برگزيده تفسير نمونه جلد پنجم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۲ -


ميان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است ؟ اگر آنهابه خاطر كفر و طغيان و ظـلـم و گـنـاه گـرفـتـار طوفانها و زلزله ها و صاعقه ها شدند چه دليلى دارد كه شما به چنين سرنوشتى مبتلا نشويد؟!.
(آيـه )ـ ((يـا مـى گـويـنـد: ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروز هستيم )) و ازمخالفانمان انتقام مى گيريم (ام يقولون نحن جميع منتصر).
(آيـه )ـ سپس به عنوان يك پيشگوئى قاطع براى رد سخنان آنها,مى افزايد آنها بدانند: ((به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند))(سيهزم الجمع ويولون الدبر).
ايـن پيشگوئى در ميدان بدر و ساير جنگهاى اسلامى جامه عمل به خودپوشيد, و سرانجام جمعيت قدرتمند كفار متلاشى شدند و فرار كردند.
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: تنها شكست و ناكامى در دنيا بهره آنها نيست ((بلكه رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناك تر و تلختر است )) (بل الساعة موعدهم والساعة ادهى وامر).
و بـه ايـن تـرتـيـب آنـها بايد هم در انتظار شكست تلخى در اين دنيا باشند, و هم شكست تلختر و وحشت انگيزتر در آخرت .
(آيـه )ـ ايـن آيه همچنان ادامه بحث آيات قبل پيرامون كيفيت حال مشركان و مجرمان در قيامت اسـت , آيـه قبل اين حقيقت را بيان كرد كه روز قيامت ميعاد آنهاست و آن روز مصيبت بار و تلخى است .
ايـن آيه به بيان علت اين امر پرداخته , مى گويد: ((مجرمان در گمراهى وشعله هاى آتشند)) (ان المجرمين فى ضلا ل وسعر).
(آيـه )ـ ((در آن روز كـه در آتـش دوزخ بـه صورتشان كشيده مى شود(و به آنها گفته مى شود:) بچشيد آتش دوزخ را)) دوزخى كه پيوسته آن را انكارمى كرديد و دروغ و افسانه مى پنداشتيد (يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر).
در روايتى از امام صادق (ع ) نقل شده : در جهنم ((دره اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است , و هرگاه نفس بكشد دوزخ را مى سوزاند))!.
(آيـه )ـ و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست , در اين آيه مى افزايد: ((ما هر چيز را به اندازه آفريديم )) (انا كل شى خلقناه بقدر).
آرى ! هـم عـذابـهـاى دردنـاك آنـها در اين دنيا روى حساب است , و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت , نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حسابشده اى است .
(آيه )ـ سپس مى فرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است , بلكه توام با نهايت قدرت و قاطعيت نـيز مى باشد, زيرا ((فرمان ما يك امر بيش نيست (وچنان با سرعت انجام مى گيرد) همچون يك چشم برهم زدن ))! (وما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر).
بـنـابراين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى كنيم با يك چشم برهم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى گيرد, و حيات نوين در كالبدهادميده مى شود.
همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى يا زمين لرزه ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشترلازم نيست .
تـوجـه بـه ايـن نـكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم برهم زدن نيز سـريـعتر مى باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه باتوجه به سنت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت , زمان به خود مى پذيرد.
(آيـه )ـ ايـن آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها رابه سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى دارد, مى گويد: ((ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم , آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد)) (ولقداهلكنا اشياعكم فهل من مدكر).
ايـن آيـه بـار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه وقتى اعمال و رفتار واعتقادات شما با آنها يكى است , دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنهاداشته باشيد, بيدار شويد و پند گيريد.
(آيـه )ـ سپس به اين اصل اساسى اشاره مى كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد, بلكه ((هركارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است )) (وكل شى فعلوه فى الزبر).
همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى شود, و براى يوم الحساب محفوظ است .
(آيـه )ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است )) (وكل صغير وكبير مستطر).
بنابراين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است , چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى شود ((فرياد برمى آورند: كه اى واى برما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كو چك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده ))! (كهف /49).
(آيه )ـ و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان ونيكان و بدان را در مقايسه بـا يكديگر معرفى مى كند, چرا كه در مقايسه تفاوتهاچشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده , مـى فـرمـايـد:((پـرهـيـزكـاران در بـاغـهـا و نـهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند)جاى دارند)) (ان المتقين فى جنات ونهر).
(آيـه )ـ اين آيه كه آخرين آيه سوره ((قمر)) است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده , چنين مـى گـويـد: ((در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر))قرار دارند (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر).
چـه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است ! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است .
نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد, سراسر حق اسـت و تـمـام وعـده هـاى خـداوند درباره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى كند, و صدق آنها آشكار مى شود.
ديگر اين كه : در جوار و قرب خداست , همان چيزى كه از كلمه ((عند)) (نزد) استفاده مى شود كه اشـاره بـه نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى , آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر, هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست , و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد, و تنها خودش مى داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است .
دراين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست ازمواهب مادى آنها كه باغهاى وسـيـع و نـهـرهـاى جارى است سخن مى گويد, سپس ازپاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است , تا انسان رامرحله به مرحله آماده كند, و روح او را به پرواز درآورد.

