , از كرده خود پشيمان شدند, خود را موجودى ضعيف و ناتوان ديدند و روبه درگاه حق آوردند و فريادشان بلند شد و) گفتند: اكنون به خداوند يـگانه ايمان آورديم , و نسبت به معبودهايى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم ))! (فلما راواباسنا قالوا آمنا باللّه وحده وكفرنا بما كنا به مشركين ).
(آيه )ـ ((اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت )) (فلم يك يـنـفـعـهـم ايـمـانهم لما راوا باسنا) چرا كه به هنگام نزول ((عذاب استيصال )) درهاى توبه بسته مى شود.
اين حكم مخصوص افراد يا اقوام معينى نيست , بلكه چنانكه قرآن در دنبال همين سخن مى گويد: ((اين سنت الهى است كه در مورد بندگان گذشته نيز اجرا شده است )) (سنت اللّه التى قد خلت فى عباده ).
سـپس آيه را با اين جمله پايان مى دهد: ((و در آن هنگام (كه عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت ) خسران و زيان كافران آشكار شد)) (وخسر هنالك الكافرون ).
آن روز فـهـمـيـدنـد كـه سـرمـايه اى جز مشتى غرور و پندار نداشتند, و آنچه را آب حيات خيال مى كردند سرابى بيش نبود.
و به اين ترتيب سوره مؤمن كه با توصيف حال كافران مغرور آغاز شده بود, باپايان زندگى دردناك آنها خاتمه مى يابد!.
((پايان سوره مؤمن )).

سوره فصلت [41].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 54 آيه است .

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره را مى توان در چند بخش خلاصه كرد:
1ـ توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پيرامون آن .
2ـ تـوجـه به آفرينش آسمان و زمين , مخصوصا آغاز آفرينش جهان از ماده گازى شكل (دخان ) و مراحل پيدايش كره زمين و كوهها و گياهان و حيوانات .
3ـ اشـاراتـى بـه سـرگـذشت اقوام مغرور و سركش پيشين , از جمله قوم عاد وثمود, و سرنوشت دردناك آنها و اشاره كوتاهى به داستان موسى (ع ).
4ـ انـذار و تـهديد مشركان و كافران مخصوصا با ذكر آيات تكان دهنده اى درباره قيامت و گواهى اعـضاى بدن حتى پوست تن انسان , و توبيخ شديد پروردگارنسبت به آنها به هنگامى كه در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند.
5ـ پاره اى از دلائل رستاخيز و قيامت و خصوصيات و ويژگيهاى آن .
6ـ سـرانـجـام سـوره را بـا بـحـث جـالب و كوتاهى پيرامون ((آيات آفاقى و انفسى پروردگار)) و بازگشتى بر مساله معاد پايان مى بخشد.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثى از پيغمبرگرامى اسلام مى خوانيم : ((هركس كه ((حم سجده )) رابخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او عطا مى كند)).
در حـديـث ديـگـرى نـقـل شـده كـه : پيامبر(ص ) هيچ شب به خواب نمى رفت مگر اين كه سوره ((تبارك )) و ((حم سجده )) را مى خواند.
نـامـگـذارى ايـن سوره به ((فصلت )) از آيه سوم آن گرفته شده , و به ((حم سجده ))از اين جهت است كه با ((حم )) آغاز مى شود و آيه 37 آن آيه سجده است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

باز هم عظمت قرآن :.

