تفسير نمونه جلد ۱۸

جمعي از فضلا

- ۶ -


مطلق بودن جمله از يكسو، و بعضى از روايات اسلامى كه در تفسير آيات فوق وارد شده از سوى ديگر نشان مى دهد كه معنى دوم مناسبتر است .
از جمله در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود: هو الوجه الحسن ، و الصوت الحسن ، و الشعر الحسن : (منظور صورت زيبا، و صداى زيبا، و موى زيبا است )!.
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : حسنوا القرآن باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا، و قرأ يزيد فى الخلق ما يشاء: قرآن را با صداى زيبا زينت بخشيد، چرا كه صداى خوب بر زيبائى قرآن مى افزايد، سپس ‍ اين آيه را تلاوت فرمود يزيد فى الخلق ما يشاء.
بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيضاند سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است ، مى فرمايد: (آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد) (ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها).
(و آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست ) (و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ).
(چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عين حال حكيم و آگاه ) (و هو العزيز الحكيم ).
خلاصه اينكه تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد، و اگر جمله جهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند، يا درى را كه او بسته بگشايند، هرگز قادر نخواهند بود، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كه منشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد (دقت كنيد).
شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است ، آنجا كه مى گويد: و ان يمسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم :
(اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر خطا) زيانى به تو رساند هيچكس جز او آن را بر طرف نخواهد كرد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، او به هر كس از بندگانش بخواهد فضل خود را مى رساند و او غفور و رحيم است ) (يونس - 107).
در اينجا به چند (امر) بايد توجه كرد:
1 - تعبير به (يفتح ) كه از ماده (فتح ) به معنى گشودن است اشاره به وجود خزائن رحمت الهى است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است و جالب اينكه اين خزائن چنانند كه به محض گشوده شدن بر خلايق جارى مى شوند و نياز به چيز ديگرى نيست ، و هيچكس مانع از آن نتواند شد.
مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد.
2 - تعبير به (رحمت ) معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مواهب جهان را شامل مى شود، گاه جنبه معنوى دارد، و گاه جنبه مادى ، به همين دليل گاه كه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود بسته مى بيند احساس مى كند رحمت الهى بر قلب و جان او روان است ، لذا شاد و خرسند است ، آرام و مطمئن ، هر چند در تنگناى زندان گرفتار باشد.
اما به عكس گاه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود گشوده مى بيند، اما گوئى در رحمت الهى در جان او بسته شده ، چنان خود را در تنگنا و فشار احساس مى كند كه دنيا با تمام وسعتش براى او يك زندان تاريك و وحشتناك مى شود، و اين چيزى است كه براى بسيارى از مردم محسوس و ملموس است .
3 - تعبير به دو وصف (عزيز و حكيم ) بيانگر قدرت او بر (ارسال ) و (امساك ) رحمت است ، و در عين حال اشاره به اين حقيقت مى باشد كه اين گشودن و بستن در همه جا بر اساس
حكمت است چرا كه قدرت او با حكمتش آميخته است .
به هر حال توجه به محتواى اين آيه چنان آرامشى به انسان مؤ من مى دهد كه در برابر تمام حوادث مقاوم مى شود از هيچ مشكلى نمى ترسد و از هيچ پيروزى مغرور نمى گردد.
در آيه بعد به مساله (توحيد عبادت ) بر اساس توحيد خالقيت و رازقيت اشاره كرده ميفرمايد:
(اى مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد) (يا ايها الناس اذكروا نعمة الله عليكم ).
درست فكر كنيد: اين همه مواهب و بركات ، و اين همه امكانات حياتى كه در اختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشاء اصلى و سرچشمه آنها كيست ؟!
(آيا خالقى غير از خدا، از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟) (هل من خالق غير الله يرزقكم من السماء و الارض ).
چه كسى نور حياتبخش آفتاب ، و قطرات زنده كننده باران ، و امواج روحپرور نسيم را از آسمان به سوى شما ميفرستد؟ و چه كسى معادن و ذخائر زمين و مواد غذائى و انواع گياهان و ميوه ها و بركات ديگر را از اين زمين براى شما خارج ميكند؟
اكنون كه ميدانيد سرچشمه همه اين بركات اوست ، پس بدانيد معبودى جز او وجود ندارد و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست (لا اله الا هو).
(با اينحال چگونه از طريق حق به سوى باطل منحرف ميشويد؟ و به
جاى الله در برابر بتها سجده ميكنيد؟ (فانى توفكون ).
(توفكون ) از ماده (افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به هر چيزى گفته ميشود كه از حالت اصليش دگرگون گردد، لذا به هر سخنى كه از حق انحراف پيدا كند افك مى گويند، و اينكه ميبينيم به معنى دروغ و تهمت به كار ميرود از همين نظر است ، منتهى بعضى معتقدند اين كلمه بيانگر دروغ و تهمتهاى بزرگ است .
نكته :
ملائكه در قرآن مجيد
در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است .
آيات زيادى از قرآن در باره صفات ، ويژگيها، ماموريتها و وظائف فرشتگان سخن مى گويد، حتى قرآن ، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى قرار داده است ، و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مساله است : آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله : (پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده ، و مومنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و رسولانش همگى ايمان دارند) (بقره - 285).
بدون شك وجود فرشتگان از امور غيبيهاى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگيها راهى جز ادله نقليه نيست ، و به حكم ايمان به غيب آنها را بايد پذيرفت .
قرآن مجيد رويهمرفته ويژگيهاى آنها را چنين مى شمرد:
1 - فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند
(بل عباد مكرمون ) (انبياء 26).
2 - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نميكنند (لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) (انبياء 27).
3 - آنها وظائف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند: گروهى حاملان عرشند (حاقه - 17).
و گروهى مدبرات امرند (نازعات - 5).
گروهى فرشتگان قبض ارواحند (اعراف - 37).
و گروهى مراقبان اعمال بشرند (سوره انفطار - 10 تا 13).
گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند (انعام - 61).
و گروهى مامور عذاب و مجازات اقوام سركشند (هود - 77).
گروهى امدادگران الهى نسبت به مومنان در جنگها هستند (احزاب - 9).
و بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبياء ميباشند (نحل - 2) كه اگر بخواهيم يك يك از وظائف و ماموريتهاى آنها را بر شمريم بحث به درازا ميكشد.
4 - آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند، چنانكه در آيه 5 سوره شورى ميخوانيم : و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض : فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار ميكنند.
