برگزيده تفسير نمونه جلد چهارم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۲۷ -


(آيـه )ـ ((و نـيـز اصـحاب الايكه [قوم شعيب ] و قوم تبع )) كه در سرزمين يمن زندگى مى كردند (واصحاب الا يكة وقوم تبع ).
((ايـكـه )) بـه مـعـنـى درخـتـان فـراوان و درهـم پيچيده , و يا به تعبير ديگر بيشه ماننداست , و اصحاب الايكه گروهى از قوم شعيب هستند كه در غير شهر ((مدين )) زندگى مى كردند, شهرى كه داراى درختان بسيار بود.
سـپـس بـه تمام اين اقوام هشت گانه اشاره كرده , مى گويد: ((هريك از آنهافرستادگان الهى را تكذيب كردند, و وعده عذاب من درباره آنها تحقق يافت )) (كل كذب الرسل فحق وعيد).
ايـن اقـوام هـم پيامبرانشان را تكذيب كردند, و هم مساله توحيد و معاد را, وسرانجام به سرنوشت دردناكى گرفتار شدند, بعضى گرفتار طوفان شدند, بعضى سيلاب , بعضى ديگر صاعقه , و بعضى زلزله , و يا غير آن و سرانجام ميوه تلخ ‌تكذيب را چشيدند.
(آيه )ـ در اين آيه به ذكر يكى ديگر از دلائل امكان رستاخير پرداخته ,مى گويد: ((آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم )) كه قادر بر آفريش رستاخيزنباشيم ؟! (افعيينا بالخلق الا ول ).
سـپـس مى افزايد: آنها در آفرينش نخستين ترديد ندارند, زيرا خالق انسانها راخدا مى دانند ((ولى آنـهـا (بـا ايـن هـمه دلائل روشن ) باز در آفرينش جديد ترديددارند)) (بل هم فى لبس من خلق جديد).
در حـقيقت آنها بر اثر هواى نفس و تعصب و لجاجت گرفتار تناقضند, ازيكسو خالق انسانها را در آغـاز خـداونـد مى دانند كه همه را از خاك آفريده , اما ازسوى ديگر وقتى به مساله آفرينش مجدد انـسـانها از خاك مى رسند آن را مطلبى عجيب و باورناكردنى مى شمرند, در حالى كه هر دو مثل يكديگرند.
(آيه )ـ.

كمترين سخنان شما را هم مى نويسند!.

در ايـنـجـا بـخش ديگرى از مسائل مربوط به معاد مطرح مى شود و آن مساله ثبت و ضبط اعمال انسانها براى روز حساب است .
نـخـسـت از عـلم بى پايان خدا و احاطه علمى او به انسانها سخن گفته , مى فرمايد: ((ماانسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم )) (ولقد خلقنا الا نسان ونعلم ماتوسوس به نفسه ).
مـنـظـور از كـلـمـه ((تـوسـوس )) در ايـنـجا اين است كه وقتى خداوند از خطورات قلبى آنها و وسوسه هاى زودگذرى كه از فكر آنها مى گذرد آگاه است مسلما ازتمام عقائد و اعمال و گفتار آنها باخبر مى باشد, و حساب همه را براى روز حساب نگه مى دارد.
آرى ! او خالق است , و خلقتش دائم و مستمر, و ما در جميع حالات وابسته به وجود او هستيم , با اين حال چگونه ممكن است او از ظاهر و باطن مابى خبر باشد؟!.
و در ذيـل آيه براى روشنتر ساختن مطلب مى افزايد: ((و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم )) (ونحن اقرب اليه من حبل الوريد).
ايـن همان است كه در جاى ديگر مى گويد: ((بدانيد خداوند بين انسان و قلب او حائل مى شود, و همه شما نزد او در قيامت جمع خواهيد شد)) (انفال /24).
البته همه اينها تشبيه است و قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است ,هرچند مثالى از اينها رساتر در محسوسات پيدا نمى شود.
تـوجـه به اين واقعيت انسان را بيدار مى كند, و به مسؤوليت سنگين و پرونده دقيق او در دادگاه عـدل الهى آشنا مى سازد, و از انسان بى خبر و بى تفاوت ,موجودى هوشيار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مى آورد.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مـى افزايد: به خاطر بياوريد ((هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت مى دارند)) (اذ يتلقى المتلقيان عن اليمين وعن الشمال قعيد).
يعنى ;Š علاوه بر احاطه علمى خداوند به ظاهر و باطن انسان , دو فرشته نيزمامور حفظ و نگاهدارى حساب اعمال اويند كه از طرف راست و چپ از اومراقبت مى كنند, پيوسته با او هستند و لحظه اى جـدا نـمـى شـونـد, تـا از اين طريق اتمام حجت بيشترى شود, و تاكيدى باشد بر مساله نگاهدارى حساب اعمال .
در روايـات اسـلامـى آمده است كه : ((فرشته سمت راست , نويسنده حسنات است , و فرشته سمت چـپ نويسنده سيئات , و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است , هنگامى كه انسان عمل نيكى انجام دهـد, فرشته سمت راست ده برابرمى نويسد, و هنگامى كه عمل بدى از او سر زند, و فرشته سمت چـپ مـى خـواهـد آن را بـنـويـسـد, فرشته اول مى گويد: عجله مكن لذا او هفت ساعت به تاخير مـى انـدازد,اگـر پشيمان شد و توبه كرد چيزى نمى نويسد, و اگر توبه نكرد تنها يك گناه براى اومى نويسد)).
(آيه )ـ اين آيه باز روى مساله فرشتگان ثبت اعمال تكيه كرده , مى گويد:((انسان هيچ سخنى را بر زبـان نـمـى آورد مگر اين كه همان دم فرشته اى مراقب و آماده براى انجام ماموريت (و ضبط آن ) است )) (ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد).
در آيه گذشته سخن از ثبت تمامى اعمال آدمى بود, و در اين آيه روى خصوص الفاظ و سخنان او تـكيه مى كند, و اين به خاطر اهميت فوق العاده و نقش مؤثرى است كه گفتار در زندگى انسانها دارد, تا آنجا كه گاهى يك جمله مسيراجتماعى آنها را به سوى خير يا شر تغيير مى دهد.
(آيه )ـ.

