برگزيده تفسير نمونه جلد پنجم

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۲۴ -


چـگونه اين كرات عظيم هريك در مدار خود ميخكوب شده اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته اند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذردو محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد.
آيا نبايد درباره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ ووالاى او نزديك شد؟!.
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((و (آيـا) بـه كـوهـهـا نگاه نمى كنند كه چگونه درجاى خود نصب گرديده ))؟! (والى الجبال كيف نصبت ).
كـوهـهـائى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است , و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فراگرفته , و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى , و جذر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند.
((نصبت )) از ماده ((نصب )) به معنى ثابت قرار دادن است , و ممكن است اين تعبير ضمنا اشاره اى بـه كـيـفـيـت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد, همان چيزى كه علم امروز پرده از آن بـرداشـتـه , و پـيدايش كوهها را به عوامل متعددى نسبت مى دهد, و انواع و اقسامى براى آن قائل است :.
كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده .
كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده .
كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است .
و كـوهـهـائى كـه در دل دريـاهـا تـكوين مى يابد و مجموعه اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن ـ مانند كوهها و جزائر مرجانى .
آرى ! هـركـدام از ايـن كـوهـها, و آثار و بركات آنها براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زنده اى است از قدرت پروردگار.
(آيه )ـ سپس به زمين پرداخته , مى گويد: ((و (آيا) به زمين (نگاه نمى كنند)كه چگونه گسترده و هموار گشته است ))؟ (والى الا رض كيف سطحت ).
چـگـونـه بـارانهاى مداوم كوهها را شسته , و ذرات خاك را به وجود آورده ,سپس در گودالها پهن كـرده و زمـيـنـهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هرگونه ساختمان , در اختيار انسان قرار داده است ؟.
اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل وطاقت فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت ؟.
امـور چـهارگانه اى كه در آيات فوق آمده ـشتر, آسمان , كوهها, زمين ـ زيربناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد:.
آسـمـان كانون نور است و باران و هوا, و زمين مركز پرورش انواع مواد غذائى ,كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى , و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد.
بـه اين ترتيب هم مسائل كشاورزى , هم دامدارى و هم صنعتى در اين امورچهارگانه نهفته شده اسـت , و انـديشه در اين نعمتهاى گوناگون , خواه ناخواه انسان رابه شكر منعم وا مى دارد, و شكر منعم او را به معرفت اللّه و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند.
(آيـه )ـ و بـه دنـبـال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد:((پس اكنون كه چنين است آنها را) تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده اى )) (فذكر انما انت مذكر).
(آيه )ـ ((تو سلطه گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان ) مجبورشان كنى )) (لست عليهم بمصيطر).
آرى ! آفـريـنـش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه اين عالم بى حساب نيست , و آفـرينش انسان نيز هدفى داشته , اكنون كه چنين است آنها را باتذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشنا ساز, و راه قرب خدا را به آنهانشان ده , و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش .
الـبته راه كمال درصورتى پيموده مى شود كه با ميل واراده واختيار همراه باشد,تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى , و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت .
(آيه )ـ در اين آيه به صورت يك استثنا, مى فرمايد: ((مگر كسى كه پشت كند و كافر شود)) (الا من تولى وكفر) كه در برابر آنها به زور متوسل شو و مقابله كن .
(آيه )ـ ((كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند)) (فيعذبه اللّه العذاب الا كبر).
مـنـظـور از عـذاب اكـبـر يـا ((عـذاب آخـرت )) است در برابر ((عذاب دنيا)) كه عذاب كوچك و كـم اهـميت نسبت به آن است و يا قسمت شديدترى از عذاب قيامت ودوزخ است زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست .
(آيـه )ـ و در پـايان سوره با لحنى تهديدآميز مى گويد: ((به يقين بازگشت (همه ) آنها به سوى ما است )) (ان الينا ايابهم ).
(آيه )ـ بعد مى افزايد: ((و مسلما حسابشان (نيز) بر ما است )) (ثم ان علينا حسابهم ).
و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر(ص ) است كه درمقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود, و به كار خود ادامه دهد, و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست .
به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مساله قيامت آغاز شد به مساله قيامت نيزپايان مى يابد.
((پايان سوره غاشيه )).

سوره فجر [89].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 30 آيه است .

محتواى سوره :.