5 - با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همه فرشتگان بدون استثناء بخاطر آفرينش ‍ آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت (آيات 30 - 34 سوره بقره ).
6 - آنها گاه به صورت انسان در مى آيند، و بر انبياء و حتى غير انبياء ظاهر ميشوند، چنانكه در سوره مريم ميخوانيم : فرشته بزرگ الهى به صورت
انسان موزون بر مريم ظاهر شد: فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا: (مريم - 17).
در جاى ديگر به صورت انسانهائى بر ابراهيم و بر لوط ظاهر شدند (هود - 69 و 77).
حتى از ذيل اين آيات استفاده ميشود كه قوم لوط نيز آنها را در همان اشكال موزون انسانى ديدند (هود - 78).
آيا ظهور در چهره انسان ، يك واقعيت عينى است ؟ يا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراك ؟ ظاهر آيات قرآن معنى اول است ، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيده اند.
7 - از روايات اسلامى استفاده ميشود كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه بهيچوجه قابل مقايسه با انسان نيست ، چنانكه در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود: سوگند به خدائى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاكهاى زمين ، و در آسمان جاى پائى نيست مگر اينكه در آنجا فرشتهاى تسبيح و تقديس خدا ميكند.
8 - آنها نه غذا ميخورند و نه آب مينوشند، و نه ازدواج دارند، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : ان الملائكة لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش : فرشتگان غذا نميخورند و آب نمينوشند و ازدواج نميكنند بلكه با نسيم عرش الهى زندهاند!.
9 - آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنانكه على (عليهالسلام ) در حديثى چنين .
مى گويد: ليس فيهم فترة ، و لا عندهم غفلة ، و لا فيهم معصية ... لا يغشاهم نوم العيون و لا سهوا العقول ، و لا فترة الابدان ، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام : (در آنها نه سستى است ، و نه غفلت ، و نه عصيان ... خواب بر آنها چيره نميگردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گرايد، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گيرند.
10 - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجودند.
ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون :
(هر يك از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او ميگوئيم ) (صافات 164 - 166).
امام صادق مى گويد: و ان لله ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان لله ملائكة سجد الى يوم القيامه : خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند!.
براى آگاهى بيشتر از اوصاف ملائكه و اصناف آنها به كتاب (السماء و العالم ) بحار الانوار، (ابواب الملائكه ) (جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائيد، همچنين نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171).
آيا با اين اوصاف كه براى فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتى مجردند يا مادى ؟!
بدون شك با اين اوصاف نميتوانند از اين ماده كثيف عنصرى باشند، ولى مانعى ندارد كه از اجسام لطيفى آفريده شده باشند، اجسامى مافوق اين ماده
معمولى كه ما با آن آشنا هستيم .
اثبات (تجرد مطلق ) براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست ، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم ، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم ، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است .
در بحث پيرامون فرشتگان ، به همين مقدار قناعت ميكنيم ، و تفصيل را به كتبى كه بالخصوص در اين زمينه نگاشته شده موكول مينمائيم .
در بسيارى از عبارات تورات از فرشتگان تعبير به خدايان ميكند كه تعبيرى است شرك آلود، و از نشانه هاى تحريف تورات كنونى است ، ولى قرآن مجيد از اين گونه تعبيرات پاك و منزه است ، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهى قائل نشده است و حتى چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه مقام انسان كامل از فرشتگان والاتر و بالاتر است .
آيه و ترجمه


و ان يكذبوك فقد كذبت رسل من قبلك و الى الله ترجع الامور (4)
يايها الناس ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور (5)
ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحب السعير (6)
الذين كفروا لهم عذاب شديد و الذين ءامنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير (7)


ترجمه :
4 - اگر تو را تكذيب كنند (غم مخور، مطلب تازهاى نيست ) پيامبران پيش از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند، و همه كارها به سوى خدا باز ميگردد.
5 - اى مردم ! وعده خداوند حق است ، مبادا زندگى دنيا شما را مغرور كند، و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به (كرم ) خدا مغرور سازد.
6 - مسلما شيطان دشمن شماست ، او را دشمن خود بدانيد، او فقط حزبش را به اين دعوت ميكند كه اهل آتش سوزان (جهنم ) باشند!
7 - كسانى كه راه كفر پيش گرفتند: بهره آنها عذاب شديد است ، و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ از آن آنها است .
تفسير:
دنيا و شيطان شما را نفريبد!
در بخش دوم از آيات اين سوره به دنبال سخنى كه پيرامون توحيد خالقيت و رازقيت بود، روى سخن را نخست به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بعد به عموم مردم كرده برنامه هاى عملى آنها را به دنبال برنامه هاى عقيدتى گذشته تشريح ميكند:
نخست به پيغمبر درس استقامت در مسير راهش ميدهد كه مهمترين درس براى او همين است ، ميفرمايد: اگر تو را تكذيب كنند غم مخور، اين چيز تازه اى نيست ، پيامبران قبل از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند (و ان يكذبوك فقد كذبت رسل من قبلك ).
آنها نيز در اين راه مقاومت كردند، تا رسالت خويش را ادا ننمودند از پاى ننشستند تو نيز محكم بايست و اداى رسالت كن ، بقيه با خداست .
مهم اينست كه همه كارها به سوى خدا باز ميگردد، و او ناظر بر همه چيز و حساب كننده همه كارهاست (و الى الله ترجع الامور).
او هرگز زحمات تو را در اين راه ناديده نميگيرد، همانگونه كه تكذيبهاى اين مخالفان لجوج را بيكيفر نميگذارد، اگر روز قيامتى در كار نبود جاى نگرانى بود اما با توجه به آن دادگاه بزرگ و ثبت و ضبط همه اعمال مردم براى آن روز بزرگ ديگر چه جاى نگرانى است ؟
سپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته مى گويد: اى مردم وعده خداوند حق است (ان وعد الله حق ).
قيامت و حساب و كتاب و ميزان و مجازات و كيفر و جنت و نار وعده هائى است تخلف ناپذير از سوى خداوند قادر حكيم .
با توجه به اين وعده حق مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان مغرور كننده شما را فريب دهد و به عفو و كرم خدا مغرور سازد (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور).
آرى عوامل سرگرم كننده ، و زرق و برقهاى دلفريب اين جهان ميخواهد تمام قلب شما را پر كند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد.