قيامت و چشمهاى تيزبين !.

در اينجا باز صحنه هاى ديگرى از مسائل مربوط به ((معاد)) منعكس است :صحنه ((مرگ )) صحنه ((نفخ صور)) و صحنه ((حضور در محشر)).
نـخست مى فرمايد: ((و سرانجام سكرات (و بيخودى در آستانه ) مرگ به حق فرا مى رسد)) (وجات سكرة الموت بالحق ).
((سـكـره مـرگ )) حـالـتى است شبيه به ((مستى )) كه بر اثر فرارسيدن مقدمات مرگ , به صورت هيجان و انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد, و گاه برعقل او چيره مى گردد, و او را در اضطراب و ناآرامى شديدى فرو مى برد چرا كه روح ساليان دراز با اين تن خو گرفته و پيوند داشته است .
على (ع ) ترسيم زنده و گويائى از لحظه مرگ و سكرات آن دارد, مى فرمايد:.
((سـكرات مرگ , توام با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مى آورد,اعضاى بدنشان سـسـت مـى گـردد, و رنـگ از صـورتـهايشان مى پرد كم كم مرگ در آنهانفوذ كرده , ميان آنها و زبـانـشـان جـدائى مى افكند, در حالى كه او در ميان خانواده خويش است , با چشمش مى بيند و با گوشش مى شنود و عقل و هوشش سالم است , اما نمى تواند سخن بگويد!.
در ايـن مى انديشد كه عمرش را در چه راه فانى كرده ؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده اسـت ؟! بـه ياد ثروتهائى مى افتد كه در تهيه آن چشم برهم گذارده , و از حلال و حرام و مشكوك جـمـع آورى نـمـوده , و تبعات و مسؤوليت گردآورى آن را بر دوش مى كشد, در حالى كه هنگام جدائى و فراق از آنها رسيده است او به دست بازماندگان مى افتد, آنها از آن متنعم مى شوند و بهره مى گيرند امامسؤوليت و حسابش بر اوست ))؟.
سـپـس قـرآن ادامـه مى دهد: به كسى كه در حال سكرات مرگ است گفته مى شود: ((اين همان چيزى است كه تو از آن مى گريختى ))! (ذلك ما كنت منه تحيد).
آرى ! مـرگ واقعيتى است كه غالب افراد از آن مى گريزند, به خاطر اين كه آن را((فنا)) مى دانند, نه دريچه اى به عالم ((بقا)) يا به خاطر علائق و پيوندهاى شديدى كه با دنيا و مواهب مادى دارند و نمى توانند از آن دل بر كنند, و يا به خاطر تاريكى نامه اعمالشان !.
هـر چـه هـسـت از آن گريزانند, اما چه سود كه اين سرنوشتى است كه در انتظارهمگان است , و احدى را توان فرار از آن نيست .
(آيـه )ـ سـپـس بـه مساله نفخ صور پرداخته , مى فرمايد: ((و در صور دميده مى شود و آن روز روز تحقق وعده وحشتناك است )) (ونفخ فى الصور ذلك يوم الوعيد).
مـنـظـور ا ((نـفخ صور)) در اينجا همان نفخ دوم است كه نفخه ((قيام )) و ((جمع ))و((حضور)) است , نفخه اى است كه در آغاز ((رستاخيز)) انجام مى گيرد, و باآن , همه انسانها زنده مى شوند, و از قبرها برخاسته , براى حساب و جزا در محضر عدل الهى حاضر مى شوند.
(آيه )ـ در اين آيه وضع انسانها را به هنگام ورود در محشر چنين بيان مى كند: ((و (در آن روز) هر انسان وارد محشر مى شود, در حالى كه همراه اوحركت دهنده و گواهى است )) (وجات كل نفس معها سائق وشهيد).
درست همچون دادگاههاى اين جهان كه مامورى همراه شخص متهم است وشاهدى براعمال او, شهادت مى دهد.
(آيـه )ـ در ايـنـجا به مجرمان , يا به همه انسانها, خطاب مى شود كه : ((تو ازاين صحنه (و دادگاه بـزرگ ) غافل بودى , و ما پرده را از چشم تو كنار زديم , و امروزچشمت كاملا تيزبين است ))! (لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاك فبصرك اليوم حديد).
آرى ! پرده هاى جهان ماده : آمال و آرزوها, عشق و علاقه به دنيا, زن و فرزند ومال و مقام , هوسهاى سركش و حسادتها, تعصب و جهل و لجاجت به تو اجازه نمى داد كه امروز را از همان زمان بنگرى , با اين كه نشانه هاى معاد و رستاخيز روشن بود و دلائل آن آشكار!.
امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته , حجابهاى جهل و تعصب و لجاج كناررفته , پرده هاى شهوات و آمال و آرزوها دريده شده , حتى آنچه در پرده غيب مستوربوده ظاهر گشته است .
(آيه )ـ.