آغاز و پايان سوره قمر:.

قـابـل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده , و با آرامـش مـطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق درنزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مـى گـيـرد, و چنين است راه و رسم تربيت كه ازاضطراب و وحشت شروع مى شود, و به آرامش كـامـل منتهى مى گردد, افكار پريشان را جمع مى كند, هوسهاى سركش را رام مى نمايد, خوف و اضـطراب درونى ازعوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى سازد و در جوار ابديت پروردگار و درپيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى كند.
و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بى منازع و حاكم بى مانع درسرتاسر عالم هستى است , و تـوجـه بـه ايـن كـه او مـقـتدر است و قدرتش در همه چيزنافذ است به انسان آرامش بى نظيرى مى بخشد.
((پايان سوره قمر)).

سوره الرحمن [55].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 78 آيه است .

محتواى سوره :.

ايـن سـوره بـطـور كلى بيانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است كه بر بندگان خود ارزانـى داشـتـه , و آنـهـا را غـرق در آن سـاخته است بطورى كه مى توان نام اين سوره را ((سوره رحـمت )) يا ((سوره نعمت )) گذارد, و به همين دليل با نام مبارك ((الرحمن )) كه رحمت واسعه الـهـى را بـازگـو مـى كند آغاز شده , و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته است , و 31 بار جمله ((فـبـاى آلا ربـكما تكذبان )) كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى گيرد در آن ذكر شده .
مى توان محتواى اين سوره را به چند بخش تقسيم كرد:.
بـخش اول كه مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت , تعليم وتربيت , حساب و ميزان , وسائل رفاهى انسان , و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى گويد.
بخش دوم توضيحى است بر مساله چگونگى آفرينش انس و جن .
بخش سوم بيانگر نشانه ها و آيات خداوند در زمين و آسمان است .
در بـخـش چهارم از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته , سخن از نعمتهاى جهان ديگراست كه نعمتهاى بهشتى اعم از باغها, چشمه ها, ميوه ها, همسران زيبا و با وفا, وانواع لباسها, توضيح داده شده است .
و بـالاخـره در بـخـش پنجم اين سوره اشاره كوتاهى به سرنوشت مجرمان وقسمتى از مجازاتهاى دردناك آنها آمده است .
تكرار آيه ((فباى آلا ربكما تكذبان )) آن هم در مقطعهاى كوتاه جاذبه خيره كننده اى به سوره داده , لـذا جـاى تـعـجـب نيست كه درحديثى از پيغمبرگرامى (ص )نقل شده است كه فرمود: لكل شى عـروس وعـروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره ;Š براى هر چيز عروسى است , و عروس قرآن سوره الرحمن است )).

فضيلت تلاوت سوره :.