شياطين جن و انس با وسائل گوناگون فريبكارى به طور مداوم به وسوسه مشغولند، آنها نيز ميخواهند تمام فكر شما را به خود متوجه سازند و از آن روز موعود بزرگى كه در پيش داريد منحرف سازند كه اگر فريب و وسوسه هاى آنها موثر افتد تمام زندگى شما تباه و آرزوى سعادتان نقش بر آب است ، مراقب آنها نيز باشيد.
تكرار هشدار به مردم كه نه به وسوسه هاى شياطين مغرور شوند و نه به دنيا، در واقع اشاره به اين است كه راه نفوذ گناه در انسان دو راه است :
1 - مظاهر فريبنده دنيا، جاه و جلال و مال و مقام ، و انواع شهوات .
2 - مغرور شدن به عفو و كرم الهى ، و در اينجاست كه شيطان از يكسو زرق و برق اين جهان را در نظر انسان زينت ميدهد و آن را متاعى نقد و پر جاذبه و دوست داشتنى و پر ارزش معرفى ميكند.
و از سوى ديگرى هر گاه انسان بخواهد با ياد قيامت و دادگاه عظيم پروردگار، خود را در برابر فريبندگى و جاذبه شديد دنيا كنترل كند او را به عفو الهى و وسعت رحمتش مغرور ميسازد، و در نتيجه به گناه و طغيان دعوتش ميكند. غافل از اينكه خداوند همانگونه كه در موضع رحمت (ارحم الراحمين ) است ، در موضع مجازات و كيفر (اشد المعاقبين ) ميباشد، رحمتش ‍ هرگز
تشويق به گناه نميكند، همانگونه كه غضبش نميتواند سبب ياس گردد.
(غرور) (بر وزن جسور) صيغه مبالغه و به معنى موجودى است فوق العاده فريبكار، و منظور از آن در اينجا ممكن است هر عامل فريبكارى باشد، همانگونه كه ممكن است منظور خصوص شيطان باشد.
البته معنى دوم با آيه بعد مناسبتر است به خصوص اينكه كرارا در آيات قرآن (فريب و غرور) به شيطان نسبت داده شده است .
بعضى از مفسران در اينجا تحليلى دارند كه خلاصه اش چنين است :
افرادى كه در برابر عوامل فريب قرار ميگيرند سه گروهند: گروهى به قدرى ناتوان و ضعيفند كه به مختصر چيزى فريب ميخورند.
گروهى كه از اينها نيرومندترند تنها به وسيله زرق و برق دنيا فريفته نميشوند بلكه اگر وسوسه گرى نيرومند آنها را تحريك كند و مفاسد اعمالشان را در نظرشان سبك سازد فريب ميخورند، و لذات زود گذر از يكسو، و وسوسه ها از سوى ديگر، آنها را تشويق به انجام اعمال زشت ميكند.
گروه سومى كه از اينها هم نيرومندتر و پرمايه ترند نه خود مغرور ميشوند و نه كسى ميتواند آنها را بفريبد.
جمله لا تغرنكم الحياة الدنيا اشاره به گروه اول است ، و جمله و لا يغرنكم بالله الغرور اشاره به گروه دوم ، و اما گروه سوم در حقيقت داخل در عنوان ان عبادى ليس لك عليهم سلطان مى باشند.
آيه بعد هشدارى است به همه مومنان در ارتباط با مساله وسوسه هاى شيطان كه در آيه قبل مطرح شده بود، مى گويد: شيطان به طور مسلم دشمن شماست ، شما نيز او را دشمن خود بدانيد (ان الشيطان لكم عدوا فاتخذوه عدوا).
عداوت او از نخستين روز آفرينش آدم شروع شد، و هنگامى كه بر اثر عدم تسليم در برابر فرمان خدا در مورد سجده بر آدم مطرود درگاه پروردگار گرديد، سوگند ياد كرد كه براى هميشه كمر دشمنى نسبت به آدم و فرزندانش خواهم بست ، و حتى براى اين كار تقاضاى مهلت و طول عمر از خدا نمود!
او بر سر گفته خود ايستاده ، و كوچكترين فرصت را براى اعمال عداوت و وارد كردن ضربه بر شما غنيمت ميشمرد، آيا عقل اجازه ميدهد كه شما او را به دشمنى نپذيريد و يك لحظه از او غافل بمانيد؟ تا چه رسد به اينكه بخواهيد خطوات شيطان و گامهاى او را پيروى كنيد، يا اينكه او را به عنوان رفيق شفيق و دوست ناصح بپذيريد؟ (افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى و هم لكم عدو) آيا او و فرزندانش را اولياى خود به جاى من انتخاب ميكنيد، در حالى كه دشمن سر سخت شما هستند؟! (كهف - 50).
به علاوه او دشمنى است كه از هر طرف به شما هجوم ميكند، چنانكه خودش مى گويد: ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم من از هر سو به سراغ فرزندان آدم ميروم ، از پيش رو، از پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ (اعراف - 17).
و به خصوص اينكه او در كمينگاهى است كه او انسان را ميبيند و انسان او را نميبيند انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم شيطان و دار و دستهاش شما را ميبيند از آنجا كه شما آنها را نميبينيد (اعراف - 27).
البته اين مانع از قدرت شما بر دفاع از خويشتن در برابر وسوسه هاى او نيست . تعبير جالبى در توصيه هاى پروردگار به موسى بن عمران آمده ، چنانكه امير مومنان على (عليهالسلام ) نقل ميكند كه خداوند به موسى فرمود: چهار سفارش به تو دارم در حفظ آنها بكوش :
اولاهن ما دمت لا ترى ذنوبك تغفر فلا تشتغل بعيوب غيرك !
و الثانية ما دمت لا ترى كنوزى قد نفدت فلا تهتم بسبب رزقك !
و الثالثة ما دمت لا ترى زوال ملكى فلا ترج احدا غيرى !
و الرابعة ما دمت لا ترى الشيطان ميتا فلا تامن مكره !
نخست اينكه : مادام كه گناهان خود را بخشوده نميبينى به عيوب ديگران مپرداز.
دوم - مادام كه گنجهاى من را پايان يافته نميبينى براى روزيت غمناك مباش .
سوم - مادام كه حكومت مرا زائل نميبينى به ديگرى جز من اميد مبند.
چهارم - مادامى كه شيطان را مرده نميبينى از مكر و فريب و نقشه هاى او ايمن مباش !.