همنشينان انسان از فرشتگان و شياطين :.

بـاز در ايـنـجـا صـحنه ديگرى از معاد ترسيم شده , صحنه تكان دهنده اى كه فرشته قرين انسان , محكوميت او را برملا مى سازد, و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مى شود.
نخست مى فرمايد: ((فرشته همنشين او مى گويد: اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است )) و از تمام كارهاى كوچك و بزرگ او در سراسر عمرپرده بر مى دارد (وقال قرينه هذا ما لدى عتيد).
مـنظور از ((قرين )) در اينجا فرشته اى است كه در دنيا همراه انسان و مامورضبط اعمال اوست , و در دادگاه عدل الهى گواهى مى دهد.
(آيـه )ـ سـپـس خداوند دو فرشته مامور ثبت اعمال را مخاطب ساخته , فرمان مى دهد: ((هر كافر متكبر لجوج را در جهنم افكنيد)) (القيـا فى جهنم كل كفار عنيد).
(آيـه )ـ در اين آيه به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم اين كافران عنيد اشاره كرده , مى گويد: ((هـمـان كسى كه به شدت مانع خير است و متجاوز, و درشك و ترديد است )) حتى ديگران را به ترديد مى افكند (مناع للخير معتد مريب ).
(آيـه )ـ باز در ادامه اوصاف اين گروه عنيد مى افزايد: ((همان كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده )) و راه شرك و دوگانگى را پيش گرفته است (الذى جعل مع اللّه الـها آخر).
آرى ((او را در عذاب شديد بيفكنيد)) (فالقياه فى العذاب الشديد).
(آيـه )ـ ايـن آيـه پـرده از روى ماجراى ديگرى از سرنوشت اين گروه كافرلجوج بر مى دارد, و آن مـخـاصـمـه و بـحـثى است كه با شيطان در قيامت دارند, آنهاتمام گناهان خويش را به گردن شياطين اغواگر مى افكنند, مى فرمايد: ((و همنشينش (از شياطين ) مى گويد: پروردگارا! من او را بـه طـغـيان وا نداشتم (و به اجبار در اين راه نياوردم او خودش با ميل و اراده خويش اين راه را بـرگـزيـد) و او در گـمراهى دور ودرازى بود)) (قال قرينه ربنا ما اطغيته ولكن كان فى ضلا ل بعيد).
(آيـه )ـ گـرچـه در اين آيات تنها سخن از دفاع شيطان به ميان آمده و سخنى از اعتراض كفار بر شيطان ديده نمى شود, ولى به قرينه ساير آيات قرآن كه آنها درقيامت با هم جر و بحث مى كنند و بـه قـريـنـه آيـه مورد بحث گفتار طرفين اجمالاروشن مى شود, زيرا در اين آيه مى خوانيم : خدا ((فرمود: نزد من جدال و مخاصمه نكنيد, من پيشتر به شما هشدار داده ام )) و اتمام حجت كرده ام (قال لا تختصموالدى وقد قدمت اليكم بالوعيد).
(آيـه )ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((سخن من تغييرناپذيراست , ومن هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد)) (ما يبدل القول لدى وما انا بظلا م للعبيد).
ايـن آيـات دليل بر اختيار و آزادى اراده بندگان است , نه شيطان مجبور است شيطنت كند, و نه كافران مجبورند راه كفر و عناد و راه شيطان را پيش گيرند و نه سرنوشت قطعى و خارج از اراده براى كسى مقرر شده است .
(آيـه )ـ در اين آيه به فراز كوتاه و تكان دهنده اى از حوادث قيامت اشاره كرده , مى گويد: به خاطر بـيـاوريـد ((روزى را كـه بـه جهنم مى گوئيم : آيا پر شده اى ؟! و اومى گويد: آيا افزون بر اين هم هست ))! (يوم نقول لجهنم هل امتلا ت وتقول هل من مزيد).
ايـن آيه به خوبى نشان مى دهد كه دوزخيان بسيارند و جهنم منظره هولناك ووحشتناكى دارد و تهديد الهى جدى است , و به گونه اى است كه فكر درباره آن لرزه بر اندام هر انسانى مى افكند.
(آيـه )ـ بـا توجه به اين كه بحثهاى اين سوره غالبا بر محور مساله معاد وامورى كه در ارتباط با آن اسـت دور مى زند و با توجه به اين كه در آيات گذشته ازچگونگى افكندن كفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى كه آنها را به دوزخ مى كشد سخن به ميان آمد, در اينجا صحنه ديگرى را ترسيم مى كند, صحنه داخل شدن پرهيزكاران به بهشت با احترام كامل , و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى وصفاتى كه انسان را در صف بهشتيان قرار مى دهد, تا در مقايسه با يكديگر حقايق روشنتر گردد.
