تفسير نمونه جلد ۱۸

جمعي از فضلا

- ۴ -


آرى آنها هر وقت در دنيا به اشتباه خود پى ميبردند و نادم ميشدند شجاعت اظهار ندامت كه مقدمه اى براى بازگشت و تجديد نظر بود نداشتند، و همين خصيصه اخلاقى خود را در قيامت نيز به كار ميگيرند و اما چه سود؟ بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين پنهان داشتن ندامت به خاطر شدت وحشتى است كه از مشاهده عذاب الهى و گذاردن غل و زنجير بر گردن آنها دست ميدهد، نفسهايشان در سينه ها حبس ميشود و زبانشان از سخن باز ميماند.
هر چند همانها در مواقف ديگر قيامت فرياد يا ويلنا انا كنا ظالمين را اى واى ما ستمگر بوديم سر ميدهند (انبياء - 14).
بعضى نيز (اسرار) را در اينجا به معنى اظهار كرده اند و گفته اند اين واژه در لغت عرب در دو معنى متضاد استعمال ميشود، و نظير آن نيز كم نيست ولى با توجه به موارد استعمالات اين لغت (اسرار) در قرآن و غير قرآن اين معنى بعيد به نظر ميرسد چرا كه (سر) معمولا در مقابل علن قرار ميگيرد، و راغب نيز در مفردات به ضعيف بودن اين قول تصريح كرده است ، هر چند بعضى از علماى لغت به هر دو معنى اشاره كرده اند.
به هر حال اينها نتيجه اعمال خودشان است كه از پيش فراهم ساخته اند آيا آنها جزائى جز اعمالى كه انجام ميدادند دارند؟! (هل يجزون الا ما كانوا يعملون ).
آرى اين اعمال و كردار كفار و مجرمين است كه به صورت زنجيرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده ميشود، آنها در اين جهان نيز اسير هواى نفس ، و زر و زور و پست و مقام بودند، و در قيامت كه تجسم اعمال صورت ميگيرد همان اسارتها به شكل ديگرى ظاهر مى شود.
آيه فوق بار ديگر مساله تجسم اعمال را كه بارها به آن اشاره كرده ايم روشن ميسازد، زيرا سخن از اين مى گويد كه جزاى آنها خود اعمال آنها است و چه تعبيرى از اين زنده تر و روشنتر براى تجسم اعمال ؟! تعبير به الذين كفروا دليل بر اين است كه هم اغواگران مستكبر به اين سرنوشت گرفتار ميشوند و هم اغوا شوندگان مستضعف و همه كافران و اصولا ذكر اين وصف اشاره به اين است كه علت مجازات آنها همان كفر آنها است .
آيه و ترجمه


و ما ارسلنا فى قرية من نذير إ لا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كفرون (34)
و قالوا نحن اكثر امولا و اولدا و ما نحن بمعذبين (35)
قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و لكن اكثر الناس لا يعلمون (36)
و ما امولكم و لا اولدكم بالتى تقربكم عندنا زلفى الا من ءامن و عمل صلحا فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفت ءامنون (37)
و الذين يسعون فى ءايتنا معجزين اولئك فى العذاب محضرون (38)


ترجمه :
34 - ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها (همانها كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد
35 - و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه ) بيشتر است (و اين نشانه علاقه خدا به ماست ) و ما هرگز مجازات نخواهيم شد!
36 - بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد وسيع يا تنگ ميكند (اين ارتباطى به قرب در درگاه او ندارد) ولى اكثر مردم نميدانند.
37 - اموال و فرزندان شما هرگز شما را نزد ما مقرب نميسازد، جز كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها پاداش مضاعف در برابر اعمالى است كه انجام داده اند، و آنها در غرفه هاى (بهشتى ) در (نهايت ) امنيت خواهند بود
38 - و آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش ميكنند و ميپندارند از چنگال قدرت ما فرار خواهند كرد در عذاب (الهى ) احضار مى شوند.
تفسير:
مال و فرزند دليل قرب به خدا نيست !
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در آيات مورد بحث گوشه اى از اين اغواگرى را منعكس ميسازد و ضمنا به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز دلدارى ميدهد كه اگر با تو مخالفت كنند تعجب مكن مخالفت مستكبران مرفه با پيامبران راستين يك شيوه دائمى آنها بوده است .
مى گويد: ما هرگز در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه مترفين - همان متنعمان مغرور و مست نعمت - ميگفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم ، و آنچه را نامش پيام الهى مى نهيد قبول نداريم (و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون ).
(نذير) به معنى بيم دهنده ، اشاره به پيامبران الهى است كه مردم را از عذاب الهى در برابر كجرويها و بيدادگريها و گناه و فساد بيم ميدادند.
(مترفوها) جمع (مترف ) از ماده (ترف ) (بر وزن طرف ) به معنى تنعم است ، و مترف به كسى مى گويند كه فزونى نعمت و زندگى مرفه او را مست
و مغرور و غافل كرده و به طغيان گرى واداشته است .
آرى معمولا كسانى كه در صف اول مخالفين انبياء بودند اين گروه مترف طغيانگر غافل بودند كه چون تعليمات انبياء را از يك سو مزاحم كامجوئى و هوسرانى خود ميديدند، و از سوى ديگر مدافع حقوق محرومانى كه با غصب حقوق آنها به اين زندگى پر زرق و برق رسيده بودند، و از سوى سوم آنها هميشه براى پاسدارى مال و ثروتشان قدرت حكومت را يدك ميكشيدند، و پيامبران را در تمام اين جهات در نقطه مقابل خود ميديدند، لذا فورا به مبارزه برمى خاستند.
عجب اينكه آنها انگشت روى حكم و تعليم خاصى نميگذاشتند، بلكه در بست ميگفتند ما به تمام آنچه شما مبعوث شده ايد كافريم و حتى يك گام هم با شما همراه نيستيم كه اين خود بهترين دليل بر لجاجت و عناد آنها در برابر حق بود.
اين معنى مساله مهمى است كه قرآن در آيات مختلف از آن پرده برداشته كه غالبا محرومان ، نخستين كسانى بودند كه دعوت انبياء را لبيك ميگفتند، و متنعمين مغرور نيز اولين گروهى بودند كه علم مخالفت را برمى داشتند.