به هر حال عداوت شيطان نسبت به بنى آدم مطلبى است كه در آيات فراوانى از قرآن به آن اشاره شده است و حتى مكرر بر مكرر به عنوان عدو مبين (دشمن آشكار) از او ياد كرده .
از چنين دشمنى هميشه بايد برحذر بود.
در دنباله آيه براى تاكيد بيشتر ميافزايد: او فقط حزبش را براى اين دعوت ميكند كه اهل آتش سوزان جهنم باشند (انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير).
(حزب ) در اصل به معنى جماعت و گروهى است كه داراى تشكل و شدت عمل باشند، ولى معمولا به هر گروه و جمعيتى كه پيروى از برنامه و هدف خاصى ميكنند اطلاق ميشود.
منظور از (حزب شيطان ) پيروان او و كسانى كه در خط او هستند ميباشد. البته شيطان نميتواند همه كس را عضو رسمى حزب خويش قرار دهد، و آنها را به سوى جهنم دعوت كند، نفرات حزب او كسانى هستند كه در آيات ديگر قرآن از آنها ياد شده ، و داراى نشانه هاى زيرند:
كسانى كه طوق بندگى و ولايت او را بر گردن نهاده اند (انما سلطانه على الذين يتولونه ) سلطه او تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرفته اند (نحل - 100).
(آنها كه شيطان بر آنان چيره شده به گونه اى كه خدا را از ياد آنها برده ، آنان حزب شيطانند، و حزب شيطان زيانكاران واقعى هستند) استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون (مجادله - 18).
جالب اينكه در سه مورد از آيات قرآن سخن از حزب الله به ميان آمده ، و در سه مورد از حزب شيطان تا چه كسانى در اين حزب نامنويسى كنند، و چه كسانى عضو آن حزب باشند؟
ولى به هر حال طبيعى است كه شيطان حزب خود را به كجا دعوت ميكند به آلودگى و گناه ، به پليديهاى شهوات ، به شرك و طغيان و ستم و سرانجام به آتش جهنم .
شرح بيشتر پيرامون ويژگيهاى (حزب الله ) و (حزب الشيطان ) را به خواسته خدا در ذيل آيه 22 سوره مجادله خواهيم گفت .
در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار حزب الله و عاقبت دردناك حزب
شيطان را اينچنين بيان ميكند: كسانى كه كافر شدند عذاب دردناك از آن آنهاست ، و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند (الذين كفروا لهم عذاب شديد و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير).
قابل توجه اينكه در آيه فوق در مورد استحقاق عذاب تنها به مساله كفر قناعت ميكند ولى در مساله مغفرت و اجر كبير ايمان را كافى نميشمرد، بلكه عمل صالح را نيز بر آن ميافزايد، چرا كه كفر به تنهائى مايه خلود در عذاب است ، ولى ايمان بدون عمل مايه نجات نخواهد بود، بلكه ايمان و عمل از يك نظر متلازم و قرين يكديگرند.
در پايان آيه فوق ، اول سخن از مغفرت است سپس از اجر كبير چرا كه مغفرت در حقيقت مومنان را ابتدا شستشو ميدهد سپس ‍ آماده پذيرش اجر كبير ميكند، و به اصطلاح اولى تخليه است دومى تحليه .
آيه و ترجمه


افمن زين له سوء عمله فرءاه حسنا فان الله يضل من يشاء و يهدى من يشاء فلا تذهب نفسك عليهم حسرت ان الله عليم بما يصنعون (8)
و الله الذى ارسل الريح فتثير سحابا فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور (9)
من كان يريد العزة فلله العزة جميعا اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصلح يرفعه و الذين يمكرون السيات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور (10)


ترجمه :
8 - آيا كسى كه عمل بدش براى او تزيين شده ، و آنرا خوب و زيبا ميبيند (همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مييابد؟) خداوند هر كس را بخواهد گمراه سازد، و هر كس را بخواهد هدايت ميكند، بنا بر اين جان خود را به خاطر شدت تاسف بر آنها از دست مده كه خداوند به آنچه انجام ميدهند عالم است .
9 - خداوند آن كس است كه بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حركت در آورند، ما اين ابرها را به سوى سرزمين مردهاى ميرانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده ميكنيم ، رستاخيز نيز همين گونه است !
10 - كسى كه خواهان عزت است (بايد از خدا بخواهد) كه تمام عزت براى خدا است سخنان پاكيزه به سوى او صعود ميكند، و عمل صالح را بالا ميبرد، و آنها كه نقشه هاى سوء ميكشند، عذاب شديد براى آنها است و مكر (و تلاش افسادگرانه ) آنها نابود مى شود (و به جائى نميرسد).
تفسير:
گفتار و كردار پاك و صالح به سوى خدا مى رود!
از آنجا كه در آيات گذشته مردم به دو گروه تقسيم شدند گروهى مومن و گروهى كافر يا گروهى حزب الله و دشمن شيطان و گروهى پيروان و حزب او نخستين آيه مورد بحث يكى از ويژگيهاى مهم اين دو گروه را كه در واقع سرچشمه ساير برنامه هاى آنها است بيان كرده ، مى گويد: آيا كسى كه زشتى عملش در نظر او زينت داده شده ، و آن را زيبا ميبيند، همانند كسى است كه واقعيات را آنگونه كه هست زشت و زيبا درك ميكند؟ (ا فمن زين له سوء عمله فرآه حسنا).
در حقيقت اين مساله كليد همه بدبختيهاى اقوام گمراه و لجوج است كه اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سياهشان در نظرشان زيباست .
بديهى است چنين كسى نه موعظه اى را پذيرا ميشود، نه آمادگى براى شنيدن انتقاد دارد، و نه هرگز حاضر است مسير خود را تغيير دهد.
نه پيرامون اعمال خويش به تجزيه و تحليل ميپردازد، و نه از عواقب آن بيمناك است .
و از آن بالاتر هنگامى كه سخن از زشتى و زيبائى به ميان آيد، مرجع ضمير را در زيبائيها خودشان ميدانند و در زشتيها مومنان راستين را! واى بسا كفار لجوج هنگامى كه آيات گذشته را در باره حزب شيطان و سرنوشت دردناكشان شنيدند آن را بر مومنان راستين تطبيق كردند و خود را مصداق حزب الله شمردند!
و اين مصيبت و فاجعه اى است بسيار بزرگ .