نـخـسـت مـى فـرمايد: ((و در آن روز بهشت را به پرهيزكاران نزديك مى كنند وفاصله اى از آنان ندارد))! (وازلفت الجنة للمتقين غير بعيد).
(آيـه )ـ سـپـس در شـرح اوصـاف بـهـشتيان مى گويد: ((اين چيزى است كه به شما وعده داده مـى شـويـد و بـراى كـسـانـى اسـت كـه به سوى خدا باز مى گردند, وپيمانها و احكام او را حفظ مى كنند)) (هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ).
(آيه )ـ در ادامه اين اوصاف در اين آيه به دو وصف ديگر آنها اشاره مى كند ـكه در حقيقت توضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته ـ مى فرمايد:((آن كسى كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پر انابه در محضر او حاضرشود)) (من خشى الرحمن بالغيب وجا بقلب منيب ).
آنها نه فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمى شوند.
ايـن خـوف و خـشـيـت سبب مى شود كه قلب آنها ((منيب )) باشد, دائما متوجه خدا گردد, و به طـاعـت او اقـبـال كند, و از هرگناه و لغزشى توبه نمايد, و اين حال را تاپايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مـى شـود, فـرشـتـگـان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنهامى گويند: ((به سلامت وارد بهشت شـويد)) (ادخلوها بسلا م ) سلامت از هرگونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و كيفر و عذاب , سلامت كامل از نظر جسم و جان .
سـپـس بـراى آرامش خاطر آنها اضافه مى كند: ((امروز, روز جاودانگى است ))جاودانى نعمتها, و جاودانى بهشت با تمام مواهبش (ذلك يوم الخلود).
(آيه )ـ و به دنبال اين دو موهبت ـبشارت سلامت , و بشارت جاودانگى در بهشت ـ خداوند منان دو بـشـارت ديگر به آنها مى دهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كه آنها داشتند, مى فرمايد: ((هرچه بخواهند در آنجا براى آنها هست )) (لهم ما يشاؤن فيها).
و علاوه بر آن ((نزد ما نعمتهاى بيشترى است )) كه به فكر هيچ كس نمى رسد(ولدينا مزيد).
تعبيرى از اين زنده تر و رساتر و دل انگيزتر تصور نمى شود.
(آيه )ـ بعد از پايان گرفتن گفتگو پيرامون بهشت و دوزخ , صفات بهشتيان و دوزخيان , و درجات و دركـات آنـها, براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث , مجرمان رامورد توجه قرار داده , مى فرمايد: ((چـه بـسـيـار اقـوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم ,اقوامى كه از آنها قويتر بودند, و شهرها (و كـشورها) را گشودند)) اما بر اثر كفر و ظلم وبيدادگرى و گناه نابود شدند (وكم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوافى البلا د).
((آيا هيچ راه فرارى (از عذاب الهى براى اين گونه افراد) وجود دارد))؟ (هل من محيص ).
آيـه به كفار لجوج معاصر پيامبر(ص ) هشدار مى دهد كه سرى به تاريخ ‌گذشتگان بزنند و آثار آنها را بـر صـفـحات تاريخ و صفحه روى زمين بنگرند, ببينندخداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد؟ اقوامى كه از آنهاپرجمعيت تر و با قدرت تر بودند, آنگاه به آينده خود بينديشند.
(آيـه )ـ در اين آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((قطعا در اين (سرگذشت پيشينيان ) تذكر است , براى آن كس كه عقل دارد, يا گوش فرا دهد در حالى كه حاضر باشد))! (ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع وهو شهيد).
منظور از ((قلب )) در اينجا و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى كند همان ((عقل )) و شعور و ادراك است .
مجموع آيه چنين معنى مى دهد, دو گروه مى توانند از اين مواعظ, پند واندرز گيرند, نخست آنها كـه داراى ذكاوت و عقل و هوشند, و خود مستقلامى توانند مسائل را تحليل كنند, و ديگر كسانى كـه در اين حد نيستند اما مى توانند((مستمع )) خوبى براى دانشمندان باشند, و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرادهند و حقايق را از طريق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گيرند.
(آيه )ـ.