در روايات اسلامى آمده است كه رسول خدا(ص ) پيوسته بتهاى مشركان رامذمت مى كرد, و قرآن را بـر آنـهـا مى خواند تا به راه توحيد باز گردند, اما آنهامى گفتند: اين شعر محمد است , و بعضى مـى گفتند: اين ((كهانت )) است (كهانت غيب گوييهايى بود كه گروهى به ادعاى خود ارتباط با جـنـيـان داشـتـند) و بعضى مى گفتند: اينها خطبه هاى زيبايى است كه او مى خواند (و نامش را ((قرآن )) گذاشته است ).
روزى ((ابـوجـهـل )) بـه ((ولـيـدبـن مـغيره )) گفت : اى ((اباعبدشمس )) اينهايى را كه محمد مى گويد: چيست ؟.
گفت : بگذاريد سخنانش را بشنوم , گفت : اى محمد! چيزى از اشعارت رابراى من بخوان !.
فرمود: شعر نيست , بلكه كلام خداست كه پيامبران و رسولانش را با آن مى فرستاده .
گفت : هر چه هست بخوان !.
رسـول خدا(ص ) قرائت سوره حم سجده را آغاز كرد, هنگامى كه به آيه ((فان اعرضوا فقل انذرتكم صـاعقة مثل صاعقة عاد وثمود)) (آيه 13 همين سوره ) رسيد,((وليد)) از شنيدن آن لرزيد و مو بر تنش راست شد, از جا برخواست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ قريش نيامد!.
ايـن روايت به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد آيات اين سوره پرجاذبه وتكان دهنده است , تا آنجا كه در انديشمند متعصب عرب چنين عكس العملى را بجامى گذارد.
به تفسير آيات بازگرديم .
بـاز در آغاز اين سوره به ((حروف مقطعه )) برخورد مى كنيم : ((حا ـ ميم )) (حم )كه براى دومين بار در آغاز سوره هاى قرآن خودنمايى مى كند, كه بعضى ((حم )) را نام سوره و يا ((ح )) را اشاره به ((حميد)) و ((م )) را اشاره به ((مجيد)) كه دو نام از نامهاى بزرگ خداوند است دانسته اند.
(آيه )ـ سپس اشاره به عظمت قرآن كرده , مى گويد: ((اين كتابى است كه ازسوى خداوند رحمن و رحيم نازل شده است )) (تنزيل من الرحمن الرحيم ).
((رحمت عامه )) خداوند و ((رحمت خاصه )) او دست به دست هم داده اند ونزول اين آيات را سبب شده است .
(آيـه )ـ بعد از بيان اجمالى فوق درباره قرآن به بيان تفصيلى پرداخته , واوصاف پنج گانه اى براى اين كتاب آسمانى بيان مى كند, اوصافى كه ترسيم روشن وگويايى از چهره اصلى قرآن در بر دارد .
نـخـسـت مـى گويد: ((كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده ))(كتاب فصلت آياته ) و شرح و تفصيل تمام نيازمنديهاى انسان را در تمام زمينه هاذكر نموده است .
((در حالى كه فصيح و گوياست )) (قرآنا عربيا).
((براى جمعيتى كه آگاهند)) (لقوم يعلمون ).
(آيـه )ـ ((قـرآنـى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است )) (بشيرا ونذيرا) نيكان را بشارت مى دهد و مجرمان را تهديد مى كند.
((ولـى بـيـشـتـر آنـهـا روى گردان شدند از اين رو چيزى نمى شنوند)) (فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون ).
به اين ترتيب نخستين امتياز اين كتاب بزرگ آسمانى اين است كه مسائل مختلف مورد نياز بشر در آن تـبيين و تشريح شده است , ولى افسوس كه متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند, گويى كرند و هيچ نمى شنوند.
(آيه )ـ اما عكس العمل منفى اين كوردلان به همين جا ختم نمى شد,بلكه تلاش و كوشش داشتند كـه پـيـامـبر(ص ) را از دعوت خود مايوس سازند, و به او ثابت كنند كه در مقابل دعوت تو گوش شنوايى در اين ديار نيست , و بيهوده تلاش مكن ! آيه شريفه مى گويد: ((آنها گفتند: قلبهاى ما در برابر دعوت تو در پوششهايى قرار گرفته , و گوشهاى ما سنگين است , و ميان ما و توحجابى وجود دارد))! (وقالوا قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه وفى آذاننا وقر ومن بيننا وبينك حجاب ).
حال كه چنين است كار به كار ما نداشته باش ((تو به دنبال عمل خود باش , ماهم براى خود عمل مى كنيم )) (فاعمل اننا عاملون ).
ايـن نـهـايت وقاحت و بى شرمى و نادانى است كه انسان با تمام وجودش اين چنين از حق گريزان باشد.
(آيه )ـ.

مشركان چه كسانى هستند؟.