اما چه كسى اعمال سوء بدكاران را در نظرشان جلوه ميدهد؟ خداوند؟ يا هواى نفس ؟ و يا شيطان ؟
بدون شك عامل اصلى هواى نفس و شيطان است ، اما چون خدا اين اثر را در اعمال آنها آفريده ميتوان آن را به خدا نسبت داد، زيرا انسانها هنگامى كه گناهى را مرتكب ميشوند در آغاز كه فطرتشان پاك و وجدانشان بيدار و عقلشان واقع بين است از عمل خود ناراحت ميشوند، اما هر قدر آن را تكرار ميكنند از ناراحتى آنها كاسته مى شود.
تدريجا به مرحله بى تفاوتى ميرسند، و اگر باز هم تكرار كنند زشتيها در نظرشان زيبا ميشود، تا آنجا كه آن را از افتخارات و فضائل خويش ميپندارند در حالى كه در منجلاب بدبختى غوطه ور شده اند.
جالب اينكه قرآن به هنگامى كه اين سوال را مطرح ميكند آيا كسى كه زشتى عملش در نظرش تزيين شده و آن را زيبا ميبيند ... نقطه مقابل آن را صريحا ذكر نميكند، گوئى ميخواهد به شنونده مجال وسيعى بدهد كه امور مختلفى را كه ميتواند نقطه مقابل باشد در نظر خويش مجسم كند و بيشتر و بيشتر بفهمد گوئى ميخواهد بگويد آيا چنين كسى همانند افراد واقع بين است ؟!...
آيا چنين كسى همانند پاكدلانى است كه هميشه به محاسبه نفس خويش مشغولند...
آيا چنين كسى اميد نجات براى او هست .
سپس قرآن به بيان علت تفاوت اين دو گروه پرداخته مى افزايد (خداوند هر كس را بخواهد گمراه ميكند و هر كس را بخواهد هدايت مى نمايد).
(فان الله يضل من يشاء و يهدى من يشاء).
اگر گروه اول اعمال زشتشان در نظرشان تزيينى شده اين نتيجه اضلال الهى است ، اوست كه اين خاصيت را در تكرار اعمال زشت قرار داده كه نفس انسان به آن خو ميگيرد و عادت ميكند و همرنگ و هماهنگ آن مى شود.
و اوست كه به مومنان پاكدل چشمانى نافذ و بينا، و گوشهائى شنوا براى درك حقايق آنچنانكه هست مى بخشد.
روشن است اين مشيت الهى توام با حكمت اوست و به هر كس آنچه لايق هست آن ميدهد.
لذا در پايان آيه ميفرمايد مبادا بر اثر شدت تاسف و حسرت بر وضع آنها جان خود را از دست دهى (فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ).
اين تعبير همانند تعبيرى است كه در آيه 3 سوره شعراء آمده است ، لعلك باخع نفسك الا يكونوا مومنين گوئى ميخواهى جان خود را از دست دهى كه ايمان نمى آورند.
تعبير به (حسرات ) كه به اصطلاح (مفعول لاجله ) براى جمله قبل
است ، اشاره به اين است كه نه تنها يك حسرت بر آنها مى خورى بلكه حسرتها بر آنها دارى .
حسرت از دست دادن نعمت هدايت ، حسرت ضايع كردن گوهر انسانيت ، حسرت از دست دادن حس تشخيص تا آنجا كه زشت را زيبا ميبينند، و بالاخره حسرت گرفتار شدن در آتش قهر و غضب پروردگار! اما چرا حسرت نخور براى اينكه خداوند از اعمال آنها آگاه است و آنچه را شايسته آنند به آنها همان ميدهد (ان الله عليم بما يصنعون ).
از لحن آيه دلسوزى فوق العاده پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به گمراهان و منحرفان كاملا هويداست و چنين است حال يك رهبر الهى راستين كه از عدم پذيرش مردم نسبت به حق و تسليم در برابر باطل و پشت پا زدن به تمام وسائل سعادت آنچنان رنج ميبرد كه گوئى ميخواهد قالب تهى كند.
در آيه بعد با توجه به بحثهائى كه قبلا پيرامون هدايت و ضلالت و ايمان و كفر گذشت به بيان كوتاه و روشنى پيرامون مبداء و معاد مى پردازد و اثبات مبداء را با اثبات معاد در يك دليل جالب قرين كرده ، ميفرمايد: خداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حركت در آورند (و الله الذى ارسل الرياح فتثير سحابا).
(سپس ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده و خشكى مى رانيم ) (فسقناه الى بلد ميت ).
(و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم ) (فاحيينا به الارض بعد موتها).
(آرى زنده شدن مردگان بعد از مرگ نيز همين گونه است )! (كذلك النشور).
نظام حساب شده اى كه بر حركت بادها، و سپس حركت ابرها، و بعد از آن نزول قطره هاى حياتبخش باران ، و به دنبال آن زنده شدن زمينهاى مرده حاكم است ، خود بهترين دليل و خود بهترين گواه بر اين حقيقت است كه دست قدرت حكيمى در پشت اين دستگاه قرار دارد و آن را تدبير ميكند.
نخست به بادهاى گرم و داغ دستور ميدهد از مناطق استوائى به سوى مناطق سرد حركت كنند و در مسير خود آب درياها را بخار كرده به آسمان فرستند، سپس به جريانهاى منظم سرد قطبى كه دائما در جهت مخالف جريان اول حركت ميكنند دستور ميدهد بخارات حاصله را جمع آورى كرده و ابرها را تشكيل دهند.
باز به همان بادها دستور ميدهد ابرها را بر دوش خود حمل كنند و به سوى بيابانهاى مرده گسيل دارند، تا قطرات زنده كننده باران از آنها سرازير گردد.
سپس به شرائط خاص زمين و بذرهاى گياهانى كه در آن افشانده شده فرمان پذيرش آب و نمو و رويش ميدهد، و از موجودى ظاهرا پست و بى ارزش موجوداتى زنده و بسيار متنوع و زيبا، خرم و سرسبز، مفيد و پر بار به وجود مى آورد كه هم دليلى است بر قدرت او، و هم گواهى است بر حكمت او، و هم نشانه اى است از رستاخيز بزرگ !
در حقيقت آيه فوق از چند جهت دعوت به توحيد ميكند: از نظر برهان نظم ، و از نظر برهان حركت كه هر موجود متحركى محركى
ميخواهد، و از نظر بيان نعمتها كه از جهت فطرى انگيزه اى است براى شكر منعم .