آفريدگار آسمانها و زمين قادر بر احياى مردگان است :.

در تعقيب آيات گذشته و دلائل مختلفى كه درباره معاد در آن آمده بود, دراينجا به يكى ديگر از دلائل امـكـان معاد اشاره كرده و بعد از آن به پيامبر(ص ) دستورصبر و شكيبائى و تسبيح و حمد پروردگار مى دهد, تا كارشكنيهاى مخالفان را از اين طريق تحمل و خنثى كند.
نـخـسـت مى فرمايد: ((و ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن است در شش روز [شش دوران ] آفـريـديم , و هيچ گونه رنج و سختى به ما نرسيد))! (ولقد خلقناالسموات والا رض وما بينهما فى ستة ايام وما مسنا من لغوب ).
بـديهى است كسى كه قدرتش محدود است اگر بخواهد كارى انجام دهد كه بيش ازتوان او باشد خـسـتـه و درمـانـده و وامـانـده مى شود, ولى در مورد وجودى كه قدرتش نامحدود و توانائيش بى نهايت است اين امور مفهومى ندارد.
بنابراين چنين كسى توانائى دارد كه انسان را بعد از مردن بار ديگر به حيات باز گرداند.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر دلائل مـختلف معاد و ترسيم صحنه هاى مختلفى ازقيامت چون به هر حال گروهى تسليم حق نيستند و لجاجت و پافشارى بر باطل دارند پيامبر(ص ) را مخاطب قرار داده , مى گويد: ((در برابر آنچه آنها مى گويند شكيباباش )) (فاصبر على ما يقولون ).
چـرا كـه تـنها با نيروى صبر و استقامت مى توان بر اين مشكلات پيروز شد, وتوطئه هاى دشمن را درهم شكست , و نسبتهاى نارواى آنها را در مسير حق تحمل كرد.
و از آنجا كه صبر و استقامت نياز به پشتوانه اى دارد, و بهترين پشتوانه يادخدا و ارتباط با مبدا علم و قدرت جهان آفرين است در دنبال اين دستور مى افزايد:.
((و پـيـش از طلوع آفتاب و پيش از غروب تسبيح و حمد پروردگارت را به جاآور)) (وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل الغروب ).
(آيه )ـ همچنين ((در بخشى از شب او را تسبيح كن و بعد از سجده ها))(ومن الليل فسبحه وادبار السجود).
ايـن يـاد مـداوم و تـسـبيح مستمر همچون قطره هاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تو مـى ريـزد, و آن را سـيـراب مـى كـند, دائما به تو نشاط و حيات مى بخشدو به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى كند.
تـسـبـيـح خـداونـد در ايـن مواقع چهارگانه اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه وبعضى از نوافل پرفضيلت است , به اين ترتيب كه ((قبل طلوع الشمس )) اشاره به نمازصبح است , زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى باشد.
((وقبل الغروب )) اشاره به نماز ظهر و عصر است , چرا كه آخر وقت هر دوغروب آفتاب است .
((ومـن الليل )) نماز مغرب و عشا را بيان مى كند, ((وادبار السجود)) نظر به نافله هاى مغرب دارد كه بعد از مغرب به جا آورده مى شود.
(آيه )ـ.

با صيحه رستاخيز همه زنده مى شوند:.

در ايـن آيـه همانند ساير آيات اين سوره تكيه بر مساله معاد و رستاخيز شده وباز گوشه ديگرى از آن را مطرح مى كند, و آن مساله نفخ صور و خروج مردگان از قبراست .
مـى فـرمـايـد: ((و گـوش فـرا ده و مـنتظر روزى باش كه منادى از مكانى نزديك ندامى دهد)) (واستمع يوم يناد المناد من مكان قريب ).
يعنى ;Š اين صدا آن چنان در فضا پخش مى شود كه گويى بيخ گوش همه است .
(آيـه )ـ ((روزى كـه صـيـحـه همگان رستاخيز را به حق مى شنوند, آن روز,روز خروج (از قبرها) است ))! يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج ).
مخاطب در ((واستمع )) (گوش فرا ده ) گرچه شخص پيامبر(ص ) است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند.
و مـنـظور از ((گوش فرادادن )) يا انتظار كشيدن است , زيرا كسانى كه در انتظارحادثه اى به سر مـى بـرند كه با صداى وحشتناكى شروع مى شود دائما گوش فرامى دهند, و منتظرند و يا منظور گـوش فـرادادن بـه ايـن سـخـن الـهـى اسـت , و مـعنى چنين مى شود: ((اين سخن را بشنو كه پروردگارت درباره صيحه رستاخيز مى گويد)).
ايـن مـنـادى هـمـان ((اسـرافـيل )) است كه در ((صور)) مى دمد, و در آيات قرآن نه بانام بلكه با تعبيرات ديگرى به او اشاره شده است .
(آيـه )ـ و براى اين كه روشن شود حاكم در اين دادگاه بزرگ كيست ؟مى افزايد: ((مائيم كه زنده مى كنيم و مى ميرانيم و بازگشت تنها به سوى ماست )) (انانحن نحيى ونميت والينا المصير).
(آيـه )ـ سـپس براى توضيح بيشتر درباره بازگشت مردم به سوى خداوندمى فرمايد: ((روزى كه زمـيـن بـسـرعت از روى آنها شكافته مى شود و (از قبرها) خارج مى گردند)) (يوم تشقق الا رض عنهم سراعا).
و در پـايـان آيـه مى افزايد: ((و اين جمع كردن (مردم در قيامت ) براى ما آسان است )) (ذلك حشر علينا يسير).
روشـن اسـت خـداونـدى كـه آفـريننده آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است حشرو نشور مردگان براى او كار ساده اى مى باشد.
(آيه )ـ و در اين آيه كه آخرين آيه اين سوره است بار ديگر به پيامبرش درمقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مى دهد و مى فرمايد: ((ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم )) (نحن اعلم بما يقولون ).
((و تو مامور اجبار آنها (به ايمان ) نيستى )) (وما انت عليهم بجبار).
وظـيـفـه تـو تنها ابلاغ رسالت , و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است ((پس به وسيله قرآن , كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكر ساز)) (فذكر بالقرآن من يخاف وعيد).
اشـاره بـه اين كه قرآن براى انذار و بيدار ساختن افراد مؤمن كافى است هرصفحه اى از آن يادآور قـيـامـت , و آيـات مـختلفش بازگوكننده سرنوشت پيشينيان وتوصيفهايش از مواهب بهشتى و عـذابـهاى دوزخى و حوادثى كه در آستانه رستاخيزو در دادگاه عدل الهى واقع مى شود بهترين پند و اندرز براى همگان است .
((پايان سوره ق )).