در بخش اول اين سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مى كنيم كه در نوع خود بى سابقه است , و اين قسمها مقدمه اى است براى تهديد جباران به عذاب الهى .
در بـخـش ديـگرى از اين سوره اشاره اى به بعضى از اقوام طغيانگر پيشين مانند قوم عاد و ثمود و فرعون , و انتقام شديد خداوند از آنان كرده است , تاقدرتهاى ديگر حساب خود را برسند.
در سـومـيـن بـخش اين سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمايش انسان دارد.
در آخـريـن بخش اين سوره به سراغ مساله معاد و سرنوشت مجرمان و كافران ,و همچنين پاداش عظيم مؤمنانى كه صاحب نفوس مطمئنه هستند مى رود.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثـى از پـيـغـمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((كسى كه آن را در شبهاى دهگانه (ده شب اول ذى الـحـجه ) بخواند خداوند گناهان او را مى بخشد و كسى كه در ساير ايام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روزقيامتش )).
در حـديـثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((سوره فجر را در هر نماز واجب ومستحب بخوانيد كه سـوره حسين بن على (ع ) است , هركس آن را بخواند باحسين بن على (ع ) در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود)).
مـعرفى اين سوره به عنوان ((سوره حسين بن على ))(ع ) ممكن است به خاطراين باشد كه مصداق روشن ((نفس مطمئنه )) كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده حسين بن على (ع ) است , همان گونه كه در حديثى از امام صادق (ع ) ذيل همين آيات آمده است .
و بـه هـر حـال اين همه پاداش و فضيلت از آن كسانى است كه تلاوت آن رامقدمه اى براى اصلاح خويش و خودسازى قرار دهند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـ در آغـاز ايـن سوره به پنج سوگند بيدارگر اشاره شده ;Š نخست مى فرمايد:((به سپيده دم سوگند)) (والفجر).
(آيه )ـ ((و به شبهاى دهگانه )) (وليال عشر).
((فـجـر)) در اصـل بـه مـعـنـى شكافتن وسيع است , و از آنجا كه نور سپيده صبح تاريكى شب را مى شكافد از آن تعبير به ((فجر)) شده است .
بعضى گفته اند: منظور از ((فجر)) هر روشنائى است كه در دل تاريكى مى درخشد.
بـنـابـرايـن درخـشـيدن اسلام و نور پاك محمدى (ص ) در تاريكى عصرجاهليت يكى از مصاديق ((فجر)) است , و همچنين درخشيدن سپيده صبح قيام حضرت مهدى (عج ) هنگام فرورفتن جهان در تاريكى و ظلمت ظلم و ستم , مصداق ديگرى از آن محسوب مى شود ـ همان گونه كه در بعضى از روايات به آن اشاره شده است .
و قـيـام عـاشوراى حسينى در آن دشت خونين كربلا, و شكافتن پرده هاى تاريك ظلم بنى اميه , و نشان دادن چهره واقعى آن ديوصفتان مصداق ديگر بود.
و همچنين تمام انقلابهاى راستينى كه بر ضد كفر و جهل و ظلم و ستم درتاريخ گذشته و امروز انجام مى گيرد.
و حـتى نخستين جرقه هاى بيدارى كه در دلهاى تاريك گنهكاران ظاهرمى شود و آنها را به توبه دعوت مى كند ((فجر)) است .
البته اين يك توسعه در مفهوم آيه است در حالى كه ظاهر آيه همان ((فجر)) به معنى طلوع سپيده صبح است .
و امـا ((لـيـال عـشـر)) (شـبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است كه شاهد بزرگترين و تكان دهنده ترين اجتماعات عبادى ـسياسى مسلمين جهان يعنى حج است .