و از جهاتى نيز دليل بر مساله معاد است : از نظر سير تكاملى موجودات ، و از نظر پديدار شدن چهره حيات از زمين مرده ، يعنى اى انسان صحنه معاد در فصول هر سال در برابر چشم تو و در زير پاى تو است .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه جمله (فتثير) از ماده (اثاره ) به معنى منتشر ساختن و پراكندن است ، و در اينجا اشاره به توليد ابرها بر اثر وزش بادها بر صفحه اوقيانوسها ميكند، زيرا مساله حركت ابرها در جمله بعد (فسقناه الى بلد ميت ) آمده است .
جالب اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين ميخوانيم : يكى از اصحاب عرض كرد يا رسول الله كيف يحيى الله الموتى و ما آية ذلك فى خلقه ؟: اى رسول خدا! چگونه پروردگار مردگان را زنده ميكند و نشانه و نمونه آن در جهان خلقت چيست ؟!
پيغمبر فرمود: اما مررت بوادى اهلك ممخلا ثم مررت به يهتز خضرا؟ آيا از سرزمين قبيله ات گذر نكرده اى در حالى كه خشك و مرده بوده ، و سپس از آنجا عبور كنى در حالى كه از خرمى و سرسبزى گوئى به حركت در آمده ؟
قلت : نعم ! يا رسول الله : گفتم آرى اى پيامبر.
قال : فكذلك يحيى الله الموتى و تلك آيته فى خلقه : (فرمود اينگونه خداوند مردگان را زنده ميكند و اين نمونه و نشانه او در آفرينش است ).
در جلد 16 تفسير نمونه ذيل آيه 48 سوره روم بحث ديگرى در اين زمينه داشته ايم .
به دنبال اين بحث توحيدى به اشتباه بزرگ مشتركان كه عزت خويش را از بتها ميخواستند، و ايمان آوردن به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مايه پراكندگى مردم از دور خود مى ديدند و مى گفتند: (ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا) اگر هدايت را با تو پذيرا شويم دشمنان نيرومند ما را از اين سرزمين مى ربايند (قصص - 57).
اشاره كرده مى فرمايد: (كسانى كه عزت ميخواهند از خدا بطلبند چرا كه تمام عزت از آن خداست ) (من كان يريد العزة فلله العزة جميعا).
(عزت ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) در اصل آن حالتى است كه انسان را مقاوم و شكست ناپذير مى سازد، به زمينهاى صلب و محكم نيز به همين جهت عزاز (بر وزن اساس ) مى گويند.
از آنجا كه تنها ذات پاك اوست كه شكست ناپذير است ، و گر نه همه مخلوقات به حكم محدوديتشان قابل شكستند، لذا تمام عزت از آن اوست ، و هر كس عزتى كسب ميكند از بركت درياى بى انتهاى اوست .
در حديثى از انس نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ان ربكم يقول كل يوم انا العزيز، فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز!: پروردگار شما همه روز مى گويد: منم عزيز و هر كس عزت دو جهان خواهد بايد اطاعت عزيز كند!.
در حقيقت انسان آگاه بايد آب را از سرچشمه بگيرد، كه آب زلال و فراوان آنجاست ، نه از ظروف كوچك و مختصرى كه هم محدود است و هم آلوده ، و در دست اين و آن مى باشد.
در حالات امام حسن بن على (عليهماالسلام ) ميخوانيم كه در ساعات آخر عمرش هنگامى كه يكى از ياران به نام جنادة بن ابى سفيان از او اندرز خواست نصايح ارزنده و موثرى براى او بيان فرمود كه از جمله اين بود: و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة
بلا سلطان فاخرج من ذل معصية الله الى عز طاعة الله : (هر گاه بخواهى بدون داشتن قبيله (عزيز) باشى و بدون قدرت حكومت ، هيبت داشته باشى ، از سايه ذلت معصيت خدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گير!.
و اگر مى بينيم در بعضى از آيات قرآن عزت را علاوه بر خداوند، براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مومنان قرار ميدهد (و لله العزة و لرسوله و للمومنين ) (منافقون - 8).
به خاطر آنست كه آنها نيز از پرتو عزت پروردگار كسب عزت كرده اند، و در مسير طاعت او گام بر ميدارند.
سپس راه وصول به (عزت ) را چنين تشريح ميكند: (سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى كند) (اليه يصعد الكلم الطيب ).
(و عمل صالح را او بالا مى برد) (و العمل الصالح يرفعه ).
(الكلم الطيب ) به معنى سخنان پاكيزه است ، و پاكيزگى سخن به پاكيزگى محتواى آن است ، و پاكيزگى محتوا به خاطر مفاهيمى است كه بر واقعيتهاى عينى پاك و درخشان تطبيق ميكند، و چه واقعيتى بالاتر از ذات پاك خدا، و آئين حق و عدالت او، و نيكان و پاكانى كه در راه نشر آن گام بر ميدارند؟
لذا (الكلم الطيب ) را به اعتقادات صحيح نسبت به مبدء و معاد و آئين خداوند تفسير كرده اند.
آرى يك چنين عقيده پاكى است كه به سوى خدا اوج ميگيرد، و دارنده اش را نيز پرواز ميدهد، تا در جوار قرب حق قرار گيرد، و غرق در عزت خداوند عزيز شود.
مسلما از اين ريشه پاك شاخه هائى ميرويد كه ميوه آن عمل صالح است ، هر كار شايسته و مفيد و سازنده ، چه دعوت به سوى حق باشد، چه حمايت از مظلوم ،
چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازى و عبادت ، چه آموزش و پرورش ، و خلاصه هر چيز كه در اين مفهوم وسيع و گسترده داخل است اگر براى خدا و به خاطر رضاى او انجام شود آن هم اوج ميگيرد و به آسمان لطف پروردگار عروج ميكند، و مايه معراج و تكامل صاحب آن ، و برخوردارى از عزت حق مى شود.
اين همان چيزى است كه در سوره ابراهيم آيه 24 به آن اشاره شده الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء توتى اكلها كل حين باذن ربها: آيا نديدى خداوند چگونه براى سخن پاكيزه ، مثالى زده است ؟ همانند درختى پاك كه ريشه آن ثابت و برقرار، و شاخه
آن در آسمان افراشته ، هر زمان ميوه هاى خود را به اذن پروردگارش به مشتاقان مى دهد.