با اينكه منكران دعوت انبياء مسلما منحصر به اين گروه نبودند، ولى غالبا عاملان فساد و داعيان به شرك و خرافات آنها بودند كه دائما سعى داشتند ديگران را هم به زور به اين طرق به كشانند.
در آيات 23 زخرف ، 116 سوره هود، و 33 سوره مومنون نيز همين معنى آمده است .
نه تنها در برابر انبياء كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت برميدارند، و براى
در هم شكستن برنامه هاى مصلحان توطئه ميچينند و از هيچ جنايتى روى گردان نيستند.
آيه بعد به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود متوسل ميشدند و به اغفال عوام ميپرداختند اشاره كرده ، مى گويد: و آنها گفتند ما از همه ثروتمندتر و پراولادتريم (و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده ، و هم نيروى انسانى بسيار، و اين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد او است و ما (نور چشميها) هرگز مجازات نخواهيم شد! (و ما نحن بمعذبين ).
مگر خداوند عزيز كرده هاى خود را هم مجازات ميكند؟! اگر ما مطرود درگاه او بوديم اين همه نعمت چرا به ما ميداد؟! خلاصه آبادى دنياى ما دليل روشنى بر آبادى آخرت ماست !
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله (و ما نحن بمعذبين ) دليل بر آن است كه آنها بطور كلى منكر قيامت و عذاب بودند. ولى آيات بعد نشان ميدهد كه اين جمله ناظر به اين معنا نيست ، بلكه منظورشان اين بوده كه آنها به دليل ثروتشان مقرب درگاه خدايند.
آيه بعد اين منطق پوشالى و عوامفريبانه را به عاليترين وجهى پاسخ ميدهد و در هم ميكوبد، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده ، ميفرمايد: به آنها بگو پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش ميدهد، و براى هر كس ‍ بخواهد سخت ميگيرد (و اينها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم ميداند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد (قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر).
بنا بر اين هرگز نبايد وسعت روزى را دليل بر سعادت ، و تنگى روزى را دليل بر شقاوت شمرد اما اكثر مردم از اين واقعيت بيخبرند (و لكن اكثر الناس لا يعلمون ).
البته اكثريت ناآگاه و بيخبر چنين هستند و گرنه اين مساله براى آگاهان واضح و روشن است .
سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده ، مى گويد: هرگز چنان نيست كه اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرب سازد (و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى ).
اين اشتباه بزرگى است كه دامنگير گروهى از عوام شده است كه تصور ميكنند آنها كه در اين جهان از نظر مادى گرفتار محروميتند مغضوب و مطرود درگاه خدا هستند و آنها كه در رفاه نعمت غوطه ورند محبوب و مقبول او مى باشند.
چه بسيار افراد محرومى كه با اين وسيله آزمايش ميشوند و به برترين مقامات ميرسند، و چه بسيار افراد متنعمى كه اموال و ثروتشان بلاى جانشان و مقدمه مجازاتشان است .
مگر قرآن در آيه 15 سوره تغابن صريحا نميگويد: انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله عنده اجر عظيم اموال فرزندان شما وسيله آزمايش شما هستند و پاداش عظيم نزد خدا است .
اين سخن بدان معنى نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش لازم براى
زندگى بر دارد، بلكه هدف اين است كه داشتن امكانات اقتصادى و نيروى انسانى فراوان هرگز معيار ارزش معنوى انسانها در پيشگاه خدا نميشود.
سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مايه تقرب به درگاه خدا ميشود پرداخته (به صورت يك استثناى منفصل ) مى گويد: مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است ، و در غرفه هاى بهشتى در نهايت امنيت به سر ميبرند (الا من امن و عمل صالحا فاولئك لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فى الغرفات آمنون ).
بنا بر اين تمام معيارها به اين دو امر باز ميگردد ايمان و عمل صالح از هر كس و در هر زمان و در هر مكان ، و از هر قشر و هر گروه ، و تفاوت انسانها در پيشگاه خدا به تفاوت درجات ايمان و مراتب عمل صالح آنها است ، و جز اين چيز ديگرى نيست .
حتى علم دانش و انتساب به افراد بزرگ ، حتى به پيامبران ، اگر توام با اين دو معيار نباشد به تنهائى چيزى بر ارزش انسان نمى افزايد.
اينجا است كه قرآن با صراحت بى نظيرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمينه عوامل قرب به پروردگار، و ارزش وجودى انسان كشيده ، و معيار اصيل را در دو چيز خلاصه كرده كه همه انسانها قدرت بر تحصيل آن را دارند، و امكانات و محروميتهاى مادى در آن مؤ ثر نيست .
آرى اموال و اولاد نيز اگر در اين مسير قرار گيرند به همين صبغه الهى در مى آيند و رنگ ايمان و عمل صالح ميپذيرند، و مايه قرب خدا ميشوند، اما اموال و اولادى كه انسان را از خدا دور سازند و همچون بتى مورد پرستش قرار گيرند و مايه فساد و افساد گردند آتشگيره هاى جهنمند، و به گفته قرآن : دشمن جان انسان و دشمن سعادت او هستند: يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم
و اولادكم عدوا لكم ما حذروه : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، از آنها بر حذر باشيد)! (تغابن - 14).
ضمنا چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم ضعف تنها به معنى دو چندان نيست ، بلكه به معنى چند برابر آمده است ، و در آيه مورد بحث به همين معنى است ، زيرا ميدانيم پاداش هر كار نيك در نزد خدا حداقل ده برابر است ، من جاء بالحسنه فله عشر امثالها (انعام - 160) و گاه به مراتب از اين هم فراتر ميرود.
(غرفات ) جمع (غرفه ) به معنى حجره هائى است در طبقه بالا قرار گرفته كه هم نور بيشتر دارد و هم هواى بهتر، و هم از آفات به دور است ، به همين دليل اين تعبير در مورد برترين منازل بهشت به كار رفته است .
اين لغت در اصل از ماده (غرف ) (بر وزن برف ) به معنى بالا بردن و برداشتن چيزى است .