از آنـجـا كـه اين سوره حس شكرگزارى را در انسانها به عاليترين وجهى برمى انگيزد, فضيلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روايات آمده است , البته تلاوتى كه در اعماق روح انسان نفوذ كند و مبدا حركت گردد نه مجرد لقلقه زبان .
از جمله در حديثى از رسول خدا مى خوانيم : ((هركس سوره الرحمن رابخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شـكـرنـعـمـتـها) رحم مى كند, و حق شكرنعمتهايى را كه با او ارزانى داشته خودش ادا مى كند)).
و در حديث ديگرى از امام صادق (ع ) آمده است : ((هركس سوره الرحمن رابخواند و هنگامى كه به آيـه ((فباى آلا ربكما تكذبان )) مى رسد بگويد: ((لا بشى من آلا ئك رب اكذب ;Š خداوندا! هيچ يك از نـعـمتهاى تو را انكار نمى كنم )) اگر اين تلاوت در شب باشد و در همان شب بميرد شهيد خواهد بود, و اگر در روز باشد و در همان روز بميرد نيز شهيد خواهد بود))!.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.

سرآغاز نعمتهاى الهى :.

از آنـجـا كـه ايـن سـوره بيانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس ((رحمن )) كه رمـزى از رحـمـت واسـعه اوست آغاز مى شود, چرا كه اگر صفت ((رحمانيت )) او نبود اين چنين خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى گستراند.
لذا مى فرمايد: ((خداوند رحمان )) (الرحمن ).
(آيه )ـ ((قرآن را تعليم فرمود)) (علم القرآن ).
و به اين ترتيب نخستين و مهمترين نعمت را همان ((تعليم قرآن )) بيان مى كند.
و جالب اين كه نعمت ((تعليم قرآن )) راحتى قبل از مساله ((خلقت انسان )) و((تعليم بيان )) ذكر كـرده , در حـالى كه از نظر ترتيب طبيعى بايد نخست اشاره به مساله آفرينش انسان , و بعد نعمت تـعـليم بيان , و سپس نعمت تعليم قرآن شود, اماعظمت قرآن ايجاب كرده كه برخلاف اين ترتيب طبيعى نخست از آن سخن گويد.
ايـن آيه در ضمن پاسخى است به مشركان عرب كه وقتى پيامبر(ص ) نام ((رحمن )) را بيان كرد و آنـهـا را دعـوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: وماالرحمن ;Š رحمن چيست )) (فرقان /60).
قرآن مى گويد خداوند رحمن كسى است كه قرآن را تعليم فرموده , انسان راآفريده , و تعليم بيان به او كرده است .
بـه هـرحـال نام ((رحمن )) بعد از نام ((اللّه )) گسترده ترين مفهوم را در ميان نامهاى پروردگار دارد, زيـرا مـى دانـيـم خـداونـد داراى دو رحـمت است : ((رحمت عام )) و((رحمت خاص )) نام ((رحـمـن )) اشاره به ((رحمت عام )) اوست كه همگان را شامل مى شود, و نام ((رحيم )) اشاره به ((رحـمـت خـاص )) اوسـت كـه مـخـصـوص اهل ايمان وطاعت است , و شايد به همين دليل نام ((رحمن )) بر غيرخدا هرگز اطلاق نمى شودـمگر اين كه با كلمه ((عبد)) همراه باشدـ ولى وصف ((رحـيـم )) بـه ديـگـران نيز گفته مى شود, چرا كه هيچ كس داراى رحمت عام جز او نيست , اما رحمت خاص هرچند به صورت ضعيف درميان انسانها و موجودات ديگر نيز وجود دارد.
در ايـن كه خداوند قرآن را به چه كسى تعليم كرده ؟ از آنجا كه اين سوره بيانگررحمتهاى الهى به جـن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذكر بخشهايى از اين نعمتها ازآنها سؤال مى كند ((كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) مناست است كه بگوئيم خدا اين قرآن را به وسيله پيامبر بزرگش محمد(ص ) به جن و انس تعليم فرمود.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر نـعمت بى مثال قرآن به مهمترين نعمت در سلسله بعدپرداخته , مى فرمايد: ((انسان را آفريد)) (خلق الا نسان ).
مـسـلـمـا مـنظور از ((انسان )) در اينجا نوع انسان است نه حضرت ((آدم )) وگستردگى نعمت ((بيان )) كه بعد از آن مى آيد نيز شاهدى بر عموميت معنى انسان است .
ذكر نام انسان بعد از قرآن نيز قابل دقت است , چرا كه قرآن مجموعه اسرارهستى به صورت تدوين اسـت , و انـسـان خـلاصه اين اسرار به صورت تكوين است , وهركدام نسخه اى از اين عالم بزرگ و پهناور!.
(آيه )ـ اين آيه به يكى از مهمترين نعمتها بعد از نعمت آفرينش انسان ,اشاره كرده , مى افزايد: ((به او بيان را آموخت )) (علمه البيان ).