از آنچه گفتيم روشن ميشود اينكه بعضى از مفسران كلمه طيبه را به لا اله الا الله ، و بعضى ديگر به سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر، و بعضى بعد از توحيد محمد، رسول الله ، و على ولى الله و خليفة رسوله ، تفسير كرده اند، و يا در بعضى از روايات الكلم الطيب و العمل الصالح به ولايت اهل بيت (عليهمالسلام ) يا مانند آن تفسير شده است ، همه از قبيل بيان مصداقهاى روشن براى آن مفهوم وسيع و گسترده است ، و محدوديتى در مفهوم آن ايجاد نمى كند، چرا كه هر سخنى كه محتواى پاك و عالى داشته باشد همه در اين عنوان جمع است .
به هر حال همان خداوندى كه به مقتضاى آيه گذشته زمين مرده را با قطره هاى حياتبخش باران زنده ميكند، (كلام طيب ) و (عمل صالح ) را نيز پرورش ميدهد، و به جوار قرب و رحمت خود مى رساند.
سپس به نقطه مقابل آن پرداخته ، مى گويد: (كسانى كه نقشه سوء ميكشند عذاب شديدى براى آنهاست ) (و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد).
(و تلاش و كوشش آلوده و ناپاك و فاسدشان نابود مى گردد و به جائى نمى رسد) (و مكر اولئك هو يبور).
گرچه اين فاسدان مفسد چنين مى پندارند كه با ظلم و ستم و دروغ و تقلب مى توانند عزتى براى خود كسب كنند، و مال و ثروت و قدرتى ، اما در پايان كار هم عذاب الهى را براى خود فراهم ساخته اند و هم تلاشهاى آنها بر باد مى رود.
كسانى بودند كه به گفته قرآن (خدايان ساختگى را مايه عزت خود مى پنداشتند) (و اتخذوا من دون الله اله ليكونوا لهم عزا) (مريم - 81).
و منافقانى بودند كه خود را عزيز، و مؤ منان را ذليل فكر مى كردند، و (مى گفتند اگر به مدينه باز گرديم ، عزيزان ، ذليلان را بيرون خواهند كرد)! (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل ) (منافقون - 8).
افراد ديگرى بودند كه قرب فراعنه را مايه عزت خويش تصور مى كردند، يا از گناه و ظلم و ستم آبرو مى طلبيدند اما همگى سقوط كردند، و تنها ايمان و عمل صالح است كه به سوى خداوند عزيز بالا مى رود!
(مكر) گرچه در لغت به معنى هر گونه چاره انديشى است ، اما در مواردى به معنى چاره انديشهاى تواءم با فساد به كار مى رود كه آيه مورد بحث از آنهاست .
(سيئات ) در آيه فوق همه زشتيها و بديها را اعم از بديهاى عقيدتى يا عملى شامل مى شود و اينكه بعضى آن را تفسير به توطئه هاى مشركان براى كشتن يا تبعيد كردن پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مكه تفسير كرده اند در واقع يكى از مصاديق آن را بيان كرده اند نه تمام مفهوم آن را.
جمله (يبور) از ماده (بوار) و (بوران ) در اصل به معنى كسادى مفرط است ، و از آنجا كه اينچنين كسادى مايه نابودى است اين كلمه به معنى هلاك و نابودى به كار مى رود، ضرب المثل معرفى است : (كسد حتى فسد): (آنقدر كساد شد كه فاسد گرديد)!
نكته :
1 - تمام (عزت ) از آن خدا است !
حقيقت عزت چيست ؟ آيا چيزى جز رسيدن به مرحله شكست ناپذيرى مى باشد،؟ اگر چنين است عزت را در كجا بايد جستجو كرد و چه چيز مى تواند به انسان عزت دهد؟
در يك تحليل روشن به اينجا مى رسيم كه حقيقت عزت در درجه نخست قدرتى است كه در دل و جان انسان ظاهر مى شود، و او را از خضوع و تسليم و سازش در برابر طاغيان و ياغيان باز مى دارد.
قدرتى كه با داشتن آن هرگز اسير شهوات نمى شود، و در برابر هوا و هوس سر فرود نمى آورد.
قدرتى كه او را به مرحله نفوذناپذيرى در برابر (زر) و (زور) ارتقا مى دهد.
آيا اين قدرت جز از ايمان به خدا، يعنى ارتباط با منبع اصلى قدرت و عزت سرچشمه مى گيرد؟
اين در مرحله فكر و عقيده و روح و جان ، و اما در مرحله عمل عزت از اعمالى سرچشمه مى گيرد كه داراى ريشه صحيح و برنامه و روش حساب شده باشد و به تعبير ديگر آن را در عمل صالح مى توان خلاصه كرد، اين دو است كه به انسان سر بلندى و عظمت مى دهد و به او عزت و شكست ناپذيرى مى بخشد.
(ساحران دنياپرست ) معاصر فرعون ، نيرنگهاى خود را به نام و به عزت او آغاز كردند و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون : (گفتند به عزت فرعون سوگند كه ما پيروز خواهيم شد) (شعراء - 44).
اما به زودى از عصاى چوپانى موسى (عليه السلام ) شكست خوردند، ولى همانها
هنگامى كه از زير پرچم مذلت بار فرعون بيرون آمدند، و در سايه توحيد قرار گرفتند و ايمان آوردند، چنان نيرومند و شكست ناپذير شدند كه سخت ترين تهديدهاى فرعون در آنها مؤ ثر نيفتاد، دست و پا و حتى جان خويش را عاشقانه در راه خدا دادند و شربت شهادت نوشيدند، و با اين عمل نشان دادند كه در برابر زر و زور تسليم نمى شوند و شكست ناپذيرند و تاريخ پر افتخار آنها امروز براى ما يك دنيا درس آموزنده است .
2 - فرق ميان (كلام طيب ) و (عمل صالح )
ممكن است سؤ ال شود كه چرا آيه فوق در مورد كلام طيب مى گويد: خودش به سوى پروردگار اوج مى گيرد، اما در مورد عمل صالح مى گويد: خدا آن را بالا مى برد؟
اين سؤ ال را چنين مى توان پاسخ گفت : كلام طيب همانگونه كه گفتيم اشاره به ايمان و اعتقاد پاك است و آن عين اوج گرفتن به سوى خداست كه حقيقت ايمان چيزى جز اين نيست ، ولى عمل صالح را او پذيرا مى شود و قبول مى كند و اجر مضاعف مى دهد و بقاء و دوام مى بخشد و اوج مى دهد (دقت كنيد).