سوره ذاريات [51].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 60 آيه است .

محتواى سوره :.

محور بحث در اين سوره در درجه اول , مسائل مربوط به معاد و رستاخيز وپاداش و كيفر مؤمنان و مجرمان است , و بطوركلى مى توان گفت مباحث اين سوره بر پنج محور زير دور مى زند:.
1ـ قسمت مهمى از آن را مباحث معاد تشكيل مى دهد يعنى آغاز و پايان سوره با معاد است .
2ـ بـخش ديگرى از اين سوره ناظر به مساله توحيد و آيات و نشانه هاى خدادر نظام آفرينش است كه طبعا بحثهاى معاد را تكميل مى كند.
3ـ در بـخـش ديـگـر, از داسـتـان فرشتگانى كه ميهمان ابراهيم (ع ) شدند و ماموردرهم كوبيدن شهرهاى قوم لوط بودند بحث مى كند.
4ـ آيات ديگرى از اين سوره اشارات كوتاهى به داستان موسى (ع ) و قوم عادو ثمود و قوم نوح دارد.
5ـ و بـالاخـره قسمت ديگرى از اين سوره , مبارزه اقوام متعصب و لجوج را باانبيا گذشته بازگو كـرده , و پـيـامـبـر اسلام (ص ) را كه در برابر مخالفين سرسخت قرارداشت از اين طريق دلدارى مى دهد, و دعوت به استقامت مى كند.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از امام صادق (ع ) آمده است : ((هركس سوره ذاريات را در روز ياشب بخواند خداوند وضـع زنـدگـى و مـعيشت او را اصلاح مى كند, روزى وسيعى به او مى دهد, و قبر او را با چراغى روشن مى سازد كه تا روز قيامت مى درخشد))!.
كـرارا گـفـتـه ايم تنها لقلقه زبان براى رسيدن به اين همه پاداش عظيم كافى نيست بلكه هدف تلاوتى است انديشه برانگيز, و انديشه اى عمل آفرين !.
ضمنا نامگذارى سوره به ((ذاريات )) به تناسب نخستين آيه اين سوره است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

سوگند به طوفانها و ابرهاى باران زا!.

بـعـد از سـوره ((والـصـافـات )) ايـن دومين سوره اى است كه با سوگندهاى مكررآغاز مى شود, سوگندهائى پرمعنى و تفكرآفرين , سوگندهائى بيداركننده و آگاهى بخش .
جـالـب ايـن كه محتواى اين سوگندها ربط خاصى با مباحث رستاخيزدارد, و با ظرافت و زيبائى مخصوصى اين بحث مهم را از جوانب گوناگون تعقيب مى كند.
حـقيقت اين است كه سوگندهاى قرآن كه تعداد آن زياد است يكى ازچهره هاى اعجاز اين كتاب آسمانى و از زيباترين و درخشنده ترين فرازهاى آن است كه شرح هركدام در جاى خود خواهد آمد.
در آغاز اين سوره خداوند به پنج موضوع مختلف سوگند ياد كرده است .
نخست مى فرمايد: ((سوگند به بادهائى كه (ابرها را) به حركت در مى آورند))(والذاريات ذروا) و گرد و غبارها و بذر گياهان و نطفه هاى گلها را در روى زمين به هر سو مى پراكنند.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((سوگند به آن ابرها كه بار سنگينى (از باران را) باخود حمل مى كنند)) (فالحاملا ت وقرا).
(آيـه )ـ ((و سوگند به كشتيهائى كه (بر رودخانه هاى عظيم و صفحه درياها)به آسانى به حركت در مى آيند)) (فالجاريات يسرا).
(آيه )ـ ((و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند)) (فالمقسمات امرا).
بـه ايـن ترتيب سخن از بادها, سپس ابرها, و بعد از آن نهرها, و سرانجام روئيدن گياهان است كه تـنـاسـب نزديكى با مساله معاد كه بعد از آن آمده دارد, زيرامى دانيم كه يكى از دلائل امكان معاد مـسـالـه زنده كردن زمينهاى مرده به وسيله نزول باران است كه بارها در قرآن با عبارات مختلف ذكر شده است .
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر اين چهار سوگند ـكه همه بيانگر اهميت مطلبى است كه بعد از آن مى آيدـ مى فرمايد: ((آنچه به شما وعده داده شده قطعا راست است ))(انما توعدون لصادق ).
(آيـه )ـ و بـار ديـگـر به عنوان تاكيد مى افزايد: ((و بى شك (رستاخيز و)جزاى اعمال واقع شدنى است )) (وان الدين لواقع ).
((دين )) در اينجا به معنى جزاست , و اصولا يكى از نامهاى قيامت ((يوم الدين )) (روز جزا)ست و از آن روشـن مـى شـود كـه مـنـظور از وعده هاى واقع شدنى دراينجا وعده هاى مربوط به قيامت و حـساب و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ و سايرامور مربوط به معاد است , بنابراين جمله اول تمام وعده هاى قيامت را شامل مى شود, و جمله دوم تاكيدى است بر مساله جزا.
(آيه )ـ.