بـعـضـى نـيز آن را به ده شب آخر ماه مبارك رمضان كه شبهاى قدر در آن است ;Šو بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم , تفسير كرده اند ـ البته جمع ميان هر سه تفسير ممكن است .
در بـعـضـى از روايـاتـى كه اشاره به بطون قرآن مى كند ((فجر)) به وجود حضرت مهدى ـعج ـ و ((ليال عشر)) به ده امام قبل از او, و ((شفع )) كه در آيه بعد مى آيد به حضرت ((على )) و ((فاطمه زهرا))(ع ) تفسير شده است .
(آيه )ـ سپس سوگندها را ادامه داده , مى افزايد: ((و به زوج و فرد))(والشفع والوتر).
در تـفسير ((شفع )) و ((وتر)) (زوج و فرد) در اين آيه بالغ بر سى و شش قول نقل كرده اند ولى دو معنى از همه مناسبتر است .
نـخـسـت ايـن كـه : مـنـظور روز عيد قربان و روز عرفه باشد كه با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت كامل دارد, و مهمترين قسمتهاى مناسك حج در آنها انجام مى شود.
دوم ايـن كـه مـنـظـور هـمـان نماز شفع و وتر است كه در آخر نافله شب خوانده مى شودو اين با سـوگند به فجر ـكه وقت سحرگاهان و وقت راز و نياز به درگاه پروردگاراست ـ مناسب است بخصوص اين كه هر دو تفسير در رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز وارد است .
(آيـه )ـ و بـالاخره در آخرين سوگند, مى فرمايد: ((و به شب هنگامى كه (به سوى روشنائى روز) حركت مى كند سوگند)) (والليل اذا يسر) كه پروردگارت دركمين ظالمان است !.
گـوئى شـب مـوجـودزنـده اى است و داراى حس و حركت كه در تاريكى خودگام برمى دارد, و به سوى صبحى روشن حركت مى كند.
اگر الف و لام ((الليل )) به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مى شود كه خود آيتى است از آيات خدا, و پديده اى است از پديده هاى مهم آفرينش .
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معينى است , و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عيد قربان است كه حاجيان از عرفات به ((مزدلفه ))(مشعرالحرام ) و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمين منى روان مى شوندـ اين تفسير در رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز آمده است .
به هر حال شب از آيات عظمت الهى است , و از موضوعات پراهميت عالم هستى , شب حرارت هوا را تـعـديـل مى كند, و به همه موجودات آرامش مى بخشد,و جو آرامى براى راز و نياز به درگاه خدا فراهم مى سازد.
بـه هـرحال پيوند اين قسمهاى پنجگانه (سوگند به فجر, و شبهاى دهگانه , وزوج و فرد و شب به هـنـگـامـى كـه حركت مى كند) در صورتى كه همه را ناظر به ايام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانيم روشن است .
در غـيـر ايـن صورت اشاره به مجموعه اى از حوادث مهم عالم تكوين و تشريع شده كه نشانه هايى هستند از عظمت خداوند و پديده هايى هستند شگفت انگيز درعالم هستى .
(آيـه )ـ بـعـد از ذكر اين قسمهاى پرمعنى و بيدارگر, مى افزايد: ((آيا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نيست ))؟! (هل فى ذلك قسم لذى حجر).
((حجر)) در اصل به معنى ((منع )) مى باشد و از آنجا كه ((عقل )) انسان را ازكارهاى نادرست منع مى كند از آن تعبير به ((حجر)) شده .
(آيه )ـ.