تعبير به آمنون (كسانى كه در امنيت به سر ميبرند) در مورد بهشتيان تعبير بسيار جامعى است كه آرامش روح و جسم آنها را از هر نظر منعكس ميكند، چرا كه نه ترس فنا و زوال و مرگ دارند، و نه ترس هجوم دشمن ، و نه بيمارى و آفت و اندوه ، و نه حتى ترس از ترس ! و نعمتى برتر از اين نيست كه انسان از هر نظر در امنيت به سر برد، همان گونه كه بلائى بدتر از ناامنى در جنبه هاى مختلف زندگى وجود ندارد.
و در آيه بعد گروه مقابل آنها را توصيف كرده و مى گويد: اما آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش و كوشش ميكنند، نه خود ايمان دارند و نه اجازه ميدهند ديگران در راه حق گام نهند، در حالى كه چنين ميپندارند كه ميتوانند از چنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار ميشوند
(و الذين يسعون فى آياتنا اولئك فى العذاب محضرون ).
آنها همان كسانى هستند كه با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تكذيب انبياء پرداخته اند و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند و آنچنان مغرور بودند كه گمان ميكردند از چنگال عذاب الهى ميگريزند، ولى همگى به فرمان خدا در دل آتش سوزان دوزخ احضار ميشوند.
جمله اولئك فى العذاب محضرون چون سخنى از زمان آينده در آن نيست ، ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه آنها هم اكنون نيز گرفتار عذابند، چه عذابى برتر از اين زندانى كه با مال و اولاد براى خود ساخته اند؟!
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق به خاطر آن باشد كه اين وعده الهى چنان مسلم است كه گوئى الان در آن قرار دارند، همان گونه كه در جمله (فهم فى الغرفات آمنون ) آمده است .
تعبير به (معاجزين ) به طورى كه بعضى از ارباب لغت گفته اند به معنى اين است كه آنها چنين ميپندارند كه ميتوانند از حوزه قدرت خدا و مجازاتش فرار كنند، در حالى كه اين پندارى باطل و بى اساس است .
نكته ها:
ارزيابى ارزشها!
مساله مهم در زندگانى فرد و جامعه ها مساله معيارهاى سنجش ، و نظام ارزشى حاكم بر فرهنگ آن جامعه است .
زيرا تمام حركتها در زندگى فرد و جمع از همين نظام ارزشى سرچشمه
ميگيرد، و براى آفريدن اين ارزشها است .
اشتباه يك قوم و ملت در اين مساله ، و روى آوردن به ارزشهاى خيالى و بى اساس ، كافى است كه تاريخ آنها را به تباهى بكشد، و درك ارزشهاى واقعى و معيارهاى راستين محكمترين زيربناى كاخ سعادت آنها است .
دنيا پرستان مغرور ارزش را تنها منحصر در مال و قدرتهاى مادى و نفرات خود ميدانند، حتى معيار شخصيت در پيشگاه خدا را در اين چهار چوب تصور ميكنند، چنانكه در آيات فوق نمونه اى از آن ديديم ، و نمونه هاى فراوان ديگرى از آن در قرآن مجيد به چشم ميخورد.
1 - فرعون جبار و زر و زورپرست به اطرافيانش مى گويد: من باور نميكنم موسى از طرف خدا باشد اگر راست مى گويد پس چرا دست بند طلا به او داده نشده است ؟! فلو لا القى عليه سورة من ذهب (سوره زخرف آيه 53).
او حتى نداشتن چنين زر و زيورى را دليل بر پستى مقام موسى مى شمرد و مى گويد: (ام انا خير من هذا الذى هو مهين ) (سوره زخرف آيه 52).
2 - مشركان عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اينكه قرآن به مرد تهيدستى نازل شده تعجب ميكردند، و ميگفتند لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم : چرا اين قرآن بر شخصيت بزرگ و مرد ثروتمندى از سرزمين مكه يا طائف نازل نشده است ؟! (زخرف آيه 31).
3 - بنى اسرائيل به (اشموئيل ) پيغمبر زمانشان در مورد انتخاب (طالوت ) به فرماندهى لشكر ايراد كردند، و گفتند: (نحن احق بالملك منه و لم يوت سعة من المال ): ما از او به فرماندهى و حكومت سزاوارتريم ، چرا كه از دودمان معروفيم ، بعلاوه طالوت ثروتى ندارد؟! (سوره بقره 247).
4 - مشركان ثروتمند قوم نوح به او ايراد كردند چرا اين افراد اراذل و پست اطراف تو را گرفته اند؟! و منظورشان از پستى ، نداشتن مال و ثروت بود!
(قالوا انمومن لك و اتبعك الارذلون ): آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه اراذل به تو ايمان آورده اند؟! (سوره شعراء آيه 111).
5 - همين ايراد را ثروتمندان مكه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كردند كه از چه رو اطراف تو را پا برهنه ها گرفته اند؟ ما حتى از بوى بدن اينها ناراحت ميشويم ، اگر آنها را از خود برانى ما در كنار توئيم ، قرآن در سوره كهف سخت به آنها مى تازد، با شديدترين لحنى آنها را تهديد ميكند، و به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور ميدهد: تو بايد با مردانى همنشين باشى كه هر چند تهيدستند اما قلبشان مملو از عشق خدا است و صبح و شام رو به درگاه خدا مى آورند، و جز او كسى را نمى خواهند، اى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اينها باش و هرگز روى از اينها مگردان و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم (كهف - 28).
روى اين جهات نخستين و مهمترين گام اصلاحى انبياء در هم شكستن اين چارچوبه هاى ارزشى دروغين بود، آنها با تعليماتشان اين معيارهاى غلط را در هم ريختند، و ارزشهاى اصيل الهى را جانشين آن ساختند و با يك (انقلاب فرهنگى ) محور شخصيت را از اموال و اولاد و ثروت و جاه و شهرت قبيله و فاميل به تقوا و ايمان و عمل صالح مبدل ساختند.
نمونه آن را در آيات مورد بحث خوانديم كه بعد از كشيدن خط بطلان بر (اموال ) و (اولاد) به عنوان يك وسيله تقرب در پيشگاه الهى و گفتن و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى بلافاصله ارزش اصيل را با جمله الا من آمن و عمل صالحا جانشين آن ميكند.