اين آيه همچنان سخن از مشركان و كافران مى گويد, ودر حقيقت پاسخى است به گفتارى كه از آنها در آيات قبل نقل شده , و دفع هرگونه توهم و اشتباه درزمينه دعوت پيامبر(ص ).
مـى فـرمـايد: ((بگو: من تنها انسانى مثل شما هستم و اين حقيقت پيوسته بر من وحى مى شود كه معبود شما فقط يكى است )) (قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد).
نـه مدعى فرشته بودنم , و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزندخدا هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحى مى شود.
سـپـس ادامـه مى دهد: ((اكنون كه چنين است تمام توجه خويش را به اين معبود يكتا كنيد و (از شرك و گناه ) توبه و استغفار نماييد)) (فاستقيموا اليه واستغفروه ).
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى افزايد: ((واى بر مشركان )) (وويل للمشركين ).
(آيه )ـ اين آيه به معرفى مشركان پرداخته , و جمله اى را در اين زمينه بازگو مى كند كه منحصر به ايـن آيـه اسـت مـى فـرمـايد: ((همان كسانى كه زكات را ادانمى كنند و نسبت به آخرت كافرند)) (الذين لا يؤتون الزكوة وهم بالا خرة هم كافرون ).
مـنـظـور از ترك زكات , ترك انفاقى است كه نشانه عدم ايمان آنها به خداست وبه همين دليل در رديف عدم ايمان به معاد ذكر شده , و يا ترك زكات توام با انكاروجوب آن است .
در حديثى از امام صادق (ع ) آمده است : ((خداوند بزرگ براى فقيران دراموال اغنيا فريضه اى قرار داده كـه جز با ادا آن شايسته ستايش نيستند, و آن زكات است كه به وسيله آن خون خود را حفظ مى كنند و نام مسلمان بر آنهاگذارده مى شود)).
(آيه )ـ در اين آيه به معرفى گروهى كه در نقطه مقابل اين مشركان بخيل وبى ايمان قرار دارند, و جـزاى آنها, پرداخته مى گويد: ((كسانى كه ايمان آوردند واعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطع ناشدنى دارند)) (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ).
(آيه )ـ.

دورانهاى آفرينش آسمانها و زمين :.