سوگند به آسمان و چين و شكنهاى زيبايش !.

ايـن آيـه همچون آيات گذشته با سوگند شروع مى شود, نخست مى فرمايد:((سوگند به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست )) (والسما ذات الحبك ).
(آيـه )ـ ايـن آيـه بـه جـواب قـسـم يـعنى مطلبى كه به خاطر آن سوگند ياد شده است پرداخته , مى افزايد: ((همه شما (درباره قيامت ) در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد)) (انكم لفى قول مـخـتـلـف ) پـيوسته ضد و نقيض مى گوئيد, و همين تناقض گوئى دليل بر بى پايه بودن سخنان شماست .
در مورد معاد, گاه مى گوئيد: ما اصلا باور نمى كنيم كه استخوانهاى پوسيده زنده شوند.
و گاه مى افزاييد: پدران و نياكان ما را بياوريد تا گواهى دهند بعد از مرگ قيامت و رستاخيزى در كار است تا قبول كنيم !.
و در مورد پيامبر اسلام (ص ) گاه مى گوئيد: ديوانه است , گاه شاعرش مى خوانيد, گاه ساحرش مى ناميد.
هـمـچـنين در مورد قرآن گاه آن را ((اساطيرالاولين )) (افسانه ها و خرافات پيشينيان ) مى ناميد گاهى شعرش مى خوانيد, و گاه سحر, و گاه دروغ !.
ايـن تعبير در حقيقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در موردتوحيد و معاد و پيامبر و قرآن ـهرچند تكيه اصلى اين آيات به قرينه آياتى كه بعدامى آيد روى مساله معاد است .
(آيـه )ـ در ايـن آيه علت اين انحراف از حق را بيان كرده , مى فرمايد:(((تنها) كسى از ايمان به آن مـنـحرف مى شود كه از قبول حق , سرباز مى زند)) وگرنه دلائل زندگى بعد از مرگ آشكار است (يؤفك عنه من افك ).
با توجه به اين كه در آيات قبل سخن از رستاخيز درميان بود معلوم است كه منظور اصلى انحراف از ايـن عـقـيـده اسـت , و نـيز از آنجا كه در آيه گذشته سخن ازگفتگوهاى ضد و نقيض كافران درمـيـان بـود مـعـلـوم مى شود منظور در اينجا كسانى است كه از منطق و دليل روشن منحرف مى شوند.
بـنـابـراين مجموع آيه چنين معنى مى دهد: كسانى از ايمان به معاد منحرف مى شوند كه از مسير دليل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشته اند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه دروغگويان و دروغ پردازان را شديدا مورد مذمت وتهديد قرار داده , مى گويد: ((كشته باد دروغگويان )) و مرگ بر آنها! (قتل الخراصون ).
منظور از ((خراصون )) كسانى هستند كه غرق جهل و نادانى خويشند, و براى فرار از زير بار حق هر روز بهانه و سخن بى اساسى را عنوان مى كنند.
اصـولا قـضـاوتهائى كه مدرك روشنى ندارند و بر پايه حدس و تخمين وگمانهاى بى اساس است كارى است گمراه كننده و مستحق نفرين و عذاب .
(آيـه )ـ سـپـس بـه مـعرفى اين دروغگويان پرداخته , مى افزايد: ((همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته اند)) (الذين هم فى غمرة ساهون ).
(آيـه )ـ ((و (از ايـن رو) پيوسته سؤال مى كنند: روز جزا چه موقع است )) وقيامت كى خواهد آمد؟ (يسئلون ايان يوم الدين ).
اين سخن به آن مى ماند كه بيمارى از طبيب مرتبا سؤال كند پايان عمر من چه روزى خواهد بود؟.
هركس اين سؤال را بى اساس مى داند, و مى گويد مهم اين است كه بدانى مرگ حق است تا خود را درمان كنى مبادا گرفتار ((مرگ زودرس )) شوى .
(آيـه )ـ ولـى با اين حال قرآن به آنها پاسخ كوبنده اى داده , مى گويد: (آرى )همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند))! (يوم هم على النار يفتنون ).
(آيـه )ـ و به آنها گفته مى شود: ((بچشيد عذاب خود را, اين همان چيزى است كه براى آن شتاب داشتيد)) (ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون ).
(آيه )ـ.

پاداش سحرخيزان نيكوكار!.