آيه شريفه : (ان اكرمكم عند الله اتقاكم ) كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده ، بعد از نفى ارزشهاى وابسته به قبيله و عشيره بيانگر همين انقلاب فكرى و ارزشى است .
طبق اين آيه (سوره حجرات - 13) هيچ چيز جز تقوا، ايمان توام با احساس مسئوليت و پاكى عمل ، معيار ارزيابى شخصيت انسانها و قربشان در درگاه خدا نيست ، و هر كس از اين معيار اصيل سهم بيشترى دارد مقربتر و گراميتر است .
جالب اينكه در محيط عربستان قبل از آنكه تعليمات حياتبخش اسلام و قرآن ظهور كند بر اثر حاكميت نظام ارزشى زر و زور محصول آن محيط مشتى غارتگر و زورگو همچون (ابو سفيانها) و (ابو جهلها) و (ابولهبها) بود.
اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشى سلمانها و بوذرها و مقدادها و عمار ياسرها برخاستند.
جالب اينكه قرآن مجيد در سوره زخرف بعد از ذكر آياتى كه در فوق به آن اشاره كرديم ، مى گويد: نه تنها زرق و برق مادى دليل بر شخصيت نيست بلكه اگر مفاسدى از اين رهگذر به وجود نمى آمد ما براى كافران خانه هائى قرار ميداديم كه سقفهايش از نقره و پله ها و نردبانهاى (گرانقيمتى ) داشته باشد كه به وسيله آن به طبقات بالا روند، و براى اطاقهاى آنها درهائى (پر زرق و برق ) و تختهائى (زيبا) قرار ميداديم كه بر آن تكيه كنند، و هر گونه زيورى را در اختيار آنها ميگذارديم ، ولى اينها همه متاع زندگى دنيا است و سراى آخرت نزد پروردگارت براى پرهيزگاران است (و لو لا ان يكون الناس امة واحدة لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضة و معارج عليها يظهرون - و لبيوتهم ابوابا و سررا عليها يتكئون - و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحياة الدنيا و الاخرة عند ربك للمتقين ) (زخرف آيات 33 - 34 - 35).
اينها همه براى اين است كه ارزشهاى دروغين جاى ارزشهاى واقعى انسانى را نگيرد.
آيه و ترجمه


قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرزقين (39)
و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكة اهولاء اياكم كانوا يعبدون (40)
قالوا سبحنك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون (41)
فاليوم لا يملك بعضكم لبعض نفعا و لا ضرا و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون (42)


ترجمه :
39 - بگو: پروردگارم روزى را براى هر كس بخواهد توسعه ميدهد و براى هر كس بخواهد تنگ (و محدود) مى سازد، و هر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد جاى آن را پر ميكند و او بهترين روزى دهندگان است .
40 - به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها را محشور ميكند، سپس به فرشتگان مى گويد: آيا اينها شما را پرستش ‍ مى كردند؟!
41 - آنها مى گويند: منزهى (از اين نسبتهاى ناروا) تنها تو ولى ما هستى نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ‍ ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!.
42 - امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست و به ظالمان ميگوئيم بچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب ميكرديد!
تفسير:
بيزارى معبودان از عابدان
بار ديگر در اين آيات به پاسخ گفتار آنها كه اموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مى پنداشتند باز ميگردد، و به عنوان تاكيد مى گويد: بگو پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود ميكند (قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له ).
سپس ميافزايد: آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آنرا پر ميكند و او بهترين روزى دهندگان است (و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين ).
گرچه محتواى اين آيه تاكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست اينكه آيه گذشته كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر به اموال و اولاد كفار بود در حالى كه تعبير به (عباد) (بندگان ) در آيه مورد بحث نشان ميدهد كه ناظر به مومنان است ، يعنى حتى در مورد مؤ منان گاه روزى را گسترده ميكند - آنجا كه صلاح مومن باشد - و گاه روزى را تنگ و محدود ميسازد - آنجا كه مصلحتش ايجاب كند، و به هر حال وسعت و تنگى معيشت دليل بر هيچ چيزى نميتواند باشد.
ديگر اينكه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان ميكرد در حالى كه آيه مورد بحث ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيش گسترده و گاه تنگ و محدود است .
به علاوه آنچه در آغاز اين آيه آمده در حقيقت مقدمه اى است براى آنچه در پايان آيه است و آن تشويق به انفاق در راه خدا است .
جمله (فهو يخلفه ): (او جايش را پر ميكند) تعبير جالبى است كه نشان ميدهد آنچه در راه خدا انفاق گردد در حقيقت يك تجارت پر سود است ، چرا كه خداوند عوض آنرا بر عهده گرفته ، و ميدانيم هنگامى كه شخص كريمى عوض چيزى را بر عهده ميگيرد رعايت برابرى و مساوات نميكند بلكه چند برابر و گاه صد چندان ميكند.
البته اين وعده الهى منحصر به آخرت و سراى ديگر نيست ، آن كه در جاى خود مسلم است ، در دنيا نيز با انواع بركات جاى انفاقها را به نحو احسن پر ميكند.
جمله (هو خير الرازقين ) (او بهترين روزى دهندگان است ) معناى گستردهاى دارد و از ابعاد مختلف قابل دقت است .
او از همه روزى دهندگان بهتر است به خاطر اينكه ميداند چه چيز ببخشد و چه اندازه روزى دهد كه مايه فساد و تباهى نگردد، چرا كه به همه چيز عالم است .
او هر چه بخواهد ميتواند اعطاء كند چرا كه به هر چيز قادر است .
او در برابر آنچه ميبخشد پاداش و جزائى نميخواهد چرا كه غنى بالذات است .
او حتى بدون درخواست ميدهد چرا كه از همه چيز با خبر است و حكيم است .
بلكه در حقيقت هيچكس جز او روزى دهنده نيست ، چرا كه هر كس هر چه دارد از او است و هر كس چيزى به ديگرى ميدهد واسطه انتقال روزى است ، نه روزى دهنده .
اين نكته نيز قابل دقت است كه او در برابر اموال فانى نعمتهاى باقى ميدهد، و در مقابل قليل كثير ميبخشد.
و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا ميكردند كه ما فرشتگان را ميپرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بى اساس نيز پرداخته چنين مى گويد: به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها - چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان - را محشور ميكند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى گويد: آيا اينها شما را عبادت ميكردند؟! (و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكة اهؤ لاء اياكم كانوا يعبدون ).