پروردگارت در كمين ظالمان است !.

به دنبال آيات گذشته كه متضمن سوگندهاى پرمعنايى درباره مجازات طغيانگران بود, در اينجا بـه چـند قوم نيرومند از اقوام پيشين كه هركدام براى خودقدرتى عظيم داشتند, اما راه طغيان و كفر را پيش گرفتند اشاره مى كند, و سرنوشت دردناك آنها را روشن مى سازد.
مى فرمايد: ((آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟)) (الم تركيف فعل ربك بعاد).
مـنـظـور از ((رؤيـت )) (ديدن ) در اينجا علم و آگاهى است , منتها از آنجا كه داستان اين اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده كه گوئى مردم زمانهاى بعد نيز آن را با چشم خود مى ديدند تعبير به ((رؤيت )) شده است .
((عـاد)) هـمـان قـوم پـيامبر بزرگ خدا ((هود)) بودند و احتمالا حدود هفتصدسال قبل از ميلاد مسيح (ع ) وجود داشتند و در سرزمين ((احقاف )) يا ((يمن )) زندگى مى كردند.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و با آن شهر ارم با عظمت )) (ارم ذات العماد).
((عماد)) به معنى ستون اشاره به ساختمانهاى باعظمت و كاخهاى رفيع وستونهاى عظيمى است كه در اين كاخها به كار رفته بود.
(آيـه )ـ و لـذا در اين آيه , مى افزايد: ((همان شهرى كه مانندش آفريده نشده بود)) (التى لم يخلق مثلها فى البلا د).
اين تعبير نشان مى دهد كه منظور از ((ارم )) همان شهر بى نظير آنهاست .
(آيـه )ـ سپس به سراغ دومين گروه طغيانگر از اقوام پيشين مى رود,مى فرمايد: ((و قوم ثمود كه صـخره هاى عظيم را از (كنار) دره مى بريدند)) و از آن خانه و كاخ مى ساختند (وثمود الذين جابوا الصخر بالواد).
قـوم ((ثـمـود)) از قـديـمـى تـريـن اقوامند و پيامبرشان ((صالح ))(ع ) بود, و در سرزمينى به نام ((وادى الـقـرى )) مـيان مدينه و شام زندگى داشتند, داراى تمدنى پيشرفته وزندگانى مرفه و ساختمانهاى عظيم و پيشرفته بودند.
(آيـه )ـ سـپـس به سومين قوم پرداخته , مى گويد: ((و فرعونى كه قدرتمند وشكنجه گر بود))! (وفرعون ذى الا وتاد).
اشاره به اين كه آيا نديدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بيدادگرچه كرد؟!.
((اوتـاد)) بـه معنى ميخ است ;Š و فرعون را ((ذى الا وتاد)) گفته اند زيرا;Š او داراى لشكر فراوانى بود كـه بسيارى از آنها در خيمه ها زندگى مى كردند, و چادرهاى نظامى را كه براى آنها برپا مى شد با ميخها محكم مى كردند.
ديـگـر اين كه بيشترين شكنجه فرعون نسبت به كسانى كه مورد خشم او قرارمى گرفتند اين بود كـه آنـها را به چهارميخ مى كشيد, دستها و پاهاى او را با ميخ به زمين مى بست , يا با ميخ به زمين مـى كـوبـيد, و يا بر روى قطعه چوبى مى خواباندند ودست و پاى او را با ميخ به آن مى كوبيدند, يا مى بستند و به همان حال رها مى كردندتا بميرد!.
(آيه )ـ سپس در يك جمع بندى به اعمال اين اقوام سه گانه اشاره كرده ,مى افزايد: ((همان اقوامى كه در شهرها طغيان كردند)) (الذين طغوا فى البلا د).
(آيه )ـ ((و فساد فراوان در آنها به بار آوردند)) (فاكثروا فيها الفساد).
فـسـاد كـه شـامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عياشى مى شود درواقع يكى از آثار طغيان آنها بود.
(آيه )ـ سپس در يك جمله كوتاه و پرمعنى به مجازات دردناك همه اين اقوام طغيانگر اشاره كرده , مـى افـزايد: ((به همين سبب خداوند تازيانه عذاب را برآنها فروريخت )) (فصب عليهم ربك سوط عذاب ).
اين تعبير كوتاه اشاره به مجازاتهاى شديد و مختلفى است كه دامنگير اين اقوام شد, اما ((عاد)) به وسيله تندباد سرد و سوزناك هلاك شدند (حاقه /6).
و قوم ثمود به وسيله صيحه عظيم آسمانى نابود شدند (حاقه /5).
و اما قوم فرعون در ميان امواج نيل غرق و مدفون گشتند (زخرف /55).
(آيـه )ـ و در ايـن آيـه , بـه عـنـوان هـشـدار بـه هـمه كسانى كه در مسير آن اقوام طغيانگر گام بـرمـى دارنـد, مى فرمايد: ((به يقين پروردگار تو در كمينگاه (ستمگران )است )) و مراقب اعمال بندگان (ان ربك لبالمرصاد).
اشاره به اين كه گمان نكنيد كسى مى تواند از چنگال عذاب الهى بگريزد,همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند آنها را مجازات مى نمايد.
تعبير به ((ربك )) (پروردگار تو) اشاره به اين است كه سنت الهى در مورد اقوام سركش و ظالم و سـتـمـگـر در امـت تو نيز جارى مى شود و هم تسلى خاطرى است براى پيامبر(ص ) و مؤمنان كه بـدانـنـد ايـن دشـمنان لجوج كينه توز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند كرد, و هم اعلام خطرى است به آنها كه هرگونه ظلم وستمى را به پيغمبراكرم (ص ) و مؤمنان روا مى داشتند, آنها بـايـد بـدانند كسانى كه ازآنان قدرتمندتر و نيرومندتر بودند در مقابل يك تندباد, يك طوفان و يا يك جرقه وصيحه آسمانى , تاب مقاومت نياوردند, اينها چگونه فكر مى كنند مى توانند با اين اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات يابند.
در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم كه فرمود: ((روح الامين به من خبرداد در آن هنگام كه خـداونـد يـكـتا خلايق را از اولين و آخرين در صحنه قيامت متوقف مى سازد, جهنم را مى آورد, و صـراط را كـه باريكتر از مو و تيزتر از شمشيراست بر آن مى نهد, و بر صراط سه پل قرار دارد, روى پـل اول امانت و درستكارى ورحمت و محبت است و بر پل دوم نماز و بر پل سوم عدل پروردگار جهان !.
و بـه مـردم دستور داده مى شود كه از آن بگذرند, آنها كه در امانت و رحم كوتاهى كرده اند در پل اول مى مانند و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز كوتاهى كرده باشند, در پل دوم مى مانند, و اگر از آن بـگـذرنـد در پـايـان مسير در برابر عدل الهى قرار مى گيرند, و اين است معنى آيه ان ربك لبالمرصاد)).
(آيه )ـ.

نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مايوس !.

در تـعقيب آيات گذشته كه به طغيانگران هشدار مى داد و آنها را به مجازات الهى تهديد مى كرد, در ايـنـجـا بـه مـساله امتحان كه معيار ثواب و عقاب الهى است ومهمترين مساله زندگى انسان مـحسوب مى شود مى پردازد, مى فرمايد: ((اما انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش , اكـرام مـى كـنـد و نـعمت مى بخشد (مغرورمى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است ))! (فاما الا نسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه ونعمه فيقول ربى اكرمن ).
او نـمى داند كه آزمايش الهى گاه با نعمت است , و گاه با انواع بلا, نه روى آوردن نعمت بايد مايه غرور گردد, و نه بلاها مايه ياس و نوميدى .
(آيـه )ـ ((و امـا هـنـگـامـى كـه براى امتحان , روزيش را بر او تنگ مى گيرد(مايوس مى شود و) مى گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است ))! (واما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن ).
يـاس سـر تـا پـاى او را فرا مى گيرد, و از پروردگارش مى رنجد, غافل از اين كه اينها همه وسائل آزمـايـش و امـتـحان اوست ـكه خداوند طبق حكمتش هر گروهى رابه چيزى آزمايش مى كندـ امـتحانى كه رمز پرورش و تكامل انسان , و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب , و در صورت مخالفت مايه استحقاق عذاب است .
در آيه 51 سوره فصلت , نيز آمده است : ((هنگامى كه نعمتى به انسان مى دهيم روى مى گرداند و با تكبر از حق دور مى شود, اما هنگامى كه مختصرناراحتى به او برسد پيوسته دعا مى كند و بيتابى مى نمايد)).
و در آيه 9 سوره هود, آمده است : ((هرگاه ما به انسان رحمتى بچشانيم سپس از او بگيريم نوميد و ناسپاس مى شود)).
(آيه )ـ سپس به شرح اعمالى كه موجب دورى از خدا و گرفتارى درچنگال مجازات الهى مى شود پـرداخـتـه , مـى فـرمـايـد: ((چـنان نيست كه شمامى پنداريد (كه اموالتان دليل بر مقام شما نزد پروردگار است , بلكه اعمالتان حاكى از دورى شما از خداست ) شما يتيمان را گرامى نمى داريد)) (كلا بل لا تكرمون اليتيم ).
(آيه )ـ ((و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى كنيد)) (ولا تحاضون على طعام المسكين ).
قـابـل تـوجـه ايـن كـه در مـورد يـتـيمان از ((اطعام )) سخن نمى گويد, بلكه از ((اكرام ))سخن مـى گـويـد, چـرا كه در مورد يتيم تنها مساله گرسنگى مطرح نيست , بلكه از آن مهمتر, جبران كمبودهاى عاطفى اوست .
بايد آن چنان مورد اكرام قرار گيرد كه جاى خالى پدر را احساس نكند,و لذا در روايات اسلامى به مساله محبت و نوازش يتيمان اهميت خاصى داده شده است .
جمله ((لا تحاضون )) اشاره به اين است كه تنها اطعام مسكين كافى نيست ,بلكه مردم بايد يكديگر را بر اين كار خير تشويق كنند, تا اين سنت در فضاى جامعه گسترش يابد.
(آيـه )ـ سـپـس بـه سومين كار زشت آنها اشاره كرده , و آنها را مورد نكوهش قرار داده , مى افزايد: ((ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع ) جمع كرده مى خوريد))(وتاكلون التراث اكلا لما).
بدون شك خوردن اموالى كه از طريق ميراث مشروع به انسان رسيده كارمذمومى نيست , بنابراين نكوهش اين كار در آيه فوق ممكن است اشاره به يكى ازامور زير باشد.
نـخست اين كه منظور جمع ميان حق خود و ديگران است بخصوص اين كه عادت عرب جاهلى اين بود كه زنان و كودكان را از ارث محروم مى كردند, و حق آنهارا براى خود برمى داشتند.
ديـگـر اين كه وقتى ارثى به شما مى رسد به بستگان فقير و محرومان جامعه هيچ انفاق نمى كنيد, جـائى كـه بـا امـوال ارث كـه بدون زحمت به دست مى آيد چنين مى كنيد, مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخيلتر و سختگيرتر خواهيد بود و اين عيب بزرگى است .
سـوم ايـن كـه مـنـظـور خوردن ارث يتيمان و حقوق صغيران است زيرا بسيار ديده شده كه افراد بـى ايـمـان يـا بـى بندو بار هنگامى كه دستشان به اموال ارث مى رسد به هيچ وجه ملاحظه يتيم و صـغـيـر را نمى كنند, و از اين كه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خويش ندارند حداكثر سؤاستفاده را مى كنند, و اين از زشت ترين و شرم آورترين گناهان است .
جمع ميان هر سه تفسير نيز امكان پذير است .
(آيـه )ـ بـعـد به چهارمين عمل نكوهيده آنها پرداخته , مى افزايد: ((و مال وثروت را بسيار دوست مى داريد)) و به خاطر آن گناهان زيادى مرتكب مى شويد!(وتحبون المال حبا جما).
شـمـا افـرادى دنياپرست , ثروت اندوز, عاشق و دلباخته مال و متاع دنياهستيد, و مسلما كسى كه چنين علاقه فوق العاده اى به مال و ثروت دارد به هنگام جمع آورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حـلال و حـرام را نـمـى كـنـد, و نـيز چنين شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمى پردازد, و يا كم مى گذارد, و نيز چنين كسى جائى براى ياد خدا در دل او نيست .
و بـه ايـن ترتيب بعد از ذكر آزمايش انسانها به وسيله نعمت و بلا, آنها رامتوجه چهار آزمايش مهم مى كند.
و عـجـب اين كه تمام اين آزمونها جنبه مالى دارد, و در واقع اگر كسى از عهده آزمايشهاى مالى برآيد آزمايشهاى ديگر براى او آسانتر است .
(آيه )ـ.

روزى بيدار مى شوند كه كار از كار گذشته !.