در اينجا نمونه اى از آيات آفاقى و نشانه هاى عظمت و علم و قدرت خدا درآفرينش زمين و آسمان و آغـاز خـلقت موجودات را ذكر مى كند و به پيامبراكرم (ص )دستور مى دهد كافران و مشركان را مـخـاطـب سـاخـته و از آنها سؤال كند آيا خداوندى را كه مبدا اين عوالم پهناور و گسترده است هرگز مى توانند انكار كنند؟ تا از اين طريق وجدان و عقل و هوش آنها را بيدار كند.
مـى فـرمـايـد: ((بـگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد))؟! (قل ائنكم لتكفرون بالذى خلق الا رض فى يومين ).
((و براى او شبيه و نظيرهايى قائل مى شويد)) (وتجعلون له اندادا).
((او پروردگار جهانيان است )) (ذلك رب العالمين ).
آيا كسى كه اين جهان را هم اكنون تدبير مى كند, او خالق اين آسمان و زمين نيست ؟.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه به آفرينش كوهها, و معادن و بركات زمين , و موادغذايى پرداخته , مى فرمايد: ((او در زمـين كوههايى قرار داد و بركات و منافعى در آن آفريد, و مواد غذايى مختلف آن را مقدر فـرمـود, اينها همه در چهار روز بود)) (وجعل فيها رواسى من فوقها وبارك فيها وقدر فيها اقواتها فى اربعة ايام ).
((اين مواد غذايى درست به اندازه نياز نيازمندان و تقاضاكنندگان است ))(سوا للسائلين ).
بـه ايـن ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده , و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفريده .
تعبير ((بارك فيها)) اشاره به معادن و منابع زيرزمينى و روى زمينى و درختان و نهرها و منابع آب است كه مايه بركت و استفاده همه موجودات زنده زمين مى باشد.
(آيه )ـ بعد از پايان سخنان مربوط به آفرينش زمين و مراحل تكاملى آن به بحث از آفرينش آسمانها پرداخته , مى فرمايد: ((سپس اراده آفرينش آسمان نمودـدر حالى كه به صورت دود بودند, در اين هـنگام به آسمان و زمين فرمود: به وجودآييد و شكل گيريد, چه از روى طاعت و چه اكراه )) (ثم استوى الى السما وهى دخان فقال لها وللا رض ائتيا طوعا او كرها).
((آنها گفتند: ما از روى طاعت و امتثال فرمان مى آييم )) (قالتا اتينا طائعين ).
(آيـه )ـ ((در ايـن هـنـگـام خـداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روزآفريد و كامل كرد)) (فقضيهن سبع سموات فى يومين ).
((و در هـر آسمان آنچه را مى خواست امر و فرمان داد)) (واوحى فى كل سماامرها) و موجودات و مخلوقات مختلف را در آنها آفريد و به آنها نظام بخشيد.
((و آسمان پايين را با چراغهايى [ستارگان ] زنيت بخشيديم , و (با شهابها ازرخنه شياطين ) حفظ كرديم )) (وزينا السما الدنيا بمصابيح وحفظا).
آرى ((اين است تقدير خداوند توانا و دانا)) (ذلك تقدير العزيز العليم ).
1ـ جـمـلـه ((وهـى دخان )) (آسمانها در آغاز به صورت دود بود)) نشان مى دهدكه آغاز آفرينش آسـمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است , و اين باآخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش كاملا هماهنگ است .
2ـ جـمـله ((خداوند به آسمان و زمين فرمود به شكل خود در آييد)) به اين معنى نيست كه واقعا سخنى با لفظ گفته شده باشد, بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى , و اراده او بر امر آفرينش اسـت , و تـعـبـيـر به ((طوعا او كرها)) (از روى اطاعت يا اكراه ) اشاره به اين است كه اراده قطعى خـداونـد بـه شـكـل گرفتن آسمانها و زمين تعلق يافته بود و در هر صورت مى بايست آن مواد به چنين صورت مطلوبى درآيندبخواهند يا نخواهند.
3ـ جـمـله ((فقضيهن سبع سموات فى يومين )) (آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد) اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمانهاست كه هر دورانى از آن ميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده , و هر دوران به نوبه خودبه ادوار ديگرى تقسيم مى شود, اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب , و دوران تبديل مواد مذاب به جامدبوده باشد.
4ـ عدد ((سبع )) (هفت ) ممكن است در اينجا ((عدد تكثير)) باشد يعنى آسمانهاى فراوان و كرات بى شمارى آفريديم , و نيز ممكن است ((عدد تعداد))باشد, يعنى عدد آسمانها درست هفت است , با ايـن قيد كه تمام آنچه از كواكب وستارگان ثوابت و سيارات را مى بينيم طبق گواهى جمله بعد در اين آيه جز آسمان اول است , به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت مجموعه بزرگ تشكيل يافته كه تنهايك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته است .
5ـ جـمـلـه ((وزيـنـا السما الدنيا بمصابيح )) (آسمان پايين را به چراغهاى روشن ستارگان زينت بـخشيديم ) دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسمان اول مى باشند و نه تنها زينت , بـلـكـه در شـبـهـاى تـاريك براى گمشدگان بيابانهاچراغهايى هستند كه هم با روشنايى خود راهنمايى مى كنند, و هم سمت و جهت حركت را معين مى سازند.
(آيه )ـ.

از صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود بترسيد!.