بديهى است اين سوال سوالى نيست كه مجهولى را براى ذات پاك خداوند كشف كند چرا كه او به همه چيز عالم است ، هدف اين است از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اين گروه عبادت كننده سرافكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اينها كاملا بيزارند، و براى هميشه مايوس شوند.
ذكر (ملائكه ) از ميان تمام معبودهائى كه مشركان داشتند، يا به خاطر آن است كه فرشتگان شريفترين مخلوقى بودند كه آنها پرستش ميكردند، جائى كه از آنها در قيامت شفاعتى حاصل نشود از يك مشت سنگ و چوب يا جن و شياطين چه ميتواند حاصل شود؟!
يا از اين نظر است كه بت پرستان سنگ و چوبها را مظهر و سمبل موجودات علوى (فرشتگان و ارواح انبياء) ميدانستند، و به اين عنوان آنها را پرستش
مى كردند، چنانكه در تاريخچه بت پرستى در ميان قوم عرب آمده است كه عمرو بن لحى در سفرى كه به شام رفته بود جمعى را در حال بت پرستى ديد از آنها در اين باره سوال كرد گفتند اينها خدايانى هستند كه به شكل موجودات علوى ساخته ايم ، از آنها يارى ميجوئيم ، و به وسيله آنها تقاضاى باران ميكنيم ! عمرو بن لحى اين عمل را پسنديد و از آنها پيروى كرد، و بتى همراه خود براى حجاز به سوغات آورد، و از آن زمان بت پرستى آغاز شد، و گسترش يافت تا اينكه اسلام آمد و آن را ريشه كن ساخت .
اكنون ببينيم (فرشتگان ) در پاسخ سوال پروردگار چه مى گويند؟ آنها جامعترين و مودبانه ترين پاسخ را انتخاب كرده چنين عرض ميكنند: منزهى تو اى پروردگار از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده اند (قالوا سبحانك ).
ما به هيچوجه با اين گروه ارتباط نداشته ايم ، تنها تو ولى ما هستى نه آنها (انت ولينا من دونهم ).
آنها ما را پرستش نميكردند، بلكه جن را مى پرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند (بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون ).
در اينكه مفهوم پاسخ فرشتگان چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و هر يك تفسيرى براى آن كرده اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه منظور از جن شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بت پرستان را به
اين عمل تشويق ميكردند، و آن را در نظرشان زينت ميدادند، بنا بر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسه هاى آنها است .
فرشتگان ضمن اظهار تنفر و بيزارى و اعلام عدم رضايت به اين كار مى گويند عامل اصلى اين فساد شياطين بودند هر چند ظاهرا ما را پرستش ميكردند، بايد چهره واقعى اين كار را برملا كرد.
و به اين ترتيب عبادت كنندگان را به تمام معنى از خود ميرانند و نوميد ميكنند.
نظير اين معنى را در سوره يونس نيز داشتيم آنجا كه ميفرمايد: و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين اشركوا مكانكم انتم و شركائكم فزيلنا بينهم و قال شركائهم ما كنتم ايانا تعبدون : (به خاطر بياور آن روز را كه همه آنها را جمع ميكنيم سپس به مشركان ميگوئيم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد (تا به حسابتان رسيدگى شود) سپس آنها را از هم جدا ميكنيم ، و معبودهايشان به آنها مى گويند: شما هرگز ما را عبادت نميكرديد! (يونس - 28).
يعنى شما در حقيقت هوا و هوسها و اوهام و پندارهاى خويش را ميپرستيديد نه ما را، و از اين گذشته اين عبادت شما نه به امر و فرمان ما بود و نه به رضايت ما، و عبادتى كه چنين باشد در حقيقت عبادت نيست .
به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل ميشود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن ميگردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.
لذا در آيه بعد به عنوان يك نتيجه گيرى پر معنى مى گويد: امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست (فاليوم لا يملك بعضكم لبعض نفعا و لا ضرا).
بنا بر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند ميتوانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر ميتوانند كمكى انجام دهند.
(اينجاست كه به اين ظالمان ميگوئيم : بچشيد عذاب آتشى را كه آنرا تكذيب ميكرديد) (و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ).
اين نخستين بار نيست كه قرآن از مشركان تعبير به (ظالم ) و ستمگر ميكند، بلكه در بسيارى ديگر از آيات قرآن از (كفر) تعبير به (ظلم ) يا از (كافران و مشركان ) تعبير به (ظالمان ) شده است ، چرا كه قبل از هر چيز بر خود ستم ميكنند كه تاج پرافتخار عبوديت پروردگار را از سر برداشته ، و طوق بندگى خفتبار بتها را بر گردن مى نهند، و همه حيثيت و شخصيت و سرنوشت خود را بر باد ميدهند.
در حقيقت آنها در روز قيامت هم مجازات شرك خود را ميبينند، و هم مجازات انكار معاد را، و در جمله (و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ) هر دو معنى جمع است .
نكته ها:
1 - انفاق مايه فزونى است نه كمبود
تعبيرى كه در آيات فوق در مورد انفاق خوانديم كه فرمود هر چيزى را كه در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر ميكند تعبيرى است بسيار پر معنى .
اولا: از اين نظر كه (شى ء) به معنى وسيع كلمه ، تمام انواع انفاقها را اعم از مادى و معنوى ، كوچك و بزرگ ، به هر انسان نيازمند اعم از صغير و كبير، همه را شامل ميشود، مهم اينست كه انسان از سرمايه هاى موجود خود در راه
خدا ببخشد به هر كيفيت و به هر كميت باشد.
ثانيا: انفاق را از مفهوم فنا بيرون مى آورد، و رنگ بقا به آن ميدهد، چرا كه خداوند تضمين كرده با مواهب مادى و معنوى خود كه چندين برابر و گاه هزاران برابر - و حداقل ده برابر است - جاى آن را پر كند، و به اين ترتيب شخص انفاق كننده هنگامى كه با اين روحيه و اين عقيده به ميدان مى آيد دست و دلبازترى خواهد داشت ، او هرگز احساس كمبود و فكر فقر به مغز خود راه نمى دهد، بلكه خدا را شكر مى گويد كه او را موفق به چنين تجارت پرسودى كرده است .