در تعقيب آيات گذشته كه سخن از دروغگويان جاهل و منكران قيامت ورستاخيز و عذاب آنها در مـيـان بـود, در ايـنـجا از مؤمنان پرهيزكار و اوصاف و پاداش آنها سخن مى گويد, تا در مقايسه با يكديگر ـن چنان كه روش قرآن است ـحقائق روشنتر شود.
مـى فرمايد: ((به يقين پرهيزكاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قراردارند)) (ان المتقين فى جنات وعيون ).
درسـت است كه باغ طبيعتا داراى نهرهاى آب است , اما لطفش در اين است كه چشمه ها از درون خود باغ بجوشد, و درختان را دائما مشروب كند, اين امتيازى است كه باغهاى بهشت دارد, نه يك نوع چشمه كه انواع مختلفى از چشمه ها در آن موجود است .
(آيـه )ـ سـپـس بـه نـعـمتهاى ديگر بهشتى اشاره كرده و به صورت سربسته مى گويد: ((و آنچه پروردگارشان به آنها بخشيده دريافت مى دارند)) (آخذين ما آتيهم ربهم ).
يعنى ;Š آنها با نهايت ميل و اشتياق و كمال رضا و رغبت و خشنودى اين مواهب الهى را پذيرا مى شوند .
و در دنبال آيه مى افزيد: اين پاداشهاى عظيم بى جهت نيست ((زيرا آنها پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند)) (انهم كانوا قبل ذلك محسنين ).
احسان و نيكوكارى كه در اينجا آمده معنى وسيعى دارد كه هم اطاعت خدارا شامل مى شود و هم انواع نيكيها به خلق خدا.
(آيه )ـ از اين به بعد به توضيح چگونگى نيكوكار بودن آنها پرداخته , سه وصف را از ميان اوصاف آنها بيان مى كند.
نخست اين كه : ((آنها كمى از شب را مى خوابيدند)) (كانوا قليلا من الليل مايهجعون ).
يعنى ;Š همه شب , بخشى را بيدار بودند و به عبادت و نماز شب مى پرداختند;Š و شبهائى را كه تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها بكلى فوت شود كم بوده است .
(آيـه )ـ دومـيـن وصف آنها را چنين بيان مى كند: ((و در سحرگاهان استغفارمى كردند)) (وبالا سحارهم يستغفرون ).
در آخـر شب كه چشم غافلان در خواب است , و محيط از هر نظر آرام , قال وغوغاى زندگى مادى فرونشسته , و عواملى كه فكر انسان را به خود مشغول داردخاموش است برمى خيزند, و به درگاه خـدا مـى رونـد, در پيشگاه معبود به راز و نيازمى پردازند, نماز مى خوانند, و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى كنند.
(آيـه )ـ سـپس به سومين وصف پرهيزكاران بهشتى اشاره كرده , مى افزايد:((و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود)) (وفى اموالهم حق للسائل والمحروم ).
تـعبير به ((حق )) در اينجا يا به خاطر اين است كه خداوند بر آنها لازم شمرده است ـمانند زكات و خـمـس و سـايـر حـقوق واجب شرعى ـ و يا آنها خود بر خويشتن الزام كرده اند و تعهد نموده اند و مـى توان گفت كه ;Š فرق نيكوكاران با ديگران آن است كه آنها اين حقوق را ادا مى كنند در حالى كه ديگران مقيدبه آن نيستند.
در روايـاتـى كه از منابع اهل بيت (ع ) رسيده تاكيد شده كه منظور از ((حق معلوم )) چيزى غير از زكات واجب است .
در فـرق مـيان ((سائل )) و ((محروم )) جمعى گفته اند: ((سائل )) كسى است كه ازمردم تقاضاى كـمـك مـى كـنـد, ولـى ((محروم )) شخص آبرومندى است كه براى معيشت خود نهايت تلاش و كـوشش را به خرج مى دهد اما دستش به جائى نمى رسد و كسب و كار و زندگيش به هم پيچيده است و با اين حال خويشتندارى كرده , از كسى تقاضاى كمك نمى كند.
بـه هـرحال اين تعبير اشاره به اين نكته است كه هرگز منتظر ننشينيد نيازمندان نزد شما آيند و تـقـاضـاى كمك كنند, بر شماست كه جستجو كنيد و افراد آبرومندمحروم را پيدا كنيد, و به آنها كمك نموده , گره مشكلاتشان را بگشائيد و آبرويشان راحفظ نماييد.
(آيه )ـ.

نشانه هاى خدا در وجود شماست آيا نمى بينيد؟.

در تـعقيب آيات پيشين كه پيرامون مساله معاد و صفات دوزخيان و بهشتيان سخن مى گفت در ايـنـجـا سخن از نشانه هاى خدا در زمين و در وجود خود انسان است , تا از يكسو به مساله توحيد و شـنـاخـت خدا و صفات او كه مبدا حركت به سوى همه خيرات است آشنا شوند, و از سوى ديگر به قـدرت او بـر مـسـالـه مـعاد وزندگى پس از مرگ , چرا كه خالق حيات در روى زمين و اين همه عجائب و شگفتيهاقادر بر تجديد حيات نيز مى باشد.
نخست مى فرمايد: ((و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است )) (وفى الا رض آيات للموقنين ).
به راستى نشانه هاى حق و قدرت بى پايان و علم و حكمت نامحدود خدا درهمين كره خاكى آنقدر فراوان است كه عمر هيچ انسانى براى شناخت همه آنهاكافى نيست .
بـد نـيـسـت در ايـنـجا به گوشه اى از سخنان يكى از دانشمندان معروف جهان كه در اين زمينه مطالعات زيادى دارد گوش فرا دهيم .
كـرسـى مـوريـسين مى گويد: ((در تنظيم عوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزه كارى به كار رفته اسـت , مثلا اگر قشر خارجى كره زمين ده پا ضخيمتر از آنچه هست مى بود اكسيژن ـ يعنى ماده اصـلـى حيات ـ وجود پيدا نمى كرد, يا هرگاه عمق درياهاچند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كـلـيه اكسيژن و كربن زمين جذب مى شد وديگر امكان هيچ گونه زندگى نباتى و يا حيوانى در سطح خاك باقى نمى ماند)).