به دنبال گفتار مؤثرى كه در زمينه توحيد و شناسايى خداوند در آيات قبل آمد, در اينجا مخالفان لجوج را كه اين همه نشانه هاى روشن و آيات بينات را ناديده مى گيرند شديدا انذار كرده و به آنان هـشـدار داده , مـى گـويـد: ((اگـر با اين همه دلائل روى گردان شوند به آنها بگو: من شما را به صـاعقه اى همچون صاعقه قوم عاد و ثمود تهديد مى كنم )) (فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد وثمود).
از آن بـتـرسـيـد كـه هـمـان صاعقه هاى مرگبار و آتش زا و درهم كوبنده به سراغ شما بيايد و به زندگى ننگين شما خاتمه دهد.
(آيه )ـ سپس در اين آيه مى افزايد: ((در آن هنگام كه رسولان از پيش رو وپشت سر (و از هر سو) به سـراغـشـان آمدند (و آنان را دعوت كردند) كه جز خداوندرا نپرستيد)) (اذ جاتهم الرسل من بين ايديهم ومن خلفهم الا تعبدوا الا اللّه ).
يعنى پيامبران الهى از تمام وسائل هدايت و تبليغ استفاده كردند, و از هردرى وارد شدند تا در دل اين سياه دلان نفوذ كنند.
اما ببينيم آنها در برابر تلاش عظيم و گسترده اين رسولان الهى چه پاسخى گفتند؟!.
مى فرمايد: ((آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى نازل مى كرد))تا دعوت او را به ما ابلاغ كنند نه انسانهايى همانند خود ما (قالوا لو شا ربنا لا نزل ملا ئكة ).
اكـنـون كـه چنين است ((پس ما بطور مسلم به آنچه شما به آن فرستاده شده ايدكافريم )) و اصلا اينها را از سوى خداوند نمى دانيم (فانا بما ارسلتم به كافرون ).
(آيه )ـ در اينجا ـچنانكه روش قرآن است ـ بعد از ذكر اجمال به تفصيل درباره عاد و ثمود پرداخته , مـى گـويـد: ((امـا قـوم عـاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند(تا آنجا كه ) گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است ))؟! (فاما عـاد فاستكبروافى الا رض بغير الحق وقالوا من اشد منا قوة ).
اما قرآن در پاسخ اين ادعا مى گويد: ((آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنان راآفريده از آنها قويتر است ))؟! (اولم يروا ان اللّه الذى خلقهم هو اشد منهم قوة ) نه تنهاخالق آنها كه خالق تمام آسمانها و زمين است .
در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: ((و آنها (بر اثر اين پندار بى اساس ) پيوسته آيات ما راانكار مى كردند)) (وكانوا باياتنا يجحدون ).
(آيـه )ـ آرى ! انـسـان بى مايه و كم ظرفيت هنگامى كه مختصر قدرتى درخود احساس كند سر به طـغـيان بر مى دارد, و حتى گاه از بى خردى به مبارزه باقدرت خدا برمى خيزد, و خداوند بزرگ چـقـدر سـاده و آسان با يك اشاره عوامل حياتشان را به عامل مرگشان تبديل مى كند, چنانكه در همين ماجراى عاد در اين آيه اضافه مى كند: ((سرانجام تندبادى شديد و پرصدا و هول انگيز و سرد و سخت ,در روزهايى شوم و پرغبار, بر آنها فرستاديم , تا عذاب خواركننده را در زندگى دنيابه آنها بچشانيم )) (فارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزى فى الحيوة الدنيا).
ايـن تـنـدبـاد عـجـيب چنانكه در آيات ديگر قرآن آمده چنان آنها را از زمين بلندمى كرد و زمين مى كوبيد, همچون تنه هاى درخت خرما كه از ريشه كنده شده باشد.
هفت شب و هشت روز مى وزيد, و تمام زندگى اين قوم جبار خودخواه مغرور را در هم مى كوبيد, و جز ويرانه اى از آن قصرهاى پرشكوه و زندگى مرفه واموال سرشار باقى نماند.
در پـايـان آيه مى گويد: تازه اين عذاب دنيا است , ((و عذاب آخرت از آن هم خواركننده تر است )) (ولعذاب الا خرة اخزى ).
و از هـمه سخت تر اين كه : هيچ كس به يارى آنها نمى شتابد ((و از هيچ سويارى نمى شوند)) (وهم لا ينصرون ).
(آيه )ـ.

سرنوشت قوم سركش ثمود:.