((بـيـان )) از نـظـر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد, و به هر چيزى گفته مى شودكه مبين و آشـكـاركننده چيزى باشد, بنابراين نه فقط نطق و سخن را شامل مى شودكه حتى كتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى كه مبين مسائل مختلف وپيچيده است همه در مفهوم بيان جمع است , هرچند شاخص اين مجموعه همان ((سخن گفتن )) است .
اگر نقش ((بيان )) را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها, و پيدايش و ترقى تمدنها درنظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ نبود انسان هرگزنمى توانست تجربيات و علوم خود را بـه سـادگـى از نـسـلى به نسل ديگر منتقل سازد,و باعث پيشرفت علم و دانش و تمدن و دين و اخـلاق گـردد, و اگـر يك روز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قـهـقـرا را پيش خواهدگرفت , و هرگاه بيان را به معنى وسيع آن كه شامل خط و كتابت و حتى انواع هنرهامى شود تفسير كنيم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد.
(آيه )ـ سپس به سراغ چهارمين نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته , مى گويد: ((خورشيد و ماه با حساب منظمى مى گردند)) (الشمس والقمربحسبان ).
اصل وجود خورشيد از بزرگترين نعمتها براى انسان است , چرا كه بدون نورو حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غيرممكن است , نمو و رشدگياهان و تمام مواد غذائى , بارش بارانها, وزش بادها, همه به بركت اين موهبت الهى است .
مـاه نيز به سهم خودش نقش مهمى را در حيات انسان ايفا مى كند, علاوه براين كه چراغ شبهاى تـاريـك اوسـت , جاذبه آن كه سرچشمه جزر و مد دراقيانوسهاست عاملى است براى بقا حيات در درياها و مشروب ساختن بسيارى ازسواحل كه رودخانه ها در مجاورت آن به دريا مى ريزند.
و افـزون بر همه اينها نظام ثابت حركت ماه به دور زمين و حركت زمين به دورخورشيد كه سبب پـيـدايـش مـنـظـم شـب و روز سـال و مـاه و فصول مختلف است ,سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ريزى براى امور تجارى و صنعتى و كشاورزى است كه اگر اين سير منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى يافت .
نه تنها حركت اين كرات آسمانى نظام بسيار دقيقى دارد, بلكه مقدار جرم وجاذبه آنها و فاصله اى كـه از زمـين , و از يكديگر دارند همه روى حساب و ((حسبان ))است , و بطور قطع هركدام از اين امـور به هم بخورد اختلالات عظيمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى دهد.
ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه خورشيد هرچند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حركت ثـابـت مـانـده اسـت , ولـى نـبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كـهـكـشانى كه به آن تعلق دارد به سوى نقطه معينى (ستاره معروف وگا) در حركت است و اين حركت نيز نظم و سرعت معينى دارد.
(آيـه )ـ در پـنـجـمـيـن موهبت بزرگ از آسمان به زمين نظر مى افكند, ومى فرمايد: ((و گياه و درخت براى او سجده مى كنند)) (والنجم والشجر يسجدان ).
((نـجـم )) گـاه بـه مـعنى ستاره مى آيد, و گاه به معنى گياهان بدون ساقه و در اينجابه قرينه ((شجر)) (درخت ) منظور معنى دوم يعنى ;Š گياهان بدون ساقه است .
مـى دانـيـم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گياهان گرفته مى شود, با اين تفاوت كه قسمتى انسان مستقيما مصرف مى كند, و قسمت ديگرى صرف تغذيه حيواناتى مى شود كه جز مواد غذائى انسانهاست , اين معنى حتى در مورد حيوانات دريائى نيز صادق است , زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كـوچـكـى تـغـذيه مى كنند كه ميليونهاميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مى رويد و در لابلاى امواج درحركت است .
به اين ترتيب ((نجم )) انواع گياهان كوچك و خزنده مانند بوته كدو, خيار وامثال آنها و ((شجر)) انواع گياهان ساقه دار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن راشامل مى شود.
و تـعـبير ((يسجدان )) (اين دو سجده مى كنند) اشاره به تسليم بى قيد و شرطآنها در برابر قوانين آفرينش , و در مسير منافع انسانهاست .
در ضمن اشاره به اسرار توحيدى آنها نيز هست , چرا كه در هر برگ و هر دانه گياهى آيات عجيبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.
(آيه )ـ.

آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد!.

ايـن آيـه بـه ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و (خداوند) آسمان را برافراشت )) (والسما رفعها).
((آسـمـان )) در اين آيه خواه به معنى ((جهت بالا)) باشد يا ((كواكب آسمانى )) و يا((جو زمين )) هـركـدام بـاشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظير, چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص .
آرى ! نور و روشنائى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى آيد, باران از طريق آسمان مى بارد, و نزول وحى نيز از آسمان است .
سـپـس بـه سـراغ نعمت هفتم رفته , مى فرمايد: ((و (خداوند) ميزان و قانون (درآن ) گذاشت )) (ووضع الميزان ).
((ميزان )) به معنى هرگونه وسيله سنجش است , سنجش حق از باطل ,سنجش عدالت از ظلم و ستم , و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها درمراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى .
((ميزان )) هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى شود, چرا كه همه وسيله سنجشند.
(آيـه )ـ در اين آيه نتيجه گيرى جالبى از اين موضوع كرده , مى افزايد هدف از قراردادن ميزان در عـالـم هـستى اين است : ((تا در ميزان طغيان نكنيد)) و از مسيرعدالت منحرف نشويد (الا تطغوا فى الميزان ).
چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى شود, و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قـوانـيـن حـاكم بر زندگى انسان و عالم صغير هماهنگ مى شمرد, واين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است .
(آيـه )ـ بـار ديـگر روى مساله عدالت و وزن تكيه كرده , مى گويد: ((و وزن رابراساس عدالت برپا داريد و ميزان را كم نكنيد)) (واقيموا الوزن بالقسطولا تخسروا الميزان ).
اين آيه روى مساله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده , و دستور مى دهد كه درسنجش و وزن اشيا به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند.
اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هرگاه همين مصداق محدود و كـوچـكـش يـعـنـى ((تـرازو)) را يـك روز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشيا گرفتار چه دردسرها و هرج و مرج ها, دعوا و نزاعها خواهيم شد.
از آنـچـه گفتيم روشن مى شود اين كه در بعضى از روايات ((ميزان )) به وجود((امام ))(ع ) تفسير شـده بـه خـاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق , و عامل مؤثرى است براى هدايت .
همچنين تفسير ميزان به ((قرآن مجيد)) نيز ناظر به همين معنى است .
(آيـه )ـ سـپس از آسمان به زمين مى آيد و با اشاره به هشتمين نعمت ,مى فرمايد: ((زمين را براى خلايق آفريد)) (والا رض وضعها للا نام ).
قرائن موجود و خطابهاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مى دهد كه منظور از ((انام )) در اينجا همان انس و جن است .
(آيه )ـ در اين آيه به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهد رفـته , مى گويد: ((در آن (زمين ) ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است )) (فيها فاكهة والنخل ذات الا كمام ).
(آيـه )ـ و سرانجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدين گونه سخن مى گويد: ((و دانه هائى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه در مى آيد و(همچنين ) گياهان خوشبو)) (والحب ذوالعصف والريحان ).
دانـه هـاى غـذائى خـوراك انـسان , و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان , و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى گيرد, و به اين ترتيب چيزى از آن بى فايده و دور ريختنى نيست .
و از سـوى ديـگـر گـيـاهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم وجان را معطر مى كند, و روح را آرامش و نشاط مى بخشد, و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است .
(آيـه )ـ پـس از ذكر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در اين آيه جن و انس را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
نعمتهائى كه هريك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است ,چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد؟!.
ايـن استفهام , استفهام تقريرى است كه در مقام اقرارگرفتن مى آورند, و لذا درروايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم : ((لا بشى من آلا ئك رب اكذب ;Šپروردگارا! ما هيچ يك ازنعمتهاى تو را تكذيب نمى كنيم )).
(آيه )ـ.