به دنبال نكوهشهايى كه در آيات قبل از طغيانگران دنياپرست و متجاوز به حقوق ديگران شده بود, در ايـنـجـا بـه آنـهـا اخطار مى كند كه سرانجام قيامتى در كاراست , و حساب و كتاب و مجازات شديدى در پيش است , بايد خود را براى آن آماده كنند.
نخست مى فرمايد: ((و چنان نيست كه آنها مى پندارند)) (كلا ) كه حساب وكتابى در كار نيست , و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمايش و امتحان .
((در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود)) (اذا دكت الا رض دكا دكا).
تـعبير ((دكا)) اشاره به زلزله ها و حوادث تكان دهنده پايان دنيا و آغاز رستاخيزاست , چنان تزلزلى در اركـان مـوجـودات رخ مـى دهـد كه كوهها همه از هم متلاشى شده , و زمينها صاف و مستوى مـى شـوند, چنانكه در آيه 106ـ108 سوره طه آمده است : ((از تو درباره كوهها سؤال مى كنند, بگو: پـروردگـارم آنها را بر باد مى دهد,سپس زمين را صاف و هموار و بى آب و گياه رها مى سازد, به گونه اى كه هيچ پستى و بلندى در آن نمى بينى ))!.
(آيـه )ـ بعد از پايان يافتن مرحله نخستين رستاخيز يعنى ويرانى جهان ,مرحله دوم آغاز مى شود و انـسـانـهـا هـمگى به زندگى باز مى گردند, و در دادگاه عدل الهى حاضر مى شوند ((و (در آن هـنـگام ) فرمان پروردگارت فرا رسد, و فرشتگان صف در صف حاضر شوند)) (وجا ربك والملك صفا صفا) و گرداگرد حاضران درمحشر را مى گيرند و آماده اجراى فرمان حقند.
اين ترسيمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار ازچنگال عدالت .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افزايد: ((و در آن روز جهنم را حاضر مى كنند (آرى ) درآن روز انسان متذكر مى شود, اما اين تذكر چه سودى براى او دارد)) (وجائ يومئذبجهنم يومئذ يتذكر الا نسان وانى له الذكرى ).
از اين تعبير استفاده مى شود كه جهنم قابل حركت دادن است , و آن را به مجرمان نزديك مى كنند! هـمـان گـونـه كه در مورد بهشت نيز در آيه 90 سوره شعرامى خوانيم : ((بهشت را به پرهيزكاران نزديك مى سازند))!.
در حـديـثـى از پـيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم كه وقتى آيه فوق ((وجائ يومئذبجهنم )) نازل شده رنـگ چهره مباركش دگرگون گشت , اين حالت بر اصحاب گران آمد, بعضى به سراغ على (ع ) رفتند و ماجرا را بيان كردند.
عـلى (ع ) آمد ميان دو شانه پيامبر(ص ) را بوسيد و گفت : ((اى رسول خدا! پدرو مادرم به فدايت باد, چه حادثه اى روى داده ؟.
فرمود: جبرئيل آمد و اين آيه را بر من تلاوت كرد.
على (ع ) مى گويد: عرض كردم : چگونه جهنم را مى آورند؟.
فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش مى زند, سپس من در برابرجهنم قرار مى گيرم و او مى گويد: اى محمد! مرا با تو كارى نيست , خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده , در آن روز هركس در فكر خويش است ولى محمد مى گويد:رب امتى ! امتى !;Š ((پروردگارا! امتم امتم ))!.
آرى ! هـنـگـامـى كه انسان مجرم اين صحنه ها را مى بيند تكان مى خورد و بيدارمى شود نگاهى به گذشته خويش مى كند, و از اعمال خود سخت پشيمان مى شوداما اين پشيمانى هيچ سودى ندارد .
(آيه )ـ اينجاست كه فريادش بلند مى شود;Š ((مى گويد: اى كاش براى (اين ) زندگيم چيزى از پيش فرستاده بودم ))! (يقول ياليتنى قدمت لحياتى ).
(آيه )ـ سپس در دو جمله كوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشريح مى كند, مى فرمايد: ((در آن روز هيچ كس همانند او [ خدا] عذاب نمى كند)) (فيومئذلا يعذب عذابه احد).
آرى ! اين طغيانگرانى كه به هنگام قدرت بدترين جرائم و گناهان را مرتكب شدند در آن روز چنان مـجازات مى شوند كه سابقه نداشته , همان گونه كه نيكوكاران چنان پاداشهائى مى بينند كه حتى از خيال كسى نگذشته است .
(آيه )ـ ((و (نيز در آن روز) هيچ كس همچون او كسى را به بند نمى كشد))!(ولا يوثق وثاقه احد).
نه بند و زنجير او مانندى دارد, و نه مجازات و عذابش , چرا چنين نباشد درحالى كه آنها نيز در اين دنـيا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا كه قدرت داشتند دربندكشيدند, و سخت ترين شكنجه ها را به آنها دادند.
(آيه )ـ.

اى صاحب نفس مطمئنه !.