بعد از توضيحى كه در آيات گذشته پيرامون قوم عاد آمد در اين آيه و آيه بعداز قوم ثمود سخن به ميان آورده , مى گويد: ((اما ثمود را هدايت كرديم (پيامبرمان صالح را با دلائل روشن به سوى آنها فـرسـتـاديـم ) ولـى آنـهـا نـابينايى و گمراهى را برهدايت ترجيح دادند))! (واما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى ).
((لـذا صـاعـقـه عـذاب خواركننده به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند دامان آنهارا فروگرفت )) (فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون ).
(آيـه )ـ ولـى از آنـجـا كه گروهى هر چند اندك به صالح ايمان آورده بودند وممكن است كسانى سـؤال كنند: پس سرنوشت آنها در ميان موج وحشتناك صاعقه چه شد؟ آيا آنها نيز به آتش ديگران سـوخـتـنـد؟ قـرآن در ايـن آيـه مى افزايد: ((و كسانى را كه ايمان آوردند و پرهيزكار بودند نجات بخشيديم )) (ونجينا الذين آمنوا وكانوايتقون ).
بعضى از مفسران گفته اند: تنها 110 نفر به صالح ايمان آوردند.
ايـن گـروه را ايـمـان و تـقوايشان نجات داد, و آن گروه طاغى را كفر و اعمال سوئشان گرفتار عذاب الهى ساخت .
(آيـه )ـ در آيـات پـيشين سخن از مجازات دنيوى كفار مغرور و ظالمان مجرم بود, اما در اينجا از عذاب آخرت آنها سخن مى گويد.
نـخـسـت مـى فـرمـايد: ((به خاطر بياوريد روزى را كه دشمنان خدا را جمع كرده به سوى دوزخ مى برند)) (ويوم يحشر اعدااللّه الى النار).
و براى اين كه صفوف آنها به هم پيوسته باشد ((صفوف پيشين را نگه مى دارند)) تا صفهاى بعد به آنها ملحق شوند (فهم يوزعون ).
(آيـه )ـ ((وقـتـى بـه آن مى رسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه مى كردند گواهى مى دهد))! (حتى اذا مـا جاؤها شهد عليهم سمعهم وابصارهم وجلودهم بما كانوا يعملون ).
از پـاره اى روايـات بـر مـى آيد كه همه اعضاى تن به نوبه خود اعمالى را كه انجام داده اند گواهى مى دهند.
چه شاهدان عجيبى ! كه عضو پيكر خود انسانند, و شهادتشان به هيچ وجه قابل انكار نيست , چرا كه در همه صحنه ها حاضر و ناظر بوده , و به فرمان الهى به سخن آمده اند!.
جمله ((حتى اذا مـا جاؤها)) نشان مى دهد كه دادگاه آنها در كنار جهنم برپامى شود.
(آيـه )ـ بـه هر حال آن روز, روز رسوايى بزرگ است , روزى است كه تمام وجود انسان به سخن در آمـده تـمـامـى اسـرار او را فـاش مـى كـنند, و تمام گنهكاران را دروحشت عميقى فرو مى برد, ايـنـجـاسـت كه ((آنها به پوستهاى تنشان مى گويند: چراشما بر ضد ما گواهى داديد))؟ (وقالوا لجلودهم لم شهدتم علينا).
مـا كه ساليان دراز شما را نوازش داديم , از سرما و گرما حفظ كرديم , شستشوو نظافت و پذيرايى نموديم , شما چرا اين چنين ؟!.
آنـهـا در پـاسخ ((مى گويند: همان خدايى كه هر موجودى را به نطق در آورده , مارا به سخن در آورده است )) (قالوا انطقنا اللّه الذى انطق كل شى ).
خـداونـد ماموريت افشاگرى را در اين روز و اين دادگاه بزرگ بر عهده ماگذارده , و ما چاره اى جز اطاعت فرمان او نداريم .
سـپـس ادامـه مـى دهـنـد: ((و او شما را نخستين بار آفريد, و بازگشتتان به سوى اوست )) (وهو خلقكم اول مرة واليه ترجعون ).
(آيـه )ـ و بـاز مـى افـزايـنـد: ((شـما اگر گناهانتان را مخفى مى كرديد نه به خاطراين بود كه از شـهادت گوش و چشمها و پوستهاى تنتان بيم داشتيد)) بلكه شما باورنمى كرديد روزى اينها بر ضد شما گواهى دهند (ومـا كنتم تستترون ان يشهدعليكم سمعكم ولا ابصاركم ولا جلودكم ).
((بـلكه (مخفى كارى شما به خاطر اين بود كه ) گمان مى كرديد خداوند بسيارى ازاعمالى را كه انجام مى دهيد نمى داند)) (ولكن ظننتم ان اللّه لا يعلم كثيرا مماتعملون ).