آفرينش انسان از خاكى همچون سفال !.

خـداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سربسته , در اينجا نخست بـه شـرحـى پيرامون آفرينش انس و جن مى پردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان دربر دارد.
مـى فـرمـايـد: ((انـسـان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد)) (خلق الا نسان من صلصال كالفخار).
از آيـات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه درباره مبدا آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مـى شـود كه انسان در آغاز خاك بوده (حج /5) سپس با آب آميخته شده , و به صورت گل درآمده (انعام /2) و بعد به صورت ((گل بدبو)) (لجن ) درآمد(حجر/28) سپس حالت ((چسبندگى )) پيدا كـرد (صـافـات /11) و بـعـدا بـه صورت ((خشكيده )) درآمد, و حالت ((صلصال كالفخار)) به خود گرفت ـ آيه موردبحث .
ايـن مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ و انسان در هر مرحله اى چقدر توقف كرد؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينهامسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است , و تنها خدا مى داند و بس .
(آيـه )ـ سـپس به آفرينش ((جن )) پرداخته , مى گويد: ((و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش آفريد)) (وخلق الجان من مارج من نار).
بـاز در ايـنجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش ((جن )) از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده اسـت ؟ هـمـان گـونـه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق وحى صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسـمـانـى براى ما ثابت شده است , محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نـمـى دهد كه اين حقايق را انكاركنيم يا ناديده بگيريم , بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد, هرچند علم به آن راهى نيابد ((1))(آيه )ـ باز به دنبال نعمتهائى كه در آغاز آفرينش انسان بوده اين جـمله راتكرار مى كند: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ در اين آيه به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته ,مى گويد: ((او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است )) (رب المشرقين ورب المغربين ).
درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطه اى طلوع و درنقطه اى غروب مى كند, و بـه اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد,ولى با توجه به حداكثر ((ميل شمالى )) آفـتـاب , و ((مـيـل جـنـوبـى )) آن , در حقيقت دومشرق و دو مغرب دارد, و بقيه درميان اين دو مى باشد.
اين نظام كه مبدا پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است درحقيقت تاكيد و تكميلى اسـت بـراى آنـچه در آيات قبل آمده , آنجا كه سخن ازحساب سير خورشيد و ماه درميان است , و هـمچنين سخن از وجود ميزان درآفرينش آسمانها, و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حـركـت زمين و ماه وخورشيد مى باشد, و هم اشاره اى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايدانسان مى شود.
(آيه )ـ به هر حال بعد از ذكر اين نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ.

درياها با ذخائر گرانبهايشان !.