همان تعبيرى كه قرآن مجيد در آيه 10 و 11 سوره صف فرموده است يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم - تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارت پرسودى كه از عذاب دردناك رهائيتان ميبخشد راهنمائى بنمايم ؟ - ايمان به خدا و پيامبرش ‍ بياوريد و در راه خدا با اموال و جانهايتان جهاد كنيد اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد).
در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام ميخوانيم كه فرمود:
ينادى مناد كل ليلة لدوا للموت ! و ينادى مناد ابنوا للخراب !
و ينادى مناد اللهم هب للمنفق خلفا.
و ينادى مناد اللهم هب للممسك تلفا!
و ينادى مناد ليت الناس لم يخلقوا.
و ينادى مناد ليتهم اذ خلقوا فكروا فيما له خلقوا!:
در هر شب منادى آسمانى ندا ميدهد بزائيد براى مردن ! و منادى ديگرى ندا ميدهد بنا كنيد براى ويرانى !
و منادى ندا ميدهد خداوندا! براى آنها كه انفاق ميكنند عوضى قرار ده .
و منادى ديگرى ندا ميكند خداوندا! براى آنها كه امساك ميكنند تلفى قرار ده !
و منادى ديگرى مى گويد: اى كاش مردم آفريده نميشدند! و منادى ديگرى صدا ميزند اى كاش اكنون كه آفريده شدند، انديشه ميكردند كه براى چه آفريده شده اند؟.
(منظور از اين مناديها كه ندا ميدهند فرشتگانند كه به فرمان خدا تدبير امور اين عالم ميكنند).
در حديث ديگرى از آن حضرت ميخوانيم :
من ايقن بالخلف سخت نفسه بالنفقه !:
(كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود).
همين معنى از امام باقر (عليهالسلام ) و امام صادق (عليهالسلام ) نيز نقل شده است .
اما مساله مهم اينست كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن را قبول نميكند و بركت نمى دهد.
لذا در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : شخصى خدمتش عرض كرد دو آيه در قرآن است كه هر چه من به سراغ آن ميروم آن را نمى يابم (و به محتواى آن نميرسم ).
امام فرمود كدام آيه است .
عرض كرد نخست اين سخن خداوند بزرگ است كه مى گويد: ادعونى استجب لكم : مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم من خدا را ميخوانم
اما دعايم مستجاب نميشود!
فرمود: آيا فكر ميكنى خداوند عز و جل وعده خود را تخلف كرده ؟.
عرض كرد نه .
فرمود پس علت آن چيست ؟
عرض كرد نميدانم .
فرمود ولى من به تو خبر ميدهم : من اطاع الله عز و جل فيما امره من دعائه من جهة الدعاء اجابه : كسى كه اطاعت خداوند متعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد.
عرض كرد: جهت دعا چيست ؟ فرمود نخست حمد خدا ميكنى ، و نعمت او را يادآور ميشوى ، سپس شكر ميكنى بعد درود بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ميفرستى ، سپس گناهانت را به خاطر مى آورى اقرار ميكنى و از آنها به خدا پناه ميبرى ، و توبه مينمائى ، اينست جهت دعا!
سپس فرمود: آيه ديگر كدام است ؟
عرض كرد: اين آيه است كه ميفرمايد: و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه و هو خير الرازقين اما من در راه خدا انفاق ميكنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عائد من نمى شود!
امام (عليهالسلام ) فرمود: فكر ميكنى خداوند از وعده خود تخلف كرده ؟!
عرض كرد: نه .
فرمود: پس چرا چنين است ؟
عرض كرد نميدانم .
فرمود: لو ان احدكم اكتسب المال من حله ، و انفقه فى حله ، لم ينفق درهما الا اخلف عليه : اگر كسى از شما مال حلالى به دست آورد و در راه حلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نميكند مگر اينكه خدا عوضش را به او
ميدهد.
2 - اموال خود را بيمه الهى كنيد:
يكى از مفسران در اينجا تحليل جالبى دارد مى گويد:
عجب اين است كه تاجر هنگامى كه بداند يكى از اموالش در معرض تلف است حاضر است آن را حتى به صورت نسيه بفروشد، هر چند طرف فقير باشد، مى گويد: اين بهتر از اين است كه بگذارم و نابود شود.
و اگر تاجرى در چنين شرايطى اقدام به فروش اموالش نكند تا نابود شود او را (خطا كار) مى شمرند! و اگر در چنين شرائطى خريدار سرمايه دارى پيدا شود و به او نفروشد او را (بى عقل ) معرفى ميكنند.
و اگر علاوه بر همه اينها خريدار با داشتن تمكن مالى همه گونه وثيقه بسپارد و سند قابل اطمينانى نيز بنويسد در عين حال به او نفروشد (ديوانه ) اش ميخوانند!
ولى تعجب در اين است كه همه ما اين كارها را انجام ميدهيم و هيچكس آن را جنون نمى شمرد!
زيرا تمام اموال ما قطعا در معرض زوال است و خواه ناخواه از دست ما بيرون خواهد رفت ، و انفاق كردن در راه خدا يكنوع وام دادن به او است ، و ضامنى بسيار معتبر يعنى خداوند بزرگ فرموده : و ما انفقتم من شى ء فهو يخلفه : هر چه را انفاق كنيد عوضش ‍ را ميدهد و در عين حال املاك خود را نزد ما گروگان گذاشته ، چرا كه هر چه در دست انسان است عاريتى از ناحيه اوست (و محكمترين سندها از كتب آسمانى در اين زمينه در اختيار ما نهاده ).
اما با همه اينها بسيارى از ما اموال خود را انفاق نميكنيم و ميگذاريم
از دستمان برود، نه اجرى داريم و نه شكرى .
3 - وسعت مفهوم (انفاق )
براى اينكه بدانيم مفهوم انفاق تا چه حد در اسلام گسترده است كافى است حديث زير را مورد توجه قرار دهيم :
پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كل معروف صدقه ، و ما انفق الرجل على نفسه و اهله كتب له صدقة ، و ما وقى به الرجل عرضه فهو صدقة ، و ما انفق الرجل من نفقة فعلى الله خلفها، الا ما كان من نفقه فى بنيان او معصية :
(هر كار نيكى به هر صورت باشد صدقه و انفاق در راه خدا محسوب ميشود) (و منحصر به انفاقهاى مالى نيست ).