آيه و ترجمه


و الله خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم جعلكم أ زوجا و ما تحمل من أ نثى و لا تضع إ لا بعلمه و ما يعمر من معمر و لا ينقص من عمره إ لا فى كتب إ ن ذلك على الله يسير (11)
و ما يستوى البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح أ جاج و من كل تأ كلون لحما طريا و تستخرجون حلية تلبسونها و ترى الفلك فيه مواخر لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (12)


ترجمه :
11 - خداوند شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه ، سپس شما را به صورت همسران يكديگر قرار داد، هيچ جنس ماده اى باردار نمى شود و وضع حمل نمى كند مگر به علم او، و هيچ انسانى عمر طولانى نمى كند، و هيچ كس از عمرش كاسته نمى شود مگر اينكه در كتاب (علم خداوند) ثبت است ، اينها همه براى خداوند آسان است .
12 - اين دو دريا يكسان نيستند: اين دريائى كه آبش گوارا و شيرين و نوشيدنش خوشگوار است ، و اين يكى كه شور و تلخ و گلوگير است ، (اما) از هر دو گوشت تازه مى خوريد، و وسائل زينتى استخراج كرده مى پوشيد، و كشتيها را در آن مى بينى
كه آنها را مى شكافند (و به هر طرف پيش مى روند) تا از فضل خداوند بهره گيريد و شايد شكر (نعمتهاى او را) بجا آوريد.
تفسير:
درياى آب شيرين و شور يكسان نيستند!
با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از مساءله توحيد و معاد و صفات خدا در ميان بود، در آيات مورد بحث نيز بخش ديگرى از آيات انفسى و آفاقى را كه دليل بر قدرت خدا از يكسو، و علم او از سوى ديگر، و مساله امكان معاد از سوى سوم است شرح مى دهد:
نخست به آفرينش انسان در مراحل مختلف اشاره كرده مى گويد: (خداوند شما را از خاك آفريد) (و الله خلقكم من تراب ).
(سپس از نطفه ) (ثم من نطفة ).
(بعد از آن شما را به صورت همسران يكديگر در آورد) (ثم جعلكم ازواجا).
اين سه مرحله از مراحل آفرينش انسان است خاك ، و نطفه ، و مرحله زوجيت .
مسلم است كه انسان از خاك است هم از اين نظر كه جد انسانها، آدم از خاك آفريده شده ، و هم از اين نظر كه تمام موادى كه جسم انسان را تشكيل مى دهد و يا انسان از آن تغذيه مى كند، و يا نطفه او از آن منعقد مى شود همه سرانجام به موادى كه در خاكها نهفته است منتهى مى شود.
بعضى احتمال داده اند كه آفرينش از خاك تنها اشاره به آفرينش نخستين است ، اما آفرينش از نطفه اشاره به مراحل بعد است كه اولى مرحله خلقت اجمالى انسانهاست (چرا كه وجود همه در وجود آدم خلاصه شده بود) و دومى مرحله تفضيلى است كه آنها را از يكديگر جدا مى سازد.
و به هر حال مرحله (زوجيت ) مرحله تداوم نسل انسان و تكثير مثل او است ، و اينكه بعضى احتمال داده اند (ازواج ) در اينجا به معنى (اصناف ) و يا (روح و جسم ) و مانند آن است بسيار بعيد به نظر مى رسد.
سپس وارد چهارمين و پنجمين مرحله حيات انسان شده ، موضوع باردارى مادران و وضع حمل آنها را پيش كشيده ، مى گويد: (هيچ جنس مادهاى باردار نمى شود و وضع حمل نمى كند مگر به علم پروردگار) (و ما تحمل من انثى و لا تضع الا بعلمه ).
آرى مساءله (باردارى ) و تحولات و دگرگونيهاى بسيار عجيب و پيچيده جنين ، سپس رسيدن به مرحله وضع حمل و دگرگونيهاى شگفت انگيزى كه در آن لحظه حساس و بحرانى به مادران از يكسو، و به جنين از سوى ديگر دست مى دهد، به قدرى ظريف و دقيق است كه جز به اتكاى علم بى پايان خداوند امكان پذير نيست كه اگر نظام حاكم بر آن سر سوزنى اختلال يابد برنامه حمل يا وضع حمل دچار آشفتگى و يا اختلال مى گردد، و به فساد و تباهى مى كشد.
اين پنج مرحله از زندگى انسان هر يك از ديگرى عجيبتر و شگفت آورتر است .
خاك بيجان و مرده كجا و انسان زنده عاقل و هوشيار و پر ابتكار كجا؟!
نطفه بى ارزش كه از چند قطره آب متعفن تشكيل شده كجا و انسانى رشيد و زيبا و مجهز به حواس مختلف و دستگاههاى گوناگون كجا؟!.
از اين مرحله كه بگذريم مساءله تقسيم نوع انسان به دو جنس (مذكر) و (مؤ نث ) با تفاوتهاى فراوان در جسم و جان ، و مسائل فيزيولوژيكى به ميان مى آيد كه از همان آغاز انعقاد نطفه ، راه خود را از يكديگر جدا كرده و هر كدام
به سوى رسالتى كه بر عهده آنان گذارده شده پيش مى روند و تكامل مى يابند.
بعد مساءله رسالت در مادر قبول و تحمل اين بار و حفظ و تغذيه و پرورش آن پيش مى آيد كه قرنها است افكار دانشمندان بزرگ را به خود جلب كرده و معترفند كه از عجيبترين مسائل عالم هستى است .
آخرين مرحله در اين قسمت كه مرحله تولد است يك مرحله انقلابى و كاملا بحرانى است كه با عجائب بسيارى همراه است :
چه عواملى به جنين دستور خارج شدن از شكم مادر مى دهد؟
چگونه هماهنگى كامل در ميان اين فرمان و آماده شدن اندام مادر براى اجراى آن برقرار مى شود؟
چگونه جنين مى تواند وضعى را كه نه ماه با آن عادت كرده ، درست در يك لحظه به كلى تغيير دهد، رابطه خود را با مادر قطع كند، از هواى آزاد استفاده نمايند، مجراى غذاى او از طريق بند ناف ناگهان بسته شود، و مجراى جديد يعنى دهان به كار افتد، محيط ظلمانى شكم مادر را رها ساخته در ميان نور و روشنائى غوطه ور گردد، و در برابر همه اين دگرگونيها مقاومت كند و خود را فورا تطبيق دهد؟!

next page

fehrest page

back page