در ادامـه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مى آورد, اما نه همه درياها بلكه كيفيت خـاصـى در پاره اى از درياها كه هم پديده اى است عجيب ونشانه اى است از قدرت بى پايان حق , و هم وسيله اى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها.
مى فرمايد: ((دو درياى مختلف (شور و شيرين , گرم و سرد) را در كنار هم قرارداد در حالى كه با هم تماس دارند)) (مرج البحرين يلتقيان ).
(آيه )ـ در ميان آن دو, برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند)) وبه هم نمى آميزند (بينهما برزخ لا يبغيان ).
مـنـظـور از اين دو دريا به گواهى آيه 53 سوره فرقان دو درياى آب ((شيرين )) و((شور)) است , آنـجـا كه مى فرمايد: ((او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرارداديكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ , و در ميان آنها برزخى قرار دارد تا باهم مخلوط نشوند)).
رودخانه ها عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مى ريزندمعمولا دريائى از آب شيرين در كـنار ساحل تشكيل مى دهند آب شور را به عقب مى رانند و عجب اين كه تا مدت زيادى اين دو آب شـيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمى شوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مى پيمايند.
(آيـه )ـ بـار ديـگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر اين نعمتها از آنهاسؤال كرده , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟!(فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيـه )ـ سـپـس در ادامه همين سخن مى افزايد: ((از آن دو (دريا) لؤلؤ ومرجان خارج مى شود))! (يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان ).
(آيه )ـ ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
((لـؤلؤ)) مرواريد دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مى يابد, و هر قدر درشت تر باشد گرانبهاتر است .
و ((مـرجـان )) مـوجود زنده اى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مى رويد, و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى ((گياه )) مى پنداشتند, ولى بعداروشن شد كه نوعى حيوان است .
بهترين نوع مرجان زينتى ((مرجان سرخ ‌رنگ )) است و هر قدر سرختر باشدقيمتى تر است .
(آيـه )ـ باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مساله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسـيـلـه حـمـل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده , مى فرمايد: ((و براى اوست كـشـتـيـهاى ساخته شده كه در دريا به حركت درمى آيند و همچون كوهى هستند))! (وله الجوار المنشـات فى البحر كالا علا م ).
جـالـب ايـن كـه در عـيـن تعبير به ((منشت )) كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مـى كـنـد مـى فرمايد ((وله )) (از براى خداست ) اشاره به اين كه مخترعان و سازندگان كشتى از خـواص خـداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتيهابه كار مى رود استفاده مى كنند همچنين از خـاصيت سيال بودن آب درياها, و نيروى وزش بادها بهره مى گيرند, و خداست كه در آن مواد, و در دريا و باد اين خواص ظوآثار را آفريده .
(آيـه )ـ و بـار ديـگـر ايـن سـؤال پـرمـعـنـى را تـكرار كرده , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ.

ما همه فانى و بقا بس تو راست !.

باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اينجا مى افزايد: ((همه كسانى كه روى آن [زمين ] هستند فانى مى شوند)) (كل من عليها فان ).
اما چگونه ((مساله فنا)) مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست , بلكه دريچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبوراز آن است .
و يـا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زنـدگـى دنـيـا و انـواع خـوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى راهوارش گردد, لذا يادآورى مى كند كه اين دنيا جاى بقا نيست , و اين تذكر خودنعمتى است بزرگ .
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد ((تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند)) (ويبقى وجه ربك ذوالجلا ل والا كرام ).
((وجـه )) از نـظـر لـغـت بـه مـعنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى شويم , ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود منظورذات پاك او است .
امـا ((ذوالـجلا ل والا كرام ))كه توصيفى است براى ((وجه ))اشاره به صفات جمال و جلال خداست , زيـرا ذوالـجـلال از صـفـاتـى خبر مى دهد كه خداوند ((اجل )) وبرتر ازآن است (صفات سلبيه ) و ((اكرام )) به صفاتى اشاره مى كند كه حسن و ارزش چيزى راظاهر مى سازد و آن ((صفات ثبوتيه )) خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست .
بنابراين معنى آيه روى هم رفته چنين مى شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرارمى ماند.
(آيـه )ـ بـار ديـگر خلايق را مخاطب ساخته , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيـه )ـ مـحتواى اين آيه در واقع نتيجه اى است از آيات قبل , زيرامى فرمايد: ((تمام كسانى كه در آسـمـانها و زمين هستند همواره (نيازهاى خود را) از اوتقاضا مى كنند)) (يسئله من فى السموات والا رض ).
چـرا چـنـيـن نـباشد؟ در حالى كه همه فانيند و او باقى و اگر لحظه اى نظر لطفش را از كائنات برگيرد ((فرو ريزند قالبها))!.
با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟!.
سپس مى افزايد: ((و او (خداوند) هر روز در شان و كارى است )) (كل يوم هوفى شان ).
آرى ! خلقت او دائم و مستمر است , و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان ونيازمندان نيز چنين است , و هر روز و هر زمان طرح تازه اى ابداع مى كند.
يـك روز اقـوامـى را قـدرت مى دهد, روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى نشاند,يك روز سلامت و جـوانـى مـى بـخشد, روز ديگر ضعف و ناتوانى مى دهد, يك روزغم و اندوه را از دل مى زدايد, روز ديـگـر مايه اندوهى مى آفريند, خلاصه هر روزطبق حكمت و نظام احسن , پديده تازه و آفرينش و حادثه جديدى دارد.
تـوجـه بـه ايـن حـقـيقت , از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى كند,و از سوى ديگر پرده هاى ياس و نوميدى را از دل كنار مى زند.
و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى شكند.
(آيـه )ـ و بـاز بـه دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مى كند كه ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است , ولى در اينجا از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عين تهديد بودن بـراى مـجرمان وسيله تربيت و آگاهى وبيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است , و به هـمين جهت نعمت محسوب مى شود, لذا بعد از ذكر هركدام همان سؤال را كه درباره نعمتهاست تكرارمى كند.
نـخست مى فرمايد: ((به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس وجن ))! (سنفرغ لكم ايه الثقلا ن ).
آرى ! در آن روز خـداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس وجن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده , و كيفر و پاداش مناسب را براى آنهاتعيين مى كند.
(آيـه )ـ بـعـد از ذكـر ايـن مـعـنـى بـاز ايـن سـؤال را تـكرار مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ).
(آيه )ـ در تعقيب آيه قبل كه از مساله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب سـاخته , مى گويد: ((اى گروه جن و انس ! (هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد) اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها وزمين بگذريد (و از حيطه قدرت او خارج شويد) پـس بـگذريد ولى هرگز نمى توانيدمگر با نيروئى )) الهى و فوق العاده اما چنين نيروئى در اختيار شـمـا نـيـسـت (يـا مـعـشـرالـجـن والا نس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات والا رض فانفذوالاتنفذون الا بسلطان ).
بـه ايـن تـرتـيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن رانداريد, هر جا برويد ملك خداست , و هر كجا باشيد محل حكومت اوست , آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عـرصـه قـدرت خـداونـد بگريزدهمان گونه كه اميرمؤمنان على (ع ) در دعاى روح پرور كميل عرضه مى دارد:((ولا يمكن الفرار من حكومتك ;Š پروردگارا! فرار از حكومت تو ممكن نيست ))!.
الـبـتـه به نظر مى رسد كه اين آيه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد, و مؤيد آن بـعـضـى از اخـبـار اسـت كـه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده ازجمله در حديثى از امام صـادق (ع ) مـى خـوانـيـم : ((روز قـيـامت خداوند بندگان را درمحل واحدى جمع مى كند و به فـرشـتگان آسمان پائين وحى مى فرستد فرود آييد,آنها ـكه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستندـ فرود مى آيند, سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند, و بـه هـمين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جـن رااحاطه مى كنند, اينجاست كه منادى صدا مى زند: اى جمعيت جن و انس اگرمى توانيد از اقـطار آسمانها و زمين بگذريد, اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى ودر اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفته اندـ و راهى براى فرار از چنگال عدالت نيست )).
(آيه )ـ باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ).
درسـت اسـت كـه تـهـديـد فـوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است , ولى ازآنجا كه ذكر آن هـشـدارى است به همه انسانها, و عاملى است براى اصلاح و تربيت ,طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود, و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!.
(آيـه )ـ ايـن آيه براى تاكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمـده , مـى افـزايـد: ((شـعـله هائى از آتش بى دود, و دودهائى متراكم بر شما فرستاده مى شود (و آن چـنـان شـمـا را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد)) (يرسل عليكما شواظ من نارونحاس فلا تنتصران ).