و هر چه انسان براى حوائج زندگى خود و خانواده خود صرف ميكند صدقه نوشته ميشود.
و آنچه را كه انسان آبروى خود را با آن حفظ ميكند صدقه محسوب ميگردد.
و آنچه را انسان در راه خدا انفاق ميكند عوض آن را به او خواهد داد مگر چيزى كه صرف بنا شود (همچون بناى خانه !) يا در راه معصيت صرف گردد.
استثناء خانه ممكن است از اين نظر باشد كه عين آن باقى است به علاوه مردم بيشترين توجهشان به آن است .
آيه و ترجمه


و اذا تتلى عليهم اياتنا بينات قالوا ما هذا الا رجل يريد ان يصدكم عما كان يعبد ءاباوكم و قالوا ما هذا الا افك مفترى و قال الذين كفروا للحق لما جاءهم ان هذا الا سحر مبين (43)
و ما اتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير (44)
و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا معشار ما اتيناهم فكذبوا رسلى فكيف كان نكير (45)


ترجمه :
43 - هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده شود مى گويند او فقط مردى است كه ميخواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش ‍ ميكردند باز دارد، و مى گويند: اين جز دروغ بزرگى كه (به خدا) بسته شده چيز ديگرى نيست ، و كافران هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين فقط يك سحر آشكار است !
44 - ما (قبلا) چيزى از كتب آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند (و به اتكاى آن سخنان تو را تكذيب كنند) و قبل از تو هيچ پيامبرى (نيز) براى آنها نفرست
45 - كسانى كه پيش از آنها بودند (نيز آيات الهى را) تكذيب كردند در حالى كه اينها به يكدهم (از قدرت و نيروى آنان ) نميرسند، (آرى ) آنها رسولان مرا تكذيب كردند و ببين مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بود؟!
تفسير:
با كدام منطق آيات ما را انكار ميكنند؟
آيات گذشته از وضع مشركان و افراد بى ايمان در قيامت سخن ميگفت ، آيات مورد بحث بار ديگر به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكس العمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو ميكند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست .
نخست مى گويد: هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده ميشود مى گويند اين مرد فقط ميخواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش ميكردند باز دارد (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قالوا ما هذا الا رجل يريد ان يصدكم عما كان يعبد آبائكم ).
اين نخستين عكس العمل آنها در برابر اين آيات بينات است كه به منظور تحريك حس عصبيت در اين قوم متعصب مطرح ميكردند.
مخصوصا تعبير به (آبائكم ) (پدران شما) به جاى (آبائنا) (پدران ما) بيشتر براى همين منظور است كه به آن قوم متعصب حالى كنند ميراث نياكان شما در خطر است ، بپاخيزيد و دست اين مرد را از آن كوتاه كنيد!
تعبير ما هذا الا رجل ... از دو نظر براى تحقير پيامبر بوده است ، يكى كلمه هذا (اين ) و ديگرى رجل (مردى ) به صورت نكره ، در حالى كه همه آنها پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به خوبى و با سوابق روشن مى شناختند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه قرآن ، آيات را توصيف به بينات ميكند، يعنى دلائل حقانيتش همراه خود آن است ، و آنجا كه عيان است نياز
به بيان ندارد.
سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مطرح مى ساختند بيان ميكند ميفرمايد: آنها مى گويند اين (قرآن ) جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته شده چيز ديگرى نيست ! (و قالوا ما هذا الا افك مفترى ).
(افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى هر چيزى است كه از صورت اصلى دگرگون شود، لذا بادهاى مخالف را (موتفكات ) مى گويند، سپس به دروغ و تهمت و هر سخن خلافى افك گفته شده ولى به گفته بعضى افك به دروغهاى بزرگ گفته ميشود.
با اينكه تعبير به افك براى متهم ساختن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به دروغ كافى بود ولى آنها با كلمه (مفترى ) آن را تاكيد ميكردند، بى آنكه هيچ دليلى بر اين ادعاى خويش داشته باشند.
و بالاخره سومين اتهامى را كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بستند تهمت سحر بود، چنانكه در پايان آيه مورد بحث ميخوانيم كسانى كه كافر شدند هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست ! (و قال الذين كفروا للحق لما جائهم ان هذا الا سحر مبين ).
عجب اينكه اين گروه گمراه هر سه تهمت خود را با صريحترين تاكيد كه همان حصر است بيان ميكردند، يكجا ميگفتند اين فقط سحر است جاى ديگر ميگفتند: اين فقط دروغ است ، و بالاخره در جاى سوم ميگفتند: او فقط ميخواهد شما را از معبودهاى نياكان باز دارد.
البته اين سه نسبت ناروا با هم تضادى ندارد - هر چند آنها از كلام ضد و نقيض ابا نداشتند - بنا بر اين دليلى ندارد كه طبق گفته بعضى از مفسران ما هر يك از اين تهمتها را به گروهى از كافران نسبت دهيم .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در مرتبه اول و دوم قرآن جمله :
قالوا را به كار برده ، اما در مرحله سوم بجاى آن قال الذين كفروا آورده است اشاره به اينكه همه اين بدبختيها ناشى از كفر و انكار حق و دشمنى با حقيقت است ، و گرنه چگونه ممكن است انسان بدون هيچ دليل اينهمه تهمت را پشت سر هم به مردى كه دلائل حقانيت از سخنش ، عملش و سابقه اش روشن است نثار كند؟!
گويا آنها با اين تهمتهاى سه گانه برنامه حساب شده اى را در مبارزه با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعقيب ميكردند از يكسو ميديدند كه آئين نوينى است و جاذبه دارد.
از سوى ديگر تهديدهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عذاب الهى در دنيا و آخرت خواه ناخواه گروهى را متوحش ‍ مى ساخت .
از سوى سوم معجزات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواه ناخواه در نفوس توده مردم اثر داشت .