بـعد از ذكر عذاب وحشتناكى كه دامان طغيانگران و دنياپرستان را در قيامت مى گيرد, در اينجا بـه نـقـطه مقابل آن يعنى ((نفوس مطمئنه )) و مؤمنانى كه در ميان اين طوفان عظيم از آرامش كـامل برخوردارند پرداخته , و آنها را با يك دنيا لطف ومحبت مخاطب ساخته , مى گويد: ((تو اى روح آرام يافته ))! (يا ايتها النفس المطمئنة ).
(آيـه )ـ ((بـه سـوى پروردگارت باز گرد, در حالى كه هم تو از او خشنودى وهم او از تو خشنود است ))! (ارجعى الى ربك راضية مرضية ).
(آيه )ـ ((پس در سلك بندگانم درآى )) (فادخلى فى عبادى ).
(آيه )ـ ((و در بهشتم وارد شو)) (وادخلى جنتى ).
چه تعبيرات جالب و دل انگيز و روح پرورى ؟ كه لطف و صفا و آرامش واطمينان از آن مى بارد!.
منظور از ((نفس )) در اينجا همان روح آدمى است .
و تـعـبـيـر بـه ((مـطـمـئنة )) اشاره به آرامشى است كه در پرتو ايمان حاصل شده ,چنانكه قرآن مـى گـويـد: ((الا بـذكـراللّه تـطـمئن القلوب ;Š بدانيد تنها با ذكر خدا دلها آرام مى گيرد)) (سوره رعد/28).
چنين نفسى هم اطمينان به وعده هاى الهى دارد, و هم به راه و روشى كه برگزيده مطمئن است , هم در اقبال دنيا و هم در ادبار دنيا, هم در طوفانها, و هم درحوادث و بلاها, و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظيم قيامت نيزآرام است .
مـنظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست , يعنى ;Š درجوار قرب او جاى گرفتن , بازگشتى معنوى و روحانى نه مكانى و جسمانى .
تـعبير به ((راضية )) به خاطر آن است كه تمام وعده هاى پاداش الهى را بيش ازآنچه تصور مى كرد قـرين واقعيت مى بيند, و اما تعبير به ((مرضية )) به خاطر اين است كه مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است .
جـالب اين كه در روايتى كه در كتاب ((كافى )) از امام صادق (ع ) نقل شده ,مى خوانيم : كه يكى از يارانش پرسيد: آيا ممكن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟!.
فـرمـود: ((نـه به خدا سوگند, هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روحش مى آيد اظهارناراحتى مـى كند, فرشته مرگ مى گويد: اى ولى خدا ناراحت مباش ! سوگند به آن كس كه محمد(ص ) را مـبعوث كرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان , درست چشمهايت را بگشا و ببين , او نگاه مى كند, رسـول خدا(ص ) و اميرمؤمنان على (ع ) وفاطمه (ع ) و حسن و حسين (ع ) و امامان از ذريه او(ع ) را مـى بيند, فرشته به اومى گويد نگاه كن اين رسول خدا و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان (ع )دوستان تواند.
او چـشـمـانـش را بـاز مـى كـند و نگاه مى كند, ناگهان گوينده اى از سوى پروردگاربزرگ ندا مـى دهـد, و مـى گـويـد: ((يـا ايتها النفس المطمئنة ;Š اى كسى كه به محمد وخاندانش اطمينان داشتى ! و او با ثوابش از تو خشنود است , داخل شو درميان بندگانم يعنى محمد و اهل بيتش (ع ) و داخل شو در بهشتم , در اين هنگام چيزى براى انسان محبوبتر از آن نيست كه هرچه زودتر روحش از بدن جدا شود و به اين منادى بپيوندد))!.
((پايان سوره فجر)).

سوره بلد [90].

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 20 آيه است .

محتواى سوره :.