آنها براى خنثى كردن هر يك از اين موضوعات سه گانه تدبيرى انديشيده بودند در برابر اين آئين نوين مساله حفظ ميراث گذشتگان را پيش ميكشيدند، در حالى كه گذشتگان آنها به گفته قرآن مصداق لا يعقلون شيئا و لا يهتدون (چيزى نمى فهميدند و هدايتى نداشتند) بودند (بقره - 170).
گناهى ندارد كه مردم را از چنين رسومات خرافى كه ميراث جاهلان ابله است باز دارد.
و در برابر تهديدهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عذاب الهى مساله دروغگوئى را مطرح ساخته بودند تا توده هاى مردم را آرام سازند.
و در برابر معجزات ، تهمت سحر را مطرح ميكردند، تا آن را به اين وسيله توجيه كرده ، مردم را از گرايش به آن باز دارند.
ولى چنانكه ميدانيم و تاريخ اسلام گواه آن است هيچيك از اين وسوسه هاى شيطانى موثر نيفتاد، و سرانجام مردم فوج فوج وارد اين آئين پاك شدند.
قرآن در آيه بعد بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان ميكشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است ، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ ميدهد، مى گويد ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها نداده ايم كه آن را بخوانند و بر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند، و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم
(و ما آتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير).
اشاره به اينكه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده و كتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف ميبيند و به تكذيب برميخيزد، گاه مى گويد آئين نياكانتان از دست نرود، و گاه مى گويد اين دعوت جديد دروغ است ، و گاه آورنده اش را ساحر ميخواند.
اما كسى كه تنها به اتكاء فكر خود - بدون هيچگونه وحى آسمانى - و با نداشتن بهره اى از علم ، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.
از اين آيه ضمنا اين نكته استفاده ميشود كه انسان تنها به نيروى عقل خويش نميتواند راه پر نشيب و فراز زندگى را طى كند، بلكه بايد از نيروى وحى مدد گيرد و با كمك خضر رسالت گام بردارد و گر نه ظلمات است كه بايد از خطر گمراهى بترسد.
در آخرين آيه مورد بحث اين گروه سركش را با بيانى موثر و گويا مورد تهديد قرار داده ، چنين مى گويد: كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند (و كذب الذين من قبلهم ).
در حالى كه اينها از نظر قوت و قدرت حتى به يكدهم آنچه به اقوام پيشين داديم نميرسند (و ما بلغوا معشار ما آتيناهم ).
اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى آنها رسولان مرا تكذيب
كردند، بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود؟! (فكذبوا رسلى فكيف كان نكير).
شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و در مسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آئينه عبرت بگيريد، و پندهاى لازم را از زبان اين ويرانه ها بشنويد، و سرنوشت خود را بر آن قياس كنيد كه نه سنت الهى تغيير پذير است و نه شما از آنها برتريد! (معشار) از ماده عشر و به همان معنى است (يكدهم ).
بعضى آن را به معنى (عشر عشر) يعنى يكصدم گرفته اند، ولى بيشتر كتب لغت و تفاسير همان معنى اول را ذكر كرده اند، ولى به هر حال اينگونه اعداد جنبه تعدادى ندارد، و براى تقليل است در مقابل عدد هفت و هفتاد و هزار و مانند آن كه براى تكثير ميباشد.
بنا بر اين مفهوم آيه اينست كه ما گردنكشان نيرومندى را در هم كوبيديم كه اينها جزء كوچكى از قدرت آنان را ندارند!
نظير همين معنى در آيات متعدد ديگر قرآن وارد شده ، از جمله در آيه 6 سوره انعام ميخوانيم : الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الارض ما لم نمكن لكم و ارسلنا السماء عليهم مدرارا و جعلنا الانهار تجرى من تحتهم فاهلكناهم بذنوبهم و انشانا من بعدهم قرنا آخرين آيا مشاهده نكردند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم اقوامى كه از شما نيرومندتر بودند، امكاناتى به آنها داده بوديم كه به شما نداديم ، بارانهاى مفيد پيدرپى براى آنها فرستاديم ، و نهرها از زير درختان باغهاى آنها جارى ساختيم ، اما به هنگامى كه طغيان كردند آنان را به خاطر گناهانشان نابود كرديم و گروه ديگرى بعد از آنان به وجود آورديم .
نظير همين معنى در آيات 21 سوره مومن ، و آيه 9 سوره روم ، نيز وارد شده است .
واژه (نكير) از ماده (انكار) و به معنى همانست و منظور از انكار خداوند همان مجازات و عذاب او است .
آيه و ترجمه


قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد (46)


ترجمه :
46 - بگو: تنها شما را به يك چيز اندرز ميدهم و آن اينكه دو نفر دو نفر، يا يكنفر يكنفر براى خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را به كار گيريد، اين دوست و همنشين شما (محمد) هيچگونه جنون ندارد، او فقط بيم دهنده شما در برابر عذاب شديد (الهى ) است .
تفسير:
انقلاب فكرى ريشه هر انقلاب اصيل
در اين بخش از آيات و آيات آينده كه بحثهاى اواخر اين سوره را تشكيل ميدهد بار ديگر به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور ميدهد كه آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت كند، و از گمراهى باز دارد، و همچون بحثهاى گذشته پنج بار پيامبر را مخاطب ساخته مى گويد: به آنها بگو... (قل ...).
در نخستين آيه به خمير مايه همه تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره كرده ، و در جمله هائى بسيار كوتاه و پر محتوا مى گويد: به آنها بگو من تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم ، و آن اينكه براى خدا قيام كنيد. دو نفر، دو نفر، يا يكنفر، يكنفر، سپس انديشه كنيد (قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا).
(اين دوست و همنشين شما (محمد) هيچگونه انحراف فكرى و جنون ندارد)
(ما بصاحبكم من جنة ).
بلكه او فقط بيم دهنده شما است در برابر عذاب شديد الهى (ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد).
كلمات و تعبيرات اين آيه هر كدام اشاره به مطلب مهمى است كه ده نكته آن را ذيلا مى آوريم :
1 - جمله (اعظكم ) (شما را اندرز ميدهم ) در حقيقت بيانگر اين واقعيت است كه من خير و صلاح شما را در اين سخن در نظر ميگيرم نه هيچ مساله ديگر.

next page

fehrest page

back page