اين سوره در عين كوتاهى حقايق بزرگى را دربر دارد .
در قـسمت اول اين سوره بعد از ذكر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به اين حقيقت شده كه زندگى انـسـان در عـالـم دنـيا همواره توام با مشكلات و رنج است , تااز يكسو خود را براى رفتن به جنگ مشكلات آماده سازد, و از سوى ديگر انتظارآرامش و آسودگى مطلق را در اين جهان از سر بيرون كند.
در بخش ديگرى از اين سوره قسمتى از مهمترين نعمتهاى الهى رابر انسان مى شمرد, و سپس به ناسپاسى او در مقابل اين نعمتها اشاره مى كند.
در آخرين بخش مردم را به دو گروه ((اصحاب الميمنة )) و ((اصحاب المشئمة )) تقسيم كرده , و گوشه اى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح ) وسپس سرنوشت آنها را بيان مى كند, و بعد به نقطه مقابل آنها يعنى ;Š كافران ومجرمان و سرنوشت آنها مى پردازد.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديثى از پيغمبراكرم (ص ) نقل شده كه فرمود:((كسى كه سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قيامت در امان مى دارد)).
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ سوگند به اين شهر مقدس !.
سنت قرآن در بسيارى از موارد بر اين است كه بيان حقايق بسيار مهم را باسوگند شروع مى كند, سـوگـندهائى كه خود نيز سبب حركت انديشه و فكر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در ايـنـجـا نيز براى بيان اين واقعيت كه زندگى انسان در دنيا توام با درد و رنج است از سوگند تازه اى شروع كرده , مى فرمايد: ((قسم به اين شهر مقدس )) [ مكه ](لا اقسم بهذا البلد).
(آيه )ـ ((شهرى كه تو در آن ساكن هستى )) (وانت حل بهذا البلد).
الـبـته شرافت و عظمت سرزمين ((مكه )) ايجاب مى كند خداوند به آن سوگند ياد نمايد, چرا كه نـخـسـتـين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده , و انبياى بزرگ گرد اين خانه طـواف كرده اند, ولى جمله ((وانت حل بهذا البلد)) مطلب تازه اى دربر دارد, مى گويد: اين شهر به خاطر وجودپرفيض و بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده است .
اى كعبه را زيمن قدوم تو صد شرف ـــــ وى مرده را زمقدم پاك تو صد صفا.
بطحا زنور طلعت تو يافته فروغ ـــــ يثرت زخاك تو با رونق و نوا.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و قسم به پدر و فرزندش )) (ووالد وما ولد).
منظور از ((والد)) ابراهيم خليل و از ((ما ولد)) اسماعيل ذبيح است و باتوجه به اين كه در آيه قبل به شهر ((مكه )) سوگند ياد شده و مى دانيم ابراهيم و فرزندش بنيانگذار ((كعبه )) و شهر ((مكه )) بـودنـد ايـن تـفسير بسيار مناسب به نظر مى رسدبخصوص اين كه عرب جاهلى نيز براى حضرت ابراهيم و فرزندش اهميت فوق العاده اى قائل بود, و به آنها افتخار مى كرد.
(آيـه )ـ سپس به چيزى مى پردازد كه هدف نهائى اين سوگندهاست ,مى فرمايد: ((ما انسان را در رنج آفريديم )) و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقناالا نسان فى كبد).
حـتى نگاهى به زندگى انبيا و اوليااللّه نيز نشان مى دهد كه زندگى اين گلهاى سرسبد آفرينش نـيـز با انواع ناملايمات و درد و رنجها قرين بود, هنگامى كه دنيا براى آنها چنين باشد, وضع براى ديگران روشن است .
(آيـه )ـ سپس مى افزايد: ((آيا او گمان مى كند كه هيچ كس نمى تواند بر اودست يابد))؟ (ايحسب ان لن يقدر عليه احد).
اشاره به اين كه آميختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دليل بر اين است كه او قدرتى ندارد ولـى هـنـگـامـى كه به قدرتى مى رسد هر كار خلاف و گناه و جرم وتجاوزى را مرتكب مى شود گوئى خود را در امن و امان مى بيند.
(آيـه )ـ سـپـس در ادامه همين سخن مى افزايد: ((مى گويد: من مال زيادى را(در كارهاى خير) نابود كرده ام )) (يقول اهلكت مالا لبدا).
اشـاره به كسانى است كه وقتى به آنها پيشنهاد صرف مال در كار خيرى مى كردند از روى غرور و نـخوت مى گفتند: ما بسيار در اين راهها صرف كرده ايم درحالى كه چيزى براى خدا انفاق نكرده بودند, و اگر اموالى به اين و آن داده بودندبراى تظاهر و رياكارى و اغراض شخصى بوده است .
بـعضى نيز گفته اند: آيه اشاره است به كسانى كه اموال زيادى در دشمنى بااسلام و پيامبر(ص ) و توطئه هاى ضداسلامى صرف كرده بودند, و به آن افتخارمى كردند.
(آيـه )ـ سـپس مى افزايد: ((آيا (انسان ) گمان مى كند هيچ كس او را نديده (كه عمل خيرى انجام نداده ) است ))؟ (ايحسب ان لم يره احد).
او از اين حقيقت غافل است كه خداوند نه فقط ظواهر اعمال او رادر خلوت و جمع مى بيند, بلكه از اعـمـاق قـلـب و روح او نيز آگاه است , و از نيات اوباخبر هم كيفيت تحصيل آن اموال نامشروع را مى داند و هم چگونگى صرف كردن رياكارانه و مغرضانه آن را.
(آيه )ـ.

نعمت چشم و زبان , و هدايت !.

در تعقيب آيات گذشته كه سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغيانگر مى گفت در اينجا بخشى از مـهـمـترين نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر اين انسان مى شمرد,تا از يكسو غرور و غفلت او را بشكند, و از سوى ديگر وى را وادار به تفكر در خالق اين نعمتها كند, و با تحريك حس شكرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
مى فرمايد: ((آيا براى او دو چشم قرار نداديم ))؟ (الم نجعل له عينين ).
(آيه )ـ ((و يك زبان و دو لب ))؟! (ولسانا وشفتين ).
(آيه )ـ ((و او را به راه خير و شر هدايت كرديم )) (وهديناه النجدين ).
ايـن هدايت از سه طريق انجام مى گيرد: از طريق ادراكات عقلى و استدلال , واز طريق فطرت و وجدان بدون نياز به استدلال , و از طريق وحى و تعليمات انبيا واوصيا.
آنـچه را مورد نياز بشر در پيمودن مسير تكامل است خداوند به يكى از اين سه طريق يا در بسيارى از موارد با هر سه طريق به او تعليم كرده است .